• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 380
تعداد نظرات : 62
زمان آخرین مطلب : 6014روز قبل
دعا و زیارت
 

بسم الله الرحمن الرحیم

شهادت محمد بن عبدالله بن جعفر  
خوارزمى و ابن شهر آشوب مى نویسد: پس از كشته شدن عبدالرحمان عقیل ، محمد بن عبدالله بن جعفر، نوه ابوطالب ، در حالى كه این سرود را بر لب داشت قدم به میدان جنگ نهاد:

اءشكوا الى الله من العدوان

 

فعال فى الردى عمیان

 

قد بدلوا معالم القرآن

 

و محكم التنزیل و التبیان

و اءظهروا الكفر مع الطغیان
او به سختى با كوفیان جنگید تا به دست عامل بن نهش تمیمى به شهادت رسید.

شنبه 29/10/1386 - 14:7
دعا و زیارت
 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

شهادت عبدالرحمان بن عقیل  
پس از كشته شدن جعفر بن عقیل ، برادرش عبدالرحمان بن عقیل به میدان تاخت و این رجز را بر لب داشت :

اءبى عقیل فاعرفوا مكانى

 

من هاشم ، و هاشم اخوانى

 

كهول صدق سادة الاقران

 

هذا حسین شامخ البنیان

و سید الشباب فى الجنان
او جنگید تا آنكه به دست عثمان بن خالد جهنى به شهادت رسید.
طبرى مى نویسد: عثمان بن خالد جهنى و بشر بن سوط همدانى هر دو با هم به عبدالرحمان بن عقیل حمله بردند و وى را از پاى درآوردند.

شنبه 29/10/1386 - 14:6
دعا و زیارت
 

بسم الله الرحمن الرحیم

شهادت جعفر بن عقیل  
خوارزمى و ابن شهر آشوب مى نویسند: سپس جعفر بن عقیل ، نوه ابوطالب ، پیش تاخت و مى خواند:

اءنا الغلام الابطحى الطالبى

 

من معشر فى هاشم من غالب

 

و نحن حقا سادة الذوائب

 

هذا حسین اءطیب الاطایب

او جنگید تا كشته شد.
خوارزمى و ابن شهر آشوب ، كشنده جعفر را بشر بن سوط الهمدانى معرفى كرده اند، در حالى كه طبرى مى نویسد: جعفر بن عقیل با تیرى كه عبدالله بن عزره خثعمى به سوى او افكند به شهادت رسید.

شنبه 29/10/1386 - 14:6
دعا و زیارت
 

بسم الله الرحمن الرحیم

خیل شهیدان هاشمى  
شهادت عبدالله بن مسلم بن عقیل
چون على اكبر به شهادت رسید، عبدالله ، فرزند مسلم و نوه عقیل بن ابى طالب كه مادرش رقیه كبرى دختر امیرالمؤ منین على (ع ) بود، قدم به میدان جنگ گذاشت ، در حالى كه چنین مى خواند:

الیوم اءلقى مسلما و هو اءبى

 

و فتیة بادوا على دین النبى

امروز پدرم مسلم و جوانانى را كه بر دین پیامبر هستند دیدار مى كنم .
طبرى در تاریخ خود مى نویسد: عمرو بن صبیح تیرى به جانب عبدالله افكند.
عبدالله براى اینكه سر خود را از اصابت تیر در امان دارد، دست خود را سپر ساخت .
در نتیجه ، تیر عمرو، دست و سر او را به هم دوخت . به این ترتیب كه تیر از كف دست او بگذشت و در كاسه سرش نشست . عبدالله هر قدر كوشید نتوانست كه دست خود را آزاد كند و در این حالت بود كه ناگاه تیرى دیگرى به قلبش بنشست و او را به شهادت رسانید.
چون عبدالله مسلم به شهادت رسید، سپاهیان یزید یاران امام را از هر سو در میان گرفتند و به ایشان حمله بردند.

شنبه 29/10/1386 - 14:5
دعا و زیارت
 

بسم الله الرحمن الرحیم

نخستین شهید از خانواده پیغمبر  
طبرى در تاریخ خود مى نویسد: نخستین شهید از نوادگان ابوطالب در آن هنگامه ، على اكبر، فرزند امام حسین (ع ) بود كه مادرش لیلا (دختر ابومرة بن عروه مسعود ثقفى ) و جده مادرش میمونه (دختر ابوسفیان حرب ) نام داشته است .
همین قرابت با خاندان بنى امیه سبب شده بود براى على اكبر امان نامه بنویسند و ارسال دارند تا وى دست از یارى پدرش بازداشته ، خود را در پناه خلافت بكشد و از كشته شدن در امان بماند!
مصعب زبیرى در این مورد و با توجه به امان نامه ارسالى عبیدالله زیاد براى فرزند حسین (ع ) مى نویسد كه به على اكبر گفتند:
تو را با امیرالمؤ منین یزید بن معاویه خویشاوندى است و ما در نظر داریم كه این پیوستگى را رعایت كنیم . بنابراین اگر مایل باشى در امان ما خواهى بود!
على در پاسخ آنها گفت :
بهتر است خویشاوندى با رسول خدا (ص ) مراعات شود. او در حمله به قواى كوفیان مى گفت ... . خوارزمى نیز در مقتل خود مى گوید: حسین به هنگام عزیمت فرزندش ‍ على به جانب میدان محاسن خود را در دست گرفت و رو به آسمان كرد و گفت :
بارخدایا! تو بر این مردم گواه باشد كه شبیه ترین جوانان به پیامبرت محمد (ص ) از نظر خلق و خوى و طرز سخن گفتن ، به میدان جنگ با این قوم قدم گذاشته است . (جوانى ) كه هر گاه شوق دیدار پیامبرت را داشتیم ، نظر به سیماى او مى انداختیم .
بارخدایا! بركات زمین را از آنان برگیر و اجتماعشان را به پراكندگى مبدل ساز و ایشان را بسختى درهم بكوب و افكارشان را ناهماهنگ گردان و مورد خشم و نفرت فرمانروایشان قرار ده ؛ آن سان كه هرگز از آنها راضى نشوند.
چه ، آنها ما را به نزد خود فرا خواندند تا به یارى ما برخیزند، ولى پیمان شكستند و به جان ما افتادند و در مقام كشتن ما برآمدند!
آنگاه امام ، عمر سعد را مورد خطاب خود قرار داد و فریاد زد:
از جان ما چه مى خواهى ؟ خداوند نسلت را براندازد و امیدت را برآورده نسازد و بركتش را از تو برگیرد و كسى را بر تو چیره سازد كه در بسترت ، سر از تنت جدا سازد؛ از آن رو كه پیوند مرا بریدى و بستگى مرا با رسول خدا (ص ) نادیده گرفتى .
آنگاه با صداى بلند این آیه را خواند: ان الله اصطفى ء آدم و نوحا و ءال ابراهیم و ءال عمران على العالمین ، ذریة بعضها من بعض والله سمیع علیم
از آن سو على اكبر به سپاه عمر سعد حمله برد، در حالى كه مى گفت :

اءنا على بن الحسین بن على

 

نحن و بیت الله اءولى بالنبى

 

والله لا یحكم فینا ابن الدعى

 

اءطعنكم بالرمح حتى ینثنى

 

اءضربكم بالسیف حتى یلتوى

 

ضرب غلام هاشمى علوى

من على ، فرزند حسین بن على هستم . ما، به خداى كعبه سوگند، به پیامبر نزدیكتریم . به خدا سوگند كه فرزند زنازاده حق فرمانروایى بر ما را ندارد و از این رو با نیزه هاى خود شما را آن چنان مى زنم كه كج شود. و آن چنان با شمشیر شما را مى زنم كه ضرب شصت جوانان علوى را درك كنید.
او همچنان مى جنگید و پیش مى رفت . تا آنجا كه فریاد اعتراض و ناله درماندگى كوفیان به هوا برخاست و هیچ گریزگاهى نیز نمى یافتند.
سرانجام این جوان رشید و دلاور حسین (ع ) كه در پهنه كارزار با دشمن بسختى كوشیده و طومار عمرشان را درنوردیده بود، خسته و از تشنگى درمانده ، با تنى از ضربات شمشیر و سنان نیزه هاى دشمن سخت مجروح و غرقه خون به خیمه گاه در نزد پدر باز آمد و گفت : اى پدر! تشنگى مرا از پاى درآورده و سنگینى این همه ابزار جنگى توان از من ربوده است . با این همه ، آیا آبى یافت مى شود، تا سوز عطش تسكین دهم ، و براى جنگیدن با دشمنان نیرویى تازه یابم ؟ امام حسین (ع ) (از این سخن فرزند) گریست و فرمود:
اى پسركم ! بر محمد (ص ) و على (ع ) و پدرت بسى سخت و ناگوار است كه تو آنان را بخوانى ، ولى در انجام خواسته ات ناتوان باشند؛ آنان را به فریادرسى خود بخوانى و نتوانند به فریاد برسند. آنگاه انگشترى خود را به وى داد و فرمود:
این انگشترى را بگیر و در دهان بگذار و به میدان جنگ دشمنانت بازگرد كه امید دارم دیرى نپاید كه از دست جدت با شربتى سیر آب گردى كه پس از آن هرگز روى تشنگى نبینى .
على اكبر بار دیگر رو به میدان كارزار آورد و مى گفت :

الحرب قد بانت لها حقائق

 

و ظهرت من بعدها مصادق

 

والله رب العرش لا نفارق

 

جموعكم اءو تغمد البوارق

جنگ ، حقایق را آشكار ساخت و از پس آن راستیها آشكار گردید. به خداى عرش سوگند كه تا آن هنگام كه شمشیرها در نیام نروند، از شما دست بر نمى داریم و جدا نمى شویم .
طبرى در تاریخ خود مى نویسد: آن وقت بر سپاه دشمن حمله برد و قلب آن را از هم بدرید و چون نوبت اول بارها صفوف كوفیان را از هم بشكافت و تفرقه در قواى آنان انداخت و خاك مرگ بر سر آنان پاشیدن گرفت .
در این میان مرة بن منقذ، نوه نعمان عبدى لیثى ، چشم بر وى دوخت و گفت : گناهان همه عرب بر گردن من باشد كه اگر گذارش بر من بیفتد، همان گونه كه او دیگران را به خاك و خون مى كشد، پدرش را به عزایش ننشانم . على همچنان سپاه كوفیان را از هم مى شكافت و پیش مى رفت تا اینكه بر مره عبور فرمود. او نیز فرصت را غنیمت شمرد و بر وى حمله كرد و با سنان نیزه خویش زخمى كارى بر وى وارد ساخت كه توان از على ببرد و قدرت مبارزه را از وى گرفت . كوفیان از هر جانب گرد او را گرفتند و شمشیرهاى خود را بر پیكر مجروح او فرود آوردند.
خوارزمى در مقتل خود مى نویسد: همان طور كه على اكبر مى جنگید و پیش ‍ مى رفت ، مرة بن منقذ عبدى بر او حمله برد و با شمشیر چنان بر فرق او زد كه توان از او بگرفت و قدرت جنگیدن از وى سلب شد. پس كوفیان نیز او را در میان گرفتند و از هر سو زخم شمشیر بود كه بر پیكر بى حال او وارد مى كردند تا آنجا كه دیگر رمقى برایش باقى نماند. پس دستهایش را بر گردن اسب خود آویخت . اما اسب او را به میان دشمنان برد  و بدن على با ضربات شمشیرهاى برانى كه بر پیكرش وارد مى گردید قطعه قطعه گشت و چون جان به لبش رسید، با همه توان خود فریاد برآورد:
پدرجان ! این جدم رسول خداست كه جامى لبریز از شربتى گوارا به من نوشانید كه دیگر هرگز تشنگى نخواهم كشید. به تو مى گوید بشتاب كه براى تو نیز جامى پر آماده دارد. حسین (ع ) با شنیدن آخرین سخنان فرزند فریاد برآورد... .
طبرى از قول حمید بن مسلم در تاریخ خود مى نویسد: به گوش خود شنیدم كه حسین (ع ) در آن روز مى گفت :
پسرم ! خدا بكشد مردمى را كه تو را كشتند. شگفت است كه این مردم تا به این حد بر خداوند و پایمال كردن حرمت پیامبرش گستاخ شده اند؟ پسرم ! بعد از تو خاك بر سر دنیا و زندگانى دنیا.
حمید مى گوید: گویى هم اكنون مى بینم كه بانویى چون رشیدى تابان با شتاب فراوان از خیمه بیرون دوید و (در سوگ على ) فریاد مى زد. پرسیدم : اى زن كیست ؟ گفتند: زینب ، دختر فاطمه ، دختر پیغمبر خدا.
زینب همچنان (بر سر زنان و نوحه كنان ) پیش آمد و خود را روى كشته على انداخت . امام پیش آمد و خود را به زینب رسانید. دستش را بگرفت و او را از روى كشته على اكبر بلند كرد و به خیمه گاه بازگردانید. آنگاه بر سر نعش ‍ على باز آمد كه جوانان گردش را گرفتند. پس امام به آنان فرمود:
كشته برادرتان را بردارید. جوانان پیش رفتند و جنازه على را بر سر دست برداشتند و مقابل چادرى كه در برابر آن با دشمن مى جنگیدند بر زمین نهادند.

شنبه 29/10/1386 - 14:4
دعا و زیارت

فقط چشمی که در این دنیا برای امام حسین گریه کرده باشد در روز محشر خندان است .

شنبه 29/10/1386 - 11:30
دعا و زیارت
 

بسم الله الرحمن الرحیم

نوجوانى یتیم  از شهدای کربلا
سپس نوجوانى كه پدرش در یارى امام به شهادت رسیده بود، به یارى امام (ع ) برخاست . زیرا مادرش به او گفته بود: فرزند! به یارى امام برخیز و در ركاب او بجنگ تا به شهادت برسى . پسر فرمان برد و گفت : این كار را مى كنم و قدم پیش گذاشت . امام (ع ) چون چشمش به او افتاد، فرمود: پدر این جوان در جنگ كشته شده ، شاید كه مادرش از جنگیدن او ناخشنود باشد؛ اما آن جوان گفت : اى پسر پیغمبر خدا! مادرم ، خود مرا به این جهان فرمان داده است . پس قدم به میدان جنگ نهاد، در حالى كه چنین مى خواند:

اءمیرى حسین و نعم الامیر

 

سرور فؤ اد البشیر النذیر

 

على و فاطمة والده

 

فهل تعلمون له من نظیر

آقاى من حسین است و چه آقاى نیكى است . او مایه شادى دل پیامبر خداست . او پسر على و فاطمه است ، آیا نظیرى براى او سراغ دارید؟
او جنگ نمایانى كرد تا به شهادت رسید. كوفیان سر او را بریدند و به جانب سراپرده امام افكندند! مادرش پیش دوید و سر بریده فرزندش را برداشت و خطاب به او گفت :
آفرین بر تو اى پسركم ، نور چشم و آرامش ده دل من ! آنگاه سر بریده فرزندش را بشدت بر فرق یكى از كوفیان كوبید كه به خاك هلاك افتاد. پس ‍ عمود خیمه را بركشید و به سپاه ابن سعد حمله برد، در حالى كه مى گفت :

اءنا عجوز فى النسا ضعیفه

 

بالیة خالیة نحیفة

 

اضربكم بضربة عنیفه

 

دون بنى فاطمة الشریفه

من زنى ضعیف و ناتوانم كه در مقام وداع از فرزندان زهرا شما را بسختى مى زنم .
او با همان چوب دو تن از سربازان عمر سعد را بكشت . اما امام به وى فرمان داد تا به جاى خود بازگردد و در حقش دعاى خیر فرمود
خوارزمى در مقتل خود مى نویسد:
یكایك یاران حضرت ابا عبدالله (ع ) به خدمتش رسیدند و مى گفتند:
السلام علیك یابن رسول الله . و امام مى فرمود: و علیك السلام . ما هم در پى تو مى آییم . آنگاه این آیه را قرائت مى فرمود:
فمنهم من قضى نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا آن وقت آن اصحابى به دشمنان حمله مى برد و مى جنگید تا به شهادت مى رسید. شركت یاران آن حضرت در جنگ با كوفیان تا آخرین نفر به همین ترتیب ادامه داشت .

شنبه 29/10/1386 - 11:28
دعا و زیارت
 

بسم الله الرحمن الرحیم

عمرو بن جناده  از شهدای کربلا
آنگاه عمرو بن جناده بیرون آمد و این حماسه را بر لب داشت :

اضق الخناق من ابن هند وارمه

 

فى عقره بفوارس الانصار

 

و مهاجر بن مخضبین رماحهم

 

تحت العجاجه من دم الكفار

 

خضبت على عهد النبى محمد

 

فالیوم تخضب من دم الفجار

 

والیوم تخضب من دماء معاشر

 

رفضوا القرآن لنصرة الاشرار

 

طلبوا بثارهم ببدر وانثنوا

 

بالمرهفات و بالقنا الخطار

 

والله ربى لا اءزال مضاربا

 

للفاسقین بمرهف بتار

 

هذا على الیوم حق واجب

 

فى كل یوم تعانق و حوار

گلوى فرزند هند و یارانش را در همان جولانگاهشان ، به یارى سواركاران مهاجر و انصار درهم بفشار كه از همان زمان پیغمبر، نیزه هاشان در زیر گرد و غبار از خون آن كافران رنگین شده است . آن نیزه ها كه از زمان آن حضرت از خون ایشان رنگین شده بود، امروز هم از خون فاجران رنگین مى شود. امروز از خون كسانى رنگین مى شود كه به خاطر یارى اشرار، قرآن را پشت سر انداخته ، به انتقام خونهایى كه در بدر از شمشیرهاى تیز و برنده مسلمانان ریخته شده قیام كرده اند. به خدایم سوگند كه شمشیر برنده خود را پى در پى بر آن فاسقان فرود مى آورم و این كار را در این عرصه نبرد بر خود واجب مى شمارم .
آنگاه به سختى حمله برد و جنگید تا به شهادت رسید.

شنبه 29/10/1386 - 11:26
دعا و زیارت
 

بسم الله الرحمن الرحیم

جنادة بن حرث  
سپس جناده ، فرزند حرث انصارى ، قدم به میدان نهاد، در حالى كه چنین مى خواند:

اءنا جنادة اءنا ابن الحارث

 

لست بخوار و لا بناكث

 

عن بیعتى حتى یقوم وارثى

 

من فوق شلو فى الصعید ماكث

او حمله برد و از كوفیان مى كشت تا اینكه خود از پاى درآمد و شهید شد.

شنبه 29/10/1386 - 11:25
دعا و زیارت
 

بسم الله الرحمن الرحیم

 حجاج بن مسروق  از شهدای کربلا
آنگاه حجاج بن مسروق ، كه مؤ ذن امام بود، رو به میدان نهاد و مى گفت :

اقدم حسین هادیا مهدیا

 

الیوم نلقى جدك النبیا

 

ثم اءباك ذا العلا علیا

 

والحسن الخیر الرضا الولیا

 

وذا الجناحین الفتى الكمیا

 

و اءسدالله الشهید الحیا

او به سپاه دشمن حمله برد و جنگید تا به شهادت رسید.

شنبه 29/10/1386 - 11:24
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته