امام جوادعليه السلام : إظهارُ الشَّيءِ قَبلَ أن يُستَحكَمَ مَفسَدَةٌ لَهُ آشكار كردن چيزى پيش از استوار شدن ، مايه تباهى آن است تحف العقول ، ص 457
چند وقت است كه قلبم را اجاره داده ام
به يك تنها به خاطر رويش
بعد از او چه كسي قلب پاره شده ي مرا اجاره مي كند
نه او را به هيچكس اجاره نمي دهم
قلبم را به نامش مي كنم
به آنكس كه بهترين است.
روایتگران قديمي هند چنین گفته اند: وقتي «فورهندي» پادشاه هندوستان شد، از ميان وزيران پدرش، وزيري انتخاب كرد بسيار باهوش و دانا كه در شجاعت و شهامت همانند نداشت. فورهندي اين وزير را بسیار دوست مي داشت، طوري كه وزيران ديگر از چشم او افتاده بودند. وزيران اين موضوع را مي دانستند و به او حسادت مي ورزیدند و هر روز نقشه اي مي كشيدند تا او را بركنار كنند. روزي، اين وزيران دور هم جمع شدند و نقشه تازه اي كشيدند. آنها از طرف پادشاه قبلي نامه اي نوشتند كه: اي پادشاه بزرگ، من در آن دنيا خيلي خوشحالم. هيچ چيزي كم ندارم، اما دلم براي وزيرم تنگ شده است. كسي را ندارم كه با او همصحبت باشم. بايد وزيرم را هرچه زودتر پيش من بفرستي تا از تنهايي در بيايم. وقتي نامه را نوشتند، مهر پادشاه را روي آن زدند و همان شب، در فرصتي مناسب، نامه را كنار تخت خواب پادشاه گذاشتند. صبح وقتي كه پادشاه از خواب بيدار شد، نامه را ديد و خواند. بلافاصله، وزير را صدا زد و گفت که نامه اي از آن دنيا رسيده است. پادشاه قبلي آن را نوشته و از من خواسته است كه تو را پيش او بفرستم. آماده باش كه بايد به آن دنيا سفر كني! وزير خود را نباخت و فهميد كه اين كار زير سر همان وزيراني است كه به او حسادت مي كنند. اين بود كه گفت: با كمال ميل، قبول مي كنم؛ اما خواهش مي كنم كه يك ماه دعا كنم و نماز بخوانم تا خداوند گناهانم را ببخشد. اگر گناهكار بميرم، مي ترسم که به جهنم بيفتم و نتوانم پيش پادشاه بروم. فورهندي خواهش او را قبول كرد. وزير در ميداني نزديك خانه اش تپه اي بزرگ از هيزم درست کرد. از زير هيزمها، زمين را كند و راهی به طرف خانه خود نقب زد. بعد هم پيش پادشاه رفت و گفت: من آماده سفر به آن دنيایم و آمده ام تا از شما خداحافظي كنم. پادشاه نامه اي براي پدر خود (پادشاه قبلي) نوشت: به فرمان شما، وزير را به خدمتتان فرستادم. منتظرم كه اگر فرمان ديگري داريد، بفرماييد تا انجام دهم. وزير همراه پادشاه به طرف آن ميدان رفت. وزيران ديگر هم در ميدان حاضر بودند. وزير را در ميان هيزمها انداختند و با خوشحالي هيزمها را آتش زدند. وزير از راه زيرزميني فرار كرد و به خانه خودش رفت. چهار ماه تمام خودش را به كسي نشان نداد. بعد شبی براي پادشاه خبر فرستاد كه از آن دنيا برگشته است! پادشاه بسيار تعجب كرد. وزير پيش او رفت. تخت پادشاه را بوسيد و نامه اي را كه از طرف پدر پادشاه نوشته بود به دستش داد: وزير را به فرمان من فرستادي، بسيار متشكرم؛ ولي چون مي دانستم كه سرزمين شما نبايد بدون وزير باشد، او را به خدمت شما پس مي فرستم. خواسته ام این است که بقيه وزيران را پيش من بفرستي كه چند كار كوچك با آنها دارم. البته سر فرصت همه را برايت پس مي فرستم. پادشاه نامه را خواند و همه وزيران را صدا زد و گفت كه پدرش چه فرماني داده است. وزيران حيران شد و ندانستند كه چه جوابي بدهند و چه كار بكنند. آنها فهميدند كه اين كار نیز يكي از زيركيهاي وزير است، اما نمي توانستند حرفي بزنند و فرمان پادشاه را نپذيرند. اين بود كه بناچار در آتش دشمني خود سوختند.
از دوستاني كه به مطالب بنده نظر ميدن خيلي ممنون
اسم دوستاني كه اخيرا به مطالبم نظر دادن رو مينويسم وازشون تشكر ميكنم:
ناشناس
mohsen_yahoo
ZohooreYar
نمیدونم خودمو نمی شناسم
hodhodesaba
ياكريم
mohsen music
التماس دعا
امام علىعليه السلام : ما عُمِرَ مَجلِسٌ بِالْغِيبَةِ إلّا خَرِبَ مِنَ الدِّينِ مجلسى كه با غيبت آباد شود ، دين در آن تباه مىشود بحارالأنوار ، ج 75، ص 259
پيامبرصلى الله عليه وآله : إنَّ الوَلَدَ الصّالِحَ رَيحانَةٌ مِن رَياحِينِ الْجَنَّةِ فرزند صالح ، گلى از گلهاى بهشت است الكافى ، ج 6 ، ص 3
زندگي يعني چكيدن همچوشمع ازگرميه عشق
زندگي يعني لطافت گم شدن درنرميه عشق
زندگي يعني دويدن بي امان دروادي عشق
رفتن واخررسيدن بردرابادي عشق
حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها : خِيارُكُم أليَنُكُم مَناكِبَهُ وأكرَمُهُم لِنِسائِهِم بهترين شما كسانىاند كه با مردم نرمترند و زنان خويش را بيشتر گرامى مىدارند دلائل الامامة، ص 76