• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 431
تعداد نظرات : 166
زمان آخرین مطلب : 5092روز قبل
دعا و زیارت

 

فرهنگ كار در اسلام چه‌ جایگاهی‌ در مبانی‌ دینی‌ و اعتقادی‌ مادارد؟ آیا فرهنگ‌ موجود كار در جامعه‌ ما بافرهنگ‌ دینی‌ و ملی‌مان‌ هماهنگ‌ و همخوان‌است‌؟ آیا دین‌ اسلام‌ ما را به‌ كار و كوشش‌ و تلاش‌دعوت‌ كرده‌ است‌ یا به‌ تن‌پروری‌؟ حقیقت‌ این‌است‌ كه‌ هم‌ فرهنگ‌ دینی‌ ما و هم‌ فرهنگ‌ ملی‌ مامشوق‌ كار و كوشش‌ است‌ و فرهنگ‌ كار فعلی‌ ما با باورهای‌ دینی‌ و ملی‌ متضاد است‌. پیامبرعظیم‌الشان‌ اسلام‌ حضرت‌ محمد مصطفی‌(صلی الله علیه و آله و سلم) دست‌ كارگر را می‌بوسید و از افراد بیكار و تنبل‌خشنود و راضی‌ نبود و همواره‌ در كاركردن‌ ازدیگران‌ پیشی‌ می‌گرفت‌، اما وضعیت‌ امروز جامعه ‌ما به‌ جایی‌ رسیده‌ است‌ كه‌ كار كردن‌ عیب‌ است‌ و بچه‌های‌ كارگران‌ و كشاورزان‌ ترجیح‌ می‌دهند كه ‌عنوان‌ كار پدر خود را جایی‌ اعلام‌ نكنند.
این‌ درشرایطی‌ است‌ كه‌ سایر ملت‌ها به‌ خصوص ‌ملت‌های‌ اروپایی‌ و مردم‌ غیرمسلمان‌ جهان‌ به ‌شدت‌ برای‌ كار ارزش‌ قائل‌ هستند و در كار وكوشش‌ و عمل‌ به‌ دستورات‌ و توصیه‌های‌ قرآن‌مجید و روایات‌ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم‌) و ائمه‌ اطهار (علیهم السلام‌) درزمینه‌ كار از ما پیشی‌ گرفته‌اند.
●  جایگاه‌ فرهنگ‌ كار در اسلام‌
یكی‌ از موضوع‌هایی‌ كه‌ همیشه‌ مورد تاكیددین‌ اسلام‌ قرار گرفته‌، بحث‌ كار و كوشش‌ و پرهیزاز بطالت‌ و مبنا قرار دادن‌ كار برای‌ شكوفایی‌استعدادهای‌ انسان‌ و تربیت‌ اوست‌ و این‌ امر هم‌در قرآن‌ و هم‌ در سنت‌ قابل‌ مشاهده‌ است‌.مرحوم‌ استاد مرتضی‌ مطهری‌ در كتاب‌ تعلیم‌ وتربیت‌ در اسلام‌، یكی‌ از بهترین‌ راه‌های‌ تربیت‌افراد را كار می‌داند و حدیث‌ شریفی‌ از نبی‌ اكرم‌(صلی الله علیه و آله و سلم‌) نقل‌ می‌كند كه‌(النفس‌ ان‌ لم‌ تشغله‌ شغلك‌)یعنی‌ اگر تو خودت‌ را متوجه‌ كاری‌ نكنی‌، نفس‌ تورا مشغول‌ به‌ خودش‌ می‌كند.
بنابراین‌ از نظرمبنایی‌، ما آموزه‌های‌ گرانبهایی‌ درباره‌ كار داریم‌كه‌ متاسفانه‌ مانند بسیاری‌ از آموزه‌های‌ دیگر دینی‌ما در كتابخانه‌ها مضبوط و كمتر در میدان‌ عمل‌ به‌آن‌ توجه‌ شده‌ است‌. در قرآن‌ مجید، آیات‌زیادی‌ درباره‌ ارزش‌ كار و تاكید بر عمل‌ صالح‌وجود دارد. قرآن‌ به‌ شدت‌ انسان‌ را از حرف‌زدن‌های‌ بی‌عمل‌ منع‌ و همواره‌ تاكید می‌كند كه‌فضل‌ خدا نصیب‌ كسانی‌ خواهد شد كه‌ اهل‌ جهد وكوشش‌ و تلاش‌ باشند. در آیات‌ ۳۹ تا ۴۱ سوره‌نجم‌ آمده‌ است‌: و این‌ كه‌ برای‌ انسان‌ بهره‌ای‌ جزسعی‌ و كوشش‌ او نیست‌ و سعی‌ او به‌ زودی‌ دیده‌می‌شود و سپس‌ به‌ او جزای‌ كافی‌ داده‌ خواهدشد. در یكی‌ دیگر از آیات‌ آمده‌ است‌: آن‌ كسی‌كه‌ سرای‌ آخرت‌ را بطلبد و سعی‌ و كوشش‌ خود رابرای‌ آن‌ انجام‌ دهد، در حالی‌ كه‌ ایمان‌ داشته‌باشد، سعی‌ و تلاش‌ او پاداش‌ داده‌ خواهد شد.
(سوره‌ اسراء، آیه‌ ۱۹)
براساس‌ یكی‌ دیگر از آیات‌ قرآن‌، هر كسی‌مسئول‌ كاری‌ است‌، كه‌ انجام‌ داده‌ و بایدعكس‌العمل‌ آن‌ را چه‌ خوب‌ و چه‌ بد پذیرا باشد.در آیه‌ ۳۸ سوره‌ مدثر به‌ صراحت‌ این‌ موضوع‌مطرح‌ شده‌ است‌ كه‌ هر كسی‌ در گرو اعمال‌خویش‌ است‌. آیه‌ ۹۷ سوره‌ نحل‌ بیانگر این‌مطلب‌ است‌ كه‌ هر كس‌ عمل‌ صالح‌ كند، خواه‌ مردباشد، خواه‌ زن‌، به‌ او حیات‌ پاكیزه‌ می‌بخشیم‌ وپاداش‌ آنها را به‌ بهترین‌ اعمالی‌ كه‌ انجام‌ داده‌اند، خواهیم‌ داد.
 ● ارزش‌ كار در سنت‌
در روایات‌ است‌ وقتی‌ كه‌ پیغمبر اكرم‌ (صلی الله علیه و آله و سلم‌) ازجنگ‌ تبوك‌ برمی‌گشتند،(سعد) یكی‌ از انصار به‌استقبال‌ ایشان‌ آمد و با وی‌ مصافحه‌ كرد. حضرت‌دیدند كه‌ دست‌های‌ او زبر و خشن‌ شده‌ و پینه‌بسته‌ است‌، از وی‌ سوال‌ فرمودند چه‌ كار كردی‌ كه‌دست‌هایت‌ این‌ قدر خشن‌ شده‌ است‌؟ سعدعرض‌ كرد یا رسول‌ا... زیاد بیل‌ زده‌ام‌. چون‌مجبور بودم‌ برای‌ نان‌ زن‌ و بچه‌ام‌ كار كنم‌.حضرت‌ دست‌های‌ سعد را گرفتند و بوسیدند وفرمودند: این‌ دستی‌ است‌ كه‌ در آتش‌ نخواهدسوخت‌. نظیر این‌ مطالب‌ در زندگی‌ پیامبر و ائمه‌اطهار زیاد است‌. این‌ نشان‌ می‌دهد كه‌ كار وكارگری‌ در نزد اولیا خدا چقدر ارزش‌ و عظمت‌دارد.
▪ حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ (صلی الله علیه و آله و سلم‌) می فرمایند:
كسی‌ كه‌ برای‌تامین‌ زندگی‌ خانواده‌اش‌ زحمت‌ می‌كشد،همچون‌ كسی‌ است‌ كه‌ در راه‌ خدا جهاد می‌كند -بر امت‌ خویش‌، بیش‌ از هر چیز از شكم‌ پرستی‌ وپرخوابی‌ و بیكاری‌ بیمناكم‌ - از رحمت‌ خدا دوراست‌ هر كس‌ كه‌ بار زندگی‌ خویش‌ را به‌ روی‌دوش‌ مردم‌ افكند - خداوند متعال‌ دوست‌ داردهنگامی‌ كه‌ یكی‌ از شما مسلمانان‌ كاری‌ را انجام‌می‌دهد با دقت‌ لازم‌ كارش‌ را ارائه‌ دهد - آن‌كس‌ كه‌ از زحمت‌ و تلاش‌ و دسترنج‌ خویش‌خورد، در روز قیامت‌ مثل‌ برق‌ از پل‌ صراطمی‌گذرد.
▪ حضرت‌ علی‌ (علیه السلام‌) می فرمایند:
برترین‌ كار آن‌ است‌ كه‌رضای‌ خدا در آن‌ خواسته‌ شود - انسان‌ مومن‌همیشه‌ اوقات‌ مشغول‌ كار است‌ - كسی‌ كه‌ كار كند،نیرویش‌ افزون‌ گردد. روزی‌ها دارای‌ وسیعه‌ وسببی‌ هستند، بنابراین‌ در به‌ دست‌ آوردن‌ روزی‌،به‌ روش‌ خوب‌ و پسندیده‌ عمل‌ كنید و نیكویی‌ رابكار برید - خداوند انسان‌ دارای‌ شغل‌ و حرفه‌ كه‌امانتدار باشد را دوست‌ می‌دارد - بر شما باد كه‌دست‌ از كار و تلاش‌ برندارید چه‌ در حال‌ نشاط وچه‌ در حال‌ كسالت‌ - به‌ وسیله‌ كار و كوشش‌، ثواب‌و پاداش‌ بدست‌ می‌آید نه‌ با كسالت‌ و تنبلی‌ - به‌وسیله‌ كارهای‌ شایسته‌ و نیك‌، درجات‌ وارزش‌های‌ انسان‌ها بالا می‌رود - عمل‌ و كارمعرف‌ انسان‌ مومن‌ است‌ - هیچ‌ كس‌ از شما در راه‌خدا شب‌ را به‌ صبح‌ نرسانید كه‌ با ارزشتر از كسی‌ كه‌برای‌ رفع‌ نیازهای‌ خود و خانوده‌اش‌ تلاش‌می‌كند - هر كسی‌ به‌ استقبال‌ كارها رود، دارای‌بصیرت‌ می‌شود - از تاخیر در كارها بپرهیزید،همچنین‌ از دست‌ دادن‌ فرصت‌ انجام‌ كارهای‌خوب‌، زیرا آن‌ موجب‌ پشیمانی‌ خواهد بود -كسالت‌ و تنبلی‌ آخرت‌ را نابود می‌كند.
▪ امام‌ جعفرصادق‌ (علیه السلام‌ می فرمایند:
ملعون‌ است‌ كسی‌ كه‌ بار زندگی‌ خودرا بر دوش‌ دیگران‌ افكنده‌ باشد. در طلب‌ روزی‌خود سستی‌ نورزید، زیرا پدران‌ شما زحمت‌می‌كشیدند و تلاش‌ می‌كردند تا آن‌ را به‌ دست‌آورند. با اعمال‌ خود دعوت‌ كننده‌ مردم‌ باشید ونه‌ با زبان‌تان‌.
▪ امام‌ باقر (علیه السلام‌) می فرمایند:
هرگز به‌ آن‌ چه‌ نزد خداوندمتعال‌ است‌ دست‌ پیدا نمی‌كنید مگر به‌ وسیله‌عمل‌.
 ● ارزش‌ كار در فرهنگ‌ ملی‌ ما
كار در فرهنگ‌ ملی‌ ما نیز جایگاه‌ بسیار باارزشی‌دارد. ادبیات‌ ما مملو از مطالبی‌ است‌ كه‌ مشوق‌ وموید پركار بودن‌ انسان‌ است‌. تعلیم‌ و تربیت‌،اخلاق‌ و فرهنگ‌ ایرانی‌ نیز همواره‌ بر این‌ نكته‌تاكید داشته‌ است‌ كه‌ كار سرمایه‌ جاودانی
 انسان‌است‌. تا همین‌ چند سال‌ پیش‌ اكثر خانواده‌هاوقتی‌ بچه‌های‌شان‌ به‌ سن‌ و سال‌ نوجوانی‌می‌رسیدند، آنها را با كار و كارگری‌ آشنا می‌كردندو اكثر دانش‌آموزان‌ و حتی‌ دانشجویان‌ تا دو دهه‌پیش‌ در ضمن‌ تحصیل‌ كار می‌كردند و این‌ یك‌افتخار بزرگ‌ برای‌ جوانان‌ و نوجوانان‌ بود كه‌خودشان‌ به‌ مرحله‌ای‌ از زندگی‌ رسیده‌اند كه‌می‌توانند با كار كردن‌ روی‌ پای‌ خود بایستند واستقلال‌ پیدا كنند.
اما متاسفانه‌ در سال‌های‌ اخیربا رواج‌ فرهنگ‌ سرمایه‌داری‌ در كشور آن‌ هم‌ ازكثیف‌ترین‌ نوع‌ سرمایه‌داری‌ یعنی‌ سرمایه‌داری‌تجاری‌ (نه‌ سرمایه‌داری‌ صنعتی‌) كه‌ متكی‌ بردلالی‌ و واسطه‌گری‌ و ربا و نزول‌خوری‌ و زندگی‌انگلی‌ است‌، شرایطی‌ پیش‌ آمد كه‌ كار و كارگری‌در اذهان‌ عمومی‌ ننگ‌ و عار قلمداد شد. نصرا...كوهی‌) یكی‌ از كفاشان‌ دست‌ دوز قدیمی‌ در این‌رابطه‌ می‌گوید:(زمانی‌ كه‌ ما وارد این‌ كار شدیم‌هم‌ درآمد این‌ كار كفاف‌ زندگی‌ ما را می‌كرد و هم‌این‌ كه‌ اعتبار و منزلت‌ اجتماعی‌ این‌ كار بالا بود،اما متاسفانه‌ امروز شرایطی‌ حاكم‌ شده‌ است‌ كه‌ نه‌درآمد كاری‌ این‌ نوع‌ كارها خوب‌ است‌ و نه‌ اعتبارو منزلت‌ آن‌ و به‌ همین‌ دلیل‌ جوانان‌ زیربار این‌نوع‌ كار ها نمی‌ روند.
منبع : aftab
سه شنبه 22/4/1389 - 9:26
دعا و زیارت

اکنون ، کار و اشتغال ، با گذشته بسیار تفاوت کرده و از حالات ابتدایی خارج شده و روندی بسیار پیچیده یافته است. امروزه ، با انواع مشاغل علمی ، فنّی ، خدماتی ، صنعتی و ... ، انبوه عظیمی از کارگران و کارمندان ، کارفرمایان و مدیران ، مؤسسات و شرکت های کوچک و بزرگ محلی ، ملی و بین المللی و نیز مسائل پیرامونی زیاد دیگری رو به رو هستیم که ابعاد مختلف آنها در شاخه های مختلف علوم ، بررسی می شود.

در دو منبع اصلی دین (قرآن و حدیث) ، در موضوعات خُرد و کلانِ کار و اشتغال ، آموزه های بسیاری یافت می شود که در این نوشتار ، به صورت کوتاه ، به بخشی از آنها می پردازیم.

کار ، ارزش ذاتی دارد

خداوند ، آسمان و زمین را در تسخیر انسان قرار داد تا آدمی برای آبادانی زمین تلاش کند و نیازهای خود را برطرف نماید. از این رو ، کار و کسب و روزی جستن ، از ارزش ذاتی برخوردار است و در احادیث اسلامی و سنّت معصومان(ع) ، در ردیف عبادت ، شهادت و ... آمده است. چنان که از پیامبر اسلام(ص) نقل است:

ـ پس از ادای نماز واجب ، روزی جستن واجب است.1

ـ هر کس بکوشد تا خود را عزیز و از مردم بی نیاز دارد ، [هم رتبه] شهید است.2

ـ جهاد ، [فقط] آن نیست که [کسی] در راه خدا شمشیر بزند. هر آینه جهاد ، آن [نیز] است که فرد ، پدر و مادر و فرزندانش را سرپرستی کند. پس چنین کسی در حال جهاد است. و [نیز] آن که خود را تأمین می سازد تا از مردمْ بی نیاز باشد ، او هم در حال جهاد است.3

تشویق به کار و پرهیز از بی کاری

روشن است که بی کاری ، زمینه ساز بسیاری از مشکلات فردی و جمعی است. به همین جهت در احادیث ، تشویق و تأکید به کار و کسب و نیز پرهیز از بی کاری و تنبلی در طلب روزی ، بسیار دیده می شود. پیامبر اسلام(ص) دست کارگر را می بوسد و می فرماید : «این ، دستی است که هرگز آتش به آن نمی رسد».4 روش انبیا و اولیای الهی نیز تلاش و کوشش برای امرار معاش بوده است. به گفته رسول خاتم(ص) ، حضرت آدم(ع) در حالی که بهشت و نعمت را پشت سر گذاشته بود ، به فرمان خداوند ، با دستش کشت و کار می کرد و از دسترنج خویش می خورد،5 خداوند ، آهن را برای حضرت داوود(ع) ، نرم کرد و او هر روز زرهی می ساخت و می فروخت و از بیت المال ، بی نیاز گشت.6

حضرت محمّد(ص) نیز در حالی مبعوث شد که با گرفتن یک قیراط (یک بیست و چهارم دینار) برای مردم مکه ، گوسفند می چرانید. امام علی(ع) ، هرگاه از جهاد فراغت می جست ، به آموزش مردم و داوری میان آنان روی می آورد و چون از این کارها هم فارغ می شد ، در بُستانی از آنِ خویش ، با دست خود به کار می پرداخت و در همین حال ، خدای را ذکر می گفت.7 درباره امام باقر ، امام صادق و امام کاظم(ع) نیز روایت شده که با دست خود ، کار می کردند و غرق عرق می شده اند.8

شرایط احراز شغل

امروزه در مدیریت مشاغل ، یکی از اقدامات ، طرح ریزی و طبقه بندی مشاغل و شرایط احراز شغل است. با رعایت شرایط احراز شغل و گزینش نیروی برخوردار از وجدان کاری ، دانایی ، مهارت و تجربه ، کارها به بهترین نحو انجام می شود.

در دیگاه اسلامی ، هم علم و مهارت و تخصص و توانایی ، و هم ایمان ، تقوا و امانتداری از شروط صلاحیت کارکنان است؛ چرا که انسان توانا و ماهر ، کارها را به درستی انجام می دهد و در پرتو ایمان و تقوا ، خدا را شاهد اعمال و رفتار خود می بیند و مواظب است که خلاف نکند و اگر خلافی انجام داد ، می کوشد اصلاح کند. این نکته را در قرآن ، در داستان موسی و شعیب (قصص/ آیه 26) و داستان یوسف و خزانه داری مصر (یوسف/ آیه 55) می توان خواند. در سنّت (گفتار و رفتار معصومان) هم در این خصوص ، موارد زیادی یافت می شود که از آن جمله ، عهدنامه مالک اشتر است. علی(ع) ، کارگزاران دولت اسلامی را به طبقات مختلفی مانند : قاضی ، سپاهی ، صنعتگر و ... تقسیم و برای انتخاب هر یک شرایطی را ذکر می کند:

در کار عاملان و کارگزاران خود بیندیش و ایشان را پس از آزمون ، به کار گمار و خودسرانه و بدون مشورت با دیگران، بر سر کاری مگذار که خودسری و کوته نظری ، ستمکاری و خیانت به بار می آورد. کارگزاران این چنین را در میان کسانی جستجو کن که کاردان و آبرومندند و نیز از خانواده هایی برگزین که درستکار و پارسا و پیش قدم در اسلام اند که اینان خوی و رفتاری پسندیده دارند و برای آبروداری ، کمتر طمع می ورزند و در کارها عاقبت اندیشند.9

حقوق و دستمزد مناسب ( رفاه نسبی )

حقوق و دستمزد ، ارضا کننده نیازهای اولیه زندگی و مهم ترین عامل انگیزش افراد برای کار است؛ اما حقوق و دستمزد نیز باید مناسب باشد و شرایطی را ایجاد کند که فرد به یک رفاه نسبی و آسایش روانی برسد تا با انگیزه بیشتری کار بهتری انجام دهد و از قوانین و مقررات، سرپیچی نکند.

از پیامبر اسلام(ص) نقل است : «آدمی ، هرگاه وسایل زندگی اش به قدر نیاز فراهم باشد ، روانش آسایش می یابد».10 علی(ع) در سفارش به مالک اشتر می فرماید : «روزی اینان (کارگزارانت) را فراخ کن که فراخی روزی ، آنها را در خودسازی، توانا و دلگرم می کند و از دستبرد به مالی که در اختیارشان است ، بی نیاز می گرداند».11

از سوی دیگر در احادیث ، بر برقراری تعادل میان درآمدها و هزینه های زندگی و نیز میانه روی و دوری از اسراف نیز تأکید فراوانی شده است تا آدمی بر پایه اصول اخلاقی ، شغل مناسب را انتخاب کند و عملکرد خوبی ارائه دهد.

امام سجاد(ع) در دعای کمک خواهی برای پرداخت وام می گوید : «بارخدایا! بر محمّد و خاندانش درود فرست و مرا از ولخرجی و زیاده روی دورکن و با بخشش و میانه روی، برپا و استوارم دار و اندازه نگه داشتن نکو را به من بیاموز و به لطف خویش از ریخت و پاش، بازم دار».12

اثرات غیر اقتصادی کار

کار ، تنها نقش اقتصادی و کسب درآمد یا سود ندارد؛ بلکه اثرات مثبت فراوان روحی (روانی) و نیز اجتماعی دارد. کار و فعالیت سالم ، باعث آسایش روانی ، رضایت از زندگی ، حفظ آبرو و ... فرد می شود که به او یک نشاط روحی و انگیزش روانی می دهد و چنانچه پایبند به اصول اخلاقی و انسانی باشد ، دست به کارهای ناپسند و نیز مفاسد اجتماعی نمی زند. کار ، بستر مناسبی برای رشد فضیلت هاست و بی کاری ، زمینه ساز مفاسد اخلاقی و اجتماعی است.

امام رضا(ع) می فرماید : «هرگاه انسان به قدر خوراک سالش را فراهم آورد ، سبکبار و آسوده خاطر می شود».13 امامان باقر و صادق(ع) مادام که به قدر خوراک سالشان را تدارک نمی کردند ، مِلکی نمی خریدند.14

جمع بندی

کار و اشتغال ، در اسلام توصیه شده و هدف از آن ، از نظر فردی تأمین نیازهای مادی ، رسیدن به رفاه نسبی و تکامل معنوی است و از نظر اجتماعی ، پیشرفت و توسعه جامعه اسلامی است. در اسلام ، هر کار و شغلی مجاز شمرده نشده است و نیز بین اقتصاد و اخلاق (ارزش های معنوی) ، رابطه ای دوسویه برقرار نموده است. از این رو ، اسلام ، اصول اخلاقی و عبادی بسیاری را در رشد و توسعه اقتصادی ، دخیل می داند ، از جمله : توکل ، تقوا و پرهیز از گناهان ، خوش خلقی ، صبر ، قناعت ، پاکدامنی ، نماز ، دعا ، زکات ، امانتداری و ...15.

پی نوشت ها :

1 تا 3. رک : توسعه اقتصادی بر پایه قرآن و حدیث ، محمّد محمدی ری شهری ، قم : دارالحدیث ، 1382 ، ج1 ، ص 183 ـ 230 .

4 تا 8 . رک : همان ، ص 197 ـ 213 .

9. نهج البلاغه ، نامه 53 (عهدنامه مالک اشتر) .

10. الکافی ، ج 5 ، ص 89 ، ح 2 .

11. نهج البلاغه ، نامه 53 .

12. صحیفه سجادیه ، دعای 30 .

13. رک : توسعه اقتصادی بر پایه قرآن و حدیث ، ج 1 ، ص 69 ـ 90 .

14. همان جا.

15. رک : همان ، ج 2 ، ص 627 ـ 758 و ص 775 ـ 862 .

منبع : www.hawzah.net

سه شنبه 22/4/1389 - 9:24
دعا و زیارت

 

رسول گرامى اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) دست كارگرى را كه بر اثر كار و فعالیت ورم كرده بود، بلند كرد و فرمودند: « این دستى است كه هیچگاه آتش جهنم آن را نمى سوزاند؛ این دستى است كه خدا و رسولش آن را دوست مى دارد. كسى كه از دسترنج خود روزى اش را فراهم كند، خداوند با نظر رحمت به او مى نگرد».
از امیرالمؤمنین (علیه السلام) نقل شده است: « همانا خداوند بنده پیشه ور امین را دوست دارد».
در روایت دیگر است: «كسى كه سربار جامعه باشد، نفرین شده است» .
شخصى نزد رسول خدا از مردى كه زیاد به عبادت پرداخته بود و كار نمى كرد، یاد نمود. حضرت فرمودند: چه كسى مخارج زندگى او را بر عهده دارد، گفتند: یكى از برادرانش. فرمود برادرش از وى عابدتر است.
در هنگامى كه امام باقر (علیه السلام) در زمین مزروعى خود مشغول كار و فعالیت بود، شخص جسورى عبور كرد و دید آن حضرت كار مى كند. رو به حضرت كرد و گفت: در این حال اگر مرگ تو فرا رسد، جواب خداوند را چه مى دهى، امام در پاسخ او فرمودند: اگر در این حال مرگم فرا رسد، در حالى كه در طاعت و عبادت پروردگارم مى باشم، از دنیا مى روم.
در اسلام هرگونه صنعت و ساختن هرگونه وسیله كه مورد نیاز جامعه و به نفع و صلاح اجتماع باشد، نه تنها جایز و مباح است، بلكه به عنوان واجب كفایى باید عده اى به آن اقدام كنند و آن صنعت را فرا گیرند، تا نیاز مردم برآورده شود. صنعت ساختن آلات و ادواتى كه از آنها جز فساد و عمل ناروا نتیجه اى گرفته نشود، همچون ساختن شراب و صنعت بت تراشى و تهیه وسایل قمار، حرام و ممنوع است.
اسلام براى ریشه كن نمودن فقر كه منشأ اغلب مفاسد و تیره روزى ها است و براى تولید ثروت دستورهاى مؤكدى داده است؛ به این قرار:
1- كسى كه زمین مواتى را آباد كند، آن زمین تا هنگامى كه احیا و برقرار باشد، به او اختصاص پیدا مى كند، اما همین كه زمین را رها كند و آن را معطل بگذارد و در آن زمین كار تولیدى نكند، حاكم اسلامى آن را به دیگرى مى دهد، تا تولید ثروت نماید. شهید ثانى در این باره چنین اظهارنظر كرده است: «ملكیت در این گونه زمین ها به وسیله احیا صورت مى گیرد و هنگامى كه آبادى (بر اثر بى توجهى) از بین برود، خود به خود ملكیت نیز زایل مى گردد».
2- كسى كه خانه، مغازه و یا كشتزار و زمینى را اجاره كرده باشد، بدون این كه كارى در آنها صورت داده باشد، نمى تواند آنها را با اجرت زیادتر به دیگرى اجاره دهد.
3- اسلام ربا را اكیداً حرام كرده و با تحریم سود ربوى مردم را به سوى سرمایه گذارى در كارهاى تولیدى سوق داده است.
4- در روایاتى از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده است: «بهترین مردم كسى است كه براى مردم و اجتماع سودمندتر است».

منبع : tahoorkotob

سه شنبه 22/4/1389 - 9:23
آموزش و تحقيقات

بحث وجدان كاری و تعهد سازمانی كاركنان از جمله مباحثی است كه همواره مورد توجه صاحب‌نظران و مدیران بوده و شكل‌گیری آن نیازمند توجه به مؤلفه‌های متفاوت است. محور و چارچوب اصلی وجدان كاری سه مؤلفه فرد، كار و مدیریت را در بر می‌گیرد.مشاهدات روزمره ما از خودمان بیانگر این واقعیت است كه متأسفانه ما به‌طور كلی آنچنان كه باید وشاید و یا حداقل به حدی كه جامعه ما نیاز دارد، مفید كار نمی‌كنیم. همه می‌دانیم كه ما از جهات متعددی در مقایسه با كشورهای پیشرفته دنیا در وضعیت خوبی قرار نداریم وبه همین دلیل باید حتی بیشتر از آنها كار كنیم.
با وجود این میزان تلاش و فعالیت ما به حدی نیست كه حتی در آینده نزدیك ما را در چنین مقایسه‌ای راضی و سر بلند كند، پس چه باید كرد ؟ چطور می‌توانیم كار بیشتر و بهتری را انجام دهیم ؟ چگونه می‌توانیم وجدان كاری داشته باشیم ؟
وجدان كاری را می‌توان چنین تعریف كرد: «عاملی كه سبب می‌شود فرد بدون وجود هیچ كنترل خارجی و به‌دنبال انگیزه‌ای درونی كارش را به‌نحواحسن انجام دهد». یا ممكن است بگوییم «وجدان‌كاری عاملی است كه موجب می‌شود فرد صرف‌نظر از هر گونه تشویق یا تنبیهی كارش را به بهترین صورت ممكن انجام دهد». با این تعاریف می‌توان اظهار داشت: وجدان كاری به سه عامل فرد، كار و مدیریت ارتباط دارد؛ یعنی اینكه چه كسی،‌ چه كاری را تحت چه شرایط یا مدیریتی انجام می‌دهد، مبین میزان تلاشی است كه وی صرف كار خود می‌كند.
برای توضیح تركیب فوق لازم است كه ابتدا این سه عامل مستقلا مورد بحث قرار ‌گیرد:

الف- فرد

از نظر مدیریت آنچه در رابطه با فرد به‌عنوان یك نیروی كار در محل سازمان مورد توجه است نخست جنبه تكنیكی یا فنی و دوم جنبه انسانی آن است كه توجه به هر دو جنبه از اهمیت زیادی برخوردار است. هر كسی براساس شرح وظایف معین به كاری گمارده می‌شود كه اگر این انتخاب براساس تخصص و یا شایستگی فنی وی انجام بگیرد طبعا می‌توان انتظار داشت كه با توانایی فنی، وظایف خود را به خوبی ایفا كند.
با این‌حال داشتن توانایی در كاری معین، الزاما به معنای انجام دادن آن نیست زیرا عامل انسانی و مختصات ویژه فرد در تعامل با شایستگی فنی او قرار می‌گیرد و تاثیر و تاثر متقابلی ایجاد می‌كند به‌نحوی كه اگر جنبه‌های انسانی فرد در طول جنبه‌های فنی وی بوده باشد و بالعكس، این دو عامل موید یكدیگر خواهند بود و در غیراین‌صورت هر كدام مانعی برای دیگری ایجاد خواهد كرد.
به‌طور خلاصه در ارتباط با عامل فرد، می‌توان گفت كه كارمندی، وظایف شغلی خود را بهتر و بیشتر و حتی بدون وجود سر پرستی نزدیك انجام خواهد داد كه این كار از ویژگی‌های زیر برخوردار باشد:
1 - در رفع نیازهای او با توجه به تنوع و اولویت آنها مفید افتد.
2 - مورد علاقه و دلخواه او باشد و با آرزوها، امیال و اهداف وی همخوانی پیدا كند.
3 - نتایج حاصل از كار در ارتباط با میزان تلاش و فعالیت وی در مقایسه با دیگران رضایت شغلی او را فراهم آورد.
4 - با مختصات شخصیت وی سازگار باشد.
5 - موافق و مطابق عقاید و افكار و باورهای او بوده باشد.

ب - كار

امروزه محققین به جای تقسیم كار دقیق و مشخص در سازمان‌ها – كه توسط مكتب مدیریت علمی تیلور و نیز بوروكراسی آرمانی ماكس و بر رسمیت پیدا كرد – روش‌های توسعه شغلی و یا غنی‌سازی‌ شغلی را توصیه می‌كنند به این صورت كه كار هر قدر گسترده‌تر و برای فرد معنی‌دارتر باشد، احساس مسئولیت وی را تقویت می‌كند، ابتكار و خلاقیت را افزایش می‌دهد و به ارضای نیازهای اجتماعی و خودگرایی كمك می‌كند. چرا كه محققین دریافته‌اند كه تقسیمات كاری باریك‌تر، كاركنان را بعد از مدتی از كار خود خسته كرده و جذابیت كار را از بین می‌برد.
توجه به محیط سازمانی از جمله عواملی است كه باید در این مقوله به آن پرداخت.
منظور از فضای سازمانی سالم محیطی است كه:
1 - در مبادله اطلاعات قابل اعتماد است.
2 - دارای قابلیت انعطاف و خلاقیت برای ایجاد تغییرات لازم بر حسب اطلاعات به دست آمده باشد.
3 - نسبت به اهداف سازمان دارای یگانگی و تعهد است.
4 - حمایت داخلی و رهایی از ترس و تهدید را فراهم می‌كند زیرا كه تهدید به ارتباط خوب و سالم آسیب می‌رساند، قابلیت انعطاف را كاهش می‌دهد و به جای علاقه به كل نظام حفاظت از خود را تحریك می‌كند.

ج - مدیریت

از جمله اقداماتی كه مدیریت می‌تواند با تركیب فرد و كار، سازمان را در وضعیت مساعد و مطلوبی قرار دهد، عبارت است از:

1 - تشویق و تنبیه:

كسانی كه تجربه كار در سازمان‌ها را داشته‌اند می‌دانند كه غالب افراد از برخورد یكسان با افرادی كه از نظر میزان عملكرد متفاوت هستند، گله‌مند هستند و غالبا اظهار می‌دارند كه در سازمان ما بین دوغ و دوشاب تفاوتی نیست و شاید هم اوضاع بر وفق مراد كسانی است كه كار كمتر می‌كنند ولی واجد خصوصیات دیگری كه به كار مربوط نمی‌شود هستند و یا بارها برای انجام دادن كار بهتر، از جان خود مایه گذاشتم ولی یك تشویق خشك و خالی و یا یك تشكر هم از من نكردند.
خلاصه اینكه اگر قرار باشد پاداش به‌عنوان مشوقی در مقابل عملكرد بهتر و بیشتر به كار رود و اثر مثبتی داشته باشد باید در بین كاركنان تفاوت قائل شد. اما تفاوتی كه مبتنی بر كیفیت و كمیت عملكرد افراد است و برای اینكه مدیران افراد واجد شرایط را پاداش دهند باید از طرف مقامات مسئول در مورد خود آنان نیز چنین روشی اعمال شود.

2 - ارزیابی عملكرد افراد:

در جریان ارزیابی باید نكات زیر مورد توجه قرار گیرد :
- كاركنان تا چه حدی به وظایف خود عمل كرده‌اند؟
- به اشكالات و موانع واقف هستند یا نه؟
- چه اقداماتی در جهت رفع مشكلات كار و یا اصلاح جریان كار انجام داده‌اند؟
- چه پیشنهادی برای بهبود عملكرد خود دارند؟

3 - عدم‌تمركز:

گرچه اعمال تمركز و یا عدم‌تمركز تصمیم‌گیری با عواملی نظیر اندازه سازمان، ماهیت كار، تخصص و تجربه افراد شاغل در آن ارتباط دارد با این‌حال باید به‌طور كلی توان بالقوه عدم‌تمركز را در ایجاد حسن نیت و وفاداری افراد نسبت به سازمان، دادن آزادی نسبی در ایفای وظایف، پذیرش مسئولیت و ارضاء نیازهای خودگرایی آنان به رسمیت شناخت و هر جا كه ممكن باشد از عدم‌تمركز اداری سود جست.

4 - مدیریت مبتنی بر اهداف یا مدیریت مشاركتی:

عبارت است از فرایندی كه طی آن مدیران و كاركنان اهداف مشترك خود را بر حسب نتایج مورد انتظار تعیین می‌كنند و این نتایج را برای ارزیابی عملكرد افراد به كار می‌گیرند. به عبارت دیگر روشی كه اهداف سازمان و كاركنان را به اهداف شاغل پیوند می‌دهد كه محاسن زیر بر این نوع مدیریت مترتب است:
- ارتباط با بالا دستان و زیر دستان را تسهیل می‌كند.
- دستیابی به اهداف سازمان را مورد توجه قرار می‌دهد.
- نتایج را ارزیابی می‌كند نه شخصیت‌ها و سیاست‌ها را.
- اصلاح شغلی و پیشرفت فردی را فراهم می‌آورد.
- موجب فهم مشترك اهداف سازمانی می‌گردد.

تفاوت وجدان كاری و ایمان

باید بین وجدان كاری و ایمان فرق گذاشت، زیرا می‌توان كسی را در نظر گرفت كه فاقد ایمان مذهبی باشد ولی وقتی كاری به‌عهده وی گذاشته می‌شود بدون اینكه نیازی به كنترل خارجی و فیزیكی داشته باشد كارش را خوب و درست انجام می‌دهد. البته روشن است كه در فردی كه از ایمان برخوردار است زمینه گسترده‌تری برای ایجاد وجدان‌كاری وجود دارد.

تعهد سازمانی

«می‌یر» و «آلن »تعاریف تعهد سازمانی را به سه موضوع كلی وابستگی عاطفی، درك هزینه‌ها و احساس تكلیف وابسته می‌دانند. از تفاوت‌های مفهومی اجزای سه‌گانه تعهد سازمانی، كه هر یك تا حدودی از یكدیگر مستقل اند، این نتیجه حاصل می‌شود كه هر كدام پیامد پیش فرصت‌های خاصی هستند. پیش فرصت‌های تعهد عاطفی به چهار گروه دسته بندی می‌شوند: ویژگی‌های شخصی، ویژگی‌های شغلی، ویژگی‌های ساختاری و تجربیات كاری. تحقیقات زیادی كه در ارتباط با تعهد سازمانی انجام شده بیانگر این مطلب است كه ارتباط تعهد سازمانی با عملكرد شغلی و رفتارهای مبتنی بر تابعیت سازمانی مستقیم (مثبت) است ولی ارتباط آن با ترك خدمت، غیبت و تأخیر كاركنان معكوس (منفی) است.
لذا ماهیت ارتباط فرد با سازمان در هر یك از اجزاء سه‌گانه تعهد عاطفی، تعهد مستمر و تعهد تكلیفی متفاوت است. كاركنان با تعهد عاطفی قوی در سازمان می‌مانند برای اینكه می‌خواهند بمانند. افرادی كه تعهد مستمر قوی دارند می‌مانند چون نیاز دارند بمانند و آنهایی كه تعهد تكلیفی قوی دارند می‌مانند، زیرا احساس می‌كنند باید بمانند.
منبع: همشهری آنلاین

نویسنده : شهرام شیركوند
سه شنبه 22/4/1389 - 9:22
دعا و زیارت

باب چهارم : احسان در معامله

خداى تعالى هم به عدالت امر فرموده است و هم به احسان ، در حالى كه عدالت تنها وسیله نجات و در تجارت به منزله درستى سرمایه است . اما احسان باعث رستگارى و رسیدن به سعادت است و نسبت به تجارت به منزله سود است ، و كسى كه در معاملات دنیا به سرمایه قناعت كند، از عقلا شمرده نمى شود؛ همین طور در معاملات اخروى . از این رو براى شخص دیندار سزاوار نیست كه بر عدالت و اجتناب از ظلم و جور بسنده كند و راه هاى احسان را ترك گوید، در حالى كه خداى تعالى فرموده است : (( و احسن كما احسن اللّه الیك . )) (58)و نیز فرموده است : (( ان اللّه یاءمر بالعدل و الاحسان )) (59). و باز مى فرماید: (( ان رحمة اللّه قریب من المحسنین ((ع (60). مقصود ما از احسان ، انجام دادن عملى است كه باعث منفعت طرف معامله باشد در حالى كه آن كار واجب نبوده ، بلكه از راه لطف انجام شده است ، زیرا كه واجب در باب عدالت و ترك ظلم وارد است كه ما گفتیم ، و شخص با یكى از شش كار ذیل به مقام احسان مى رسد:
اول ، در مغبون ساختن یكدیگر، شایسته آن است كه بیش از حد معمول طرف معامله را مغبون نكند؛ اما اصل مغبون ساختن مجاز است ، زیرا بیع براى منفعت است و منفعت جز با مغبون كردن اندكى امكان ندارد ولى باید حد تقریبى آن رعایت شود؛ زیرا مشترى وقتى بیش از سود معمول مى پردازد یا به دلیل علاقه زیاد او به آن جنس است و یا به خاطر نیاز فراوان او به آن در آن لحظه . در هر صورت شایسته است كه از قبول آن مبلغ زاید خوددارى شود و این از جمله موارد احسان است و هرگاه كتمان حقیقت نباشد، دریافت سود بیش از حد معمول ، ظلم نخواهد بود. بعضى از علما بر این عقیده اند كه مبلغ غبن اگر بیش از یك سوم بهاى جنس ‍ باشد مستلزم خیار فسخ مى شود، البته ما این را قبول نداریم ، لیكن شرط احسان آن است كه غبن را از آن حد تنزل دهد. نقل مى كنند كه یونس بن عبید، لباسهاى فروشى با نرخهاى متفاوتى داشت ، هر كدام را چهار صد درهم نرخ گذاشته بود در صورتى كه نرخ نوعى از آنها دویست درهم بود؛ خودش به نماز رفت و برادرزاده اش ‍ را در مغازه گذاشت مرد بادیه نشینى آمد یك لباس به چهارصد درهم خواست و او یكى از لباسهاى دویست درهمى را عرضه كرد اعرابى آن را پسندید و خرید و با خود برد؛ همین طور كه لباس در دستش داشت و مى رفت ، یونس با او روبرو شد، و لباس را شناخت پرسید: چند خریدى ؟ گفت : چهارصد درهم ، گفت : بیشتر از دویست درهم نمى ارزد، برگرد تا بقیه پولت را پس بگیرى ؛ او گفت : این لباس در دیار ما به پانصد درهم مى ارزد و من راضى ام . یونس گفت : برگرد، كه خیرخواهى در راه دین بهتر از تمام موجودى دنیاست . سپس او را به مغازه برگرداند و دویست درهم را به او پس داد و برادرزاده اش را سرزنش كرد و گفت : آیا خجالت نكشیدى ؟! آیا از خدا نترسیدى كه چنین استفاده اى را ببرى و خیرخواهى مسلمانان را ترك كنى ؟! او گفت : به خدا سوگند ناراضى نشد نخرید. یونس گفت : تو چرا براى او نپسندیدى آنچه را خودت مى پسندى ؟. در این قبیل موارد اگر پنهان داشتن نرخ و كتمان حقیقت در میان باشد، از باب ظلم بر دیگران است كه قبلا بحث آن گذشت .
در حدیث آمده است : (( فریب دادن كسى كه در قیمت جنس به فروشنده اعتماد مى كند، حرام است )) ؛(61) زبیر بن عدى مى گفت : (( من هیجده تن از صحابه را درك كردم كه هیچكدام از آنها دوست نداشت كه گوشتى را به درهمى بخرد. بنابراین گول زدن چنین كسانى كه اعتماد مى كنند حرام است .))
مى گویم :
در كافى از امام صادق (ع ) رسیده است : (( فریب دادن كسى كه در نرخ كالا اعتماد مى كند، حرام است )) (62) و در روایت دیگرى آمده است : (( گول زدن مؤ من حرام است .)) (63)
و از آن حضرت نقل است كه فرمود: (( سود دادن مؤ من به مؤ من ریاست ، مگر آن كه بیش از صد درهم خرید كند، در آن صورت به قدر خوراك همان روز سود گرفتن مانعى ندارد، و یا این كه براى تجارت بخرد، در آن صورت سود بگیرید ولى با ایشان مدارا كنید.(64)
از آن حضرت نقل است كه فرمود: (( هرگاه كسى به دیگرى بگوید: بیا با تو خوب معامله خواهم كرد، سود گرفتن از او حرام است .)) (65)
میسر گوید: (( به امام باقر (ع ) عرض كردم : همه مشتریهاى من ، برادران ایمانى من هستند، یك حدى براى معامله با آنان تعیین بفرمایید كه من از آن حد تجاوز نكنم ؛ فرمود: اگر برادرت را دوست دارى بسیار خوب ، اگر نه همچون بیناى با دقت جنس ‍ را بفروش .)) (66)
غزالى گوید :
(( اگر حق پوشى نباشد، احسان است ، در صورتى كه كمتر معامله اى است كه جز با نوعى از كتمان حق و پنهان داشتن نرخ روز انجام گیرد، در صورتى كه احسان محض ‍ آن است كه از سرى سقطى نقل كرده اند كه وى یك كر بادام به بهاى شصت دینار خرید و در یادداشت روزانه اش نوشت ، سه درهم سود آن باشد و گویا نظر وى این بود كه هر ده دینار، نیم دینار سود ببرد، قیمت بادام به نود دینار ترقى كرد، دلال كه خود از خوبان بود نزد سرى آمد و بادام ها را به نود دینار درخواست كرد. سرى گفت : من با خود قرار دادى بسته ام و دیگر آن را به هم نمى زنم و جز به شصت و سه درهم آنها را نمى فروشم دلال گفت : من بین خود و خدا عهد كرده ام كه با هیچ مسلمانى تقلب نكنم ، از این رو جز به نود دینار از تو نمى گیرم . مى گوید: نه دلال از او كمتر خرید و نه او به بیشتر فروخت . این احسان محض از دو طرف بود، زیرا كه با علم و آگاهى به حقیقت قضیه صورت گرفته است ؛ و هر كس به منفعت كم بسنده كند معاملاتش زیاد خواهد بود و از معاملات مكرر سود زیاد خواهد برد، و به این سبب بركت ظاهر خواهد شد.
على (ع ) در میان بازار كوفه ، مرواریدى را مى گرداند، و مى گفت : (( اى گروه بازرگانان ، حق را بگیرید و حق را بدهید تا در امان باشید، منفعت كم را از دست ندهید تا از منافع زیاد محروم بمانید.))
از كسى پرسیدند: علت ثروتمندى تو چه بود؟ گفت : سه چیز: هیچ نوع سودى را هرگز رد نكردم ، و هیچ گاه درخواست فروش حیوانى نشد كه من آن را تاءخیر بیندازم ، و نسیه فروشى هم نكردم . مى گویند: وى هزار شتر فروخت و هیچ سود نبرد مگر زانوبند شتران كه براى او ماند. وى هر كدام را به یك درهم فروخت و از این راه هزار درهم منفعت عایدش شد و هزار درهم نیز مخارج آن روز شتران به نفع او شد.
دوم ، در تحمل غبن ؛ مشترى اگر طعامى و یا چیزى را از ضعیف و تنگدستى خریدارى كرد، اشكالى ندارد كه غبن را تحمل كند و سهل بینگارد و درباره فروشنده احسان كند و مشمول سخن پیامبر (ص ) شود كه فرمود: (( خدا بیامرزد آن كس را كه خرید و فروش را ساده و آسان بگیرد.)) (67)
اما اگر از تاجر توانگرى چیزى خرید كه بیش از حد نیاز، سود مى جوید، تحمل غبن از چنین كسى پسندیده نیست بلكه تضییع مال بدون اجر و سپاس است در حدیثى از طریق اهل بیت (ع ) رسیده است : (( آدمى كه مغبون شده ، اجر و سپاس ‍ ندارد.)) (68)
مى گویم :
این حدیث به طریق ما (شیعه ) از امام صادق (ع ) روایت شده است .(69)
غزالى گوید :
(( حسن و حسین (ع ) و دیگر برگزیدگان پیشین در خرید، دقت كامل مى كردند، با وجود این ، مال زیادى را مى بخشیدند. به یكى از ایشان گفتند: در خرید، روى مقدار اندك دقت زیادى مى كنى و سپس مقدار زیادى را مى بخشى و اهمیت نمى دهى ؟ فرمود: كسى كه مى بخشد، از زیادى مالش مى دهد اما كسى كه مغبون مى شود در حقیقت عقلش را فریب داده است . یكى از این بزرگان گوید: همانا من عقل و بصیرتم را فریب مى دهم ولى فریب دهنده را بر آن مسلط نمى كنم و هرگاه بخششى مى كنم در حقیقت براى خداى تعالى داده ام و براى او كار زیادى انجام نداده ام .
سوم ، دریافت كامل بهاى كالا و سایر مطالبات و احسان در آن ، گاهى به سهل انگارى و چشم پوشى از مقدارى است و گاهى نیز با مهلت و تاءخیر دریافت وجه است و گاهى با مسامحه در مطالبه پول نقد (و كیفیت طلا و نقره ) است ، همه اینها مستحب و در مورد آن تاءكید شده ، پیامبر (ص ) فرمود: (( خدا بیامرزد كسى كه فروش را نیز بمانند خرید و درخواست خرید آسان بگیرد.)) (70) پس باید دعاى پیامبر (ص ) را مغتنم شمارد.
پیامبر (ص ) فرمود: (( ببخش تا به تو ببخشند)) (71)، و آن حضرت فرمود: (( هر كه تنگدستى را مهلت دهد و یا از او بگذرد، خداوند محاسبه او را آسان بگیرد)) و در عبارت دیگر آمده : (( خداوند او را در روزى كه هیچ سایه اى جز سایه عرش خدا نیست ، در سایه عرش خود قرار دهد.)) (72)
پیامبر (ص ) فرمود: (( مردى بود كه بر خود ستم كرده بود، به حساب وى رسیدند و حسنه اى در نامه عملش نیافتند. از او پرسیدند: آیا هرگز كار نیكى انجام داده اى ؟ گفت : خیر، جز این كه من مردى بودم كه از مردم طلبكار بودم و به غلامانم مى گفتم : با توانگران مسامحه كنید و به تنگدستان مهلت دهید - و در عبارت دیگر - گفت : از تنگدست چشم پوشى كنید، پس خداى تعالى فرمود: ما به گذشت از تو سزاوارتریم ، این بود كه خداوند از او درگذشت و او را آمرزید.)) (73)
و آن حضرت (ص ) فرمود: (( هر كس یك دینار مدتى وام دهد، براى هر روز تا آخر آن مدت ثواب صدقه در نامه عملش نوشته مى شود و چون موعد آن سر آید و مهلت دهد، در برابر هر روز به قدر آن وام ثواب صدقه دارد.)) (74)
یكى از پیشینیان به خاطر این خبر، دوست نمى داشت كه بدهكار وامش را بپردازد تا این كه هر روز مطابق تمام وام ثواب صدقه را دریافت كند.
و آن حضرت (ص ) فرمود: (( دیدم روى در بهشت نوشته اند، صدقه ده برابر ثواب دارد و قرض ، هیجده برابر)) (75). بعضى در معناى این حدیث گفته اند: صدقه به دست نیازمند و غیر نیازمند مى رسد ولى جز شخص نیازمند ذلت درخواست وام را تحمل نمى كند.
رسول خدا (ص ) به مردى نگریست كه از مرد دیگرى به خاطر طلبى كه داشت جدا نمى شد. با دست مباركش به طلبكار اشاره كرد: قسمتى از وامت را واگذار، آن مرد، چنان كرد، آنگاه پیامبر (ص ) رو به بدهكار كرد و فرمود: برخیز طلب او را بده .)) (76)
هر كس چیزى بفروشد و بهاى آن را در آن حال ترك گوید و در مطالبه آن شتاب نكند، چنین كسى در معنا وام دهنده است .
در خبر است : (( هرگاه حق خود را با خویشتن دارى ، كامل و یا غیر كامل بگیرى خداوند، حساب تو را آسان بگیرد.)) (77)
مى گویم :
در كافى ، (78) از حماد بن عثمان روایت شده كه مى گوید: (( مردى بر ابوعبداللّه (امام صادق ) (ع ) وارد شد، یكى از اصحاب امام (ع ) به آن حضرت شكایت كرد و چیزى نگذشت مردى كه از وى شكایت شده بود آمد. امام صادق (ع ) فرمود: چرا فلانى از تو شكایت مى كند؟ عرض كرد: شكایت مى كند كه چرا من پافشارى مى كنم كه او حقم را ادا كند.(79) راوى گوید: امام صادق (ع ) به حالت خشم نشست ، آنگاه فرمود: گویا تو وقتى كه اصرار در اداى حق خود مى كردى كار بدى نكرده اى ! آیا آنچه را خداى تعالى حكایت فرموده است ، دیده اى كه مى فرماید: (( و یخافون سوء الحساب ؛ )) آیا توجه دارى كه آنان از خداى عز و جل مى ترسند كه مبادا بر ایشان ستم كند، نه به خدا سوگند كه ایشان نمى ترسند مگر از پافشارى پروردگار بر اداى حق ، كه خداى متعال آن را حساب بد نامیده است ، پس هر كس در اداى حق اصرار ورزد، كار بدى كرده است .))
در كافى آمده است : (( مردى خدمت امام صادق (ع ) عرض كرد: من مالى از یكى از سادات حسنى طلب دارم و گرفتن آن مال مرا خسته كرده در حالى كه میان من و او سخنانى رد و بدل شد و من از این كه چیزى بین من و او بگذرد كه باعث اندوه او شود، مطمئن نیستم . امام صادق (ع ) فرمود: راه و روش مطالبه مال این نیست ، بلكه موقعى كه نزد او رفتى ، بیشتر بنشین و چیزى نگو، آن مرد مى گوید: چند بارى این كار را كردم ، مالم را دریافت كردم .)) (80)
غزالى گوید :
(( چهارم ، ادا كردن دین ، از جمله موارد احسان درباره دین ، خوب ادا كردن دین است و آن به این ترتیب است كه نزد صاحب حق برود، و كارى نكند كه او نزد وى بیاید و درخواست اداى حق كند.)) پیامبر (ص ) فرمود: (( بهترین شما كسى است كه از همه كس بهتر اداى دین كند.)) (81)؛ و هر وقت كه توان اداى دین را داشت باید فورى اقدام كند هر چند كه پیش از وقت ادا باشد و باید بهتر از آنچه شرط كرده و به بهترین صورت تسلیم كند و اگر توانایى نداشت باید نیت كند كه هر وقت قدرت داشت ، ادا كند. رسول خدا (ص ) فرمود: (( هر كه دینى بر گردنش باشد و او قصد دادن آن را داشته باشد خداوند فرشتگانى را موكل او كند تا از او حفاظت كنند و و براى او دعا كنند تا وقتى كه او اداى دین كند.)) (82)
و هر وقت صاحب حق سخن درشتى به او بگوید باید تحمل كند و به پیروى از رسول خدا (ص ) با لطف و مدارا با او مقابله كند. گویند شخص طلبكارى وقت سر رسید طلبش نزد پیامبر (ص ) آمد و آن حضرت امكان پرداخت حق او را نداشت ، آن مرد با رسول خدا (ص ) به درشتى سخن گفت : اصحاب قصد او را كردند؛ پیامبر (ص ) فرمود: او را واگذارید، زیرا صاحب حق را گرفتارى است .)) (83)
هر وقت بین طلبكار و بدهكار سخنى رد و بدل شود، احسان اقتضا مى كند كه میل بیش از حد متوسط به سمت كسى باشد كه بدهكار است ، زیرا كسى كه وام مى دهد از روى بى نیازى است ولى كسى كه وام مى گیرد از روى نیاز وام مى گیرد؛ همچنین شایسته است كه به مشترى بیشتر كمك كنند، زیرا فروشنده دلبستگى به كالا ندارد، بلكه طالب فروش و منفعت آن است ولى خریدار نیازمند به آن است . این شیوه بهتر است مگر آن كه بدهكار از اندازه خود تجاوز كند كه در این صورت ، كمك به او در جلوگیرى از تجاوز اوست و در نتیجه كمك به طلبكار است . زیرا پیامبر (ص ) فرمود: (( برادرت را - چه ظالم باشد و چه مظلوم - یارى كن ، پرسیدند: چگونه ظالم را یارى كنند؟ فرمود: جلوگیرى وى از ظلم یارى كردن به اوست .)) (84)
پنجم ، این كه كالا را از خریدارى كه تقاضاى پس گرفتن آن را دارد، پس بگیرد، زیرا كسى درخواست پس گرفتن چیزى نمى كند، مگر آن كه پشیمان باشد و از خرید جنس احساس ضرر و زیان كند. بنابراین سزاوار نیست كه فروشنده بر خود بپسندد كه سبب زیان برادر مسلمان خویش شود. پیامبر (ص ) فرمود: (( هركس از خریدار پشیمانى كالایش را باز پس بگیرد - خداوند در روز قیامت از لغزش او درگذرد - و یا خدا از وى درگذرد همان طورى كه او گذشت كرده است .)) (85)
مى گویم :
از طریق شیعه ، روایتى در كافى آمده است : (( رسول خدا (ص ) به حكیم بن حزام ، اجازه تجارت داد تا این كه قول داد، از خریدارى كه پشیمان شود، جنس را باز پس ‍ بگیرد و به بدهكار تنگدست مهلت دهد و حق را چه كامل و چه ناقص ‍ بگیرد.)) (86)
از امام صادق (ع ) است : (( هر بنده خدا كه در معامله اش ، كالا را از مسلمانى بازپس ‍ بگیرد، خداوند در روز قیامت از لغزش او درگذرد.)) (87)
غزالى گوید :
(( ششم ، در معامله خود قصدش این باشد كه با گروهى از تهیدستان به نسیه معامله كند و در همان حال تصمیم بگیرد تا وقتى كه توانگر نشوند مطالبه نكند، زیرا در میان پیشینیان صالح كسانى بوده اند كه دو دفتر حساب داشتند، یكى از آنها وضعش ‍ نامعلوم و در آن اسامى كسانى از ناتوانان و تنگدستان بود توضیح آن كه فقیر غذا و میوه اى را مى بیند و هوس مى كند و مى گوید: - به طور مثال - پنج پیمانه از این متاع مى خواهم ولى پول همراهم نیست . فروشنده مى گوید: بگیر و هر وقت داشتى پولش را بده و این شخص از نیكان نیست ، بلكه آن كسى از نیكان به شمار مى آید كه نام او را در دفتر اصلا ننویسد و آن را قرض محسوب نكند بلكه بگوید: هر چه مى خواهى بگیر و اگر خداوند به تو داد، ادا كن ، اگرنه آن را به تو حلال كردم و تو آزادى ، این بود راه هاى تجارت پیشینیان كه امروزه از بین رفته و هركس اقدام به این كارها بكند در حقیقت این سنت را زنده كرده است .
خلاصه ، تجارت وسیله آزمایش مردان است كه بدان وسیله دیانت و تقواى مرد آزموده مى شود، از این رو گفته اند:
نباید پیراهن وصله دار و یا پوشش بلند مردى كه تا بالاى پایش آویخته و یا پیشانى او كه در آن اثر برجسته اى پدیدار است ، فریبت دهد، بلكه در برابر پول گمراهى و یا پرهیزگارى او را مورد توجه قرار بده .
از این روست كه گفته اند: هرگاه همسایه هاى كسى در شهر و دیار او و همراهان او در سفر و طرفهاى معامله با او در بازارها از وى تعریف كنند، از خوبى و درستى او نپرسید.
در نزد یكى از بزرگان كسى شهادت داد. وى گفت : كسى را بیاور كه تو را بشناسد، او مردى را آورد كه از او به نیكى یاد كرد؛ پرسید: آیا تو همسایه نزدیك او هستى كه رفت و آمد او را مى دانى ؟ گفت : خیر، پرسید: در مسافرتى هم سفر بودى كه رفتار او را در سفر دلیل بر مكارم اخلاق وى مى دانى ؟ گفت : خیر. پرسید: آیا به درهم و دینارى با او معامله كرده اى كه بدان وسیله پى به پرهیزگارى این مرد برده اى ؟ گفت : خیر، آنگاه گفت : من تصور مى كنم كه تو او را دیده اى در مسجد ایستاده ، در حالى كه با خواندن قرآن همهمه مى كند و آواز مى دهد گاهى سرش را بالا مى برد و گاهى پایین مى آورد؟ گفت : آرى همین طور است ، آن بزرگ گفت : برو، تو این مرد را نمى شناسى و به آن مرد گفت : برو كسى را نزد من بیاور كه تو را بشناسد.
باب پنجم : در دلسوزى تاجر نسبت به امور مربوط به دین و اهتمام به آخرتش
سزاوار نیست كه امر معاش تاجر، او را از معادش باز دارد و در نتیجه عمرش ضایع و كالایش زیانبار باشد؛ زیرا آنچه در دنیا نصیب او مى شود، با آنچه از منفعت اخروى از دست مى دهد برابرى نمى كند و در نتیجه از جمله كسانى مى شود كه زندگى دنیا را به بهاى آخرت مى خرند، بلكه عاقل باید، دلسوز خویش باشد و دلسوزى او بر خود به وسیله حفظ سرمایه ، میسر است و سرمایه او، دین او و تجارت در فضاى دین است .
یكى از پیشینیان مى گفت : سزاوارترین چیز براى عاقل همان است كه بیش از هر چیز دنیا به آن نیاز دارد و ضرورى ترین چیز در دنیا همان است كه در تجارت آخرت به او كمك كند. خداى تعالى مى فرماید: (( و لا تنس نصیبك من الدنیا )) (88) یعنى در دنیا بهره ات را درباره آخرت فراموش مكن ، زیرا دنیا كشتزار آخرت است و در آنجا نیكیها و بدیها فراهم مى شود. اما دلسوزى تاجر نسبت به دین خود با رعایت هفت چیز میسر مى شود:
اول ، حسن نیت و عقیده در آغاز كار تجارت ، كه باید نیتش حفظ آبرو و خوددارى از گدایى به وسیله تجارت و بریدن طمع از مردم ، و بى نیازى با كسب حلال از ایشان و كمك گرفتن از امكانات كسب براى امور دینى و فراهم كردن هزینه خانواده باشد تا بدان وسیله در شمار مجاهدان قرار بگیرد؛ و باید اعتقادش خیر خواهى نسبت به مسلمانان باشد و براى دیگران دوست بدارد آنچه براى خود دوست مى دارد و قصدش - چنان كه قبلا گفتیم - در معاملات پیروى از طریق عدل و احسان باشد و باید درباره آنچه در بازار مى بیند تصمیم بگیرد كه امر به معروف و نهى از منكر كند و چون این عقاید و نیات را در دل داشت كارش در راه آخرت خواهد بود، پس اگر مالى كسب كرد در حقیقت ، زیادى است و اگر در دنیا ضرر كند، در آخرت سود خواهد برد.
دوم ، هدفش در صنعت و یا تجارتى كه مى كند اداى واجبى از واجبات كفایى باشد، زیرا اگر مردم تجارت و صنعت را ترك گویند زندگیها فلج و مردمان نابود شوند.
بنابراین مرتب شدن امور جامعه بستگى به همیارى همگان دارد و باید هركسى كارى را عهده دار شود، و اگر همگى به یك صنعت رو آورند، باقى كارها تعطیل خواهد شد و همه مردم نابود مى شوند و بعضى از مردم ، این سخن پیامبر (ص ): (( اختلاف امتم رحمت است )) (89) را بر این مورد حمل كرده اند، یعنى اختلاف همت مردم در صنعتها و حرفه هایشان ؛ بعضى از صناعات مهمند و برخى از آنها چندان مورد نیاز نیست ، چون مربوط به رفاه طلبى و آسایش در دنیا مى شود. پس ‍ باید به صناعات مهمى اشتغال پیدا كند تا در اقدام به آن مشكلى را از نظر دینى از مسلمانان حل كند و باید از شغل نقاشى و ریخته گرى و گچكارى ساختمان و زینتكارى و هرچه باعث آرایش دنیا شود، دورى كند زیرا دینداران همه اینها را بد مى دانند، اما ساختن ابزار موسیقى و آلاتى كه استعمال آنها حرام است ، اجتناب از آنها از قبیل ترك ظلم است و از آن جمله است دوختن قباى ابریشمى براى مردان و ریخته گرى هر نوع مركب از طلا و یا انگشترهاى طلا براى مردان كه تمامى اینها از گناهان است و گرفتن مزد براى آنها حرام مى باشد و قبلا گفتیم كه فروختن طعام و كفن فروشى مكروه است ، زیرا باعث مى شود صاحبان این شغلها منتظر مرگ مردم و نیازمندى آنان - به خاطر گرانى نرخ - باشند و قصابى نیز به خاطر قساوت قلبى كه به همراه مى آورد، و حجامت و رفتگرى به دلیل آلودگى و كثافت آن و همچنین دباغى و نظایر آن مكروه است . ابن سیرین واسطه گرى و دلالى را نیز مكروه دانسته و قتاده اجرت گرفتن دلال را مكروه مى داند و شاید سبب كراهت آن باشد كه دلال كمتر اتفاق مى افتد كه دروغ نگوید و اغلب از كالا به خاطر تبلیغ ، تعریف مى كند و براى این كه این عمل حد و اندازه اى ندارد، گاهى اجرت كم و گاهى زیاد است و مقدار اجرت به عمل مربوط نمى شود، بلكه باید به مقدار زحمت توجه شود، و علما خرید حیوان را براى تجارت نیز مكروه دانسته اند، زیرا خریدار نمى خواهد حكم الهى - یعنى مرگى كه ناگزیر در پى آن است - جارى شود. بعضى گفته اند: حیوان را بفروش و زمین و نظایر آن چیزهایى بى جان را بخر، و صرافى را مكروه دانسته اند، زیرا در عمل صرافى بدور ماندن از ریزه كاریهاى ربا، دشوار است و از طرفى صرافى در حقیقت ، جستن صفات دقیق در چیزهایى است كه توجهى به جنسیت آنها نیست ، بلكه توجه به رایج بودن آنهاست و كمتر اتفاق مى افتد كه صراف سودى ببرد، مگر با تكیه بر ناآگاه بودن طرف معامله نسبت به صفات دقیق پول ؛ و صراف هر چند كه محتاط باشد، كمتر اتفاق مى افتد كه از ربا برى بماند. و براى صراف و دیگران شكستن درهم و دینار سالم كراهت دارد، مگر جایى كه در مرغوبیت آن شك داشته باشد و یا در وقت ضرورت كه مانعى ندارد؛ و علما تجارت لباس پنبه و كتانى را مستحب دانسته اند. سعید بن مسیب گوید: هیچ تجارتى در نزد من محبوب تر از تجارت لباس پنبه اى و كتانى نیست به شرط آن كه در آن سوگند خوردن نباشد، و در روایت آمده است : (( بهترین تجارت شما لباس ‍ پنبه اى و كتانى است و بهترین صناعت شما پوست و چرم و چرم دوزى است .)) (90)
در حدیث دیگرى آمده است : (( اگر اهل بهشت تجارت داشتند هر آینه پارچه پنبه و كتان تجارت مى كردند و اگر اهل دوزخ تجارت داشتند هر آینه شغل صرافى را قبول مى كردند.)) (91)
بیشتر كارهاى نیكان از مردمان پیشین ده صنعت بود: صنعت پوست دوزى ، تجارت ، باربرى ، دوزندگى ، كفش دوزى ، لباسشویى ، كفش فروشى ، آهنگرى ، شكار و صید در خشكى و دریا و كاغذ فروشى . و چهار تن از صاحبان مشاغل در نظر مردم ، از آنان به ضعف فكرى یاد مى شود: بافندگان ، پنبه فروشان ، ریسندگان و آموزگاران ؛ و شاید از آن جهت باشد كه غالبا برخورد این اشخاص با زنان و كودكان است و برخورد با افراد ضعیف العقل باعث ضعف عقل مى شود، چنان كه سر و كار با خردمندان باعث فزونى عقل مى گردد.
از مجاهد نقل شده است كه مریم (ع ) در جستجوى عیسى (ع ) بود. به بافندگانى گذر كرد و از آنها راه را پرسید، و آنان او را به غلط راهنمایى كردند. مریم گفت : (( خداوندا بركت را از كسب ایشان بردار و آنان را با تنگدستى از دنیا ببر، و در نظر مردم بى ارزش گردان )) و دعاى مریم (ع ) به اجابت رسید. پیشینیان گرفتن اجرت براى كارهایى از قبیل عبادات و واجبات كفایى نظیر غسل اموات و دفن مردگان و اذان گفتن را مكروه مى دانستند، هر چند كه حكم اجیر شدن در این امور را صحیح مى شمردند؛ همچنین اجرت گرفتن براى آموزش قرآن و علوم شرعى را مكروه مى دانستند؛ زیرا حق این اعمال آن است كه بدان وسیله آخرت كسب شود. بنابراین گرفتن اجرت بر این اعمال عوض كردن دنیا با آخرت است پس چنین كارى پسندیده نیست .))
مى گویم :
بیشتر مواردى را كه غزالى از صناعات مكروهه ذكر كرده از طریق اهل بیت (ع ) نیز كراهت آنها رسیده و علاوه بر آنها برده فروشى نیز آمده است به این دلیل كه رسول خدا (ص ) فرمود: (( بدترین مردم كسى است كه مردمان را بفروشد.)) (92)
از حسان معلم نقل شده كه مى گوید: (( از امام صادق (ع ) درباره تعلیم پرسیدم ، فرمود: براى تعلیم مزد نگیر؛ عرض كردم : براى تعلیم شعر و نامه نگارى و نظایر اینها با ایشان شرط مزد بكنم ؟ فرمود: آرى ، پس از آن كه كودكان در نزد تو، از نظر آموزش یكسان باشند و یكى را بر دیگرى برترى ندهى .)) (93)
و از آن حضرت نقل است كه فرمود: (( معلم براى مزد تعلیم نمى دهد، اما اگر هدیه اى به او بدهند، قبول مى كند.)) (94)
از آن حضرت درباره خرید و فروش قرآن پرسیدند: فرمود: (( كتاب خدا را نخر، بلكه آن آهنى را كه براى باز و بسته كردن به قرآن مى آویزند و جلد و دفتر را خریدارى كن و بگو این را از تو به این قدر مى خرم .)) (95)
و در روایت دیگرى آمده است : (( قرآن را بخرم در نظر من بهتر از آن است كه آن را بفروشم .)) (96)
درباره مردى پرسیدند كه یك دهم بهاى قرآنها را به صورت طلا مى گرفت ، فرمود: (( كار خوبى نیست ، اما آن مرد گفت : آخر این راه زندگى من است ، فرمود: اگر این كار را ترك كنى خداوند راهى براى زندگى تو فراهم مى كند.))
(97) و از آن حضرت است كه فرمود: (( زن آوازه خوان از رحمت خدا بدور است و هر كس از كسب او تغذیه كند نیز از رحمت خدا دور است )) (98) و در روایت دیگرى آمده است : (( كسب زن خواننده اى كه عروسها را همراهى كند، اشكالى ندارد.)) (99)
در روایت دیگرى آمده است زن خواننده اى كه مردها به مجلس او درآیند حرام است ، اما زنى كه به عروسیها دعوت شود اشكالى ندارد، و همان است معناى قول خداى تعالى : (( و من الناس من یشترى لهو الحدیث لیضل عن سبیل اللّه . )) (100)
از آن حضرت نقل شده است كه فرمود: (( مزد گرفتن زن نوحه گر كه براى میت نوحه سرایى مى كند اشكالى ندارد.)) (101)
از آن حضرت نقل است : (( از اجرت گرفتن قارى قرآن كه تنها به شرط مزد قرائت مى كند نهى شده است .)) (102)
از آن حضرت نقل شده كه از او پرسیدند: چه بسا كه مردى را ماءموریت مى دهیم تا براى ما زمین و یا چهارپا، غلام و یا خدمتگزارى را بخرد و براى او مبلغى تعیین مى كنیم ؟ امام صادق (ع ) فرمود: مانعى ندارد.)) (103)
از ابوجعفر (ع ): (( درباره كسب حجامت پرسیدند، فرمود: اگر شرط مزد نكند اشكالى ندارد.)) (104)
در روایت دیگرى آمده است : (( بر تو باكى نیست كه با حجامت كننده شرط كنى و درباره مزد كارش چانه بزنى بلكه براى او كراهت دارد و بر تو باكى نیست .)) (105)
غزالى گوید :
(( سوم ، آن كه بازار دنیا او را از بازار آخرت باز ندارد؛ بازارهاى آخرت همان مسجدهایند. خداى تعالى فرموده است : (( رجال لاتلهیهم تجارة و لابیع عن ذكر اللّه ؛ )) (106) و نیز فرموده است : (( فى بیوت اذن اللّه ان ترفع و یذكر فیها اسمه ...)) (107)
بنابراین شایسته است كه اول روز را تا وقتى كه وارد بازار مى شود براى آخرتش قرار دهد و همواره مسجد برود و به اذكار و اوراد بپردازد، و پیشینیان صالح اول و آخر روز را به امور مربوط به آخرت و وسط روز را به تجارت اختصاص مى دادند، به طورى كه بامدادان كسى حلیم و كله پاچه نمى فروخت ، مگر كودكان و اهل ذمه ، زیرا مردم مسلمان در آن وقت در مساجد بودند.
در خبر است : (( وقتى فرشتگان در اول و آخر روز، نامه عمل بنده اى را بالا مى برند؛ اگر در اول و آخر آن ذكر خدا و كار خیرى باشد خداوند هر عمل بدى را كه در آن میان باشد مى آمرزد.)) (108)
وانگهى هرگاه وسط روز صداى اذن را براى نماز ظهر و عصر شنید، سزاوار است كه پى شغل نرود و از جا بلند شود و هر كارى كه دارد بگذارد تا فضیلت تكبیرة الاحرام اول وقت را با امام جماعت از دست ندهد كه تمام دنیا با آنچه دارد با آن برابرى نمى كند؛ و از نظر بعضى از علما اگر در نماز جماعت حاضر نشود گنهكار است . پیشینیان به هنگام اذان به مساجد مى شتافتند و بازارها را به بچه ها و اهل ذمه وا مى گذاشتند و در اوقات نماز به مبلغ ناچیزى كسى را براى نگهدارى مغازه ها اجیر مى گرفتند و امرار معاش ایشان این گونه بوده است . در تفسیر قول خداى تعالى : (( لا تلهیهم تجارة و لابیع عن ذكر اللّه ؛ )) آمده است كه آنان آهنگران و چرمدوزان بودند؛ و چنان بوده كه هرگاه یكى از ایشان پتكى را بلند كرده بود و یا درفش را در چرم فرو برده بود و اذان را مى شنید، درفش را از سوراخ چرم در نمى آورد و پتك را بر نمى گرداند و آنها را كنارى مى انداخت و به سراغ نماز مى رفت .))
مى گویم :
از طریق شیعه درباره این آیه شریفه آمده است : (( ایشان بازرگانانى هستند كه بازرگانى و داد و ستد آنان را از یاد خدا باز نمى دارد؛ هرگاه وقت نماز فرا رسد، حق خدا را درباره نماز ادا كند.)) (109)
غزالى گوید :
(( چهارم آن كه به این مقدار اكتفا نكند، بلكه در بازار نیز همواره به یاد خدا باشد و به تسبیح و تهلیل مشغول باشد، زیرا یاد خدا در بازار در میان غافلان به فضیلت بیشترى دارد. پیامبر (ص ) فرمود: (( كسى كه در میان غافلان به یاد خداست همانند مبارزى است كه در میان فراریان از جنگ باشد و مانند زنده در بین مردگان است .)) ؛ و به عبارت دیگر (( همانند درخت سرسبزى در میان گیاهان خشك است .)) (110)
پیامبر (ص ) فرمود: (( هر كس وارد بازار شود و بگوید: (( لا اله الا اللّه وحده لا شریك له ، له الملك و له الحمد، یحى و یمیت و هو حى لا یموت ، بیده الخیر، و هو على كل شى ء قدیر، )) خداوند برایش دو هزار هزار حسنه بنویسد.)) (111)
مى گویم :
از طریق شیعه ، روایتى ، در كافى از حنان ، به نقل از پدرش آمده است كه مى گوید: ابوجعفر (ع ) به من فرمود: (( اى ابوالفضل آیا جایى دارى كه در آن جا بنشینى و با مردم معامله كنى ؟ عرض كردم : آرى ، فرمود: هیچ مرد مؤ منى نیست كه شب و روز به محل كار خود و بازار برود و موقعى كه قدم در بازار مى گذارد، بگوید: (( اللهم انى اسئلك من خیرها و خیر اهلها )) مگر این كه خداوند عز و جل فرشتگانى را بگمارد كه او را تا وقتى كه به منزلش بر مى گردد، حفظ كنند و به او بگوید: من تو را امروز به اذن خداى عز و جل از شر بازار و اهل بازار حفظ كردم و امروز از خیر آن و خیر مردم آن به تو روزى دادم ، و موقعى كه در جاى خود مى نشیند بگوید: اشهد ان لا اله الا اللّه وحده لا شریك له و اشهد ان محمدا عبده و رسوله اللهم انى اسئلك من فضلك حلالا طیبا و اعوذ من ان اظلم او اظلم ، و اعوذ بك من صفقة خاسرة و یمین كاذبة . )) پس اگر این كلمات را بگوید، فرشته اى كه موكل به اوست ، گوید: مژده باد تو را كه امروز كسى در بازار پر بهره تر از تو نیست ، تو بر حسنات شتافتى و بدیها را از خودت محو كردى ، بزودى آنچه خداوند نصیب تو كرده به طور فراوان ، حلال و پاك ، با بركت به تو خواهد رسید.)) (112)
از امام صادق (ع ) است كه فرمود: هرگاه كالا و یا چیز دیگر خریدى ، اللّه اكبر بگو (113) و سپس بگو: (( اللهم انى اشتریته التمس فیه من فضلك فصل على محمّد و آل محمّد و اجعل لى فیه فضلا، اللهم انى اشتریته التمس فیه من رزقك فاجعل لى فیه رزقا، و بعد، هر قسمتى را سه بار تكرار كن .)) (114)
غزالى گوید :
(( هركس دنیا را براى كمك به آخرت بطلبد، چگونه ممكن است منفعت آخرت را از دست داده باشد؟ در حالى كه بازار، مسجد و خانه براى او یك حكم دارد، و نجات و خلاصى تنها در گرو تقواست . پیامبر (ص ) فرمود: (( هرجا كه هستى از خدا بترس )) (115). بنابراین ، وظیفه تقوا از كسانى كه خود را براى دین آماده كرده اند در هیچ زمانى گسسته نمى شود، در حالى كه زندگى و زندگانى آنها به تقوا بستگى دارد، زیرا خلاصى و منفعت خود را در این وظیفه مى بینند. بعضى گفته اند: هر كه خداى تعالى و آخرت را دوست دارد زنده است و هر كه دنیا را دوست بدارد هلاك شده است ، و كسى كه عقل دارد به نسبت دینش جستجو گر و ژرف نگر است و آن كه احمق است صبح و شام در نگرانى به سر مى برد.
پنجم ، زیاد به بازار و تجارت حریص نباشد؛ به این ترتیب كه وى نخستین فردى باشد كه وارد بازار مى شود و آخرین كسى باشد كه از بازار بیرون مى رود و براى تجارت از راه دریا سفر نكند كه هر دوى اینها كراهت دارد و گفته مى شود: (( هر كه سفر دریا كند، در كسب روزى ، نهایت تلاش را كرده است ، و در خبر است : (( جز براى اعمال حج ، عمره و یا جهاد، نباید به سفر دریا رفت .)) (116)
در خبر است : (( بدترین جاها، بازارهاست و بدترین بازاریها نخستین كسانى هستند كه به بازار وارد و بعد از همه خارج مى شوند.)) (117)
و كمال احتراز آن است كه مواظب باشد هر وقت نیازش برآورده شد از بازار برگردد و به تجارت آخرت مشغول شود. صالحان پیشین چنین بودند؛ بعضى از آنها چنان بودند كه هرگاه یك دانگ استفاده مى كردند، قناعت كرده و باز مى گشتند و بعضى از ایشان بعد از ظهر و برخى پس از عصر بر مى گشتند و بعضى بودند كه فقط یك و یا دو روز در هفته ، كار مى كردند و به همین مقدار بسنده مى نمودند.))
مى گویم :
در كافى از امام صادق (ع ) وارد شده است كه فرمود: (( هر كه در راه كسب بیدار خوابى كشد و چشمش بهره لازم را از خواب نبرد، چنین كسبى حرام است .)) (118)
و از آن حضرت نقل شده است كه فرمود: (( صنعتگران اگر تمام شب را بیدار خوابى بكشند، حرام است .)) (119)
و از آن حضرت نقل است : (( هر كه روزى كم را ناچیز شمارد، از رزق زیاد محروم خواهد شد.)) (120)
در مصباح الشریعه (121) از آن حضرت نقل شده است كه فرمود: (( همانا خداى تعالى به بندگانش لطف كرده كه به ایشان اجازه كسب و جنب و جوش در راه زندگى را داده تا وقتى كه از حدود آن تجاوز نكنند و واجبات الهى و سنتهاى پیامبر (ص ) را در تمام حركاتشان ترك نگویند و از دلیل توكل عدول ننمایند و در میدان حرص و آز نایستند. اما اگر از این دستور سرپیچى كنند و بر خلاف آن حدى كه تعیین شده حركت كنند، از جمله هلاك شوندگانى خواهند بود كه نهایتا جز ادعاهاى دروغین به همراه نخواهند داشت و هر صاحب شغلى كه داراى صفت توكل نباشد، از كسب خویش جز حرام و شبهه چیزى براى خود فراهم نمى كند و نشانه كاسب داراى توكل آن است كه آنچه از كسبش فراهم مى كند ایثار مى نماید و خود گرسنگى مى كشد و در راه دین انفاق مى كند و نگاه نمى دارد و كسى از طرف خدا اجازه كسب دارد كه خود به كسب مشغول و قلبش به خدا توكل داشته باشد، و هر چند مال در نزد او فراوان باشد او خود را چون امانتدارى مى بیند، و توجه دارد كه بودن آن مال و نبودنش یكسان است ، و اگر آن مال را نگه دارد، براى خدا نگه دارد و اگر انفاق كند، در اجراى امر خداى عز و جل انفاق مى كند و ندادن و دادنش در راه خداست .))
غزالى گوید :
(( ششم ، این كه نباید به دورى كردن از حرام اكتفا كند، بلكه باید از موارد مشتبه و مشكوك و از جاهایى كه احتمال شبهه مى رود بپرهیزد، به فتواها و نظرات دیگران نگاه نكند بلكه به قلبش مراجعه كند؛ اگر نارضایتى در آن دید، دورى كند، و هرگاه كالاهایى نزد او بردند و مشكوك بود، از آن جویا شود تا وضعیت آن را بداند اگر نه مال شبهه ناك را خورده است ، ما در كتاب حلال و حرام محل وجوب این پرسش و جستجو را توضیح خواهیم داد؛ بلكه بر تاجر واجب است كه به طرف معامله بنگرد و با كسى كه به ظلم ، خیانت ، سرقت و یا ربا منسوب است معامله نكند و همچنین با سپاهیان و ستمگران نباید معامله كند و نیز با اصحاب و یاران ظالمان به دلیل آنكه معامله با ایشان كمك به ظلم است داد و ستد نكند.
در خبر است : (( هر كه دعا كند كه ظالم زنده بماند در حقیقت معصیت خدا را دوست مى دارد.)) (122)
و در خبر دیگرى است : (( هركس فاسق و تبهكارى را گرامى دارد به نابودى اسلام كمك كرده است .)) (123)
خلاصه آن كه سزاوار است مردم در نظر او به دو گروه تقسیم شوند؛ یك گروهى كه با آنها مى توان معامله كرد و گروه دیگر كه با آنان نمى شود معامله كرد لیكن در این زمان گروهى كه بتوان با آنها معامله كرد كمترند از گروهى كه نمى توان با آنها معامله كرد.
بكى از بزرگان مى گوید: زمانى بر مردم بیاید كه مرد وارد بازار شود و بگوید: به نظر شما با چه كسى از مردم من مى توانم معامله كنم ؟ در جواب گفته مى شود: با هركه مى خواهى معامله كن ، سپس زمانى دیگر فرا رسد كه بگویند: با هر كه مى خواهى معامله كن جز فلانى و فلانى ؛ و سپس زمانى دیگرى بیاید كه بگویند: جز با فلانى و فلانى با كس دیگر معامله نكن و از آن مى ترسم كه زمانى فرا رسد كه این مقدار نیز از بین برود، و گویا واقع شده آنچه او از وقوع آن مى ترسید (( (انا اللّه و انا الیه راجعون ). ))
هفتم ، شایسته است تا تمام جنبه هاى معامله خود را با هر یك از طرفهاى معامله در نظر بگیرد، زیرا خداوند ناظر بر اعمال اوست و او در معرض حساب قرار دارد پس ‍ باید براى روز حساب و روز جزا در تمام گفتار و رفتارش ، جوابى آماده كند كه چرا آن كار را كرده و براى چه نكرده است .
مى گویند: در روز قیامت : تاجر را با تمام افرادى كه به آنان چیزى فروخته است نگاه مى دارند و از هر كدام به تعداد كسانى كه با آنان معامله كرده است حساب مخصوصى مى كشند.
این بود واجباتى كه شخص كاسب در معامله اى كه انجام مى دهد از عدالت ، احسان و دلسوزى براى دین باید رعایت كند، پس اگر تنها به عدالت اكتفا كند از صالحان خواهد بود، و اگر علاوه بر آن ، احسان را نیز رعایت كند، از جمله مقربان درگاه خدا خواهد بود، و اگر علاوه بر اینها وظایفى را كه در باب پنجم گفتیم رعایت كند از جمله صدیقین خواهد بود.
این بود پایان گفتار در كتاب آداب كسب و معاش از بخش مربوط به عادات از كتاب (( محجة البیضاء فى تهذیب الاحیاء )) و به دنبال آن - اگر خداى تعالى بخواهد - كتاب حلال و حرام مى آید و سپاس خداى را اولا و آخرا و ظاهرا و باطنا و درود بر محمّد (ص ) و اهل بیت او باد.

پی‌نوشت‌ها:

58- قصص / 77: همان گونه كه خدا به تو نیكى كرده است ، نیكى كن .
59- نحل / 90: خداوند به عدل و احسان ... فرمان مى دهد.
60- اعراف / 56: زیرا رحمت خدا به نیكوكاران نزدیك است .
61- این حدیث را طبرانى در الكبیر از امامه - چنان كه در الجامع الصغیر باب غین آمده - به سند ضعیف ، نقل كره است .
62- كافى ، ج 6، ص 153، شماره هاى 14 و 15.
63- كافى ، ج 6، ص 153، شماره هاى 14 و 15.
64- همان ماءخذ، ص 154؛ شهید اول در دروس مى گوید: سود بردن مؤ من از مؤ من مكروه است ، مگر آن كه بیش از صد درهم خرید كند كه در این صورت به قدر خرج روزش سود مى برد و یا آن كه براى تجارت بخرد كه در آن صورت باید مدارا كند و یا این كه براى ضرورتى باشد. از امام صادق (ع ) نقل است كه فرمود:
(( در زمان غیبت قائم (ع ) سود گرفتن از مؤ من اشكالى ندارد ولى در زمان حضور آن حضرت ، سود مكروه است و سود بردن از كسى كه وعده احسان به وى داده شده و مدح و ذم بیع براى طرفین معامله مكروه است .
65- همان ماءخذ، ص 152، شماره 9؛ اصحاب (علماى شیعه ) این حدیث را حمل بر كراهت كرده اند.
66- همان ماءخذ، ص 153، شماره 19.
67- این حدیث را بخارى در ج 3، ص 71 چنین نقل كرده : (( خدا بیامرزد مردى را كه به وقت فروش ، خرید و در وقت مقتضى بخشنده باشد.)) حاكم نیز در مستدرك ، ج 2، ص 54 همین طور نقل كرده است .
68- این حدیث را ترمذى حكیم در نوادر به نقل از عبیداللّه بن حسن از پدر و او از جدش (ع ) نقل كرده و ابویعلى مرفوعا از حسین بن على (ع ) روایت كرده و خطیب در تاریخ ، ج 3، ص 180 از پیامبر 0ص ) نقل كرده است .
69- كافى ، ج 4 ص 496، شماره 3.
70- این حدیث اندكى پیش از بخارى و دیگران نقل شد.
71- این حدیث را بیهقى در الشعب ، و طبرانى در الكبیر و احمد در مسند خود - به طورى كه در الجامع الصغیر آمده است - به نقل از ابن عباس به سند حسن ، نقل كرده اند.
72- احمد این خبر را به عبارت دیگر، در مسند خود از حدیث ابى الیسر كعب بن عمرو و مسلم بن سند صحیح خود، ج 4 ص 32 نقل كرده است .
73- این حدیث را بخارى در ج 3، ص 72 نقل از حذیفه به گونه اى كه در متن است و نیز حاكم در مستدرك ، ج 2، ص 28 و بیهقى در سنن كبرى ، ج 5، ص 356 نظیر آن را نقل كرده اند.
74- این حدیث را ابن ماجه در شماره 2418 نقل كرده است .
75- این حدیث را نیز ابن ماجه به شماره 2431 و كلینى در كافى ، ج 4، ص 33 از قول امام صادق (ع ) نقل كرده اند.
76- این حدیث را بخارى در ج 3، ص 151 و مسلم در ج 4، ص 30 از حدیث كعب بن مالك و ابن ماجه به شماره 2429 در كتابهاى خود نقل كرده اند.
77- این حدیث را حاكم در ج 2، ص 32 از قول ابوهریره بعد از این عبارت (( (( یحاسبك اللّه حسابا یسیرا)) نقل كرده و ابن ماجه نیز به شماره 2421 از وى و از عایشه این چنین نقل كرده است .
78- كافى ، ج 5، ص 100.
79- در بعضى نسخه هاى كافى به جاى (( (( استقصیت منه )) )) با ضاد نقطه دار (( (( استقضیت منه )) )) یعنى از او حقم را مطالبه كردم ، آمده است . و در روایتى هم كه خواهد آمد همین طور است .
80- كافى ، ج 5، ص 100.
81- این حدیث را بخارى در ج 3، ص 145 از قول ابوهریره نقل كرده است .
82- این حدیث را نسائى در سنن 7 ج 7، ص 316 و احمد در مسند، ج 6، ص 99 و 131 با اندك تفاوتى از قول عایشه نقل كرده اند. و در كافى ، ج 5، ص 95 با عبارت دیگرى آمده است .
83- این حدیث را بخارى در صحیح ، ج 3، ص 147 از حدیث ابوهریره نقل كرده است .
84- این حدیث را دارمى در سنن ، ج 2، ص 311 در حدیثى از جابر و - به طورى كه از الجامع الصغیر آمده - ابن عساكر نیز به سند حسن نقل كرده است .
85- این حدیث را ابن ماجه به شماره 2199 نقل كرده و ابن داوود در ج 2، ص 246 و حاكم در ج 2، ص 45 و بیهقى در ج 6، ص 27 از سنن و احمد در ج 2، ص 252 نظیر آن را آورده اند.
86- كافى ، ج 5، ص 151، شماره 4.
87- كافى ، ج 5، ص 153، شماره 161.
88- قصص / 77: بهره ات را از دنیا فراموش نكن .
90- این حدیث را مقدسى در كتاب الحجه و بیهقى در رساله اشعریه بدون سند نقل كرده اند و حلیمى ، قاضى حسین ، امام الحرمین و دیگران آن را آورده اند و شاید این حدیث در كتب بعضى از حافظان نقل شده باشد كه به ما نرسیده و این حرفى است كه سیوطى در الجامع الصغیر گفته است و خبر را صدوق در المعانى ، ص 157 نقل كرده و به فرض درستى صدور آن محتمل است كه مقصود از اختلاف آمد و رفت و كنایه از دید و بازدید و مهمانى باشد چنان كه در آیه (( (( ان فى اختلاف اللیل و النهار)) )) یعنى در پى هم آمدن شب و روز و در سخن ائمه (ع ) (( (( و مختلف الملائكه )) )) به معناى پیاپى آمدن فرشتگان است .
90- این حدیث را صاحب الفردوس - به طورى كه در المغنى آمده - از امیرالمؤ منین (ع ) نقل كرده است .
91- این حدیث را ابومنصور دیلمى در مسند الفردوس - به طورى كه در المغنى آمده است - به سند ضعیفى از قول ابوسعید نقل كرده است .
92- این روایت را در ضمن جعفریات به اسناد خود از پیامبر (ص ) نقل كرده است همچنان كه در مستدرك الوسائل ،
ج 2، ص 431 و در تهذیب ، ج 2، ص 109 آمده است .
93- كافى ، ج 5، ص 121؛ شهید - رحمه اللّه - در دروس مى گوید: اگر براى مازاد بر واجب از فقه و قرآن ، كسى مزد بگیرد، جایز است اما كراهت دارد، و با قرار داد و شرط مزد، كراهت شدید دارد اما حرام نیست ، و اگر كسى اجیر شود تا قرآن را بخواند و ثواب آن را به مرده و یا زنده اى هدیه كند، حرام نیست ، هر چند كه ترك آن بهتر است ، و اما این كه فرمود: (( همه كودكان در نزد تو یكسان باشند)) در قول مشهور بر استحباب حمل شده است .
94- تهذیب ، ج 2، ص 110؛ استبصار، ج 3، ص 66.
95- كافى ، ج 5، ص 121، شماره 2 و 3.
96- كافى ، ج 5، ص 121، شماره 2 و 3.
97- تهذیب ، ج 2، ص 110.
98- كافى ، ج 5، ص 120، شماره 2 و 6؛ تهذیب ، ج 2، ص 108.
99- كافى ، ج 5، ص 120، شماره 2 و 6؛ تهذیب ، ج 2، ص 108.
100- لقمان / 5: بعضى از مردم سخنان باطل و بیهوده خریدارى مى كنند تا مردم را از روى نادانى گمراه سازند؛ كافى ، ج 5، ص 119.
101- تهذیب ، ج 2، ص 108.
102- همان ماءخذ، ص 112.
103- همان ماءخذ، ص 114.
104- كافى ، ج 5، ص 115.
105- همان ماءخذ، ص 116، شماره 4؛ شهید ثانى در مسالك گوید: حجامت با شرط مزد براى عمل چه تعیین كند و چه نكند، كراهت دارد اما اگر مشروط نكند - هر چند كه بعدا چیزى بدهند - چنان كه اخبار دلالت دارند، مانعى ندارد، این راجع به حجامت كننده ، اما كسى كه حجامت مى شود بعكس اگر بدون شرط باشد مكروه ات و اگر نه مكروه نیست .
106- نور / 36 و 37: مردانى كه نه تجارت و نه معامله آنها را از یاد خدا... غافل نمى كند. در خانه هایى كه خداوند اذن داده تا دیوارهاى آن را بالا ببرند و نام خدا در آن برده شود...
107- نور / 36 و 37: مردانى كه نه تجارت و نه معامله آنها را از یاد خدا... غافل نمى كند. در خانه هایى كه خداوند اذن داده تا دیوارهاى آن را بالا ببرند و نام خدا در آن برده شود...
108- این حدیث را ابویعلى با مقدارى اختلاف به طورى كه در المغنى آمده است - از قول انس به سند ضعیف نقل كرده است .
109- كافى ، ج 5، ص 154؛ (( من لا یحضره الفقیه ، )) ص 362.
110- این خبر در جلد دوم ، صفحه 267 از طبرانى و دیگران گذشت .
111- این روایت را ابن سنى در كتاب عمل الیوم و اللیله ، ص 51 از قول ابن عباس نقل كرده است .
112- كافى ، ج 5، ص 156.
113- یعنى پس از خرید، همان طورى كه از مضمون دعا و سخن دانشمندان استفاده مى شود. 114- كافى ، ج 5، ص 156.
115- این حدیث را احمد و ترمذى و بیهقى از ابوذر با عبارت (( هرجا كه باشى )) نقل كرده اند، و همچنین معاذ و حاكم تنها از ابوذر نقل كرده اند ولى ابن عساكر - چنان كه در الجامع الصغیر آمده است - از انس نقل كرده است .
116- این حدیث را ابوداوود در سنن ، ج 2، ص 6 از قول عبداللّه بن حمزه نقل كرده است .
117- این حدیث را ابونعیم در كتاب حمرة المساجد از قول ابن عباس چنین نقل كرده : (( مبغوضترین جاها نزد خدا بازارها است و مبغوضترین بازاریها در نزد خدا كسانى هستند كه پیش از همه وارد بازار و بعد از همه خارج شوند.)) - المغنى - اول حدیث را حاكم در مستدرك ، ج 2، ص 8 نقل كرده است .
118- كافى ، ج 5، ص 1278، در بعضى نسخه ها به جاى حظها، حقها (حق چشم ) آمده ؛ تهذیب ، ج 2، ص ‍ 111.
119- كافى ، ج 5، ص 127.
120- این حدیث قبلا گذشت .
121- باب هشتاد و نهم .
122- عراقى گوید: این حدیث را به صورت مرفوع ندیده ام بلكه آن را ابن ابى الدنیا در كتاب الصمت از قول حسن نقل كرده است و غزالى نیز در آفات اللسان همین طور روایت كرده است .
123- در هیچ اصلى به این روایت برخورد نكردم .

منبع: كتاب (( محجة البیضاء فى تهذیب الاحیاء ))

نویسنده:فیض کاشانی
سه شنبه 22/4/1389 - 9:22
دعا و زیارت
 خیارات
در بیع ، خیاراتى به شرح زیر ثابت است : خیار مجلس تا وقتى كه دو طرف معامله از هم جدا نشده اند؛ خیار حیوان كه براى مشترى تا سه روز و به قول بعضى براى طرفین تا سه روز حق فسخ معامله است ؛ خیار شرط براى كسى كه طرفین تا مدت معینى براى او چنین حقى را شرط كرده اند؛ خیار عیب در مورد نقص و یا زیادى در چیزى روى جریان طبیعى ؛ خیار رؤ یت در كالایى بر خلاف آنچه تعریف شده ؛ خیار غبن ، به مقدارى كه بیش از حد معمول گول بخورند و خیار تاءخیر بعد از سه روز در صورتى كه ثمن و مثمن را تسلیم نكرده باشد و شرط تاءخیر در میان نباشد و در مورد كالایى كه اگر شب مانده شود فاسد مى شود، یك روز نگذشته باشد. چهار مورد اول به وسیله ایجاب و اسقاط و تصرف ساقط مى شود و چهارمى نیز یعنى خیار عیب با حدوث عیبى پس از دریافت كالا از بین مى رود، زیرا عیب جدید مانع از رد كالا به سبب عیب سابق مى شود و فقط تفاوت قیمت (ارش ) ثابت مى شود؛ و اگر عیب حامله بودن كنیز و تصرف به وطى باشد، مانع از رد نمى شود، به طورى كه در اخبار صحیحه رسیده است . در این صورت معامله یعنى كنیز را بر مى گرداند و به همراه او یك دوم از عشر قیمت آن را نیز پس مى دهد.(51) اما خیار پنجمى یعنى خیار رؤ یت با اسقاط از بین نمى رود و خیار ششم یعنى خیار غبن با تصرف ساقط نمى شود تا وقتى كه از ملك او خارج نشده است و یا مانعى از رد مبیع باشد، مانند باردار ساختن در مورد كنیز؛ این دو نوع از خیارات به دلایل دیگر (غیر از این دو مورد) ساقط مى شود؛ و نماء در زمان خیار - هر چند كه عقد خود به خود فسخ شود - مال مشترى است . اما تلف شدن كالا بدون تفریط، مربوط به كسى است كه خیار ندارد و اگر هر دو خیار داشتند مربوط به مشترى است و تلف پیش از قبض به طور مطلق مربوط به فروشنده است .

ربا و تحریم آن

غزالى گوید :
(( عقد دوم ، ریاست كه خداى تعالى آن را حرام كرده است و كار را در آن باره سخت گرفته است . بر صرافانى كه طلا و نقره خرید و فروش مى كنند و بر كسانى كه خوردنیها را مبادله و داد و ستد مى كنند واجب است كه از ربا دورى كنند، زیرا جز در نقد و خوراكى ربا نیست .))
مى گویم :
ربا از نظر اهل بیت (ع ) در هر مكیل و موزونى جریان دارد؛ چه خوراكى باشد چه غیر خوراكى و چه نقد باشد و چه غیر نقد و در چیزهاى قابل شمارش علماى ما اختلاف نظر دارند، و اجتناب از آن بهتر است .
در حدیث صحیح از امام صادق (ع ) نقل شده است كه فرمود: (( یك درهم رباخوارى بدتر از هفتاد بار زنا كردن است كه تمام آنها با محارم باشد.)) (52) ربا در داد و ستد چیزهایى كه از نظر جنسیت همسان باشند با مقدار زایدى در یك طرف ثابت مى شود و این زیادى یا از عین جنس است مانند معامله یك من گندم به یك من و نیم و یا در حكم آن است مانند خرید و فروش یك من نقد به یك من مدت دار، و به سبب اختلاف در اوصاف عرضى ، اختلاف در جنس پیدا نمى شود. بنابراین ، گندم و آرد گندم یك جنس است و خرما و شیره خرما نیز یكى ؛ انگور و كشمش یك جنس و شیر و دوغ و فله نیز یك جنس است ؛ و بالاخره مرغوب یك جنس یا نامرغوب آن یكى است ، میوه درخت خرما و همچنین میوه تاك هر كدام یك جنس است ، اما گوشتها با اختلاف نام حیوانات مختلف است و همچنین شیر هر حیوانى با حیوان دیگر متفاوت است . بنابراین گوشت گاو و گاومیش یكى است ، اما گوشت گاو از گوسفند متفاوت است و همچنین شیر و انواع سركه تابع اصل خود مى باشد اما گندم و جو از نظر علماى شیعه - به دلیل اخبار زیادى كه از اهل بیت (ع ) درباره عدم جواز زیادت در آنها رسیده - یك جنس است و گویى این دو از حكم كلیه كالاهایى كه داراى جنس متفاوت هستند، خارجند اگر مقدار یكى از دو عوض همجنس نامعلوم باشد معامله ربا خواهد بود؛ همچنین اگر یكى از آنها تر و دیگرى خشك باشد؛ چه یكى از دیگرى هیچ اختلاف نظرى نیست هر چند كه زیادت مربوط به آن طرفى باشد كه تر است به دلیل نامعین بودن مقدارش ریاست و اما در صورت برابر بودن دو طرف ، به دلیل اخبار صحیحه اى كه درباره ممنوعیت معامله خرماى تازه با خرماى خشك رسیده است (53) به این جهت كه اگر خرماى تازه بخشكد وزنش كم مى شود و بعضى از علماى شیعه این احادیث را مخصوص ‍ موردى دانسته اند كه اخبار در آن مورد صادر شده است و در غیر خرماى تازه و خشك ، تساوى را در مثل انگور و كشمش و گندم تر را به خشك و نظیر اینها، جایز شمرده اند كه این نظریه قابل توجه نیست ، زیرا علت حكم بصراحت بیان شده است . بنابراین حكم كلیت دارد و به موارد دیگر سرایت پیدا مى كند و پیروى از آنچه به صورت عادت معمول شده از قبیل گرههاى كاه و كاه ریزه هاى موجود در گندم اشكالى ندارد.
در مورد این كه آیا گوشت حیوانى را با خود حیوان از همان جنس جایز است معامله كنند یا نه ، دو قول وجود دارد كه مشهورترین آنها عدم جواز است و هرگاه دو شى ء ربوى در جنس تفاوت داشته باشند زیادى یكى بر دیگرى در معامله نقدى مانعى ندارد.
اما نسیه دادن دو جنس با زیادت بر یكدیگر مورد اختلاف است و اخبار صحیحى بر منع چنین معامله اى دلالت دارد و چه بسا این اخبار را به كراهت حمل كرده اند ولى احوط اجتناب از چنین معامله اى است .
بین پدر با فرزندان و شوهر با همسرش و مسلمان با كافر حربى ربا نیست .
گاهى مى توان از ربا نجات یافت به این ترتیب كه از خریدار و فروشنده ، یكى كالاى خودش را به دیگرى در برابر جنس دیگرى بفروشد سپس جنس دیگر را با پول بخرد، در این صورت در نظر گرفتن مساوات از بین مى رود. همچنین اگر كالاى خودش را به طرف دیگر ببخشد و بعد طرف دیگر نیز به او ببخشد و یا قرض دهد و بعد از یكدیگر بگذرند و یا این كه خرید و فروش كنند اما مقدار زاید را ببخشد و نیز با نظایر اینها مى توان از ریا نجات یافت ، اما بدون این كه در تمام این موارد مشروط كند، و اشكالى ندار كه هیچ یك از این امور هدف اصلى نباشد و این كه گفته اند عقدها تابع قصد و نیتهاست درست است ؛ زیرا قصد عقد صحیح در این موارد كافى است ، و شرط نشده كه تمام نتایج حاصل از عقد مورد قصد باشد بلكه قصد یك نتیجه درست از نتایج حاصل از عقد كافى است ؛ چون اگر كسى اراده كند كه خانه اى را بخرد و آن را اجاره دهد و از آن راه درآمدى كسب كند همین قدر در درستى عقد كافى است ، هر چند كه هدفهاى دیگرى مهم تر و واضح تر از این هم در نظر عقلا - مانند سكونت و نظیر آن - داشته باشد.
در نصوص فراوانى از اهل بیت (ع ) مطالبى رسیده است كه براى جلوگیرى از رباخوارى ، چاره جویى را در چنین مواردى جایز شمرده است . از جمله روایت اسحاق بن عمار است كه مى گوید: (( به موسى بن جعفر (ع ) عرض كردم : من از مردى چند درهم طلبكارم ، او مى گوید: طلبت را به تاءخیر بینداز و من سود آن را به تو مى دهم آنگاه من جامه اى را كه هزار درهم مى ارزد به ده هزار - و یا این كه گفت : بیست هزار - درهم به او مى فروشم و طلبى را كه داشتم به تاءخیر مى اندازم . امام (ع ) فرمود: اشكالى ندارد.)) (54)
از محمّد بن اسحاق بن عمار نقل شده است كه گفت : (( خدمت امام رضا (ع ) عرض كردم : مردى مالى دارد بر ذمه كسى . وقت اداى آن رسیده است . آیا ممكن است كه او مرواریدى را كه به صد درهم مى ارزد، به هزار درهم به بدهكار بفروشد تا پرداخت بدهى را به تاءخیر بیندازد؟ فرمود: اشكالى ندارد. پدرم به من دستور داد و من خود چنین كارى را كردم . راوى پنداشت كه امام رضا (ع ) از پدرش امام كاظم (ع ) چنین سؤ الى كرده و آن حضرت چنین گفته است .)) (55)
در روایت صحیح از امام صادق (ع ) قریب به این مضمون رسیده است . (56) و از اسحاق بن عمار به نقل از امام موسى كاظم (ع ) رسیده كه مى گوید: (( از آن حضرت درباره مردى پرسیدم كه از كسى مالى طلب دارد. بدهكار از ترس این كه مبادا مالش را قرض ندهد، مبلغى به عنوان ربح به او مى دهد و مال را از او بدون هیچ شرطى مى گیرد؛ امام (ع ) فرمود: تا وقتى كه مشروط به دادن ربح نكرده است ، اشكالى ندارد.)) (57)

بیع سلم و شرایط آن

غزالى گوید :
(( عقد سوم ، بیع سلم است و بازرگان در این عقد باید ده شرط را رعایت كند.))
مى گویم :
بلكه نه شرط را باید رعایت كند.
غزالى مى گوید: (( شرط اول ، آن است كه اصل مال مورد معامله از روى علم به مثل و مانند آن ، معلوم باشد تا اگر در موقع معین تسلیم نشد. طرف مقابل بتواند به قیمت آن مال مراجعه كند. بنابراین اگر یك مشت درهم بدون شمارش را در برابر یك كرّ گندم بدهد بنا به یكى از دو قول صحیح نیست .
دوم ، آن است كه راءس المال مورد معامله را در مجلس عقد پیش از این كه مجلس به هم بخورد، تسلیم كنند. بنابراین اگر پیش از دریافت مال طرفین از هم جدا شوند بیع سلم فسخ مى شود.
سوم ، آن كه مال مورد بیع سلم ، از چیزهایى باشد كه تعریف اوصاف آن ممكن باشد، مانند حبوبات ، حیوانات ، مواد معدنى ، پنبه و ابریشم ، لبنیات ، و كالاهاى عطارى و نظایر آنها. اما در معجونات و مركبات و چیزهایى كه از اجزاى مختلف فراهم آمده مانند كمانهاى مصنوعى و تیرهاى معمولى و كفش و نعلین كنه داراى اجزاى مختلف و ساختهاى گوناگونى است و نیز در پوست حیوانات جایز نیست .
چهارم ، اوصاف چیزهایى را كه قابل توصیفند، به طور كامل بیان كنند تا صفت خاص باقى نماند كه باعث آن مقدار تفاوت قیمتى باشد كه مردم در آن حد مغبون مى شوند، زیرا این تعریف و توصیف در حقیقت به جاى دیدن در معامله است . بنابراین بیان عدد در متاع قابل شمارش كافى است ، بلكه ناگزیر باید در مواردى مثل خربزه ، بادمجان ، تخم مرغ و انار وزن شود؛ البته در بیع غیر سلم تنها دیدن جنس ‍ كافى است .
پنجم ، آن كه مدت را - اگر مدت دار باشد - معین كند نه آن كه بگوید: تا وقت درو و یا تا وقت چیدن میوه ها بلكه با ماه و روز تعین كند، زیرا چیدن میوه ها گاهى جلو و گاهى عقب مى افتد.
ششم ، مال مورد معامله سلم از چیزهایى باشد كه در سرآمد وقت بتواند آن را تسلیم كند و غالبا یقین به وجود آن باشد. بنابراین در مثل درى كه مى گویند كم نظیر است و یا كنیز زیبایى كه فرزند هم داشته باشد و نظایر اینها كه غالبا تسلیم آنها غیر ممكن است ، صحیح نیست . همچنین در مورد انگور و سایر میوه ها، پیش فروش آن تا مدتى كه امكان رسیدن آن نباشد، معامله سلم درست نیست . بنابراین اگر غالبا در زمان معهود آن متاع وجود دارد ولى در سرآمد وقت ، به سبب آفتى امكان تسلیم نباشد، در این مورد اگر خواست مى تواند مهلت بدهد تا فراهم كند و مى تواند معامله را به هم بزند و به راءس المال رجوع كند.
هفتم ، آن كه محل تسلیم را در مواردى كه مقصود بدان وسیله فرق مى كند باید نام ببرند تا باعث اختلاف نشود. بعضى گفته اند: تعیین محل در صورتى لازم است كه فروشنده و خریدار در بیابان و یا در شهر غربت باشند و نخواهند آن جا را ترك كنند، وگرنه لازم نیست و اطلاق نیز منصرف به موضع و محلى است كه در آن عقد جارى مى شود.
هشتم ، آن كه مورد معامله را به عین مخصوصى ، مقید نسازد و بگوید: یك من گندم این زراعت و یا میوه این باغ ، زیرا این قید، وام بودن آن را به هم مى زند، آرى اگر بگوید: میوه شهر و یا روستاى بزرگى مانعى ندارد.
نهم ، هرگاه كه اصل مال ربوى باشد بیع سلم در مال ربوى درست نیست و ما این مطلب را در مبحث ربا با اختلافى كه در غیر نقد و متجانسین بود گفتیم .

اجاره و احكام آن

غزالى گوید :
(( عقد چهارم ، اجاره است كه داراى دو ركن است : یكى اجرت و دیگرى منفعت . اما كسى كه عقد را منعقد مى كند و لفظ عقد اجاره همان شرایطى را دارد كه در مورد عقد بیع گفتیم . و اجرت ، همانند ثمن در صورتى كه عین باشد، شایسته است كه معلوم و با تمام شرایطى كه در بیع گفتیم : توصیف شود و نیز اگر دین بود، شایسته است كه از نظر اوصاف و مقدار معین باشد.))
مى گویم :
همچنین در مورد منفعت نیز باید معلوم و اوصاف آن معین باشد و این تعیین ، یا با سنجش مقدار كار است مانند دوختن جامه معین و سوار شدن بر مركبى تا مقصد معینى و یا با تعیین مدت است مانند خیاطى به مدت یك ماه و استفاده از مركب تا یك ماه ؛ و در مواردى كه جز به وسیله زمان نمى توان سنجید، مثل سكونت در منزل و شیر دادن به طفل و نظایر اینها ناچار باید مدت تعیین شود. خلاصه آن كه باید براى رفع ابهام و فریب به گونه اى تعیین شود و به هر آنچه معمولا باعث خصومت و نزاع مى شود نباید بى توجه بود و یا آن را به صورت مجمل بیان كرد. و اگر بگوید: هر ماهى تو را به این مبلغ اجیر كردم بنا به قولى باطل است ، ولى اگر بگوید در یك ماه این قدر اجرت به تو مى دهیم ، به قولى صحیح است ، و شرط است در منفعت كه مباح و در ملك شخص باشد و او هم به ظاهر و هم از نظر شرعى ، بتواند آن را تسلیم كند و از امورى نباشد كه بر اجیر واجب است و از چیزهایى كه نیابت در آنها معمول نیست نیز نباشد؛ و از نظر علماى شیعه زن آزاد مى تواند براى شیر دادن و نظیر آن ، در صورتى كه چیزى از حقوق شوهرش ، ضایع نشود خود را اجیر دیگرى كند، در غیر این صورت موقوف به اجازه شوهر است و كسى كه مدت معینى خود را اجیر دیگرى قرار داده است نمى تواند در آن مدت جز به اذن كارفرما براى دیگرى كار كند و یا در وقتى باید كار كند كه طبق عادت در آن وقت - مثلا در شب - براى كارفرما كار نمى كند البته این شیوه در صورتى مجاز است كه منجر به سستى در كار كارفرما نشود.
در عین مورد اجاره شرط است كه با وجود بقاى عین استفاده از آن درست باشد و یا از قبیل آب چاه و شیر زن شیرده و رنگ آمیزى رنگرز از چیزهایى كه عین آنها از بین مى رود ولى جایگزین مى شود و یا آن كه خود از قبیل منافع است . اجازه گرفتن درهم و دینار (سكه هاى نقره و طلا) براى تزیین و آرایش و اظهار توانگرى و امثال آن و همچنین اجاره كردن سبب براى بوییدن و درختان براى استفاده از سایه آنها و شمع براى زینت و نظایر اینها جایز است ، زیرا تمام اینها از امورى است كه مورد توجه عقلا بوده و درست است كه در برابر آنها پولى پرداخت شود؛ و هر چیزى كه بهره بردارى از منفعت در گرو آن باشد، بنا به قولى بر عهده انجام دهنده كار است مانند نخ و مركب كه بر عهده دوزنده و نویسنده است ، و بهتر آن است كه در این مورد مطابق عرف و عادت عمل شود، با وجود این ، شرط كردن استوارتر است و اگر شرط مربوط به كسى شود كه منفعت از او نیست باز هم درست است ، ولى در این صورت ناگزیر باید مقدار و اوصاف آن بیان شود و هر جا كه عقد در آن باطل شود، با برخوردارى از تمام و یا مقدارى از منفعت چه از مقدار معین بیشتر باشد و یا كمتر، اجرت المثل ثابت مى شود و پیش از قرارداد پیمانكارى ، به كار گرفتن اجیر، مكروه است .

قراض و احكام آن

غزالى گوید :
(( عقد پنجم ، قراض (سرمایه از یكى و كار تجارت از دیگرى ) است و در این صورت عقد باید سه اصل رعایت شود:
اول ، سرمایه كه مشروط است بر این كه نقد و معین باشد و به كسى كه كار مى كند تسلیم شود. بنابراین ، قراض بر اساس فلوس (پول سیاه ) و كالاها جایز نیست ، زیرا تجارت در این دو مورد بسختى انجام مى گیرد و محدود است و همچنین در سرمایه محسوسى كه مقدارش معلوم نباشد و نیز در سرمایه غش دار و بر ذمه جایز نیست .
دوم ، سود كه باید به صورت مجزا و جزئى تعیین شود، به این ترتیب كه یك سوم و یا نصف و یا هر مقدار كه بخواهد باید شرط كند. بنابراین اگر بگوید: صد تومان از سود مال تو و بقیه آن مال من درست نیست ، زیرا چه بسا سود بیش از صد تومان نباشد و تعیین یك اندازه معین نیز جایز نیست ، بلكه باید مقدار رایج تعیین شود.
سوم ، كارى كه بر عهده كارگزار تجارت است .
مى گویم :
در مورد كارگزار شرط است از آن حدى كه مالك تعیین مى كند تجاوز نكند. بنابراین اگر شرط كرد كه مسافرت نكند، مگر به سمت معینى و یا آن كه غیر از فلان كس از دیگرى خرید نكند و یا این كه غیر از فلانى به دیگرى نفروشد و یا فقط فلان نوع جامه تجارت كند، لازم الاجراست ، بدون هیچ اختلافى در میان علماى شیعه به دلیل اخبارى كه از اهل بیت (ع ) رسیده است . مسافرت كردن او بدون اجازه مالك و آمیختن سرمایه ، به مال خودش بى اذن وى جایز نیست ولى حق دارد هر چه را كه مالك در تجارت مى تواند شخصا انجام دهد، از قبیل عرضه كردن و باز كردن قماش ‍ و كارگر گرفتن در مواردى كه معمولا كارگر مى گیرند و خرید جنس معیوب و پس ‍ دادن آن به خاطر عیبش و نظایر این كارها را انجام دهد. البته تمام اینها باید با رعایت حال و غبطه باشد و باید با عین مال خرید كند نه بر ذمه ، زیرا در آن صورت احتمال زیان و ضرر است و از طرفى حاصل خرید بر ذمه سود این مال مورد عقد نیست و در مسارت هزینه خود را از اصل مال خرج مى كند اگر هزینه صرفا مربوط به تجارت باشد و پس از مراجعت باقیمانده وسایل سفر از قبیل آفتابه و سفره و دیگر چیزها را باید باز گرداند، و هرگاه عقد به هم بخورد تمام سود از آن مالك است ولى مزد كارگزار را باید بپردازد.
غزالى گوید :
(( عقد ششم ، شركت است كه خود چهار نوع دارد و سه نوع از آن باطل است
اول ، شركت مفاوضه (به طور تساوى ) به این ترتیب دو طرف مى گوید: ما متعهد مى شویم كه در سود و زیان با هم شریك باشیم ولى مال ما از یكدیگر جدا باشد این باطل است .
دوم ، شركت در كار جسمانى بدین نحو كه شرط كنند كه هرچه كار كردند در دستمزد آن شریك باشند، این هم باطل است .
سوم ، شركت در وجهه و اعتبار، به این ترتیب كه یكى شوكت و جلالى دارد و حرفش مورد قبول است پس جهت اجرایى با اوست و دیگرى كار كند و یا پول و سرمایه از او باشد، این هم باطل است .))
مى گویم :
علماى شیعه نیز در این سه نوع همین طور گفته اند، ولى نصى در این مورد نیافتم و آنچه به عنوان دلیل بر منع و بطلان آورده اند ضعیف است و با وجود رضایت و شركت و سازش طرفین مانعى وجود ندارد.
غزالى گوید :
(( تنها مورد صحیح ، نوع چهارم از عقد شركت به نام شركت عنان است و آن چنین است كه طرفین مالشان را به طورى مخلوط كنند كه جز با تقسیم ، امكان تمیز دادن نباشد و هر كدام از آنها به دیگرى اجازه تصرف مى دهد، سپس حكم ایشان تقسیم سود و زیان بر حسب سرمایه طرفین است ، وانگهى یا بركنارى هر كدام از شركاء، تصرف شخص معزول ممنوع است و با تقسیم مال مشترك ، ملك هر یك جدا مى شود و صحیح آن است كه عقد شركت نسبت به كالاى مشترك جایز است و مشروط بر این نیست كه وجه نقد باشد، بر خلاف قراض (سرمایه از یكى و كار از دیگرى ) كه در آن وجه نقد شرط است .))
غزالى گوید :
(( این مقدار از علم فقه را هر كسى كه در پى كسب و كار است باید بیاموزد وگرنه از روى ناآگاهى به حرام خواهد افتاد و اما در معامله با قصاب و بقال و نانوا، كاسب و غیر كاسب بى نیاز از آنها نمى باشد و اختلاف آرا در این نوع مشاغل به سه علت است ؛ 1 - براى سهل انگارى در شرایط بیع 2 - توجه نكردن به شرایط بیع سلم 3 - براى اكتفا كردن بر معاطات ، زیرا عادات بر این جارى است كه همه روزه این نیازها را سیاهه بردارى و پس از مدتى محاسبه مى كنند، وانگهى بر حسب آنچه طرفین توافق كنند قیمت گذارى مى شود؛ به نظر مى رسد در اینجا به دلیل نیاز مردم ، حكم به اباحه داده شده و احتمال مى رود كه فروشندگان جنس را بنابر اباحه دریافت و با انتظار عوض تسلیم كنند. در این صورت خوردن و استفاده از آن جایز است . اما با خوردن آن ، ذمه طرف مشغول مى شود و روزى كه جنس را تلف كرده ، قیمت همان روز در ذمه طرف مى آید و هرگاه دو طرف بر یك مقدار معین توافق كردند، لازم است كه از ایشان درخواست برائت مطلق كند تا اگر تفاوت قیمتى پدید آید، چیزى به گردن او نماند. این حداقلى است كه باید رعایت شود، زیرا تكلیف نسبت به سنجش بها براى هر حاجتى از حوائج در هر روز و هر ساعت تكلیف نابجایى است . همچنین تكلیف نسبت به ایجاب و قبول و سنجیدن مبلغ به مقدار اندك ، دشوار است . اما در صورتى كه زیاد باشد از هر نوعى كه باشد، تعیین مقدار آن آسان است .)) مى گوییم : تحقیق این مساءله در ذكر اركان بیع ، گذشت .

باب سوم : در بیان عدالت در معامله و اجتناب از ظلم

غزالى گفته : بدان كه معامله گاهى به گونه اى انجام مى گیرد كه مفتى به درستى و انعقاد آن حكم مى كند، لیكن همین معامله مشتمل بر ظلم و ستمى است كه شخص ‍ معامله گر خود را در معرض خشم خداوند قرار مى دهد، زیرا هر نهیى مقتضى نادرستى عقد نیست و این ظلم مورد نظر ما یعنى چیزى كه باعث زیان غیر مى شود بر دو قسم است : یكى آن كه زیان عمومى دارد و دیگر آن كه زیانش تنها به معامله گر مى رسد.

پی‌نوشت‌ها:

51- به كافى ، ج 5، ص 213، باب (( من یشترى الرقیق فیظهر به عیب و ما یرد منه و ما لا یرد )) ، و به صفحه 206 (( باب الرجل یبیع البیع ثم یوجد فیه عیب ، )) مراجعه كنید.
52- كافى ، ج 5، ص 187 (( باب المعاوضة فى الطعام )) مراجعه كنید.
53- كافى ، ج 5، ص 189، شماره 12، و تهذیب ، ج 2، ص 143 و استبصار، ج 3، ص 93 مراجعه كنید.
54- كافى ، ج 5، ص 205، شماره 11، باب العینة ، در آن جا به جاى اسحاق بن عمار، محمّد بن اسحاق بن عمار آمده است و همچنین است در كتاب (( من لا یحضره الفقیه ، )) ص 386، باب العینة .
55- كافى ، ج 5، ص 205، شماره 10 و 7؛ (( من لا یحضره الفقیه ، )) ص 386.
56- كافى ، ج 5، ص 205، شماره 10 و 7؛ (( من لا یحضره الفقیه ، )) ص 386.
57- (( من لا یحضره الفقیه ، )) ص 386، شماره 37.

منبع: كتاب (( محجة البیضاء فى تهذیب الاحیاء ))
نویسنده:فیض کاشانی
سه شنبه 22/4/1389 - 9:21
دعا و زیارت

سپاس خداى را؛ او را سپاس مى گوییم همچون سپاس گفتن انسان موحد كه در توحید او جز پادشاه حقیقى ، همه چیز محو و متلاشى است و او را به بزرگى مى ستاییم همچون ستایش كسى كه بوضوح مى گوید: همه چیز بجز خداى تعالى بیهوده و پوچ است و باكى هم ندارد؛ براستى كه تمام موجودات آسمانها و زمین هرگز مگس و پروانه اى را نیافریده اند هر چند كه همه با هم براى چنین كارى هم دست شوند و او را سپاس مى گوییم ، زیرا كه او آسمان را چون سقفى براى بندگانش برافراشته و زمین چون بساط و فرشى براى ایشان مهیا كرده است و شب را بر روز پوشانده ، پس شب را پوشش و روز را وسیله زندگى قرار داده است تا در جستجوى احسان او پراكنده شوند و براى رفع نیازها به پاخیزند؛ و بر پیامبر خدا (ص ) كه مؤ منان با لب تشنه بر حوض (كوثر) او وارد مى شوند و سیراب از آن خارج مى گردند و بر خاندان و اصحابش درود مى فرستیم ، آن اصحابى كه در راه نصرت دین وى كمر بسته بودند و هیچ گاه اظهار گرفتگى و خستگى نكردند و سلام فراوان ابلاغ مى كنیم .
بارى خداوند یكتاى بخشنده ، رب الارباب و مسبب اسباب ، آخرت را سراى پاداش و كیفر و دنیا را سراى اندوه و دلهره و كوشش و اكتساب قرار داده است و تلاش و كوشش در دنیا محدود به معاد بدون معاش نیست بلكه معاش وسیله و كمكى است براى معاد. بنابراین دنیا كشتزار آخرت و راه رسیدن به معاد است . در این مورد مردم سه دسته اند:
1 - فردى كه معاش او را از معادش بازداشته و او از جمله هالكان است .
2 - كسى كه معادش او را از معاش بازداشته و او از جمله سبقت گیرندگان و رستگاران است .
3 - كسى كه به اعتدال نزدیكتر است ؛ چنین شخصى به امر معاش به خاطر معادش ‍ مشغول شده و از جمله مقتصدان است و هرگز به مقام و مرتبه اقتصاد نمى رسد كسى كه در كسب معاش راه صحیح را نپیماید و ملازم تقوا نباشد و تا وقتى كه در كسب معیشت مؤ دب به آداب شریعت نباشد، هرگز از راه طلب دنیا نمى تواند وسیله اى براى آخرت فراهم كند.
اینك آداب تجارت و صنعت و انواع كسب و راه و روش اشتغال به كار مطرح مى كنیم و در پنج باب آنها را شرح مى دهیم : باب اول در فضیلت كسب و تشویق به آن . باب دوم درباره علم و آگاهى به درستى خرید و فروش و معاملات . باب سوم راجع به بیان عدالت در معامله . باب چهارم راجع به بیان احسان در معامله . باب پنجم درباره دلسوزى بازرگان نسبت به دینش .

باب اول : در فضیلت كسب و تشویق به آن

اما از قرآن مجید، قول خداى تعالى : (( و جعلنا النهار معاشا )) (1) كه خدا این آیه را از باب امتنان و قدردانى ذكر كرده است .
و فرموده است : (( و جعلنا لكم فیها معایش قلیلا ما تشكرون )) (2) قدرت بر تصرف زمین را نعمتى دانسته و شكر آن را خواسته است ؛
و فرموده است : (( لیس علیكم جناح ان تبتغوا فضلا من ربكم )) (3)؛
و نیز فرموده است : (( و آخرون یضربون فى الارض یبتغون من فضل اللّه )) (4)؛
و فرموده است : (( فانتشروا فى الارض و ابتغوا من فضل اللّه )) (5).
اما اخبار، رسول خدا (ص ) فرمود: (( بعضى از گناهان است كه جز تلاش براى معاش ، آنها را محو نمى كند.)) (6)
پیامبر (ص ) فرمود: (( تاجر راستگو در روز قیامت با صدیقین و شهیدان محشور مى شود.)) (7)
و آن حضرت فرمود: (( هرگاه از راه حلال و براى حفظ آبرو و خوددارى از خواستن چیزى از مردم و به خاطر گشایش بر اعضاى خانواده و كمك به همسایگان دنیا را بطلبد خدا را در حالى ملاقات كند كه صورتش چون ماه شب چهارده مى درخشد.)) (8)
پیامبر (ص ) روزى با اصحاب نشسته بود. چشمش به جوان چابك و نیرومندى افتاد كه با شتاب از دیگران سبقت مى گرفت ؛ اصحاب گفتند: واى بر این جوان چقدر خوب بود كه جوانى و چابكى وى در راه خدا مى بود. پیامبر (ص ) فرمود: (( این حرف را نزنید، زیرا اگر او براى خودش مى كوشد تا خود را از درخواست از مردم باز دارد و از مردم بى نیاز كند در حقیقت او در راه خداست و اگر براى پدر و مادر ناتوان و یا فرزندان خود كه توان كار ندارند تلاش مى كند تا آنها را بى نیاز كند و كفایت كند بحق در راه خداست و اگر تلاش وى براى فخرفروشى و افزون طلبى باشد در راه شیطان است .)) (9)
پیامبر (ص ) فرمود: (( خداوند بنده اى را دوست مى دارد كه شغل و حرفه اى مى گیرد تا بدان وسیله از مردم بى نیاز شود و بنده اى را دشمن مى دارد كه علم مى آموزد علم را حرفه و شغل خود قرار مى دهد.)) (10)
در خبر است : (( خداوند مؤ من پیشه ور را دوست مى دارد.)) (11)
پیامبر (ص ) فرمود: (( حلالترین چیزى كه مرد از آن تغذیه مى كند مالى است كه از راه كسب و هر نوع خرید و فروش پسندیده به دست آورد.)) (12)
در خبر دیگرى است : (( حلالترین مالى كه بنده خدا مى خورد كسب دست سازنده است وقتى كه خالص باشد.)) (13)
پیامبر (ص ) فرمود: (( به دنبال شغل تجارت بروید كه نه دهم روزى در آن است .)) (14)
روایت شده است كه عیسى - على نبینا و آله و علیه السلام - مردى را دید، فرمود:
(( چه مى كنى ؟ گفت : عبادت مى كنم . پرسید: زندگى تو را چه كسى اداره مى كند؟ گفت : برادرم ، فرمود: برادرت از تو عابدتر است .))
پیامبر ما (ص ) فرمود: (( همانا من چیزى را نمى شناسم كه شما را به بهشت نزدیك كند و از آتش دوزخ دور سازد مگر این كه به شما انجام آن را دستور دادم و چیزى را سراغ ندارم كه باعث دورى شما از بهشت و نزدیكى شما به آتش جهنم گردد مگر آنكه شما را نهى كردم و جبرئیل امین در دلم انداخت كه هیچ كس هرگز نمى میرد مگر این كه روزى اش را كامل بخورد و اگر روزى بموقع نرسید از خدا بترسید و در طلب روزى حد اعتدال پیشه كنید.)) آن بزرگوار در طلب روزى به حد اعتدال دستور داده و نگفته است طلب نكنید، آنگاه در پایان سخن فرموده است : (( مبادا دیر رسیدن روزى شما را وادارد تا از راه معصیت خدا آن را طلب كنید زیرا به وسیله معصیت به روزیى كه در نزد خداست كسى نمى تواند برسد.)) (15)
پیامبر (ص ) فرمود: (( بازارها سفره هاى الهى هستند؛ هركس در آن جا حاضر شد، از آنها بهره برد.)) (16)
پیامبر (ص ) فرمود: (( اگر كسى از شما ریسمانش را بردارد و پشته هیزمى بر دوش ‍ بگیرد بهتر است از این كه پیش مردى بیاید كه خداوند از لطف خود مالى به او مرحمت كرده است و از او چیزى بخواهد: آن هم بدهد و یا ندهد.)) (17)
پیامبر (ص ) فرمود: (( هر كس به روى خویش درى از درخواست بگشاید، خداوند هفتاد در از تنگدستى به روى او باز كند.)) (18)
مى گویم :
از طریق شیعه ، روایاتى را كافى با سند صحیح از قول ابوحمزه ثمالى از امام باقر (ع ) نقل كرده ، مى فرماید: (( رسول خدا (ص ) در حجة الوداع فرمود: بدانید كه جبرئیل در دلم انداخت كه كسى تا روزیش را به طور كامل نخورده از دنیا نمى رود. پس از خداى عز و جل بترسید و در طلب روزى رعایت اعتدال كنید، مبادا دیر رسیدن مقدارى از روزى شما را وادار كند تا از راه معصیت خدا آن را بطلبید؛ زیرا خداى تبارك و تعالى روزى را به طور حلال مابین مردم تقسیم كرده ، نه به طور حرام ، بنابراین هر كس از خداى عز و جل بترسد و صبر كند، خداوند از راه حلال روزى او را مى دهد، و هر كس پرده حرمت را بدرد، عجله كند و از راه حرام روزى به دست آورد، خداوند از روزى حلال وى به همان اندازه بكاهد و در روز قیامت از او حساب كشیده شود.)) (19)
در حدیث صحیح از عبدالرحمن بن حجاج به نقل از امام صادق (ع ) رسیده است كه فرمود: (( محمّد بن منكدر همواره مى گفت : من تصور نمى كردم كه على بن الحسین (ع ) فرزندى برتر از خود به جا گذاشته باشد تا این كه پسرش محمّد بن على را دیدم . مى خواستم او را موعظه كنم ، اما او مرا موعظه كرد. یارانش از او پرسیدند: چگونه تو را موعظه كرد؟ گفت : در وقتى كه هوا گرم بود به یكى از نواحى مدینه رفتم ؛ ابوجعفر محمّد بن على به من برخورد. او كه مردى تنومند و سنگین وزن بود، در حالى به من رسید كه بر دو غلام سیاه و یا دو برده تكیه داده بود، با خودم گفتم : سبحان اللّه ، پیرمردى از بزرگان قریش در این ساعت گرما با این حالت در پى دنیاست ! من باید او را نصیحت كنم ، نزدیك او رفتم و به او سلام دادم ، سلامم را به گرمى (20) پاسخ داد در حالى كه عرق مى ریخت گفتم : خداوند، تو را بهبود بخشد، تو یكى از پیرمردان و بزرگان قریشى در این ساعت روز با این حال در پى دنیایى ، آیا توجه دارى كه اگر اجلت فرا رسد، تو با این حال چه مى كنى ؟ امام (ع ) فرمود: اگر مرگم فرا رسد و من با این حال باشم ؛ من در حال طاعت ، طاعت خداى عز و جل خواهم بود، در حالى كه خود و خانواده ام را از تو و از مردم دیگر بى نیاز مى گردانم ، و تنها ترسم از آن است كه مبادا مرگم فرا رسد در حالى كه من در معصیتى از معاصى پروردگار باشم ! گفتم : راست گفتى ، خداوند تو را مشمول رحمت خود گرداند، من مى خواستم شما را موعظه كنم ، شما مرا موعظه كردید.)) (21)
در روایت صحیح از فضیل بن یسار به نقل از امام صادق (ع ) آمده است كه فرمود:
(( مردى كه تنگدست شود و به مقدار نیاز خود و خانواده اش كار كند و در پى مال حرام نرود، همچون كسى است كه در راه خدا جهاد كند.)) (22)
در روایت حسن از قول زراره از امام صادق (ع ) نقل شده است : (( مردى خدمت آن حضرت رسید و عرض كرد: من با وجود این كه محروم و نیازمندم ، از عهده كارى بخوبى بر نمى آیم و به امر تجارت خوب وارد نیستم . امام (ع ) فرمود: كار كن و روى سرت بار بكش و در پى بى نیازى از مردم باش ، زیرا رسول خدا 0ص ) سنگى را روى شانه اش حمل كرد و آن را روى دیوارى گذاشت و سنگ در جاى خود قرار گرفت در حالى كه پیامبر (ص ) از عمق رخنه آن بى خبر بود با وجود این سنگ جاى مناسب خود را یافت .)) (23)
در روایت حسن به نقل از حلبى از امام صادق (ع ) آمده است : (( كسى كه براى خانواده اش زحمت مى كشد مانند كسى است كه در راه خدا جهاد مى كند.)) (24)
در روایت حسن ، زراره از امام صادق (ع ) نقل كرده كه مى گوید: (( هركس در وضو گرفتن و نماز خواندنش تنبلى كند، براى امر آخرتش خیرى نیست و هر كه نسبت به آنچه باعث اصلاح امر زندگى اوست تنبلى كند، خیرى در او براى امر دنیوى اش ‍ نمى باشد.)) (25)
از آن حضرت است كه فرمود: (( امیرالمؤ منین فرموده است : خداوند عز و جل به داوود (ع ) وحى كرد كه تو اگر از بیت المال نمى خوردى و به دست خودت كارى انجام مى دادى ، بنده خوبى بودى . امام (ع ) فرمود: داوود (ع ) چهل بامداد گریه كرد، خداوند به آهن دستور داد كه براى بنده ام ، داوود، نرم شو. به این ترتیب خداوند آهن را براى داوود نرم ساخت و او هر روز زرهى مى ساخت و به هزار درهم مى فروخت در نتیجه سیصد و شصت زره ساخت و آنها را به سیصد و شصت هزار درهم فروخت و از بیت المال بى نیازى جست .)) (26)
از امام صادق (ع ) نقل شده است كه فرمود: (( در اوقات زندگى از بخشى براى بخش دیگر كمك بگیرید و سربار دیگران نباشید.)) (27)
از آن حضرت نقل شده است كه فرمود: (( رسول خدا (ص ) مى فرماید: كسى كه بار زندگى خود را به دوش دیگران بیندازد، از رحمت خدا بدور است .)) (28)
از آن حضرت نقل شده است : (( درباره مردى پرسید، عرض كردند: نیازمند شده است ، فرمود: اكنون چه مى كند؟ گفتند: در خانه اش به عبادت خدا مشغول است . فرمود: پس هزینه زندگى اش از كجا تاءمین مى شود؟ گفتند: یكى از برادران دینى اش ‍ زندگى او را تاءمین مى كند. فرمود: به خدا سوگند، آن كه زندگى او را اداره مى كند عبادت بیشترى انجام مى دهد تا خود او.)) (29) اخبار از ائمه (ع ) در این زمینه فراوان است .
غزالى گوید :

اما آثار وارده از بزرگان ؛

لقمان حكیم به پسرش گفت : پسر عزیزم ! از كسب حلال در برابر تنگدستى كمك بگیر، زیرا كسى هرگز دچار تنگدستى نشد مگر آن كه به سه خصلت مبتلا شد: سستى در دین و ضعف در عقل و بى مروتى و مهم تر از این سه خصلت بى اعتبارى او در نظر مردم است .
ابن مسعود مى گوید: همانا من دوست ندارم مردى را ببینم كه نه به امر دینى اش ‍ مشغول باشد و نه به امر دنیوى اش .
نقل كرده اند كه اوزاعى ، ابراهیم بن ادهم را دید كه پشته هیزمى روى شانه اش حمل مى كند. رو به او كرد و گفت : ابواسحاق این پشته را كجا مى برى ؟ دوستانت كارها را انجام مى دهند. ابراهیم گفت : اى ابوعمرو، این حرف را نزن ، زیرا من شنیده ام هر كسى در راه كسب حلال در معرض خوارى و مذلت قرار گیرد، وارد بهشت مى شود.
ابوسلیمان دارانى مى گوید: از نظر ما عبادت آن نیست كه پاهایت را دراز كنى در حالى كه دیگرى زندگى تو را تاءمین مى كند، بلكه نخست باید دو قرص نان براى خودت فراهم كنى و پس از تهیه آنها عبادت كنى .
گویند:
روز قیامت منادیى فریاد مى زند: كجایند كسانى كه در روى زمین مورد خشم خدا شدند، كسانى به پا مى خیزند كه در مسجدها گدایى مى كردند. این مطلب نكوهشى است از طرف شرع نسبت به گدایى و تكیه داشتن بر كمك دیگران ، در صورتى كه هر كس مال موروثى نداشته باشد، جز كسب و تجارت چیزى او را از گدایى و سربار دیگران شدن نجات نمى دهد.

پاسخ به اشكال :

اگر بگویى پیامبر (ص ) فرموده است : (( به من وحى نشده كه مال و ثروت جمع كن و از جمله بازرگانان باش ، لیكن به من وحى شده كه با حمد و سپاس ، پروردگارت را تسبیح گوى و از جمله سجده كنندگان باش و پروردگارت را چنان پرستش كن كه مقام یقین براى تو حاصل شود.))
(30) به سلمان فارسى - خدایش بیامرزد - گفتند: ما را نصیحت كن ، فرمود: هر كس ‍ از شما در حال مراسم حج و یا در حال جهاد و یا تعمیر مسجد خدا بمیرد، به مقاماتى خواهد رسید و مبادا در حال تجارت و در حال خیانت از دنیا برود.
پاسخ آن است كه راه جمع بین این اخبار به این است كه حالات مختلف را شرح دهیم : ما نمى گوییم تجارت یا براى تحصیل مال به مقدار نیاز است ، یا براى فراهم آوردن ثروت بیش از حد نیاز؛ اگر تجارت براى افزون خواهى از مقدار احتیاج ، یعنى براى زیاد كردن مال و اندوختن ثروت باشد نه براى صرف در راه خیرات و صدقات ، در این صورت نكوهیده است زیرا چنین تجارتى رو آوردن به دنیاست ؛ دنیایى كه دلبستگى بدان در راءس همه خطاهاست و اگر علاوه بر آن خیانتكار هم باشد كه خود ظلم و تبهكارى است و مقصود سلمان هم كه فرمود: (( نباید در حال تجارت و خیانت بمیرى )) . همین است و از تاجر، قصدش آدم افزون طلب است .
و اما اگر انسان به وسیله تجارت بخواهد زندگى خود و فرزندانش را اداره كند در حالى كه مى توانست از راه گدایى هم آنها را اداره كند، در این صورت به خاطر حفظ آبرو و احتراز از گدایى ، تجارت بهترین كار است و اگر محتاج به گدایى نیست و بدون درخواست ، دیگران به او كمك مى كنند باز هم كسب براى او بهتر است چرا كه دیگران به خاطر درخواست به زبان حالش به او كمك مى كنند و در بین مردم ، خود منادى تنگدستى خویش است . بنابراین پرهیزگارى و حفظ آبرو بهتر از بیكارى بلكه بهتر از اشتغال به عبادت بدنى است .
نرفتن به دنبال كسب براى چهار گروه بهتر است : 1 - عابدى كه به عبادتهاى بدنى (باطنى ) مشغول است ، 2 - مردى كه در سیر و سلوك باطنى است و به عمل قلبى در علوم احوال و مكاشفات اشتغال دارد، 3 - دانشمندى كه سرگرم تربیت علم ظاهر است در امورى كه مردم در دین خود از آن بهره مند مى شوند مانند كسى كه صاحب فتواست و مفسر، محدث و نظایر آنها، 4 - مردى كه دست اندركار مصالح مسلمین و عهده دار امور مسلمانان است مانند سلطان ، قاضى و ناظر بر اموال كه این افراد هرگاه اموالى را كه بر مصالح عمومى و یا موقوفاتى كه وقف علما و فقراست سرپرستى مى كنند، توجه ایشان بر این امور بالاتر از اشتغال به كسب است ؛ از این رو به رسول خدا (ص ) وحى شد كه با حمد و سپاس پروردگارت را تسبیح گوى و از جمله سجده كنندگان باش و وحى نشد كه ثروت جمع كن و در زمره بازرگانان باشد، زیرا آن حضرت جامع اوصاف این چهار گروه بود، با اوصاف بیشترى كه در وصف نگنجد. و این چهار دسته دو حالت دیگر نیز دارند: یكى آن كه زندگى آنان وقتى كه كسبى ندارند از دست مردم و زكات و یا صدقه اى است كه بدون نیاز به درخواست به خاطر خدا مى دهند، در این صورت كسب نكردن و اشتغال به همان كارى كه دارند بهتر است زیرا عمل آنها كمك به مردم در امور خیر است و به دلیل این كه قبول زكات و صدقات از سوى آنان حقى است بر گردن مردم كه ادا مى شود و یا فضیلتى است براى آنان ؛ حالت دوم آن است كه آنان براى اداره معیشت خود نیازمند به درخواست از دیگران شوند، در این صورت جاى اشكال و سختگیریهایى است كه در مورد سؤ ال از مردم نقل كردیم و نكوهش سؤ ال ظاهرا دلیل بر آن است كه خوددارى از سؤ ال بهتر است و نظر دادن درباره سؤ ال بدون توجه به احوال و اشخاص دشوار است بلكه اظهار نظر در این مورد موكول به درك موفقیت و توجه انسان به وضع خود مى باشد؛ به این ترتیب كه حالت ذلت و آبروریزى و نیاز به گرانبارى و خواهشى را كه در سؤ ال پیش مى آید با فایده اى كه براى او و دیگرى از اشتغال وى به علم و یا عمل حاصل مى شود، با هم بسنجد. چه بسا كسى كه مردم بهره زیادى از او مى برند، خود نیز از اشتغال به علم و عمل بهره فراوان مى برد و كسب معیشت با كمترین عرض حاجت بر او سهل مى شود و چه بسا قضیه بر عكس باشد و در مواردى هم سود و زیان با هم برابر باشند. بنابراین شایسته است كه شخص تصمیم گیرنده به قلبش مراجعه كند، هر چند كه مفتیان در آن مورد فتوا داده باشند، زیرا فتواها تمام جهات و جزئیات احوال را به تفصیل بیان نمى كنند. در میان پیشینیان كسى بود كه سیصد و شصت دوست داشت هر شب به منزل یكى از آنها وارد مى شد و كسى بود كه سى دوست داشت ، آنان مشغول عبادت مى شدند با علم به این كه میزبانان ایشان از این كه اینان احسان آنها را پذیرایند ممنون هستند، از این رو پذیرفتن احسان میزبان از جانب آنها، علاوه بر عبادات آنان ، خود خیر و نیكى بود. بنابراین در این امور باید دقت لازم صورت گیرد؛ زیرا پاداش گیرنده ، وقتى كه از آن براى امر دینى كمك بگیرد، و احسان كننده نیز از روى میل احسان كند، همانند بخشنده است و هر كس بر این مطالب آگاهى داشته باشد، مى تواند وضع خودش را دریابد و از دل خودش بپرسد كه چه چیز نسبت به حال و وقت او بهتر است ، واللّه اعلم .))
مى گویم :
آنچه از اخبار اهل بیت (ع ) به دست مى آید این است كه به طور كلى كسب و تجارت افضل است حتى براى شخص متعبد و اهل علم و صاحبان ریاست ، همان طورى كه از خبر داوود و اخبارى كه گذشت استفاده مى شود.
در كتاب (( من لا یحضره الفقیه )) آمده است : امام صادق (ع ) درباره آیه مباركه :
(( (( رجال لاتلهیهم تجارة و لا بیع عن ذكر اللّه )) )) (31) فرمود: بازرگانانى بودند كه موقع نماز تجارت را رها مى كردند و به سوى نماز مى شتافتند، اینان پاداش ‍ بیشترى دارند تا كسى كه تجارت نمى كند.)) (32)
از امام صادق (ع ) است كه فرمود: عمر بن مسلم چه مى كند؟ گفتند: رو به عبادت آورده و تجارت را ترك كرده است . فرمود: واى بر او آیا نمى داند كه هر كه از طلب روزى باز ایستد، عبادتش قبول نمى شود؟ همانا گروهى از اصحاب رسول خدا (ص ) وقتى كه آیه شریفه : (( و من یتق اللّه یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لا یحتسب )) (33) نازل شد، در خانه هایشان را بستند و رو به عبادت آوردند و گفتند: ما را خداوند كفایت مى كند، این قضیه را به رسول خدا (ص ) رسید به ایشان پیغام داد كه چه چیز باعث شد كه شما این كار را بكنید؟ گفتند: یا رسول اللّه ! خداى عز و جل روزى ما را بر عهده گرفته است و ما رو به عبادت آوردیم . پیامبر فرمود: همانا كسى كه چنین كارى بكند، خداوند عبادت او را نمى پذیرد، باید شما دنبال روزى بروید زیرا من دشمن مى دارم آن مردى را كه دهانش را به سمت پروردگار باز كند و بگوید: پروردگارا به من روزى بده ، روزى بده ، در حالى كه دنبال روزى نمى رود.)) (34)
از على بن حمزه روایت شده است كه مى گوید: (( حضرت ابوالحسن (ع ) را دیدم در میان زمینى كه متعلق به ایشان بود كار مى كرد، در حالى كه پاهایش غرق در عرق بود. عرض كردم : فدایت شوم ، كارگران شما كجا هستند؟ فرمود: على بن حمزه ، كسانى كه از من و از پدرم بهتر بودند در زمین خود، كار مى كردند. عرض كردم : مقصود شما كیست ؟ فرمود: رسول خدا (ص ) و امیرالمؤ منین (ع ) و همه نیاكانم كه به دست خود، كار مى كردند كار كردن ، روش انبیاء و مرسلین و صالحان است .)) (35)
از فضیل بن ابى قره نقل شده است كه مى گوید: (( بر امام صادق (ع ) وارد شدیم در حالى كه روى دیوار مشغول كار بود، عرض كردیم : فدایت شویم ، اجازه بفرمایید این كار را ما انجام دهیم و یا غلامانتان انجام بدهند، فرمود: نه ، مرا به حال خودم بگذارید زیرا من مایلم كه خداى عز و جل مرا در حالى ببیند كه كار مى كنم و براى كسب حلال خودم را به زحمت انداخته ام )) ؛ و (( امیرالمؤ منین (ع ) در شدت گرما به دنبال رفع نیازهاى زندگى اش مى رفت به این منظور كه خداوند ببیند او در راه كسب حلال خود را زحمت مى دهد.)) (36)
غزالى گوید :
(( فضیلت كسب ، لیكن عقیده كه بدان وسیله كسب صورت مى گیرد باید داراى چهار ویژگى باشد: درستى ، عدالت ، احسان و دلسوزى نسبت به دین ، و ما راجع به هر كدام از آنها یك باب فراهم كرده ایم ، اینك از عوامل و اسباب صحت و درستى كسب در باب دوم شروع مى كنیم و آنها را نام مى بریم .))

باب دوم : درباره آشنایى با كسب به صورت بیع ، ربا، سلم ، اجاره ، قراض، شركت، و ...

(( درباره آشنایى با كسب به صورت بیع ، ربا، سلم ، اجاره ، قراض ، شركت ، و بیان شرایطى كه شرع مقدس درباره صحت این تصرفات دارد كه همین صحت ، در شرع مقدس مدار و ملاك همه كسبهاست .))
بدان كه تحصیل علم این باب بر هر كسى كه در صدد كسب مى باشد واجب است ، زیرا طلب علم بر هر مسلمانى واجب است . منظور طلب علمى است كه مورد نیاز است و شخص كاسب هم به علم كسب نیاز دارد و هرگاه با علم مربوط به این باب آشنا شود با عوامل فساد معامله آشنا مى شود و در نتیجه از آنها پرهیز مى كند و در مورد نادر و مشكلات فرعى كه پیش مى آید، تاءمل مى كند تا آن كه بپرسد، زیرا اگر او به علم اجمالى با اسباب و عوامل فساد آشنا نباشد نمى داند كه چه وقت باید توقف كند و بپرسد و اگر بگوید: من اقدام بر فراگیرى نمى كنم بلكه صبر مى كنم تا وقتى كه موردى پیش بیاید، آن وقت مى آموزم و مى پرسم ، در پاسخ وى گفته مى شود: اگر تو موارد فساد عقدها را ندانى از كجا مى دانى كه اشكالى پیش آمده است ، زیرا شخص ‍ كاسب به طور مداوم تصرفاتى مى كند و نمى داند در كجا باید توقف كند در حالى كه تمام این تصرفات در صحیح و مباح مى پندارد. پس ناگزیر باید این مقدار از علم تجارت را داشته باشد تا بتواند موارد مباح و جایز را از غیر جایز و جاى اشكال را از جاى واضح و غیر مشكل تشخیص دهد.))
مى گویم :
در كتاب (( من لا یحضره الفقیه )) از امیرالمؤ منین (ع ) نقل شده است كه فرمود: (( هر كس بدون علم و آگاهى تجارت كند، در ربا بیفتد، باز هم دچار ریا گردد، بنابراین نباید كسى در بازار به كسب و تجارت بپردازد مگر آن كه به مسائل خرید و فروش آشنا باشد.)) (37)
از اصبغ بن نباته نقل شده كه مى گوید: (( از على (ع ) شنیدم كه روى منبر مى گفت :
اى گروه بازرگانان ، اول آشنایى با مسائل ، آنگاه تجارت ؛ به خدا سوگند كه ربا در میان این امت مخفى تر از راه رفتن مورچه روى سنگ صاف است . اموالتان را با صدقه دادن حفظ كنید، تاجر تبهكار است و تبهكار در آتش است جز آن تاجرى كه حق را بگیرد و حق را بدهد.)) (38)
غزالى گوید :
(( علم عقود زیاد است لیكن این شش عقدى كه از مكاسب جدا نیستند، عبارتند از: بیع ، ربا، سلم ، اجاره ، شركت و قراض كه ما باید شرایط آنها را شرح دهیم .))

عقد بیع و شرایط آن

اولین عقد، بیع است ، خداوند آن را حلال فرموده است و آن سه ركن دارد: عاقد، معقود علیه ، و عبارت عقد؛ ركن اول - عاقد.
مى گویم :
مقصود غزالى از عاقد، شامل بایع و مشترى است . ما شرایط آن دو را به روش اهل بیت (ع ) نقل مى كنیم و از نقل گفته وى اعراض مى كنیم ، و به توفیق الهى مى گوییم : شرط فروشنده و خریدار آن است كه داراى بلوغ ، عقل و رشد و مالكیت باشند و یا چیزى كه جایگزین مالكیت باشد مانند وكالت ، ولایت و رضایت ، و دیگر آن كه دو طرف راضى باشند. بنابراین خرید و فروش كودك ، دیوانه ، بیهوش ، مست و سفیه درست نیست ، و نیز بیع فضولى و بیع كسى را كه به ناحق مجبور كنند جایز نیست ، چه كودك ممیز باشد و چه نباشد و چه به اجازه ولى باشد یا نه ، همچنین در مورد شخصى كه دیوانه است . بعضى از علماى شیعه معامله كودك عاقلى را كه به ده سالگى رسیده باشد جایز دانسته اند و بعضى خرید و فروش او را براى آزمایش و تمرین اجازه داده اند ولى اظهر آن است كه خرید و فروش كودك در اشیاى كم ارزش ‍ در مواردى كه عرف عادت بر آن جارى گشته ، براى رفع مشكل در بعضى اوقات جایز است . همچنین در موردى كه كودك به منزله آلت و ابزار براى كسى است كه اهلیت دارد، مگر آن كه خرید و فروش از قبیل معاطاة باشد كه سخن در آن خواهد آمد. و در بیع فضولى و شخص مجبور اگر مالك و یا ولى او اجازه دهد و یا راضى شوند، از نظر اكثر علما به دلیل وجود مقتضى صحت ، معامله درست است یعنى عقدى است با تمام شرایط و مانعى نیز در این جا وجود ندارد جز اجازه ندادن و رضایت نداشتن آن هم كه مرتفع گشته است . و نیز به دلیل خبر عروه بارقى ،(39) كه پیامبر (ص ) او را ماءمور كرد تا گوسفندى را به یك دینار بخرد و او دو گوسفند با آن یك دینار خرید سپس یكى از آنها را به یك دینار فروخت و یك دینار را با گوسفند دیگر باز آورد. پیامبر (ص ) اجازه داد و او را براى این معامله تبریك گفت و براى منع از بیع فضولى اخبارى از طریق اهل سنت وجود دارد. جز این كه خبر مربوط به جواز مشهورتر و دلالتش روشن تر است . اما كسى را كه به حق مجبور كنند مانند كسى كه به خاطر اداى دینى كه دارد مجبور به فروش مالش كنند و یا مجبور به خرید مالى شود كه در مقابل طلبش به او داده اند كه حاكم او را مجبور بر خرید كند و نظایر این بدون خلاف صحیح است .
غزالى گوید :
(( شرط خریدار برده مسلمان و قرآن مجید آن است كه مسلمان باشد مگر درباره كسى كه با خریدن او، برده مسلمان آزاد شود.
ركن دوم مورد عقد، مال معینى است كه از یك طرف به عنوان ثمن و یا مثمن به طرف دیگر معامله منتقل مى شود كه شش شرط دارد.))
مى گویم :
بلكه نه شرط - بر اساس روش شیعه - دارد، چنان كه بیان خواهیم كرد:
اول - آن كه عین مال باشد، بنابراین فروش منفعت مال درست نیست بر خلاف نظر شیخ در كتاب مبسوط كه در مورد خدمت عبد، معامله را جایز مى داند، این قول خلاف قاعده است .
دوم - آن كه داراى منفعت حلالى باشد كه مقصود عقلاست . بنابراین فروش چیزى كه منفعت مشروع ندارد نظیر مردار، بدون هیچ اختلافى درست نیست ، بلكه فقها منع بیع را نسبت به فروش اعیان نجسه و مایعاتى كه نجس شوند و به خاطر پلیدى و نجاست آنها قابل تطهیر نباشد، تعمیم داده اند، بجز سگ شكارى به دلیل فایده شكار و روغن نجس به خاطر فایده مصرفش در روشنایى كه در این دو مورد روایت صریح مبنى بر جواز بیع رسیده و بعضى از فقیهان جواز فروش را مخصوص سگ تازى دانسته اند و بعضى فروش سگ گله و زراعت و باغ را نیز مجاز دانسته اند به دلیل مشاركت اینها با سگ شكارى در هدفى كه باعث جواز بیع آن است . همچنین فقیهان فروش منسوخات را به طور كلى ، بنابراین كه قابل تذكیه نیستند - بجز فیل كه به قول بعضى و به خاطر روایتى كه مبنى بر جواز بیع فیل رسیده - جایز ندانسته اند و نیز به منع فروش قورباغه ها، لاك پشتها و تمام درندگان فتوا داده اند، بجز گربه - به دلیل نصى كه به جواز بیع آن رسیده - و به استثناى یوزپلنگ به خاطر صلاحیت آن براى شكار. و بعضى از علما به دلیل خبر صحیح ، پرندگان درنده را نیز استثنا كرده اند و بعضى گفته اند تمام درندگان به دلیل استفاده از پوست و پرشان كه بر آنها واقع مى شود و پاك و مورد استفاده واقع مى شوند، جایز البیع اند، و درباره پوست دباغى شده پلنگ روایت صریح بر جواز بیع رسیده است و بعضى فروش ‍ سرگین و بول را چه پاك و چه نجس به دلیل پلیدى آنها منع كرده اند جز بول شتر را كه به عنوان دارو - به طورى كه در خبر وارد شده - مجاز شمرده اند و اخبار با وجود ضعف اسناد درباره عذره مختلف است و بعضى از فقها منع بیع را به هر چیزى كه مانند آلات لهو به منظور حرم استفاده مى شود تعمیم داده اند، هر چند كه بندرت در غیر راه حرام نیز قابل استفاده باشد. چون مورد ندرت باعث جواز نمى شود و همچنین بیع مجسمه هایى مانند صلیب و بت كه براى پرستش ساخته شده اند و بعضى از اساتید ما از متاءخرین - خدا بیامرزدشان - به جواز بیع هر آنچه سود حلال مورد نظر عقلا را داشته باشد كه به دلیل اصالت جواز و نبودن دلیل قابل توجهى بر منع بیع ، مورد اعتماد بوده گرایش یافته اند. زیرا نجاست و پلید دانستن چیزى باعث منع بیع نمى شود و به دلیل فرموده امام صادق (ع ): (( هر چیزى مطلق است مگر آن كه نهیى در آن باره رسیده باشد)) (40)، و به دلیل ظواهر نصوصى كه در موارد استثناى یاد شده وارد است زیرا كه جواز در این موارد - چنان كه ظاهر است - جز براى منفعت حلال نمى باشد تنها به دلیل مخصوص بودن مورد سؤ ال است كه پاسخ نیز محدود و مخصوص به مورد خاص است ، و نیز به دلیل عموم : (( و احل اللّه البیع . ))
سوم - مورد معامله مملوكى باشد كه ملكیت آن كامل باشد بنابراین فروش شخصى آزاد و چیزهایى كه تمام مسلمانان پیش از حیازت در آنها شریكند مانند آب و علف ، ماهیها و حیوانات وحشى را پیش از آن كه شكار كنند - وقتى كه در زمین مباح باشند - صحیح نیست و نیز فروختن مال وقف جایز نیست به دلیل تمام نبودن ملكیت آن مگر موردى باشد كه خبر صحیح - در صورت اختلاف صاحبان وقف - دلالت بر جواز بیع آن دارد به این دلیل كه چه بسا اختلاف باعث از بین رفتن اموال و نفوس مى شود.(41)
در خبر دیگرى آمده است : (( هرگاه نیازمند باشند و پس از آن درآمد ملك كفایت نكند و همه اصحاب وقف راضى باشند و فروختن بهتر باشد، بفروشند.)) بعضى از فقها به این خبر عمل كرده اند در حالى كه سند آن مجهول است ؛ بعضى از ایشان موردى را كه ملك وقف مخروبه شده و مهمل مانده و به آن صورت هیچ نفعى نداشته باشد، به مورد فوق ملحق كرده اند و شهید ثانى - خدایش بیامرزد - این قول را پسندیده به دلیل آن كه در این حال مقصود وقف كه باقى داشتن اصل ملك و مصرف كردن منفعت مى باشد از میان رفته است ، چنان كه اگر حصیر مسجد كهنه شود و یا درخت خرمایش فرسوده گردد به نحوى كه قابل استفاده نباشد، براى سوختن و امثال آن فروخته مى شود و این كار خوب است و در این مساءله اقوال ضعیف دیگرى وجود دارد، در حالى كه دلیل منع عام است .
و نظیر آن است ، فروختن ام ولد تا وقتى كه فرزندش زنده است ، فروختن او جایز نیست مگر براى اداى مبلغى كه بر ذمه دارد، با وجود نادارى و تنگدستى مولایش - بنا به قول مشهور - به دلیل خبر صحیحى كه از امام كاظم (ع ) رسیده است : (( هر مردى كه كنیزى را بخرد و از او صاحب فرزندى شود و بعد، بهاى آن كنیز را نپردازد و آنقدر مال هم از خود به جا نگذارد كه آن مبلغ را بپردازند، فرزندش را از آن زن مى گیرند و خود او را مى فروشند و بهایش را مى پردازند، سؤ ال كردند: آیا در غیر این صورت نیز فروخته مى شود؟ فرمود: خیر)) .(42) و بعضى فروختن او را مشروط به مردن مالك كرده اند، و بعضى موارد دیگر را نیز بر این مورد افزوده اند. در روایت صحیح آمده است : (( ام ولد فروخته مى شود و به ارث مى رسد و هبه مى شود و از هر جهت مثل كنیز است .)) (43)
و اگر فتواى فقهاى شیعه نبود كه از فروش ام ولد منع كرده اند، ما نهى روایت اول را حمل بر كراهت مى كردیم .
چهارم - مال مورد معامله معلوم باشد، بنابراین فروختن چیز نامعلوم و مبهم صحیح نیست به دو جهت یكى از ترس این كه مبادا دچار فریب شود كه از آن نهى شده و دیگر براى جلوگیرى از نزاع ، لیكن معلوم بودن هر چیز مناسب خود آن است ، به این ترتیب فروختن چیزهایى كه باید كیل ، وزن و یا شمرده شوند بدون وزن و پیمانه و یا شمارش ، هر چند كه دیده شوند صحیح نیست - به طورى كه در خبر صحیح آمده است - (44) بر خلاف نظر ابن جنید كه در مورد معامله دو كالایى كه جنسا مغایر و در معرض مشاهده اند، به دلیل این كه مشاهده باعث رفع غرر و اختلاف جنسیت نیز باعث از میان رفتن ربا مى شود، معامله را جایز مى داند، در حالى كه حدیث مخالف نظر وى و حجت بر اوست .
در حدیث حسن از امام صادق (ع ) است : (( از آن حضرت درباره گردو پرسیدند كه شمردن آن ممكن نیست از این رو پیمانه مى كنند سپس گردوهاى داخل پیمانه را مى شمارند و بعد بقیه را بر اساس همان پیمانه محاسبه مى كنند، درست است یا نه ؟ فرمود: اشكالى ندارد.)) (45)
امثال جامه و زمین را با مشاهده مى توان معامله كرد هر چند كه متر نكرده باشند، و جز از افراد كمى ، در این مساءله اختلافى وجود ندارد و خریدن مقدار معینى از جامه و زمین تا وقتى كه تمام اجزایش برابر نباشد جایز نیست مگر به صورت مشاع ، و فروختن میوه و برگ درختان به مدت یك سال و یا بیشتر، همچنین سبزى روى زمین ، یك نوبت چیدن و یا چند نوبت را پس از ظاهر شدن و به وجود آمدن در تمام این ها جایز است ، اگر چه میوه ها هنوز شكوفه نكرده و یا زراعت خوشه نبسته باشد، هرچند كه معامله میوه ها به مدت یك سال در صورتى كه وضعیت میوه ها بدرستى ظاهر نگشته كراهت دارد، به این ترتیب كه به حدى رسیده باشد كه اطمینان حاصل شود، آفت نمى زند، یا خرما زرد و قرمز و یا میوه ها دانه بسته باشد.
در روایت صحیح از امام صادق (ع ) رسیده است كه فرمود: (( پدرم خریدن درخت خرما را پیش از ظاهر شدن میوه آن سال كراهت داشت اما به مدت دو سال و سه سال مى فرمود: اگر امسال میوه نداد در سال دیگر میوه خواهد داد سپس در مورد میوه و درخت خرما فرمود: خرید یك ساله پیش از آن كه میوه ظاهر شود كراهت دارد به دلیل این كه مبادا آفت بزند اما اگر ظاهر شود اشكالى ندارد.)) (46)
اما فروش میوه پیش از ظاهر شدن آن بر درخت ، مشهور آن است كه به طور مطلق جایز نیست و قول صحیح تر آن است كه معامله به بیش از یك سال و یا با ضمیمه كردن مقدارى میوه معلوم و یا به شرط چیدن ، به طورى كه از اخبار استفاده مى شود جایز است .
معامله پشم ، كرك و موى بدن گوسفند و شتر به طور جداگانه و یا به ضمیمه خود حیوان با مشاهده از نظر شیخ مفید، علامه و جمعى از فقها جایز است هر چند وزن آنان معلوم نباشد زیرا آنها نیز در این حال مثل میوه درخت ، در حكم چیزهاى موزون نیستند.
از امام صادق (ع ) نقل شده است : (( از آن حضرت پرسیدند، نظر شما درباره مردى كه پشمهاى صد گوسفند را بر بره هایى كه در رحم دارند به فلان مبلغ بخرد چیست ؟ فرمود: اشكالى ندارد، اگر بچه اى در رحم نداشته باشند، راءس المال همان پشم خواهد بود.)) (47)
و بعضى گفته اند: بدون ضمیمه معلوم معامله جایز نیست و احوال همین است .
پنجم - آن كه به طور محسوسى و از نظر شرعى بر تسلیم كالاى مورد معامله قادر باشد بنابراین فروش برده اى كه فرار كرده ، جایز نیست مگر با ضمیمه چیزى كه قدرت بر تسلیم دارد و همچنین فروختن مال گروگان جایز نیست مگر با اجازه گرودار زیرا آن مال وثیقه طلب اوست . در روایت صحیحى از امام كاظم (ع ) نقل شده است : (( راوى از آن حضرت پرسید: آیا درست است كه از مردم ، كنیز گریخته اى را بخرم و بهاى آن را بپردازم و خود به دنبال یافتن كنیز باشم ؟ فرمود: خریدن آن جایز نیست مگر آن كه به همراه آن چیزى از قبیل جامه و یا كالایى از ایشان بخرى و بگویى : فلان كنیز را با این جنس به فلان مبلغ از شما مى خرم ، در این صورت جایز است .)) (48) اما معامله چیزى كه طبق جریان عادى بر مى گردد مانند كبوتر پرنده اهلى بدون ضمیمه درست است به دلیل قرار دادن جریان عادى به منزله واقع زیرا در این صورت به منزله برده اى است كه او را به دنبال كارى فرستاده اند و مانند چهارپایى است كه به چراگاه گسیل شده باشد. همچنین جایز است معامله آن چیزى كه تسلیمش تا مدتى ممكن نیست ، مانند قرضى كه مدت دار است ، ولى در این دو مورد قبلى نیز بر منع معامله وجود دارد.
ششم - این كه مال مورد فروش را قبض كند، اگر ملكیت به وسیله بیع حاصل شود و از چیزهایى قابل كیل و وزن باشد و آن را براى سود و یا با تخفیف بفروشد، غیر از موردى كه جنسى را سر بسر بفروشد كه اصطلاحا به آن تولیه مى گویند، چنان كه در اخبار زیادى از جمله در حدیث صحیحى از امام صادق (ع ) رسیده است كه فرمود: (( هرگاه جنسى را كه قابل پیمانه و وزن است خریدى ، آن را تا نگرفته اى نفروش ‍ مگر آنكه به طریق تولیه باشد، اما اگر كیل و وزن ندارد، بفروش .)) (49)
بعضى از فقهاى شیعه ، به دلیل اطلاق بعضى از اخبار، معامله به صورت تولیه را نیز منع كرده اند و بعضى به طور مطلق تجویز كرده اند اما مكروه شمرده اند و بعضى كراهت را مخصوص به موارد غیر تولیت دانسته اند و این مورد را مباح شمرده اند و در خوراكیها به كراهت شدید قائل شده اند، به دلیل جمع بین اخبار.
هفتم - آن كه پیش از جدا شدن فروشنده و خریدار، كالاى مورد معامله را اگر نقد است با بهاى ان از دو طرف مبادله كنند، بنابراین اگر قبض و اقباض صورت نگیرد معامله باطل مى شود و اگر مقدارى را خریدار قبض كرده باشد تنها نسبت به همان مقدار معامله درست است و در بین اخبار عباراتى است كه بر حرمت عمل وى نیز اشاره دارد؛ از نظر فقهاى شیعه بدون هیچ اختلاف نظرى درهم و دینار باید مشخص باشد و عوض كردن آن دو جایز نیست و اگر پیش از قبض ، جنس از بین رفت ، معامله خود بخود فسخ مى شود و خریدار لازم نیست كه عوض آن را - هر چند كه برابر باشند - بپردازد و فروشنده هم حق ندارد از وى مطالبه كند.
هشتم - آن كه معامله نباید از دو طرف مدت دار باشد در صورتى كه بر ذمه طرفین بماند زیرا چنین معامله اى كالى به كالى است و از آن نهى شده است . بعضى گفته اند كالى به كالى خرید و فروش وام به وام است چه مدت دار باشد و یا نباشد در حالى كه اصل ملكیت بر محور تاءخیر باشد و شاید مقصود از مورد نهى دین باشد از آن جهت كه اجناس دین بر تاءخیر است . و اگر یكى از ثمن و مثمن تنها مدت دار باشد به شرط آن كه مدت معلوم باشد بدون هیچ اختلافى معامله صحیح است ، پس اگر مثمن مدت دار باشد به آن سلم و سلف مى گویند كه شرایط آن خواهد آمد و اگر ثمن مدت دار باشد، نسیه نامیده مى شود و هر كس كالایى را به طور مطلق بفروشد و یا فوریت را قید كند باید مشترى قیمت را نقد بپردازد و اگر به دو مبلغ متفاوت با دو مدت مختلف و یا مبلغى را نقد و مبلغى را مدت دار بفروشد، به دلیل نامعلوم بودن مدت و مبلغ و به جهت رسیدن نهى از دو معامله در یك عقد، این معامله صحیح نیست و بعضى گفته اند؛ پرداختن كمترین مبلغ در درازترین مدت قطعیت پیدا مى كند، به دلیل اخبارى كه در این مورد رسیده است ، ولى سند آنها ضعیف است .(50)
نهم - آن كه راءس المال از نظر مقدار و نقد و نسیه بودن معلوم باشد در صورتى كه به سود و یا به تخفیف بفروشد، همچنین مقدار سود و یا تخفیف باید معین باشد، و اگر تمام جنس را یكجا بخرد، فروش مقدارى با سود و یا به تخفیف جایز نیست هر چند كه قیمت گذارى كرده باشد؛ همچنین است دلال اگر تاجر قیمت جنس را تعیین كرده باشد و اگر كالایى را نسیه بخرد، باید فروشنده مدت را اعلام كند و اگر مدت را تعیین نكند، خریدار حق دارد معامله را رد كند و یا كالا را نقد بگیرد.
غزالى گوید :
(( ركن سوم ، اجراى صیغه عقد است ، از این رو باید ایجاب و قبول یا عبارتى كه - به طور صریح و یا به كنایه - مقصود را برساند، و متصل به عقد باشد، اجرا شود. پس اگر فروشنده بگوید: این جنس را به آن مبلغ دادم ، عوض عبارت : (( بعتك )) و طرف بگوید: (( قبلت )) اگر قصد بیع كرده باشند، جایز است ، زیرا احتمال دارد كه قصد عاریه كرده باشند در صورتى كه معامله در مورد دو جامه و یا دو حیوان باشد. در حالى كه نیت جلو احتمال را مى گیرد اما عبارت صریح و روشن بهتر رفع اختلاف و خصومت مى كند.))
مى گویم :
آنچه براى من روشن است این است كه صرف رضایت طرفین و قبض و اقباض در صحت بیع كافى است به شرط آن كه قرینه اى بر خرید و فروش باشد به طورى كه اشتباه از میان برداشته شود و فرصت مخاصمه و نزاع بین فروشنده و خریدار نماند، اما بیع گاهى با همان لفظ دو طرف حاصل مى شود لفظى كه بر آن دلالت داشته باشد مانند (( بعتك )) و یا (( ملكتك )) و نظایر اینها در ایجاب و (( اشتریت )) و (( قبلت )) و نظایر اینها در قبول و گاهى به چیز دیگرى غیر از لفظ حاصل مى شود مثل این كه خریدار نزد گندم فروش مى آید و مى گوید: یك من از این گندمها را چند مى فروشى ؟ او مى گوید: به یك درهم ، مشترى یك درهم را مى دهد و یك من گندم را مى گیرد بدون این كه حرف دیگرى بین آنها رد و بدل شود. و گاهى نرخ جنس بین خریدار و فروشنده معلوم است در این جا به سؤ ال و جواب نیز نیازى نیست ، زیرا چنین عملى صریح در معامله است و هیچ احتمال دیگرى نمى رود، بخصوص وقتى كه فروشنده در دكانش براى فروش نشسته است ؛ نه براى هبه و عاریه و ودیعه و نظیر اینها و احتمال بعید هیچ زیانى در چنین موردى ندارد، زیرا این مقدار احتمال در لفظ نیز وارد است ، زیرا فروشنده حق دارد كه بگوید: من از كلمه (( بعت )) قصد انشاى بیع را نداشتم بلكه مى خواستم از بیع گذشته خبر دهم ، و دروغ گفتم . و یا این كه بگوید: مى خواستم بگویم عاریه دادم اشتباه كردم و گفتم فروختم ، و نظیر چنین دعاوى كه قابل قبول نیست ؛ زیرا خلاف ظاهر است و از طرفى این صیغه مخصوص براى این نوع عقد مخصوص وضع شده و همچنین داد و ستد با دست یا قراین حالى و یا مقالى در عرف و عادت براى این نوع معامله وضع شده است . در تمام زمانها عادات بر این جارى بوده است كه با نانوا، قصاب ، بزاز و نظایر اینها به داد و ستد اكتفا مى كنند و نام آن را بیع مى گذارند و شیخ مفید، طاب ثراه ، بر این عقیده است و مى گوید: عقید بیع به رضایت طرفین در آنچه مالكند و مورد معامله است منعقد مى شود، وقتى كه در مجموع آن را بشناسند و به معامله راضى باشند و داد و ستد كنند و از یكدیگر جدا شوند. بعضى از متاءخرین با نظر شیخ مفید موافقند با این تفاوت كه آنان لفظى را كه دل بر رضایت طرفین باشد، شرط صحت مى دانند در حالى كه اطلاق كلام شیخ مفید اعم از آن است . این نظریه شیخ از سخنان اهل بیت (ع ) و قدماى علماى شیعه نیز مستفاد مى شود به این دلیل كه ایشان با وجود اشاره به استیفاى شرایط و بیان واضحترین شرایط، اصلا به لفظ و صیغه در شرایط عقود اشاره نكرده اند همان طورى كه كتاب تهذیب ، كافى ، (( من لا یحضره الفقیه )) و نظایر اینها گواه بر این مطلبند و اطلاق نصوص كتاب و سنت كه دال بر حلیت بیع و انعقاد آن بدون تقیید به صیغه مخصوص است نیز بر این مطلب دلالت دارد، مضافا آن كه دلیل عقلى و نقلى دیگرى بر خلاف آن وجود ندارد. و تكلیف فهمیدن آن شرط از كلمه بیع از قبیل لغز و پوشیده سخن گفتن است و زیبنده شارع مقدس نمى باشد. بیع ، هر چند كه نامى است براى ایجاب و قبول ، جز این كه ایجاب و قبول اعم از لفظ و غیر لفظ است ؛ و لفظ، خود سبب انتقال نیست ، بلكه دلالت بر انتقال دارد. فعل خاص نیز بر حسب معمول دلالت مستمرى بر مقصود دارد و احساس نیاز، عادت پیشینیان و رایج همه رسوم و عادات بر قبول هدایا بدون ایجاب و قبول لفظى با تصرف در آن را نیز باید به دلایل فوق بیفزاییم ؛ و چه تفاوتى است میان هدایاى عوض دار و بلا عوض ، زمانى كه در شرع لفظى درباره آن وارد نشده باشد، زیرا ملك در هبه نیز باید منتقل شود، و مطلب در سایر عقود نیز چنین است ، جز این كه بیشتر فقهاى متاءخر شیعه در تمام عقود، بخصوص عقود لازمه ، لفظى را واجب شمرده اند كه دال بر ایجاب بوده و لفظ دیگرى را كه دال بر قبول به دنبال لفظ قبلى آورده و هر دو به صیغه ماضى باشد، زیرا صیغه ماضى به انشاى مقصود نزدیكتر است ، به طورى كه بر انجام مدلول خود در زمان ماضى دلالت دارد و اگر وقوع در ماضى مورد نظر نباشد، هم اكنون در ضمن این خبر عقد حاصل شده است ، به خلاف صیغه مستقبل كه احتمال دارد وعده به آینده و امرى باشد كه مقتضى انشاى بیع از طرف آمر نیست . بعضى وقوع عقد را مشروط به عربى كرده اند مگر براى كسى كه یاد گرفتن دشوار باشد. و بعضى از فقها مقدم داشتن ایجاب را بر قبول واجب دانسته اند، و بعضى مطابق آوردن لفظ آنها را واجب شمرده و بعضى شرایط دیگرى قائل شده اند و بر اساس گفته اینان اگر توافق بر معامله میان طرفین حاصل شد و هر یك از رضایت طرف دیگر مطلع شد و فهمید كه وى مى داند با تمام شرایط بیع سرانجام عوض ‍ معین چه مى شود، با این همه بدون آن لفظ مخصوص معامله قطعى نمى شود لكن با توجه به اذن تصرفى كه هر كدام به دیگرى داده آیا مفید اباحه تصرف هر یك در آن مال كه به عوض مال خودشان در اختیار دارند، مى شود یا نه ، هر چند كه تا عین باقى است رجوع جایز است . یا این كه معامله از نظر اختلال به شرط یعنى همان صیغه مخصوص ، فاسد است ؟ مشهور، همان اول (یعنى صحت ) است مالك و احمد از بزرگان عامه بر این عقیده اند و علامه حلى - رحمه اللّه - و جماعتى بر نظریه دوم (یعنى فساد بیع ) هستند و شافعى از عامه نیز بر این عقیده است .
غزالى گوید :
(( هنگامى كه بین دو طرف داد و ستد بدون تلفظ به زبان معامله صورت گرفته باشد از نظر شافعى اصلا بیعى منعقد نشده است ؛ اما از نظر ابوحنیفه در معاملات كم ارزش درست است . آنگاه تعیین معاملات كم ارزش مشكل است ؛ اگر قضیه را به عرف مردم واگذار كنیم مردم آن را در مورد تمام داد و ستدها جارى مى سازند؛ به طور مثال دلالى جلو مى افتد، از بزار جامه ابریشمى به ده دینار مى خرد و آن را نزد مشترى مى برد و بعد نزد بزاز بر مى گردد و مى گوید: مشترى راضى است ده دینار را بگیر، و از صاحبش ده دینار را مى گیرد و بزاز تسلیم مى كند و او هم مى گیرد و تصرف مى كند و خریدار جامه ، بیع را قطعى مى داند در صورتى كه بین آنها هرگز ایجاب و قبولى جارى نشده است . همچنین عده اى براى خرید به مغازه فروشنده مراجعه مى كنند و كالایى را عرضه مى كند كه بهایش به طور مثال صد دینار است و هر كه بیشتر بخرد به او مى دهد. یكى مى گوید: به نو دینار مال من ، دیگرى مى گوید: به نود و پنج دینار، مال من و دیگرى مى گوید: صد دینار، بعد مى گوید: وزن كن ، وزن مى كند و تسلیم مى كند؛ بدون ایجاب و قبول كالا را مى گیرد و عادت به همین منوال جریان یافته است . این یكى از مشكلات غیر قابل علاج است ، زیرا سه احتمال وجود دارد: احتمال اول آن است كه باب معاطات به طور مطلق چه در كالاى كم بها و چه در پر بها، باز باشد كه این محال است ، زیرا در معاطات نقل ملكیت است بدون لفظى كه بر آن دلالت كند و حال این كه خداوند بیع را حلال كرده است و بیع نام ایجاب و قبول است و ایجاب و قبول نیز جارى نشده ، و نام بیع به صرف عمل داد و ستد اطلاق نمى شود. پس به چه دلیل حكم به انتقال ملك از دو طرف مى شود بخصوص در كنیزان و غلامان ، زمینهاى كشاورزى و چهارپایان گران قیمت و هرچیزى كه بیشتر باعث اختلاف و نزاع مى شود، زیرا در وقت اختلاف باید تسلیم كننده متاع برگردد و بگوید: پشیمان شده ام و نفروخته ام ؛ چون جز تسلیم صرف كار دیگرى نكرده ام و این بیع نیست . احتمال دوم آن است كه به طور كلى باب معاطات را مسدود كنیم ، همان طورى كه شافعى این عقد را باطل مى داند. در این مورد نیز از دو جهت اشكال وجود دارد: یكى این كه ممكن است معاملات در مورد اشیاى كم ارزش بوده است كه در زمان صحابه امر معمولى بود و اگر آنان با بقال ، نانوا و قصاب مكلف به ایجاب و قبول مى بودند براى ایشان سخت بود و به طور گسترده در همه موارد باید انجام مى گرفت و در وقت اعراض كلى از این عادت هم باید شهوت مى یافت (نه زمانى دون زمانى ) زیرا در چنین مساءله اى تمام زمانها نظیر همند. جهت دوم آن است كه هم اكنون مردم گرفتار این نوع معامله هستند و انسان از خوراكیها و نظایر آن چیزى نمى خرد، مگر این كه مى داند فروشنده با همین داد و ستد، كالا را به او تملیك كرده است . بنابراین اگر چنین است اداى عبارات عقد چه فایده اى دارد. احتمال سوم آن است كه بین كالاهاى كم ارزش و پر ارزش تفاوت باشد، همان طورى كه ابوحنیفه معتقد است . در این صورت تشخیص كالاهاى كم ارزش دشوار مى شود و بدون هیچ لفظى مبنى بر انتقال ملك ، علت انتقال آن مشكل مى شود.))
مى گویم :
به یارى خدا تعالى و لطف او، ما این گره كور را باز كرده و این مشكل پیچیده را كه غیر قابل علاج مى نمود، به بركت پیروى از اهل بیت (ع ) و ترك سخنان زاید و سكوت نسبت به آنچه خداوند در آن باره چیزى نگفته است ، حل كردیم و دلیل نقل ملكیت بدون لفظ را بیان كردیم و احتمال دوم را نیز باطل كردیم ؛ با وجود این كه این احتمال مستلزم حرج و مشقت است ، یعنى آن چیزى كه در قرآن صریحا نفى شده است . چگونه به كار بردن لفظ لازم باشد در حالى كه اگر با بقال و قصاب صیغه عقد لازم بود، این عمل وى بسیار بى معنى و بى نهایت سنگین مى شد و به انجام دهنده عمل نسبت مى دادند كه براى چیز بى ارزشى ارزش قائل مى شود، بخصوص بنا به قول متاءخرین علماى شیعه كه انجام صیغه عقد باید به عربى و با رعایت اعراب و بناء و با قصد انشاء از لفظ خبر، باشد و شرایط دیگرى كه درك آنها از حوصله عوام خارج است تا چه رسد به این كه عمل كنند. بسیارى از مردم عربى نمى دانند، حتى براى ایشان تلفظ به عربى ممكن نیست و اگر مكلف شوند كه در مورد هر دانق (ده پولى ) كه معامله مى كنند، وكیل بگیرند و یا تلفظ عربى را یاد بگیرند تكلیف ظالمانه اى است ، با این كه وكیل گرفتن نیز از عقدهایى است كه نیاز به ایجاب و قبول دارد، چه دلیلى براى وجوب لفظ عربى در بیع است كه در وكیل گرفتن نیست . اما احتمال سوم تا آن جا كه من مى دانم هیچ یك از علماى شیعه بر آن عقیده نیست ، زیرا امكان تعیین كالاى كم ارزش وجود ندارد و ارزانى و گرانى نسبت به اشخاص بلكه نسبت به طرفین معامله در یك چیز نیز متفاوت است .
بعلاوه این سخن یك زورگویى مسلم است و دلیلى ندارد، زیرا اگر مجرد گرفتن و دادن در كالاهاى كوچك و بیع و یا قرینه بیع باشد، چه مانعى دارد كه در كالاى بزرگ هم صرف دارد و ستد، بیع و یا قرینه بیع باشد، و اگر در كالاهاى كوچك ، نه بیع است و نه قرینه بیع ، پس چه چیز باعث نقل ملكیت مى شود و به این ترتیب بیع معاطاتى كه متداول كرده اند باطل خواهد بود. بنابراین مى گوییم : اگر صرف داد و ستد قرینه اذن و اباحه تصرف است پس چرا قرینه بیع و انتقال ملكیت نباشد با وجود این كه دلالت آن بر بیع روشن تر است ، از این رو اگر از قصاب بپرسند كه آیا به مشترى گوشت را فروختى و یا به او اجازه تصرف دادى ؟ خواهد گفت : بلكه به او فروختم ؛ و این از مطالبى است كه بر هیچكس پوشیده نیست در صورتى كه اگر براى قصاب روا باشد كه بیع را انكار كند هر آینه جایز بود كه اذن در تصرف را نیز منكر شود و بگوید: چگونه تصرف كردى در صورتى كه من بصراحت اجازه تصرف نداده بودم ؛ شاید من آن را به تو امانت داده بودم و نظیر این سخنان . حاصل مطلب آن كه مردم در مورد اباحه تصرف بى نیاز از اعتماد به قراین نیستند و باید در انعقاد و قطعیت آن سخنى است بى دلیل و تكلیف به چیزى است كه هیچ راهى براى شناخت آن از طریق شرع و عقل وجود ندارد، ما به این دلیل سخن را در این مساءله به درازا كشاندیم كه معركه آراى بزرگان و مورد مشاجره فضیلت مآبان است . علاوه بر آن هرچه از شرایط مجاز در ضمن عقد گفته شود مانند شرط شستن جامه (كوبیدن جامه ) و آزاد كردن برده و نظایر آن ، شرط لازم است و وفاى به آن واجب مى باشد، زیرا مؤ منان به شرایط خود آن پاى بند مى باشند، مگر آن كه این پاى بندى ، به جهالت در مورد یكى از دو عوض منجر شود؛ و اگر شرط غیر مجاز بود عقد باطل است و اگر طرف شرط كننده به شرط خود وفا نكرد، طرف دیگر اختیار فسخ دارد.

پی‌نوشت‌ها:

1- نباء / 11: و روز را (وقت ) معاش قرار دادیم .
2- اعراف / 10: و در آن براى شما معیشتها قرار دادیم ولى شما كمتر سپاس مى گزارید.
3- بقره / 198: گناهى بر شما نیست اگر از پروردگارتان فزونى خواهید.
4- مزمل / 20: و دیگرانى كه در زمین راه مى روند و از فضل خدا (روزى ) مى طلبند.
5- جمعه / 10: پس در زمین پراكنده شوید و از كرم خدا (روزى ) بخواهید.
6- این حدیث را ابونعیم در حلیه و ابن عساكر - به طورى كه در جامع الصغیر باب همزه آمده - از قول ابوهریره به سند ضعیفى نقل كرده است و طبرانى در الاوسط آن را نقل كرده و در سند این حدیث محمّد بن سلام مصرى مى باشد. ذهبى گوید: از یحیى بن بكیر خبر مجعولى نقل شده است و این حدیث به گفته او از یحیى بن بكیر نقل شده به مجمع الزوائد، ج 4، ص 64 مراجعه كنید.
7- این حدیث را ترمذى در سنن ، ج 5، ص 213 كتاب خود از حدیث ابوسعید نقل كرده و گفته : این حدیث حسن است .
8- این حدیث را ابوشیخ در كتاب الثواب ، و ابونعیم در الحلیة و بیهقى در شعب الایمان چنان كه در المغنى آمده است - از حدیث ابوهریره به سند ضعیف نقل كرده اند و كلینى در كافى ، ج 5، ص 78 از ابوجعفر (امام باقر (ع )) نقل كرده است .
9- این حدیث را - به طورى كه در المغنى آمده - طبرانى در سه كتاب لغت خود از كعب بن حجره به سند ضعیفى نقل كرده است .
10- با این لفظ در جایى بر نخوردم جز این كه دیلمى در مسند الفردوس از على (ع ) نقل كرده است :
(( خداوند دوست دارد كه بنده اش را ببیند در راه كسب حلال در زحمت است .)) به طورى كه در كتاب جامع صغیر آمده ، سند این حدیث ضعیف است .
11- طبرانى در الكبیر و بیهقى در الشعب از قول ابن عمر - به طورى كه در جامع صغیر آمده - به سند ضعیفى آن را نقل كرده و كلینى در كافى ، ج 5، ص 113 روایت كرده است .
12- بیهقى در سنن ، ج 5، ص 263 و احمد در مسند، ج 4، ص 141 آن را نقل كرده است .
13- احمد در مسند خویش به سند صحیح از قول ابوهریره - به طورى كه در مجمع الزوائد، ج 4، ص 61 آمده - این حدیث را نقل كرده است و در آن جا به جاى سازنده ، كارگر آمده است .
14- این حدیث را ابراهیم حربى در غریب الحدیث نقل كرده (المغنى ) و در كافى نظیر آن را در، ج 5، ص 319 آورده است .
15- طبرانى در الكبیر بخش اول حدیث را با عبارت دیگر، و بزاز و همچنین طبرانى - چنانكه در مجمع الزوائد، ج 4، ص 71 آمده - بخش پایانى را نقل كرده اند و از كافى با بیان و توضیح خواهد آمد.
16- این سخن حسن بصرى است مصنف اشتباها آن را به پیامبر (ص ) نسبت داده است .
17- این حدیث را بخارى در صحیح ، ج 3، ص 71 و نسائى در سنن ، ج 5، ص 96 و ترمذى در سنن ، ج 3، ص ‍ 193 كتاب خود نقل كرده اند.
18- این حدیث را كلینى در كافى ، ج 4، ص 19 نقل كرده و در آن جا آمده است : (( خداوند در تنگدستى به روى او بگشاید.))
19- كافى ، ج 5، ص 80 مؤ لف در كتاب وافى مى گوید: (( (( واجملوا فى الطلب )) ع(( یعنى نباید بیش از اندازه خودتان را به زحمت بیندازید، و عطف این جمله بر (( (( اتقواللّه )) )) دو احتمال دارد: یكى آن كه مقصود این باشد كه از خدا درباره این زحمت و رنج زیاد بترسید و خودتان را در شبهات نیندازید، یعنى چنین كارى را نكنید و دوم این كه اگر شما از خدا بترسید محتاج به این رنج و زحمت نیستید و اشاره دارد به آیه شریفه (( (( و من یتق اللّه یجعل له مخرجا. و یرزقه من حیث لایحتسب )) )) ، یعنى هر كه از خدا بترسد خداوند راه نجاتى را برایش فراهم كند و او را از جایى كه گمان ندارد، روزى دهد. (طلاق / 2 و 3).
20- در بعضى نسخه ها به جاى (( (( بنهر)) )) ، (( (( ببهر)) )) آمده است ، به معنى نفسهاى پیاپى مى باشد كه در وقت تلاش زیاد و دویدن عارض مى شود.
21- كافى ، ج 5، ص 73.
22- همان ماءخذ، ص 88، شماره 3.
23- كافى ، ج 5، ص 76، شماره 14.
24- همان ماءخذ، ص 88، شماره 1.
25- همان ماءخذ، ص 85، شماره 3.
26- همان ماءخذ، ص 75، شماره 5.
27- كافى ، ج 5، ص 72، شماره 6 و 7.
28- كافى ، ج 5، ص 72، شماره 6 و 7.
29- همان ماءخذ، ص 78، شماره 4.
30- این مطلب در سوره حجر، آیات 98 و 99 است . اما خبر را ابن منذر و حاكم در تاریخ خود و دیلمى از ابومسلم خولانى و ابن مردویه از وى و از ابن مسعود - به طورى كه در درالمنثور، ج 4، ص 109 آمده - نقل كرده اند.
31- نور / 37: مردانى كه بازرگانى و سوداگرى آنان را از یاد خدا باز ندارد.
32- (( من لا یحضره الفقیه ، )) ص 362، باب التجارة و آدابها، شماره 4.
33- طلاق / 2، 3: ترجمه آن در صفحات قبل گذشت . - م .
34- )) من لا یحضره الفقیه ، )) ص 362، شماره 4، باب التجارة و آدابها.
35- (( من لا یحضره الفقیه ، )) ص 355، شماره 24 و 26، (( باب المعایش و المكاسب . ))
36- (( من لا یحضره الفقیه ، )) ص 355، شماره 24 و 26، (( باب المعایش و المكاسب . ))
37- (( من لا یحضره الفقیه ، )) ص 363، شماره 9، (( باب التجارة و آدابها )) ؛ تهذیب ، ج 2، ص 120 كافى ، ج 5، ص 154.
38- (( من لا یحضره الفقیه ، )) ص 363، شماره 15؛ تهذیب ، ج 2، ص 120؛ كافى ، ج 5، ص 150.
39- این خبر را بیهقى در سنن خود، ج 6، ص 112، و احمد در مسند، ج 4، ص 375 نقل كرده است ولى من از طریق شیعه در جایى نیافتم .
40- در غوالى اللالى ابن ابى جمهور احسائى از آن حضرت چنین آمده است : (( هر چیزى مطلق است مگر این كه در آن باره نصى رسیده باشد)) و در جلد اول بحار اواخر كتاب علم ، باب آنچه از آیات و اخبار قابل استنباط است .
41- به استبصار، ج 4، ص 99 كتاب وقف مراجعه كنید و خبر دیگرى نیز در استبصار، ج 4، ص 99 و تهذیب ، ج 2، ص 316 آمده است .
42- كافى ، ج 6، ص 193، شماره 5.
43- همان ماءخذ، ص 191. در آن جا آمده است : (( امة تباع ...)) یعنى تنها داشتن فرزند سبب عدم جواز بیع نمى شود بلكه در برخى از صورتها فروخته مى شود چنان كه اگر فرزندش بمیرد و یا در مورد مبلغ بهاى خودش ‍ و موارد استثناى دیگر. و در حقیقت این مطلب در رد بر عامه است كه به طور مطلق فروختن ام ولد را منع كرده اند و اما به ارث بردن او نیز با وجود فرزند صحیح است زیرا كه او در سهمیه فرزندش قرار مى گیرد سپس ‍ آزاد مى شود، و عبارت (( (( حدها حد الامة )) )) احتمالا به این معنى است كه هرگاه عملى مرتكب شود كه باعث حد شرعى گردد، حكمش نظیر امه است (این سخن علامه مجلسى - رحمه اللّه - است ).
44- به تهذیب ، ج 2، ص 151 و استبصار، ج 4، ص 102 مراجعه كنید.
45- كافى ، ج 5، ص 193، شماره 3.
46- تهذیب ، ج 2، ص 142، استبصار، ج 3، ص 86.
47- كافى ، ج 5، ص 192، شماره 8؛ تهذیب ، ج 2، ص 151.
48- كافى ، ج 5، ص 194 و در (( من لا یحضره الفقیه )) از امام صادق (ع ) نظیر این روایت نقل شده است ، به صفحه 371، شماره 59 مراجعه كنید.
49- (( من لا یحضره الفقیه ، )) ص 366، (( باب حكم القبالة المعدلة بین الرجلین . ))
50- كافى ، ج 5، ص 206، (( باب الشرطین فى البیع )) .

منبع: كتاب (( محجة البیضاء فى تهذیب الاحیاء ))
نویسنده:فیض کاشانی
سه شنبه 22/4/1389 - 9:19
دعا و زیارت

نامگذاری سال 1389 به عنوان سال « همت مضاعف ؛ كار مضاعف » در واقع یكی از راهبردی ترین نامگذاری ها توسط رهبر معظم انقلاب به شمار می رود.
بدون تردید بسیاری از دلسوزان، اندیشمندان، تحلیلگران و علاقه مندان، در تفسیر و تبیین « همت مضاعف ، كار مضاعف » تاكنون دست به كار شده اند و یا خواهندشد؛ به ویژه مسئولین و دولتمردان هم به نوبه خود اقدامات خود را آغاز خواهند كرد. ولی نكته اساسی و حائز اهمیت در اینجاست كه آیا در این زمینه دچار شعار زدگی و سخن پراكنی خواهیم شد و پس از مثلا 6 ماه با تشكیل و تاسیس انواع كارگروه ها و كمیسیون های تخصصی و غیرتخصصی و چندین سمینار و كنفرانس پرخرج و بی اثر و تخصیص انواع بودجه های غیرضروری گزارشی مبسوط و عریض و طویل درخصوص انواع راهكارهای « افزایش همت و افزایش كار » ارائه خواهیم كرد!؟ و یا نه؛ از همین امروز آستین های همت مضاعف را بالا زده و دست به دست هم داده و كار واقعی و مضاعف را بدون هیچ گونه شعارزدگی و در جهت پیشرفت و اعتلای كشور آغاز خواهیم كرد.
به نظرحقیر شاید به توان آموزه های زیر را از فحوای كلام و پیام رهبر انقلاب استنباط نمود:
1 ـ به فرموده پیامبر گرامی اسلام (ص) « كلكم راع و كلكم مسؤول عن رعیته‏ » :
همه ما اعم از مردم عادی كوچه و بازار و خواص و دولتیان و كارمندان و كارگران موظف به افزایش همت و اراده و افزایش بازده كاری خود هستیم. طبیعی است كه نبایستی دولتمردان فقط از مردم عادی انتظار داشته باشند و مردم هم نبایستی خود را از مسئولیت ها مبرا بدانند و همه چیز را از دولتمردان بخواهند. بنابراین هر كسی به تناسب و نوع كار و وظیفه ای كه بر عهده دارد، می بایست در این امر خطیر سهیم باشد.
2 ـ پایان بحثها و مجادلات و جبهه گیری های پس از انتخابات 88 و آغاز سالی مملو از كار و تلاش سازنده :
شاید به جرات بتوان گفت درسال 88 بخش قابل توجهی از وقت كشور و ملت صرف بحث ها و مجادلات و درگیری ها و اغتشاشات پس انتخابات ریاست جمهوری گردید و بیشترین توان و انرژی در جهت خنثی كردن توطئه های دشمنان و فریب خوردگان به كارگرفته شد؛ ولی در مقابل، بایستی سال 89 به مدد همت والا و تدبیر و درایت مسئولین و دولتمردان به سال كار و سازندگی مبدل گردد.
3 ـ افزایش بهره وری و راندمان كاری :
میانگین بازدهی كاری ادارات و سازمان ها و شركت های دولتی در كشورمان را مقادیر مختلفی عنوان كرده اند؛ ( از 10 دقیقه در روز تا 120 دقیقه در نوسان بوده است ؛) این رقم ها حكایت از ضعف همت كاری و سوء مدیریت و نظارت در بخش های مختلف دارد و نیروها و امكانات به نحو احسن و با بهره وری مناسب به كار گرفته نمی شوند؛ به عبارت دیگر در خوشبینانه ترین حالت، 8 ساعت كاری در روز فقط 20 درصد راندمان دارد و 80 درصد مابقی ساعات كاری به هدر می رود ؛ و بدیهی است یكی از ساده ترین و كم خرج ترین راه های افزایش كار، تغییر و اصلاح نگرش های مدیریتی و نظارتی در بدنه اصلی دولت می باشد.
شاید تا به حال بسیاری از مردم در مراجعه به ادارات و سازمان ها و شركت های دولتی و نیمه دولتی و امثالهم با كارشكنی ها و كم كاری ها و امروز و فرداهای زیادی روبرو شده اند و كاری كه فقط با چند ساعت فعالیت انجام می شود، روزها و ماه ها به طول انجامیده است. بنابراین با انجام به موقع كار مردم، می توان موفق به انجام كار بیشتر و مضاعف گردید. به عبارت روشن تر هر چه بازده كاری افزایش یابد، در واقع كاری مضاعف و بیشتر انجام شده است.
4 ـ عشق ورزیدن به کاری که انجام می دهیم :
کلید اصلی موفقیت در هر کاری و راز پیشرفت و توسعه هر کشوری در همین جمله کوتاه نهفته است؛ « عشق ورزیدن به کار ». کارگری که در کارخانه مشغول تولید است؛ کارمندی که پشت میزش نشسته است؛ کشاورزی که در زمینش مشغول كشت است؛ راننده ای كه مسافر می برد؛ نانوایی كه نان دست مردم می دهد؛ پرستاری كه به بیمارش می رسد؛ پزشكی كه بیمارش را مداوا می كند؛ رفتگر زحمت كشی كه شهر را تمیز می كند؛ و... همه و همه اگر با عشق و صداقت كار خود را انجام دهند، در واقع نتیجه اش كاری مضاعف و پرثمر و بی عیب و نقص خواهد بود.
5 ـ پرهیز از دوباره كاری ها و موازی كاری ها :
یكی از مشكلات اساسی و قدیمی كشور دوباره و سه باره كاری ها، موازی كاری ها، تكرار مجدد تجربه ها و انجام كارهای تكراری است. به زبان ساده و با یك حساب سرانگشتی متوجه می شویم كه بخش قابل توجهی از وقت و انرژی و منابع كشور صرف كارهای تكراری و بیهوده می شود و اگر برای انجام یك كارمشخص به جای صرف مثلا بیست واحد منابع بتوان ده واحد منابع صرف كرد، در نتیجه با استفاده از آن بیست واحد منابع به جای تولید یك كار، دو كار انجام خواهد شد.
به دیگر معنی در اینجا به خودی خود كار مضاعف انجام داده ایم. به عنوان مثال اگر خودروسازها كارشان را درست و دقیق و با كیفیت لازم انجام دهند، دیگر نیازی نیست كه خودرو صفر كیلومتر فقط پس از چند روز كار روانه تعمیرگاه شود و موجب صرف هزینه های تكراری و بیهوده از جیب دولت و ملت و باعث تلف شدن وقت مردم در راه های رفت و آمد به تعمیرگاه ها گردد.
پرهیز جدی از شروع پروژه هایی كه فاقد مطالعات لازم امكان سنجی ( feasibility study ) و نیازسنجی و عدم شناخت ذی نفعان ( stockholders ) می باشند، بدون تردید می تواند از به هدر رفتن وقت و نیرو و منابع و هزینه ها پیشگیری نماید. از آن جمله می توان به برچیدن پایه های مونوریل تهران پس از سال ها اشاره كرد؛ كه به جای آن می شد كاری مفید و سودمند انجام داد؛ یعنی كاری مضاعف و ارزشمند.
6 ـ اتمام پروژه ها در زمان موعود خود :
قصه نه چندان خوشایند طویل شدن زمان اجرای برخی پروژه ها و گاهی اوقات چند برابرشدن زمان اجرا، همچنان بر سر زبان هاست و هر از چندگاهی سوژه ای برای نقادان و تحلیلگران و حتی طنزپردازان هم می شود؛ و جالب تر اینكه گاهی اوقات ضعف مدیریت ها و سازماندهی ها را هم به گردن تحریم های اقتصادی وغیره می اندازیم و خود را از پاسخگویی خلاص می كنیم.
بدون شك طولانی شدن زمان اجرا و اتمام پروژه ها علاوه بر كاهش ارزش اقتصادی آن، وقت و نیرو و منابع مالی را به هدر داده و فرصت ها را برای اجرای پروژه های جدید و در نتیجه انجام كار بیشتر و مضاعف نابود می كند. بهره مندی كامل و صحیح مدیران كشور از دانش ارزشمند یكی از راهكارهای اساسی در رسیدن به موقع به اهداف پروژه هاست. (Project Management ) مدیریت پروژه
7 ـ ایجاد و انجام كار واقعی و مولد :
یكی از مضرات و معضلات اقتصادهای نفتی، اطمینان خاطر مردم و مسئولین كشورها از درآمدهای سرشار نفتی است كه به خودی خود نگرانی ها و دل مشغولی ها را از كاهش تولید واقعی، كار مولد و مضاعف، ازبین می برد. بنده در یك جایی گفتم، « اطلاق درآمدهای نفتی و گازی » اشتباه بزرگی است؛ چراكه منابع نفت و گاز درآمد نیستند، بلكه سرمایه هستند و تفاوت فاحش است بین درآمد و سرمایه؛ و تا زمانی كه منابع سرمایه ای خود را به عنوان درآمد مصرف كنیم، از كار و تولید واقعی كمتر بهره خواهیم برد.
به زبان ساده تر درآمد كشور بایستی از تفكر و دسترنج و خلاقیت مردم و كار مولد حاصل شود تا به قله های رفیع استقلال واقعی و پیشرفت و سعادت مندی نائل گردیم. بسیاری از كشورهای توسعه یافته و حتی در حال توسعه وجود دارند كه عمدتا نه تنها دارای منابع نفتی و گازی نیستند بلكه وارد كننده این نوع منابع هم می باشند؛ لكن از اقتصاد غنی و پویا و روبه رشدی بهره می برند.
نتیجه گیری :
تنها راه مبارزه و مقابله با مشكلات اقتصادی و تحریم های جهانی و رسیدن به استقلال و امنیت كامل اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و توسعه پایدار در كشورهای در حال توسعه، اندیشیدن به كار مولد و تولید واقعی و ایجاد و گسترش زمینه های تولیدی و كارآفرینی در همه زمینه هاست؛ و سیاست های كاهش و كنترل امور واسطه گری و دلالی روزافزون به جای انجام كار واقعی و مولد نیز بایستی در سرلوحه برنامه های اصلاح امور اقتصادی قرار گیرد.
بدون تردید از این گذرگاه به افق های ماندگار همت های بزرگ و عالی و كارهای عظیم و متعالی دست خواهیم یافت. انشاءالله.
نویسنده : محمد یزدی زاده 
منبع : باشگاه اندیشه
سه شنبه 22/4/1389 - 9:18
دعا و زیارت

 

گفتار سوم: رویکرد اقتصادی کار، اشتغال و تولید
نامه امام علی علیه السلام به والی شایسته خود، مالک اشتر را می توان، منشور حکومت و تبیین دیدگاههای آن حضرت نسبت به مسائل گوناگون حیاتی جامعه دانست. در ابتدای این منشور، اهداف کلی و آنگاه راهکارهای تحقق آنها را بیان می فرماید.
این اهداف عبارتند از، «جبایة خراجها، و جهاد عدوّها، و استصلاح اهلها، و عمارة بلادها»(نهج، نامه 53) فرایند «عمارت بلاد» بدون «استصلاح» تربیت و تعلیم افراد جامعه ممکن نیست، هم چنان که تربیت و تعلیم در جامعه بدون تأمین امنیت «جهاد عدو» و تأمین مخارج این اهداف «جبایة خراج» امکان ندارد.
به بیان دیگر این اهداف، اهداف منشور یک حکومتند. ارتباط منطقی و واقعی و نظاممند بین هر یک از این اهداف با یکدیگر را از یک طرف، و ارتباط آنها با راهکارهای آنها را از طرف دیگر، باید مورد توجه قرار داد. زیرا در یک ساختار و چینش خاص، این اهداف و راهکارها زمینه پیدایش و تبلور دارند. مثلاً «عمارة البلاد»، «آبادانی شهرها» در هر مرحله تاریخی یک پدیده ای اجتماعی است که در سایه اشتغال تحقق می یابد. اشتغال یعنی تأمین تقاضای کار از طریق نیروی انسانی که در جانب عرضه، جویای کار است.
در صورتی که تولید کالا و خدمت در سطح جامعه پویایی لازم را نداشته باشد، تقاضای مؤثر برای عامل کار شکل نمی گیرد و در نتیجه جامعه مواجه با پدیده بیکاری می شود. همچنین اگر تولید کننده، نیروی کار مورد نیاز خود را نتواند تأمین کند، بطور طبیعی تا آن جا که تولید وابسته به نیروی کار است مواجه با رکود می شود و در نتیجه نه اشتغال تحقق می یابد، نه عمارت و آبادانی. بنابراین «عمارت بلاد» نیاز به اشتغال و اشتغال در سایه تعادل دو عنصر اساسی زیر شکل می گیرد. الف- تولید (تقاضای کار)؛ ب- نیروی انسانی مناسب تولید (عرضه کار)
بی شک هم تولید و هم تأمین نیروی انسانی مناسب دو پدیده اجتماعی است که مناسبات و شرایط اجتماعی هماهنگ را می طلبد، چرخه تولید کالا و خدمت و تأمین نیروی انسانی با مهارت و کار آزموده نه در خلأ اجتماعی شکل می گیرد و نه در سایه روابط نابهنجار اجتماعی، از این رو در این قسمت بحث، سعی بر این است که ساختار کلی و اصول و شرایط ضروری اشتغال و تولید، به عنوان زیر ساخت اجتماعی - اقتصادی «عمارت بلاد» از دیدگاه امام علی علیه السلام به تصویر کشیده شود. طبیعی است که با پیدایش این اصول کلی به عنوان زیر ساخت، مسیر اشتغال - تولید - در جامعه در هر زمانی هموار می گردد.
اصول زیر ساختی و راهبردی
1- عدالت اجتماعی (زمینه ساز مشارکت مردم)
2- تعلیم و تربیت (تربیت نیروی انسانی با مهارت)
3- شکوفایی بخشهای مهم اقتصادی (زراعت، صنعت و تجارت)
4 راهبردها.

 

1. عدالت اجتماعی
بی شک عدالت اجتماعی بر آیند حاکمیت عدالت در نهادهای مختلف جامعه از قبیل اقتصاد، تعلیم و تربیت، قضاوت و قانونگذاری است. با تحقق عدالت در این شؤون و وجوه اساسی جامعه، عدالت اجتماعی شکل می گیرد. از این رو، امام علی علیه السلام عدالت را شرط ضروری استواری روابط مردم و حاکمیت و آهنگ به پیشرفت جامعه می داند.
فاذا ادّت الرعیه الی الوالی حقه وادی الوالی الیها حقّها، عز الحق بینهم، وقامت مناهج الدین و اعتدلت معامل العدل، و جرت علی أذلالها السنن فصلح بذالک الزمان و طمع فی بقاء الدولة و یئست مطامع الاعداء و اذا غلبت الرعیه و الیها او اجحف الوالی برعیّته، اختلفت هناک الکلمة و ظهرت معالم الجور و کثر الادغال فی الدین.(نهج، خ 216)
«پس چون رعیت حق والی را بگزارد، و والی حق رعیت رابه جای آرد، حق میان آنان بزرگ مقدار بشود، و راههای دین پدیدار و نشانه های عدالت برجا، و سنت چنانکه باید اجرا، پس کار زمانه آراسته گردد و طمع در پایداری دولت پیوسته و چشم آز دشمنان بسته، و اگر رعیت بر والی چیره شود و یا والی بر رعیت ستم کند، اختلاف کلمه پدیدار گردد و نشانه های جور آشکار و تبهکاری در دین بسیار.»
عدالت در این نص، همان رعایت حقوق متقابلی که خداوند برای تنظیم روابط و تعیین حدود و مرزهای حاکمیت و ملت، وضع نموده است. فرض این است که با اجرای این حقوق متقابل طبیعی ترین رابطه بین مسؤولان نهاد حکومت و مردم و در نتیجه زمینه مشارکت مردم در حوزه سیاست، اقتصاد، فرهنگ، دفاع، امنیت، بهداشت، آموزش،... فراهم می گردد. زیرا اعتماد عمومی نسبت به دولت و دلتمردان با زیر پا گذاشتن حقوق مردم از جانب حاکمیت ممکن نیست بارور گردد، و با از بین رفتن این اعتماد، جامعه نسبت به این نهاد، بی تفاوت و احیانا بیگانه می گردد.
منطقی ترین فضای عمومی جامعه این است که ملت نیازمندیهای خود را با سهولت تمام به مسؤولان منتقل و دست اندرکاران و کارگزاران هم بدون ابهام داده های آماری و اطلاع رسانی را از متن جامعه دریافت نمایند، و در نتیجه زمینه سازی مشارکت و فراخوانی مردم جهت رفع این نیازها با موفقیت انجام پذیرد. نفس و دستور زیر را می توان نمونه ای روشن از این روابط شفاف و بی پیرایه دانست.
اما بعد فان قوما من اهل عملک آتونی فذکروا أن لهم نهرا قدعفی ودرس و أنهم لو حفروه و استخرجوه عمرت بلادهم و قووا علی خراجهم وزادفئ المسلمین قبلهم و سألونی الکتاب إلیک لتأخذهم بعَمَلِهِ و تجمعهم لحفره و الانفاق علیه و لست أری أن أجبر احدا علی عمل یکدحه فادعهم ألیک فان کان الأمر فی النهر علی ما وصفوا فمن أحب ان یعمل فمره بالعمل و ان النهرلمن عمله دون من کرهه و لأن یعمروا و یقووا أحبّ الیّ من أن یضعفوا.(محمودی: 5/359)
«گروهی از حوزه مأموریت تو نزد من آمدند و چنین اظهار کردند که اگر نهر متروک و غیر قابل استفاده آنها لایروبی و حفاری شود، شهرهای آنها آباد و بر ادای خراج توانمند و درآمد مسلمین از این جهت افزوده می شود واز من در خواست کردند، برای تو نامه ای بنگارم، که در انجام چنین کاری آنها را جمع کنی و نیروی آنها را در حفر و عمران نهر و تأمین هزینه آن به کارگیری. اما دوست ندارم کسی را به کاری مجبور سازی که از آن کراهت دارد و بدان بی میل است، اگر نهر، آنچنان است که آنها گفتند، من انجام خواست آنها را به شما ارجاع می دهم، هر کس که دوست دارد در انجام این امر کار کند، از او بخواه که تلاش کند و در نتیجه، نهر مال افرادی است که کار کرده اند، نه افرادی که نسبت به انجام این مهم بی میل باشند و اگر دست به عمران نهر شوند و وضعیت مالی آنها تقویت شود، از نظر من بهتر است تا این که در ضعف در آمد مالی باقی بمانند.» نکاتی که از این نص می توان استفاده نمود عبارتند از:
1- امام علی علیه السلام تاکید و اصرار دارند که مشارکت مردم، با خواست و رضایت آنها انجام پذیرد و نه تحمیل و اجبار.
2- عمران و آبادانی مورد خواست امام علی علیه السلام است، او به مسؤول مربوطه دستور می دهد که اگر چنین عمران و تولیدی بدست مردم انجام پذیرد، خواست و مطلوب او نیز انجام پذیرفته است.
3- مسؤولان وظیفه دارند، انجام چنین خواست عمرانی را، تسهیل و زمینه اشتغال مردم را فراهم نمایند.
4- بعد از انجام عمران و آبادانی، عدالت نیز مورد توجه قرار گیرد، آنان که در این امر کار کرده اند در آن سهم دارند، نه آنان که هیچ گونه کار سازنده ای به عهده نگرفته اند.
2.تعلیم و تربیت (استصلاح مردم)
تعلیم و تربیت یکی از وظایف مهم حاکمیت است، همچنان که اشاره شد، امام علی علیه السلام در منشور حکومتش (عهدنامه مالک اشتر) یکی از اهداف حکومت خود را استصلاح مردم (تعلیم و تربیت) می داند و در مورد دیگر یکی از حقوق مردم را تعلیم و تربیت آنها بیان می فرماید.
«و تعلیمکم کیلا تجهلوا و تأدیبکم کیما تعلموا»(نهج: خ 34) «شما را تعلیم دهم تا نادان نمانید، و آداب آموزم تا بدانید».
بدیهی است که رویکرد تعلیم و تربیت در عصر امام علی علیه السلام ، آموزه های تربیتی، سیاسی، اجتماعی، اخلاقی است و در آن عصر مبارزه با جهل، کوته بینی، ظاهرنگری، سطحی نگری، ساده لوحی اجتماعی که زمینه آسیب پذیری جامعه را فراهم می آورد، مسأله ای حیاتی و سرنوشت ساز بوده است، واژه «استصلاح» هم ناظر به همین حوزه از آموزش است.
اداره حکیمانه جامعه آن روز هم، در آن سطح از روابط اجتماعی - اقتصادی، بیش از این نوع تعلیم و تربیت را نمی طلبید؛ ولی در عصر حاضر نهاد تعلیم و تربیت باید جهت «استصلاح» و پیشرفت فرهنگی مردم، بعلاوه رشد فرهنگ عمومی و تقویت وفاق اجتماعی، ریشه یابی آسیبهای گوناگون اجتماعی، به کسب مهارت و فن نیز بپردازد. یکی از زیر ساختهای مهم و سرنوشت ساز اشتغال و تولید، تربیت نیروی انسانی کارآفرین است. هر مقدار که نظام تعلیم و تربیت پیشرفته تر باشد، استعدادهای مختلف افراد جامعه شکوفاتر، و در نهایت کار آفرینی و ایجاد شغلهای کیفی و جدید بیشتر خواهد بود، به دیگر تعبیر محرک اساسی توسعه جامع و همه جانبه در جامعه، توسعه نیروی انسانی آن جامعه است و بار سنگین توسعه نیروی انسانی به عهده نظام تعلیم و تربیت است که در جای مناسب خود می باید مورد بحث قرار گیرد. آنچه که در این جا مهم است و باید بدان توجه شود، این است که در منشور حکومت امام علی علیه السلام به این اصل حیاتی و سرنوشت ساز تصریح شده است که هر کاری باید به کسی که متخصص آن است واگذار شود.
و توخّ منهم اهل التجربة و الحیاء من اهل البیوتات الصالحة و القدم فی الاسلام،(نهج: نامه 53) «و عاملانی این چنین را در میان کسانی جستجو کن که تجربه و حیاء دارند، از خانواده هایی پارسا و سابقه دار در اسلام.
در واقع کارگزارانی می توانند، مسؤولیت مدیریت را به عهده گیرند که هم تجربه کاری دارند و هم صداقت و درستکاری.
3 شکوفایی بخشهای مهم اقتصادی
الف- کشاورزی :
بخش کشاورزی از نظر امام علی علیه السلام جایگاه ویژه ای دارد. به گونه ای که صلاح، نفع و خیر مردم به صلاح طبقه کشاورز وابسته است، بر همین اساس نسبت به مدارا کردن با دهقانان هماره توصیه می فرمود، کان علی علیه السلام یوصی بالاکارین و هم الفلاحون.(مجلسی: 103/172)
به فرماندهان نظامی نیز دستور می داد که از جانب آنها به کشاورز ظلم و ستم نشود.
أنشدکم اللّه فی فلاحی الارض ان یظلموا قبلکم،(محمدی: 4/172) «از شما فرماندهان نظامی می خواهم که مبادا فلاحت پیشه گان از جانب شما مورد ظلم واقع شوند.»
بر همین اساس سیاست مالی و جمع آوری «خراج» به گونه ای تعیین می کردند که عدالت و انصاف مورد توجه قرار گیرد.
فأنصفوا الناس من أنفسکم و اصبروا لحوائجهم فانّکم خزّان الرعیّة و وکلاء الأمّة و سفراء الائمّة و لا تحسموا احدا عن حاجیة و لا تحبسوه عن طلبته و لا تبیعنّ للناس فی الخراج کسوة شتاء و لاصیف و لا دابة یعتملون علیها.(نهج، نامه 51)
«پس داد مردم را از خود بدهید و در برآوردن حاجتهای آنان شکیبایی ورزید، که شما خزانه دار رعیت هستید و وکیلان امت و سفیران امامان، حاجت کسی را روا ناکرده مگذارید، و او را از آنچه مطلوب اوست باز مدارید.»
بی شک بخش کشاورزی در آن زمان با در اختیار داشتن زمین و آب و حیوانی که به کمک آن کشت انجام می شد، به شکوفایی و بهره دهی می رسید، ولی در عصر کنونی بر آوردن نیاز و حاجت کشاورزان به این نیست که فقط سه عامل فوق را در اختیار داشته باشند؛ بلکه زنجیره نیازهای متفاوت باید بطور منطقی برآورده شود تا این که زمینه شکوفایی کشاورزی فراهم گردد. زنجیره ای که سر سلسله آن از کشت و داشت و برداشت شروع و به تثبیت قیمت محصولات و بیمه کردن آنها و بازاریابی و صادرات به بازارهای رقابتی جهان پایان می پذیرد؛ این زنجیره اگر یک حلقه مفقوده داشته باشد، مثلاً قیمت محصولات دچار نوسان چشمگیر باشد، برای ناکامی سیاستهای اقتصادی این بخش کافی است. همچنان که تجربه چندین برنامه پنج ساله در مورد این بخش شاهد این ناکامیهاست.
ب- صنعت و تجارت :
در دیدگاه امام علی علیه السلام جامعه از طبقات مختلفی تشکیل شده است. این طبقات عبارتند از: نظامیان، کشاورزان، قضات، کاتبان خاص و عام (هیأت وزیران و معاونان) کارمندان، بازرگانان، صاحبان صنعت و محرومان و ناتوانان. بی شک سرنوشت این طبقات در عینیت جامعه و حیات اجتماعی به یکدیگر وابسته است. و اعلم أن الرعیّه طبقات لایصلح بعضها الا ببعض و لا غنی ببعضها عن بعض.
بدان که ملت طبقاتی هستند که صلاح برخی به برخی دیگر وابسته و بعضی قشرها از بعضی دیگر بی نیاز نمی باشند، به همین جهت قوام و ایستایی گروههایی همچون نظامیان، کشاورزان، قضات، کاتبان خاص و عام، کارمندان، به دو طبقه بازرگان و صاحب صنعت می باشد. منشأ این وابستگی در عبارت زیر بطور فشرده بیان شده است. و لا قوام لهم جمیعا الا بالتجار وذوی الصناعات فیما یجتمعون من مرافقهم و یقیمونه من أسواقهم و یکفونهم من الترفّق بأیدیهم ما لا یبلغه رفق غیرهم.(همان، نامه 53)
«و کار این جمله (سپاهیان، کشاورزان، قضات، عاملان و نویسندگان) استوار نشود جز با بازرگانان و صنعتگران که جمع می شوند و با سودی که بدست می آرند، بازارها را بر پا می دارند، و کار مردم را کفایت می کنند، در آنچه که دیگران مانند آن نتوانند.»
اثر وجودی صنعتگران این است که کفایت می کنند کار مردم را؛ زیرا با کمک گرفتن از فکر و بازوی خود، مصنوعاتی از کالاهای سرمایه ای و مصرفی می سازند که دیگران توان انجام آن را ندارند (یکفونهم من الترفقّ بایدیهم مالا یبلغه رفق غیرهم) و فلسفه وجودی بازرگانان، این است که این مصنوعات را به بازارهای مصرف می رسانند و در نتیجه چرخه تولید را استمرار می بخشند. اگر مصنوعات صاحبان صنعت بواسطه تجارت به بازارهای مصرف روانه نگردد، تولید صنایع ممکن نیست ادامه یابد و در این صورت، طبقاتی مانند کشاورزان و نظامیان و قضات، و کارمندان به این نوع کالاهای ابزاری و مصرفی مورد نیاز خود نمی توانند دسترسی پیدا کنند. و در نتیجه ادامه کار آنها ممکن نخواهد بود؛ بر همین اساس فرمود قوام و استواری دیگر طبقات به دو طبقه بازرگان و صنعتگر است؛ به دیگر سخن در هر دوره، از تاریخ حیات اجتماعی انسان، طبقه کشاورز نیازمند به صنایع و ابزار آلات کشت و نظامیان و سپاهیان نیازمند سلاح و ساز و برگ نظامی، قضات و دیگر کارگزاران دولت وابسته به در آمد مالیات (خراج) می باشند.
اگر صاحبان صنعت نیازهای فوق را تولید نکنند و بازرگانان آنها را به بازارهای مصرف مورد نیاز نرسانند، بی شک روابط اجتماعی دچار اختلال می شود. همچنان که صاحبان صنعت و کشاورزان و قضات از جهت امنیت، وابسته به نظامیان هستند، وابسته، از جهت وفاق، نظم اجتماعی، زمینه سازی قراردادها، و اجرای آنها می باشند.
در فراز دیگری نیز به همین اثر وجودی بازرگانان و صنعتگران تصریح، و با تأکید و توصیه در مورد آنان می فرماید: ثمّ استوص بالتّجار و ذوی الصناعات واوص بهم خیرا؛ المقیم منهم، و المضطرب بماله و المترفّق ببدنه، فانّهم موادّ المنافع و أسباب المرافق، جلاّبها من المباعد و المطارح فی برّک و بحرک و سهلک و جبلک، و حیث لایلتئم النّاس لمواضعها و لایجترئون علیها، فانّهم سلم لانخاف بائقته و صلح لاتخشی غائلته.(همان)
و دیگر این که نیکی به بازرگانان و صنعتگران را بر خود بپذیر، و سفارش کردن به نیکویی درباره آنان را به عهده گیر، چه آنان که در شهر و ثابت هستند. و چه آن که با مال خود از این سو بدان سو رود و با دسترنج خود کسب کند؛ آنان مایه منفعتند و پدیدآورندگان وسایل مورد نیاز و آسایش و آورنده آن از جاهای دوردست و دشوار، در بیابان و دریا و دشت و کوهسار، جایی که مردم در آن جا گرد نیایند و در رفتن به آنجا دلیری ننمایند. این بازرگانان مردمی آرامند و نمی ستیزند، و آشتی و فتنه ای نمی انگیزند.»
4 راهبردها
الف- اصل درآمد مردم به منزله در آمد خزانه دولت:
رابطه اقتصادی حاکمیت با مردم را از دو منظر متفاوت می توان، مورد تحلیل قرار داد. در یک نگاه دولت نسبت به انجام وظایفی مسؤولیت دارد. تأمین امنیت، کالاهای عمومی که بخش خصوصی دست به کار تولید آنها نمی شود، و زمینه سازی فرایند توسعه و رشد برعهده دولت و طبعا هزینه این وظایف و اهداف را نیز باید از مردم در قالب مالیاتها دریافت نماید، این نگاه می طلبد که دولت درآمدهای خود را با سیاستهای مختلف اعتباری مالی افزایش دهد تا این که با قدرت هر چه بیشتر بتواند به وظایف خود عمل نماید و در نتیجه درآمد دولت نسبت به درآمد مردم اولویت پیدا می کند. نگاه دیگر این است که دولت یکی از وظایف مهم خود را افزایش درآمد مردم تلقی نماید، باور مسؤولان و مدیران میانی و پایین این است که مردم، هرچه بیشتر در آمد داشته باشند، دولت هم به همان نسبت می تواند بیشتر در آمد داشته باشد و ملت هر مقدار فقیرتر باشد، به همان نسبت بخش عمومی هم دچار فقر خواهد بود. با این نگاه سعی تمام دولتمردان و کارمندان بر این خواهد بود که زمینه کاهش فقر عمومی فراهم شود و در نتیجه مدیران نه تنها موانع حرکت تولید کالا و خدمات را بر می دارند، بلکه خود دست به کار شتاب بخشیدن به این حرکت می شوند.
امام علی علیه السلام بر این مطلب تأکید ویژه ای دارد:
ولا یثقلنّ علیک شی خفّفت له المؤنة عنهم فانّهم ذخر یعودون به علیک فی عمارة بلادک و تزیین و لایتک، مع استجلابک حسن ثنائهم و تبجّحک باستقاضة العدل فیهم معتمدا فضل قوّتهم بما ذخرت عندهم من اجمامک لهم و الثقة منهم بما عوّدتهم من عدلک علیهم و رفقک بهم. فربما حدث من الأمور ما اذا عوّلت فیه علیهم من بعد احتملوه طیبة أنفسهم به.(همان)
«و آنچه بدان بار آنان را سبک گردانی بر تو گران نیاید، چه آن اندوخته ای باشد که به تو بازش دهند، با آبادانی که در شهرهایت کنند و آرایشی که به ولایتها دهند؛ نیز ستایش آنان را به خود کشانده ای و شادمانی که عدالت را میانشان گسترانده ای، حالی که تکیه بر فزونی قوت آنان خواهی داشت بدانچه نزدشان اندوخته ای، از آسایشی که برایشان اندوخته ای و اطمینانشان که با عدالت خود بدست آورده و مدارایی که کرده ای و بسا که در آینده کاری پدید آید که چون آن را به عهده آنان گذاری با خاطر خوش بپذیرند.»
با توجه به مفاد این دستور اوّلاً، در آمد مردم از جهت اقتصادی ذخیره خزانه دولت به حساب می آید، ثانیا، رابطه عدالت گونه مردم با تو مستحکم تر می گردد، و مردم بهتر به تو اعتماد می کنند. این نگاه که در آمد مردم و قدرت تولید آنها را، در آمد خزانه دولت به حساب می آورد، در روابط اقتصادی جامعه ساختار متناسب را می طلبد.
ب- شرایط کلی ساختار متناسب با اصل اولویت در آمد مردم
1- کاهش دخالت دولت در حوزه اقتصاد :
بسیاری از مسؤولیتهای اقتصادی را که بخش خصوصی می تواند انجام دهد، دولت نباید دست به کار آنها شود، بلکه باید نظارت بر انجام آنها داشته باشد و با سیاستهای اقتصادی این بخش را به طرف اهداف مورد نظر هدایت کند. پدیده های ناهنجاری همانند کسر بودجه، تورم، انحصارات، رانت خواری اقتصادی - سیاسی، اتلاف منابع، کاهش بهره وری، از ناتوانی و ناکار آمدی دولت در حوزه اقتصاد نشأت می گیرد. این ضعف کارآمدی تنها در سایه کم کردن حجم دولت و محدودنمودن میدان دخالت و مباشرت مستقیم آن، مرتفع می گردد. نظارت دقیق تر و هدایت وسیع تر دولت با توجه به گستردگی و پیچیدگی روابط اقتصادی امروز کارسازتر است تا دخالت و تصدی دولت در آنها.
2- مدیریت در حوزه زیر ساختها :
مسیر توسعه و رشد تولید واشتغال هموار نمی گردد، مگر این که دولت زیر ساختهای آن را به سامان برساند. بدون داشتن راههای مواصلاتی بهداشت، آموزش، خدمات بانکی، امنیت، دفاع، حرکت توسعه، زمینه عینی ندارد. با کاهش تصدیهای دولت و هزینه های جاری آن، طبعاً توان دولت بر مدیریت و تولید این زیر ساختها متمرکز، و با شکل گیری این زیر ساختها هزینه بالاسری تولید، کاهش و در نتیجه برخی از شرایط عینی و سخت افزاری رشد تولید و اشتغال فراهم می گردد.
3- کاهش موانع فرایند تولید :
موانع آشکار و پنهان قانونی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی بخش کشاورزی، صنعت و تجارت باید برداشته شود و بطور واقع بینانه شرائط نرم افزاری توسعه و اشتغال در بخشهای فوق فراهم گردد. به عنوان مثال ،تجارت داخلی و خارجی در خدمت تولید صنایع و کشاورزی قرار گیرد. تا این که مصرف بازارهای داخلی و خارجی نقش پشتوانه استمرار تولید و سرمایه گذاری را ایفا نماید نه این که تولید در خدمت تجارت داخلی و خارجی باشد که در نتیجه در آمد دلالی و رانت خواری زمینه رشد سرمایه گذاری و تولیدات را از بین ببرد.
البته بحث راهبرد به نکات فوق محدود نمی شود، بلکه مسائل حیاتی دیگری را هم زیر پوشش دارد که در جای مناسب خود باید مورد بررسی قرار گیرد. به امید آن روز که جامعه ما به سطح رفاهی که حدیث زیر آن را بیان می کند، دسترسی پیدا کند: مااصبح بالکوفة احد ناعماً، ان ادناهم منزلة لیأکل البرّ و یجلس فی الظلّ و یشرب من ماء الفرات».(مجلسی: 40/327)
جمع بندی
1- کار، اشتغال و تولید با سه رویکرد فلسفی، جامعه شناختی و اقتصادی مورد بررسی قرار گرفت، زیرا بین این سه رویکرد ارتباط منطقی وجود دارد.
2- در نگرش فلسفی تدبیر انسان و جهان انسان در حوزه رابطه با طبیعت فعال و تأثیرگذار و طبیعت مورد تسخیر و استخدام اوست.
3- در بعد جامعه شناختی، کار و تولید به عنوان هنجار، ارزش ابزاری و غائی می باید تا در روابط اجتماعی تجلی یابد و در نتیجه فرهنگ کار و تولید شکل گیرد.
4- با شکوفایی این فرهنگ، راهبردهای سنجیده اقتصادی به ثمر می نشیند و دولت می تواند سیاستهای اقتصادی اشتغال و تولید را در دو بخش عمومی و خصوصی عملی سازد.
منابع تحقیق :
1- نهج البلاغه، قم، مؤسسه النشرالاسلامی، 1363.
2- رفیعی، فرامرز، آناتومی جامعه، شرکت سهامی انتشار،1378.
3- بروس کوئن، درآمدی بر جامعه شناسی، ترجمه محسن ثلاثی، تهران، فرهنگ معاصر، 1370.
4- الحکیمی، محمدرضا و دیگران، الحیاة، ج 5، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1367.
5- المحمودی، محمد باقر، نهج السعادة، فی مستدرک نهج البلاغه، الجزء الرابع، مؤسسة المضامین الفکری، بیروت، 1968 میلادی.
6- محمدی الریشهری، موسوعة الامام علی ابن ابیطالب (ع)، ج4، محمد، قم، دارالحدیث، 1421.
7- شیخ مفید، محمد بن محمد النعمان، الارشاد، قم، مکتبة بصیرتی، بی تا.
8- کلینی الرازی، ابن جعفر محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج 5، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1362.
9- حرالعاملی، محمد بن الحسن، وسائل الشیعه، ج 13، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی تا.
10- چلپی، مسعود، جامعه شناسی نظم، نشرنی، تهران، 1375.
11- مطالعات آماده سازی تدوین برنامه سوم اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی جمهوری اسلامی ایران، جلد سوم، نیروی انسانی بازار کار، اشتغال، تهران، سازمان برنامه و بودجه، 1379.
12- مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 103، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403 ه ق.

نویسنده : حسن نظری

منبع : hawzah

سه شنبه 22/4/1389 - 8:50
دعا و زیارت
هنجار آفرینی (تبدیل پدیده رفتاری به هنجار)
برای تبدیل یک پدیده رفتاری به «هنجار» باید بین آورنده هنجار و مخاطبان و اعضای جامعه و پدیده مورد نظر، رابطه مثبت وجود داشته باشد. فردی که هنجار را می آورد باید اعضای جامعه او را پذیرفته باشند، آنچه که به عنوان هنجار در پیام خود دارد، باید مورد نیاز جامعه باشد تا این که از آن استقبال شود. با فرض مورد قبول بودن هنجار آور در دید اعضای جامعه و مورد نیاز بودن پدیده رفتاری موردنظر این پدیده رفتاری به سرعت تبدیل به هنجار می شود.(رفیعی، 504)
بر این اساس اگر نسبت عملی و گفتاری امام علی علیه السلام در مورد کار و تلاش مفید و منظم به جامعه رسانده شود، بی شک جامعه بطور طبیعی آن را به عنوان «هنجار»، «ارزش» می پذیرد. چون هنجار آوری، مانند او که از نظر جامعه اسوه نجات در تمام ابعاد حیات فردی، اجتماعی، دنیوی و اخروی است، سنن گفتاری و عملی او را الگو و مقیاس رفتاری خود قرار خواهد داد، بشرط این که این سنن گفتاری و عملی، آن طور که از متون اسلامی استفاده می شود، شفاف و بی پیرایه به مخاطبان و اعضای جامعه هماهنگ با نیاز زمان ابلاغ گردد به تعبیر دیگر باور و شناخت اعضای جامعه در هر زمان نسبت به گفتار و رفتار امام علی علیه السلام در مورد اصل کار مفید، انواع کار، بهره وری کار، نظم کاری، و دیگر چالشهای فرهنگ کاری که جامعه با آن دست به گریبان است، بهترین زمینه ای است که این گفتار و رفتار تبدیل به هنجار و ارزش گردد، بشرط این که روح زمان در این سنن کار ساز دمیده شود و حساسیتهای زمانه در ابلاغ این سنن مورد غفلت پیام رسانان قرار نگیرد. اکنون سنت رفتاری و آنگاه سنت گفتاری او در مورد وجوه مختلف کار مورد بررسی قرار می گیرد.
1. سنت رفتاری امام علی علیه السلام
شیوه عملی آن حضرت، اشتغال به اصل کار مفید بوده، و شکل کار برای او مطرح نبوده است، این که برخی تصور می کنند که اگر انسان برای خودش کار را انجام دهد با موقعیت اجتماعی سازگار است و اگر به عنوان دستمزد گرفتن برای دیگران آن را انجام دهد، حفظ جایگاه اجتماعی او نشده است، با سیره عملی او نمی سازد. فرهنگ کار می طلبد که موقعیت اجتماعی افراد، کار و تلاش را این گونه طبقه بندی ننمایند که این نوع تلاش با موقعیت او سازگاری دارد و آن نوع دیگر ناسازگار است؛ بلکه در نگرش جامعه موقعیت اجتماعی نباید نسبت به انواع کار حساسیت منفی داشته باشد. هر کار مفید و سازنده ای عزت و احترام اجتماعی را به دنبال داشته باشد و هیچ نوع کار سازنده ای با موقعیت و جایگاه اجتماعی افراد، ناسازگار تلقی نگردد. امام علی علیه السلام بر طبق نصّ زیر به عنوان، اجیر کار می کرده است.
الامام علی علیه السلام : جُعتُ یوما بالمدینه جوعا شدیدا فخرجت اطلب العمل فی عوالی المدینه فاذانا بامرأة قد جمعت مَدَرا فضننتها ترید بلَّه فاتیتها فقاطعتها علیه: کلّ ذنوب علی تمرةٍ، فمدَدتُ ستة عشر ذنوبا حتی مجلت یدای ثم اتیت الماء فاصبتُ ثم اتیتها فقلت بکفی هذا بین یدیها فعدت لی ستة عشرة تمرة: فاتیت النبی صلی الله علیه و آله فأخبرته فاکل معی منها.(حکیمی: 5/323؛ مجلسی: 41/33)
امام علی علیه السلام می فرماید: روزی در مدینه گرسنگی شدید بر من عارض شد، در اطراف مدینه به دنبال کار بودم، زنی را دیدم که مقداری کلوخ جمع کرده و می خواهد آن را گل کند. با او قرار گذاشتم هر ظرف آب در ازای یک دانه خرما، شانزده ظرف آب آوردم تا این که دستانم تاول زد، پس مقداری آب نوشیدم و از زن در مقابل کار، خرما خواستم، او هم شانزده دانه خرما به من داد، نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمدم و جریان را تعریف کردم و با هم خرما خوردیم».
او با دستان خود کار می کرد، هماره زمین را کشت و آبیاری، و هسته خرما را غرس می نمود و در عین حال بعد از آباد کردن این مزارع آنها را برای فقرا، وقف می کرد که به عنوان نمونه به وقف نامه زیر اکتفا می شود.
بسم اللّه الرحمن الرحیم، هذا ما تصدق به عبداللّه علی امیرالمؤمنین تصدّق بالضّیعتین المعروفتین بعین ابی نیذر و البغیبغة علی فقراء اهل المدینة و ابن السبیل.(محمودی: 4/15)
بنابراین سنت عملی او اشتغال به کار مفید و سازنده بوده است. در نظر او مکانت و موقعیت ممتاز اجتماعی او هیچ گاه تنافی با اصل کار کردن و یا کار برای دیگران انجام دادن نبوده است. مهم در رفتار و سیره عملی آن حضرت کار مثبت و سازنده بوده است و از این جهت می تواند، اسوه و الگوی گویای کار مفید برای جامعه اسلامی باشد.
2. سنت گفتاری امام علی علیه السلام
روایاتی که از امام علی علیه السلام درباره کار و تلاش نقل شده است، از جهت هنجاری بودن و ارزشی بودن مفاد آنها، بهره وری کار و نظم کاری، به چند دسته تقسیم می شود.
الف - هنجاری بودن کار ( ناهنجار بودن تنبلی ) :
عن الامام علی علیه السلام : إنی لابعْضُ الرجل کسلان من امر دنیاه لانه اذا کان کسلان من امر دنیاه فهو عن أمر آخرته أکسل.(محمدی: 4/169)
«مبغوض می دارم کسی را که نسبت به کار حیات مادیش تنبل و بی تفاوت است. زیرا کسی که نسبت به زندگی دنیایش چنین است، در مورد آخرتش تنبل تر و بی تفاوت تر است.»
در روایت دیگر فرمود: ان یکن الشغل مجهدة فاتصال الفراغ مفسدة.(مفید: 158) «هر چند کار و تلاش همراه با زحمت و رنج است اما بیکاری پیوسته منشأ فساد و تباهی است.»
ب - ارزشی بودن کار :
هر پدیده اعم از رفتار و کالا که در راستای نیاز انسان قرار گیرد ارزش پیدا می کند. مثلاً گرسنگی یک نیاز است و ماده غذایی که این نیاز اساسی را اشباع می نماید، ارزش و مطلوبیت ابزاری پیدا می کند. کار و اشتغال نیز چون وسیله و طریق تأمین نیازهای گوناگون مادی انسان است، ارزش ابزاری دارد؛ همچنان که بیکاری بطور طبیعی، منشأ فقر و تنگدستی و ناکام ماندن خواسته های انسان می شود و در نتیجه ارزش ابزاری منفی به خود می گیرد.
امام علی علیه السلام در این باره می فرماید: انّ الأشیاء لما ازدوجت ازدوج الکسل و العجز فنتجا بینهما الفقر.(کلینی: 5/86) «آنگاه که پدیده ها با یکدیگر جفت و جور شدند، تنبلی و ناتوانی نیز در کنار هم قرار گرفتند و فقر و تنگدستی را پدید آوردند.»
در این روایت، فقر پدیده ای منفی و بیکاری به عنوان عامل و منشأ آن، ارزش ابزاری منفی پیدا می کند. در مقابل کار و تلاش، نقش ارزش ابزاری مثبت را ایفا می کند. همچنان که در روایت زیر کارهای مختلف، سبب و طریق معیشت تلقی شده است.
ان معایش الخلق خمسة: الامارة و العمارة و التجارة و الاجارة و الصدقات و اما وجه العمارة فقوله تعالی هو انشأکم من الارض و استعمرکم فیها(هود/ 61) فاعلمنا سبحانه انه قد امرهم بالعمارة لیکون ذلک سببا لمعایشهم لما یخرج من الارض من الحب و الثمرات و مما جعله اللّه معایش للخلق.(حر عاملی: 13/195؛ مجلسی: 93/47)
این روایت صراحت در وسیله بودن کارهای مختلف، جهت تأمین معیشت انسان را دارد. در دیگر نظامهای اجتماعی نیز عنصر کار ابزاری دارد و چون انسان در حیات طبیعی اش به دنبال تأمین نیازهای معیشتی خود می باشد و کار در راستای رفع این نوع نیازها قرار می گیرد و در نتیجه نقش ابزاری را کسب می نماید، بر همین اساس در نظریه های علم اقتصاد در مورد نیروی کار در جانب عرضه، متغیر اصلی را دستمزد به حساب می آورند.
از منظر این نظریه ها انسان اقتصادی، انسان طبیعی است که نگرش، منش و رفتار او تأمین نیازهای طبیعی فردی و اجتماعی است. در واقع این نیازهای طبیعی است که انگیزه های متفاوت را، به عنوان عامل مؤثر در پیدایش پدیده کار، به دنبال دارد. انسان طبیعی بر پایه این انگیزه ها، دست به کار و تلاش می زند و بی شک تا آن جا که این انگیزه ها برد و کشش دارند، عامل کار- نیروی انسانی - تلاش می نماید. این انگیزه ها بطور فشرده، عبارتند از انگیزه های بیرونی مانند نیازهای اقتصادی، میل به پیوستگی به دیگران، کسب عزت و احترام در جامعه و انگیزه های درونی مانند تمایل به تحرک و فعالیت، تجربه و شناسایی موقعیت و خودیابی.(چلپی: 6-265)
این انگیزه های بیرونی و درونی هرچند از این جهت با یکدیگر تفاوت دارند که عامل کار بر اساس انگیزه بیرونی، وسیله برای هدف دیگری قرار می گیرد، و براساس انگیزه درونی خود کار، هدف می شود، نه وسیله؛ ولی در هر دو فرض کار در راستای تأمین نیازهای طبیعی انسان قرار می گیرد. انسان طبیعی خواسته های طبیعی دارد که کار و تلاش یا یکی از این خواسته هاست (ارزش غایی طبیعی) یا وسیله ای است جهت تأمین نیازهای دیگر (ارزش طبیعی ابزاری) و از روایتی هم که عمارت و آبادانی را یکی از عوامل و اسباب، معیشت معرفی نموده است، می توان ارزش طبیعی ابزاری داشتن کار را استفاده کرد.
نکته اساسی که باید بدان توجه داشت، این است که انسان طبیعی نیازهای طبیعی دارد و عنصر کار را وسیله برای تأمین این نیازهای طبیعی قرار می دهد. از این جهت کار دارای ارزش ابزاری می شود؛ ولی اگر همین انگیزه های طبیعی را به گونه ای ارتباط به حیات انسانی - نه طبیعی - بدهیم، کار به نوبه خود ارزش غایی می شود نه ارزش ابزاری. از نوع ارزش ابزاری طبیعی و دقیقا روایاتی که عنصر کار را ارزش تلقی می کند، بواسطه جهت بخشیدن به انگیزه درونی و بیرونی کار است، به گونه ای که مرتبط با حیات انسانی می شود، نه حیات طبیعی. به دیگر سخن اگر کسی به انگیزه دستمزد گرفتن و تأمین معیشت و رفاه خود و خانواده خود کار و تلاش نماید، یک درجه از تقوا را تحصیل نموده است و بر اساس این انگیزه، کار ارزش غایی پیدا می کند نه ارزش ابزاری، زیرا چنین کاری در واقع یک نوع انجام وظیفه دینی است. امام علی علیه السلام در دو روایت زیر همین نوع ارزش را مطرح فرموده است:
ما غدوة احدکم فی سبیل اللّه باعظم من غدوة یطلب لولده و عیاله ما یصلحهم.(محمدی:4/169) «هیچ تلاش صبح هنگامی در راه خدا به فضیلت کار صبح هنگام، در جهت رفاه و آسایش فرزند و خانواده نمی رسد.»
من طلب الدنیا حلالاً تعطّفا علی والد او ولد او زوجة، بعثه اللّه تعالی و وجهه علی صورة القمر لیلة البدر.(همان، 170)
«کسی که از سر دلسوزی بر پدر یا فرزند یا همسر به دنبال امر دنیایش باشد، چهره او در قیامت همانند ماه شب چهارده است.»
در واقع این نوع روایات، قوی ترین انگیزه انسان طبیعی را برای کار و تلاش که همان تحصیل در آمد است، مورد مناقشه قرار نداده است؛ بلکه همین انگیزه طبیعی را جهت جدید داده است، به این صورت که تلاش و تحصیل در آمد برای معیشت خود و خانواده خود، به این عنوان است که یکی از وظایف و مسؤولیتهای دینی او در مقابل خانواده همین است. با این جهت جدید دادن ارتباط انگیزه طبیعی از حوزه حیات طبیعی قطع و وابسته به حیات انسانی می شود و در سایه همین جهت یابی انگیزه، ماهیت کار و تلاش بعلاوه ماهیت فیزیکی، حقوقی، اجتماعی، اقتصادی، جوهره ارزشی نیز پیدا می کند. اگر این جهت یابی انگیزه طبیعی کار نبود، کار، ویژگیهای فیزیکی، حقوقی، اجتماعی و اقتصادی را داشت و ماهیت ارزشی نداشت. همچنان که از روایت زیر همین واقعیت را می توان استفاده نمود. قال رجل لابی عبداللّه علیه السلام و اللّه انا لنطلب الدنیا و نحب ان نؤتاها فقال: تحب ان تصنع بها ماذا؟ قال: اعود بها علی نفسی و عیالی واصل بها و اتصدّق بها و احج و أعتمر، فقال علیه السلام لیس هذا طلب الدنیا، هذا طلب الأخرة.(کلینی: 5/72)
«مردی به امام صادق علیه السلام گفت: دنبال دنیا هستم و رسیدن به آن را دوست دارم. امام سؤال فرمود: برای چه رسیدن به دنیا را دوست داری؟ جواب داد: برای این که نیازهای خود و خانواده ام را برآورده و بواسطه آن صله رحم، صدقه، حج و عمره بجا آورم، امام فرمود: این طلب دنیا نیست بلکه طلب آخرت است.»
انسان طبیعی تلاش می کند که در آمد بدست آورد تا نیازهای مادیش را اشباع نماید؛ اما همین انسان طبیعی می تواند، جهت دیگری به انگیزه طبیعی خود بدهد، به این صورت که در آمد کسب می نماید تا وظایف و مسؤولیتهای مختلف دینی اش را اعم از واجب و مستحب انجام دهد و در این صورت همان انگیزه با این جهت یابی جوهره فعالیت اقتصادی را تغییر می دهد و واقعیت ارزشی بدان می بخشد، بنابراین کار و تلاش می تواند درجه ای از فضیلت تقوایی را کسب نماید و ارزشی غائی - ذاتی داشته باشد.
این بخشی از رویکرد ارزشی کار است. به همین جهت تعبیر می شود که درجه ای از تقوا و ارزش را می تواند داشته باشد. بخش دیگر این رویکرد را می توان، عمیق تر مطرح نمود و در سایه آن باید تلاش و کار علی بن ابی طالب علیه السلام را به مثابه الگو و هنجار اجتماعی جامعه انسانی در هر زمانی تفسیر نمود. این رویکرد که در واقع یکی از چالشهای اجتماعی جامعه ماست، به عنوان تقوای اجتماعی کار، مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
بهره وری کار
پدیده بیکاری یکی از مشکلات جدی جوامع امروزی، وبیکاری پنهان که در واقع روی دیگر سکّه کاهش بهره وری کار به حساب می آید، یکی دیگر از مشکلات است. جامعه ما نیز در کنار بیکاری حاد و فراگیر از مشکل کاهش بهره وری نیز رنج می برد. از مقایسه بهره وری نیروی کار طی دوره بیست ساله (1375-1355) کاهشی در حدود 5/27% را می توان بدست آورد؛ یعنی بهره وری نیروی کار در سال 1375 تنها 5/72% بهره وری نیروی کار در سال 1355است، به بیانی با فرض ثبات بهره وری نیروی کار در طی این دوره، باید ارزش افزوده کل بخشها در سال (1375) با 10566 نفر شاغل بدست می آمد. در حالی که به علت کاهش بهره وری نیروی کار، این ارزش افزوده توسط 14572 نفر شاغل بدست آمده است. به دیگر سخن حدود 4006 نفر از شاغلین در سال 1375 نسبت به سال 1355 دچار بیکاری پنهان بوده اند.(مطالعات: 3/32)
این کاهش بهره وری، عوامل گوناگون دارد که در جای خود باید مورد بررسی علمی قرار گیرد. آنچه که در این جا باید بدان توجه شود، این است که امام علی علیه السلام سفارش می کند که هر کاری باید با علم و مهارت لازم انجام گیرد.
العامل بالعلم کالسائر علی الطریق الواضح.(نهج، حکمت 480) «کار با دانش و مهارت مانند گام برداشتن در طریق روشن است. همچنین می فرماید: دقت و درستکاری در کار باید مورد توجه قرار گیرد.»
قیمة کل امرءٍ ما یحسنه.(همان، حکمت 122) «ارزش هر فردی به اندازه حسن و درستکاری اوست.»
طبیعی است که با کاربردی کردن دو عنصر مهارت و درستکاری می توان بهره وری کار را افزایش و در نتیجه از بیکاری پنهان جامعه جلوگیری نمود.
تقوای اجتماعی کار
در نظام های اجتماعی، انگیزه کار در قشرهای متوسط، تحصیل در آمد است و در قشر مرفه، کسب موقعیت اجتماعی است، چون برخی مشاغل می تواند، موقعیت اجتماعی ویژه را بدنبال داشته باشد. معمولاً در نظامهای اجتماعی قدرت سالار هر شغلی که به راس هرم قدرت، بیشترین ارتباط و تعامل را داشته باشد، موقعیت اجتماعی مهمتری را هم فراهم می سازد. بر همین اساس ممکن است، انگیزه کار صرفا تحصیل درآمد نباشد؛ بلکه کسب موقعیت اجتماعی باشد.
در این گونه نظامها ممکن است، فردی توان لازم کاری یا امانت و درستکاری شغلی را نداشته باشد؛ ولی مسؤولیت آن کار را به عهده گیرد و این پدیده معمولی و متعارفی است که نیاز به بحث ندارد، ولی در نظامهای اجتماعی شایسته سالار شایستگی شغلی عامل تعیین کننده است. کسی که شغلی را عهده دار می شود، توان همه جانبه آن کار را طبعا باید داشته باشد. بدون این توان، شایستگی معنا ندارد.
اکنون مفهوم تقوای اجتماعی کار رویکردی به شایستگی کار به معنای غنی آن دارد. ممکن است از واژه «تقوا» و شایستگی کاری چنین برداشتی شود که عبارت است از رعایت حدود شرعی و قانونی کار، هر کس تا آن جا که برای او مقدور است، این حدود را مورد توجه قرار دهد و در میدان کار آنها را زیر پا نگذارد. ولی چنین تفسیری نمی تواند، حدود توان و قدرت کاری را زیر پوشش قرار دهد. مثلاً اگر پزشکی حدود شرعی و قانونی کار پزشکی را رعایت نماید و دست به کار طبابت بشود، هر چند توان متعارف این شغل را نداشته باشد، بر اساس این تعریف می توان گفت که تقوای پزشکی را رعایت نموده است. اما اگر توان و مهارت کاری، هر کار را در مفهوم تقوای کاری آن کار وارد نمودیم، این مفهوم در نهان خود دو عنصر را به یک نسبت شامل می شود. یکی امانت کاری که همان رعایت حدود شرعی و قانونی کار باشد و دیگری توان و مهارت کاری؛ تقوای کاری در روابط اجتماعی می طلبد که نسبت به آن کار هم درست کار و امین باشد و هم توانمند و با مهارت. بطور طبیعی هر مقدار که مهارت بیشتری داشته باشد خدمت بیشتری می تواند به جامعه ارائه دهد و هر مقدار خدمت بیشتر و حساس تری با حفظ امانت و درستکاری به جامعه ارائه دهد، فضیلت و تقوای بیشتری را کسب می نماید.
در این صورت، موقعیت اجتماعی مهمتری در نظام شایسته سالاری تحصیل می نماید. ولی این موقعیت اجتماعی دقیقا در گرو کیفیت بهتر کار، هم از جهت مهارت و هم از جهت درستکاری است. با این رویکرد در مورد مفهوم تقوا و جامعیت آن باید شیوه امام علی علیه السلام را در مورد کار و تلاشش تفسیر نمود، و هم آن را الگو و هنجار کاری جامعه قرار داد. چه این که کار و تلاش آن حضرت نمادی از مهارت کاری و درستکاری و اخلاص است و در نتیجه مصداق روشن «ان اکرمکم عنداللّه اتقیکم» می باشد.
ادامه دارد ...

 

نویسنده : حسن نظری
منبع :
hawzah

سه شنبه 22/4/1389 - 8:49
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته