روزى معاویه گفت : دوست میدارم مردى را ملاقات كنم كه ساخورده بوده و ما را از جریان احوال گذشتگان كه آنانرا ملاقات كرده است خبر بدهد!
بعضى از حاضرین گفتند در حضرموت چنین مردى هست .
معاویه كسى بحضرموت فرستاد و او را حاضر كردند.
پرسید كه : نام تو چیست ؟
گفت : اَمَد.
پرسید: اسم پدر تو چه بود؟
گفت : اَبَد.
پرسید: چند سال از عمر تو گذشته اشت ؟
گفت : سیصد و شصت سال .
معایه گفت : دروغ گفتى .
سپس روى از جانب او بر گردانیده و خود را بامور دیگر مشغول كرد و باز در مرتبه دوم باو متوجه شده و همان سوالاترا از او كرده و عین جوابهاى گذشته را شنید.
پس معاویه گفت : ما را خبر بده از اوضاع زمانهاى گذشته ، و از اختلاف و تفاوت آنها با این زمان ؟
گفت : چگونه مى پرسى از كسیكه او را تكذیب كردى !
معاویه گفت : تو را تكذیب نكردم ، و بلكه مى خواستم قوت عقل تو را تشخیص دهم .
امد گفت : هر روزى شبیه روز دیگر و هر شبى مانند شب دیگرى است ، یكى متولد شود، و دیگرى میمیرد، اگر مردن نبود روى زمین وسعت افراد انسان را نداشت ، و اگر از نو متولد نمیشد كسى از نسل آدم باقى نمى ماند.
معاویه پرسید: دیده اى ؟ آیا هاشم را دیده اى ؟
(110)
گفت : آرى دیدم او مردى بود بلند قامت و خوبروى ، و در پیشانیش نور بركت و میمنت هویدا بود.
پرسید: آیا امیه را دیده بودى ؟
گفت : آرى مردى بود كوتاه قد و نابینا، و گفته میشد كه در صورت او علامت شر و شومى هست .
پرسید: آیا محمد را دیدى ؟
گفت : محمد كیست ؟
معاویه گفت : مقصودم رسول خدا پیغمبر اكرم است .
گفت : واى بر تو! چرا او را تجلیل و تعظیم نكردى ، و چرا در تعبیر خود از كلام پروردگار متعال تبعیت ننمودى كه فرمود: محمد رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم .
پرسید: كار و صنعت تو چه بوده است ؟
گفت : من مردى تاجر بودم .
معاویه گفت : تجارت تو بكجا منتهى شد و چگونه بود؟
گفت : هرگز در معاملات خود به خرید اجناس معیوب و یا معامله عیبدار اقدام نكرده ، و ربح و ربا نداده و معامله یى را كه سود داشت رد نمیكردم .
معاویه گفت : از من چیزى بخواه !
گفت : از تو مى خواهم كه مرا ببهشت داخل كنى .
معاویه گفت : این امر در دست من نیست ، و نمى توانم .
گفت : من چیزى از امور دنیا و آخرت در دست و در تحت اختیار تو نمى بینم ، و تقاضا مى كنم كه : مرا بر گردانى بآن محلى كه از آنجا آوردى !
معاویه گفت : این امر میسر است و خواهد شد، و سپس باصحاب خود رو كرده و گفت : این مردى است كه رو بر گردانیده و اعراض كرده است از آنچه بآن متوجه و علاقمند هستید:
(111) نتیجه :
طول عمر اگر تواءم با توفیق شد: یكى از نعمتهاى بزرگ پروردگار متعال و بزرگترین وسیله و فرصتى است ، براى تحصیل كمال و مقام .
و همینطورى كه سائر نعمتها و خیرات دنیوى و اخروى بدست قدرت خداوند متعال است : این نعمت نیز تابع اراده و قضا و قدر الهى بوده و هر كسى بآن اندازه و حدیكه مقدر شده است از زندگى این دنیا بهرهمند و محفوظ مى شود.
(قل اللهم مالك الملك تؤ تى الملك من تشاء و تنزع الملك ممن تشاء و تعزمن تشاء و تذل من تشاء بیدك الخیر انك على كل شى ء قدیر
)
اختلاف زیاد و تفاوت كثیرى كه در عمرهاى افراد انسان پیدا مى شود: علامت این است كه تنها طبیعت تن در طول و قصر عمر مؤ ثر نیست و اگر نه : عمر بیست ساله و چهل ساله و هفتاد ساله و صد ساله و صد و پنجاه ساله و دویست ساله و سیصد ساله و سیصد و شصت ساله و پانصد ساله و بیشتر، چنانكه در همین كتاب (المعمّرون و الوصایا) جمع آورى كرده است ، هیچگونه با هم متناسب و موافق نیست .
و ما باید در عین حالیكه هر گونه خوشى و نعمت و رحمت صورى و معنوى را از پروردگار جهان دانسته و از او بخواهیم : در تمام امور و حالات خود نیز پیوسته راضى و تسلیم شده ، و با كمال گشاده روئى و دلخوشى در مقابل تقدیرات و پیش آمدها قانع و متشكر گردیم