• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 505
تعداد نظرات : 465
زمان آخرین مطلب : 4984روز قبل
محبت و عاطفه

دوست داشتن را

 

           از دخترکی آموختم که

               که در نقاشیش خورشید راسیاه کشید

                    تا پدر کارگرش زیر نور خورشید نسوزد....!!!

يکشنبه 3/5/1389 - 10:54
طنز و سرگرمی

ماده 1-

 قوانین راهنمایی و رانندگی برابر است باهیچ..

مگر آنکه ؛ الف- پلیس رؤیت شود. ب- تصادف شود.


ماده 2-

 هدف از رانندگی حرفه ای، سریع به مقصد رسیدن

با دو شرط عدم تصادف و حداقل مبلغ جریمه است.


تبصره -

 دارندگان خودروهای اسقاطی با مدل پایینتر از 52

(شمسی، نه میلادی!) از شرط اول،

 دارندگان پلاکهای جعلی از شرط دوم

و مایه دارها از هر دو شرط معافند.

ماده 3-

 همیشه حق تقدم با کسی است که

سپر خودرواش جلوتر باشد،

 حتی اگر واقعاً حق تقدم نداشته باشد.


تبصره 1-

خاور و اتوبوس واحد از این قاعده مستثنی هستند.

 زیرا اگر به امید این ماده بنشینید،

نیمی از خودرو شما توسط آنها برطرف خواهد شد.

تبصره 2-

همواره حق تقدم با خانمهاست

 چون آنها هرگز به این آیین نامه عمل نخواهند کرد.

ماده 4-

فقط اشتباهات حرفه ای مانند ترمز بیجا،

 انحراف به چپ بی مقدمه و سرعت کمتر از حد مورد انتظار

 قابل سرزنش هستند.

مرتکبین این اعمال، به شنیدن بوق ممتد

 از 1 تا 120 ثانیه (برای بی جنبه ها) و

 نگاه چپ چپ از 90 تا 180 درجه محکوم خواهند شد.

ماده 5-

اتوموبیل نشان دهنده شخصیت و سوابق راننده است

. فلذا از نزدیک شدن و سبقت گرفتن از خودرویی که

سپر جلو یا گلگیر سمت چپش یکبار خورده، جداً خودداری کرده

و یا مسئولیت عواقب آن را شخصاً بر عهده بگیرید.

تبصره 1-

 بمحض مشاهده نزدیک شدن وانت نیسان،

در منتهی الیه سمت راست جاده توقف کرده

و فقط پس از حصول اطمینان از دور شدن آن به مسیر خود ادامه دهید.

ماده 6-

در صورتیکه راننده خودرو جلویی آقای بالای 65 سال

 یا خانم بالای 25 سال باشد، تصور سبقت از چپ

 را از مخیله خود خارج کرده و سریعاً بفکر پیدا کردن

راهی از سمت راست، بالا یا ... باشید.

يکشنبه 3/5/1389 - 10:50
خواستگاری و نامزدی

فقر چیست ؟



میخواهم بگویم ......

فقر همه جا سر میكشد .......

فقر ، گرسنگی نیست .....

فقر ، عریانی هم نیست ......

فقر ، گاهی زیر شمش های طلا خود را پنهان میكند .........

فقر ، چیزی را " نداشتن " است ، ولی ، آن چیز پول نیست ..... طلا و غذا نیست .......

فقر ، ذهن ها را مبتلا میكند .....

فقر ، همان گرد و خاكی است كه بر كتابهای فروش نرفتهء یك كتابفروشی می نشیند ......

فقر ، تیغه های برنده ماشین بازیافت است ،‌ كه روزنامه های برگشتی را خرد میكند ......

فقر ، كتیبهء سه هزار ساله ای است كه روی آن یادگاری نوشته اند .....

فقر ، پوست موزی است كه از پنجره یك اتومبیل به خیابان انداخته میشود .....

فقر ، همه جا سر میكشد ........

فقر ، شب را " بی غذا " سر كردن نیست ..

فقر ، روز را " بی اندیشه" سر كردن است ...
يکشنبه 3/5/1389 - 10:10
دانستنی های علمی

نامگذاری :

در این زمینه باید به پنج معیار توجه کرد :

الف) نام شرکت باید مزایای محصول را توصیف کند .

ب) سهولت در تلفظ (توجه : کالاهای صادراتی باید در تمام زبان ها راحت تلفظ شوند)

ج) مترادف با نام بد و ناپسند در دنیا نباشد و همچنین با قوانین و مقررات مغایر نباشد .

د) در اداره ثبت شرکت ها قابل ثبت باشد و به ثبت برسد .

و) مارک محصول باید مناسب با فعالیت های شرکت یا تصویر ذهنی از محصول باشد . و درتبلیغات به آسانی عنوان شود.

در ادامه تعدادی از اسامی شرکت ها و علت نامگذاری آنها بیان می شود :

 

Adobe :

اسم رودخانه ای كه از پشت منزل مؤسس آن، جان وارناك، عبور می‌كند.

 

apple

 

 

Apple :

میوه مورد علاقه استیو جابز مؤسس و بنیانگذار شركت اپل، سیب بود و بنابراین اسم شركتش را نیز اپل (به معنی سیب ) گذاشت.

 

Cisco :

مخفف شده كلمه سان فرانسیسكو (San Francisco) است كه یكی از بزرگترین شهرهای امریكا است.

 

Google :

گوگل در ریاضی نام عدد بزرگی است كه تشكیل شده است از عدد یك با صد تا صفر جلوی آن. مؤسسین سایت و موتور جستجوی گوگل به شوخی ادعا می‌كنند كه این موتور جستجو می‌تواند این تعداد اطلاعات (یعنی یك گوگل اطلاعات ) را مورد پردازش قرار دهد.

http://www.techgadgets.in/images/hp-logo-black-april08.jpg

 

 HP :

 شركت معظم HP توسط دو نفر بنام های بیل هیولت و دیو پاكارد تأسیس شد. این دو نفر برای اینكه شركت هیولد پاكارد یا پاكارد هیولت نامیده شود مجبور به استفاده از روش قدیمی شیر ـ خط شدند و نتیجه هیولد پاكارد از آب در آمد.

 

Intel :

از آنجایی كه این شركت از بدو تأسیس با تأكید روی ساخت مدارات مجتمع ایجاد شد نام آن را INTegrated Electronics یا به طور مختصر INTEL نهادند.

 

Oracle :

مؤسس شركت اوراكل یعنی لری الیسون و باب اوتس قبل از تأسیس شركت روی پروژه‌ای برای CIA كار می‌كردند . این پروژه كه اوراكل نام داشت بنا بود تا با داشتن مقادیر زیادی اطلاعات بتواند تا جواب تمام سؤال‌های پرسیده شده توسط اپراتور را با مراجعه به مخزن اطلاعات بدهد. اوراكل در اساطیر یونانی الهه الهام است. این دو نفر پس از پایان این پروژه شركتی تأسیس كرده و آن را به همین اسم نامگذاری كردند.

Hotmail :

این سایت یكی از سرویس دهندگان پست الكترونیكی به وسیله صفحات وب است. هنگامی كه مدیر پروژه برنامه می خواست نامی برای این سایت انتخاب كند علاقه‌مند بود تا نام انتخاب شده اولاً مانند سایر سرویس دهندگان پست الكترونیك به mail ختم شده و دوماً برروی وبی بودن آن نیز تأكید شود. بنابراین نام Hotmail را انتخاب كرد. در كلمه Hotmail حروف Html به ترتیب پشت سرهم قرار گرفته‌اند. گاهی اوقات اسم این سایت را به صورت HotMail نیز می‌نویسند.

 

Red Hat :

مؤسس شركت آقای مارك اوینگ در دوران جوانی از پدربزرگش كلاهی با نوارهای قرمز و سفید دریافت كرده بود ولی در دوران دانشگاه آن را گم كرد . زمانی كه اولین نسخة این سیستم عامل آماده شد مارك اوینگ آن را همراه با راهنمای كاربری نرم افزار در اختیار دوستان و هم دانشگاهیش قرار دارد. اولین جمله این راهنمای كاربری « درخواست برای تحویل كلاه قرمز گم شده » بود.

http://mhpbooks.com/mobylives/wp-content/uploads/2010/03/sony.jpg

 

Sony :

Sony از كلمه لاتین Sonus به معنای صدا مشتق شده است.

Lotus :

میچ كاپور مؤسس شركت كه هندی الاصل بود از حالت لوتوس كه یك اصطلاح مدیتیشن متعالی (T.M.) می باشد برای نامگذاری شركتش استفاده كرد.

 

Mirosoft :

نام شركت ابتدا به صورت Micro-soft نوشته می‌شد ولی به مرور زمان به صورت فعلی در آمد. Microsoft مخفف MICROcomputer SOFTware است. دلیل نامگذاری شركت به این اسم نیز آن است كه بیل گیتس مؤسس شركت آن را با هدف نوشتن و توسعه نرم افزارهای میكروكامپیوتر ها تأسیس كرد.

 

 

Motorola :

شركت موتورولا با هدف درست كردن بی سیم و رادیوی خودرو كار خود را آغاز كرد. از آنجاییكه مشهورترین سازنده بی سیم و رادیو های اتومبیل در آن زمان شركت Victrola بود مؤسس این شركت یعنی آقای پال كالوین نیز اسم شركتش را موتورولا گذاشت تا علاوه بر داشتن مشابهت اسمی كلمه موتور نیز به نوعی در اسم شركتش وجود داشته باشد.

 

SUN :

این شركت معظم توسط چهار تن از فارغ التحصیلان دانشگاه استانفورد تأسیس شد. Sun مخفف عبارت Standford Univercity Network می‌باشد.

 

Xerox :

كلمه Xer در زبان یونانی به معنای خشك است و این برای تكنولوژی كپی كردن خشك در زمانی كه اكترا كپی كردن به روشهای فتوشیمیایی انجام می‌گرفت فوق العاده حائز اهمیت بود.

 

Yahoo:

این كلمه برای اولین بار در كتاب سفرهای گالیور مورد استفاده قرار گرفته و به معنی شخصی است كه دارای ظاهر و رفتاری زننده است . مؤسسین سایت Yahoo جری یانگ و دیوید فیلو نام سایتشان را Yahoo گذاشتند چون فكر می كردند خودشان هم Yahoo هستند.

يکشنبه 3/5/1389 - 10:5
خواستگاری و نامزدی
انسان پیوسته خیال می کند و خیالات او بیشتر واهی و غلط اندیشی است.

 

مثلآ اگر شخصی بمدت یکروز وارد شهری شود می تواند یک کتاب در باره آن شهر بنویسد.

  واگر یکماه در آن شهر باشد او فقط قادرست که یک صفحه راجع به آن شهر بنویسد .حال اگر دهها سال در آن در آن شهر مقیم باشد او فقط می تواند یک خط درباره  آن شهر بنویسد تازه آنهم اینست:

همه شهرها مثل یکدیگرند.همه جا آدم بد و خوب دارد به این آسانی نمی توان قضاوت کرد

يکشنبه 3/5/1389 - 9:48
دعا و زیارت
معمولا انسان در حالت عادی  در غفلت بسر می برد و ثانیه های عمر او می گذرد و هیچ نوع استفاده ای از آن نمی برد . حال برای استفاده بهینه از نعمت وقت  چه باید کرد ؟

الف : هدفمند بودن

ب : تنظیم وقت

ج : کسب علم

د : مذاکره و یاد آوری معلومات

ه : مرد عمل بودن

ما باید به دنبال اعمالی باشیم که به هدف اصلی از زندگی در این دنیا  ـ کسب رضایت الله ـ برسیم . و وقت زیادی را از ما نطلبد ودر انجام آن ، توانا باشیم . همه اینها در رهنمودهایی که الله و رسولش برای ما دارند موجود و فراوان است .

به ذره هایی از این دریای رهنمونها نگاهی می اندازیم و از الله خواهانیم که ما را در عمل به علم موفق بگرداند. آمین

 

يکشنبه 3/5/1389 - 9:45
محبت و عاطفه

می دانم هراز گاهی دلت تنگ می شود.

همان دلهای بزرگی که جای من در آن است
آنقدر تنگ میشود که حتی یادت می رود من آنجایم.

دلتنگی هایت را از خودت بپرس.

و نگران هیچ چیز نباش!

هنوز من هستم. هنوز خدایت همان خداست! هنوز روحت از جنس من است!

اما من نمی خواهم تو همان باشی!

تو باید در هر زمان بهترین باشی.

نگران شکستن دلت نباش!

میدانی؟ شیشه برای این شیشه است چون قرار است بشکند.
و جنسش عوض نمی شود ...

و میدانی که من شکست ناپذیر هستم ...

و تو مرا داری ...

برای همیشه!

چون هر وقت گریه میکنی دستان مهربانم چشمانت را می نوازد ...

چون هر گاه تنها شدی، تازه مرا یافته ای ...

چون هرگاه بغضت نگذاشت صدای لرزان و استوارت را بشنوم،
صدای خرد شدن دیوار بین خودم و تو را شنیده ام!

درست است مرا فراموش کردی، اما من حتی سر انگشتانت را از یاد نبردم!

دلم نمی خواهد غمت را ببینم ...

می خواهم شاد باشی ...

این را من می خواهم ...

تو هم می توانی این را بخواهی. خشنودی مرا.

من گفتم : وجعلنا نومکم سباتا (ما خواب را مایه آرامش شما قرار دادیم)

و من هر شب که می خوابی روحت را نگاه می دارم تا تازه شود ...

نگران نباش! دستان مهربانم قلبت را می فشارد.

شبها که خوابت نمی برد فکر می کنی تنهایی ؟

اما، نه من هم دل به دلت بیدارم!

فقط کافیست خوب گوش بسپاری!

و بشنوی ندایی که تو را فرا می خواند به زیستن!

پروردگارت ...

با عشق

 

يکشنبه 3/5/1389 - 9:43
محبت و عاطفه
من می‌‌توانم خوب، بد، خائن، وفادار، فرشته‌خو یا شیطان‌ صفت باشم ،


من می توانم تو را دوست داشته یا از تو متنفر باشم،


من می‌توانم سکوت کنم، نادان و یا دانا باشم،


چرا که من یک انسانم، و این‌ها صفات انسانى است.

 

و تو هم به یاد داشته باش:من نباید چیزى باشم که تو می‌خواهى ، من را خودم از خودم ساخته‌ام،


تو را دیگرى باید برایت بسازد و تو هم به یاد داشته باش


منى که من از خود ساخته‌ام، آمال من است،


تویى که تو از من می سازى آرزوهایت و یا کمبودهایت هستند.

 لیاقت انسان‌ها کیفیت زندگى را تعیین می‌کند نه آرزوهایشان


و من متعهد نیستم که چیزى باشم که تو می‌خواهى


و تو هم می‌توانى انتخاب کنى که من را می‌خواهى یا نه


ولى نمی‌توانى انتخاب کنى که از من چه می‌خواهى.

 

می‌توانى دوستم داشته باشى همین گونه که هستم، و من نیز.

 

می‌توانى از من متنفر باشى بى‌هیچ دلیلى و من نیز ،
چرا که ما هر دو انسانیم.
این جهان مملو از انسان‌هاست ،


پس این جهان می‌تواند هر لحظه مالک احساسى جدید باشد.

تو نمی‌توانى برایم به قضاوت بنشینى و حکمی صادر کنی و من نیز،


قضاوت و صدور حکم بر عهده نیروى ماورایى خداوندگار است.

 

دوستانم مرا همین گونه پیدا می کنند و می‌ستایند،

 

يکشنبه 3/5/1389 - 9:29
خواستگاری و نامزدی
مسافری در شهر بلخ جماعتی را دید که مردی زنده را در تابوت انداخته و به سوی گورستان می‌برند و آن بیچاره مرتب داد و فریاد می‌زند و خدا و پیغمبر را به شهادت می‌گیرد که « والله، بالله من زنده‌ام! چطور می‌خواهید مرا به خاک بسپارید؟
اما چند ملا که پشت سر تابوت هستند، بی توجه به حال و احوال او رو به مردم کرده و می‌گویند: « پدرسوخته ی ملعون دروغ می‌‌گوید. مُرده !»
مسافر حیرت زده حکایت را پرسید. گفتند: «این مرد فاسق و تاجری ثروتمند و بدون وارث است. چند مدت پیش که به سفر رفته بود، چهار شاهد عادل خداشناس در محضر قاضی بلخ شهادت دادند که ُمرده و قاضی نیز به مرگ او گواهی داد. پس یکی از مقدسین شهر زنش را گرفت و یکی دیگر اموالش را تصاحب کرد. حالا بعد از مرگ برگشته و ادعای حیات می کند. حال آنکه ادعای مردی فاسق در برابر گواهی چهار عادل خداشناس مسموع و مقبول نمی‌افتد. این است که به حکم قاضی به قبرستانش می‌بریم، زیرا که دفن میّت واجب است و معطل نهادن جنازه شرعا جایز نیست!

کتاب کوچه /ب2/ص1463 -احمد شاملو
يکشنبه 3/5/1389 - 9:27
محبت و عاطفه

هوا بدجورى توفانى بود و آن پسر و دختر کوچولو حسابى مچاله شده بودند. 

هر دو لباس‌هاى کهنه و گشادى به تن داشتند و پشت در خانه مى لرزیدند. 

پسرک پرسید : «ببخشید خانم! شما کاغذ باطله دارین» 

کاغذ باطله نداشتم و وضع مالى خودمان هم چنگى به دل نمى‌زد و نمى‌توانستم به آن‌ها کمک کنم. مى‌خواستم یک جورى از سر خودم بازشان کنم که چشمم به پاهاى کوچک آن‌ها افتاد که توى دمپایى‌هاى کهنه‌ی کوچکشان قرمز شده بود. 

گفتم: «بیایید تو یه فنجون شیرکاکائوى گرم براتون درست کنم.» 

آن‌ها را داخل آشپزخانه بردم و کنار بخارى نشاندم تا پاهایشان را گرم کنند. بعد یک فنجان شیرکاکائو و کمى نان برشته و مربا بهشان دادم و مشغول کار خودم شدم. زیرچشمى دیدم که دختر کوچولو فنجان خالى را در دستش گرفت و خیره به آن نگاه کرد. 

بعد پرسید: «ببخشید خانم! شما پولدارین؟» 

نگاهى به روکش نخ نماى مبل‌هایمان انداختم و گفتم: «من اوه ... نه!» 

دختر کوچولو فنجان را با احتیاط روى نعلبکى آن گذاشت و گفت: «آخه رنگ فنجون و نعلبکى‌اش به هم مى‌خوره.» 

آن‌ها درحالى که بسته‌هاى کاغذى را جلوى صورتشان گرفته بودند تا باران به صورتشان شلاق نزند، رفتند. 

فنجان‌هاى سفالى آبى رنگ را برداشتم و براى اولین بار در عمرم به رنگ آن‌ها دقت کردم. بعد سیب زمینى‌ها را داخل آبگوشت ریختم و هم زدم. سیب زمینى، آبگوشت، سقفى بالاى سرم، همسرم، یک شغل خوب و دائمى، همه‌ی این ها به هم مى‌آمدند. صندلى‌ها را از جلوى بخارى برداشتم و سرجایشان گذاشتم و اتاق نشیمن کوچک خانه‌ی مان را مرتب کردم. 

لکه‌هاى کوچک دمپایى را از کنار بخارى، پاک نکردم. 

مى‌خواهم همیشه آن‌ها را همان‌جا نگه دارم که هیچ وقت یادم نرود چه آدم ثروتمندى هستم.

  «ماریون دولن»

يکشنبه 3/5/1389 - 9:24
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته