می تپد قلبم برای تو که یادت همدم لحظه لحظه های من است. و با هر تپش بی تاب تر برای دیدار تو می شوم.
خدا از موجودات پرسیدچی دوست دارین ؟ گفت : سخاوت . دیوانه گفت: حماقت . غم گفت: ملامت . کوه گفت: صلابت . معشوق گفت : نگاهت . فدای تو که گفتی : رفاقت
آنکه مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت ، در این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد، تعنه ای بر در این خانه تنها زد و رفت . . .
نخ داخل شمع از شمع پرسید : چرا وقتی من میسوزم تو هم آب میشی؟ شمع گفت مگه میشه کسی که تو قلبمه بسوزه من اشک نریزم؟