باب چهارم : احسان در معامله
خداى تعالى هم به عدالت امر فرموده است و هم به احسان ، در حالى كه عدالت تنها وسیله نجات و در تجارت به منزله درستى سرمایه است . اما احسان باعث رستگارى و رسیدن به سعادت است و نسبت به تجارت به منزله سود است ، و كسى كه در معاملات دنیا به سرمایه قناعت كند، از عقلا شمرده نمى شود؛ همین طور در معاملات اخروى . از این رو براى شخص دیندار سزاوار نیست كه بر عدالت و اجتناب از ظلم و جور بسنده كند و راه هاى احسان را ترك گوید، در حالى كه خداى تعالى فرموده است : (( و احسن كما احسن اللّه الیك . )) (58)و نیز فرموده است : (( ان اللّه یاءمر بالعدل و الاحسان )) (59). و باز مى فرماید: (( ان رحمة اللّه قریب من المحسنین ((ع (60). مقصود ما از احسان ، انجام دادن عملى است كه باعث منفعت طرف معامله باشد در حالى كه آن كار واجب نبوده ، بلكه از راه لطف انجام شده است ، زیرا كه واجب در باب عدالت و ترك ظلم وارد است كه ما گفتیم ، و شخص با یكى از شش كار ذیل به مقام احسان مى رسد:
اول ، در مغبون ساختن یكدیگر، شایسته آن است كه بیش از حد معمول طرف معامله را مغبون نكند؛ اما اصل مغبون ساختن مجاز است ، زیرا بیع براى منفعت است و منفعت جز با مغبون كردن اندكى امكان ندارد ولى باید حد تقریبى آن رعایت شود؛ زیرا مشترى وقتى بیش از سود معمول مى پردازد یا به دلیل علاقه زیاد او به آن جنس است و یا به خاطر نیاز فراوان او به آن در آن لحظه . در هر صورت شایسته است كه از قبول آن مبلغ زاید خوددارى شود و این از جمله موارد احسان است و هرگاه كتمان حقیقت نباشد، دریافت سود بیش از حد معمول ، ظلم نخواهد بود. بعضى از علما بر این عقیده اند كه مبلغ غبن اگر بیش از یك سوم بهاى جنس باشد مستلزم خیار فسخ مى شود، البته ما این را قبول نداریم ، لیكن شرط احسان آن است كه غبن را از آن حد تنزل دهد. نقل مى كنند كه یونس بن عبید، لباسهاى فروشى با نرخهاى متفاوتى داشت ، هر كدام را چهار صد درهم نرخ گذاشته بود در صورتى كه نرخ نوعى از آنها دویست درهم بود؛ خودش به نماز رفت و برادرزاده اش را در مغازه گذاشت مرد بادیه نشینى آمد یك لباس به چهارصد درهم خواست و او یكى از لباسهاى دویست درهمى را عرضه كرد اعرابى آن را پسندید و خرید و با خود برد؛ همین طور كه لباس در دستش داشت و مى رفت ، یونس با او روبرو شد، و لباس را شناخت پرسید: چند خریدى ؟ گفت : چهارصد درهم ، گفت : بیشتر از دویست درهم نمى ارزد، برگرد تا بقیه پولت را پس بگیرى ؛ او گفت : این لباس در دیار ما به پانصد درهم مى ارزد و من راضى ام . یونس گفت : برگرد، كه خیرخواهى در راه دین بهتر از تمام موجودى دنیاست . سپس او را به مغازه برگرداند و دویست درهم را به او پس داد و برادرزاده اش را سرزنش كرد و گفت : آیا خجالت نكشیدى ؟! آیا از خدا نترسیدى كه چنین استفاده اى را ببرى و خیرخواهى مسلمانان را ترك كنى ؟! او گفت : به خدا سوگند ناراضى نشد نخرید. یونس گفت : تو چرا براى او نپسندیدى آنچه را خودت مى پسندى ؟. در این قبیل موارد اگر پنهان داشتن نرخ و كتمان حقیقت در میان باشد، از باب ظلم بر دیگران است كه قبلا بحث آن گذشت .
در حدیث آمده است : (( فریب دادن كسى كه در قیمت جنس به فروشنده اعتماد مى كند، حرام است )) ؛(61) زبیر بن عدى مى گفت : (( من هیجده تن از صحابه را درك كردم كه هیچكدام از آنها دوست نداشت كه گوشتى را به درهمى بخرد. بنابراین گول زدن چنین كسانى كه اعتماد مى كنند حرام است .))
مى گویم :
در كافى از امام صادق (ع ) رسیده است : (( فریب دادن كسى كه در نرخ كالا اعتماد مى كند، حرام است )) (62) و در روایت دیگرى آمده است : (( گول زدن مؤ من حرام است .)) (63)
و از آن حضرت نقل است كه فرمود: (( سود دادن مؤ من به مؤ من ریاست ، مگر آن كه بیش از صد درهم خرید كند، در آن صورت به قدر خوراك همان روز سود گرفتن مانعى ندارد، و یا این كه براى تجارت بخرد، در آن صورت سود بگیرید ولى با ایشان مدارا كنید.(64)
از آن حضرت نقل است كه فرمود: (( هرگاه كسى به دیگرى بگوید: بیا با تو خوب معامله خواهم كرد، سود گرفتن از او حرام است .)) (65)
میسر گوید: (( به امام باقر (ع ) عرض كردم : همه مشتریهاى من ، برادران ایمانى من هستند، یك حدى براى معامله با آنان تعیین بفرمایید كه من از آن حد تجاوز نكنم ؛ فرمود: اگر برادرت را دوست دارى بسیار خوب ، اگر نه همچون بیناى با دقت جنس را بفروش .)) (66)
غزالى گوید :
(( اگر حق پوشى نباشد، احسان است ، در صورتى كه كمتر معامله اى است كه جز با نوعى از كتمان حق و پنهان داشتن نرخ روز انجام گیرد، در صورتى كه احسان محض آن است كه از سرى سقطى نقل كرده اند كه وى یك كر بادام به بهاى شصت دینار خرید و در یادداشت روزانه اش نوشت ، سه درهم سود آن باشد و گویا نظر وى این بود كه هر ده دینار، نیم دینار سود ببرد، قیمت بادام به نود دینار ترقى كرد، دلال كه خود از خوبان بود نزد سرى آمد و بادام ها را به نود دینار درخواست كرد. سرى گفت : من با خود قرار دادى بسته ام و دیگر آن را به هم نمى زنم و جز به شصت و سه درهم آنها را نمى فروشم دلال گفت : من بین خود و خدا عهد كرده ام كه با هیچ مسلمانى تقلب نكنم ، از این رو جز به نود دینار از تو نمى گیرم . مى گوید: نه دلال از او كمتر خرید و نه او به بیشتر فروخت . این احسان محض از دو طرف بود، زیرا كه با علم و آگاهى به حقیقت قضیه صورت گرفته است ؛ و هر كس به منفعت كم بسنده كند معاملاتش زیاد خواهد بود و از معاملات مكرر سود زیاد خواهد برد، و به این سبب بركت ظاهر خواهد شد.
على (ع ) در میان بازار كوفه ، مرواریدى را مى گرداند، و مى گفت : (( اى گروه بازرگانان ، حق را بگیرید و حق را بدهید تا در امان باشید، منفعت كم را از دست ندهید تا از منافع زیاد محروم بمانید.))
از كسى پرسیدند: علت ثروتمندى تو چه بود؟ گفت : سه چیز: هیچ نوع سودى را هرگز رد نكردم ، و هیچ گاه درخواست فروش حیوانى نشد كه من آن را تاءخیر بیندازم ، و نسیه فروشى هم نكردم . مى گویند: وى هزار شتر فروخت و هیچ سود نبرد مگر زانوبند شتران كه براى او ماند. وى هر كدام را به یك درهم فروخت و از این راه هزار درهم منفعت عایدش شد و هزار درهم نیز مخارج آن روز شتران به نفع او شد.
دوم ، در تحمل غبن ؛ مشترى اگر طعامى و یا چیزى را از ضعیف و تنگدستى خریدارى كرد، اشكالى ندارد كه غبن را تحمل كند و سهل بینگارد و درباره فروشنده احسان كند و مشمول سخن پیامبر (ص ) شود كه فرمود: (( خدا بیامرزد آن كس را كه خرید و فروش را ساده و آسان بگیرد.)) (67)
اما اگر از تاجر توانگرى چیزى خرید كه بیش از حد نیاز، سود مى جوید، تحمل غبن از چنین كسى پسندیده نیست بلكه تضییع مال بدون اجر و سپاس است در حدیثى از طریق اهل بیت (ع ) رسیده است : (( آدمى كه مغبون شده ، اجر و سپاس ندارد.)) (68)
مى گویم :
این حدیث به طریق ما (شیعه ) از امام صادق (ع ) روایت شده است .(69)
غزالى گوید :
(( حسن و حسین (ع ) و دیگر برگزیدگان پیشین در خرید، دقت كامل مى كردند، با وجود این ، مال زیادى را مى بخشیدند. به یكى از ایشان گفتند: در خرید، روى مقدار اندك دقت زیادى مى كنى و سپس مقدار زیادى را مى بخشى و اهمیت نمى دهى ؟ فرمود: كسى كه مى بخشد، از زیادى مالش مى دهد اما كسى كه مغبون مى شود در حقیقت عقلش را فریب داده است . یكى از این بزرگان گوید: همانا من عقل و بصیرتم را فریب مى دهم ولى فریب دهنده را بر آن مسلط نمى كنم و هرگاه بخششى مى كنم در حقیقت براى خداى تعالى داده ام و براى او كار زیادى انجام نداده ام .
سوم ، دریافت كامل بهاى كالا و سایر مطالبات و احسان در آن ، گاهى به سهل انگارى و چشم پوشى از مقدارى است و گاهى نیز با مهلت و تاءخیر دریافت وجه است و گاهى با مسامحه در مطالبه پول نقد (و كیفیت طلا و نقره ) است ، همه اینها مستحب و در مورد آن تاءكید شده ، پیامبر (ص ) فرمود: (( خدا بیامرزد كسى كه فروش را نیز بمانند خرید و درخواست خرید آسان بگیرد.)) (70) پس باید دعاى پیامبر (ص ) را مغتنم شمارد.
پیامبر (ص ) فرمود: (( ببخش تا به تو ببخشند)) (71)، و آن حضرت فرمود: (( هر كه تنگدستى را مهلت دهد و یا از او بگذرد، خداوند محاسبه او را آسان بگیرد)) و در عبارت دیگر آمده : (( خداوند او را در روزى كه هیچ سایه اى جز سایه عرش خدا نیست ، در سایه عرش خود قرار دهد.)) (72)
پیامبر (ص ) فرمود: (( مردى بود كه بر خود ستم كرده بود، به حساب وى رسیدند و حسنه اى در نامه عملش نیافتند. از او پرسیدند: آیا هرگز كار نیكى انجام داده اى ؟ گفت : خیر، جز این كه من مردى بودم كه از مردم طلبكار بودم و به غلامانم مى گفتم : با توانگران مسامحه كنید و به تنگدستان مهلت دهید - و در عبارت دیگر - گفت : از تنگدست چشم پوشى كنید، پس خداى تعالى فرمود: ما به گذشت از تو سزاوارتریم ، این بود كه خداوند از او درگذشت و او را آمرزید.)) (73)
و آن حضرت (ص ) فرمود: (( هر كس یك دینار مدتى وام دهد، براى هر روز تا آخر آن مدت ثواب صدقه در نامه عملش نوشته مى شود و چون موعد آن سر آید و مهلت دهد، در برابر هر روز به قدر آن وام ثواب صدقه دارد.)) (74)
یكى از پیشینیان به خاطر این خبر، دوست نمى داشت كه بدهكار وامش را بپردازد تا این كه هر روز مطابق تمام وام ثواب صدقه را دریافت كند.
و آن حضرت (ص ) فرمود: (( دیدم روى در بهشت نوشته اند، صدقه ده برابر ثواب دارد و قرض ، هیجده برابر)) (75). بعضى در معناى این حدیث گفته اند: صدقه به دست نیازمند و غیر نیازمند مى رسد ولى جز شخص نیازمند ذلت درخواست وام را تحمل نمى كند.
رسول خدا (ص ) به مردى نگریست كه از مرد دیگرى به خاطر طلبى كه داشت جدا نمى شد. با دست مباركش به طلبكار اشاره كرد: قسمتى از وامت را واگذار، آن مرد، چنان كرد، آنگاه پیامبر (ص ) رو به بدهكار كرد و فرمود: برخیز طلب او را بده .)) (76)
هر كس چیزى بفروشد و بهاى آن را در آن حال ترك گوید و در مطالبه آن شتاب نكند، چنین كسى در معنا وام دهنده است .
در خبر است : (( هرگاه حق خود را با خویشتن دارى ، كامل و یا غیر كامل بگیرى خداوند، حساب تو را آسان بگیرد.)) (77)
مى گویم :
در كافى ، (78) از حماد بن عثمان روایت شده كه مى گوید: (( مردى بر ابوعبداللّه (امام صادق ) (ع ) وارد شد، یكى از اصحاب امام (ع ) به آن حضرت شكایت كرد و چیزى نگذشت مردى كه از وى شكایت شده بود آمد. امام صادق (ع ) فرمود: چرا فلانى از تو شكایت مى كند؟ عرض كرد: شكایت مى كند كه چرا من پافشارى مى كنم كه او حقم را ادا كند.(79) راوى گوید: امام صادق (ع ) به حالت خشم نشست ، آنگاه فرمود: گویا تو وقتى كه اصرار در اداى حق خود مى كردى كار بدى نكرده اى ! آیا آنچه را خداى تعالى حكایت فرموده است ، دیده اى كه مى فرماید: (( و یخافون سوء الحساب ؛ )) آیا توجه دارى كه آنان از خداى عز و جل مى ترسند كه مبادا بر ایشان ستم كند، نه به خدا سوگند كه ایشان نمى ترسند مگر از پافشارى پروردگار بر اداى حق ، كه خداى متعال آن را حساب بد نامیده است ، پس هر كس در اداى حق اصرار ورزد، كار بدى كرده است .))
در كافى آمده است : (( مردى خدمت امام صادق (ع ) عرض كرد: من مالى از یكى از سادات حسنى طلب دارم و گرفتن آن مال مرا خسته كرده در حالى كه میان من و او سخنانى رد و بدل شد و من از این كه چیزى بین من و او بگذرد كه باعث اندوه او شود، مطمئن نیستم . امام صادق (ع ) فرمود: راه و روش مطالبه مال این نیست ، بلكه موقعى كه نزد او رفتى ، بیشتر بنشین و چیزى نگو، آن مرد مى گوید: چند بارى این كار را كردم ، مالم را دریافت كردم .)) (80)
غزالى گوید :
(( چهارم ، ادا كردن دین ، از جمله موارد احسان درباره دین ، خوب ادا كردن دین است و آن به این ترتیب است كه نزد صاحب حق برود، و كارى نكند كه او نزد وى بیاید و درخواست اداى حق كند.)) پیامبر (ص ) فرمود: (( بهترین شما كسى است كه از همه كس بهتر اداى دین كند.)) (81)؛ و هر وقت كه توان اداى دین را داشت باید فورى اقدام كند هر چند كه پیش از وقت ادا باشد و باید بهتر از آنچه شرط كرده و به بهترین صورت تسلیم كند و اگر توانایى نداشت باید نیت كند كه هر وقت قدرت داشت ، ادا كند. رسول خدا (ص ) فرمود: (( هر كه دینى بر گردنش باشد و او قصد دادن آن را داشته باشد خداوند فرشتگانى را موكل او كند تا از او حفاظت كنند و و براى او دعا كنند تا وقتى كه او اداى دین كند.)) (82)
و هر وقت صاحب حق سخن درشتى به او بگوید باید تحمل كند و به پیروى از رسول خدا (ص ) با لطف و مدارا با او مقابله كند. گویند شخص طلبكارى وقت سر رسید طلبش نزد پیامبر (ص ) آمد و آن حضرت امكان پرداخت حق او را نداشت ، آن مرد با رسول خدا (ص ) به درشتى سخن گفت : اصحاب قصد او را كردند؛ پیامبر (ص ) فرمود: او را واگذارید، زیرا صاحب حق را گرفتارى است .)) (83)
هر وقت بین طلبكار و بدهكار سخنى رد و بدل شود، احسان اقتضا مى كند كه میل بیش از حد متوسط به سمت كسى باشد كه بدهكار است ، زیرا كسى كه وام مى دهد از روى بى نیازى است ولى كسى كه وام مى گیرد از روى نیاز وام مى گیرد؛ همچنین شایسته است كه به مشترى بیشتر كمك كنند، زیرا فروشنده دلبستگى به كالا ندارد، بلكه طالب فروش و منفعت آن است ولى خریدار نیازمند به آن است . این شیوه بهتر است مگر آن كه بدهكار از اندازه خود تجاوز كند كه در این صورت ، كمك به او در جلوگیرى از تجاوز اوست و در نتیجه كمك به طلبكار است . زیرا پیامبر (ص ) فرمود: (( برادرت را - چه ظالم باشد و چه مظلوم - یارى كن ، پرسیدند: چگونه ظالم را یارى كنند؟ فرمود: جلوگیرى وى از ظلم یارى كردن به اوست .)) (84)
پنجم ، این كه كالا را از خریدارى كه تقاضاى پس گرفتن آن را دارد، پس بگیرد، زیرا كسى درخواست پس گرفتن چیزى نمى كند، مگر آن كه پشیمان باشد و از خرید جنس احساس ضرر و زیان كند. بنابراین سزاوار نیست كه فروشنده بر خود بپسندد كه سبب زیان برادر مسلمان خویش شود. پیامبر (ص ) فرمود: (( هركس از خریدار پشیمانى كالایش را باز پس بگیرد - خداوند در روز قیامت از لغزش او درگذرد - و یا خدا از وى درگذرد همان طورى كه او گذشت كرده است .)) (85)
مى گویم :
از طریق شیعه ، روایتى در كافى آمده است : (( رسول خدا (ص ) به حكیم بن حزام ، اجازه تجارت داد تا این كه قول داد، از خریدارى كه پشیمان شود، جنس را باز پس بگیرد و به بدهكار تنگدست مهلت دهد و حق را چه كامل و چه ناقص بگیرد.)) (86)
از امام صادق (ع ) است : (( هر بنده خدا كه در معامله اش ، كالا را از مسلمانى بازپس بگیرد، خداوند در روز قیامت از لغزش او درگذرد.)) (87)
غزالى گوید :
(( ششم ، در معامله خود قصدش این باشد كه با گروهى از تهیدستان به نسیه معامله كند و در همان حال تصمیم بگیرد تا وقتى كه توانگر نشوند مطالبه نكند، زیرا در میان پیشینیان صالح كسانى بوده اند كه دو دفتر حساب داشتند، یكى از آنها وضعش نامعلوم و در آن اسامى كسانى از ناتوانان و تنگدستان بود توضیح آن كه فقیر غذا و میوه اى را مى بیند و هوس مى كند و مى گوید: - به طور مثال - پنج پیمانه از این متاع مى خواهم ولى پول همراهم نیست . فروشنده مى گوید: بگیر و هر وقت داشتى پولش را بده و این شخص از نیكان نیست ، بلكه آن كسى از نیكان به شمار مى آید كه نام او را در دفتر اصلا ننویسد و آن را قرض محسوب نكند بلكه بگوید: هر چه مى خواهى بگیر و اگر خداوند به تو داد، ادا كن ، اگرنه آن را به تو حلال كردم و تو آزادى ، این بود راه هاى تجارت پیشینیان كه امروزه از بین رفته و هركس اقدام به این كارها بكند در حقیقت این سنت را زنده كرده است .
خلاصه ، تجارت وسیله آزمایش مردان است كه بدان وسیله دیانت و تقواى مرد آزموده مى شود، از این رو گفته اند:
نباید پیراهن وصله دار و یا پوشش بلند مردى كه تا بالاى پایش آویخته و یا پیشانى او كه در آن اثر برجسته اى پدیدار است ، فریبت دهد، بلكه در برابر پول گمراهى و یا پرهیزگارى او را مورد توجه قرار بده .
از این روست كه گفته اند: هرگاه همسایه هاى كسى در شهر و دیار او و همراهان او در سفر و طرفهاى معامله با او در بازارها از وى تعریف كنند، از خوبى و درستى او نپرسید.
در نزد یكى از بزرگان كسى شهادت داد. وى گفت : كسى را بیاور كه تو را بشناسد، او مردى را آورد كه از او به نیكى یاد كرد؛ پرسید: آیا تو همسایه نزدیك او هستى كه رفت و آمد او را مى دانى ؟ گفت : خیر، پرسید: در مسافرتى هم سفر بودى كه رفتار او را در سفر دلیل بر مكارم اخلاق وى مى دانى ؟ گفت : خیر. پرسید: آیا به درهم و دینارى با او معامله كرده اى كه بدان وسیله پى به پرهیزگارى این مرد برده اى ؟ گفت : خیر، آنگاه گفت : من تصور مى كنم كه تو او را دیده اى در مسجد ایستاده ، در حالى كه با خواندن قرآن همهمه مى كند و آواز مى دهد گاهى سرش را بالا مى برد و گاهى پایین مى آورد؟ گفت : آرى همین طور است ، آن بزرگ گفت : برو، تو این مرد را نمى شناسى و به آن مرد گفت : برو كسى را نزد من بیاور كه تو را بشناسد.
باب پنجم : در دلسوزى تاجر نسبت به امور مربوط به دین و اهتمام به آخرتش
سزاوار نیست كه امر معاش تاجر، او را از معادش باز دارد و در نتیجه عمرش ضایع و كالایش زیانبار باشد؛ زیرا آنچه در دنیا نصیب او مى شود، با آنچه از منفعت اخروى از دست مى دهد برابرى نمى كند و در نتیجه از جمله كسانى مى شود كه زندگى دنیا را به بهاى آخرت مى خرند، بلكه عاقل باید، دلسوز خویش باشد و دلسوزى او بر خود به وسیله حفظ سرمایه ، میسر است و سرمایه او، دین او و تجارت در فضاى دین است .
یكى از پیشینیان مى گفت : سزاوارترین چیز براى عاقل همان است كه بیش از هر چیز دنیا به آن نیاز دارد و ضرورى ترین چیز در دنیا همان است كه در تجارت آخرت به او كمك كند. خداى تعالى مى فرماید: (( و لا تنس نصیبك من الدنیا )) (88) یعنى در دنیا بهره ات را درباره آخرت فراموش مكن ، زیرا دنیا كشتزار آخرت است و در آنجا نیكیها و بدیها فراهم مى شود. اما دلسوزى تاجر نسبت به دین خود با رعایت هفت چیز میسر مى شود:
اول ، حسن نیت و عقیده در آغاز كار تجارت ، كه باید نیتش حفظ آبرو و خوددارى از گدایى به وسیله تجارت و بریدن طمع از مردم ، و بى نیازى با كسب حلال از ایشان و كمك گرفتن از امكانات كسب براى امور دینى و فراهم كردن هزینه خانواده باشد تا بدان وسیله در شمار مجاهدان قرار بگیرد؛ و باید اعتقادش خیر خواهى نسبت به مسلمانان باشد و براى دیگران دوست بدارد آنچه براى خود دوست مى دارد و قصدش - چنان كه قبلا گفتیم - در معاملات پیروى از طریق عدل و احسان باشد و باید درباره آنچه در بازار مى بیند تصمیم بگیرد كه امر به معروف و نهى از منكر كند و چون این عقاید و نیات را در دل داشت كارش در راه آخرت خواهد بود، پس اگر مالى كسب كرد در حقیقت ، زیادى است و اگر در دنیا ضرر كند، در آخرت سود خواهد برد.
دوم ، هدفش در صنعت و یا تجارتى كه مى كند اداى واجبى از واجبات كفایى باشد، زیرا اگر مردم تجارت و صنعت را ترك گویند زندگیها فلج و مردمان نابود شوند.
بنابراین مرتب شدن امور جامعه بستگى به همیارى همگان دارد و باید هركسى كارى را عهده دار شود، و اگر همگى به یك صنعت رو آورند، باقى كارها تعطیل خواهد شد و همه مردم نابود مى شوند و بعضى از مردم ، این سخن پیامبر (ص ): (( اختلاف امتم رحمت است )) (89) را بر این مورد حمل كرده اند، یعنى اختلاف همت مردم در صنعتها و حرفه هایشان ؛ بعضى از صناعات مهمند و برخى از آنها چندان مورد نیاز نیست ، چون مربوط به رفاه طلبى و آسایش در دنیا مى شود. پس باید به صناعات مهمى اشتغال پیدا كند تا در اقدام به آن مشكلى را از نظر دینى از مسلمانان حل كند و باید از شغل نقاشى و ریخته گرى و گچكارى ساختمان و زینتكارى و هرچه باعث آرایش دنیا شود، دورى كند زیرا دینداران همه اینها را بد مى دانند، اما ساختن ابزار موسیقى و آلاتى كه استعمال آنها حرام است ، اجتناب از آنها از قبیل ترك ظلم است و از آن جمله است دوختن قباى ابریشمى براى مردان و ریخته گرى هر نوع مركب از طلا و یا انگشترهاى طلا براى مردان كه تمامى اینها از گناهان است و گرفتن مزد براى آنها حرام مى باشد و قبلا گفتیم كه فروختن طعام و كفن فروشى مكروه است ، زیرا باعث مى شود صاحبان این شغلها منتظر مرگ مردم و نیازمندى آنان - به خاطر گرانى نرخ - باشند و قصابى نیز به خاطر قساوت قلبى كه به همراه مى آورد، و حجامت و رفتگرى به دلیل آلودگى و كثافت آن و همچنین دباغى و نظایر آن مكروه است . ابن سیرین واسطه گرى و دلالى را نیز مكروه دانسته و قتاده اجرت گرفتن دلال را مكروه مى داند و شاید سبب كراهت آن باشد كه دلال كمتر اتفاق مى افتد كه دروغ نگوید و اغلب از كالا به خاطر تبلیغ ، تعریف مى كند و براى این كه این عمل حد و اندازه اى ندارد، گاهى اجرت كم و گاهى زیاد است و مقدار اجرت به عمل مربوط نمى شود، بلكه باید به مقدار زحمت توجه شود، و علما خرید حیوان را براى تجارت نیز مكروه دانسته اند، زیرا خریدار نمى خواهد حكم الهى - یعنى مرگى كه ناگزیر در پى آن است - جارى شود. بعضى گفته اند: حیوان را بفروش و زمین و نظایر آن چیزهایى بى جان را بخر، و صرافى را مكروه دانسته اند، زیرا در عمل صرافى بدور ماندن از ریزه كاریهاى ربا، دشوار است و از طرفى صرافى در حقیقت ، جستن صفات دقیق در چیزهایى است كه توجهى به جنسیت آنها نیست ، بلكه توجه به رایج بودن آنهاست و كمتر اتفاق مى افتد كه صراف سودى ببرد، مگر با تكیه بر ناآگاه بودن طرف معامله نسبت به صفات دقیق پول ؛ و صراف هر چند كه محتاط باشد، كمتر اتفاق مى افتد كه از ربا برى بماند. و براى صراف و دیگران شكستن درهم و دینار سالم كراهت دارد، مگر جایى كه در مرغوبیت آن شك داشته باشد و یا در وقت ضرورت كه مانعى ندارد؛ و علما تجارت لباس پنبه و كتانى را مستحب دانسته اند. سعید بن مسیب گوید: هیچ تجارتى در نزد من محبوب تر از تجارت لباس پنبه اى و كتانى نیست به شرط آن كه در آن سوگند خوردن نباشد، و در روایت آمده است : (( بهترین تجارت شما لباس پنبه اى و كتانى است و بهترین صناعت شما پوست و چرم و چرم دوزى است .)) (90)
در حدیث دیگرى آمده است : (( اگر اهل بهشت تجارت داشتند هر آینه پارچه پنبه و كتان تجارت مى كردند و اگر اهل دوزخ تجارت داشتند هر آینه شغل صرافى را قبول مى كردند.)) (91)
بیشتر كارهاى نیكان از مردمان پیشین ده صنعت بود: صنعت پوست دوزى ، تجارت ، باربرى ، دوزندگى ، كفش دوزى ، لباسشویى ، كفش فروشى ، آهنگرى ، شكار و صید در خشكى و دریا و كاغذ فروشى . و چهار تن از صاحبان مشاغل در نظر مردم ، از آنان به ضعف فكرى یاد مى شود: بافندگان ، پنبه فروشان ، ریسندگان و آموزگاران ؛ و شاید از آن جهت باشد كه غالبا برخورد این اشخاص با زنان و كودكان است و برخورد با افراد ضعیف العقل باعث ضعف عقل مى شود، چنان كه سر و كار با خردمندان باعث فزونى عقل مى گردد.
از مجاهد نقل شده است كه مریم (ع ) در جستجوى عیسى (ع ) بود. به بافندگانى گذر كرد و از آنها راه را پرسید، و آنان او را به غلط راهنمایى كردند. مریم گفت : (( خداوندا بركت را از كسب ایشان بردار و آنان را با تنگدستى از دنیا ببر، و در نظر مردم بى ارزش گردان )) و دعاى مریم (ع ) به اجابت رسید. پیشینیان گرفتن اجرت براى كارهایى از قبیل عبادات و واجبات كفایى نظیر غسل اموات و دفن مردگان و اذان گفتن را مكروه مى دانستند، هر چند كه حكم اجیر شدن در این امور را صحیح مى شمردند؛ همچنین اجرت گرفتن براى آموزش قرآن و علوم شرعى را مكروه مى دانستند؛ زیرا حق این اعمال آن است كه بدان وسیله آخرت كسب شود. بنابراین گرفتن اجرت بر این اعمال عوض كردن دنیا با آخرت است پس چنین كارى پسندیده نیست .))
مى گویم :
بیشتر مواردى را كه غزالى از صناعات مكروهه ذكر كرده از طریق اهل بیت (ع ) نیز كراهت آنها رسیده و علاوه بر آنها برده فروشى نیز آمده است به این دلیل كه رسول خدا (ص ) فرمود: (( بدترین مردم كسى است كه مردمان را بفروشد.)) (92)
از حسان معلم نقل شده كه مى گوید: (( از امام صادق (ع ) درباره تعلیم پرسیدم ، فرمود: براى تعلیم مزد نگیر؛ عرض كردم : براى تعلیم شعر و نامه نگارى و نظایر اینها با ایشان شرط مزد بكنم ؟ فرمود: آرى ، پس از آن كه كودكان در نزد تو، از نظر آموزش یكسان باشند و یكى را بر دیگرى برترى ندهى .)) (93)
و از آن حضرت نقل است كه فرمود: (( معلم براى مزد تعلیم نمى دهد، اما اگر هدیه اى به او بدهند، قبول مى كند.)) (94)
از آن حضرت درباره خرید و فروش قرآن پرسیدند: فرمود: (( كتاب خدا را نخر، بلكه آن آهنى را كه براى باز و بسته كردن به قرآن مى آویزند و جلد و دفتر را خریدارى كن و بگو این را از تو به این قدر مى خرم .)) (95)
و در روایت دیگرى آمده است : (( قرآن را بخرم در نظر من بهتر از آن است كه آن را بفروشم .)) (96)
درباره مردى پرسیدند كه یك دهم بهاى قرآنها را به صورت طلا مى گرفت ، فرمود: (( كار خوبى نیست ، اما آن مرد گفت : آخر این راه زندگى من است ، فرمود: اگر این كار را ترك كنى خداوند راهى براى زندگى تو فراهم مى كند.))
(97) و از آن حضرت است كه فرمود: (( زن آوازه خوان از رحمت خدا بدور است و هر كس از كسب او تغذیه كند نیز از رحمت خدا دور است )) (98) و در روایت دیگرى آمده است : (( كسب زن خواننده اى كه عروسها را همراهى كند، اشكالى ندارد.)) (99)
در روایت دیگرى آمده است زن خواننده اى كه مردها به مجلس او درآیند حرام است ، اما زنى كه به عروسیها دعوت شود اشكالى ندارد، و همان است معناى قول خداى تعالى : (( و من الناس من یشترى لهو الحدیث لیضل عن سبیل اللّه . )) (100)
از آن حضرت نقل شده است كه فرمود: (( مزد گرفتن زن نوحه گر كه براى میت نوحه سرایى مى كند اشكالى ندارد.)) (101)
از آن حضرت نقل است : (( از اجرت گرفتن قارى قرآن كه تنها به شرط مزد قرائت مى كند نهى شده است .)) (102)
از آن حضرت نقل شده كه از او پرسیدند: چه بسا كه مردى را ماءموریت مى دهیم تا براى ما زمین و یا چهارپا، غلام و یا خدمتگزارى را بخرد و براى او مبلغى تعیین مى كنیم ؟ امام صادق (ع ) فرمود: مانعى ندارد.)) (103)
از ابوجعفر (ع ): (( درباره كسب حجامت پرسیدند، فرمود: اگر شرط مزد نكند اشكالى ندارد.)) (104)
در روایت دیگرى آمده است : (( بر تو باكى نیست كه با حجامت كننده شرط كنى و درباره مزد كارش چانه بزنى بلكه براى او كراهت دارد و بر تو باكى نیست .)) (105)
غزالى گوید :
(( سوم ، آن كه بازار دنیا او را از بازار آخرت باز ندارد؛ بازارهاى آخرت همان مسجدهایند. خداى تعالى فرموده است : (( رجال لاتلهیهم تجارة و لابیع عن ذكر اللّه ؛ )) (106) و نیز فرموده است : (( فى بیوت اذن اللّه ان ترفع و یذكر فیها اسمه ...)) (107)
بنابراین شایسته است كه اول روز را تا وقتى كه وارد بازار مى شود براى آخرتش قرار دهد و همواره مسجد برود و به اذكار و اوراد بپردازد، و پیشینیان صالح اول و آخر روز را به امور مربوط به آخرت و وسط روز را به تجارت اختصاص مى دادند، به طورى كه بامدادان كسى حلیم و كله پاچه نمى فروخت ، مگر كودكان و اهل ذمه ، زیرا مردم مسلمان در آن وقت در مساجد بودند.
در خبر است : (( وقتى فرشتگان در اول و آخر روز، نامه عمل بنده اى را بالا مى برند؛ اگر در اول و آخر آن ذكر خدا و كار خیرى باشد خداوند هر عمل بدى را كه در آن میان باشد مى آمرزد.)) (108)
وانگهى هرگاه وسط روز صداى اذن را براى نماز ظهر و عصر شنید، سزاوار است كه پى شغل نرود و از جا بلند شود و هر كارى كه دارد بگذارد تا فضیلت تكبیرة الاحرام اول وقت را با امام جماعت از دست ندهد كه تمام دنیا با آنچه دارد با آن برابرى نمى كند؛ و از نظر بعضى از علما اگر در نماز جماعت حاضر نشود گنهكار است . پیشینیان به هنگام اذان به مساجد مى شتافتند و بازارها را به بچه ها و اهل ذمه وا مى گذاشتند و در اوقات نماز به مبلغ ناچیزى كسى را براى نگهدارى مغازه ها اجیر مى گرفتند و امرار معاش ایشان این گونه بوده است . در تفسیر قول خداى تعالى : (( لا تلهیهم تجارة و لابیع عن ذكر اللّه ؛ )) آمده است كه آنان آهنگران و چرمدوزان بودند؛ و چنان بوده كه هرگاه یكى از ایشان پتكى را بلند كرده بود و یا درفش را در چرم فرو برده بود و اذان را مى شنید، درفش را از سوراخ چرم در نمى آورد و پتك را بر نمى گرداند و آنها را كنارى مى انداخت و به سراغ نماز مى رفت .))
مى گویم :
از طریق شیعه درباره این آیه شریفه آمده است : (( ایشان بازرگانانى هستند كه بازرگانى و داد و ستد آنان را از یاد خدا باز نمى دارد؛ هرگاه وقت نماز فرا رسد، حق خدا را درباره نماز ادا كند.)) (109)
غزالى گوید :
(( چهارم آن كه به این مقدار اكتفا نكند، بلكه در بازار نیز همواره به یاد خدا باشد و به تسبیح و تهلیل مشغول باشد، زیرا یاد خدا در بازار در میان غافلان به فضیلت بیشترى دارد. پیامبر (ص ) فرمود: (( كسى كه در میان غافلان به یاد خداست همانند مبارزى است كه در میان فراریان از جنگ باشد و مانند زنده در بین مردگان است .)) ؛ و به عبارت دیگر (( همانند درخت سرسبزى در میان گیاهان خشك است .)) (110)
پیامبر (ص ) فرمود: (( هر كس وارد بازار شود و بگوید: (( لا اله الا اللّه وحده لا شریك له ، له الملك و له الحمد، یحى و یمیت و هو حى لا یموت ، بیده الخیر، و هو على كل شى ء قدیر، )) خداوند برایش دو هزار هزار حسنه بنویسد.)) (111)
مى گویم :
از طریق شیعه ، روایتى ، در كافى از حنان ، به نقل از پدرش آمده است كه مى گوید: ابوجعفر (ع ) به من فرمود: (( اى ابوالفضل آیا جایى دارى كه در آن جا بنشینى و با مردم معامله كنى ؟ عرض كردم : آرى ، فرمود: هیچ مرد مؤ منى نیست كه شب و روز به محل كار خود و بازار برود و موقعى كه قدم در بازار مى گذارد، بگوید: (( اللهم انى اسئلك من خیرها و خیر اهلها )) مگر این كه خداوند عز و جل فرشتگانى را بگمارد كه او را تا وقتى كه به منزلش بر مى گردد، حفظ كنند و به او بگوید: من تو را امروز به اذن خداى عز و جل از شر بازار و اهل بازار حفظ كردم و امروز از خیر آن و خیر مردم آن به تو روزى دادم ، و موقعى كه در جاى خود مى نشیند بگوید: اشهد ان لا اله الا اللّه وحده لا شریك له و اشهد ان محمدا عبده و رسوله اللهم انى اسئلك من فضلك حلالا طیبا و اعوذ من ان اظلم او اظلم ، و اعوذ بك من صفقة خاسرة و یمین كاذبة . )) پس اگر این كلمات را بگوید، فرشته اى كه موكل به اوست ، گوید: مژده باد تو را كه امروز كسى در بازار پر بهره تر از تو نیست ، تو بر حسنات شتافتى و بدیها را از خودت محو كردى ، بزودى آنچه خداوند نصیب تو كرده به طور فراوان ، حلال و پاك ، با بركت به تو خواهد رسید.)) (112)
از امام صادق (ع ) است كه فرمود: هرگاه كالا و یا چیز دیگر خریدى ، اللّه اكبر بگو (113) و سپس بگو: (( اللهم انى اشتریته التمس فیه من فضلك فصل على محمّد و آل محمّد و اجعل لى فیه فضلا، اللهم انى اشتریته التمس فیه من رزقك فاجعل لى فیه رزقا، و بعد، هر قسمتى را سه بار تكرار كن .)) (114)
غزالى گوید :
(( هركس دنیا را براى كمك به آخرت بطلبد، چگونه ممكن است منفعت آخرت را از دست داده باشد؟ در حالى كه بازار، مسجد و خانه براى او یك حكم دارد، و نجات و خلاصى تنها در گرو تقواست . پیامبر (ص ) فرمود: (( هرجا كه هستى از خدا بترس )) (115). بنابراین ، وظیفه تقوا از كسانى كه خود را براى دین آماده كرده اند در هیچ زمانى گسسته نمى شود، در حالى كه زندگى و زندگانى آنها به تقوا بستگى دارد، زیرا خلاصى و منفعت خود را در این وظیفه مى بینند. بعضى گفته اند: هر كه خداى تعالى و آخرت را دوست دارد زنده است و هر كه دنیا را دوست بدارد هلاك شده است ، و كسى كه عقل دارد به نسبت دینش جستجو گر و ژرف نگر است و آن كه احمق است صبح و شام در نگرانى به سر مى برد.
پنجم ، زیاد به بازار و تجارت حریص نباشد؛ به این ترتیب كه وى نخستین فردى باشد كه وارد بازار مى شود و آخرین كسى باشد كه از بازار بیرون مى رود و براى تجارت از راه دریا سفر نكند كه هر دوى اینها كراهت دارد و گفته مى شود: (( هر كه سفر دریا كند، در كسب روزى ، نهایت تلاش را كرده است ، و در خبر است : (( جز براى اعمال حج ، عمره و یا جهاد، نباید به سفر دریا رفت .)) (116)
در خبر است : (( بدترین جاها، بازارهاست و بدترین بازاریها نخستین كسانى هستند كه به بازار وارد و بعد از همه خارج مى شوند.)) (117)
و كمال احتراز آن است كه مواظب باشد هر وقت نیازش برآورده شد از بازار برگردد و به تجارت آخرت مشغول شود. صالحان پیشین چنین بودند؛ بعضى از آنها چنان بودند كه هرگاه یك دانگ استفاده مى كردند، قناعت كرده و باز مى گشتند و بعضى از ایشان بعد از ظهر و برخى پس از عصر بر مى گشتند و بعضى بودند كه فقط یك و یا دو روز در هفته ، كار مى كردند و به همین مقدار بسنده مى نمودند.))
مى گویم :
در كافى از امام صادق (ع ) وارد شده است كه فرمود: (( هر كه در راه كسب بیدار خوابى كشد و چشمش بهره لازم را از خواب نبرد، چنین كسبى حرام است .)) (118)
و از آن حضرت نقل شده است كه فرمود: (( صنعتگران اگر تمام شب را بیدار خوابى بكشند، حرام است .)) (119)
و از آن حضرت نقل است : (( هر كه روزى كم را ناچیز شمارد، از رزق زیاد محروم خواهد شد.)) (120)
در مصباح الشریعه (121) از آن حضرت نقل شده است كه فرمود: (( همانا خداى تعالى به بندگانش لطف كرده كه به ایشان اجازه كسب و جنب و جوش در راه زندگى را داده تا وقتى كه از حدود آن تجاوز نكنند و واجبات الهى و سنتهاى پیامبر (ص ) را در تمام حركاتشان ترك نگویند و از دلیل توكل عدول ننمایند و در میدان حرص و آز نایستند. اما اگر از این دستور سرپیچى كنند و بر خلاف آن حدى كه تعیین شده حركت كنند، از جمله هلاك شوندگانى خواهند بود كه نهایتا جز ادعاهاى دروغین به همراه نخواهند داشت و هر صاحب شغلى كه داراى صفت توكل نباشد، از كسب خویش جز حرام و شبهه چیزى براى خود فراهم نمى كند و نشانه كاسب داراى توكل آن است كه آنچه از كسبش فراهم مى كند ایثار مى نماید و خود گرسنگى مى كشد و در راه دین انفاق مى كند و نگاه نمى دارد و كسى از طرف خدا اجازه كسب دارد كه خود به كسب مشغول و قلبش به خدا توكل داشته باشد، و هر چند مال در نزد او فراوان باشد او خود را چون امانتدارى مى بیند، و توجه دارد كه بودن آن مال و نبودنش یكسان است ، و اگر آن مال را نگه دارد، براى خدا نگه دارد و اگر انفاق كند، در اجراى امر خداى عز و جل انفاق مى كند و ندادن و دادنش در راه خداست .))
غزالى گوید :
(( ششم ، این كه نباید به دورى كردن از حرام اكتفا كند، بلكه باید از موارد مشتبه و مشكوك و از جاهایى كه احتمال شبهه مى رود بپرهیزد، به فتواها و نظرات دیگران نگاه نكند بلكه به قلبش مراجعه كند؛ اگر نارضایتى در آن دید، دورى كند، و هرگاه كالاهایى نزد او بردند و مشكوك بود، از آن جویا شود تا وضعیت آن را بداند اگر نه مال شبهه ناك را خورده است ، ما در كتاب حلال و حرام محل وجوب این پرسش و جستجو را توضیح خواهیم داد؛ بلكه بر تاجر واجب است كه به طرف معامله بنگرد و با كسى كه به ظلم ، خیانت ، سرقت و یا ربا منسوب است معامله نكند و همچنین با سپاهیان و ستمگران نباید معامله كند و نیز با اصحاب و یاران ظالمان به دلیل آنكه معامله با ایشان كمك به ظلم است داد و ستد نكند.
در خبر است : (( هر كه دعا كند كه ظالم زنده بماند در حقیقت معصیت خدا را دوست مى دارد.)) (122)
و در خبر دیگرى است : (( هركس فاسق و تبهكارى را گرامى دارد به نابودى اسلام كمك كرده است .)) (123)
خلاصه آن كه سزاوار است مردم در نظر او به دو گروه تقسیم شوند؛ یك گروهى كه با آنها مى توان معامله كرد و گروه دیگر كه با آنان نمى شود معامله كرد لیكن در این زمان گروهى كه بتوان با آنها معامله كرد كمترند از گروهى كه نمى توان با آنها معامله كرد.
بكى از بزرگان مى گوید: زمانى بر مردم بیاید كه مرد وارد بازار شود و بگوید: به نظر شما با چه كسى از مردم من مى توانم معامله كنم ؟ در جواب گفته مى شود: با هركه مى خواهى معامله كن ، سپس زمانى دیگر فرا رسد كه بگویند: با هر كه مى خواهى معامله كن جز فلانى و فلانى ؛ و سپس زمانى دیگرى بیاید كه بگویند: جز با فلانى و فلانى با كس دیگر معامله نكن و از آن مى ترسم كه زمانى فرا رسد كه این مقدار نیز از بین برود، و گویا واقع شده آنچه او از وقوع آن مى ترسید (( (انا اللّه و انا الیه راجعون ). ))
هفتم ، شایسته است تا تمام جنبه هاى معامله خود را با هر یك از طرفهاى معامله در نظر بگیرد، زیرا خداوند ناظر بر اعمال اوست و او در معرض حساب قرار دارد پس باید براى روز حساب و روز جزا در تمام گفتار و رفتارش ، جوابى آماده كند كه چرا آن كار را كرده و براى چه نكرده است .
مى گویند: در روز قیامت : تاجر را با تمام افرادى كه به آنان چیزى فروخته است نگاه مى دارند و از هر كدام به تعداد كسانى كه با آنان معامله كرده است حساب مخصوصى مى كشند.
این بود واجباتى كه شخص كاسب در معامله اى كه انجام مى دهد از عدالت ، احسان و دلسوزى براى دین باید رعایت كند، پس اگر تنها به عدالت اكتفا كند از صالحان خواهد بود، و اگر علاوه بر آن ، احسان را نیز رعایت كند، از جمله مقربان درگاه خدا خواهد بود، و اگر علاوه بر اینها وظایفى را كه در باب پنجم گفتیم رعایت كند از جمله صدیقین خواهد بود.
این بود پایان گفتار در كتاب آداب كسب و معاش از بخش مربوط به عادات از كتاب (( محجة البیضاء فى تهذیب الاحیاء )) و به دنبال آن - اگر خداى تعالى بخواهد - كتاب حلال و حرام مى آید و سپاس خداى را اولا و آخرا و ظاهرا و باطنا و درود بر محمّد (ص ) و اهل بیت او باد.
پینوشتها:
58- قصص / 77: همان گونه كه خدا به تو نیكى كرده است ، نیكى كن .
59- نحل / 90: خداوند به عدل و احسان ... فرمان مى دهد.
60- اعراف / 56: زیرا رحمت خدا به نیكوكاران نزدیك است .
61- این حدیث را طبرانى در الكبیر از امامه - چنان كه در الجامع الصغیر باب غین آمده - به سند ضعیف ، نقل كره است .
62- كافى ، ج 6، ص 153، شماره هاى 14 و 15.
63- كافى ، ج 6، ص 153، شماره هاى 14 و 15.
64- همان ماءخذ، ص 154؛ شهید اول در دروس مى گوید: سود بردن مؤ من از مؤ من مكروه است ، مگر آن كه بیش از صد درهم خرید كند كه در این صورت به قدر خرج روزش سود مى برد و یا آن كه براى تجارت بخرد كه در آن صورت باید مدارا كند و یا این كه براى ضرورتى باشد. از امام صادق (ع ) نقل است كه فرمود:
(( در زمان غیبت قائم (ع ) سود گرفتن از مؤ من اشكالى ندارد ولى در زمان حضور آن حضرت ، سود مكروه است و سود بردن از كسى كه وعده احسان به وى داده شده و مدح و ذم بیع براى طرفین معامله مكروه است .
65- همان ماءخذ، ص 152، شماره 9؛ اصحاب (علماى شیعه ) این حدیث را حمل بر كراهت كرده اند.
66- همان ماءخذ، ص 153، شماره 19.
67- این حدیث را بخارى در ج 3، ص 71 چنین نقل كرده : (( خدا بیامرزد مردى را كه به وقت فروش ، خرید و در وقت مقتضى بخشنده باشد.)) حاكم نیز در مستدرك ، ج 2، ص 54 همین طور نقل كرده است .
68- این حدیث را ترمذى حكیم در نوادر به نقل از عبیداللّه بن حسن از پدر و او از جدش (ع ) نقل كرده و ابویعلى مرفوعا از حسین بن على (ع ) روایت كرده و خطیب در تاریخ ، ج 3، ص 180 از پیامبر 0ص ) نقل كرده است .
69- كافى ، ج 4 ص 496، شماره 3.
70- این حدیث اندكى پیش از بخارى و دیگران نقل شد.
71- این حدیث را بیهقى در الشعب ، و طبرانى در الكبیر و احمد در مسند خود - به طورى كه در الجامع الصغیر آمده است - به نقل از ابن عباس به سند حسن ، نقل كرده اند.
72- احمد این خبر را به عبارت دیگر، در مسند خود از حدیث ابى الیسر كعب بن عمرو و مسلم بن سند صحیح خود، ج 4 ص 32 نقل كرده است .
73- این حدیث را بخارى در ج 3، ص 72 نقل از حذیفه به گونه اى كه در متن است و نیز حاكم در مستدرك ، ج 2، ص 28 و بیهقى در سنن كبرى ، ج 5، ص 356 نظیر آن را نقل كرده اند.
74- این حدیث را ابن ماجه در شماره 2418 نقل كرده است .
75- این حدیث را نیز ابن ماجه به شماره 2431 و كلینى در كافى ، ج 4، ص 33 از قول امام صادق (ع ) نقل كرده اند.
76- این حدیث را بخارى در ج 3، ص 151 و مسلم در ج 4، ص 30 از حدیث كعب بن مالك و ابن ماجه به شماره 2429 در كتابهاى خود نقل كرده اند.
77- این حدیث را حاكم در ج 2، ص 32 از قول ابوهریره بعد از این عبارت (( (( یحاسبك اللّه حسابا یسیرا)) نقل كرده و ابن ماجه نیز به شماره 2421 از وى و از عایشه این چنین نقل كرده است .
78- كافى ، ج 5، ص 100.
79- در بعضى نسخه هاى كافى به جاى (( (( استقصیت منه )) )) با ضاد نقطه دار (( (( استقضیت منه )) )) یعنى از او حقم را مطالبه كردم ، آمده است . و در روایتى هم كه خواهد آمد همین طور است .
80- كافى ، ج 5، ص 100.
81- این حدیث را بخارى در ج 3، ص 145 از قول ابوهریره نقل كرده است .
82- این حدیث را نسائى در سنن 7 ج 7، ص 316 و احمد در مسند، ج 6، ص 99 و 131 با اندك تفاوتى از قول عایشه نقل كرده اند. و در كافى ، ج 5، ص 95 با عبارت دیگرى آمده است .
83- این حدیث را بخارى در صحیح ، ج 3، ص 147 از حدیث ابوهریره نقل كرده است .
84- این حدیث را دارمى در سنن ، ج 2، ص 311 در حدیثى از جابر و - به طورى كه از الجامع الصغیر آمده - ابن عساكر نیز به سند حسن نقل كرده است .
85- این حدیث را ابن ماجه به شماره 2199 نقل كرده و ابن داوود در ج 2، ص 246 و حاكم در ج 2، ص 45 و بیهقى در ج 6، ص 27 از سنن و احمد در ج 2، ص 252 نظیر آن را آورده اند.
86- كافى ، ج 5، ص 151، شماره 4.
87- كافى ، ج 5، ص 153، شماره 161.
88- قصص / 77: بهره ات را از دنیا فراموش نكن .
90- این حدیث را مقدسى در كتاب الحجه و بیهقى در رساله اشعریه بدون سند نقل كرده اند و حلیمى ، قاضى حسین ، امام الحرمین و دیگران آن را آورده اند و شاید این حدیث در كتب بعضى از حافظان نقل شده باشد كه به ما نرسیده و این حرفى است كه سیوطى در الجامع الصغیر گفته است و خبر را صدوق در المعانى ، ص 157 نقل كرده و به فرض درستى صدور آن محتمل است كه مقصود از اختلاف آمد و رفت و كنایه از دید و بازدید و مهمانى باشد چنان كه در آیه (( (( ان فى اختلاف اللیل و النهار)) )) یعنى در پى هم آمدن شب و روز و در سخن ائمه (ع ) (( (( و مختلف الملائكه )) )) به معناى پیاپى آمدن فرشتگان است .
90- این حدیث را صاحب الفردوس - به طورى كه در المغنى آمده - از امیرالمؤ منین (ع ) نقل كرده است .
91- این حدیث را ابومنصور دیلمى در مسند الفردوس - به طورى كه در المغنى آمده است - به سند ضعیفى از قول ابوسعید نقل كرده است .
92- این روایت را در ضمن جعفریات به اسناد خود از پیامبر (ص ) نقل كرده است همچنان كه در مستدرك الوسائل ،
ج 2، ص 431 و در تهذیب ، ج 2، ص 109 آمده است .
93- كافى ، ج 5، ص 121؛ شهید - رحمه اللّه - در دروس مى گوید: اگر براى مازاد بر واجب از فقه و قرآن ، كسى مزد بگیرد، جایز است اما كراهت دارد، و با قرار داد و شرط مزد، كراهت شدید دارد اما حرام نیست ، و اگر كسى اجیر شود تا قرآن را بخواند و ثواب آن را به مرده و یا زنده اى هدیه كند، حرام نیست ، هر چند كه ترك آن بهتر است ، و اما این كه فرمود: (( همه كودكان در نزد تو یكسان باشند)) در قول مشهور بر استحباب حمل شده است .
94- تهذیب ، ج 2، ص 110؛ استبصار، ج 3، ص 66.
95- كافى ، ج 5، ص 121، شماره 2 و 3.
96- كافى ، ج 5، ص 121، شماره 2 و 3.
97- تهذیب ، ج 2، ص 110.
98- كافى ، ج 5، ص 120، شماره 2 و 6؛ تهذیب ، ج 2، ص 108.
99- كافى ، ج 5، ص 120، شماره 2 و 6؛ تهذیب ، ج 2، ص 108.
100- لقمان / 5: بعضى از مردم سخنان باطل و بیهوده خریدارى مى كنند تا مردم را از روى نادانى گمراه سازند؛ كافى ، ج 5، ص 119.
101- تهذیب ، ج 2، ص 108.
102- همان ماءخذ، ص 112.
103- همان ماءخذ، ص 114.
104- كافى ، ج 5، ص 115.
105- همان ماءخذ، ص 116، شماره 4؛ شهید ثانى در مسالك گوید: حجامت با شرط مزد براى عمل چه تعیین كند و چه نكند، كراهت دارد اما اگر مشروط نكند - هر چند كه بعدا چیزى بدهند - چنان كه اخبار دلالت دارند، مانعى ندارد، این راجع به حجامت كننده ، اما كسى كه حجامت مى شود بعكس اگر بدون شرط باشد مكروه ات و اگر نه مكروه نیست .
106- نور / 36 و 37: مردانى كه نه تجارت و نه معامله آنها را از یاد خدا... غافل نمى كند. در خانه هایى كه خداوند اذن داده تا دیوارهاى آن را بالا ببرند و نام خدا در آن برده شود...
107- نور / 36 و 37: مردانى كه نه تجارت و نه معامله آنها را از یاد خدا... غافل نمى كند. در خانه هایى كه خداوند اذن داده تا دیوارهاى آن را بالا ببرند و نام خدا در آن برده شود...
108- این حدیث را ابویعلى با مقدارى اختلاف به طورى كه در المغنى آمده است - از قول انس به سند ضعیف نقل كرده است .
109- كافى ، ج 5، ص 154؛ (( من لا یحضره الفقیه ، )) ص 362.
110- این خبر در جلد دوم ، صفحه 267 از طبرانى و دیگران گذشت .
111- این روایت را ابن سنى در كتاب عمل الیوم و اللیله ، ص 51 از قول ابن عباس نقل كرده است .
112- كافى ، ج 5، ص 156.
113- یعنى پس از خرید، همان طورى كه از مضمون دعا و سخن دانشمندان استفاده مى شود. 114- كافى ، ج 5، ص 156.
115- این حدیث را احمد و ترمذى و بیهقى از ابوذر با عبارت (( هرجا كه باشى )) نقل كرده اند، و همچنین معاذ و حاكم تنها از ابوذر نقل كرده اند ولى ابن عساكر - چنان كه در الجامع الصغیر آمده است - از انس نقل كرده است .
116- این حدیث را ابوداوود در سنن ، ج 2، ص 6 از قول عبداللّه بن حمزه نقل كرده است .
117- این حدیث را ابونعیم در كتاب حمرة المساجد از قول ابن عباس چنین نقل كرده : (( مبغوضترین جاها نزد خدا بازارها است و مبغوضترین بازاریها در نزد خدا كسانى هستند كه پیش از همه وارد بازار و بعد از همه خارج شوند.)) - المغنى - اول حدیث را حاكم در مستدرك ، ج 2، ص 8 نقل كرده است .
118- كافى ، ج 5، ص 1278، در بعضى نسخه ها به جاى حظها، حقها (حق چشم ) آمده ؛ تهذیب ، ج 2، ص 111.
119- كافى ، ج 5، ص 127.
120- این حدیث قبلا گذشت .
121- باب هشتاد و نهم .
122- عراقى گوید: این حدیث را به صورت مرفوع ندیده ام بلكه آن را ابن ابى الدنیا در كتاب الصمت از قول حسن نقل كرده است و غزالى نیز در آفات اللسان همین طور روایت كرده است .
123- در هیچ اصلى به این روایت برخورد نكردم .
منبع: كتاب (( محجة البیضاء فى تهذیب الاحیاء ))