حضرت ایوب (ع) از کسانی است که در برابر بلاها و مصیبت های فراوان ، صبر کرد و از امتحان سخت الهی سربلند بیرون آمد. بیش از آنکه دچار سختی شود ، چهل سال از نعمت های خداوند بهره مند بود. روزی هزار نفر از درآمد او استفاده می کردند و زمین های زراعتی زیادی را داشت.
در یکی از روزها جبرییل بر او نازل شد و گفت: «ای ایوب ، زمان نعمت ها به سر آمده و نوبت گرفتاری است. آماده باش ! » حضرت ایوب (ع) منتظر سختی ها بود.روزی بعد از خواندن نماز صبح ، صدای شبان خود را می شنید که فریاد می زد : « سیلی از کوه آمد و همه گله را به دریا راند». در همان وقت ساربان او وحشت زده از راه رسید و گفت: « صاعقه ای زد و همه شتران نابود شدند». در این میان باغبان او هراسان آمد و او هم گفت: «سمی را باد زده و همه درخت ها سوختند»!
حضرت ایوب این ها را می شنید و به ذکر خداوند مشغول بود. ناگهان معلم پسرانش از راه رسید و گفت: « دوازده پسرت ، مهمان برادر بزرگ تر بودند که ناگهان سقف خانه بر سرشان ریخت».
در این وقت حال حضرت ایوب (ع) کمی تغییر کرد ، ولی زود متوجه شد و به سجده افتاد و گفت: «خدایا تو را دارم ،
همه چیز را دارم. پس از آنکه همه چیز خود را از دست داد ، بیماری به او روی آورد. سال ها در بدترین وضع زندگی کرد ، ولی همچنان صبر و استقامت ورزید تا زمان امتحان به پایان رسید.
پس از سال های طولانی شکر خداوند و پناه بردن به او ، دعایش مستجاب شد و از گرفتاری نجات یافت.