یك صندلی گذاشته ام جای اسم ماه
تا تو بیایی وبنشینی به اشتباه
اما تو باز اول این شعر غایبی
مثل سكوت یا كلماتی شبیه آه
این صندلی خالی را پاك می كنم
و می نویسم آخر این بیت : ایستگاه
تا باز دست تو بخورد روی شانه ام
من مرد كور می شوم ، این بیت كوره راه
این بیت را محاكمه تشكیل می دهم
با دستبند می رسم از راه بی گناه !
تنها به شرط اینكه تو از حاضرین شوی
من مرد متهم ، همه بیت : دادگاه
خود را به تیرباران محكوم می كنم
حتی به جرم های خودم می شوم گواه
این بیت سمت جوخه اعدام می روم
با پای زخم ، پیرهن زرد راه راه
خونم به روسری تو پاشیده می شود !
این بیت را كه با عجله می كنی نگاه
آن وقت توی قبرم بیدار می شوم
شب ، با صدای رد شدن كفش های ماه
تو می توانی آمده باشی و یك غروب
بر سنگ من گذاشته باشی گلی سیاه
حالا كدام بیت می آیی؟ كدام سطر؟
حتی به یك بهانه كوچك ، یك اشتباه
حالا تو باز آخر این شعر غایبی
مثل سكوت یا كلماتی شبیه آه
تو و من پشت خوابها پنهان شده ایم
در دهها ،
صدها ،
هزار ها لایه رسوب کرده ایم.
تو و من
در رویاها ریشه بسته ایم و ساقه دوانده ایم .
نگاه کن
این پیچکی را که هی مدام بر من و تو می بالد و می تند.