• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 217
تعداد نظرات : 70
زمان آخرین مطلب : 5253روز قبل
فلسفه و عرفان
حکایت است که پادشاهی از وزیرخدا پرستش پرسید:

بگو خداوندی که تو می پرستی چه می خورد، چه می پوشد ، و چه کار می کند و اگر تا فردا جوابم نگویی عزل می گردی.

وزیر سر در گریبان به خانه رفت .

وی را غلامی بود که وقتی او را در این حال دید پرسید که او را چه شده؟

و او حکایت بازگو کرد.

غلام خندید و گفت : ای وزیر عزیز این سوال که جوابی آسان دارد.

وزیز با تعجب گفت : یعنی تو آن میدانی؟ پس برایم بازگو ؛ اول آنکه خدا چه میخورد؟

- غم بندگانش را، که میفرماید من شما را برای بهشت و قرب خود آفریدم. چرا دوزخ را برمیگزینید؟

- آفرین غلام دانا.

- خدا چه میپوشد؟

- رازها و گناه های بندگانش را

- مرحبا ای غلام

وزیر که ذوق زده شده بود سوال سوم را فراموش کرد و با شتاب به دربار رفت و به پادشاه بازگو کرد

ولی باز در سوال سوم درماند، رخصتی گرفت و شتابان به جانب غلام باز رفت و سومین را پرسید.

غلام گفت : برای سومین پاسخ باید کاری کنی.

- چه کاری ؟

- ردای وزارت را بر من بپوشانی، و ردای مرا بپوشی و مرا بر اسبت سوار کرده و افسار به دست به

درگاه شاه ببری تا پاسخ را باز گویم.

وزیر که چاره ای دیگر ندید قبول کرد وبا آن حال به دربار حاضر شدند

پادشاه با تعجب از این حال پرسید ای وزیر ای چه حالیست تو را؟

و غلام آنگاه پاسخ داد که این همان کار خداست ای شاه که وزیری را در خلعت غلام

و غلامی را در خلعت وزیری حاضر نماید.

پادشاه از درایت غلام خوشنود شد و بسیار پاداشش داد و او را وزیر دست راست خود کرد.
يکشنبه 9/12/1388 - 0:3
فلسفه و عرفان
و تا دانه توی خاک حاصلخیز بهاری کنار هم نشسته بودند ...

دانه اولی گفت : " من میخواهم رشد کنم ! من میخواهم ریشه هایم را هرچه عمیق تر در دل خاک فرو کنم و شاخه هایم را از میان پوسته زمین بالای سرم پخش کنم ... من میخواهم شکوفه های لطیف خودم را همانند بیرق های رنگین برافشانم و رسیدن بهار را نوید دهم ... من میخواهم گرمای آفتاب را روی صورت و لطافت شبنم صبحگاهی را روی گلبرگ هایم احساس کنم " و بدین ترتیب دانه روئید .

دانه دومی گفت : " من می ترسم . اگر من ریشه هایم را به دل خاک سیاه فرو کنم ، نمی دانم که در آن تاریکی با چه چیزهایی روبرو خواهم شد . اگر از میان خاک سفت بالای سرم را نگاه کنم ، امکان دارد شاخه های لطیفم آسیب ببینند ... چه خواهم کرد اگر شکوفه هایم باز شوند و ماری قصد خوردن آن ها را کند ؟ تازه ، اگر قرار باشد شکوفه هایم به گل نشینند ، احتمال دارد بچه کوچکی مرا از ریشه بیرون بکشد . نه ، همان بهتر که منتظر بمانم تا فرصت بهتری نصیبم شود . و بدین ترتیب دانه منتظر ماند .

مرغ خانگی که برای یافتن غذا مشغول کندوکاو زمین در اوائل بهار بود دانه را دید و در یک چشم برهم زدن قورتش داد .
يکشنبه 9/12/1388 - 0:0
فلسفه و عرفان
در بیمارستانی ، دو مرد بیمار در یك اتاق بستری بودند. یكی از بیماران اجازه داشت كه هر روز بعد از ظهر یك ساعت روی تختش بنشیند . اما بیمار دیگر مجبور بود هیچ تكانی نخورد و همیشه پشت به هم اتاقیش روی تخت بخوابد.آنها ساعت ها با یكدیگر صحبت می كردند، از همسر، خانواده، خانه، سربازی یا تعطیلاتشان با هم حرف می زدند. هر روز بعد از ظهر ، بیماری كه تختش كنار پنجره بود ، می نشست و تمام چیزهایی كه بیرون از پنجره می دید برای هم اتاقیش توصیف می كرد. بیمار دیگر در مدت این یك ساعت ، با شنیدن حال و هوای دنیای بیرون ، روحی تازه می گرفت. این پنجره ، رو به یك پارك بود كه دریاچه زیبایی داشت مرغابی ها و قوها در دریاچه شنا می كردند و كودكان با قایقهای تفریحی شان در آب سر گرم بودند. درختان كهن ، به منظره بیرون ، زیبایی خاصی بخشیده بود و تصویری زیبا از شهر در افق دوردست دیده می شد. همان طور كه مرد كنار پنجره این جزئیات را توصیف می كرد ، هم اتاقیش چشمانش را می بست و این مناظر را در ذهن خود مجسم می كرد.روزها و هفته ها سپری شد. یك روز صبح ، پرستاری كه برای حمام كردن آنها آب آورده بود ، جسم بی جان مرد كنار پنجره را دید كه با آرامش از دنیا رفته بود . پرستار بسیار ناراحت شد و از مستخدمان بیمارستان خواست كه مرد را از اتاق خارج كنند. مرد دیگر تقاضا كرد كه تختش را به كنار پنجره منتقل كنند . پرستار این كار را با رضایت انجام داد و پس از اطمینان از راحتی مرد، اتاق را ترك كرد.آن مرد به آرامی و با درد بسیار ، خود را به سمت پنجره كشاند تا اولین نگاهش را به دنیای بیرون از پنجره بیندازد . بالاخره او می توانست این دنیا را با چشمان خودش ببیند. در كمال تعجت ، او با یك دیوار مواجه شد. مرد ، پرستار را صدا زد و پرسید كه چه چیزی هم اتاقیش را وادار می كرده چنین مناظر دل انگیزی را برای او توصیف كند ! پرستار پاسخ داد: شاید او می خواسته به تو قوت قلب بدهد. چون آن مرد اصلا نابینا بود و حتی نمی توانست دیوار را ببیند
شنبه 8/12/1388 - 23:59
فلسفه و عرفان
پادشاه و مردم
در زمان های گذشته، پادشاهی تخته سنگ را در وسط جاده قرار داد و برای این كه عكس العمل مردم را ببیند خودش را در جایی مخفی كرد.

بعضی از بازرگانان و ندیمان ثروتمند پادشاه بی تفاوت از كنار تخته سنگ می گذشتند. بسیاری هم غرولند می كردند كه این چه شهری است كه نظم ندارد. حاكم این شهر عجب مرد بی عرضه ای است و ...

با وجود این هیچ كس تخته سنگ را از وسط بر نمی داشت.

نزدیك غروب، یك روستایی كه پشتش بار میوه و سبزیجات بود ، نزدیك سنگ شد. بارهایش را زمین گذاشت و با هر زحمتی بود تخته سنگ را از وسط جاده برداشت و آن را كناری قرار داد.

ناگهان كیسه ای را دید كه زیر تخته سنگ قرار داده شده بود ، كیسه را باز كرد و داخل آن سكه های طلا و یك یادداشت پیدا كرد.

پادشاه در آن یادداشت نوشته بود:

"هر سد و مانعی می تواند شانسی برای تغییر زندگی انسان باشد."
شنبه 8/12/1388 - 23:51
فلسفه و عرفان
پائولوكوئیلو

شهسواری به دوستش گفت: بیا به كوهی كه خدا آنجا زندگی می كند برویم. میخواهم ثابت كنم كه او فقط بلد است به ما دستور بدهد، و هیچ كاری برای خلاص كردن ما از زیر بار مشقات نمی كند.

دیگری گفت: موافقم . اما من برای ثابت كردن ایمانم می آیم .

وقتی به قله رسید ند ،شب شده بود. در تاریكی صدایی شنیدند:سنگهای اطرافتان را بار اسبانتان كنید وآنها را پایین ببرید

شهسوار اولی گفت: می بینی؟ بعداز چنین صعودی ، از ما می خواهد كه بار سنگین تری را حمل كنیم. محال است كه اطاعت كنم .

دیگری به دستور عمل كرد. وقتی به دامنه كوه رسید،هنگام طلوع بود و انوار خورشید، سنگهایی را كه شهسوار مومن با خود آورده بود، روشن كرد. آنها خالص ترین الماس ها بودند.

مرشد می گوید: تصمیمات خدا مرموزند، اما همواره به نفع ما هستند .
شنبه 8/12/1388 - 23:50
فلسفه و عرفان
وزی بازرگان موفقی از مسافرت بازگشت و متوجه شد خانه و مغازه اش در غیاب او آتش گرفته و کالا های گرانبهایش همه سوخته و خاکستر شده اند و خسارت هنگفتی به او وارد امده است .

فکر می کنید آن مرد چه کرد؟!

خدا را مقصر شمرد و ملامت کرد؟ و یا اشک ریخت ؟

او با لبخندی بر لبان و نوری بر دیدگان سر به سوی آسمان بلند کرد و گفت : "خدایا ! می خواهی که اکنون چه کنم؟

مرد تاجر پس از نابودی کسب پر رونق خود ، تابلویی بر ویرانه های خانه و مغازه اش آویخت که روی آن نوشته بود :

مغازه ام سوخت ! اما ایمانم نسوخته است ! فردا شروع به کار خواهم کرد.
شنبه 8/12/1388 - 23:48
کامپیوتر و اینترنت
ساعتی که در آن هیچ نشانه ای از ساعت نیست!  
این ساعت را شاید بتوان بی قیافه ترین ساعت دنیا دانست و یا حداقل آن را ساعتی دانست که اصلا در نگاه اول نمی توان ساعت به حساب آورد اما مطمئنا بدقیافه ترین ساعت دنیا نیست.



اما این ساعت چیزی جز یک نمای نامرئی و یا ترانسپارنت ندارد که در آن هیچ نشانه‌ای از ساعت و دقیقه و یا ارقام دیجیتال دیده نمی‌شوداما این به معنای آن نیست که سازندگان این ساعت این موارد را فراموش کرده باشند نه بلکه آنها با ترکیب شکل همیشگی یک ساعت با دو پرتر لیزری این ساعت را برای دستان شما بیافرینند.



پرتو قرمز دقیقه را به شما نشان می‌دهد و پرتو آبی نشانگر عقربه ساعت خواهد بود و تنها زمانی ظاهر خواهند شد که شما تنها لبه دور تا دور این ساعت را به آرامی لمس کنیدو آنگاه به مانند جواهری بر روی دست شما خواهد درخشید.
شنبه 8/12/1388 - 23:46
اخبار
مهر: رئیس سازمان صدا و سیما اظهار داشت: در حال حاضر مشغول گذراندن دوره های آموزشی ارسال سیگنالهای دیجیتال در نقاط مختلف تهران هستیم و از یکی دو روز گذشته نیز گیرنده های دیجیتالی صدا و سیما در بازار در اختیار مردم قرار گرفته است.

عزت الله ضرغامی در بندرعباس افزود: امید است بتوانیم به تدریج تبدیل فرستنده های مراکز استانی به دیجیتال را وارد فاز عملیاتی کنیم.

رئیس سازمان صدا و سیما با بیان اینکه هر استانی که شرایط را برای رسانه ملی در امر دیجیتال شدن فراهم کند در اولویت قرار گیرد، یادآور شد: مرکز صدا و سیمای خلیج فارس نیز در این زمینه دارای اولویت و اهمیت ویژه ای است.

ضرغامی افزود: امید است در هرمزگان نیز در زمینه های مورد نیاز توسط مسئولان در کمترین زمان ممکن آماده شود تا از این طریق بتوانیم ارسال امواج را در این استان به صورت دیجیتال داشته باشیم.

رئیس سازمان صدا و سیما خاطرنشان کرد: صدا و سیمای مرکز خلیج فارس در مبحث تبدیل فرستنده های آنالوگ به دیجیتال نسب به سایر مراکز استانی دارای اولویت و اهمیت ویژه ای است.

مراکز استانی مناسب ترین ابزار اجرای فرامین رهبری هستند

ضرغامی با اشاره به فرامین رهبری در حکم سازمانی خویش برای ابقا بر ریاست سازمان اظهار کرد: با اشاره به فرامین رهبری مبنی بر ترویج آموزه های دینی، آگاهی ، اخلاق و امید بخشی در نقش رسانه ملی، مراکز استانی مناسب ترین ابزار برای دستیابی و اجرای هر چه بهتر فرامین رهبری در این زمینه هستند.

وی ادامه داد: شبکه های استانی در برنامه های جدید رسانه ملی به عنوان یک ظرفیت و ابزار مهم در هرچه آرمانی تر شدن فرامین رهبری محسوب می شود.
شنبه 8/12/1388 - 23:40
فلسفه و عرفان
مرد جوانی در آرزوی ازدواج با دختر کشاورزی بود.

کشاورز گفت برو در آن قطعه زمین بایست. من سه گاو نر را آزاد می کنم اگر توانستی دم یکی از این گاو نرها را بگیری من دخترم را به تو خواهم داد.

مرد قبول کرد. در طویله اولی که بزرگترین بود باز شد . باور کردنی نبود بزرگترین و خشمگین ترین گاوی که در تمام عمرش دیده بود. گاو با سم به زمین می کوبید و به طرف مرد جوان حمله برد. جوان خود را کنار کشید تا گاو از مرتع گذشت.

دومین در طویله که کوچکتر بود باز شد. گاوی کوچکتر از قبلی که با سرعت حرکت کرد .جوان پیش خودش گفت : منطق می گوید این را ولش کنم چون گاو بعدی کوچکتر است و این ارزش جنگیدن ندارد.

سومین در طویله هم باز شد و همانطور که فکر میکرد ضعیفترین و کوچکترین گاوی بود که در تمام عمرش دیده بود. پس لبخندی زد و در موقع مناسب روی گاو پرید و دستش را دراز کرد تا دم گاو را بگیرد...

اما.........گاو دم نداشت!!!!
شنبه 8/12/1388 - 23:30
ورزش و تحرک
 این دروازه بان تقریبا غیر قابل شکست دادن است.با کمک تکنولوژی هوشمند و استفاده از دو دوربین مسیر حرکت توپ به محض آن که از پای شما جدا می شود تخمین زده شده و دروازه بان به سرعت در برابر آن قرار می گیرد
شنبه 8/12/1388 - 0:33
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته