• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 431
تعداد نظرات : 166
زمان آخرین مطلب : 5090روز قبل
آموزش و تحقيقات

اصول حسابداری1               

 اسناد و مدارک مثبته: به اسناد و مدارکی که دلالت بر وقوع یک معامله یا رویداد مالی مشخص دارد، «اسناد مثبته» گفته می شود. مانند فاکتور فروش، رسید بانکی، قبض آب و برق و ...... سند حسابداری: برگه ای است که اطلاعات مربوط به یک یا چند رویداد مالی قبل از ثبت در دفاتر حسابداری، در آن نوشته می شود و سپس بر اساس اطلاعات مندرج در سند حسابداری دفاتر حسابداری تنظیم می گردد. دفاتر حسابداری: کلیه رویدادها در دفاتر حسابداری ثبت می شوند. دفاتر حسابداری را می توان به دو گروه تقسیم کرد: گروه اول، دفاتر رسمی یا قانونی، شامل دفتر روزنامه عمومی و دفتر کل می باشد و گروه دوم، دفاتر غیر رسمی یا کمکی، که شامل دفاتر تامین و سایر دفاتر مورد نیاز حسابداران می گردد. 1- دفتر روزنامه عمومی: دفتری است که کلیه معاملات و رویدادهای مالی یک واحد اقتصادی روزانه به ترتیب تاریخ وقوع در آن ثبت می شوند. مثال : خانم فضیلت اخیراً پس از کسب مجوزهای لازم اقدام به تاسیس موسسه آموزش زبان دانا کرده است و طی آبان ماه 1376فعالیت های زیر در موسسه انجام شده است. 13 آبان ماه – افتتاح حساب جاری شماره 3520 بانک رفاه کارگران شعبه وحدت و واریز 32000000 ریال به این حساب بابت سرمایه موسسه دانا، در قبال واریز این مبلغ به حساب جاری موسسه دانا، بانک یک برگ رسید بانکی به خانم فضیلت تحویل داد. 6 آبان ماه – خرید نقدی یک دستگاه آپارتمان به بهای 30000000 ریال در قبال تحویل چک شماره 21501 مورخ 6 آبان ماه 1376 به مبلغ 30000000 ریال از حساب جاری موسسه دانا، یک برگ رسید امضا شده از آقای معتمدی فروشنده آپارتمان دریافت گردید. همچنین تصویری از سند انتقال آپارتمان به عنوان سند مثبته این رویداد مالی تهیه شد. 7 آبان ماه – خرید نسیه مقداری اثاثه از فروشگاه مجیدی به بهای 3500000 ریال. آقای مجیدی فاکتور فروش شماره 1703 مورخ 76/7/8 را به موسسه دانا تحویل داد. 8 آبان ماه – آقای فرشاد، مبلغ 10000000ریال به عنوان وام به حساب موسسه دانا واریز کرد. بانک یک برگ رسید بانکی مبنی بر واریز 10000000 به حساب 3520 موسسه دانا به آقای فرشاد تسلیم نمود که ایشان به موسسه تحویل داد. 11 آبان ماه – خرید نسیه 7500000 ریال اثاثه از فروشگاه حسن پور. آقای حسن پور فاکتور فروش شماره 2211 مورخ 76/8/11 برای موسسه دانا ارسال کرد. 14 آبان ماه – صدور تحویل چک شماره 21502 مورخ 76/8/14 به مبلغ 3000000 ریال به آقای مجیدی بابت طلب ایشان از موسسه دانا. در قبال تحویل این چک در همان روز یک برگ رسید چک دریافت گردید. 18 آبان ماه – خریدی نقدی550/000 ریال صادر کرد و پس از اخذ رسید چک آن را به آقای کریمی تحویل داد. مرحله 1- این رویداد به شرح زیر تجزیه و تحلیل می شود. دفتر کل: عبارت است از مجموعه حساب هایی که برای ثبت و خلاصه کردن اطلاعات مربوط به رویدادهای مالی یک واحد اقتصادی استفاده می شود. نوشتن دفتر کل بعد از رویدادهای مالی در دفتر روزنامه انجام می گیرد. برای ثبت رویدادهای مالی در دفتر کل ابتدا رویداد مالی ثبت شده در دفتر روزنامه مشخص و سپس مراحل انتقال به ترتیب زیر انجام می شود: 1- پیدا کردن صفحه حسابی که در دفتر روزنامه بدهکار شده است. 2- نوشتن شماره رویداد مالی (شماره روزنامه) در ستون مربوطه در حساب دفتر کل 3- ثبت تاریخ رویداد مالی در ستون تاریخ 4- درج مبلغ بدهکار در ستون بدهکار 5- نوشتن شرح مختصری از رویداد مالی در ستون شرح 6- نوشتن شماره صفحه دفتر روزنامه در ستون عطف حساب 7- درج شماره صفحه ای از دفتر کل که ردیف بدهکار رویداد مالی در آن نوشته شده، در ستون عطف دفتر روزنامه 8- محاسبه و نوشتن مانده حساب در ستون مربوط 9- تعیین نوع مانده حساب در ستون تشخیص با نوشتن کلمه «بد» به جای بدهکار یا «بس» به جای بستانکار نمونه ای از انتقال رویداد مالی موسسه دانا به حسابهای دفتر کل شرح داده شده. حساب: نقد و بانک دفتر کل صفحه 1
شماره صفحه روزنامه  1 تاریخ 1376 شرح بدهکار بستانکار مانده تشخیص
  3ابانماه   سرمایه گذاری اولیه خانم فضیلت 32000000   32000000 بد
6ابانماه   خرید یک دستگاه آپارتمان   30000000 2000000 بد
8ابانماه دریافت وام از آقای فرشاد 10000000   12000000 بد
14ابانماه پرداخت قسمتی از طلب آقای مجیدی   3000000 9000000 بد
18ابانماه خرید ملزومات اداری   550000 8450000 بد
دفتر معین: حساب های معین، مجموعه حساب های کمکی یا مکمل برخی از حساب های دفتر کل هستند. حساب های معین حساب دفتر کل در شکل می بینید که یک حساب دفتر کل (حسابهای پرداختنی) دارای چند حساب معین است، که در هر یک اطلاعاتی در مورد تک تک بستانکاران نوشته می شود. دفتر معین مستقیماً از روی سند حسابداری نوشته می شود. برای نشان دادن نحوه نوشتن دفتر معین از اطلاعات موسسه دانا استفاده می کنیم.
موسسه آموزش زبان داناسند حسابداری
شرح عطف معین معین بدهکار بستانکار
اثاثهحساب های پرداختنیفروشگاه مجیدخرید مقداری اثاثه از فروشگاه مجیدی   1  3500000 3500000  3500000 
      3500000 3500000
  دفتر معین حساب های پرداختنیحساب: فروشگاه مجید صفحه: 1
شماره سند حسابداری تاریخ شرح بدهکار بستانکار تشخیص مانده
3 13767ابانماه  خرید نسیه اثاثه   3500000 بس 3500000
تراز آزمایشی حساب های دفتر کل فهرستی از نام و مانده کلیه حساب های دفتر کل در یک زمان مشخص، را تراز آزمایشی حساب های دفتر کل گویند، که معمولاً در پایان هر ماه تهیه می شوند و برای تهیه آنها مراحل زیر انجام می شود. 1- نوشتن عنوان، شامل نام موسسه، نام گزارش و تاریخ گزارش 2- نوشتن نام و مانده حساب های دفتر کل 3- محاسبه جمع ستون بدهکار و ستون بستانکار 4- کشیدن دو خط موازی زیر ستون های جمع به منزله اتمام کار تهیه تراز آزمایشی است. تراز آزمایشی زیر از مانده حساب های دفتر کل موسسه دانا در تاریخ 30 آبان ماهه 1376 تهیه شده است. موسسه آموزش زبان دانا تراز آزمایشی 30 ابنماه 1376  
و حساب مانده
بدهکار بستانکار
نقد و بانکملزوماتاثاثهآپارتمانحساب های پرداختنیوام پرداختنیسرمایه خانم فضیلت 84500005500001100000030000000      80000001000000032000000 
جمع 000/000/50 000/000/50
 تراز نامه: از روی تراز آزمایشی حساب های دفتر کل می توان تراز واحد اقتصادی تهیه کرد. تراز آزمایشی موسسه دانا در تاریخ 30 آبان ماه 1376 به شرح زیر می باشد. موسسه آموزش زبان دانا تراز نامه به تاریخ 30 آبان ماه 1376 (ارقام به ریال)
دارایی هانقد و بانک                  8450000ملزومات                     550000اثاثه                       11000000آپارتمان                  30000000  بدهی هاحساب های پرداختنی           8000000وام پرداختنی                 10000000  سرمایهسرمایه خانم فضیلت          32000000       
جمع دارایی ها          50000000 جمع بدهی ها و سرمایه        5000000
درآمد و هزینه: درآمد: مبالغی که بابت ارایه خدمات به مشتریان، دریافت شده و یا در آینده دریافت خواهد شد «درآمد» نام دارد. درآمد موجب افزایش سرمایه و به هنگام افزایش بستانکار می گردد و مانده این حساب بستانکار خواهد شد. درآمد موسسات خدماتی به صورت نقد یا نسیه کسب می شود. -ارایه خدمات به صورت نقد: چنانچه در زمان ارایه خدمات به مشتریان وجه آن نقداً دریافت شود در این صورت در معادله حسابداری از یک سو دارایی های موسسه و از سوی دیگر سرمایه مالک موسسه افزایش می یابد. دارایی ها= بدهیها + سرمایه دارایی (نقد و بانک) افزایش می یابد - بدههی تغییر نمییابد - سرمایه افزایش مییابد - ارایه خدمات به صورت نسیه (درآمد غیر نقدی): چنانچه یک موسسه، خدماتی برای مشتریان خود انجام دهد و وجه آن را بلافاصله دریافت نکند، در این صورت مشتری متعهد می شود حق الزحمه این خدمات را در آینده بپردازد. تحقق درآمدهای غیر نقدی از یک سو موجب افزایش دارایی ها (حساب های دریافتنی) و از سوی دیگر موجب افزایش سرمایه در معادله می گردد. هزینه: مخارجی که یک موسسه برای ارایه خدمات به مشتریان و کسب درآمد متحمل می شود هزینه نام دارد. هزینه موجب کاهش سرمایه می گردد. صورتحساب سود و زیان: چگونگی و نتیجه فعالیت های یک واحد اقتصادی را طی یک دوره زمانی نشان می دهد. هزینه ها – درآمدها = سود (زیان) خالص سود خالص <--- هزینه ها < درآمدها زیان خاص <--- هزینه ها > درآمدها صورتحساب سود و زیان موسسه خدماتی از چهار بخش تشکیل شده است: 1- عنوان: در این بخش اطلاعات مربوط به نام موسسه، نام صورتحساب در سه سطر درج می گردد. 2- درآمدها: درآمدهای دوره مالی به تفکیک نوع نوشته و سپس جمع درآمدها محاسبه می گردد. 3- هزینه ها: هزینه های دوره مالی به تفکیک نوع هزینه نوشته و سپس جمع هزینه ها محاسبه می گردد. 4- سود و زیان خالص: ما به التفاوت جمع درآمدها و جمع هزینه ها تحت عنوان سود خالص نوشته می شود. پرسشها؟ 1- سند حسابداری چیست؟       سند حسابداری برگه ای است که اطلاعات مربوط به یک یا چند رویداد مالی قبل از ثبت در دفاتر حسابداری در آن نوشته می شود. 2- دو مورد از دفاتر حسابداری را نام ببرید؟          دفتر روزنامه عمومی – دفتر معین 3- درآمد را تعریف کنید؟ مبالغی که بابت ارایه خدمات به مشتریان، دریافت شده و یا در آینده دریافت خواهد شد. دریافت حق الزحمه بابت خدمات مربوط به تعمیرات و حمل و نقل نمونه ای از درآمدها می باشد. 4- وقوع هزینه های نسیه در یک واحد اقتصادی موجب می شود.... الف) هزینه و دارایی افزایش یابد ب) هزینه افزایش و دارایی کاهش یابد ج) هزینه و بدهی افزایش یابد

د) هزینه افزایش و بدهی کاهش یابد

چهارشنبه 16/4/1389 - 10:13
آموزش و تحقيقات

اصول حسابداری1                

تجزیه و تحلیل و ثبت رویدادهای مالیحساب: به منزله پرونده ای مفصل از تغییراتی است، که در یک دارایی خاص، یک بدهی خاص یا سرمایه صاحب موسسه، طی یک دوره زمانی رخ می دهد و ابزار اصلی ثبت و خلاصه کردن اطلاعات مالی است. برای اینکه امکان دسترسی به اطلاعات موجود در حساب ها آسانتر شود، همه حساب های مربوط به یک واحد اقتصادی در یک دفتر خاص به نام «دفتر کل» نگهداری می شود. ثبت رویدادهای مالی در حسابها: برای اینکه اثر هر رویداد مالی را بر اجزای معادله حسابداری نشان دهیم از شکل حساب T استفاده می کنیم، که دارای سه قسمت است: 1- عنوان حساب 2- سمت راست یا بدهکار 3- سمت چپ یا بستانکار - قاعده ثبت افزایش و کاهش در حسابها: افزایش هر دارایی در سمت راست (بدهکار) حساب آن دارایی، ثبت می شود. کاهش هر دارایی در سمت چپ (بستانکار) حساب آن دارایی، ثبت می شود. افزایش هر بدهی و سرمایه مالک در بستانکار حساب مربوط، ثبت می شود. کاهش هر بدهی مالک در بدهکار حساب مربوط، ثبت می شود. دارایی ها = بدهی ها + سرمایه مالک مثال : در مثال قبل (تعمیرگاه تلویزیون ماهر)، رویداد مالی ثبت گردید و تجزیه و تحلیل شد. اکنون از روش دیگری استفاده می کنیم. رویداد مالی 1: سرمایه گذاری نقدی آقای ماهر به مبلغ 000/000/ 30 ریال تجزیه و تحلیل : دارایی (نقد و بانک) افزایش یافته است - سرمایه مالک افزایش یافته است قاعده : افزایش دارایی، بدهکار می شود - افزایش سرمایه، بستانکار می شود تشخیص : بدهکار: نقد و بانک 000/000/30 ریال - بستانکار: سرمایه آقای ماهر 000/000/30 ریال
چهارشنبه 16/4/1389 - 10:12
دعا و زیارت

«غیرة المراة کفر و غیرة الرجل ایمان‌»

حضرت علی (ع) در حکمت 119 نهج البلاغه می‌فرماید: «غیرت زن بر (مرد) کفر است و غیرت مرد بر (زن‌) ایمان است‌».
در توضیح و شرح این حکمت آمده است‌: «غیرت مرد مستلزم خشم بر آن چیزی است که خداوند نیز بر آن خشم دارد چون خداوند دو مرد را بر یک زن حلال نمی‌داند و خشم بر آنچه که خداوند بر آن خشم می‌گیرد موافق رضای خدا و مؤید نهی خداوند است و این ایمان می‌باشد.
مرد وظیفه دارد نسبت به ناموس خود حساسیت نشان دهد تا کسی به او حتی نگاه ریبه نکند و میلی به او پیدا نکند که اگر این قبیل کارها از ریشه کنترل نشود و حساسیت نشان داده نشود ممکن است سر از ارتباط یک زن با بیش از یک مرد درآورد لذا غیرت مرد، یعنی حساسیت در حفظ ناموس‌، عین ایمان و باور شرع مقدس است .
پاورقی:
54- ملا فتح‌الله کاشانی‌، شرح نهج البلاغه‌، ج 3، ص 349.

چهارشنبه 16/4/1389 - 8:59
دعا و زیارت

فاطمه علیهاالسلام مظهر عفاف و حجاب فاطمه علیهاالسلام بهترین مظهر عفت و پوشش ‍ زنان مسلمان است ؛ زیرا با توجه به این كه فاطمه علیهاالسلام آن بانویى نبود كه كاملا با خارج از خانه قطع رابطه كرده باشد؛ چون تاریخ گواه است كه وى دعوت دیگر زنان را مى پذیرفته ، هم چنین جهت تهیه وسائل روزمره به ویژه در روزهایى كه حضرت على علیه السلام حضور نداشتند بیرون مى رفته ، مرتب به خانه پیامبر صلى الله علیه و آله رفت و آمد مى كرده ، در جنگ احد، به همراه دیگر زنان به مداواى زخمهاى پیامبر صلى الله علیه و آله پرداخته ، و در فتح مكه و حجة الوداع همراه پیامبر صلى الله علیه و آله بوده و پس از شهادت حمزه پیوسته به احد مى رفته ، و گاه برخى از یاران پیامبر صلى الله علیه و آله را به همراه آن حضرت به حضور مى پذیرفته ، اما با این حال باز هم بر مسئله عفاف و حجاب زن سخت تكیه مى كرده است .فاطمه علیهاالسلام در پى آن بود كه زن به كرامت انسانى اش پى ببرد، و خود را فداى امیال و هوسهاى دیگران نكند، فاطمه مى خواست كه دامان زن مسلمان و هر آزاداندیش را از هر گونه فساد اخلاق و روابط نامشروع و ضد ارزشهاى دینى پاك نگه دارد.از حضرت على علیه السلام روایت شده كه فرمود: ما روزى خدمت پیامبر صلى الله علیه و آله نشسته بودیم ، فرمود به من خبر دهید چه چیز براى زنان بهتر است ؟هیچكدام نتوانست جواب حضرت را بگویند و برخواسته پراكنده شدند.من به نزد فاطمه علیهاالسلام آمدم و سؤ ال را براى او نقل كردم و در ضمن گفتم كه هیچیك از ما جواب رسول خدا را نمى دانستیم ، حضرت زهرا علیهاالسلام فرمود من جواب سؤ ال را مى دانم سپس فرمود: بهترین ویژگی براى زن این است كه هیچ مردى او را نبیند و او هم هیچ مردى را نبیند.من به نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله برگشتم و گفتم یا رسول الله بهترین چیز براى زن این است كه هیچ مردى او را نبیند و او هم هیچ مردى را نبیند.حضرت با تعجب فرمود: شما كه قبلا این جا حاضر بودید و چیزى نگفتید، پس این جواب را از كجا آوردى ؟!گفتم از فاطمه .پیامبر صلى الله علیه و آله ضمن تعجب از دخترش فاطمه ، فرمود: براستى كه فاطمه پاره تن من است . نا گفته نماند كه این حدیث را هر یك به گونه اى معنى كرده اند كه برخى از آن ها چندان صحیح بنظر نمى رسد، مثلا برخى معتقدند كه مراد فاطمه علیهاالسلام این است كه زن نگاه شهوت آلود به مرد نكند. و همچنین به زن چنین نگاهى نكند.در پاسخ باید گفت : این گونه نگاه كردن براى زن و مرد حرام است نه این كه بهتر آن است كه چنین نگاهى نكند.و با این بیان حدیث را چه جور معنى كنیم ، آیا مقصود فاطمه این است كه زن هرگز از خانه بیرون نرود، كه این معنى هم صحیح نیست ، زیرا نه تنها این امر امكان ندارد و عملى نیست ، بلكه با خطى مشى و سیره خود فاطمه مخالف است . زیرا عرض شد خود فاطمه علیهاالسلام رفت و آمد داشته .پس منظور حضرت از این جمله چیست ؟بنظر مى رسد كه حضرت زهرا علیهاالسلام تكیه اش بر این بوده كه زن تا مى تواند از حضور غیر ضرورى خود بكاهد و در صورت حضور، از اختلاطهاى نامشروع و گفت و شنودهاى غیر اخلاقى پرهیز كند.

حسین انصاریان"
چهارشنبه 16/4/1389 - 8:58
شهدا و دفاع مقدس

سالم جبّار حسّون، از عشایر عراق بود که با برادرش سامی، پول می‌گرفتند و در کار تفحص شهدا کمکمان می‌کردند.
چند وقتی بود که سالم را نمی‌دیدم. از برادرش سراغش را گرفتم. به عربی گفت: «سالم، موسالم؛ سالم مریض است.»
گفتم: «بگو بیاید برای شهدا کار کند، خدا حتماً شفایش می‌دهد.» صبح جمعه بود که در منطقه هور، یک بلم عراقی به ما نزدیک شد. به ساحل که رسید،‌ دیدم سالم، از بلم پیاده شد و افتاد روی خاک. گفت: «دارم می‌میرم.» به شدت درد می‌کشید. فقط یک راه داشتم. گذاشتیمش توی آمبولانس و آمدیم طرف ایران. به او گفتم خودش را معرفی نکند. از ظهر گذشته بود که رسیدیم به بیمارستان شهید چمران سوسنگرد. دکتر ناصر دغاغله او را معاینه کرد. شکم سالم ورم کرده بود. دکتر دستور داد سریع او را به اتاق عمل ببرند. سالم به گریه افتاد، التماس می‌کرد که «من غریبم، کسی را ندارم. به من دارو بدهید، خوب می‌شوم.» فکر کردیم شاید دکتر در تشخیص خود اشتباه کرده. بردیمش بیمارستان شهید بقایی اهواز. چند ساعتی منتظر ماندیم، اما از دکتر کشیک خبری نبود. بالاخره دکتر رسید. همان دکتر دغاغله بود! گفتم: «دکتر، ما فکر کردیم شما در تشخیص اشتباه کردید، از دستتان فرار کردیم. ولی ظاهرا این مریض قسمت شماست.» دستور داد او را به اتاق عمل ببرند. سالم به اتاق عمل رفت و من هم رفتم طرف شلمچه دنبال کارهایم. به کسی هم نگفته بودیم که یک عراقی را اینجا بستری کردیم. من بودم و یک پاسدار عرب‌زبان اهوازی، به نام عدنان.

بعد از 48 ساعت از شلمچه برگشتیم اهواز. وارد بیمارستان که شدم، دیدم توی حیاط دارد راه می‌رود. گفتم: «سالم، دیدی دکترهای ما چه خوب هستند و چه مردم خوبی داریم.» زد زیر گریه. گفت: «وقتی دکتر مرا عمل کرد، آقایی آمد بالا سرم و گفت بلند شو برو توی بخش بخواب. ناراحت شدم، سرش داد کشیدم که آقا من شکمم پاره است! آن آقا دست به سرم کشید و گفت بچه‌ها بیایید دوستتان را داخل بخش ببرید. عده‌ای جوان دورم را گرفتند که گویی همه‌شان را می‌شناسم. به من گفتند اینجا اصلاً احساس غریبی نکن. چون تو ما را از غربت بیرون آوردی، ما هم تو را تنها نمی‌گذاریم. آنها تا چند لحظة پیش کنار من بودند!»

... از آن روز، سالم به‌کلی عوض شده بود. می‌گفت: «تا آخرین شهیدی که در خاک عراق مانده باشد، کمکتان می‌کنم.» خالصانه و با دقت کار می‌کرد. بعثی‌ها دخترش را  کشتند تا با ما همکاری نکند، اما همیشه می‌گفت: «فدای سر شهدا!»


 

sarafrazan/

چهارشنبه 16/4/1389 - 8:55
شهدا و دفاع مقدس

مقر آموزش نظامی بودیم !
ساعت سه نصف شب بود پاسدارا آهسته وآروم اومدند دم در سالن ایستادند . همه بیدار بودیم و از زیر پتوها زیر نظرشون داشتیم .اول، بدون سروصدا یه طناب بستند دم در سالن. می خواستند ما هنگام فرار بریزیم روی هم .

طنابو بستند وخواستند کفشامونو قایم کنند، اما از کفش اثری نبود. کمی گشتند ورفتند کنار هم . در گوش هم پچ پچ می کردند که یکی از اونا نوک کفشای "نوری" رو زیر پتوی بالا سرش دید. آروم دستشو برد طرف کفشا  . نوری یه دفعه از جاش پرید بالا . دستشو گرفت، وشروع کرد داد و بیداد : " آهای دزد، آهای !  کفشامو کجامی بری ؟ بچه ها ! کفشامو بردند !"

پاسدار گفت : " هیس !هیس! ، برادر ساکت !، ساکت باش منم " اما نوری جیغ میزد وکمک می خواست . پاسدارا دیدند که کار خیلی خیطه، خواستند با سرعت از سالن خارج بشند ، یادشون رفت که طناب دم دره، گیر کردند به طناب وریختند رو هم. بچه ها هم رو تختا نشسته بودند و قاه قاه می خندیدند.
چهارشنبه 16/4/1389 - 8:54
شهدا و دفاع مقدس
کسى صدا مى زند

هنگام غروب بود و آماده برگشتن به مقر. از صبح کار کرده بودیم و هیچ شهیدى خودش را نشان نداده بود. همین مسئله بر خستگى مان افزوده بود. وسایل را جمع کرده بودیم که برویم. خورشید، پشت ارتفاع 146 فکه، سرخ مى شد و پائین مى رفت. در کنار من، «شمس الله مهدوى» از بچه هاى آذربایجان مى آمد. پاسدار وظیفه لشکر 27 بود و خدمتش را در تفحص مى گذراند. متوجه شدم مهدى سرجایش ایستاد. بدون هیچ حرکتى. من هم ایستادم. برگشتم به طرفش و گفتم:

- براى چى وایسادى؟ راه بیفت بریم، شب شد...

او حرکت کرد. ولى نه به طرفى که ما مى رفتیم. برگشت طرف محلى که کار مى کردیم. تعجب کردم. با خودم گفتم حتماً چیزى جدا گذاشته، به همین خاطر گفتم: «کجا مى رى؟» با حالتى خاص گفت: «یک دقیقه صبر کن...».

ما سوار ماشین شدیم و آماده حرکت. خیلى عجیب بود. رفت و بیل به دست گرفت و شروع کرد به کندن زمین. جایى خاص را مى کند. خنده اى کردم و به شوخى گفتم: «بابا جون... اشتباه کرد، ولش کن بیا، چیزى گیرت نمیاد.»

ولى او همچنان بیل مى زد، یک دفعه صدا زد: «بیایید... اینجا... یک شهید...» اول فکر کردیم شوخى مى کند. ولى تا بحال سابقه نداشت کسى در مورد پیدا کردن شهید شوخى کند. همه از ماشین پریدیم پایین. جلو که رفتیم، دیدیم راست مى گوید. استخوان هاى شهیدى در سرخى غروب نمایان بود. همه بیل به دست گرفتیم و در کمال احتیاط شروع کردیم به کندن. طولى نکشید که پنج شهید در کنار یکدیگر یافتیم.

بعد از اینکه شهدا را برداشتیم تا آماده برگشتن شویم، رو به او کردم و چگونگى مسئله را پرسیدم، که گفت:
هنگامى که با شما راه افتادم که برویم، یک لحظه احساس کردم یک نفر دارد با انگشت به من اشاره مى کند که برگردم. چند قدم رفتم جلو ولى دوباره دیدم دارد اشاره مى کند که بیا. من هم تأمل نکردم و برگشتم تا جایى را که نشان مى دهد ،بکنم.
چهارشنبه 16/4/1389 - 8:53
شهدا و دفاع مقدس
میـن مسـخره

عید سال 73 بود که در منطقه شلمچه به دو تیم تقسیم شدیم تا به تفحص برویم. از کنار نهر «خیّن» آمدیم و به فاصله ده - بیست متر از هم، رفتیم توى میدان که معبر باز کنیم و پخش شویم توى میدان مین و زمین را بگردیم.

تیمى که من توى آن بودم تیم برادر «منصور عزیزى» بود. او سر ستون مى رفت و ما هم پشت سرش. منصور از بچه هاى تخریب بود. همین طور که پشت سرش مى رفتیم، ناگهان دیدم یک چیزى زیر پایش پتى صدا کرد و دود سفیدى بالا آمد. یک انفجار کوچک بود که فقط او را به جلو پرت کرد. خیلى ترسیدم. چون منصور توى عملیات خیبر پاى چپش رفته بود روى مین و چهار انگشت و بخشى از کف پایش قطع شده بود. انفجار هم زیر پاى سالمش یعنى پاى راستش زد. یک آن با خودم گفتم پاى دیگرش هم قطع شد. احساس کردم باید مین گوجه اى زده باشد زیر پایش.

منصور پرت شده بود بچه ها رفتند جلو ببینند که چى شده; جراحتى به چشم نمى خورد، نگاهى به محل انفجار انداختم، درست حدس زده بودم. یک مین گوجه اى پوکیده بود. پوسته مین و خرج هاى داخلش پرت شده بودند بیرون و ته آن توى زمین مانده بود. مواد منفجره داخل مین ناقص عمل کرده بودند. منصور ایستاده بود و نگاه مى کرد که ببیند چى شده، هاج و واج مانده بود. باورش نمى شد.

هرکس از بچه ها که به منصور مى رسید، نگاهى از روى تمسخر به مین مى انداخت و نگاهى به منصور. بعضى ها که توى سرش مى زدند و مى گفتند:

- خاک بر سرت کنم، چه وضعشه؟ مین هم براى تو شیشکى مى بنده. دیدى مین هم تو رو لایق ندونست و برات شیشکى بست.

هرکس تیکه اى مى انداخت، البته همه از روى مزاح و شوخى بود; خودمان هم باورمان نمى شد. میدان مین آنجا خیلى بهم ریخته و آشفته بود و به هیچ چیز نمى شد اطمینان کرد.

نگاهى به منصور انداختم; نگاهى به آسمان، و خدا را شکر کردم که پاى سالمش آسیبى ندید.

چهارشنبه 16/4/1389 - 8:52
شهدا و دفاع مقدس
"مامان ... چرا بابا خودشو میزنه؟"


اون روز توی میدون منیریه تهران برای سالگرد شهدا مراسم گرفته بودن که گروه موزیک ارتش شروع کرد به نواختن مارش کوبنده عملیات.
ناگهان یکی از بچه ها دوید طرفم و دستم رو گرفت و گفت که کمکش کنم.
سه چهارتایی یک نفر رو که همسن و سال خودم بود، از روی صندلی برداشتیم و بردیم داخل یه اتاق دیگه. افتاد روی زمین و من مات و مبهوت مونده بودم که چی شده. پنج شش نفری ریختیم روش تا خودش رو این ور و اون ور نکوبه و نزنه.
کمی که آروم شد شروع کرد به حرف زدن.
سریع ضبط رو درآوردم و بردم دم دهنش.
4دقیقه تمام، آخرین صحنه هایی رو که هنگام مجروحیت و موجی شدن در شلمچه دیده بود، مثل یه نمایش رادیویی اجرا کرد. اون قدر سفت دندوناشو بهم می فشرد که نزدیک بود فکش خورد بشه.
قشنگ مثل نمایش حرف می زد. آروم حرکت می کرد، داد می زد، می دوید و نفس نفس می زد و ...
بعد از 45 دقیقه، یه دفعه فریاد بلند "یامهدی" زد و همه مارو پرت کرد.
کم کم حالش جا اومد. تعجب می کرد چرا ما دورش نشستیم.
رفیقش می گفت:
صبح توی اتوبوس حالش این جوری شد، ملت در می رفتن. هی می گفتم بیایین کمک این خطری نداره، کسی نیومد جلو.
بازم رفیقش می گفت:
روزی سه بار این جوری میشه، از همه بدتر وقتیه که توی خونه حالش بد میشه. مدام خودش رو می زنه به در و دیوار، داد میزنه، ولی هیچکس نیست کمکش کنه.
تازه، دو تا دختر کوچیک داره که در میرن بغل مامانشون و فقط گریه میکنن و می پرسن:
"مامان ... چرا بابا خودشو میزنه؟"
و اون همچنان در همین تهران زندگی می کنه و با هر بار موجی شدن فقط زورش به خودش می رسه و با دو دوست صمیمیش که توی شلمچه با شلیک مستقیم تانک شهید شدن، حرف میزنه.
چهارشنبه 16/4/1389 - 8:52
شهدا و دفاع مقدس
نه به حضرت عباس

وقتی اسیر شدیم از همه رسانه ها آمده بودند برای مصاحبه و در واقع مانور قدرت و استفاده تبلیغاتی روی اسرای عملیات بود. نوبت یکی از بچه های زرنگ گردان شد. با آب و تاب تمام و قدری ملاطفت تصنعی شروع کردند به سوال کردن.

یکی از مأموران پرسید:

- پسر جان اسمت چیه؟

- عباس.

- اهل کجا هستی؟

- بندرعباس.

- اسم پدرت چیه؟

- به او می گویند حاج عباس!

گویی که طرف بویی از قضیه برده بود پرسید:

- کجا اسیر شدی؟

- دشت عباس!

افسر عراقی که اطمینان پیدا کرده بود طرف دستش انداخته و نمی خواهد حرف بزند به ساق پای او زد و گفت:

- دروغ میگی!


و او که خودش را به موش مردگی زده بود با تظاهر به گریه کردن گفت:

- نه به حضرت عباس!

منبع : وبلاگ sarafrazan

چهارشنبه 16/4/1389 - 8:51
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته