• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 371
تعداد نظرات : 245
زمان آخرین مطلب : 5378روز قبل
خاطرات و روز نوشت
   تقدیم به کسی که رفت و مرا در آغوش تنهایی ، تنها گذاشت
سه شنبه 20/11/1388 - 1:10
دانستنی های علمی

اللهم عجل لولیک الفرج

سه شنبه 12/8/1388 - 0:40
محبت و عاطفه

وقتی تنهاییم دنبال یك دوست می گردیم، وقتی پیداش كردیم دنبال عیب هاش می گردیم
وقتی از دستش دادیم دنبال خاطره هاش می گردیم...
و باز تنهاییم ...

 

چهارشنبه 1/7/1388 - 2:22
محبت و عاطفه
روزی صد بار با هم خداحافظی کردیم اما افسوس معنای خداحافظی را زمانی فهمیدم که تو را به خدا سپردم!
چهارشنبه 3/4/1388 - 11:0
محبت و عاطفه
کم کم ز یادم میروی این روزگارو رسم اوست ! این جمله را با تلخی اش صد بار تضمین میکنم
دوشنبه 1/4/1388 - 14:37
محبت و عاطفه

 

 

 

همیشه وقتی یکی ازم می پرسید چند تا دوسم داری یه عدد بزرگ میگفتم...
ولی وقتی تو ازم پرسیدی چند تا دوسم داری گفتم : یکی
!!!
میدونی چرا ؟چون قوی ترین و بزرگترین عددیه که میشناسم
...
دقت کردی که قشنگترین و عزیز ترین چیزای دنیا همیشه یکین ؟

ماه یکیه ... خورشید یکیه ... زمین یکیه ... خدا یکیه ... مادر یکیه ... پدر یکیه ... تو هم یکی هستی
...
وسعت عشق من به تو هم یکیه
...
پس اینو بدون از الان و تا همیشه : یکی دوستت دارم...

چهارشنبه 9/11/1387 - 19:34
محبت و عاطفه
 

نمی خواهی معشوق مرا بشناسی؟!

معشوق من آن بالاست، ستاره ای که هر شب دیوانه تر از پیشم می کند.

ستاره ای که با هر نگاهش با من عشق بازی می کند،

خوب گوش کن.

معشوق من همان ستاره سهیلی است که یک شب از آسمان دلم رد شد!

نفهمیدم چه شد، ولی مهرش به دلم نشست

چهارشنبه 9/11/1387 - 19:24
محبت و عاطفه

کاش چمدان عشقمان را آنقدر سنگین نمی بستیم که وسط راه آنرا به زمین

 

 

بیاندازیم وراه را بدون آن ادامه بدهیم

 

زندگی بدون عشق اینقدرخالیست که بعضی مواقع حتی زودتر از سکوت


 

 می شکند 

 

وتو ای کاش مرا می فهمیدی 

 

اماحالا که می روی قرارمیان ماهیچ ؛ ولی بگو به چه بهانه می روی


يکشنبه 6/11/1387 - 20:20
محبت و عاطفه

زندگی عمریست که اجل در پی آن می تازد 

                                                      هرکس غم بیهوده خورد می بازد
چهارشنبه 16/5/1387 - 17:25
محبت و عاطفه
مرد نگاهی به زن کرد و گفت حالا که کنار ساحل هستیم بیا یه آرزوی قشنگ بکنیم زن  با بی میلی قبول کرد مرد چشماش و بست و گفت کاشکی تا آخر دنیا عاشق هم بمونیم ... بعد به زن گفت حالا تو آرزوتو بگو زن چشماش و بست و خیلی بی تفاوت گفت کاشکی همین الان دنیا تموم بشه ... وقتی چشماشو باز کرد مرد  رو ندید فقط چند تا حباب رو آب دید
سه شنبه 15/5/1387 - 14:14
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته