• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 604
تعداد نظرات : 199
زمان آخرین مطلب : 5272روز قبل
دنیای گیاهان و حیوانات

دوشنبه 14/10/1388 - 7:37
ادبی هنری

...‎ چنگیز، متوجه بخارا شد و در اوایل محرم سنه سبع عشره و ستمائه، به دروازه قلعه نزول فرمود.‎... و لشكرها بر عدد مور و ملخ فزون بود و از حصر و احصا بیرون، فوج فوج، هر یك چون دریای ِ در موج می رسیدند و برگرد شهر نزول می كردند.‎.. و روز دیگر را، كه صحرا از عكس خورشید، تشتی نمود پر از خون، دروازه بگشادند و در ِ نفار و مكاوحت بر بستند.‎... و معارف شهر بخارا، به نزدیك چنگیزخان رفتند و چنگیزخان به مطالعه حصار و شهر در اندرون آمد، و در مسجد جامع راند و در پیش مقصوره بایستاد و پسر او تولی پیاده شده و بر بالای منبر برآمد. چنگیزخان پرسید كه «سرای سلطان است ؟» گفتند: «خانه یزدان است.» او نیز از اسب فرو آمد و بردو سه پایه منبر برآمد و فرمود كه صحرا از علف خالی است؛ اسبان را شكم پر كنند. انبارها كه در شهر بود گشاده كردند و غله می كشیدند و صنادیق مصاحف به میان صحن مسجد می آوردند و مصاحف را در دست و پای می انداخت و صندوق ها را آخور اسبان می ساخت و كاسات نبیذ پیاپی كرده و مغنیات شهری را حاضر آورده تا سماع و رقص می كردند و مغولان، بر اصول غنای خویش، آوازها بركشیده.و ائمه و مشایخ و سادات و مجتهدان عصر بر طویله آخورسالاران به محافظت ستوران قیام نموده و امتثال حکم آن قوم را التزام کرده. بعد از یک دو ساعت چنگیزخان بر عزیمت مراجعت با بارگاه برخاست و جماعتی که آنجا بودند روان می شدند و اوراق قرآن در میان قاذورات لگدکوب اقدام و قوایم گشته‎ ، در این حالت، امیرامام جلال الدین علی بن الحسن الرندی، كه مقدم و مقتدای سادات ماوراءالنهر بود و در زهد و ورع مشارالیه، روی به امام ركن الدین امام زاده، كه از افاضل علمای عالم بود، طیب الله مرقدهما، آورد و گفت: «مولانا، چه حالت است، اینكه می بینم، به بیداری است یارب یا به خواب؟! » مولانا امام زاده گفت: «خاموش باش، باد بی نیازی خداوند است كه می وزد. سامان سخن گفتن نیست!»
چون چنگیزخان از شهر بیرون آمد، به مصلای عید رفت و به منبر بر آمد و عامه شهر را حاضر كرده بودند. خطبه سخن، بعد از تقریر... در آن آغاز نهاد كه «ای قوم بدانید كه شما گناه های بزرگ كرده اید و این گناه های بزرگ، بزرگان شما كرده اند از من بپرسید كه این سخن، به چه دلیل می گویم. سبب آنكه من عذاب خدایم، اگر شما گناه های بزرگ نكردتی، خدای، چون من عذاب را به سر شما نفرستادی..
[تاریخ جهان گشای جوینی ، ج ۱ ، ص ۸۰-۸۱]

دوشنبه 14/10/1388 - 7:32
خواستگاری و نامزدی
www.3jokes.com - عکس، کلیپ، جوک، SMS

 

www.3jokes.com - عکس، کلیپ، جوک، SMS .

www.3jokes.com - عکس، کلیپ، جوک، SMS

www.3jokes.com - عکس، کلیپ، جوک، SMS .

www.3jokes.com - عکس، کلیپ، جوک، SMS

www.3jokes.com - عکس، کلیپ، جوک، SMS .

www.3jokes.com - عکس، کلیپ، جوک، SMS

www.3jokes.com - عکس، کلیپ، جوک، SMS

 

www.3jokes.com - عکس، کلیپ، جوک، SMS

 

دوشنبه 14/10/1388 - 7:28
شعر و قطعات ادبی

می روم گندم ها را بدهم، نان بگیرم

سیر که شدم،

دوباره مثل تو عاشق خواهم شد

فریا یوسفی

دوشنبه 14/10/1388 - 7:27
شعر و قطعات ادبی
        

 

به عاشقی به شکفتن به گل می اندیشم

به دست های من و تو به پل می اندیشم

ز جزء جزء گذشتم در این زمانه مسخ

به بی نهایت آبی به کل می اندیشم

همیشه سکر نگاهت مرا گرفته زخویش

به خون تاک تغزل به مل می اندیشم

برای آنکه به وصفت مرا اجازه دهند

بهانه کردم و گفتم به گل می اندیشم

 

پرویز بیگی

دوشنبه 14/10/1388 - 7:18
خواستگاری و نامزدی

الموت . روستای لات . پائیز 88 .

عبور ثانیه ها از پنجره ای که ورایش زنی جهان را به لبخندی با عطر کاهگل فراخوان داده .

زندگی ادامه دارد . . .

الموت . بخش رودبار شهرستان .

تصاویر "سجاد پیشدادی"

دوشنبه 14/10/1388 - 6:47
دنیای گیاهان و حیوانات

45

تصاویر "امین موسوی"

يکشنبه 13/10/1388 - 19:21
محبت و عاطفه
سلام ِ صبح ِ تو لبریز مهربانی بود
شبیه عشق پر از شور زندگانی بود

 

نه حاجتی به تمنا ، نه "دوستت دارم"
سلام ِ ساده رساتر از این معانی بود

پر از طراوت حسی که مثل لحظه عشق
اگرچه رنگ گذر داشت ، جاودانی بود

شبیه بارش رگبار تند پاییزی
تمام عشق همین حس ناگهانی بود

...

غروب بود و حضور مکدّر اشیا
سلام تو ُپر ِتردید و بدگمانی بود

خراش داد صدای تو زخم روحم را
که مثل اشک تو و بغض من نهانی بود

...

شبی به آخر خط می رسیم و می بینیم
که آن خراش همان خط و آن نشانی بود

تو می رسی به نگاهی ، خدا نکرده ، سیاه
و حسرتی که چرا آنچه بود  فانی بود ،

و من کنار ردیف سترون کلمات
به شاعری که شبی ناگهان روانی...شد !

محمدرضا تركی

يکشنبه 13/10/1388 - 18:57
شعر و قطعات ادبی
مرد فریاد برآورد :"مرا یاری نیست ؟"*
کوفیان هلهله کردند :"...هلا...آری نیست"

 

شمر تکبیر برآورد که در لشکر تو
پرچمی نیست به پا ، دست علمداری نیست!

[ شمر و تکبیر!؟ بلی بین حقیقت وَ دروغ
ای بسا، گرچه به ظاهر، ره بسیاری نیست ]

مرد غرید که تکبیر شما تزویراست
ور نه حاشا که شما را به خدا کاری نیست

گرم سودای خدایید به بازار سیاه
آه ، مکّاره تر از این سر بازاری نیست!

[ غیرتم کشت که چندی ست به بازار دروغ
می فروشند وطن را و خریداری نیست ! ]

مرد غرید : "مرا مرگ حیاتی تازه ست
زندگی کردن با خواری ، جز عاری نیست"

عُمَر سعد به ری - اما - می اندیشید
- "بهتر از گندم ری هیچ بر و باری نیست.."

مرد نالید : " تو را هرگز از گندم ری
یا که از مردم وی حاصل سرشاری نیست

آسیاها همه بر خون شما خواهد گشت
نان نفرین شدگان لقمهّ همواری نیست"

[ زندگی گرچه مصافی ست میان بد و خوب
کربلا حادثه قابل تکراری نیست * ،

غالبا شمر و یزیدند به جولان اینجا
حُر که سهل است ، در این معرکه مختاری نیست! ]

 

* هل من ناصر ینصرنی؟
* لایوم کیومک یا اباعبدالله!

يکشنبه 13/10/1388 - 18:46
خواستگاری و نامزدی

The century of truth

 سازه ی عظیم تمام چوبی The century of truth در پاتایا - تایلند

خلیج همیشگی فارس - بندر چارک

بندر کرابی - تایلند

45

پاتایا - تایلند.

تصاویر "بهنام مردانی"

يکشنبه 13/10/1388 - 18:40
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته