• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 445
تعداد نظرات : 171
زمان آخرین مطلب : 5075روز قبل
دعا و زیارت

على رغم این كه ترس دلهاى اكثریت انبوهى از مسلمانان را پر كرده بود،در میان آنان كسانى بودند كه قلبشان پر از ایمان بود و هیچ تزلزل و اضطرابى پیدا نكردند بلكه عظمت‏خطر-به علت وعده پیروزى كه خدا و پیامبرش به یاوران دینش داده بود-برایمان آنان افزود،و خود را براى فداكارى و پیشگیرى آن خطر و از بین بردن آن آماده كردند.قرآن از روحیه این مؤمنان براى ما سخن مى‏گوید:

«و چون مؤمنان آن گروهها را دیدند،گفتند:این است آنچه خدا و پیامبرش به ما وعده داده بودند،و خدا و رسولش راست گفتند و جز بر ایمان و اسلام آنان چیزى افزوده نشد.از جمله مؤمنان مردانى هستند به پیمانى كه با خدا بسته بودند وفا كردند،پس بعضى از آنان مهلتش را به پایان رسانیدند و بعضى در انتظار پایانند و هیچ دگرگونى در آنان پیدا نشد.» (2) قرآن راجع به شمار مؤمنانى كه شدت خطر بر ایمانشان افزود،چیزى به ما نمى‏گوید.ممكن است دهها تن و یا افراد كمى باشند.با این كه بعضى از اقسام ایمان به صورت تنها یك حالت نفسانى باقى مى‏ماند،و به مرحله‏اى كه كار سازنده و جانبازى مؤثرى از افراد سر بزند نمى‏رسد.بعضى از اقسام ایمان چنان فعال و حیاتبخش است كه صاحبش را وادار مى‏كند تا با خطرها مواجه شود و تا سر حد كمال و بالاتر از آن بالا رود و بر نفس خود غالب آید و بر ویرانه آن كاخ سعادتش را بنا كند.هر چند تعداد این گروه از مؤمنان بین سه هزار مسلمان،ناشناخته است، اما تاریخ یك تن از آنان را مجهول نگذاشته است‏یك تن در میدان جنگ احزاب،پیشاپیش آن گروهى بود كه تا بالاترین حد خطرها كه نزدیك بود،تندباد مهلكش بنیاد دولت جدید اسلامى را قلع و قمع كند،پیش رفتند،منظور من از آن یك تن،كسى جز على بن ابى طالب (ع) نیست.

پنج شنبه 21/9/1387 - 15:23
دعا و زیارت
عمرو بن عبدود و به همراه او ضرار بن خطاب،عكرمة بن ابى جهل و دیگران،در صدد یافتن جایى كم عرض در خندق برآمدند تا اسبهایشان آنان را از آن محل رد كنند.در نتیجه با مسلمانان در یك خاك قرار گیرند.انتظار مى‏رفت كه اگر آنان در این گستاخى موفق شوند دیگر مشركان نیز از خندق عبور كنند.امكان داشت كه تمام لشكر مهاجم-اگر بین دو طرف خندق پلى از خاك هر چند به اندازه همان جاى كم پهنا مى‏زدند-از خندق عبور كنند.در حالى كه پیش از عبور مشركان از خندق مسلمانان را ترس فرا گرفته و جانهایشان به لب رسیده بود،به سهولت مى‏توانیم وضع روحى آنان را پس از عبور دشمن از خندق،تصور كنیم، و آن خطر جدى تازه‏اى بود كه نمى‏توانستند حدى بر آن تعیین كنند.
پنج شنبه 21/9/1387 - 15:23
دعا و زیارت

براستى كه عبور پسر عبدود از خندق در روز جنگ احزاب شبیه عبور اسرائیلیها بود از كانال سوئز در منطقه دریاچه‏هاى تلخ در جنگ تشرین اول سال 1973;اگر عمرو و یارانش در محكم كردن جاى پاهاشان در طرف داخلى خندق موفق مى‏شدند-همان‏طورى كه اسرائیلیها در محكم كردن رد پایشان روى قسمت غربى كانال موفق شدند-تمام ارتش بت‏پرستان به جانب مدینه عبور كرده بودند و خطر ناشى از عبور عمرو از خطر گذر اسرائیلیها از كانال سوئز مهمتر بود.مسلمانان در جنگ احزاب،از كمكها و همپیمانهاى عرب و غیر عرب كه در اختیار مصریها بود بى‏بهره بودند.

با این تشابه بین دو جنگ قدیم و جدید،در مى‏یابیم كه میان آن دو فرقهاى مهمى وجود دارد. زیرا كه رفع خطر بت‏پرستان در جنگ احزاب تنها نتیجه دلاورى یك فرد و سرعت و حضور ذهن او بود.با این كه رفع خطر اسرائیل نتیجه كوشش مصریها از حكومت،لشكر،توده مردم و شمارى از عوامل داخلى و خارجى بود،تا آن جا كه همه آنها براى رفع این خطر پشت‏به هم دادند (6) .

و آنچه در جنگ احزاب روى داد،این بود كه آن هسته اسلامى بى‏مانند در جهان به واسطه عمرو با خطرى سهمگین روبرو شد.آن خطر را على با دلاورى فوق العاده خود و حضور ذهن و سرعت عملش دفع كرد.

پنج شنبه 21/9/1387 - 15:23
دعا و زیارت

پس از رسیدن آنان به منطقه مدینه یهود بنى قریظه به ایشان پیوست،البته اینان از ابتدا در پیمان صلح با پیامبر بودند و این پیمان شكنى آنان پیشامد خطرناكى براى مسلمانان بود. آنان با پیمان شكنى خود،به جمعیت،و كمك دشمن افزودند بناچار مسلمانان بر آن شدند تا به خطوط دفاعى خود،خط دفاعى جدیدى بیفزایند.میان مسلمانان تعدادى از منافقان بودند كه خبرهاى ناگوارى به آنها مى‏دادند و در دل آنان رفته رفته ایجاد خوف مى‏كردند.مسلمانان را ترسى شدید فرا گرفته بود و بجز كسانى كه خدا آنان را حفظ كرده بود-كه البته زیاد نبودند-بقیه از ترس جانهایشان به لب رسیده بود.قرآن از حالات روانى كه مسلمانان در آن برهه از زمان به سر مى‏بردند نقل مى‏كند:

«هنگامى كه دشمنان از بالاى سر و از پایین پاى شما به طرف شما آمدند و هنگامى كه چشمها نگران و دلها به حنجره‏ها رسیده بود و به خدا گمان بد مى‏بردید،آن جا بود كه مؤمنان آزمایش شدند و بشدت به خود لرزیدند.و هنگامى كه منافقان و كسانى كه در دلهایشان بیمارى نفاق بود مى‏گفتند:خدا و پیامبرش جز وعده فریبكارانه به ما ندادند.و هنگامى كه گروهى از آنان مى‏گفتند:اى مردم مدینه!دیگر جاى اقامت‏براى شما نیست پس باز گردید!و جمعى از آنان اجازه مى‏خواستند از پیامبر[تا برگردند]و مى‏گفتند:خانه‏هاى ما ناامن است،در حالى كه ناامن نبود،آنان قصدى جزفرار از جنگ نداشتند.» (1) .

بر خلاف آنان وضع روحى مشركان بالا بود و پیروزى را در دسترس خود مشاهده مى‏كردند آنان مدینه را محاصره كرده‏اند و كسى از اهل مدینه جرات بیرون شدن از آن را ندارد. بخصوص موقعى اطمینانشان به پیروزى زیاد شد و روحیه‏شان بالا رفت كه بنى قریظه تا حدى با آنها همدست‏شدند و مكیان را از حالت محاصره كردن خارج كردند و در وضع تهاجم رو در رو قرار دادند.

پنج شنبه 21/9/1387 - 15:18
دعا و زیارت

مشركان شكست‏خورده كه سوارانشان را در حال پیكار و هجوم دیدند،دوباره وارد جنگ شدند.و بدین گونه كار بر مسلمانان كه سرگرم جمع آورى غنایم بودند سخت‏شد.مسلمانان بهت‏زده بودند و كارشان در هم ریخته بود،دوباره مشغول جنگ شدند ولى نمى‏دانستند با چه كسى مى‏جنگند،بحدى كه تعدادى از آنان به شمشیر خودشان كشته شدند،و به این ترتیب مسلمانان شكست‏خوردند و پا به فرار گذاشتند در حالى كه پیامبر از پشت‏سر آنها را براى بازگشت‏به جبهه فرا مى‏خواند.

قرآن از وضع مسلمانان در آن ساعات وحشتناك براى ما سخن مى‏گوید:

«براستى كه خداوند وعده‏اش را با شما راست گردانید كه به اذن او به سرعت دشمن را مى‏كشتید تا این كه سست‏شدید و در كار خود با هم درگیر شدید و پس از این كه خواسته شما را بر شما نشان داد،نافرمانى كردید.بعضى از شما طالب دنیا و بعضى طالب آخرتید. سپس شما را از ایشان بازگردانید تا بیازماید شما را البته مورد عفوقرار گرفتید،و خداوند بر مؤمنان مهربان است.هنگامى كه به فرار خود ادامه مى‏دادید و به كسى توجه نمى‏كردید در حالى كه پیامبر از دنبال شما را صدا مى‏زد پس در مقابل اندوه شما را به اندوه جزا داد تا نه بر آنچه از دست داده‏اید اندوهگین شوید و نه از آنچه بر شما وارد شده است.و خدا بر آنچه انجام مى‏دهید آگاه است

پنج شنبه 21/9/1387 - 15:17
دعا و زیارت
براستى هدف هر كدام از آنان این بود كه جان خویش را نجات دهد،بجز كسانى كه خداوند ایشان را (از خود خواهى) حفظ كرده بود،در صورتى كه بجز اندكى از آنان مشمول این لطف نشدند.كسانى كه به تعداد بیشترى قائلند مى‏گویند كه هفت نفر از مهاجران بودند:على (ع) ابو بكر،عبد الرحمان بن عوف،سعد بن ابى وقاص،طلحة بن عبید الله،زبیر و ابو عبیده جراح، و نه تن از انصار:حباب بن منذر،ابو دجانه،عاصم بن ثابت،حارث بن صمه،سهل بن حنیف، سعد بن معاذ،اسعد بن حضیر (و سعد بن عباده) و محمد بن مسلمه
پنج شنبه 21/9/1387 - 15:17
دعا و زیارت

از آنچه حاكم در صحیحه مستدرك روایت كرده است دانسته مى‏شود كه على بن ابى طالب تنها مبارزى بود كه در طول جنگ با پیامبر (ص) پایدار ماند،و دیگر افرادى را كه در زمره افراد ثابتقدم نام برده‏اند،در حقیقت نخستین كسانى هستند كه پس از كناره گرفتن از پیامبر (ص) به سوى او باز گشتند.

حاكم روایت كرده است كه ابن عباس گفت:

«على داراى چهار ویژگى است كه كسى واجد آنها نیست:او نخستین فرد ازعرب و عجم است كه با رسول خدا نماز گزارد.و او كسى است كه پرچم پیامبر در تمام لشكركشى‏هاى بزرگ به دست او بود،و كسى است كه با پیامبر روز مهراس[احد]ایستادگى كرد،و او كسى است كه پیامبر را غسل داد و وارد قبرش كرد.» (4) .

حاكم روایت كرده است كه سعد بن ابى وقاص گفت:

«چون مردم روز احد آن چنان فاصله‏اى از پیامبر گرفتند،به كنارى رفتم و گفتم از خودم دفاع مى‏كنم...سپس مقداد به او گفت:اى سعد،این پیامبر است...» (5) .و ابا بكر گوید:«چون مردم روز احد از پیامبر دور شدند،من اول كسى بودم كه به جانب رسول خدا باز گشتم...و در این حدیث‏یادآورى مى‏كند كه ابو عبیده جراح از او پیروى كرد.» (6) و زبیر راجع به جنگ احد گفته است:

«پشت‏سر ما را براى سواران دشمن خالى گذاشتند،و آنها در تعقیب ما در آمدند و كسى فریاد مى‏كرد:هان!محمد را كشتند،پس ما به هزیمت رفتیم و گروه دشمن بر ما شوریدند...» (7) .

و البته پیامبر-پس از این كه مشركان به او رسیدند-استوار ماند.و به تنهایى پیكارى شدید كرد.از سعد بن ابى وقاص روایت‏شده است كه او مردى را دید،چهره‏اش را پوشانده بود نشناخت كه او كیست،پس مشركان رو به او آمدند به حدى كه سعد گمان برد كه او را دستگیر كردند،پس آن مرد دستش را پر از خاك كرد و به طرف صورتهاى آنان پاشید،و آنها به عقب بازگشتند...ناگاه دیدم او پیامبر خداست.و او آنچه تیر در تركش خود داشت پرتاب كرد تا تیرهایش تمام شد و زه كمانش برید.

ابى بن خلف قبلا به پیامبر گفته بود كه در آینده او را خواهد كشت،پس پیامبر خدا در جواب او گفت:بلكه اگر خدا بخواهد من تو را خواهم كشت.و این شخص در جنگ احد حاضر بود،و چون مسلمانان از پیامبر دور شدند،قصد حمله به پیامبر كرد،بعضى از اصحاب پیامبر خواستند جلوى او را بگیرند،پیامبر آنان را منع كرد،سپس خود نیزه‏اى به سوى او پرتاب كرد، با این كه مؤثر به نظر نمى‏رسید،ولى ابى بن خلف گفت:«به خدا سوگند محمد مرا كشت... زیرا كه او در مكه به من گفته بود:من تو را مى‏كشم.به خدا قسم حتى اگر بر من آب دهان انداخته بود مرا كشته بود.»پس چیزى نگذشت تا موقع بازگشت‏به مكه از بین رفت.

طبرى از ابى رافع روایت كرده است كه او گفت:پیامبر خدا گروهى از مشركان را دید و به على گفت:به آنان حمله كن،پس على حمله كرد و آنان را پراكنده ساخت و عمرو بن عبد الله جمحى را كشت،سپس گروه دیگرى را دید كه قصد او را دارند.پس به على گفت:بر آنان حمله كن!پس على حمله برد و جمعیت آنها را متفرق كرد،و شیبة بن مالك-یكى از فرزندان عامر بن لؤى-را كشت.گروهى جنگجو از قبیله كنانه قصد حمله به پیامبر را داشتند كه در میان آنها چهار پسر سفیان بن عویف:خالد،ابو الشعشاء،ابو الحمراء و غراب بودند،پس پیامبر (ص) به على فرمود:مرا از شر این دسته از ارتش دشمن خلاص كن!و على بر آنها حمله برد در حالى كه آنان نزدیك به پنجاه سوار،بودند و على پیاده بود،و آن قدر با شمشیرش آنان را زد تا از پیرامون پیامبر پراكنده شدند،اما دوباره دور او را گرفتند،باز بر آنها حمله برد،آن كار چندین بار تكرار شد تا این كه هر چهار پسر سفیان بن عویف و تمام آن ده نفر را كشت... (8) در صحیح مسلم آمده است كه سهل بن سعد گفت:

«پیامبر از ناحیه صورت مجروح شده بود و یكى از دندانهاى كرسیش شكسته و كلاه خود روى سرش در هم شكسته بود.و فاطمه دختر رسول خدا خونها را مى‏شست‏على بن ابى طالب با سپرش (از آب گودالى در احد به نام مهراس) آب مى‏ریخت،پس،چون فاطمه دید كه آب جز این كه خون را زیاد كند فایده‏اى ندارد،قطعه حصیر را گرفت و سوزاند تا خاكستر شد و بعد روى زخم چسباند تا خون بند آمد

پنج شنبه 21/9/1387 - 15:17
دعا و زیارت

براى خواننده به دست آوردن نتایج زیر زیاد مشكل نیست:

(1) جنگ احد از بزرگترین جنگهاى سرنوشت‏ساز در تاریخ مسلمانان بود.براستى كه این جنگ براى اسلام جنگ مرگ و زندگى بوده است.نزدیك بود این جنگ به نابودى اسلام منجر شود.

(2) در حقیقت آن كسى كه در آغاز جنگ طلایه داران را از پاى در آورد،اثر مهمى در بالا بردن روحیه مسلمانان و در هم شكستن اعصاب مشركان داشت،على رغم این كه آنان چهار برابر مسلمانان بودند.زیرا در آن زمان،پرچمداران در جنگها از نظر جنگجویان سران لشكر به حساب مى‏آمدند.به خاك افتادن فرماندهى لشكر تاثیر شگرفى روى لشكر مى‏گذاشت.تاریخ متذكر است كه ابو سفیان به پسران عبد الدار گفت:

«اى فرزندان عبد الدار!ما مى‏دانیم كه شما به پرچمدارى از ما شایسته‏ترید (زیرا كه سنت مكیان اقتضا مى‏كرد كه یكى از فرزندان عبد الدار حامل پرچم باشد) .و ما روز بدر از ناحیه پرچمدارى شكست‏خوردیم،و پیروزى هر قومى از ناحیه پرچم خویش[پایدارى پرچمدار] است پس شما همچنان پرچمدار باشید و در حفظ آن بكوشید و یا آن را به ما واگذارید. »پسران عبد الدار بر آشفته شدند و گفتند:ما پرچمهایمان را زمین مى‏گذاریم؟ابو سفیان گفت:پرچم دیگرى باید با پرچم شما باشد.آنان در جواب ابو سفیان گفتند:بلى آن پرچم را نیز مردى جز از فرزندان عبد الدار حمل نخواهد كرد،وجز آن هرگز امكان پذیر نیست (10) .اهل مكه در آغاز جنگ ده مرتبه پرچمشان را در حال سقوط دیدند و دلهایشان با سقوط آن،ده بار فرو ریخت و از آن جهت‏خود را در مقابل نیرویى غالب دیدند.على كسى بود كه حمله بر پرچمها را بتنهایى عهده‏دار بود،و یا سهم بزرگى در این تهاجم داشت و همان دلیل كست‏خوردن لشكر مكه در مرحله اول جنگ بود.

(3) موقعى كه در مرحله دوم مسلمانان به هزیمت رفتند،براى دفاع از پیامبر كسى جز على و سیزده تن از اصحاب پیامبر باقى نماند.و آنان همان نخستین كسانى بودند كه به جانب پیامبر بازگشتند.البته روشن است كه دفاع على در این لحظه‏هاى خطرناك چندین برابر افزونتر از دفاع ایشان بود.

البته پیامبر پس از هزیمت اصحابش هدف یورشهاى مشركان قرار گرفت و هر گاه مى‏دید جمعى از لشكر دشمن قصد او را دارند به على مى‏گفت:بر آنان حمله كن!اگر على نبود،براى آن چهارده نفر دیگر این امكان نبود كه از پیامبر در مقابل تمام ارتش بت‏پرست دفاع كنند. براى همین است كه اگر گفتیم على در این جنگ سرنوشت‏ساز،افتخار بخش عمده دفاع از پیامبر و مقام رسالت را در مقابل نیروهایى كه هیچ فرد دیگر توان مقابله با آنها را نداشت، كسب كرده است‏سخنى به خطا نگفته‏ایم.

اگر جنگ بدر اركان دولت اسلامى را استوار كرد بود،جنگ احد نزدیك بود این پایه‏ها را-اگر جمعى از قهرمانان و در راس آنان على نبودند-دستخوش نابودى كند.

مشركان دیدند كه جنگ احد به سود آنها خاتمه یافت و لشكر پیامبر (ص) هزیمت‏یافت و مسلمانان در آن جنگ هفتاد كشته دادند كه در میان آنها قهرمانى چون حمزه عموى پیامبر و شیر خدا بود.با همه اینها پیروزى آنان روشن نبود،چون هدف اصلى آنها محمد بود و محمد (ص) هنوز زنده بود،و خطر مهمى در مقابل ایشان به شمارمى‏رفت،بدانجهت آنان ناگزیر بودند تا به جنگ سرنوشت‏ساز دیگرى دست زنند،و دوباره با شركت‏خود در آن،هدفهایى را كه در هیچ یك از جنگها تحقق نیافته بود،تحقق بخشند.البته جنگ احد در سال سوم هجرى بود و دو سال پس از این تاریخ جنگ سرنوشت‏ساز سومى در گرفت كه در آن مشركان بزرگترین نیروى ممكن را بسیج كردند تا هدفهاى نهایى‏شان را تحقق بخشند و آن جنگ خندق و یا جنگ احزاب بود.

پنج شنبه 21/9/1387 - 15:17
دعا و زیارت

امنیت قبایل مكه-و در راس آنها ابو سفیان-در گرو یك چیز بود و آن یكسره كردن كار محمد (ص) و دین او بود،قبیله‏هاى دیگرى خارج مكه بودند كه با آنان در این امنیت مشاركت داشتند،زیرا آنان نیز همانند ایشان بت‏پرست‏بودند و محمد را براى دینشان خطرناك مى‏دیدند.در بین آنان و مسلمانان در خلال پنج‏سالى كه از هجرت سپرى شده بود، برخوردهاى پراكنده‏اى وجود داشت و در تمام آن برخوردها مسلمانان غلبه یافته بودند.در نتیجه آنها نیز مثل قبایل مكه كینه و ناراحتى داشتند.میان مسلمانان،و یهودیهاى مجاور مدینه برخوردهایى ایجاد مى‏شد منشا همه آنها پیمان‏شكنى آنان نسبت‏به پیامبر و اظهار عداوتشان نسبت‏به مسلمانان بوده است،با این كه ایشان در سایه موجه دانستن آن پیمانها در امنیت‏بودند.پیامبر (ص) یهودیان بنى نظیر و دیگران را از سرزمینهایشان تبعید كرده بود.

سال پنجم هجرى گروهى از یهود با مژده جنگ و آهنگ گرد آوردن عرب بر محور پیكار با پیامبر (ص) راهى مكه شدند،تا به مقاصد شوم خود نایل شوند.قریش هیچ نیازى به كسانى كه آنان را وادار به جنگ كنند نداشتند،لذا بدون تامل موافقت كردند و چهار هزار رزمنده آماده ساختند و به تحریك یهودیانى كه از مدینه آمده بودند،قبیله‏هاى غطفان و غیره نیز به آنان پیوستند،در نتیجه،شمار ارتش بت‏پرستان به حدود ده هزار نفر رسید.

خبر اجتماع آنان چند روز قبل از رسیدن به مدینه،به پیامبر رسید.پیامبر بااصحاب خود مشورت كرد.سلمان فارسى نظر داد كه خندقى اطراف مدینه حفر شود تا بین مهاجمان و رسیدن آنان به مدینه فاصله اندازد.پیامبر مسلمانان را (كه حدود سه هزار تن بودند) مامور اجراى این پیشنهاد كرد،خندق در خلال شش روز كنده شد.موقعى كه انبوه لشكر دشمن، خندق را مشاهده كردند،غافلگیر شدند،و یقین پیدا كردند كه نخواهند توانست وارد مدینه شوند،پس ناگزیر به جاى ورود به مدینه،حصارى در اطراف آن پى ریختند.

پنج شنبه 21/9/1387 - 15:17
دعا و زیارت

حق تعیین سرنوشت

اگر ملتى حق تعیین سرنوشت‏خود را داشته باشد،پس حق بنیانگذارى دولت و بپا داشتن حكومت را نیز دارد.

چنین دولتى نیز حق دارد كه از توده‏ها-در صورتى كه توده‏ها حكومتهاى شرعى مستقلى بپا نكرده باشند-نیروى واحدى به وجود آورد.این حقوق را كه حقوقى طبیعى هستند،قوانین امتها تعیین و تثبیت مى‏كند.هیچ نیرویى حق ندارد میان یك جامعه و یا امت و میان آداب و رسومش فاصله اندازد.

در این صورت،براى امت عرب زمان پیامبر نیز حق ایجاد دولت و بر پا داشتن حكومت‏بوده است و نه تنها ایجاد دولت‏حقى براى امت عرب بود،بلكه لازم بود كه اوضاع نابسامان عربى را سر و سامان دهد.توده‏هاى عرب،در حجاز،نجد و تهامه فاقد هر نوع حكومتى بودند.در آنجا نیرویى وجود نداشت تا مانع هرزگى شود و جان و مال و ناموس مردم در سایه آن در امان باشد.آن جا چندین قبیله وجود داشت كه با یكدیگر در ستیز بودند و بعضى بر بعضى تجاوز مى‏كرد و هر دسته‏اى از آنها جان و مال و ناموس دیگران را حلال مى‏شمرد.آنان این هرج و مرج را امرى طبیعى تصور مى‏كردند و هیچ كدام از آنان به لزوم چنین دگرگونى هم نمى‏اندیشیدند،و اگر كسى هم در آن باره فكرى مى‏كرد هیچ وسیله‏اى براى عملى ساختن آن در اختیار نداشت.

اما توده‏هاى دیگر عرب در یمن،سوریه و عراق زیر سلطه قواى بیگانه بودند وهیچگونه حق حاكمیتى نداشتند.و از جمله ضرورتها آزاد سازى آنها از دست‏حاكمان و متحد ساختن آنان،با دیگر توده‏هاى عربى-صرف نظر از هر نوع گرایش دینى-بود.و لیكن در آنجا كسى كه به این ضرورت تحقق بخشد و برابر مشروعیت این حق قیام كند،وجود نداشت.

براستى كه عنایت‏خداوندى بر این تعلق گرفته بود كه توده‏هاى عرب و جمعیتهاى دیگرى را كه داراى اهمیتى بودند،از هرج و مرج اجتماعى،اخلاقى و سیاسى و مهمتر از آنان هرج و مرج دینى،نجات بخشد،پس خداوند محمد را به عنوان خاتم پیامبران و رهبر جهانیان فرستاد.خداوند خواسته بود كه نقطه آغاز این حركت در میان امت عربى باشد.شاید آن امت نیازمندتر از همه امتها به آن تحول بوده است‏شاید هم شایسته‏ترین امتها براى حمل بار رسالت‏به جانب دیگران بوده است در صورتى كه خود نیز به نور آن رسالت هدایت مى‏شد.

پنج شنبه 21/9/1387 - 15:12
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته