• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 449
تعداد نظرات : 661
زمان آخرین مطلب : 4524روز قبل
شعر و قطعات ادبی

 

منصور حلاج، ان نهنگ دریا

كز پنبه ی تن دانه ی جان كرد جدا

روزیكه انا الحق به زبان می آورد

منصور كجا بود؟ خدا بود، خدا...

جمعه 3/2/1389 - 12:51
دانستنی های علمی

 

مردی صبح زود از خواب بیدار شد تا نمازش را در خانه خدا (مسجد) بخواند.

لباس پوشید و راهی خانه خدا شد.

در راه به مسجد، مرد زمین خورد و لباسهایش کثیف شد. او بلند شد،

خودش را پاک کرد و به خانه برگشت.

مرد لباسهایش را عوض کرد و دوباره راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد و

در همان نقطه مجدداً زمین خورد!

او دوباره بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. یک بار دیگر لباسهایش

را عوض کرد و راهی خانه خدا شد.

در راه به مسجد، با مردی که چراغ در دست داشت برخورد کرد و نامش را پرسید.

مرد پاسخ داد: (( من دیدم شما در راه به مسجد دو بار به زمین افتادید.))،

از این رو چراغ آوردم تا بتوانم راهتان را روشن کنم.

مرد اول از او بطور فراوان تشکر می کند و هر دو راهشان را به طرف مسجد

ادامه می دهند. همین که به مسجد رسیدند، مرد اول از مرد چراغ بدست

در خواست می کند تا به مسجد وارد شود و با او نماز بخواند.

مرد دوم از رفتن به داخل مسجد خودداری می کند.

مرد اول درخواستش را دوبار دیگر تکرار می کند و مجدداً همان جواب را می شنود.

مرد اول سوال می کند که چرا او نمی خواهد وارد مسجد شود و نماز بخواند.

مرد دوم پاسخ داد: ((من شیطان هستم.)) مرد اول با شنیدن این جواب جا خورد.

شیطان در ادامه توضیح می دهد:

((من شما را در راه به مسجد دیدم و این من بودم که باعث زمین خوردن شما شدم.))

وقتی شما به خانه رفتید، خودتان را تمیز کردید و به راهمان به مسجد برگشتید،

خدا همه گناهان شما را بخشید. من برای بار دوم باعث زمین خوردن شما شدم

و حتی آن هم شما را تشویق به ماندن در خانه نکرد، بلکه بیشتر به راه مسجد برگشتید.

به خاطر آن، خدا همه گناهان افراد خانواده ات را بخشید. من ترسیدم که اگر یک بار دیگر

باعث زمین خوردن شما بشوم، آنگاه خدا گناهان افراد دهکده تان را خواهد بخشید.

بنا براین، من سالم رسیدن شما را به خانه خدا (مسجد) مطمئن ساختم.

داستان:

کار خیری را که قصد دارید انجام دهید به تعویق نیاندازید. زیرا هرگز نمی دانید

چقدر اجر و پاداش ممکن است ازمواجه با سختی های در حین تلاش به انجام کار خیر

دریافت کنید. پارسائی شما می تواند خانواده و قوم تان را بطور کلی نجات بخشد.

این کار را انجام دهید و پیروزی خدا را ببینید.

اگر ارسال این پیام شما را به زحمت می اندازد یا وقتتان را زیاد می گیرد،

پس آن کار را نکنید. اما پاداش آن را که زیاد است نخواهید گرفت. آیا آسان نیست

که فقط کلید “ارسال” را فشار دهید و این پاداش را دریافت کنید؟

پنج شنبه 2/2/1389 - 21:42
محبت و عاطفه

 

.............................

من آن ماهی دریا

 

که اسیر تنگ بلورین و شکننده دنیا شده ام

 

و منتظر صیاد نشسته ام

 

آن صیادی که با دیگران فرق دارد...

 

 صیاد من مهربان است

 

مرا آزار نمیدهد بلکه آزادم میکند

 

درست برعکس دیگر صیادان که اسیرم میکنند......

 

و میدانم روزی این تنگ را خواهد شکست

 

و مرا به بیکران رهسپار خواهد کرد

 

و به معشوقم خواهد رساند...

 

و من آن روز را انتظار میکشم....

 

صیاد من عزرائیل نام دارد و معشوقم خدا

.

 

" دلها با یاد خدا آرام می گیرد"

سه شنبه 31/1/1389 - 23:26
محبت و عاطفه

 


الهی...  دل خوشم که الهی می گویم !

الهی...  از من آهی و از تو نگاهی ....!

الهی...اگر من بنده تو نیستم تو که مولای من هستی !

الهی...  اگر یک بار دلم را  بشکنی ؛ از من چه بشکن بشکنی !

الهی...  راز دل نهفتن دشوار است و گفتن دشوارتر...!

الهی...  عاقبت چه خواهد شد و با ابد چه باید کرد ؟

الهی...  الهی تو پاک آفریدی ... ما آلوده کردیم !

الهی...  به حق خودت حضورم ده و به آفتاب جمال آفرینت نورم ده ...!

الهی...  دندان دادی ، نان دادی ، جان دادی ؛ جانان بده ...!

الهی ... آن خواهم که هیچ نخواهم !

الهی...  شکرت که فهمیدم نفهمیدم .

 

الهی...  شكرت و شكرت كه می گویم شكرت.

سه شنبه 31/1/1389 - 21:52
محبت و عاطفه

 

بنام خدایی که همه چیز می شود همه کس را به شرط اعتقاد به شرط ایمان به شرط پاکی دل

*********

تنها مرا بخوانید
از من بخواهید
از من بترسید
به كجا میروید
جه می كنید
چه می شود شما را بندگان من
دوا منم
شفا منم
عشق منم
زنده منم
شاه منم
راه منم
رها منم
وفا منم
مهر منم
صبر منم
پاك منم
تنهای بی همتا منم
به دنبال چه می گردید ؟
به دنبال كه میگردید ؟
منم
فقط منم
خالق نوح و ابراهیم ، یونس و داود منم
خالق عیسی ومحمد ، علی و فاطمه و یعقوب و تو و موسی منم
چشم بگشایید بینا شوید
آگه شوید
رعد و ملائك همگان از خوف من مشغول حمد و ستایش
از همه خوبان زمین بت ساخته اید
كتاب من را به كناری انداخته اید
چه میشود شما را ای بندگان
ابراهیم چو مرا یكتا خواند آتش از برایش فردوس نمودم
یوسف ار خواند مرا از ته چاه ، برده ای بود كه شد شاه آری ای بنده خوب خدا
دل ببرید از همه كس تا بشوم یاورتان
تا بریزم هر چه خواهید نعمتم بر سرتان
به كجا از پی چی از پی كی چنین شتابان میروید، یك لحظه درنگ، در یابید مرا
صدایم كنید
عشق منم
بخشنده و معبود منم
لطف منم
خدا منم.
سه شنبه 31/1/1389 - 10:2
شعر و قطعات ادبی

 

 به خانه می رفت
 با كیف
 و با كلاهی كه بر هوا بود
 چیزی دزدیدی ؟
 مادرش پرسید
 دعوا كردی باز؟
 پدرش گفت
 و برادرش كیفش را زیر و رو می كرد
 به دنبال آن چیز
 كه در دل پنهان كرده بود
 تنها مادربزرگش دید
 گل سرخی را در دست فشرده كتاب هندسه اش
 و خندیده بود.


زنده یاد حسین پناهی

 

دوشنبه 30/1/1389 - 23:35
محبت و عاطفه

 

به خدا می گم سلام؛ میگه صدتا سلام.

به خدا میگم دوستت دارم؛ می گه من عاشقتم.

به خدا می گم اجازه می دی پاتو ببوسم؛ میگه بیا در آغوشم.

به خدا می گم خدایا راه رو نشونم بده؛ می گه بیا کولت کنم.

به خدا می گم روزی من رو قطع نکن؛ میگه بیشترم می کنم.

به خدا می گم دستمو بگیر، کمکم کن؛ می گه بیا برسونمت.

به خدا می گم منو می بخشی؛ می گه بخشش که سهله، عوضش ثوابم می دم.

به خدا می گم دو دو تا؛ می گه هشت تا!

دوشنبه 30/1/1389 - 19:37
شعر و قطعات ادبی

چار هندو در یکی مسجد شدند

بهر طاعت راکع و ساجد شدند

هر یکی بر نیتی تکبیر کرد

در نماز آمد بمسکینی و درد

مؤذن آمد از یکی لفظی بجست

کای مؤذن بانگ کردی وقت هست

گفت آن هندوی دیگر از نیاز

هی سخن گفتی و باطل شد نماز

آن سیم گفت آن دوم را ای عمو

چه زنی طعنه برو خود را بگو

آن چهارم گفت حمد الله که من

در نیفتادم بچه چون آن سه تن

پس نماز هر چهاران شد تباه

عیب‌گویان بیشتر گم کرده راه

دوشنبه 30/1/1389 - 19:21
اخلاق

 

خواجه نصیر الدین" دانشمند یگانه ی روزگار در بغداد مرا درسی آموخت که همه ی درس بزرگان در همه ی زندگانیم برابر آن حقیر می نماید و آن این است:  در بغداد هرروز بسیار خبرها می رسید از دزدی, قتل و تجاوز به زنان در بلاد مسلمانان که همه از جانب مسلمانان بود .

روزی خواجه نصیر الدین مرا گفت می دانی از بهر چیست که جماعت مسلمان از هر جماعت دیگر بیشتر گنه می کنند با آنکه دین خود را بسیار اخلاقی و بزرگمنش می دانند؟

من بدو گفتم : بزرگوارا همانا من شاگرد توام و بسیار شادمان خواهم شد اگر ندانسته ای را بدانم .

خواجه نصیر الدین فرمود:...

ای شیخ تو کوششها در دین مبین کرده ای و اصول اخلاق محمد که سلام خدا بر او باد را می دانی .

و همانا محمد و جانشینانش بسیار از اخلاق گفته اند و از بامداد که مومن از خواب بر می خیزد تا هنگامی که شبانگاه با بانویش همبستر می شود , راه بر او شناسانده شده است .

اما چه سری است که هیچ کدام از ایشان ذره ای بر اخلاق نیستند و بی اخلاق ترین مردمانند وآنکه اخلاق دارد نه از مسلمانی اش که از وجدان بیدار او است.

من بسیار سفرها کرده ام و از شرق تا غرب عالم و دینها و آیینها دیده ام .

از "غوتمه ( بودا ) "در خاورزمین تا "مانی ایرانی" در باختر زمین که همانا پیروانشان چه نیکو می زیند و هرگز بر دشمنی و عداوت نیستند .

آنها هرگز چون مسلمانان در اخلاقشان فرع و اصل نیست و تنها بنیان اخلاق را خودشناسی می دانند و
معتقدند آنکه خود بشناسد وجدان خود را بیدار کرده و نیازی به جزئیات اخلاقی همچون مسلمانان ندارد .
اما عیب اخلاق مسلمانی چیست ای شیخ ؟

در اخلاق مسلمانی هر گاه به تو فرمانی می دهند , آن فرمان " اما " و " اگر " دارد .
در اسلام تو را می گویند :

دروغ نگو .... اما دروغ به دشمنان اسلام را باکی نیست .
غیبت مکن ... اما غیبت انسان بدکار را باکی نیست
قتل مکن ... اما قتل نامسلمان را باکی نیست .
تجاوز مکن ... اما تجاوز به نامسلمان را باکی نیست .

و این " اما ها " مسلمانان را گمراه کرده و هر مسلمانی به گمان خود دیگری را نابکار و نامسلمان می داند و اجازه هر پستی را به خود می دهد و خدا را نیز از خود راضی و شادمان می بیند .

و راز نابخردی و پستی مسلمانان در همین است ای شیخ کسلان ....

از اسرار اللطیفه و الکسیله

دوشنبه 30/1/1389 - 11:41
محبت و عاطفه

 

عشق یعنی پاک ماندن بسیار

آب ماندن در مسیر انجماد

در حقیقت عشق یعنی سادگی

 در کمال برتری ، افتادگی . . .


شنبه 28/1/1389 - 12:32
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته