آلبوم تصاویر
پنج شنبه 20/3/1389 - 10:29
آلبوم تصاویر
پنج شنبه 20/3/1389 - 10:23
شعر و قطعات ادبی
تا در آتــش، پـــهلوی زهــرا شکست
آسمــان آن قـــدر تا شد، تــا شـکست
ابـــرها در چــشم گردون شـد کــبود
کـــوههای بـــرف در، دریا شـکست
پـــاره شـد بنـــد دل دریـــا و مـــوج
صخره های سخت ساحل را شکست
صــــبر در جـان عــــلی آتش گرفت
کس نمی داند چه در مــــولا شکست
پنج شنبه 20/3/1389 - 10:20
دعا و زیارت
او بخشندهتر از ابرهاى پرباران بهارى بود و در این میدان نیز هماوردى براى او نمىتوان سراغ کرد.شعبى در این باره گفته است: على (ع) بخشندهترین مردمان بود. معاویه سرسختترین دشمن آن حضرت، نیز گفته بود: اگر على انبارى پر از زر و اتاقى انباشته از کاه مىداشت، پیش از آنکه کاه را ببخشد، زر را مىبخشید.بیت المال را مىرفت، در آن نماز مىگزارد و مىگفت: اى زرد و اى سپید (طلا و نقره) !غیر از مرا بفریبید.
با آنکه بر همه امپراطورى اسلامى، به جز شام، فرمانروایى داشت، از خود میراثى بر جاى نگذاشت.و جز او، کس دیگرى به مضمون آیه نجوا (1) عمل نکرد.از دسترنجخود هزار بنده را آزاد کرد و هرگز به نیازمندى پاسخ رد نگفت.
دوشنبه 3/3/1389 - 22:37
دعا و زیارت
دوازدهمین پیشواى معصوم، حضرت حجة بن الحسن المهدى، امام زمان-عجل الله تعالى فرجه-در نیمه شعبان سال 255 هجرى در شهر «سامراء» دیده به جهان گشود. (1) او همنام پیامبر اسلام (م ح م د) و همکنیه آن حضرت (ابو القاسم) است. (2) ولى پیشوایان معصوم از ذکر نام اصلى او نهى فرمودهاند. (3)
از جمله القاب آن حضرت، حجت، قائم، خلف صالح، صاحب الزمان (4) ، بقیة الله است (5) و مشهورترین آنها «مهدى» مىباشد. (6)
پدرش، پیشواى یازدهم حضرت امام حسن عسکرى-علیه السلام-و مادرش، بانوى گرامى «نرجس» است (7) که بنام «ریحانه» ، «سوسن» و «صقیل» نیز از او یاد شده است. (8) میزان فضیلت و معنویت نرجس خاتون تا آن حد، والا بود که «حکیمه» خواهر امام هادى-علیه السلام-که خود از بانوان عالیقدر خاندان امامتبود، او را سرآمد و سرور خاندان خویش، و خود را خدمتگزار او مىنامید. (9)
حضرت مهدى دو دوره غیبت داشت: یکى کوتاه مدت (غیبت صغرى) و دیگرى دراز مدت (غیبت کبرى) . اولى، از هنگام تولد تا پایان دوران نیابتخاصه ادامه داشته و دومى، با پایان دوره نخست آغاز شد و تا هنگام ظهور و قیام آن حضرت طول خواهد کشید. (10)
تولد حضرت مهدى علیه السلام از دیدگاه علماى اهل سنت
چنانکه در صفحات آینده توضیح خواهیم داد، اعتقاد به موضوع مهدویت اختصاص به شیعه ندارد، بلکه بر اساس روایات فراوانى که از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم رسیده، علماى اهل سنت نیز این موضوع را قبول دارند. منتها آنان نوعا تولد حضرت مهدى را انکار مىکنند و مىگویند: شخصیتى که پیامبر اسلام از قیام او (پس از غیبت) خبر داده، هنوز متولد نشده است و در آینده تولد خواهد یافت! (11)
با این حال تعداد قابل توجهى از مورخان و محدثان اهل سنت، تولد آن حضرت را در کتب خود ذکر کرده و آن را یک واقعیت دانستهاند. بعضى از پژوهشگران بیش از صد نفر از آنان را معرفى کردهاند. (12)
دیدار حضرت مهدى علیه السلام
چنانکه در سیره امام حسن عسکرى-علیه السلام-بتفصیل نگاشتیم، از آنجا که حکومتستمگر عباسى، به منظور دستیابى به فرزند آن حضرت و کشتن او، خانه امام را سخت تحت کنترل و مراقبت قرار داده بود، تولد حضرت مهدى-علیه السلام-بر اساس طرح دقیق و منظمى که پیشاپیش، از سوى امام در این مورد ریخته شده بود، کاملا به صورت مخفى و دور از چشم مردم (و حتى شیعیان) صورت گرفت.
مستندترین گزارش در این زمینه، از طرف «حکیمه» عمه حضرت عسکرى-علیه السلام-رسیده که از نزدیک شاهد تولد حضرت مهدى-علیه السلام-بوده است. اما باید توجه داشت که این پنهانکارى به آن معنا نیست که بعدها یعنى در مدت 5-6 سال آغاز عمر او، که امام یازدهم در حال حیات بود، کسى آن بزرگوار را ندیده بود، بلکه-چنانکه یک نمونه از آن را در زندگانى حضرت عسکرى نوشتیم-افراد خاصى از شیعیان در فرصتهاى مناسب و گوناگون به دیدار آن حضرت نائل مىشدند تا به تولد و وجود وى یقین حاصل کنند و در موقع لزوم به شیعیان دیگر اطلاع دهند.
دانشمندان ما جریان این دیدارها را به صورت گسترده گزارش کردهاند (13) ، ولى شاید مهمترین آنها دیدار چهل تن از اصحاب امام عسکرى-علیه السلام-با آن حضرت باشد که تفصیل آن بدین قرار بوده است:
«حسن بن ایوب بن نوح» (14) مىگوید:
ما براى پرسش درباره امام بعدى، به محضر امام عسکرى-علیه السلام-رفتیم. در مجلس آن حضرت چهل نفر حضور داشتند. عثمان بن سعید عمرى[یکى از وکلاى بعدى امام زمان]بپاخاست و عرض کرد: مىخواهم از موضوعى سؤال کنم که درباره آن از من داناترى. امام فرمود: بنشین. عثمان با ناراحتى خواست از مجلس خارج شود. حضرت فرمود: هیچ کس از مجلس بیرون نرود. کسى بیرون نرفت و مدتى گذشت. در این هنگام، امام، عثمان را صدا کرد. او بپاخاست. حضرت فرمود: مىخواهید به شما بگویم که براى چه به اینجا آمدهاید؟ همه گفتند: بفرمایید. فرمود: براى این به اینجا آمدهاید که از حجت و امام پس از من بپرسید. گفتند: بلى. در این هنگام پسرى نورانى همچون پاره ماه که شبیهترین مردم به امام عسکرى-علیه السلام-بود، وارد مجلس شد. حضرت با اشاره به او فرمود:
«این، امام شما بعد از من و جانشین من در میان شما است. فرمان او را اطاعت کنید و پس از من اختلاف نکنید که در این صورت هلاک مىشوید و دینتان تباه مىگردد... » . (15)
علل سیاسى-اجتماعى غیبت
شکى نیست که رهبرى پیشوایان الهى به منظور هدایت مردم به سر منزل کمال مطلوب است و این امر در صورتى میسر است که آنها آمادگى بهره بردارى از این هدایت الهى را داشته باشند. اگر چنین زمینه مساعدى در مردم وجود نداشته باشد، حضور پیشوایان آسمانى در بین مردم ثمرى نخواهد داشت.
متاسفانه فشارها و تضییقاتى که بویژه از زمان امام جواد-علیه السلام-به بعد بر امامان وارد شد، و محدودیتهاى فوق العادهاى که برقرار گردید-به طورى که فعالیتهاى امام یازدهم و دوازدهم را به حداقل رسانید-نشان داد که زمینهمساعد جهتبهرهمندى از هدایتها و راهبریهاى امامان در جامعه (در حد نصاب لازم) وجود ندارد. از اینرو حکمت الهى اقتضا کرد که پیشواى دوازدهم، بتفصیلى که خواهیم گفت، غیبت اختیار کند تا موقعى که آمادگى لازم در جامعه به وجود آید.
البته همه اسرار غیبتبر ما روشن نیست ولى شاید نکتهاى که گفتیم رمز اساسى غیبتباشد. در روایات ما، در زمینه علل و اسباب غیبت، روى سه موضوع تکیه شده است:
الف-آزمایش مردم
چنانکه مىدانیم یکى از سنتهاى ثابت الهى، آزمایش بندگان و انتخاب صالحان و گزینش پاکان است. صحنه زندگى همواره صحنه آزمایش است تا بندگان از این راه در پرتو ایمان و صبر و تسلیم خویش در پیروى از اوامر خداوند تربیتیافته و به کمال برسند و استعدادهاى نهفته آنان شکوفا گردد.
در اثر غیبتحضرت مهدى، مردم آزمایش مىشوند: گروهى که ایمان استوارى ندارند، باطنشان ظاهر مىشود و دستخوش شک و تردید مىگردند و کسانى که ایمان در اعماق قلبشان ریشه دوانده است، به سبب انتظار ظهور آن حضرت و ایستادگى در برابر شدائد، پختهتر و شایستهتر مىگردند و به درجات بلندى از اجر و پاداش الهى نائل مىگردند.
امام موسى بن جعفر-علیه السلام-فرمود: هنگامى که پنجمین فرزندم غایب شد، مواظب دین خود باشید، مبادا کسى شما را از دین خارج کند. او ناگزیر غیبتى خواهد داشت، به طورى که گروهى از مؤمنان از عقیده خویش بر مىگردند. خداوند به وسیله غیبت، بندگان خویش را آزمایشمىکند... (16)
از سخنان پیشوایان اسلام بر مىآید که آزمایش به وسیله غیبتحضرت مهدى، از سختترین آزمایشهاى الهى است (17) . و این سختى از دو جهت است:
1-از جهت اصل غیبت، که چون بسیار طولانى مىشود بسیارى از مردم دستخوش شک و تردید مىگردند. برخى در اصل تولد و برخى دیگر در دوام عمر آن حضرت شک مىکنند و جز افراد آزموده و مخلص و داراى شناخت عمیق، کسى بر ایمان و عقیده به امامت آن حضرت باقى نمىماند. پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم ضمن حدیث مفصلى مىفرماید: مهدى از دیده شیعیان و پیروانش غایب مىشود و جز کسانى که خداوند دلهاى آنان را جهت ایمان، شایسته قرار داده، در اعتقاد به امامت او استوار نمىمانند. (18)
2-از نظر سختیها و فشارها و پیشامدهاى ناگوار که در دوران غیبت رخ مىدهد و مردم را دگرگون مىسازد، به طورى که حفظ ایمان و استقامت در دین، کارى سخت دشوار مىگردد و ایمان مردم در معرض مخاطرات شدید قرار مىگیرد. (19)
ب-حفظ جان امام
خداوند، به وسیله غیبت، امام دوازدهم را از قتل حفظ کرده است، زیرا اگر آن حضرت از همان آغاز زندگى در میان مردم ظاهر مىشد، او رامىکشتند (چنانکه تفصیل آن را نوشتیم) . بر این اساس اگر پیش از موعد مناسب نیز ظاهر شود، باز جان او به خطر مىافتد و به انجام ماموریت الهى و اهداف بلند اصلاحى خود موفق نمىگردد.
«زراره» ، یکى از یاران امام صادق-علیه السلام-مىگوید: امام صادق-علیه السلام-فرمود: امام منتظر، پیش از قیام خویش مدتى از چشمها غایب خواهد شد.
عرض کردم: چرا؟
فرمود: بر جان خویش بیمناک خواهد بود. (20)
ج-آزادى از یوغ بیعتبا طاغوتهاى زمان
پیشواى دوازدهم، هیچ رژیمى را، حتى از روى تقیه، به رسمیت نشناخته و نمىشناسد. او مامور به تقیه از هیچ حاکم و سلطانى نیست و تحتحکومت و سلطنت هیچ ستمگرى در نیامده و در نخواهد آمد، چرا که مطابق وظیفه خود عمل مىکند و دین خدا را به طور کامل و بى هیچ پرده پوشى و بیم و ملاحظهاى اجرا مىکند. بنابراین جاى هیچ عهد و میثاق و بیعتبا کسى و مراعات و ملاحظه نسبتبه دیگران باقى نمىماند.
«حسن بن فضال» مىگوید: امام هشتم فرمود: گویى شیعیانم را مىبینم که هنگام مرگ سومین فرزندم[امام حسن عسکرى]در جستجوى امام خود، همه جا را مىگردند اما او را نمىیابند.
عرض کردم: چرا غایب مىشود؟
فرمود: براى اینکه وقتى با شمشیر قیام مىکند، بیعت کسى در گردن وىنباشد. (21)
غیبت صغرى و کبرى
چنانکه گفتیم، غیبت امام مهدى به دو دوره تقسیم مىشود: «غیبت صغرى» و «غیبت کبرى» .
غیبت صغرى از سال 260 هجرى (سال شهادت امام یازدهم) تا سال 329 (سال در گذشت آخرین نایب خاص امام) یعنى حدود 69 سال بود. (22) در دوران غیبت صغرى، ارتباط شیعیان با امام بکلى قطع نبود و آنان، به گونهاى خاص و محدود، با امام ارتباط داشتند.
توضیح آنکه: در طول این مدت، افراد مشخصى (که ذکرشان خواهد آمد) به عنوان «نایب خاص» با حضرت در تماس بودند و شیعیان مىتوانستند به وسیله آنان مسائل و مشکلات خویش را به عرض امام برسانند و توسط آنان پاسخ دریافت دارند و حتى گاه به دیدار امام نائل شوند. از اینرو مىتوان گفت در این مدت، امام، هم غایب بود و هم نبود.
این دوره را مىتوان دوران آماده سازى شیعیان براى غیبت کبرى دانست کهطى آن، ارتباط شیعیان با امام، حتى در همین حد نیز قطع شد و مسلمانان موظف شدند در امور خود به نایبان عام آن حضرت، یعنى فقهاى واجد شرائط و آشنایان به احکام اسلام، رجوع کنند.
اگر غیبت کبرى یکباره و ناگهان رخ مىداد، ممکن بود موجب انحراف افکار شود و ذهنها آماده پذیرش آن نباشد. اما گذشته از زمینه سازیهاى مدبرانه امامان پیشین، در طول غیبت صغرى، بتدریج ذهنها آماده شد و بعد، مرحله غیبت کامل آغاز گردید. همچنین امکان ارتباط نایبان خاص با امام در دوران غیبت صغرى، و نیز شرفیابى برخى از شیعیان به محضر آن حضرت در این دوره، مسئله ولادت و حیات آن حضرت را بیشتر تثبیت کرد. (23)
با سپرى شدن دوره غیبت صغرى، غیبت کبرى و دراز مدت امام آغاز گردید که تا کنون نیز ادامه دارد و پس از این نیز تا زمانى که خداوند اذن ظهور و قیام به آن حضرت بدهد، ادامه خواهد داشت.
غیبت دو گانه امام دوازدهم، سالها پیش از تولد او توسط امامان قبلى، پیشگویى شده و از همان زمان توسط راویان و محدثان، حفظ و نقل و در کتابهاى حدیث ضبط شده است که به عنوان نمونه به نقل چند حدیث در این زمینه اکتفا مىکنیم:
1-امیر مؤمنان-علیه السلام-فرمود:
[امام]غایب ما، دو غیبتخواهد داشت که یکى طولانىتر از دیگرى خواهد بود. در دوران غیبت او، تنها کسانى در اعتقاد به امامتش پایدار مىمانند که داراى یقینى استوار و معرفتى کامل باشند. (24) -امام باقر-علیه السلام-فرمود:
[امام]قائم دو غیبتخواهد داشت که در یکى از آن دو، خواهند گفت: او مرده است... (25)
3-ابو بصیر مىگوید: به امام صادق-علیه السلام-عرض کردم: امام باقر مىفرمود: قائم آل محمد صلى الله علیه و آله و سلم دو غیبتخواهد داشت که یکى طولانىتر از دیگرى خواهد بود.
امام صادق-علیه السلام-فرمود: بلى، چنین است... (26)
4-حضرت صادق-علیه السلام-فرمود:
امام قائم دو غیبتخواهد داشت: یکى کوتاه مدت و دیگرى دراز مدت... (27)
سیر تاریخ، صحت این پیشگوییها را تایید کرد و همچنانکه پیشوایان قبلى فرموده بودند، غیبتهاى دوگانه امام عینیتیافت.
نواب خاص (28)
نایبان خاص حضرت مهدى در دوران غیبت صغرى، چهار تن از اصحاب با سابقه امامان پیشین و از علماى پارسا و بزرگ شیعه بودند که «نواب اربعه» نامیده شدهاند. اینان به ترتیب زمانى عبارت بودند از:
1-ابو عمرو عثمان بن سعید عمرى، 2-ابو جعفر محمد بن عثمان بن سعید عمرى، 3-ابو القاسم حسین بن روح نوبختى، 4-ابو الحسن على بن محمد سمرى.
البته امام زمان-علیه السلام-وکلاى دیگرى نیز در مناطق مختلف مانند: بغداد، کوفه، اهواز، همدان، قم، رى، آذربایجان، نیشابور و... داشت که یا به وسیله این چهار نفر، که در راس سلسله مراتب وکلاى امام قرار داشتند، امور مردم را به عرض حضرت مىرساندند (29) و از سوى امام در مورد آنان «توقیع» هایى (30) صادر مىشده است. (31) و یا-آن گونه که بعضى از محققان احتمال دادهاند-سفارت و وکالت این چهار نفر، وکالتى عام و مطلق بوده ولى دیگران در موارد خاصى وکالت و نیابت داشتهاند (32) . مانند:
محمد بن جعفر اسدى، احمد بن اسحاق اشعرى قمى، ابراهیم بن محمد همدانى، احمد بن حمزة بن الیسع (33) ، محمد بن ابراهیم بن مهزیار (34) ، حاجز بن یزید، محمد بن صالح (35) ، ابو هاشم داود بن قاسم جعفرى، محمد بن على بن بلال، عمر اهوازى، و ابو محمد وجنائى (36) .
1-ابو عمرو عثمان بن سعید عمرى
عثمان بن سعید از قبیله بنى اسد بود و به مناسبتسکونت در شهر سامراء، «عسکرى» نیز نامیده مىشد. در محافل شیعه از او به نام «سمان» (-روغن فروش) یاد مىشد، زیرا به منظور استتار فعالیتهاى سیاسى، روغن فروشى مىکرد و اموال متعلق به امام را، که شیعیان به وى تحویل مىدادند، در ظرفهاى روغن قرار داده به محضر امام عسکرى مىرساند. (37) او مورد اعتماد و احترام عموم شیعیان بود. (38) گفتنى است که عثمان بن سعید قبلا نیز از وکلا و یاران مورد اعتماد حضرت هادى و حضرت عسکرى-علیهما السلام-بوده است. «احمد بن اسحاق» که خود از بزرگان شیعه مىباشد، مىگوید:
روزى به محضر امام هادى رسیدم و عرض کردم: من گاهى غایب و گاهى (در اینجا) حاضرم و وقتى هم که حاضرم همیشه نمىتوانم به حضور شما برسم. سخن چه کسى را بپذیرم و از چه کسى فرمان ببرم؟
امام فرمود: «این ابو عمرو (عثمان بن سعید عمرى) ، فردى امین و مورد اطمینان من است، آنچه به شما بگوید، از جانب من مىگوید و آنچه به شما برساند، از طرف من مىرساند» .
احمد بن اسحاق مىگوید: پس از رحلت امام هادى-علیه السلام-روزى به حضور امام عسکرى-علیه السلام-شرفیاب شدم و همان سؤال را تکرار کردم.
حضرت مانند پدرش فرمود: این ابو عمرو مورد اعتماد و اطمینان امام پیشین، و نیز طرف اطمینان من در زندگى و پس از مرگ من است. آنچه به شما بگوید از جانب من مىگوید و آنچه به شما برساند از طرف من مىرساند. (39)
پس از رحلت امام عسکرى، مراسم تغسیل و تکفین و خاکسپارى آن حضرترا، در ظاهر، عثمان بن سعید انجام داد. (40) نیز همو بود که روزى در حضور جمعى از شیعیان به فرمان امام عسکرى-علیه السلام-و به نمایندگى از طرف آن حضرت، اموالى را که گروهى از شیعیان یمن آورده بودند، از آنان تحویل گرفت و امام در برابر اظهارات حاضران مبنى بر اینکه با این اقدام حضرت، اعتماد و احترامشان نسبتبه عثمان بن سعید افزایش یافته است، فرمود: گواه باشید که عثمان بن سعید وکیل من است، و پسرش محمد نیز، وکیل پسرم مهدى خواهد بود. (41) همچنین، در پایان دیدار چهل نفر از شیعیان با حضرت مهدى-که شرح آن در اوائل این بخش گذشت-حضرت خطاب به حاضران فرمود:
آنچه عثمان[بن سعید]مىگوید، از او بپذیرید، مطیع فرمان او باشید، سخنان او را بپذیرید، او نماینده امام شماست و اختیار با اوست. (42)
تاریخ وفات عثمان بن سعید روشن نیست. برخى احتمال دادهاند او بین سالهاى 260-267 درگذشته باشد و برخى دیگر فوت او را در سال 280 دانستهاند. (43)
دوشنبه 3/3/1389 - 22:36
دعا و زیارت
حضرت مهدى (ع) در شب نیمه شعبان سال 255 در سر من راى و در روزگار خلافت معتمد دیده به جهان گشود. شیخ مفید گوید: پدرش امام حسن عسکرى (ع)، جز وى فرزندى نه آشکارا و نه پنهانى بر جاى نگذارد و او را نیز در پنهان و خفا نگهدارى فرمود. سن امام مهدى (ع)، به هنگام وفات پدرش پنج سال بود و در همان سنین اندک، خداوند حکمت و قضاوت به او عنایت فرموده بود و او را نشانهاى براى جهانیان قرار داده بود. به وى حکمت عنایت کرد چنان که به یحیى (ع) در کودکى حکمت داد و هم چنان که عیسى بن مریم (ع) را در گهواره به نبوت منصوب کرد او را نیز در کودکى به مقام امامت نصب کرد. عمر وى تا امروز (زمان نگارش این کتاب) که آخر ماه صفر از سال 1345 هجرى است، 1089 سال و شش ماه و پانزده روز مىباشد .
دوشنبه 3/3/1389 - 22:34
دعا و زیارت
نایبان خاص حضرت مهدى در دوران غیبت صغرى، چهار تن از اصحاب با سابقه امامان پیشین و از علماى پارسا و بزرگ شیعه بودند که «نواب اربعه» نامیده شدهاند. اینان به ترتیب زمانى عبارت بودند از:
1-ابو عمرو عثمان بن سعید عمرى، 2-ابو جعفر محمد بن عثمان بن سعید عمرى، 3-ابو القاسم حسین بن روح نوبختى، 4-ابو الحسن على بن محمد سمرى.
البته امام زمان-علیه السلام-وکلاى دیگرى نیز در مناطق مختلف مانند: بغداد، کوفه، اهواز، همدان، قم، رى، آذربایجان، نیشابور و... داشت که یا به وسیله این چهار نفر، که در راس سلسله مراتب وکلاى امام قرار داشتند، امور مردم را به عرض حضرت مىرساندند (1) و از سوى امام در مورد آنان «توقیع» هایى (2) صادر مىشده است. (3) و یا-آن گونه که بعضى از محققان احتمال دادهاند-سفارت و وکالت این چهار نفر، وکالتى عام و مطلق بوده ولى دیگران در موارد خاصى وکالت و نیابت داشتهاند (4) . مانند:
محمد بن جعفر اسدى، احمد بن اسحاق اشعرى قمى، ابراهیم بن محمد همدانى، احمد بن حمزة بن الیسع (5) ، محمد بن ابراهیم بن مهزیار (6) ، حاجز بن یزید، محمد بن صالح (7) ، ابو هاشم داود بن قاسم جعفرى، محمد بن على بن بلال، عمر اهوازى، و ابو محمد وجنائى (8) .
1-ابو عمرو عثمان بن سعید عمرى
عثمان بن سعید از قبیله بنى اسد بود و به مناسبتسکونت در شهر سامراء، «عسکرى» نیز نامیده مىشد. در محافل شیعه از او به نام «سمان» (-روغن فروش) یاد مىشد، زیرا به منظور استتار فعالیتهاى سیاسى، روغن فروشى مىکرد و اموال متعلق به امام را، که شیعیان به وى تحویل مىدادند، در ظرفهاى روغن قرار داده به محضر امام عسکرى مىرساند. (9) او مورد اعتماد و احترام عموم شیعیان بود. (10) گفتنى است که عثمان بن سعید قبلا نیز از وکلا و یاران مورد اعتماد حضرت هادى و حضرت عسکرى-علیهما السلام-بوده است. «احمد بن اسحاق» که خود از بزرگان شیعه مىباشد، مىگوید:
روزى به محضر امام هادى رسیدم و عرض کردم: من گاهى غایب و گاهى (در اینجا) حاضرم و وقتى هم که حاضرم همیشه نمىتوانم به حضور شما برسم. سخن چه کسى را بپذیرم و از چه کسى فرمان ببرم؟
امام فرمود: «این ابو عمرو (عثمان بن سعید عمرى) ، فردى امین و مورد اطمینان من است، آنچه به شما بگوید، از جانب من مىگوید و آنچه به شما برساند، از طرف من مىرساند» .
احمد بن اسحاق مىگوید: پس از رحلت امام هادى-علیه السلام-روزى به حضور امام عسکرى-علیه السلام-شرفیاب شدم و همان سؤال را تکرار کردم.
حضرت مانند پدرش فرمود: این ابو عمرو مورد اعتماد و اطمینان امام پیشین، و نیز طرف اطمینان من در زندگى و پس از مرگ من است. آنچه به شما بگوید از جانب من مىگوید و آنچه به شما برساند از طرف من مىرساند. (11)
پس از رحلت امام عسکرى، مراسم تغسیل و تکفین و خاکسپارى آن حضرترا، در ظاهر، عثمان بن سعید انجام داد. (12) نیز همو بود که روزى در حضور جمعى از شیعیان به فرمان امام عسکرى-علیه السلام-و به نمایندگى از طرف آن حضرت، اموالى را که گروهى از شیعیان یمن آورده بودند، از آنان تحویل گرفت و امام در برابر اظهارات حاضران مبنى بر اینکه با این اقدام حضرت، اعتماد و احترامشان نسبتبه عثمان بن سعید افزایش یافته است، فرمود: گواه باشید که عثمان بن سعید وکیل من است، و پسرش محمد نیز، وکیل پسرم مهدى خواهد بود. (13) همچنین، در پایان دیدار چهل نفر از شیعیان با حضرت مهدى-که شرح آن در اوائل این بخش گذشت-حضرت خطاب به حاضران فرمود:
آنچه عثمان[بن سعید]مىگوید، از او بپذیرید، مطیع فرمان او باشید، سخنان او را بپذیرید، او نماینده امام شماست و اختیار با اوست. (14)
تاریخ وفات عثمان بن سعید روشن نیست. برخى احتمال دادهاند او بین سالهاى 260-267 درگذشته باشد و برخى دیگر فوت او را در سال 280 دانستهاند. (15)
دوشنبه 3/3/1389 - 22:33
دعا و زیارت
کمکهاى علمى وفکرى امام علیه السلام به خلفا به دوران خلافت ابوبکر وعمر منحصر نبود، بلکه وى به عنوان سرپرست وحامى ودلسوز دین، نیازهاى علمى وسیاسى اسلام ومسلمانان را در دورههاى مختلف خلافتبرطرف مىکرد. از جمله، خلیفه سوم نیز پیوسته از افکار بلند وراهنماییهاى داهیانه على -علیه السلام بهره مىبرد.
اینکه عثمان از نظرات امام علیه السلام استفاده مىکرد جاى شگفت نیست; شگفت اینجاست که معاویه نیز، با تمام عداوت وبغضى که به امام داشت، در مسائل علمى ومشکلات فکرى دست نیاز به سوى آن حضرت دراز مىکرد وافرادى را به صورت ناشناس به حضور امام روانه مىساخت تا پاسخ بعضى مسائل را از آن حضرت بیاموزند.
از جمله، گاهى فرمانرواى روم از معاویه مطالبى را مىپرسیدوپاسخ آن را از او مىخواست.معاویه، براى حفظ آبروى خود - که خویش را خلیفه مسلمین معرفى مىکرد - افرادى را به نزد على علیه السلام گسیل مىداشت تا به گونهاى پاسخ را از امام فرا گیرند ودر اختیار معاویه بگذارند.
در اینجا نمونههایى از مراجعه خلیفه سوم ومعاویه به امام علیه السلام رامنعکس مىکنیم:
1- از جمله حقوق زن در اسلام این است که اگر مردى همسر خود را طلاق دهد وپیش از آنکه عده زن سپرى گردد مرد در گذرد، زن همچون ورثه دیگر از شوهر خود ارث مىبرد; تو گویى که تا عده زن سپرى نشده است پیوند زناشویى برقرار است.
در زمان خلافت عثمان، مردى داراى دو زن بود - یکى از انصار ودیگرى از بنى هاشم.از قضا مرد، زن انصارى خود را طلاق گفت وپس از مدتى درگذشت.زن انصارى نزد خلیفه رفت وگفت: هنوز عده من سپرى نشده است ومن میراث خود را مىخواهم. عثمان در داورى فرو ماند وجریان را به اطلاع امام علیه السلام رسانید.حضرت فرمود:اگر زن انصارى سوگند یاد کند که پس از رگذشتشوهرش سه بار قاعده نشده است مىتواند از شوهر خود ارث ببرد.
عثمان به زن هاشمیه گفت: این داورى مربوط به پسر عمت على است ومن در این باره نظرى ندادهام.
وى گفت: من به داورى على راضى هستم. او سوگند یاد کند و ارث ببرد. (1)
این جریان را محدثان اهل تسنن به گونه دیگر، که متن آن با فتاواى فقهاى شیعه تطبیق نمىکند، نیز نقل کردهاند. (2)
2- مردى که براى اداى فریضه حجیا عمره احرام بسته است نمىتواند حیوانى راکه در خشکى زندگى مىکند شکار کند. قرآن کریم در این باره مىفرماید:
وحرم علیکم صید البر ما دمتم حرما .(مائده:96)
شکار حیوان خشکى بر شما، در حالى که محرم هستید، حرام است.
ولى اگر فردى که محرم نیستحیوانى را شکار کند، آیا فرد محرم مىتواند از گوشت آن استفاده کند؟ این همان مسئله اى است که خلیفه سوم در آن از نظر على -علیه السلام پیروى کرد. قبلانظر خلیفه این بود که محرم مىتواند از گوشتحیوانى که غیرمحرم شکار کرده است استفاده کند. اتفاقا خود او نیز محرم بود ومىخواست دعوت گروهى را که براى او چنین غذایى ترتیب داده بودند بپذیرد، اما وقتى با مخالفت امام روبرو شد از نظر خود برگشت. على -علیه السلام ماجرایى از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم را نقل کرد که او را قانع ساخت. ماجرا بدین قرار بود که براى پیامبر گرامى صلى الله علیه و آله و سلم، در حالى که محرم بود، مشابه چنان غذایى آوردند. آن حضرت فرمود:ما محرم هستیم. این غذا را به افرادى بدهید که در حال احرام نیستند.
وقتى امام علیه السلام این جریان را نقل کرد دوازده نفر نیز در تایید آن حضرت شهادت دادند. سپس على علیه السلام افزود: رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم نه تنها از خوردن چنین گوشتى ما را بازداشت،بلکه از خوردن تخم پرندگان یا مرغان شکار شده نیز نهى کرد. (3)
3- از عقاید مسلم اسلامى معذب بودن کافر پس از مرگ است. در زمان خلافت عثمان، مردى به عنوان اعتراض به این اصل عقیدتى جمجمه کافرى را از قبر بیرون آورد وآن را نزد خلیفه برد وگفت: اگر کافر پس از مرگ در آتش مىسوزد، باید این جمجمه داغ باشد، در حالى که من به آن دست مىزنم واحساس حرارت نمىکنم!
خلیفه در پاسخ عاجز ماند ودر پى على علیه السلام فرستاد. امام علیه السلام، باایجاد صحنهاى، پاسخى در خور به معترض داد. فرمود که آهن (آتش زنه) وسنگ آتش زایى بیاورند وسپس آن دو را بر هم زد تا جرقهاى از آن جستن کرد. آن گاه فرمود: به آهن وسنگ دست مىزنیم واحساس حرارت نمىکنیم، درحالى که هر دو داراى حرارتى هستند که در شرایط خاصى بر ما ملموس مىشود. چه مانعى دارد که عذاب کافر در قبر نیز چنین باشد؟
خلیفه از پاسخ امام خوشحال شد وگفت:«لولا علی لهلک عثمان». (4)
اما مواردى که معاویه به امام علیه السلام مراجعه کرده است.
تواریخ اسلامى موارد هفت گانهاى را یاد آورى شده است که معاویه دست نیاز به جانب على علیه السلام دراز کرده وشرمندگى وسرشکستگى خویش را به وسیلهعلم امام برطرف کرده است.
اذینه مىگوید: مردى از معاویه مطلبى را پرسید.معاویه گفت: این موضوع را از على بپرس.سائل گفت:خوش ندارم از او سؤال کنم; مىخواهم از تو بپرسم.وى گفت: چرا خوش ندارى ازمردى سؤال کنى که پیامبر در بارهاش گفته است:«على نسبتبه من به سان هارون نسبتبه موسى است جز اینکه پس از من پیامبرى نیست» وعمر مشکلات خود را با او در میان مىنهاد؟ (5)
وقتى خبر شهادت امام علیه السلام به معاویه رسید گفت: «فقه وعلم مرد». برادر معاویه به او گفت:این سخن را مردم شام از تو نشنوند. (6)
اینک فهرست مواردى را که معاویه از على علیه السلام استمداد کرده است: (7)
1- حکم کسى که مدتها نبش قبر مىکرد وکفنها را مىبرد.
2- حکم کسى که فردى را کشته است ومدعى است که او را درحالى کشته که با همسر او مشغول عمل جنسى بوده است.
3- دو نفر در باره لباسى اختلاف کردند. یکى از آنها دو شاهد آورد که این لباس مال اوست ودیگرى مدعى شد که آن را از ناشناسى خریده است.
4- مردى با دخترى ازدواج کرده است، ولى پدر عروس، به جاى او، دختر دیگرى را به حجله روانه کرده است.
5- یک رشته سؤالاتى که فرمانرواى روم در باره کهکشان وقوس وقزح و... از معاویه کرده بود واو ناشناسى را به عراق فرستاد تا پاسخ سؤالات را از على علیه السلام دریافت کند.
6- فرمانرواى روم مجددا سؤالاتى از قبیل موارد مذکور را از معاویه پرسید وباجگذارى خود را مشروط به دریافت پاسخ صحیح آنها کرد.
7- براى بار سوم، سؤالى از دربار روم به معاویه رسیدوپاسخ آن را طلبید. عمرو عاص، با حیله خاصى، جواب آن را از امام علیه السلام دریافت کرد.
دوشنبه 3/3/1389 - 22:32
دعا و زیارت
دو مطلب تاریخى گواه مىدهد که عمل حضرت على ـعلیه السلام در آن شب جز فداکارى نبوده، آن حضرت به راستى آماده قتل وشهادت در راه خدا بوده است.
1) اشعارى که امام ـعلیه السلام پیرامون این حادثه تاریخى سروده وسیوطى همه آنها را در تفسیر خود (1) نقل کرده است، گواه روشن بر جانبازى اوست:
وقیت بنفسی خیر من وطأ الحصى
محمد لما خاف أن یمکروا به
وبت أراعیهم متى ینشروننی
ومن طاف بالبیت العتیق و بالحجر
فوقاه ربی ذو الجلال من المکر
و قد وطنت نفسی على القتل و الأسر
من جان خود را براى بهترین فرد روى زمین ونیکوترین شخصى که خانه خدا وحجر اسماعیل را طواف کرده است سپر قرار دادم.
آن شخص عالیقدر محمد بود. ومن هنگامى دست به این کار زدم که کافران نقشه قتل او را کشیده بودند ولى خداى من او را از مکر دشمنان حفظ کرد.
من در بستر وى بیتوته کردم ودر انتظار حمله دشمن بودم وخود را براى مرگ واسارت آماده کرده بودم.
2) دانشمندان سنى وشیعه نقل کردهاند که خداوند در آن شب به دو فرشته بزرگ خود، جبرئیل ومیکائیل، خطاب کرد که: اگر من براى یکى از شما مرگ وبراى دیگرى حیات مقرر کنم کدام یک از شما حاضر است مرگ را بپذیرد وزندگى را به دیگرى واگذار کند؟ در این لحظه هیچ کدام نتوانست مرگ را بپذیرد ودر راه دیگرى فداکارى کند.سپس خدا به آن دو فرشته خطاب کرد که : به زمین فرود آیید وببینید که على چگونه مرگ را خریده، خود را فداى پیامبر کرده است؛ سپس جان على را از شر دشمن حفظ کنید. (2)
اگر از نظر بعضى مرور زمان بر این فضیلت بزرگ پرده کشیده است، ولى در آغاز اسلام عمل حضرت على ـعلیه السلام در نظر دوست ودشمن بزرگترین فداکارى به شمار مىرفت.در شوراى شش نفرى که به فرمان عمر براى تعیین خلیفه تشکیل شد على ـعلیه السلام با ذکر این فضیلت بزرگ بر اعضاى شورا احتجاج کرد وگفت:
من شما اعضاى شورى را به خدا سوگند مىدهم که آیا جز من کسى بود که براى پیامبر در غار (حرا) غذا ببرد؟ آیا جز من کسى در جاى او خوابید وخود را سپر بلاى او کرد؟ همگى گفتند : والله جز تو کسى نبوده است. (3)
مرحوم سید بن طاووس در باره فداکارى حضرت على ـعلیه السلام تحلیل جالبى دارد وآن را به فداکارى اسماعیل وتسلیم او در برابر پدر قیاس کرده، برترى ایثار حضرت على ـعلیه السلام را اثبات کرده است. (4)
دوشنبه 3/3/1389 - 22:31
دعا و زیارت
پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم پیش ازآنکه مبعوث به رسالتشود، همه ساله یک ماه تمام را در غار حرا به عبادت مىپرداخت ودر پایان ماه از کوه سرازیر مىشد ویکسره به مسجد الحرام مىرفت وهفتبار خانه خدا را طواف مىکرد وسپس به منزل خود باز مىگشت.
در اینجا این سؤال پیش مىآید که با عنایتشدیدى که پیامبر نسبتبه حضرت على داشت آیا او را همراه خود به آن محل عجیب عبادت ونیایش مىبرد یا او را در این مدت ترک مىگفت؟
قراین نشان مىدهد از هنگامى که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم حضرت على علیه السلام را به خانه خود برد هرگز روزى او را ترک نگفت.مورخان مىنویسند:
على آنچنان با پیامبر همراه بود که هرگاه پیامبر از شهر خارج مىشد وبه کوه وبیابان مىرفت او را همراه خود مىبرد. (1)
ابن ابى الحدید مىگوید:
احادیث صحیح حاکى است که وقتى جبرئیل براى نخستین بار بر پیامبر نازل شد و او را به مقام رسالت مفتخر ساخت على در کنار حضرتش بود.آن روز از روزهاى همان ماه بود که پیامبر براى عبادت به کوه حرا رفته بود.
امیر مؤمنان، خود در این باره مىفرماید:
«ولقد کان یجاور فی کل سنة بحراء فاراه ولا یراه غیری...». (2)
پیامبر هر سال در کوه حرا به عبادت مىپرداخت وجز من کسى او را نمىدید.
این جمله اگر چه مىتواند ناظر به مجاورت پیامبر در حرا در دوران پس از رسالتباشد ولى قراین گذشته واینکه مجاورت پیامبر در حرا غالبا قبل از رسالتبوده است تایید مىکند که این جمله ناظر به دوران قبل از رسالت است.
طهارت نفسانى حضرت على علیه السلام وپرورش پیگیر پیامبر از او سبب شد که در همان دوران کودکى، با قلب حساس ودیده نافذ وگوش شنواى خود، چیزهایى را ببیند واصواتى را بشنود که براى مردم عادى دیدن وشنیدن آنها ممکن نیست; چنانکه امام، خود در این زمینه مىفرماید:
«ارى نور الوحی و الرسالة و اشم ریح النبوة». (3)
من در همان دوران کودکى، به هنگامى که در حرا کنار پیامبر بودم، نور وحى ورسالت را که به سوى پیامبر سرازیر بود مىدیدم وبوى پاک نبوت را از او استشمام مىکردم.
امام صادق علیه السلام مىفرماید:
امیر مؤمنان پیش از بعثت پیامبر اسلام نور رسالت وصداى فرشته وحى را مىشنید.
در لحظه بزرگ وشگفت تلقى وحى پیامبر به حضرت على فرمود:
اگر من خاتم پیامبران نبودم پس از من تو شایستگى مقام نبوت را داشتى، ولى تو وصى ووارث من هستى، تو سرور اوصیا وپیشواى متقیانى. (4)
امیر مؤمنان در باره شنیدن صداهاى غیبى در دوران کودکى چنین مىفرماید:هنگام نزول وحى بر پیامبر صداى نالهاى به گوش من رسید; به رسول خدا عرض کردم این ناله چیست؟ فرمود: این ناله شیطان است وعلت نالهاش این است که پس از بعثت من از اینکه در روى زمین مورد پرستش واقع شود نومید شد. سپس پیامبر رو به حضرت على کرد وگفت:
«انک تسمع ما اسمع و ترى ما ارى، الا انک لستبنبى و لکنک لوزیر». (5)
تو آنچه را که من مىشنوم ومىبینم مىشنوى ومىبینى، جز اینکه تو پیامبر نیستى بلکه وزیر ویاور من هستى.
دوشنبه 3/3/1389 - 22:29