بسم الله الرحمن الرحیم
به شهادت رساندن كودكان از خاندان پیغمبر (ص )1 شهادت كودك شیرخوار امام حسین (ع) در مقتل خوارزمى و دیگر مصادر آمده است كه امام حسین (ع ) بر در خیمه هاى حرم آمد و فرمود: على ، آن كودك شیرخواره ام ، را بیاورید تا با او وداع كنم . كودك را به آغوش حضرتش دادند. امام او را بوسید و گفت : واى بر این مردم كه دشمنشان جد تو (رسول خدا (ص )) باشد. و همان طور كه على را در آغوش داشت ، حرملة بن كاهل اسدى (گلوى آن كودك را نشانه گرفت ) و تیرى بینداخت كه گلوى او را از هم بدرید! امام دست به زیرگلوى طفل گرفت تا از خون مالامال شد و آن را به سوى آسمان پاشید و گفت : بارخدایا! اگر یاریت را در پیروزیمان بر یزید از ما بازداشته اى ، آن را مایه خیر ما قرار داده و انتقام ما را از این ستمگران بازستان .... پس از اسبشش به زیر آمد و با غلاف شمشیر گودالى كوچك براى آن كودك بكند. آنگاه جنازه خون آلودش را دفن و بر آن نماز گزارد.
6 شهادت ابوالفضل (ع) در كتاب مقاتل الطالبیین آمده است : حضرت ابوالفضل العباس مردى خوش قامت و زیباروى بود. او چون بر اسبى درشت هیكل و قوى مى نشست و پاى از ركاب بیرون مى كدر، پاهاى او بر زمین كشیده مى شد. به علت زیبایى رخسار به او قمر بنى هاشم مى گفتند. در روز عاشورا پرچم سیاه امام حسین در دست او بود. او بزرگترین فرزند ام البنین و آخرین آنها بود كه در راه جهاد و دفاع از امامش به درجه شهادت رسیده است . در مقتل خوارزمى آمده است : در حالى كه عباس سمت سقایت حرم حسین را بر عهده داشت ، به سپاه كوفیان حمله برد، و در آن حال مى گفت :
اقسمت بالله الاعز الاعظم
و بالحجون صادقا و زمزم
و بالحظیم و الفنا المحرم
لیضبن الیوم جسمى بدمى
دون الحسین ذى الفحار الاقدم
امام اءهل الفضل و التكرم (212)
در كتاب الارشاد و مثیرالاحزان و اللهوف آمده است : چون تشنگى بر حسین (ع ) چیره گشت ، سوار شد و رو به فرات آورد، در حالى كه برادرش عباس پیش روى او شمشیر مى زد و سپاه ابن سعد را، كه با تمام قوا مانع پیشروى ایشان و دست یابیشان به آب شده بودند، از هم مى شكافت و پیش مى رفت . در مناقب ابن شهر آشوب آمده است : ابوالفضل (ع ) به قصد برداشتن آب به شریعه فرات رو آورد. قواى ابن سعد به قصد ممانعتش به وى حمله بردند. عباس (ع ) به ایشان حمله برد، در حالى كه مى گفت :
لا اءرهب اذا الموت رقى
حتى اوارى فى المصالیت لقا
نفس لنفس المصطفى الطهر وقا
انى اءنا العباس اءغدوا بالسقا
و لا اءخاف الشر یوم الملتقى چون مرگ پیش آید از آن نمى ترسم تا در میان رزم آوران خود را پنهان كنم ! با جان خود از فرزند پیامبر پاك حمایت مى كنم . من عباس آب آور هستم كه از پیشامدهاى ناگوار جنگ نمى هراسم . او آن سپاه به هم فشرده را از هم بدرید و رزمندگانش را پراكنده ساخت . در این حال زید بن ورقاء در پشت نخلى به كمین نشست ، و با یارى حكیم بن طفیل بناگاه برجست و بر ابوالفضل حمله برد و دست راست او را بینداخت . عباس بچالاكى شمشیر را به دست چپ گرفت و بر خیل دشمان حمله برد، در حالى كه مى گفت :
والله ان قطعتم یمینى
انى احامى اءبدا عن دینى
و عن امام صادق الیقین
نجل النبى الطاهر الامین
به خدا سوگند اگر چه دست راستم را بریدید، من هماره از دینم و پیشواى بر حقم ، كه فرزند پاك پیامبر امین مى باشد، حمایت خواهم كرد. و آن قدر جنگید تا (به سبب خونریزى شدید از دست و تشنگى مفرط) ضعف بر او چیره شد. آنگاه بار دیگر حكیم بن طفیل از پشت نخلى بر او حمله برد و دست چپ حضرتش را از كار بینداخت . پس در آن حال حضرت ابوالفضل (ع ) چنین خواند:
یا نفس لا تخشى من الكفار
وابشرى برحمة الجبار
مع النبى السید المختار
قد قطعوا ببغیهم یسارى
فاءصلهم یا رب حر النار اى نفس من ! از كفار مترس و مژده باد تو را به رحمت پروردگار در كنار پیامبر خدا. این كوردلان كه با خیره سرى دست چپ مرا بریدند، پس خدایا ایشان را به آتش دوزخ درانداز. دیرى نپائید كه ملعونى دیگر، گرز آهنین خود را بشدت بر فرقش كوبید و حضرتش را به شهادت رسانید. در مقتل خوارزمى آمده است : با شهادت عباس (ع )، حسین گفت : هم اكنون پشتم شكست ، و رشته تدبیرم از هم بگسیخت .
5 شهادت عبدالله بن على پس از شهادت جعفر، برادرش عبدالله ، فرزند دیگر ام البنین ، قدم به میدان جنگ گذاشت و به آن قوم بدسگال حمله برد، در حالى كه مى گفت :
اءنا ابن ذى النجدة والافضال
ذاك على الخیر فى الفعال
سیف رسول الله ذوالنكال
و كاشف الخطوب و الاهوال
4 شهادت جعفر بن على سپس برادرش جعفر بن على ، فرزند همان ام البنین ، به دشمنان حمله برد، در حالى كه مى گفت :
انى اءنا جعفر ذو المعالى
نجل على الخیر ذوالنوال
اءحمى حسینا بالقنا العسال
و بالحسام الواضح الصقال
3 شهادت عثمان بن على پس از كشته شدن عمر بن على ، عثمان بن على ، كه مادرش ام البنین (دختر حزام بن خالد) بوده ، قدم به میدان گذاشت ، در حالى كه مى گفت :
انى اءنا عثمان ذو المفاخر
شیخى على ذو الفعال الطاهر
صنو النبى ذو الرشاد السائر
ما بین كل غائب و حاضر
آنگاه حمله برد و جنگید تا به شهادت رسید.
2 عمر بن على پس از اینكه ابوبكر بن على به شهادت رسید، برادرش عمر به میدان شتافت ، در حالى كه مى گفت :
اءضربكم ولا اءرى فیكم زحر
ذاك الشقى بالنبى قد كفر
یا زحر! یا زحر! تدان من عمر
لعلك الیوم تبوء بسقر
شر مكان فى حریق وسعر
فانك الجاحد یا شر البشر
آنگاه به كشنده برادر حمله برد و با شمشیر ضرباتى كارى بر او زد و وى را به خاك هلاك افكند. او به هنگام حملات خود مى گفت :
خلوا عداة الله خلوا عن عمر
خلوا عن اللیت العبوس المكفهر
بضربكم بسیفه و لا یفر
و لیس یغدو كالجبان المنجحر
شهادت برادران امام 1 ابوبكر بن على (ع) آنگاه برادران امام (ع ) آماده رفتن به میدان جنگ شدند تا خود را فداى برادر كنند. نخستین ایشان ابوبكر بن على (عبدالله ) و مادرش لیلا دختر مسعود بن خالد بود. ابوبكر قدم به میدان گذاشت ، در حالى كه چنین مى خواند:
شیخى على ذوالفحار الاطوال
من هاشم الصدق الكریم المفضل
هذا الحسین ابن النبى المرسل
نذود عنه بالحسام الفیصل
تفدیه نفسى من اءخ مبجل
یا رب فامنحنى الثواب المجزل
2. شهادت قاسم بن الحسن پس از وى برادرش قاسم ، كه نوجوانى بود كه هنوز به سن بلوغ نرسیده بود، آماده میدان گردید. چون چشم امام به وى افتاد، او را در آغوش كشید. عمو و برادرزاده هر دو بسختى گریستند. و چون قاسم اجازه میدان خواست ، امام موافقت نكرد؛ ولى قاسم دست بردار نبود و آن قدر دست و پاهاى عمویش حسین (ع ) را بوسید و موافقتش را به رفتن به میدان تقاضا كرد تا ناگزیر امام به او اجازه داد. قاسم رو به میدان نهاد، در حالى كه هنوز اشك بر گونه هایش مى غلتید او در نبرد با كوفیان تنها پیراهنى بر تن و شلوار و نعلینى در پاى داشت . از زیبایى رخسار، گویى پاره اى از ماه تابان بود پیش مى آمد و مى گفت :
انى اءنا القاسم من نسل على
نحن و بیت الله اءولى بالنبى
شهادت فرزندان امام مجتبى (ع) 1. عبدالله حسن آنگاه عبدالله بن الحسن قدم به میدان جنگ گذاشت ، در حالى كه این رجز را مى خواند:
ان تنكرونى فاءنا فرع الحسن
سبط النبى المصطفى المؤ تمن
هذا حسین كالاسیر المرتهن
بین اناس لا سقوا صوب المزن
شهادت عون بن عبدالله بن جعفر چون محمد به شهادت رسید، برادرش عون بن عبدالله جعفر، به كوفیان حمله برد، در حالى كه مى خواند:
ان تنكرونى فاءنا ابن جعفر
شهید صدق فى الجنان اءزهر
یطیر فیها بجناح اءخضر
كفى بهذا شرفا فى محشر
او جنگید تا آنگاه به دست عبدالله بن قطبه طائى به شهادت رسید.