(سرگذشت هود) برادر قوم عاد را یاد كن، آن زمان كه قومش را در سرزمین «احقاف» بیم داد در حالى كه پیامبران زیادى قبل از او در گذشتههاى دور و نزدیك آمده بودند كه: جز خداى یگانه را نپرستید! (و گفت:) من بر شما از عذاب روزى بزرگ مىترسم!
آنها گفتند: «آیا آمدهاى كه ما را (با دروغهایت) از معبودانمان بازگردانى؟! اگر راست مىگویى عذابى را كه به ما وعده مىدهى بیاور!»
گفت: «علم (آن) تنها نزد خداست (و او مىداند چه زمانى شما را مجازات كند)؛ من آنچه را به آن فرستاده شدهام به شما مىرسانم، (وظیفه من همین است!) ولى شما را قومى مىبینیم كه پیوسته در نادانى هستید!»
هنگامى كه آن (عذاب الهى) را بصورت ابر گستردهاى دیدند كه بسوى درهها و آبگیرهاى آنان در حركت است (خوشحال شدند) گفتند: «این ابرى است كه بر ما مىبارد!» (ولى به آنها گفته شد:) این همان چیزى است كه براى آمدنش شتاب مىكردید، تندبادى است (وحشتناك) كه عذاب دردناكى در آن است!
همه چیز را بفرمان پروردگارش در هم میكوبد و نابود میكند (آرى) آنها صبح كردند در حالى كه چیزى جز خانههایشان به چشم نمىخورد؛ ما اینگونه گروه مجرمان را كیفر مىدهیم! (۲۱-25)
سوره الاحقاف