بیماری ها
برای اولین بار یك محقق آمریكایی به نوع برخورد مردان در مقابل این نوع سرطان علاقه نشان داد. «ادی پیتوسكین» نتایج تحقیقاتش را در كنفرانس سالانه بهداشت مردان كه از ۶ تا ۸ اكتبر (۱۴ تا ۱۶ مهر) در آتلانتا برگزار شد، ارائه كرد.
مردان نیز مانند زنان، دارای بافتهای پستانی هستند و می توانند مبتلا به سرطان سینه شوند. كمتر از یك درصد از موارد سرطان سینه مربوط به مردان است، اما درست مانند سرطان زنانه رشد می كند.
مردان بالای شصت سال بیشتر به این بیماری مبتلا می شوند. شایع ترین نوع سرطان سینه در مردان، در مجراهای پستانی به وجود می آید و با این علائم ظاهر می شود: توده های كوچك بدون درد در سینه و ترشحاتی از نوك پستان.سرطان سینه مردان نیز مثل مشابه زنانه اش درمان می شود.
ادی پیتوسكین، پرستار انستیتو سرطان كراس و دانشجوی دانشگاه آلبرتا (كانادا)، مطالعه ای بر روی ۲۰ مرد ۴۴ ساله تا ۸۵ ساله مبتلا به سرطان سینه انجام داد. او می خواست بداند پس از اطلاع از تشخیص بیماری، در زندگی آنان چه اتفاقی می افتد و واكنش های آنان در رابطه با زندگی اجتماعی و خصوصی شان چگونه است.
ادی پیتوسكین می گوید: «به طور كلی مردان نمی دانند كه ممكن است آنها هم به این بیماری مبتلا شوند.» و سپس واكنشهای بسیار متفاوت، از مردانی كه در مورد بیماریشان با هیچ كس صحبت نمی كنند تا آنهایی كه پرچمدار این بیماری می شوند. مثلاً مردی تصمیم گرفت كه به همجنسانش آموزش دهد، تا جایی كه برای نشان دادن سینه اش، در محل كار، پیراهنش را در آورد. زندگی برای او سخت خواهد شد. بیشتر مردان اظهار كرده اند كه تمایل ندارند بدون تی-شرت شنا كنند، به خاطر اینكه ممكن است سینه بیمارشان توجه دیگران را جلب كند.
ادی پیتوسكین امیدوار است با این پژوهش بتواند مردان را نسبت به این بیماری آگاه كند. نه تنها برای تشویق مردان به ملاقات بیشتر با پزشك شان، بلكه برای جلب توجه متخصصان به این بیماری به منظور كمك به آنان برای تشخیص زودتر.
سه شنبه 1/4/1389 - 14:52
ازدواج و همسرداری
تأهل، در مورد همه ی ابنای بشر ماهیتی سرشتی دارد و غالب وجود آن عالمگیر میباشد. لذا تفاوت فرهنگها موجب دگرگونیهای اساسی در قواعد آن نمیشود!
مطالبی که در ذیل می آید بر اساس تحقیقاتی است که استیون ناک ( Steven I.nox ) استاد جامعهشناسی دانشگاه ویرجینیا، پیرامون "علل و پیامدهای تغییرات در خانواده آمریکایی" انجام داده است. بر همین اساس باید در ابتدا ذکر شود که عواملی که در "نفع بیشتر مردان از ازدواج " مطرح میشود، عواملی جامع و مانع برای جامعه ی ایرانی نیست و با توجه به اعتقادات مسلمین در باب ازدواج باید تاکید کرد که نفع طرفین از ازدواج خیلی بیشتر از مطالب عنوان شده است....
با توجه به تحقیقات افراد متأهّل عموما افراد سالم تری هستند و عمر طولانی تری دارند و از سلامت عقلانی و نفسانی بیشتری برخوردارند، شادترند و در آمد بیشتری دارند.
هر چند ازدواج تاثیرات مثبتی را در هر دو جنس باعث میشود اما ذی نفع اصلی آن مردان میباشند. مردان در تمام اموری که ازدواج در آنها تاثیر دارد، منفعت بیشتری بدست می آورند و انتفاع زنان از ازدواج در صورتی حاصل میشود که یک رابطه ی زناشویی مطلوب و کانونی گرم و صمیمی ایجاد شود. در حالیکه به نظر میرسد مردان کمتر تحت تاثیر کیفیت زندگی مشترک خود قرار میگیرند و بطور ساده و اولیه به محض تأهل از مزایای آن بهره مند میشوند، به عبارت دیگر نفس عمل ازدواج باعث بهبود زندگی مردان میشود، اما بهبود زندگی زنان تحت تأثیر کیفیت زندگی زناشویی خواهد بود.
ازدواج و تشکیل زندگی مشترک در واقع تشکیل یک کانون اجتماعی است. این بدان معنی است که همراه با مفهوم ازدواج یکسری انتظارات وابسته به فرهنگ نیز وجود دارد و بدینگونه مردان با این اقدام کاری بیش از شروع یک زندگی ساده با یک زن را آغاز میکنند و در واقع با این عمل خود را به مجموعه ای از قوانین قرار دادی و انتظارات متصل میسازند. او در مقام همسر و پدر مورد انتظارات دیگران قرار میگیرد و از دیدگاه سایرین باید رفتاری متفاوت از زمان تجرد داشته باشد.
ازدواج بیش از ارتباط بین دو شریک جنسی را پدید می آورد و ارتباطی است که مفاهیم آن از باورهای فرهنگی نش?ت گرفته، با ازدواج زوجین تعهداتی را پذیرا میشوند از جمله وفاداری، غمخواری، تحمل...
زوجهایی که برای طولانی مدت تنها رابطه ی همزیستی داشتهاند از جنبه های قابل پیش بینی بسیاری از زوجهایی که به ازدواج یکدیگر در آمده اند متفاوتند. اینگونه زوجها توسط تمایلات جنسی به یکدیگر وابسته هستند و روابط اخلاقی دیگر در آن ها بسیار کم است، آزادی بیشتری نسبت به افراد متاهل دارند و قانون تعیین کننده ای برای اینگونه روابط وجود ندارد، شانس بیشتر طلاق و رضایتمندی کمتر از روابط جنسی از معایب این نوع زندگی است و طرفین حداقل تعهد را نسبت به یکدیگر دارند.
مفهوم ازدواج در جامعه امریکا بدین معنی است:
1- شخص انتخابی آزاد دارد که بر پایه ی عشق است 2- بلوغ و استقلال نیاز مسلم اقدام به ازدواج است 3- ازدواج ارتباط بین دو جنس مخالف است 4- در زندگی مشترک مرد تامین کننده اصلی معاش است و او رئیس است 5- وفاداری جنسی و تک همسری انتظارات یک ازدواج است 6- ازدواج بطور طبیعی با تولد فرزندان همراه است.
و ماهیت مردانگی در ازدواج هم یعنی: مرد پدر فرزندانی است که از همسرش متولد میشود / تامین معاش زن و فرزندان بر گردن اوست / حافظ و محافظت کننده ی خانواده است.
بر این اساس اگر مرد از محافظت یا تامین معاش سر باز زند، نه تنها همسری ناشایست تلقی میگردد، بلکه به نوعی کمتر از یک مرد کامل محسوب میگردد. در یک زندگی مشترک مرد آنگونه رفتار میکند که به حسب فرهنگ مطابق با هویت مردانگیاش باشد. موضوع اصلی در مورد ازدواج در زندگی مردان عبارتست از اینکه ازدواج به دلیل آنکه موقعیتی جهت تکامل و حفظ ماهیت مردانگی میباشد باعث ایجاد تغییراتی در مردان میگردد. حقیقت آشکار آنست که غالب مردان و زنان، زندگی مشترک خود را به گونه ای طراحی میکنند که نسبت به کلیات ازدواج اصولی تطابق زیادی داشته باشد. و ازدواج اصولی تنها راهی است که همسران ِ مرد، میتوانند به یک مرد کامل تبدیل شوند. هنگامیکه قضیه اساسی مفهوم گردید، درک علت اثرات مثبت ازدواج در مردان بسیار آسانتر خواهد بود. هویت مردانگی موقتی است و می بایست در دوران پس از بلوغ مستمراً و فعالانه حفظ گردد که این امر بوسیله ی یک ازدواج اصولی امکان پذیر میشود و یک مرد هویت مردانگی خود را طی زندگی مشترک حفظ کرده، توسعه میدهد و به نحوی آن را ابراز میکند. نقش تکامل و بلوغی که یک مرد به عنوان همسر ایفا میکند هسته ی اصلی هویت مردانگی وی قرار میگیرد و این موضوع راهنمای اصلی در علت ثمر بخش بودن ازدواج در زندگی مردان است.
مردان متاهل بیش از مردان مجرد در زمینه فعالیتهای اجتماعی و معقول درگیر میشوند و پاداش چنین فعالیتهایی به صورت شاءن و اعتبار یا مادیات به ایشان برمیگردد. مردان متاهل تابعیت خود از روابط غیر رسمی یا دوستانه را با شرکت در روابط مبتنی بر نقشهای اصولی جایگزین میکنند و در واقع به این طریق اجتماعات خصوصی خود را تغییر میدهند، آنها در اجتماع بر نقشهایی تاکید میکنند که جزئی از کانونهای اجتماعی هستند مثل نقشهای مذهبی و اقتصادی.
Card gillian" " نیز در تحقیق خود در مورد مردان متاهل میگوید: مردان متاهل در مواد و نوع و سطح، روابط خود را بر اساس میزان نیل به اهداف تنظیم میکنند و طبیعتاً موفقیت و شکست آنها تعیین کننده خواهد بود. بر خلاف وابستگی به دیگران، اینگونه موفقیتهای شخصی خصوصیات مردانگی را تحکیم می بخشد....
سه شنبه 1/4/1389 - 14:45
ازدواج و همسرداری
خانواده مهمترین نهاد اجتماعی و كوچكترین هسته ی جامعه است كه از یك زن و مرد و فرزندان آنان تشكیل می شود . اساس و ركن اصلی خانواده به عنوان زیربنای جامعه ، ازدواج است . بدون تردید ازدواج بزرگترین و مهمترین حادثه زندگی هر انسان است ، به طوری كه موفقیت و یا شكست هر یك از زوجین می تواند سرنوشت ساز باشد . به همین جهت ازدواج باید بر پایهیاصولی صحیح صورت گیرد تا موجبات رشد و شكوفایی افراد و در نتیجه جامعه را فراهم آورد . پس بر هر دختر و پسر ،لازم است كه قبل از ازدواج در مورد انتخاب همسر آیندهیخود اطلاعات كافی كسب كنند و سپس اقدام به ازدواج نمایند . ما در جوامع مختلف و در جامعهیخود ، شاهد بسیاری از ناسازگاریهای خانوادگی و از هم پاشیدگیِخانواده ها هستیم كه مهمترین عواملآن ، عدم شناخت و درك صحیح زن و مرد از یكدیگر و در نتیجه داشتن انتظارات و توقعات مبهم و غیر واقع بینانه از یكدیگر است . اهمیت و ضرورت ازدواج ازدواج یك پیمان مقدس است كه در میان تمام اقوام و ملل و در تمام زمانها و مكانها وجود داشته است . سنت دیرینه ای كه در آن زن و مرد زندگی مشتركی را آغاز می كنند و پیمان می بندند كه مُصاحب ، یار و غمخوار یكدیگر را خوشبخت كنند ، خود و همدیگر را بهتر بشاسند . به یكدیگر عشق بورزند و با ازدواج خود بر تنهایی خویش پایان دهند .ازدواج یك نیاز و خواست طبیعی زن و مرد است و همه مكاتب سالم در جوامع بشری به ویژه مكاتب آسمانی و خاصه دین مُبین اسلام بر آن صحه نهاده و پیروان خود را به ازدواج دعوت و ترغیب كرده است . پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله می فرماید : هیچ بنایی در اسلام بنیانگذاری نشده است كه نزد خداوند محبوبتر از ازدواج باشد . بنابراین فواید بسیاری بر ازدواج مترتـّب است ، زیرا ازدواج از فطرت و آفرینش ویژه انسانها مایه می گیرد و از ضروریات زندگی انسان به شمار می آید . هدف از ازدواج ازدواج از ضروریات زندگی انسان به شمار می آید و هدفها و نیازهای بی شماری را تأمین می كند . از جمله مهمترین هدف های ازدواج می توان نیل به آرامش و سكون ، بقای نسل ، تكمیل و تكامل ، سلامت و امنیت اجتماعی و سرانجام تأمین نیازهای روانی ـ اجتماعی در فرد را نام برد . 1ـ نیل به آرامش و سكون مهمترین نیازی كه بر اثر ازدواج تأمین می شود ، نیاز به آرامش، امنیت و آسودگی است . این نیاز كه در سرشت آدمی ریشه دارد به حدی حائز اهمیت است كه خداوند متعال در بیان فلسفه ازدواج در سوره روم ، آیه 21 چنین می فرماید : « یكی از آیات الهی این است كه برای شما از جنس خودتان جفتی را بیافرید تا با او انس بگیرید و آرامش بیابید و در بین شما دوستی و مهربانی قرار داد ، و در این امر برای افرادی كه اهل تفكر باشند ، آیات و نشانه هایی وجود دارد .» بنابراین قرار دادن زوج ( همسر ) برای هر فرد،موجب آرامش و امنیت خاطر است و ایجاد محبت و الفت بین زن و مرد در زندگی خانوادگی نیز از نشانه های حكمت و رحمت پروردگار است، در واقعمحیط خانه وسیله آرامش روحی زن و مرد قرار داده شده است . 2- تكمیل و تكامل هیچ انسانی به تنهایی كامل نیست ، به همین جهت پیوسته در جهت جبران نقص و كمبود خویش تلاش می كند . دختران و پسران جوان پس از دوران بلوغ و جوانی ضمن آنكه در صدد رسیدن به استقلال فكری هستند برای جبران نواقص خود و تأمین نیازهای بی شمار خویش به سوی ازدواج سوق داده می شوند ، و با گزینش همسری شایسته موجبات رشد و تكامل خویش را فراهم می كنند . هنگامی كه فرد در كانون یك زندگی مشترك قرار می گیرد ، در سایه انس و الفت و محبت و روابط نزدیك و صمیمانه ، بیشتر احساس مسئولیت می كند ، استقلال می یابد ، زندگی خویش را هدفدار می كند و از ثمرات كسب و كار و تلاش خود در واحد خانواده نوبنیاد خویش بهره می گیرد .در زندگی زناشویی زن و مرد از تشویقها ، حمایتها ، رهنمودها و كمكهای یكدیگر بهره مند می گردند در برخورد با مسائل و مشكلات زندگی از تعاون و همكاریهای همسر خویش استمداد می جویند . به همین دلیل برخورداری از همسری مؤمن و شایسته یكی از بزرگترین نعمت های الهی است كه برای دنیا و آخرت انسان سودمند خواهد بود . 3ـ سلامت و امنیت اجتماعی ازدواج و بنای خانواده،یكی از ارزشمندترین و مقدس ترین اقدامات برای هر انسان تلقی می شود ، به گونه ای كه هیچ اقدام اجتماعی دیگری را نمی توان از جهت ارزش با آن مقایسه كرد . خانواده یك گروه و واحد اجتماعی استکهدر برگیرندهیبیشترین ، عمیق ترین و اساسی ترین مناسبات انسانی می باشد . ازدواج و تأسیس كانون خانوادگی،برای سلامت،امنیت و سعادت اجتماع ، سودمند و ضروری است . هر گاه جوان ها به موقع ازدواج كنند ، به كانون گرم خانواده دل ببندد و بنیاد خانواده مستحكم باشد ، به گونه ای قابل ملاحظه از فسادها ، پلیدیها ، انحرافها، بی بندو باریها ،قتل ها و جنایت ها كاسته خواهد شد 4ـ تأمین نیازهای روانی ـ اجتماعی ازدواج از نظر طبیعی برای انسان نوعی كمال محسوب می شود و انسان بر اساس قانون آفرینش و حكم فطرت ، برای تأمین نیازهای مختلف روانی ـ اجتماعی خود و نیز برای بقای نسل ، آرامش جسم و روان و حل مشكلات گوناگون زندگی به ازدواج نیازمند است . ویژگیهای لازم برای ازدواج مشاوره های خانوادگی و مطالعات و تحقیقات نشان می دهد كه بسیاری از مشكلات زن و شوهرها قابل پیش بینی و در نتیجه قابل جلوگیری خواهد بود . اگر زن و مرد ، دختر و پسر قبل از ازدواج آگاهی های لازم را درباره خود و همسری كه انتخاب می كنند ، داشته باشند . بنابراین آموزش پیش از ازدواج یك ضرورت مسلم است كه دختر و پسر را برای مهمترین تصمیم گیری و انتخاب در زندگی شان و نیز فرایند دشوار و پیچیده و درعین حال مطلوب و دلنشین ازدواج آماده می كند تا با آگاهی ، دانش و بینش كافی درباره خود و همسر آینده شان اقدام به ازدواج كنند و از عهده نقش های خویش به عنوان زن و شوهر به خوبی برآیند .دختر و پسری كه می خواهند ازدواج كنند باید دارای شرایط لازم جسمانی ، روانی ، عقلی ، اجتماعی و اخلاقی باشند كه در زیر ، هر یك از این ویژگیها مورد بحث و تحلیل قرار خواهد گرفت. 1ـ رشد جسمانی در شناخت میزان رشد جسمانی دختر و پسر، نه فقط باید ارتباط و همبستگی ابعاد گوناگون رشد را در نظر گرفت ، بلكه رابطه رشد جسمانی با عوامل روان شناختی حائز اهمیت بسیار است . به بیان دیگر،بین رشد جسمانی و سازگاریهای روانی- اجتماعیِفرد ارتباط نزدیك وجود دارد. رشد جسمی در میزان و الگوی رشد جسمانی،گوناگونی های بسیاری را به همراه دارد و این حادثه بدون شك از نظر روان شناختی مهمترین و معنی دارترین حادثه ای است كه در طول فرایند رشد جسمانی اتفاق می افتد . 2ـ رشد عقلی رشد عقلی،عبارت است از مجموعه فعالیت های فرد كه به ادراك، فهم ، تشكیل مفاهیم ، بررسی معانی ، تفكر و تعقل ، پیش بینی و استنتاج ، برنامه ریزی ، تعیین هدف و انتخاب راهبردهایبرایرسیدن به هدفمنتج می شود. اندیشه ، دیدگاه و نگرش فرد نسبت به زندگی جنبه عقلانی شخصیت فرد است .رشد فكری پس از بلو غ جسمانی رو به تكامل می رود . پس از بحرانهای بلوغ ، فرد استعدادها ، تواناییها و امكانات محیطی خود را بهتر می شناسد و نسبت به شخصیت خود بیشتر آگاهی می یابد . در نتیجه تصمیماتش بیشتر از عقل نشأت می گیرد تا از احساسات . حضرت علی (ع) در تعریف عقل می فرماید : عقل آن چیزی است كه راه ضلالت را از خوشبختی تمییز می دهد و عاقل كسی است كه هر كاری را در جای خود انجام دهد . فردی كه از رشد عقلی برخوردار است دارای ویژگی های زیر می باشد : 1) از مسائل درك و فهم بهتری دارد ، برای مثال می داند كه چرا ازدواج می كند . 2) در زندگی دارای هدف است . 3) برای رسیدن به هدف واهداف خود در زندگی برنامه ریزی می كند . 4)در تصمیم گیری های خود بیشتر از عقلش تبعیت می كند تا از احساساتش . 5) انتظاراتش از خود و دیگران واقع بینانه است . 6)توانایی حل مساله را دارد ، یعنی دربارهیهر مسأله می اندیشد و راه های حل آن را مورد ارزیابی قرار می دهد . 7) از خود و محیطش شناخت دارد . 8)در مواجهه با مشكلات ، موضع گیری های صحیح و اصولی دارد .یعنی به جای فرار از مشكلات و یا نادیده گرفتن آنها سعی می كند با آنها برخورد اصولی كند . 9)فردی مسئولیت پذیر است و مسئولیت اعمال، رفتار و تصمیماتش را بر عهده می گیرد . 10) بر رفتار كودكانه خویش غلبه كرده است و مطابق سن و رشد خود عمل می كند . 3ـرشد عاطفی انسان موجود چند بعدی و در عین حال بسیار پیچیده است . با تمامی ارزش هایی كه برای عقل متصور است ، اما تمام سعادت بشر در گرو تكامل عقل نیست ، بلكه سرمایه ی مهم دیگری به نام عواطف و احساسات در انسان وجود دارد كه به اندازهیعقل مهم است . انسان به كمك عقل و عاطفه ( دوش به دوش هم ) راه تعالی و تكامل را طی می كند .رشد عاطفی و احساسی از شرایط لازم برای ازدواج است و دارای محاسن و مزایای بسیاری است : 1)عواطف و احساسات،قدرت محركهیانسان می باشد . 2)عواطف و احساسات،عامل اتصال و پیوستگی و تلطیف انسانها و جوامع است . 3)مهر، محبت و عواطف از مهمترین عوامل موفقیت در زندگی زناشویی است . فرد برخوردار از رشد عاطفی ، مهار احساسات منفی و مثبت خود را در دست دارد . او در ابراز خشم و ترس ، گریه و شادی ، محبت و غیره در محدودهیمورد قبول جامعه عمل می كند ، نه همانند یك كودك . رشد عاطفی نیز مانند رشد عقلی به سن تقویمی نیست ، بلكه به میزان یادگیری ، تجارب فرد و از همه مهمتردرتعامل عاطفی كودك با والدین و دیگر بزرگسالان آموخته می شود . رشد عاطفی مانند رشد جسمانی از لحظهیتولد آغاز می شود و حتی رفتار عاطفی كودك در هنگام تولد مشاهده می گردد و بر اثر تعامل با خانواده و دیگر افراد در جامعه رشد می كند ؛ پس اكتسابی است . 4ـ رشد اجتماعی رشد اجتماعی،رابطهینزدیكی با رشد عقلی و رشد عاطفی دارد . انسان دارای چهار دنیای اجتماعی است : خانواده ، مدرسه ، شغل و دوستان كه فرد را باید از نظر اجتماعی در آنها مورد ارزیابی و بررسی قرار داد . فردی كه از رشد اجتماعی برخوردار است روابط اجتماعی را بهتر درك می كند ، به دیگران احترام می گذارد ، حقوق دیگران را محترم می شماردو نقش ، وظایف و مسئولیت های مربوط به خویش را به نحو احسن انجام می دهد. چنین فردیمحیط زندگی و اجتماع خویش را خوب می شناسد ، به ارزش ها و فرهنگ جامعه احترام می گذارد و رفتار خویش را با ارزش ها و رفتار مطلوب در خانواده ، مدرسه و جامعه تطابق می دهد ؛ ضمن آن كه در فعالیت های اجتماعی مشاركت دارد و مسؤلیت های اجتماعی را می پذیرد . امام صادق (ع) می فرماید : « كسی كه ازدواج می كند باید همسرش را اكرام كند .» یعنی به او احترام بگذارد و گرامی اش بدارد .به بیان كوتاه،فردی كه از رشد اجتماعی برخوردار است : 1) در فعالیت های مختلف درگیر است . 2)وظایف و مسئولیت های خویش را انجام می دهد . 3) توانایی ایجاد ارتباط اجتماعی با دیگران را داراست . 4)مسئولیت پذیر است . 5) در برخورد با افراد دیگر رفتار سازگارانه ای دارد . 6)در موقعیت های مختلف،متناسب با آنها عمل می كند . رشد اجتماعی نیز اكتسابی است و فرد مهارت های مربوط به آن را در خانه ، مدرسه و اجتماع فرا می گیرد . 5 - رشد اخلاقیاز شرایط لازم برای ازدواج،رشد اخلاقی است . اخلاق یعنی خودنظمی در اعمال و رفتاری كه در آن رفاه فرد و دیگران هر دو مراعات شود .اخلاق،مجموعه ای از آداب و رسوم، عادات و الگوهای رفتاری است كه با معیارهای مطلوب گروهی كه انسان با آن زندگی می كند تطابق دارد . روابط در زندگی زناشویی همانند هر ارتباط اجتماعی دیگرِ بین انسانها،با در نظر گرفتن ارزش های اخلاقی و معنوی زن و مرد است كه منجر به سعادت و معنویت زندگی آنان می گردد . اخلاق عبارت از آن چیزی است كه باید باشد . علمای اخلاق و انبیای الهی،جامعه را از آنچه كه هست به سوی آنچه كه باید باشد ، سوق می دهند . پیامبر گرامی ما می فرماید : « من برای تكمیل اصول اخلاق و فضیلت برانگیخته شده ام . بسیاری از امور و مسائل زندگی زناشویی در چهارچوب اخلاق و فضایل اخلاقی قابل حل است و هر اندازه زن و شوهر متخلق به اخلاق و رفتار پسندیده مانند صداقت و گذشت ، درستی و فداكاری و ... باشند ، زندگی شان از سلامت و آرامش بیشتری برخوردار خواهد بود . اخلاق آموختنی است و یادگیری ارزش های اخلاقی از سه طریق اتفاق می افتد : 1) پاداش و تنبیه 2)تقلید ناخودآگاه از افرادی كه فرد با آنها زندگی كرده است و ایدهآلهای او را تشكیل می دهند . 3)از طریق تفكر . اندیشه و تعمق دربارهیپی آمدهای رفتار و نتایج رعایت اصول اخلاقی در موقعیت های مختلف . امام صادق (ع) در كتاب الاخلاق می فرماید : « برای اقدام به هر كاری به كارگیری فكر و اندیشه و مطالعه جوانب مختلف آن و مال اندیشی شرط موفقیت و پیروزی است .» بنابراین تردید نیست كه اخلاق را باید یكی از مهمترین معیارها و شرایط ازدواج محسوب داشت .
دوشنبه 31/3/1389 - 16:43
ازدواج و همسرداری
یك حلقه شما را یاد چه می اندازد؟ ازدواج ، عشق و شاید بشود گفت وفاداری.امروزه در اكثر كشورهای دنیا این حلقه البته- اگر در انگشت انگشتری دست چپ باشد- نماد ازدواج و به دست داشتن آن نشانی از دوام این رابطه است.اما برخی از متاهل ها به دلایل مختلف این نماد را همیشه به همراه ندارند.بعضیها به خاطر شغلی كه دارند (شاید جالب نباشد كه نماد عشق آدم دائم توی خمیر نان باشد یا بخواهی با آن دستكش جراحی به دست كنی یا...)، بعضیها به خاطر حساسیت پوستی و هزار دلیل دیگر. اما اگر قبلا فقط همسرتان حق داشت از شما بخواهد حلقهتان را دست كنید،حالا یك دلیل محكم وجود دارد كه شما به دستور بچه هایتان باید این حلقه را به انگشت بیندازید!
یك روانشناس اجتماعی از دانشگاه آلبرتای كانادا، ادعا می كند كسانی كه حلقه ازدواجشان را به دست نمیكنند در مقایسه با كسانی كه آن را همیشه به دست میكنند،بیشتر بچههایشان را فراموش میكنند. دكتر اندرو هارل همچنین میگوید:<جوانان جذابی كه این عادت را دارند،فراموش كارترین والدین برای فرزندانشان هستند.>
دكتر هارل كه مدیر یك آزمایشگاه پژوهشی جمعیت شناسی است، برای انجام این پژوهش تعدادی از والدین و فرزندان را كه در مجموع 862 نفر بودند در 14 فروشگاه بزرگ آلبرتا مخفیانه مورد مطالعه قرار داد و به نتایج جالبی رسید. او دریافت كه 14 درصد از همراهان بچه ها دست كم یك بار آن قدر از او غافل میشوند كه بچه از دید آن ها خارج شده و نزدیك به 300 متر دور میشود و این فاصله برای پیشگیری از اكثر حوادثی كه میتواند در كمین كودكان یك تا 7 ساله مورد مطالعه بوده باشد، خیلی زیاد است.
نكته جالب دیگر اینكه این سهل انگاری در مورد پدران جوان، بیشتر از مادران جوان بوده و در حالیكه مردان جوان بدون حلقه 25 درصد مواقع كودكانشان را فراموش می كردند، این رقم در مورد زنان جوان بدون حلقه تنها 19 درصد بود.دكتر هارل میگوید: <تحقیقات قبلی ما نشان داده بود كسانی كه حلقه ازدواجشان را دست نمیكنند، نسبت به ازدواجشان تعهد عاطفی كمتری دارند.اما این پژوهش نشان داد این عدم تعهد عاطفی نسبت به كل خانواده است.>
وی می گوید: <حقیقت این است كه بودن به دنبال روابط عاطفی خارج از حیطه ازدواج توجه فرد را به فرزندانش نیز كاهش میدهد و این موضوع میتواند در هر جایی اتفاق بیفتد، حتی جایی مانند فروشگاه كه بیشتر برای خرید كردن است نه برای خلق روابط عاطفی.>دكتر هارل نتایج این تحقیق را در هفدهمین كنفرانس سالانه جمعیت شناسی دانشگاه آلبرتا ارائه كرد،مجمعی كه سال گذشته با نتایج تكان دهنده یك تحقیق دیگر او به شگفت آمده بود.
سال گذشته در همین كنفرانس دكتر هارل اعلام كرد كه بر اساس پژوهش های او والدین از كودكان خوشگل بیشتر مراقبت میكنند!! امسال نیز او ادعا كرد كه در این تحقیق هم كودكان زیبایی كه سن آنها از 3 سال كمتر بود ،بیشتر مورد توجه والدین قرار داشتند. وی همچنین میگوید از میان آنهایی كه حلقه ازدواجشان را به دست داشتند، والدینی كه خود زیباتر بودند بیشتر به فرزندشان توجه داشتند و استدلال میكند شاید والدین زیباتر مشكلات و دغدغه های كمتری در مورد زندگی و سلامتشان دارند و به این ترتیب بهتر میتوانند به كودكانشان توجه نشان دهند. وی میگوید:<با وجودی كه میدانم بیان این نتایج اندكی خشن است اما ما باید دلیل حوادثی را كه برای بچه ها رخ می دهند پیدا كنیم و با تغییر رفتارمان بهتر مراقب آنها باشیم.
دوشنبه 31/3/1389 - 16:41
ازدواج و همسرداری
اگر شما هم یکی از قربانیان بی وفایی هستید، اکنون در سراشیبی مسیر زندگی تان قرار گرفته اید. اغلب زوجهایی که چنین مشکلی دارند، معتقدند که تا به حال هیچ گاه چنین هیجانات شدیدی را تجربه نکرده بودند. آنها احساس خشم، افسردگی، ترس، گناه، تنهایی و شرمساری می کنند.
همسری که مورد بی وفایی قرار گرفته است، همیشه از خودش می پرسد:
چطور توانست چنین کاری با من بکند؟ چطور توانست به من خیانت کند و بارها و بارها به من دروغ بگوید؟ هرگز دیگر نمی توانم به او اعتماد کنم.
چنین فردی، دچار احساس خشم و انزجار شدیدی می شود و احساس می کند به قدری آسیب دیده است که حتی قادر به بیان آن در قالب کلمات نیست.
وقتی زوجین چنین هیجانات شدیدی را تجربه می کنند، پرسش اساسی این است که آیا بهبود اوضاع و رفع اختلالات زناشویی امکانپذیر است یا خیر؟ چطور می توان این بحران را پشت سر گذاشت؟ حتی در صورت بهبود، آیا قادریم با خاطره این خیانت و بی وفایی به زندگی مشترک ادامه دهیم؟
متخصصان و مشاوران ازدواج با اطمینان پاسخ می دهند که بله و به شما اطمینان می دهند که در صورت در نظر گرفتن این پیشنهادات و البته دریافت کمکهای تخصصی، آینده خوبی در انتظار زندگی مشترک تان خواهد بود.
گام اول: آیا می خواهید زندگی زناشویی تان را نجات دهید؟
ظهور بی وفایی نشان دهنده این است که ازدواجتان برای مدت طولانی دچار مشکل جدی بوده است، خواه آن را تشخیص داده باشید یا نه. یکی یا هر دوی شما نیازهای اساسی یکدیگر را بر طرف نکرده اید به همین دلیل بی وفایی فرصت رشد پیدا کرده است. شاید آزار دهنده باشد اما علت اصلی بی وفایی در زندگی زناشویی، کمرنگ شدن ردپای عشق است. قربانی بی وفایی باید از خودش بپرسد: چه بلایی بر سر عشق مان آمد؟ در برطرف کردن کدام نیاز او شکست خوردم؟
گام دوم: به هیچ وجه این وضعیت را تحمل نکنید.
ازدواج ارتباطی اختصاصی است که در آن دو نفر یکی می شوند و باید با هم بمانند. سه نفر در این میان نمی گنجد. ظهور بی وفایی به معنای این است که زندگی مشترک قبل از این از هم پاشیده است. بنابراین بویژه به زنان توصیه می شود که مسیری مستقل و سختگیرانه را در پیش بگیرند و درصدد باشند که برای همسر بی وفا روشن کنند که به هیچ عنوان این وضعیت را تحمل نمی کنند.
اشتباه نکنید، منظور ما این نیست که با فهمیدن این مساله، داد و فریاد به راه اندازید، همه دوستان و آشنایان را مطلع سازید و یا حتی خانه را ترک کنید بلکه منظور ما این است که به سرعت میدان را برای نفر سوم خالی نکنید. در اکثر مواقع زنان با مشاهده این وضعیت به شدت سرخورده شده و بعد از مدتی کشمکش و درگیری با همسر، زندگی زناشویی را ترک می کنند و به راحتی اجازه می دهند نفر سوم از این فرصت استفاده کرده و در دل همسر شان جا باز کند. شما علی رغم شکست عاطفی که دیده اید باید بمانید، مشکلات را شناسایی و حل کنید و شخص ثالث را کم کم از زندگی خویش بیرون کنید. اجازه ندهید به همین راحتی زندگی چند ساله تان را از دست داده و همه چیز را رها کنید. اگر لازم دیدید و یا به شدت احساس خشم و عصبانیت کردید، با همسرتان صحبت نکنید اما به نقشهای زناشویی خود مانند رسیدگی به امور خانه و فرزندان، آشپزی و.. عمل کنید.
گام سوم: بدانید چه انتظاری داشته باشید.
اغلب بی وفایی ها می تواند به طلاق منجر نشود و در نهایت به رفع اختلاف بینجامد. فرآیند بی وفایی دردی غیرقابل تحمل را به افراد وارد می کند. اگر خودتان را برای آنچه پیش خواهد آمد آماده کنید، نه تنها عذاب کمتری می کشید، بلکه به ازدواجتان فرصت بیشتری برای بهبود و دوام می دهید. یکی از بهترین راهها برای افزایش آمادگی این است که بدانید چه انتظاری داشته باشید؟
برای مثال بعد از چند روز از وقوع این حادثه، وقتی به اندازه کافی توانستید بر اعصاب خود مسلط شوید، مهر سکوت را بشکنید و در فضای مناسب و در غیاب فرزندان(البته اگر صاحب فرزند هستید) به طور مفصل با همسرتان صحبت کنید و ببینید چه انگیزه ای باعث بروز این رفتار ناشایست شده است؟ چه کمبودی در زندگی داشته است؟ از شما چه توقعی داشته است که نتوانسته اید آن را اجابت کنید؟ فرد جدید چه خلایی از همسر شما را پر می کند ؟و...
در برخی از موارد زندگی زناشویی دارای کاستیهایی است که اگر شناسایی و اصلاح شود، مشکلات تا حد زیادی بر طرف می شود اما در برخی دیگر از موارد، زن و مرد مشکل خاصی با هم ندارند و تنها مرد در یک موقعیت وسوسه انگیز قرار گرفته و دچار لغزش شده است. اینجاست که نقش شما پر رنگ تر می شود. شما باید به عنوان یک زن ثابت کنید که هنوز هم مرکز عاطفی خانواده تان هستید و می توانید دوباره همسرتان را به خانواده بازگردانید.
بازگشت به شرایط عادی نیازمند تلاش پایدار و خستگی ناپذیر هر دو طرف است
گام چهارم: شروع به رفع نیازهای یکدیگر کنید
در این مرحله همسر خیانت دیده باید سعی کند نیازهای عاطفی را که فردی دیگر برای همسرش برطرف می کند، به شکل بهتری برطرف کند. زن و مرد می توانند ازدواجشان را بازسازی کنند و با برطرف کردن نیازهای یکدیگر، فصل تازه ای از عشق را در زندگی خود برنامه ریزی کنند.
وقتی در نهایت می آموزید مهم ترین نیازهای عاطفی یکدیگر را برطرف کنید، عشق و ازدواجتان نیرومندتر از همیشه می شود. بازگشت به شرایط عادی نیازمند تلاش پایدار و خستگی ناپذیر هر دو همسر است. آنها با عبور از این شرایط سخت به همراه یکدیگر متوجه می شوند که بیشتر از همیشه یکدیگر را دوست دارند. بی وفایی را به عنوان محرکی اصلاح کننده ببینید که در نهایت موجب می شود زوج ها در مورد نیازهای مهم شان کار کنند. وقتی شروع به کار کردن در مورد این نیازها کنید، زندگی مشترک تان همان می شود که همیشه خواهانش بوده اید از طریق ارتباط کلامی شما می توانید اولین گامهای اصلاح رابطه تخریب شده تان را بردارید. توجه داشته باشید که ارتباط کلامی ویژگی اختصاصی انسانهاست. زوجین در قالب کلام، نگرشهای خود را درباره خویشتن، مخاطب خود، مسائل کلی و مسائل مشترک به یکدیگر انتقال می دهند. با توجه به اهمیت این مساله در یادداشتهای آتی به شما آموزش داده خواهد شد که چگونه از این طریق، رابطه زناشویی تان را بهبود بخشید.
نکته آخر و بسیار مهم این است که اگر شما جز آن دسته از زنانی هستید که مورد بی وفایی قرار گرفته اید انجام اقدامات پیشنهاد شده را به شما توصیه می کنیم از طرف دیگر مراجعه نزد مشاور خانواده به همراه همسرتان را اکیدا توصیه می کنیم. گاهی اوقات برخی مطالب از دید افراد نادیده گرفته می شود و تنها چشمان تیز بین یک متخصص است که می تواند مشکلات اصلی را شناخته و اصلاح نماید.
دوشنبه 31/3/1389 - 16:40
ازدواج و همسرداری
میگویند اسکیموهابه خاطر شرایط خاص زندگیشان در برف و یخبندان، بیش از60 کلمه برای توصیف انواع برف دارند. شرایط برف و یخبندان در آنجا آنقدر شدید و متعدد است که برای آنها کلمات زیادی نیاز است تا مفهوم و خصوصیات هر برفی را توضیح دهند. زبان ما هم به همین صورت، سعی کرده است معانی زیادی برای کلمه عشق و توصیف آن به وجود آورد؛ زیرا عشق نیز یکی از مهمترین اجزای تشکیل دهنده زندگی ماست. اغلب در کتابها، داستانهای رمانتیک و عشقی، مقالهها، شعرها وترانهها، معنا و مفهوم عشق از دیدگاه خاصی بیان میشود. این نوشته سعی دارد کمی از منظر روانشناسی به توصیف عشق بپردازد...
شیفتگی در عشق
وقتی شما به این صورت -حالت شیفتگی- عاشق میشوید، زندگی برایتان پر از شادی، امید و رضایتمندی است. همه چیز برای شما رویایی و درخشان است. محبوبتان هیچ نقصی ندارد و یک انسان کامل است و فکر میکنید که میتوانید با هم و برای همیشه با شادی و خوشحالی زندگی کنید. شما چنان دلباخته میشوید که نسبت به تمام مسایل اطرافتان بیتوجه هستید. اما باید بدانید شیفتگی دوام ندارد و خیلی طول نمیکشد. بسیاری از ما، سالها، بدون داشتن فهم و درک درست، از اینکه، شیفتگی، عشق واقعی نیست، آن را نگه داشته و ادامه میدهیم.
عشق مشروط
در این مرحله ما معنای واقعی عشق را تعریف کردهایم و برای اینکه عشق به دیگران بدهیم و یا از آنها بگیریم، شرط و شروط میگذاریم. مثلا میگوییم: «اگر این کار را بکنی، یا این رفتار را داشته باشی و یا توقعات مرا برآورده کنی، من هم تو را دوست خواهم داشت.» اکثر ما ابراز محبتمان به دیگران به این صورت است، به خصوص برای کودکان. متاسفانه ما برای تربیت کودکانمان، از دوست داشتن مشروط استفاده میکنیم و فرزند ما هم مجبور میشود از بروز بعضی از نیازهای درونی، گریهها و ضعفها و آسیبپذیری که از خصوصیات انسانی است، اما از نظر جامعه و اطرافیان پذیرفته نیست، جلوگیری کند. عشق همراه با شرط و شروط، امروزه در میان بزرگسالان نیز بسیار رایج است که باعث میشود سعی کنیم خصوصیاتی را که میدانیم از طرف دیگران پذیرفته نیست مخفی کرده و چهره بهتری از خود ارایه دهیم درست مانند کودکی که برای از دست ندادن محبت والدین، کاری را انجام میدهد که آنها را دوست دارند. اکثر ما نمیتوانیم کسانی را دوست داشته باشیم که مطابق میل ما رفتار نمیکنند. مثلا میگوییم: «اگر تو آن طور که من دوست دارم نباشی تو را رها خواهم کرد و دیگر دوستت نخواهم داشت و یا اگر دروغ بگویی یا سعی کنی مرا فریب دهی، رفتار غلطی در مقابل خانواده من داشته باشی یا مطابق خواست من رفتار نکنی در زندگی من جایی نخواهی داشت، امااگر تو به همه خواستهها و نیازهای من توجه کنی و آنها را انجام دهی من تو را دوست خواهم داشت.» عشق مشروط در دوران کودکی، آسیبهای عاطفی و ضربات روحی بسیاری برای کودکان به همراه خواهد داشت که باعث ایجاد عقدهها و مشکلات عاطفی در دوران بزرگسالی میشود.
عشق یک طرفه
در این نوع از عشق، تمام احساس و عاطفه شما برای دیگری است. شما دیگری را میپذیرید بدون قید و شرط و البته با چشمان باز. عیبها و اشتباهات دیگری هم دیده میشود و هم پذیرفته میشود. شما خالصانه و صادقانه عشقتان را به دیگران میدهید، بدون داشتن توقعی در مورد اینکه از آنها نیز عشق دریافت کنید. درست مانند عشقی که اکثر والدین به فرزندانشان میدهند. این نوع عشق کمکم خلایی درزندگی شما به وجود میآورد که به آن «فقدان عشق» میگویند. اینکه شما به همه عشق ومحبت بدهید و از آنها هیچ دریافتی نداشته باشید، یک عشق واقعی نیست.
بروز احساسات در عشق
بعضی از ما نمیتوانیم احساسات عاشقانه خود را نسبت به دیگران ابراز کنیم و نمیتوانیم دوست داشتنمان را نشان دهیم. میگویند این حالت ریشه در تربیت و آسیبهای عاطفی در دوران کودکی دارد. این دسته از افراد (در مردها بیشتر از زنها) اجتناب میکنند از:
1)داشتن روابط صمیمانه و نزدیک با دیگران
2) گفتن جمله «دوستت دارم» به دیگران
اگر شما در زندگی این مشکل را داشته باشید قبل از اینکه تصمیم به ازدواج بگیرید باید زمانی را برای درمان خودتان اختصاص دهید چون بعد از ازدواج همسر و فرزند شما به بروز احساسات عاطفی شما نیاز خواهند داشت. البته بسیاری از شما که گرفتار این مشکل هستید آن قدر از بروز عواطفتان جلوگیری میکنید که وقتی عشق هم مستقیما به سراغتان میآید متوجه آن نشده و آن را قبل از اینکه کاملا دریافت کنید، نابود کرده و از دست میدهید.
عشق کلامی
برای بسیاری از ما گفتن این جمله سه کلمهای بسیار دشوار است. کسانی که در دوران کودکی و یا در طول زندگی شرایط سخت و خشکی را تجریه کردهاند گفتن جمله «دوستت دارم» برایشان سختتر است. بعضی از ما یک مانع بزرگ بین خودمان و این جمله عاطفی ایجاد کردهایم؛ موانعی از قبیل: «چه لزومی دارد بگویم دوستت دارم وقتی درعمل نشان دادهام؟» همه ما از لحاظ روحی نیاز داریم که این جمله را بشنویم. گفتن کلمات عاطفی همراه با احساسات واقعی یک شاخص خوب برای نشان دادن سلامت هیجانی افراد است که همه ما، چه مرد، زن و یا کودک به آن نیاز داریم.
عشق والدین به فرزندان
توانایی در آغوش گرفتن و بوسیدن فرزندان از روی دوست داشتن. این عشق، برای مردان، زنان و کودکان نشاندهنده سلامت هیجانی است. در آغوش گرفتن و بوسیدن کودکان از سوی والدین، یک نیاز اساسی آنهاست. (پیامبر ما (ص) نیز به این امر سفارشهای فراوانی به والدین کرده.)
عشق همسران
روانشناسان بر این باورند که رفتار سالم در روابط زناشویی باعث تداوم احساس عشق بین همسران میشود. بسیاری از مردم به دلیل آموزشهای غلط و برخوردهای اشتباه جامعه با مسانسی، این رفتارها را صرفا شهوانی تعبیر میکنند اما روانشناسان، آن را جزیی از عشق میدانند که میتواند بیانکننده تمایل و عاطفه همسران به همدیگر باشد.
دوشنبه 31/3/1389 - 16:38
ازدواج و همسرداری
بسیاری از جوانان تصور میکنند که زندگی مشترک وشرایط به وجود آمده در زمان ازدواج مانند شرایطی است که در زمان دوستی یا نامزدی بین دو طرف حاکم بوده است و مقایسه بین این دو شرایط برای تعدادی از زوج ها باعث شده تا بدبینی خاصی نسبت به زندگی مشترک داشته باشند . در حالی که دنیای دوستی و نامزدی دنیای بسیار متقاوتی از زندگی مشترک میباشد .
دنیای دوستی دنیای رویاها و ایده آل هاست در حالی که زندگی مشترک دنیایی کاملا حقیقی و ملموس است . دنیایی که در آن خوبی ها و بدی ها در کنار یکدیگر است و تنها میتوان با تلاش و کوشش و صبوری دنیای ایده آلی ساخت . دنیای دوستی سراسر شیرینی ، امید و شرایط مطلوب است . اینجا مرد مورد علاقه ات کاملا در اختیار توست . برای با تو بودن به اندازه کافی فرصت دارد تنها به تو میاندیشد و به همه خواسته هایت تن در میدهد . زن مورد علاقه ات به همان گونه است که تو میخواهی ، تنها به فکر توست و برای رضایت و خوشنودیت تلاش میکند .
در زمان دوستی از گذشته خود به راحتی صحبت میکردی ، از همه خواسته هایت بی پرده سخن به میان میآوردی و احساس میکردی که گذشته و حالت از خودت میباشد . و آزاد هستی تا در انتخاب خود تجدید نظر کنی . همه چیز را عاشقانه مینگریستی و از کمی ها و کاستی ها به راحتی میگذشتی چون باور داشتی که باید این زندگی رویایی را شیرین نگاه داشت و برای شیرین بودن آن باید از عیب ها گذشت . اما همین که وارد زندگی مشترک میشوی شرایط کاملا تغییر میکند . اینجا دیگر صحبت از تحمل کردن است . اینجا صحبت از یک عمر زندگی است . اینجا خوبی و بدی، شیرینی و تلخی و زشتی ها و قشنگی ها در کنار همدیگر است . در دنیای دوستی محبوب تو خود را به شکلی ایده ال به تو ارایه میکرد اما در زندگی مشترک تو باید از او یاری ایده آل بسازی .
دنیای دوستی دنیای نیاز های عاطفی، و نیازهای غریضی است . در این دنیا برای رسیدن به خواسته هایت باید محبوب و مطلوب دوستدار خود باشی . اینجا رفع نیاز هایت در ردیف اول اولویت های زندگیت میباشد بنا براین خود را برای برآورده شدن نیاز های عاطفی یا دیگر نیاز های غریضی خود آماده میکنی . اما در زندگی مشترک با برآورده شدن این نیازها، مسائل دیگری در اولویت زندگی قرار میگیرند . ومردان براساس ساختار مغزی ونوع وظیفه ای که در طول تاریخ آفرینش بر عهده آنها گذاشته شده کار و موفقیت های اجتماعی خود را در راس همه امور قرار میدهند . اما زنان ایده آل ترین شرایط زندگی برای آنها زمانی بود که مرد مورد علاقه شان تنها به آنها فکر میکرد و هیچ چیز جز زن محبوب شان در اولویت کار آنان نبود .
اما با ادامه زندگی و هویدا شدن نیاز های اساسی دیگر مرد، زنان از رابطه معشوقانه خود سر خورده شده و تصور میکنند که: محبت و عشق مرد مورد علاقه آنها کم رنگ شده است . بنا براین نسبت به همه روابط مشترک حساس شده که این حساسیت تصور سلطه طلبی و زیاده خواهی زنان را در افکار مردان پرورش میدهد . و این مسئله خود باعث میشود تا در برابر نیاز عاطفی و احساسی زنان واکنش های منفی از خود بروز دهند . اینجا یک رابطه ساده وعاطفی تبدیل به رابطه ای پیچیده و پر از شک و ظن میشود . که حل آنها تنها به دست روانکاوان متبحر انجام میپذیرد .
بزرگترین اشتباه زنان در این مرحله از زندگی این است که به حساسیت های خود دامن بزنند . یا بین خود و محبوبشان فاصله ایجاد کنند . یا تصور کنند که اگر با مردی دیگر ازدواج میکردند عشق آنها همیشه پر رنگ و ثابت بود .
در حالی که همه مردان برای آشنا شدن به روحیات زنان و تطبیق دادن روحیات خود با زنان مورد علاقه شان نیاز به کسب مهارت عشق ورزی دارند که این وظیفه اصلی هر زنی است که مرد مورد علاقه خود را درمهارت بیان احساسات درونی و عشق ورزی متبحر کند . او باید خود را به مرد مورد علاقه خود نزدیک تر کرده و به او بفهمانند که من یک زنم . من کانون عشق و عاطفه هستم . من دوست دارم وقتی با من زیر یک سقف هستی دنیای مردانه خود را فراموش کنی و چون من تو هم به یک کانون عشق و محبت تبدیل شوی . همچون زمانی که آرزوی با هم بودن را در سر میپروراندیم . محبت تو برای من تنها زمانی که نیاز غریزی داری برایم کافی نیست بلکه من باید دایم و پیوسته از تو انرژی محبت و عشق بگیرم تا بتوانم شاداب و با طراوت زندگی کنم .
زنان تصور نکنند که تنها با بیان یک بار این جملات و ظیفه آموزش مرد مورد علاقه خود را به پایان رسانده اند . بلکه این کار نیاز به پشتکار و به کار گرفتن فنون و جذابیت های زنانه است . چون مردان وظیفه مهارت عشق ورزی و بیان احساسات خود را فراموش میکنند چون این وظیفه اصلی آنها نیست و نیمکره مغز آنان که وظایف غیر احساسی و عاطفی را به عهده دارد بزرگتر از نیمکره مغزی است که وظیفه عاطفی و احساسی را به عهده دارد . در ضمن مردان موجودات تنوع طلبی هستند که اگر آنان را رها کنید زنی دیگر را همچون شما اسیر نیازهای عاطفی و جنسی خود میکنند .
در دنیای دوستی همه روابط عاشقانه و بی عیب و ایراد است اما در زندگی مشترک این عشق ها کم رنگ شده و عیب ها خود را نمایان میسازند . در این نوع زندگی باید از خرد و اندیشه کمک گرفت و به خود و محبوبمان بفهمانیم که هر انسانی دارای معایب و محاسنی است . و پیدا کردن فردی که فقط خوبی در او باشد محال است همانطور که خودم یا شما دارای نقاط ضعف و عیب هایی هستیم .
دوشنبه 31/3/1389 - 16:37
ازدواج و همسرداری
همه می گویند ازدواج مثل هندوانه است. به شرط چاقو هم در کار نیست. اما امروزه از چیزهایی نام می برند که به دوام ازدواج کمک می کند. ازدواج موفق بستگی به عوامل مختلفی دارد که خیلی از آنها را باید در دوران نامزدی (قبل از ازدواج) ارزیابی کرد. عوامل دیگری نیز در موفقیت زندگی زناشویی موثر است که می توان آنها را بعد از ازدواج شناخت.
در ازدواج، توانایی سازش دایمی با شرایط گوناگون که ممکن است متغیر هم باشد و از خودگذشتگی فراوان لازم است اما اگر زن و مرد قبل از ازدواج با یکدیگر توافق بیشتری داشته باشند ، امکان سازش بعدی بیشتر خواهد بود. مهم ترین عوامل توافق در ازدواج عبارت اند از:
رشد عاطفی و فکری ، تشابه علایق و طرز تفکر ، تشابه مذهبی، تشابه تحصیلی و طبقاتی، تشابه طرز فکر نسبت به امور جنسی، تشابه علاقه به زندگی و سرعت عمل در کارها، رابطه با خانواده زن و شوهر.
مهم ترین عامل موفقیت ازدواج
مهم ترین عامل موفقیت در زندگی زناشویی، رشد عاطفی و فکری است البته درجه رشد عاطفی و فکری تنها بستگی به سن ندارد بلکه سن روانی، اجتماعی و عاطفی و سن جسمانی همه از عوامل موثر در رشد عاطفی است. رشد جسمانی نیز عامل مهمی در آمادگی و در نهایت دوام ازدواج است. مساله دیگری که از لحاظ بهداشت روانی قابل ملاحظه است اینکه آیا در ازدواج اختلاف هوش و معلومات سبب بروز اختلافات زناشویی خواهد شد یا خیر؟
شخصی که از لحاظ اجتماعی رشد کرده است، روابط اجتماعی را بهتر درک می کند. او می داند چگونه با دیگران، به خصوص خانواده و همکارانش سازش کند. او درک می کند که انتظارات اجتماع از او چیست و تا اندازه زیادی قادر است خود را با این توقعات تطبیق دهد. همچنین او آماده قبول مسوولیت است و نسبت به محدودیت های خود آگاهی دارد.
شخصی که رشد عاطفی کرده است، در مورد همسر و فرزند و دوستان و مشکلات زندگی نظریه واقع بینانه ای دارد. او دارای فلسفه زندگی معینی است که بر اساس آن می تواند از بحران های دایمی زندگی جلوگیری کند.
رشد عاطفی، کی و چقدر؟
یکی از مهم ترین عوامل رشد ، مقدار و چگونگی رشد عاطفی است. مثلاً شخص ممکن است 30 تا 40 سال عمر کرده باشد ولی از لحاظ رشد عاطفی عقب مانده محسوب شود. چنین شخصی قدرت کنترل احساسات و عواطف خود را ندارد و در نتیجه زندگی زناشویی او مختل می شود. شخصی که رشد عاطفی کرده است، در مورد همسر و فرزند و دوستان و مشکلات زندگی نظریه واقع بینانه ای دارد. او دارای فلسفه زندگی معینی است که بر اساس آن می تواند از بحران های دایمی زندگی جلوگیری کند. او به پیشرفت های فعلی خود متکی است و زیاد به گذشته خود ، هر چند هم با شکوه بوده باشد ، اتکا ندارد. در ضمن به مطالبی از قبیل امور جنسی، عشق، ازدواج و تربیت کودک نگاه روشنی دارد.
خیلی وقت ها مشکل اینجاست که آدم ها تغییر می کنند اما با هم تغییر نمی کنند: در دو مسیر یا با سرعت های متفاوتی تغییر می کنند.
مثلث عشق
با تمام این حرف ها، امروز دانشمندان به این نقطه رسیده اند که «اگر عشق و احساسات قابل اتکا نیستند پس چه چیزهایی باید وجود داشته باشد تا عشق افراد پایدار بماند. ابتدا نظریه ای شکل گرفت که اگر برخی شباهت های اولیه بین افراد وجود داشته باشد صمیمیت و رفاقت بیشتری بین آنان به وجود می آید که می تواند ازدواج موفق را تضمین کند اما تجربه نشان داد که این اتفاق هم نمی افتد. آقای استنبرگ که مثلث عشق را ارایه کرده بود به این نتیجه رسید که خیلی از طلاق ها، برخلاف انتظار، در مواردی اتفاق می افتد که انتخاب اولیه اشتباه نبوده است. یعنی افراد در ابتدای ازدواج، شباهت هایی به هم داشته اند اما پس از ازدواج تغییر کرده اند.
پس خیلی وقت ها مشکل اینجاست که آدم ها تغییر می کنند اما با هم تغییر نمی کنند: در دو مسیر یا با سرعت های متفاوتی تغییر می کنند. پس حالا این سوال به وجود می آید که «اگر شباهت اولیه هم ضامن صمیمیت نیست پس چه چیز می تواند صمیمیت و رفاقت درازمدت بین زوج ها را تضمین کند؟»
هوش عاطفی ات را به کار بینداز!
پژوهش های زیادی نشان داده اند که هوش عاطفی یکی از مهم ترین عوامل موفقیت ازدواج است. هوش عاطفی نوعی از هوش است که به ما کمک می کند به احساساتمان آگاه باشیم. بتوانیم عواطفمان را خوب بیان کنیم. آنها را خوب کنترل و هدایت کنیم. ظرفیت های خودمان را بشناسیم و در مجموع یک حس مثبت کلی نسبت به خودمان داشته باشیم. از طرف دیگر بتوانیم عواطف فرد مقابلمان را درک کنیم و نسبت به آن واکنش اجتماعی یا بین فردی مناسب داشته باشیم.
هوش عاطفی به ما کمک می کند که وقتی دچار تعارض در احساساتمان می شویم، فرو نریزیم و بتوانیم به عنوان مساله ای معمولی حلش کنیم. این نوع هوش ، یک چیز ذاتی نیست و در شرایط محیطی شکل می گیرد و در میان تمام عوامل موثر در موفقیت در ازدواج، کلیدی ترین نقش را دارد.
اگر دو طرف دارای هوش عاطفی بالایی باشند می توانند بفهمند که چه طور همراه و همگان با تغییر احساسات و عواطف یکدیگر تغییر کنند تا زندگی شان به رشد و صمیمیت بیشتری منجر شود.
دوشنبه 31/3/1389 - 16:36
ازدواج و همسرداری
زن و شوهری را در نظر بگیرید که برای شما الگوی یک زوج موفقاند. آنها با یکدیگر رفتار خوبی دارند و به هم احترام میگذارند و زندگی مالی مستحکمی بنا نهادهاند. به خواستههای هم ارج مینهند و در نهایت زوج موفقی به نظر میرسند. این طرز فکر شما، یک روز در حالی که مشغول خوردن شام و گفتگوی خانوادگی هستید به یکباره با شنیدن خبر جدایی آن زوج به هم میریزد. هرچه فکر میکنید نمیتوانید علتی منطقی برای این اتفاق بیابید. تمام زوایای مغزتان را میکاوید تا نشانهای دال بر مشکلات زناشویی آن زوج بیابید اما به نتیجه خاصی نمیرسید. چه اتفاقی میافتد که روابط عاطفی و پیوندهای خانوادگی و اجتماعی از بین میروند و جدایی جای آنها را میگیرد؟ حتما دلیلی هست ولی ناشناختهتر از آن است که شما به وجودش پی ببرید...
در مرگ روابط عاطفی زندگی زناشویی، چهار مرحله وجود دارد که کارشناسان خانواده به این صورت تقسیمبندی میکنند: مخالفت، رنجش و عصبانیت، عدم پذیرش یا طرد و سرکوبی.
مرحله 1: مخالفت
در زمینه عاطفی و در زندگی زناشویی این مسأله به کرات اتفاق میافتد زیرا تعداد تعاملات میان فردی زوجین خیلی زیادتر از انواع دیگر روابط است و به همین نسبت احتمال بروز اختلاف میان آنها بیشتر است. اگر مخالفتهای کوچک خود را بیان نکنید و با توجه به تعداد موارد پیش آمده، از خیر مطرح کردن آنها بگذرید، این مخالفتهای کوچک جمع شده و کمکم به علامت هشداردهنده بعدی یعنی رنجش و عصبانیت تبدیل میشود.
مرحله 2: رنجش و عصبانیت
در این مرحله شما فرد مقابل را سرزنش و ملامت میکنید و فرد مقابل هم عکسالعمل نشان میدهد و شما را مورد حمله قرار میدهد. خیلی مواقع که سر موضوع کوچک و بیربطی دعوای بزرگی راه میافتد علت آن را باید در جای دیگر و موضوع دیگری جستجو کنید. اگر رنجش و عصبانیت، مدام تکرار شود شما در مقام جلوگیری از آن، با به درون ریختن این عصبانیت و رنجش و انباشت انرژی منفی بسیار در درونتان پا به مرحله سوم میگذارید.
مرحله 3: عدم پذیرش و طرد
بعد از یک دعوای مفصل، در را به هم میکوبید و از منزل خارج میشوید. شما در منزل و زیر یک سقف هستید ولی به یکدیگر بیاعتنایی میکنید و یکدیگر را مورد بیتوجهی قرار میدهید. در واقع طرف مقابل را هم از دیده و هم از دل بیرون میکنید. بیشتر جداییها و طلاقها در این مرحله اتفاق میافتد. این دوره بحرانی ترین دوره اختلافات و در حقیقت زمان به زانو در آمدن آخرین تلاشهای عاطفی طرفین برای بقای زندگی مشترکشان میباشد.
مرحله 4: سرکوب
سرکوبی نوعی احساس کرخی و بیحسی است. شما دیگر احساسات منفی خود را حس نمیکنید اما در مقابل، بهای بزرگی میپردازید و دیگر احساسات مثبت خود را نیز لمس و درک نخواهید کرد. آنچه این مرحله را فاجعهآمیز میکند نوع رابطهای است که بین زوجین وجود دارد. به این ترتیب که همه چیز خوب و مرتب به نظر میرسد و طرفین به ظاهر زندگی خوبی در کنار یکدیگر دارند اما در واقع بسیاری از استعدادها و مهارتهای عاطفی خود را فراموش کردهاند و به یک جسد ماشینی و متحرک تبدیل شدهاند که زندگی محدود و بیطراوتی را دنبال میکند.
داریم از هم دور میشویم!
زمانی كه روابط عاطفی مناسبی در میان زن و شوهر وجود داشته باشد خانواده با آرامش بیشتری به فعالیت خود ادامه میدهد و در انجام امور بیرون از خانه نیز موفقتر عمل میكنند. زن وشوهری كه ذهن و رفتار یكدیگر را درك كنند، روابط عاطفی مثبتی هم با یكدیگر برقرار میكنند. روانشناسان تنها راهحل این مسأله را داشتن هوش عاطفی زن و شوهر در خانواده میدانند و میگویند: «هوش عاطفی مجموعهای از مهارتها و شاخصها برای شناخت احساس خود، كنترل احساس خود، شناخت احساس دیگران و تنظیم روابط با دیگران است كه در خانواده جایگاه بسیار بالایی دارد.»
هشدار رئیس انجمن جامعهشناسان
رییس انجمن جامعهشناسان ایران با انتقاد از اینكه اعضای خانواده در كشور ما بیشترین وقت خود را در محیط خانه صرف تماشای تلویزیون و استفاده از وسایلی همچون رایانه و تلفن میكنند، گفت: «نتایج آخرین تحقیقات و بررسیها نشان داده است كه در خانوادههای ایرانی، افراد به طور متوسط روزانه شش ساعت از وقت خود را به تماشای تلویزیون اختصاص میدهند.»
دكتر معیدفر گفت: «در سالهای اخیر با ورود وسایل جدید ارتباطی این وضعیت دامنه وسیعتری پیدا كرده است و تاسف بارتر اینكه بگوییم در برخی خانهها به جای یك تلویزیون، دو تا سه تلویزیون وجود دارد و هریك از اعضای خانواده ترجیح میدهند جدای از یكدیگر به تماشای برنامههای مورد علاقه خود بنشینند.»
در واقع مسایل مختلف در خانوادهها باعث شده است تا فرصت تعامل و گفتگو بین اعضای خانواده كاهش یابد. متاسفانه ماشینی شدن زندگیها و بروز مشكلات متعدد اقتصادی و اجتماعی مانع از انسجام بین اعضای خانواده شده است و میان پدر و مادر و فرزندان در برخی خانوادهها فاصله عاطفی زیادی ایجاد شده كه این امر امكان تبادل نظر و ایجاد همدلی را بین اعضای خانواده به حداقل رسانده است.
دوشنبه 31/3/1389 - 16:35
آموزش و تحقيقات
شما از نظر عاطفی به بلوغ رسیده اید یا خیر؟ آیا میدانید بلوغ عاطفی موجب بهبود روابط و پیشبرد اهدافتان در زندگی میشود؟
شما از نظر عاطفی به بلوغ رسیده اید یا خیر؟ آیا میدانید بلوغ عاطفی موجب بهبود روابط و پیشبرد اهدافتان در زندگی میشود؟ بلوغ عاطفی در واقع به معنای کنترل عواطف است. البته بلوغ عاطفی به این معنا نیست که ما عواطف خود را پنهان و یا سرکوب کنیم. ما میتوانیم با روشهای تمدد اعصاب مانند شل کردن عضلات, یوگا و روشهای دیگری از این قبیل شدت آن را کم کنیم.
به طور کلی افکار ما همراه با محیط, عواطف مان را به وجود میآورند. اما خوشبختانه ما با آگاهی از افکار و عقاید منفی و نادرست خود میتوانیم افکارمان را کنترل کنیم. روان شناسان بلوغ روانی را توانایی افراد برای پذیرش اشخاص و مسایل به همان شکلی که هستند, تعریف میکنند. اگر شما افکار نادرست و منفی را با افکار درست, مثبت و سازگار جایگزین کنید, توانایی کنترل عواطف در شما به طرز چشم گیری افزایش مییابد و این مساله موجب میشود روابط شما هم بهبود یابد و احساس شاد بودن کنید وخود را بیشتر دوست داشته باشید و بیبشتر به اهدافتان برسید.
5 تفاوت عاطفی بین بالغان و نابالغان:
1. محبت کردن: اشخاصی که بلوغ عاطفی آنها از رشد بازمانده بیشتر نیازمند محبت و توجه هستند, اما نشانههای ضعف خود را پنهان میکنند و در نشان دادن عواطف خود دچار مشکل میشوند. افرادی که به بلوغ عاطفی رسیده اند محبت خود را ابراز میکنند, احساس امنیت را در خود پرورش داده و تقویت میکنند, میتوانند محبت خود را نشان دهند و محبت دیگران را هم بپذیرند.
2. عواطف: افراد نابالغ از نظر عاطفی انتقاد پذیر نیستند. حسود هستند, کسی را نمی بخشند, خلق و خوی آنها ثابت نیست و کج خلق هستند. اما افرادی که به بلوغ عاطفی رسیده اند از عاطفه به عنوان منبع انرژی استفاده میکنند. وقتی هم نا امید میشوند, اهدافشان را مشخص میکنند و به دنبال راه حل میگردند.
3. بازخورد: درس نگرفتن از تجربیات از جمله خصوصیات افرادی است که از نظر عاطفی نابالغ هستند. آنها معتقدند که تجربیات خوب و بد به شانس بستگی دارد و کمتر مسولیت شخصی کاری را برعهده میگیرند. اما افرادی که از نظر عاطفی به بلوغ رسیده اند معتقدند تجربیات زندگی به انسان درس میدهد. آنها مسئولیت اعمالشان را پذیرفته و از بازخورد آن پند میگیرند. به دنبال فرصتها میگردند و ادامه میدهند.
4. استرس: فرار از واقعیت, بدبینی, عصبانیت و اضطراب و حمله به اشخاص دیگر هنگامی که ناامید میشوند, از جمله مشخصات گروه نابالغ از نظر عاطفی است. در عوض اشخاصی که به بلوغ عاطفی رسیده اند به توانایی خود برای برنامه ریزی و آنچه میخواهند به دست بیاورند, اعتماد دارند.
5. وابستگی: اشخاصی که از نظر عاطفی نابالغ هستند, وابسته بوده, به آسانی تحت تاثیر قرار میگیرند, تردید دارند و بدون فکر عمل میکنند و مسئولیت عیوب خود را برعهده نمی گیرند. اما افراد نابالغ از نظر عاطفی مستقل هستند, کار گروهی, مدیریت و همکاری را دوست دارند, احساس همدلی و مهربانی میکنند. دوست, همسر و پدر و مادر خوبی هستند.
3 قدم به سمت بلوغ عاطفی:
از آنجایی که بلوغ عاطفی تاثیر بسزایی در بهبود روابط و پیشبرد اهداف شخصی دارد, شما میتوانید با به کار بردن نکات ذیل بلوغ عاطفی خود را بهبود بخشید:
1. خود را درک کنید و بپذیرید: از اشخاص مهم بخواهید در مورد رفتار شما بازخورد ارائه دهند. خود را همان گونه که آنها شما را میبینند, ببینید. واقعیتها را بپذیرید و با آن کنار بیایید.
2. خود خواه نباشید: اجتناب از خودخواهی را تمرین کنید و ببینید دیگران چه عکس العملی نشان میدهند. رفتار دیگران را در مقابل خودتان با زمانی که خودخواه نبودید مقایسه کنید. شما کدام رفتار را ترجیح میدهید. راه حلهای برنده شدن را برای رویارویی با دیگران پیدا کنید. از تلاش برای تسلط بر دیگران اجتناب کنید.
3. روابط اجتماعی خود را ارزیابی کنید: دوستان خود را ارزیابی کنید. به موقعیتهایی که بدترین و بهترین وضعیت را برای شما پدید میآورد, توجه کنید. خود را در معرض افراد و موقعیتهایی قرار دهید که بهترین نتایج را برای شما ارمغان میآوردند. از تفکرات جادویی پرهیز کنید! تفکر جادویی اعتقاد به این مساله است که هر چیزی بدون ذره ای تلاش شما اتفاق میافتد. این یک روند فکری طبیعی در بچهها است اما در بزرگسالان این یک روند فکری متناقض است.
زندگی نه سیاه است و نه سفید بلکه خاکستری است. هیچ چیز در این دنیا کامل نیست. ما هم کامل نیستیم. پس بهتر است مسئولیت اشتباهات خود را بپذیریم و برای بهتر شدن اقدام کنیم و از به کار بردن کلمات همیشه و هرگز هم اجتناب کنیم.
دوشنبه 31/3/1389 - 16:33