خواستگاری و نامزدی
با وجودی که فرزند داشتن به آدم احساس خوبی میبخشد امّا چالشهای زیادی را نیز به وجود میآورد و پژوهشگران دریافتهاند که این چالشها میتوانند عوارض منفی به همراه داشته باشند.
با وجودی که فرزند داشتن به آدم احساس لذت، غرور، رشد شخصی و چیزهای خوب دیگری میبخشد امّا چالشهای زیادی را نیز به وجود میآورد و پژوهشگران دریافتهاند که این چالشها میتوانند عوارض منفی به همراه داشته باشند. مطالعاتی که درباره استرس فرزندپروری توسط رابین سایمون استاد دانشگاه ایالتی فلوریدا صورت گرفته نشان میدهد که والدین نسبت به افرادی که فرزند ندارند از سطح بسیار بیشتری ازافسردگی برخوردارند. (این مطالعه در مجله «سلامت و رفتار اجتماعی» انجمن جامعهشناسی آمریکا به چاپ رسیده است.) در زیر، برگزیدهای از یافتههای این مطالعه آورده شده است:
1- بعضی از والدین نسبت به بعضی دیگر، دارای سطح بالاتری از افسردگی هستند. آنهایی که نشانههای بیشتری از افسردگی بروز دادهاند عبارتند از:
والدین فرزندان بالغی که در خانه زندگی میکنند.
والدین فرزندان بالغی که در خانه زندگی نمیکنند.
والدینی که حضانت از فرزندان خردسالشان را بر عهده ندارند.
2- والدینی که نشانههای کمتری از افسردگی را بروز دادهاند عبارتند از:
والدینی که با فرزندان خردسال زندگی میکنند.
والدینی که با فرزند خواندههای خردسال زندگی میکنند.
والدینی که با نوههای خردسال خود زندگی میکنند.
(این یافتهها، تعجب برانگیز و برخلاف تصورات قبلی است.)
3- والدینی که با هم زندگی میکنند نشانههای کمتری نسبت به والدینی که از هم جدا شدهاند دارند.
4- زنان و مردان به یک اندازه تحت تاثیر افسردگی قرار میگیرند. این یافته برای خود پژوهشگران نیز شگفتآور بود زیرا با یافتههای قبلی مبنی بر این که زنان بیشتر در معرض عوارض فرزندپروی هستند ناسازگار و متناقض بود.
5- یکی دیگر از یافتههای شگفتیآور این بود که نشانههای افسردگی و استرس با بزرگ شدن بچهها و ترک خانه از بین نمیرود. پژوهشگران عقیده دارند که این امر بدین خاطر است که والدین همچنان نگران فرزندانشان هستند و تنها شکل نگرانی آنها تغییر میکند. آنها پس از بزرگ شدن فرزندانشان نگران وضعیت کاری، ازدواج و ... آنها هستند.
پژوهشگران عقیده دارند والدین نسبت به سایر مردم نگرانی بیشتری دارند. والدین همیشه نگران فرزندانشان هستند، از آن زمان که کودک چند ماهه هستند تا وقتی که دندان در میآورند، راه میافتند و ... تا هنگامی که امتحان ورود به دانشگاه میدهند، به دنبال کار میگردند، به دنبال شریک زندگی میگردند، تا موقعی که خودشان بچهدار شوند. البته این بدان معنی نیست که والدین از وجود فرزندانشان لذت نمیبرند امّا عوارض هیجانی ناشی از فرزندپروری بسیار بالاست.
یکی دیگر از چیزهایی که مشکل بیشتری برای والدین به وجود میآورد این است که مردم کمتر از مشکلات فرزندپروری صحبت میکنند و از میزان حمایت مورد نیاز برای انجام آن غافلند. این مقاله به والدین کمک میکند که دریابند نقش چالش برانگیزی را بر عهده دارند و آنها را تشویق میکند که به جستجوی حمایتهای اجتماعی و مواظبت بیشتر ازخود برآیند.
چهارشنبه 26/3/1389 - 13:24
بیماری ها
از قدیم گفته اند: «خنده بر هر درد بی درمان دواست»، اما شاید باور نکنیم وقتی دانشمندان و پزشکان و متخصصان هنوز برای بعضی بیماریها درمانی پیدا نکرده اند، «خنده» خواص درمانی داشته باشد.
راستی شما چه فکر می کنید؟
آیا تا به حال به مشکلی برخورد کرده اید که غیر قابل حل باشد، اما با خنده از کنارش گذشته باشید و بعد خود به خود حل شده باشد؟
یا بر عکس با آدمهایی روبه رو شده اید که یک کار ساده را با گره های ابرو و عصبانیت و کج خلقی به یک معضل و مشکل غیر قابل حل تبدیل کرده اند؟
آیا هیچ وقت امتحان کرده اید، وقتی بخندید و با خوشرویی با دوست و همکار و همسر و فرزند و غیره برخورد کنید، همه دوستتان دارند و در نتیجه با هیچ در بسته ای مواجه نمی شوید و بر عکس، خشم و عصبانیت و اخم باعث شده درهای خوشبختی به روی شما بسته شود؟
تحقیقات نشان داده: خنده، شادمانی و امید می تواند حتی در درمان بیماریها از جمله سرطان مؤثر باشد.
در این خصوص متخصصان انکولوژی (سرطان شناسی) معتقدند: بیماران مبتلا به سرطان که تحت درمان قرار دارند، در صورتی که روحیه شاد و امیدوار داشته باشند، به درمان پاسخ بهتری می دهند و می توان به بهبود آنها امیدوار بود، در حالی که بیماران ناامید به درمانها پاسخ مثبت نمی دهند و با زندگی وداع می کنند.
اگر می خواهید درباره «خنده» و تأثیر آن بر سلامت جسم و روان بیشتر بدانید، گفتگوی ما را با دکتر «ایرج وثوق» روانپزشک، مشاور خانواده و عضو هیأت علمی دانشگاه بخوانید:
خنده چیست؟
* آقای دکتر وثوق، لطفاً خنده را تعریف کنید و بگویید خنده چیست؟
** خنده در واقع مؤلفه ای است که در چهره ظاهر می شود و یک نمود ظاهری از احساس درونی انسان است. تمام احساسات ما به شکل رفتار خودشان را نشان می دهند و یکی از احساسات خوشایند و خوبی که همان احساس شادمانی است، خودش را به صورت «خنده» نشان می دهد. به همین دلیل وقتی می خندیم در درونمان احساس خوبی را تجربه می کنیم.
* آیا همه خنده ها احساس شادمانی ایجاد می کند یا بر اساس شرایط، نوع و تأثیر آن متفاوت است؟
** اگر خنده واقعی باشد، احساس شادمانی را به وجود می آورد، اما بعضی وقتها خنده ها ظاهری است، یعنی فرد در درون خودش احساس خوشی ندارد و ظاهراً می خندد. به این نوع خنده متناقض یا «پارادوکس» می گویند، به این معنی که در درون یک احساس و در بیرون احساسی متفاوت وجود دارد.
معمولاً نوع خنده خیلی زود شناخته می شود، چون اثری که ما انتظار داریم در طرف مقابل ما ایجاد نمی کند. به همین دلیل گاهی واژه «زهرخند» یا «نیشخند» در کنار «لبخند» جای می گیرد. مثل افرادی که ظاهراً می خندند، اما در درونشان غوغایی برپاست و فقط تظاهر به خنده می کنند.
نقش واسطه های شیمیایی
* در اثر خنده چه فعل و انفعالاتی انجام می شود و به لحاظ علمی، آیا خندیدن برای انسان مفید است؟
** واسطه های شیمیایی مغز ما تحت تأثیر عوامل هیجانی دستخوش تغییر و تحول می شوند. مثلاً وقتی ما غمگین هستیم، تنظیم «سروتونین» که یک ناقل شیمیایی است، در مغز ما به هم می خورد.
در واقع وقتی افسرده و غمگین هستیم، سروتونین کاهش پیدا می کند، اما وقتی می خندیم «دوپامین» که به عنوان ناقل شیمیایی در موضوعاتی مثل لذت بردن از زندگی و... اثر دارد، افزایش پیدا می کند و با زیاد شدن دوپامین احساس خوشی و لذت در ما ایجاد می شود و احساس رضایتمندی از زندگی پیدا می کنیم. اثرات واسطه های شیمیایی بسیار شگفت انگیز است، به طوری که با آزاد شدن دوپامین در اثر خندیدن (اگر از ته دل باشد) آنقدر احساس رضایت از زندگی به ما دست می دهد که حتی اگر وضع اقتصادی خوبی هم نداشته باشیم، باز هم از زندگی راضی خواهیم بود، زیرا همین واسطه های شیمیایی میزان رضایت ما را از زندگی بالا می برند.
«خنده» علاوه بر احساس رضایت و خوشحالی در زندگی اگر از ته دل باشد و تظاهر نباشد باعث افزایش یادگیری نیز می شود. (دوپامین باعث افزایش یادگیری می شود(
افراد سالم می خندند
* چرا بعضی افراد خنده رو هستند و راحت می خندند، اما بعضی ها با خنده قهرند؟
** یکی از مکانیسمهای دفاعی در افرادی که سلامت روان دارند، شوخ طبعی است و با اینکه با مسایل و مشکلات و سختی ها روبه رو می شوند، توانایی به شوخی گرفتن بعضی مسایل را دارند و گاهی به مشکلات خودشان می خندند که به این افراد «هیومور» می گویند.
در واقع می توانیم بگوییم خنده مکانیسم بالغ است و افرادی که نمی خندند، دارای شخصیتهای ناپخته و نابالغ هستند و این افراد را حتی به زور نمی توانید بخندانید و به هیچ شیوه ای نمی توانید آنها را وادار به خندیدن کنید.
معمولاً این افراد دارای شخصیتهای بدبین، خسیس، افسرده و گوشه گیر هستند که به آنها «اسکیزوئید» می گویند، یعنی افرادی که راحت نمی خندند.
این افراد از چیزی لذت نمی برند. مثلاً در افرادی که دچار افسردگی می شوند، یکی از ویژگیهای آنها این است که طی مثلاً دو هفته از چیزی لذت نبردند و در ناحیه پیشانی آنها خطوط امگا دیده می شود.
انرژی مثبت کسب کنید
* همنشینی با این افراد چه پیامدهایی دارد؟
** تحقیقات دکتر «ایموتو» در سال 1990 تا سال 2000 طی 10 سال مطالعه روی کریستالهای آب خیلی جالب است، وقتی در این بررسی کریستالهای آب را می گرفتند و در مقابل آنها می خندیدند، شکل کریستالها زیبا می شده، اما وقتی گریه می کردند، کریستالها بسیار نازیبا بودند.
این موضوع روی بدن انسان نیز که سه چهارم آن آب است، صدق می کند و بر روح و روان ما اثر می گذارد.
ما همیشه در ارتباط هایمان باید دنبال کسی بگردیم که انرژی منفی به ما ندهد، چون معمولاً انرژیهای اطرافمان را جذب می کنیم و اگر با افراد بدبین و منفی همنشین باشیم، خواه ناخواه انرژی منفی به ما منتقل می شود، در حالی که اگر با آدمهای شاداب و خنده رو نشست و برخاست داشته باشیم، انرژی مثبت از آنها کسب می کنیم و روح و روان ما صدمه نمی بیند.
خنده زیاد ممنوع
* آیا خنده زیاد مفید است یا مضر؟ آیا زیاد خندیدن بیماری تلقی نمی شود؟
** هر چیزی حتی اگر بهترین و مفیدترین باشد، باید متعادل و نرمال باشد و از استاندارد خود تجاوز نکند. «خنده» هم از این قاعده مستثنا نیست و باید در حد تعادل باشد. ما در احادیث دینی هم داریم که خنده باید حد و اندازه داشته باشد.
اگر بی خود و بی جا بخندیم، ضرر دارد، اگر زیاد بخندیم، ضرر دارد. مثلاً افرادی که در هر شرایط و اتفاقی می خندند(مثل وقتی که در یک تصادف چند نفر کشته و مجروح شدند)، دچار مشکل روانی و بیماری هستند و نیاز به درمان دارند.
دوقطبی ها
معمولاً افرادی که دارای اختلالات خلقی دوقطبی هستند یکی از علایم آن شاد بودن بیش از حد آنهاست که باید تحت درمان قرار گیرند و اگر از اندازه خارج شود، نیاز به پیگیری جدی دارند.
کسانی که مسایل جدی زندگی را به شوخی می گیرند، دچار مشکل هستند و باید درمان شوند.
کجا و کی بخندیم؟
* اینکه می گویند، خنده بر هر درد بی درمان دواست، چقدر مورد تأیید است؟
** به طور کلی آدمها باید یاد بگیرند، یک زمانی به مشکلاتشان بخندند که بخواهند مشکل را کوچک کنند، اما نه اینکه به همه چیز و همه کس بخندند.. آدمهای لوده و کسانی که بی خودی می خندند، بیمارند و خنده آنها تأثیری در درمان دردشان ندارد و مشکلی را هم حل نمی کند، چه بسا به مشکلاتشان بیفزاید.
بر این اساس، خندیدن باید سنجیده و به موقع باشد. اگر به این صورت باشد، خب در بالا بردن سیستم دفاعی بدن مؤثر است و در افزایش قدرت یادگیری تأثیر دارد و... در نتیجه قدرت مقابله با بیماریها افزایش می یابد و فرد به بیماریهای جسمی هم کمتر دچار می شود.
موانع را کنار بزنید
* برای دستیابی به این مهم، شاد بودن، خندیدن با اثرات مثبت و.... چه باید کرد؟
** با توجه به اینکه «خنده» تجلی یک احساس در درون ماست که همان احساس شادی است. هر کسی باید ببیند چه موانعی بر سر راه شاد بودنش قرار دارد و چطور می تواند این موانع را از سر راه بردارد.
به اعتقاد من، اگر هر کس به این موضوع توجه کند که «عمر چقدر کوتاه است» و چه عزیزانی بودند و رفتند اینکه خود ما قرار است چقدر عمر کنیم... از هر نفسی که می کشیم، لذت می بریم و شکر خدا را بجا می آوریم. از اینکه در کنار عزیزانمان هستیم، لذت می بریم و.... اگر این احساس را در خودمان بپرورانیم و آن را تقویت کنیم، همیشه شادمان خواهیم بود و این شادی را به دیگران هم منتقل خواهیم کرد.
در حالی که بعضی وقتها خودمان مانع ایجاد می کنیم. یکی از چیزهایی که مانع شادی می شود، وجود افکار منفی در ذهنمان است که باید سعی کنیم از آنها فاصله بگیریم و اگر هر کس بتواند موانع شادی را در زندگی اش تشخیص دهد و آنها را از سر راه بردارد و با آنها مقابله کند، قطعاً آدم شادی خواهد بود و زندگی شیرین و حتی طول عمر بیشتری خواهد داشت.
به قول یکی از استادان که می گفت، انسان باید همیشه دو تا حبه قند توی دلش آب کند، بعد از خانه بیرون برود. اگر این کار را بکند، تمام روزش شیرین خواهد شد. مصداق «بخند تا دنیا به رویت بخندد».
چهارشنبه 26/3/1389 - 13:23
خواستگاری و نامزدی
آنچه پدران باید درباره طرز برخورد با دخترشان بدانند
هنوز از زمانی که پدرها نقش رییس خانه را بازی میکردند، مدت زیادی نگذشته. اما این روزها برخلاف آن روز و روزگار، پدرها به فرزندانشان بسیار نزدیکتر شدهاند....
روانشناسان میگویند اینکه پدر هم به اندازه مادر برای رشد روانی کودکان مهم و باارزش است و برقراری تعادل بین روابط این دو با فرزندانشان میتواند از نظر روانی سبب رشد صحیح کودکان شود، از مسائلی است که این روزها زیاد در روانشناسی مورد بحث قرار میگیرد. مرد چون در میان کودک و مادر قرار دارد ـ هم به موجب حضور فیزیکی و هم به موجب جایگاه روانی خود ـ به کودک این اجازه را میدهد که هویت خاص خود بیابد. پدر نقش مهمی در شناسایی هویت جنسی کودک داشته و در عین حال که مادر سعی میکند با نقش حفاظتی خود فرزند را حفظ کند، پدر، او را به سمت بیرون گرایش میدهد و در کنار دادن حس اعتماد و امنیت به او اجازه شکستن محدودیتها را میدهد.
پدر برای دختر بر خلاف پسرها نوعی «تایید» است و روابط بین آن دو به طور ناخودآگاه برای هر دو طرف اهمیت و برتری خاصی دارد. مهم این است که معمولا این رابطه که از همان ماه اول تولد آغاز میشود همیشه تعادل ندارد و گاهی یک رابطه بسیار نزدیک و عاطفی و گاهی یک رابطه با فاصله بین پدر و دختر شکل میگیرد.
وقتی آزمایشات، باروری یک خانم را تایید میکند همسر او در رابطه با دختر یا پسر بودن فرزندش تفکر میکند. اما وقتی در سونوگرافی جنسیت جنین مشخص میشود هر یک از زن و مرد به شکل گوناگون در رابطه با فرزندش تفکر کرده و نگرانی، برنامه و خواستهای مخصوص به خودش را دنبال میکند. اگر پدر در محیطی پدرسالار بزرگ شده باشد که در آن ارجحیت با پسر بوده است معمولا مرد از اینکه جنسیت فرزندش دختر است، ناراحت خواهد شد. اگر این حس به قدری شدید باشد که بعد از تولد هم ادامه یابد احتمال دارد فرزند دختر به دلیل جنسیت خود در خانواده تحقیر شود.
خوشبختانه روزگار عوض شده است. بسیاری از مردان به داشتن دختر افتخار میکنند چون زنان نیز توانستهاند مانند مردان تحصیل و کار کنند و سبب افتخار پدر شوند
رابطه پدر با دختر و تاریخچه زندگی
گاهی نوعی رابطه دختر و پدر به تاریخچه زندگی شخصی پدر هم بازمیگردد. برخی مردان دوست دارند همان رابطهای را با دخترشان ایجاد کنند که با مادرشان داشتهاند و برخی دیگر عشقی را نثار او میکنند که نتوانستهاند تجربه کنند. نکته مهم اینجاست که پدر در ارتباط با دختر گذشته را رها کند و سعی نماید در زمان حال زندگی کند. برخی مردان از داشتن دختر خوشحال میشوند چون رابطه خوبی با پدر خود نداشتهاند. برای این دسته از افراد داشتن پسر به معنی تبدیل شدن به همان پدری است که آنها در کودکی از او خرسند نبودهاند. در حالی که داشتن دختر سبب میشود وزن تاریخ گذشته سبکتر شده و مرد بتواند رابطه جدیدی با فرزند خود ایجاد کند.
پدر به دختر دنیا را میشناساند
پدر برای دختر و پسر حکم کسی را دارد که بین فرزند و مادر جدایی میاندازد. مادر فرزند را به دنیا میآورد و پدر دنیا را به او میشناساند. در واقع پدر غریبه شناسانده شدهای است که او را از دستان قدرتمند مادر جدا کرده و در پناه خود به او هویتی مستقل در جهان میبخشد. در واقع این پدر است که دختر را به سمت دیگران فرستاده و به او دویدن و پریدن و دیگر تواناییهای فیزیکی را میآموزاند. وی همچنین حامی همیشگی دختر در فعالیتهای اجتماعی و هوشی است و به تربیت و آموزش او اهمیت زیادی میدهد. در ضمن پدر اولین مردی است که به عنوان نمونه جنس مذکر دختر با او آشنا میشود
عقده ادیپ و عقده الکترا
سن 3 تا 6 سالگی اصطلاحا سن عقده ادیپ نام دارد. عقده ادیپ به رابطه بین پسر و مادر اشاره دارد و معادل آن در رابطه بین دختر و پدر، عقده الکترا نامیده میشود. این مرحله، مرحلهای ساختاری برای رشد کودک است. در صورتی که این مرحله به خوبی گذرانده شود و تعادلات هورمونی برقرار شود، دختر بچه قادر خواهد بود در سن بلوغ دوستدار جنس مذکر باشد. در واقع در این سن دختر عشقی را نسبت به مادر خود احساس میکند و فورا به حضور یک جداکننده خود از مادرش یعنی پدر پی میبرد. پدر که از نظر او غریبهای است که مادر را به سمت خود جلب میکند و مایه شادی او است، او را ناراحت میکند چون عشق مادر نسبت به او را کاهش داده است. در این مرحله دختر در تضاد با مادر قرار میگیرد و سعی میکند عشق پدر را به جای مادر به سمت خود جلب کند. در همین موقع است که متوجه میشود مادر او، همسر پدر و مورد علاقه اوست. مهمترین وظیفه پدر در این سن مقابله با دختر و روشن کردن این مساله برای اوست که او جایگاه فرزندی دارد و نمیتواند جای همسر او باشد. در واقع در این مرحله ادیپ دختر ابتدا با از دست دادن عشق مادر و سپس پدر ـ برخلاف پسر که عشق مادر را از دست نمیدهد ـ بزرگ میشود.
والدین الگو هستند
پیروز شدن کودک برعقده ادیپ یا الکترا به نوع رفتار زوجین بستگی دارد. نقش مهم پدر جدا کردن دختر از مادر و پس از آن ارزش نهادن به او به عنوان دخترش است. دختر به پدری نیاز دارد که او را دوست داشته باشد و در ضمن با عشق ورزیدن به مادر به دختر بیاموزد که باید تبدیل به زنی دوستداشتنی توسط مرد در آینده شود. مردی که به همسرش اظهار عشق نمیکند این احساس را به دختر آموزش نداده و عشق را در آینده در او خفه میکند.
چهارشنبه 26/3/1389 - 13:22
خواستگاری و نامزدی
1) سلام دادن را تو آغاز کن زیرا سلام موجب اطمینان طرف مقابل می شود.
2) تبسم کن زیرا تبسم طرف مقابل را سحر می کند و قلبش را می نوازد.
3) به طرف مقابل خود اهمیت ده و از او تقدیر کن و با مردم آنگونه برخورد کن که دوست داری با تو برخود کنند.
4) در شادی های مردم شریک شو.
5) نیازهای مردم را برآورده کن زیرا بدین ترتیب به قلبشان راه می یابی .نفس ها با برآورده کردن نیازها پر می شود .
6) از لغزشها درگذر و در روح و روان خود تسامح نشان بده .
7) در جستجوی شگفتی ها باش ودر پی آنها باش که باعث کسب دوستی و جذب قلوب می شود .
8) در هدیه دادن بخیل نباش اگر چه قیمت آن کم باشد زیرا ارزش معنوی آن بیشتر از ارزش مادی است .
9) دوست داشتن را به طرف مقابل اظهار کن زیرا کلمات دوست داشتنی به قلب ها نفوذ می کند .
10) در پی نصیحت مردم باش بگونه ای که آبروی مخاطب نرود .
11) با دیگران در حد توجه شان صحبت کن زیرا افراد میل دارند که در مدار توجه شان کسی با آنها گفتگو کند.
12) خوشبین باش و بشارت را در دور و بر خود پخش کن .
13) اگر دیگران کار خوبی انجام دادند از آنها تعریف کن زیرا ستایش در نفس اثر می گذارد اما در تعریف زیاده روی نکن .
14) کلمات خود را برگزین تا جایگاه تو بالا رود زیرا کلمه ی نیکو بهترین وسیله برای نوازش قلبهاست .
15) با مردم متواضع باش زیرا انسانها از کسی که احساس برتری می کند متنفر هستند .
16) در پی صید عیوب دیگران مباش بلکه به اصلاح عیوب خود مشغول باش .
17) هنرسکوت را بیاموز زیرا مردم کسی را که به آنها گوش می دهد دوست دارند .
18) دائره دانش خود را وسیع گردان و درهر روز دوست تازه ای بدست آور.
19) تلاش کن که تخصص و توجهات خود را متنوع تر سازی ،این کار موجب آن میشود که هم دائره علم تو افزایش یابد و هم تعداد دوستانت .
20) اگر کار خوبی برای شخصی انجام دادی منتظر عوض آن نباش
چهارشنبه 26/3/1389 - 13:20
خواستگاری و نامزدی
آیا تا کنون به آسمان نگاه کرده اید ؟ چه چیزی در آسمان می بینید ؟
اما این کار چه اهمیتی دارد و چرا باید چنین کنیم؟ تصور میکنم دست کم به دو دلیل:
1) برای کاستن از استرسهای موجود در زندگی بیرحم و پرسرعت روزانهمان.
تصور کنید برای دقایقی هیچ کار خاصی برای انجام دادن ندارید و فقط میخواهید به کشف ظرافتهای پنهان در یک پدیده بپردازید و چیزهایی را ببینید که تاکنون ندیدهاید و شاید در آینده هم دیگر نبینید. احساس آرامش میتواند یکی از نتایج این کار باشد.
2) دلیل دوم دیدن بخشی از وجود درونی خودمان است.
بله! آنچه میبینید بیارتباط با محتوای ذهن شما نیست، بهخصوص زمانی که با تصویری مبهم و ناواضح روبهرو هستیم، بیشتر ممکن است برای کشف رمز آن، از محتوای نهانی ذهن خود مدد بگیریم؛ به این ترتیب، راهی یافتهاید که بخشی از محتوای ناهشیار ذهنتان را روی دایره میریزد؛ به عبارت دیگر: «آنچه خواهد دلت همان بینی!» البته باید اعتراف کنم که تفسیر کامل آنچه شما در تصویر ابرهای آسمان میبینید به این سادگی نیست و نیاز به کار تخصصی دارد. به همین منظور، سالهاست که به کمک این خاصیت، آزمونهای روانشناختی خاصی طراحی شده است که برای پی بردن به مشکلات احتمالی افراد بهکار میروند. ولی گاهی میتوان کلیاتی را از آنها برداشت کرد، بهخصوص هنگامیکه مطالب مشاهده شده آنقدر غیرمعمول است که تقریبا هیچ فرد دیگری از آن مطلب چنین برداشتی ندارد؛ مثلا فردی را تصور کنید که همه چیز را به صورت اشکال تهدیدکننده و متخاصم میبیند، حتی چیزهایی که کوچکترین اثری از تهدید ندارند یا فرد دیگری که هرگونه شکلی را دارای محتوای جنسی یا تحریککننده ادراک میکند؛ در حالی که کوچکترین شباهت معقول و مشهودی در آن نمونه با مسایل یاد شده وجود ندارد. احتمالا شما هم موافقاید که فرد اول دچار نوعی بدبینی است و فرد دوم نوعی اختلال یا عقده جنسی دارد. ولی باید توجه داشت که صرفا با یک برداشت غیرمعمول نباید به فردی برچسب بیماری زد. در صورتی که این پدیده در موقعیتهای گوناگون تکرار شود و به ویژه اگر در زندگی روزمره فرد هم مؤثر باشد باید به آن بهعنوان یک علامت توجه کرد؛ علامتی که «ممکن است» نشان از وجود یک بیماری داشته باشد.
چهارشنبه 26/3/1389 - 13:18
ازدواج و همسرداری
اگر میخواهید ازدواج خود را بهبود بخشید، باید برای بهبود واحد بنیادی رابطهی عاطفی تلاش کنید.
به خواستههای خود برای حفظ رابطه با همسرتان توجه کنید.
اگر میخواهید ازدواج خود را بهبود بخشید، باید برای بهبود واحد بنیادی رابطهی عاطفی تلاش کنید. زوجهای خوشبخت، خواستههای خود را گسترش میدهند و برای تداوم رابطهشان، به انتظارات همدیگر، بهدرستی پاسخ میدهند.
آنان عادتمیکنند پیوسته به تلاشهایشان برای برآوردن خواستهها و انتظارات یکدیگر، پاسخ مثبت بدهند و از بیاعتنایی یا درگیر شدن با خواستههای هم، پرهیز میکنند.این عادت، ثمرهی برجستهای دارد؛ به زن و شوهر اجازه میدهد نسبت به هم مهربان باشند و علاقه و حس شوخطبعی خود را حتی وقتی در اختلاف بهسر میبرند، حفظ کنند.
زوجهایی که اندیشمندانه با هم زندگی میکنند، راههای بیشماری برای برآوردن خواستههای یکدیگر و حفظ رابطهی عاطفی پیدا میکنند.
در زیر به مهمترین راهکارهایی که به شما کمک میکند تا زندگی زناشویی موفقتری داشته باشید، اشاره شده است:
- برای نوع برخورد همسرتان، معیارهای بالایی تعیین نکنید. هر تلاشی که از او میبینید را بپذیرید. به این قانون طبیعت اعتماد کنید: پاسخ موفق به خواستهها، به برآوردهکردن بیشتر میانجامد.
- درخواست همسرتان را در تحققبخشیدن به خواستههایش، به عنوان اتهامی که شما در گذشته خطاییکردهاید، تعبیرنکنید، بلکه بدانید شریک زندگیتان خواهان لطف بیشتر شماست.
- برآورده کردن خواستهها را به رقابت، تبدیلنسازید. رقابت، ضدتولید است. بهجای آن، به راهی بیندیشید که عمل مهربانانه، به عمل مهربانانهی دیگری بینجامد.
اگر در روابط خود بهبود سریع ندیدید، سعیکنید در یافتن راههایی برای بهبود روابط عاطفی، کوشا باقیبمانید. اگر هر دو تعهد کردهاید که بهبود پیداکنید، یقینبدارید که تلاشهایتان ثمر خواهد داد.
کارهایی که میتوان برای همسر انجام داد:
- وقتی بیمار است، او را تیمار کنید.
- از دستاوردها، تلاشها و نقطهنظرهایش تعریف نمایید.
- تلاشهای او را در خانه تحسین کنید و با بیان جملهی «متشکرم»، از او قدردانی کنید.
- گوش دهید، گوش دهید و باز هم گوش دهید.
- خردهفرمایشات او را انجام دهید.
- روی میز یا کیفش، یادداشت عاشقانه بگذارید.
- در طول روز، سر کار به او تلفن بزنید یا ایمیلی بفرستید.
- به خانواده و دوستان او، لطفی بکنید.
- هدیه یا کارتپستال خندهداری برایش بخرید.
- برای شریک زندگی خود شعر یا ترانهای بسرایید، نقاشی بکشید و یا کاردستی بسازید.
- به او گل و بادکنک رنگی بدهید.
- نامهی عاشقانهای برایش بنویسید.
- از خاطرات مهم دوران کودکیاش سؤالکنید و خوب گوش دهید.
- از ترسهای او سؤالکنید و به جوابش گوش فرادهید.
- از خواستهها، اهداف و پندارههای او پرسشکنید و خوب گوش دهید.
- در پایان روز، به هم بپیوندید و از اینکه روزتان چگونه گذشته، حرف بزنید.
- با هم، زبانی جدید یاد بگیرید.
- در کارهای تعمیراتی خانه شرکت کنید.
- تلویزیون تماشاکنید و با یکدیگر دربارهی برنامهی پخششده بحث نمایید.
- عکسهای خانوادگی بگیرید و آن را نگهدارید.
- روزهای مهم را جشن بگیرید (تولدها، سالگردها و فارغالتحصیل شدنها).
- برای آینده و خواستههای خود برنامهریزی کنید.
چهارشنبه 26/3/1389 - 13:18
آموزش و تحقيقات
تا ده پانزده سال پیش، همة رویکردهای روانشناسی اصرار داشتند که شوخطبعی و خنده روی سلامت روان اثر مثبت دارد.
روانکاوان پیرو فروید، شوخی را یک شیوة دفاعی پخته و متمدن میدانستند که ما آدمها در مقابل اضطراب به کار میگیریم، البته ناخودآگاه! گروهی به نام شناختگراها میگفتند شوخی یک توانایی شناختی است؛ توانایی فهمیدن، بازسازی، به یاد آوردن و البته خلق لطیفهها.
عدهای مثل رفتارگراها آن را در حد یک عادت پایین آوردند و در مقابل، انسانگراها شوخی را به اندازة یک نگاه ویژه به جهان، بالا میبردند. اما همة این گروهها در یک چیز موافق بودند: شوخی چیز خوبی است!
البته همه آنها این را اذعان دارند که شوخی و خنده برای هر موقعیت نمیتوان بهترین نسخه باشد و شوخی کردن و خندیدن هم جا و مکان خاص خود را میطلبد اما به طور کلی همه اندیشمندان با خنده درمانی به نوعی موافقند
ارد بزرگ در این رابطه میگوید: خنده طبیعی زیباست و نوای زندگیست .
همة استادان که نظرشان را دادند، کمکم عدهای شروع کردند برای شوخی تست درست کردن. یکی از این جدیدترها به نام رُد. ای. مارتین (Rod A.Martin) هم مثل بقیه مشغول شد.
مارتین اولش از پر و پا قرصترین طرفدارهای شوخطبعی بود. او فکر میکرد شوخی در مقابل استرس معجزه میکند. تستهای اولش را هم بر همین پایه ساخت. اما در سالهای آخر قرن بیستم (1998 تا 2000) کشف کرد که یک جای کار میلنگد.
او و همکارش کوپر دریافتند که شوخی در بهترین حالت، رابطة بسیار ضعیفی با سلامت روان دارد.
شوخیها، انواع و اقسام
مارتین در ادامة تحقیقاتش در سال 2003 اعلام کرد که چهار سبک شوخی را تشخیص داده است و فهمیده است کدامشان سالماند و کدامشان ناسالم. این سبکها عبارتاند از:
1 ـ شوخی خودفزاینده (self - enhancing)
ما با این شوخیها خودمان را بالاتر از حد واقعی میبریم بدون این که دیگران را تحقیر کنیم. مثلا یک فرد با قیافة معمولی به دوستش میگوید: «لامسب این خوشتیپی هم شده دردسر برای ما!»
2 ـ شوخی پیونددهنده (af f iliative)
این شوخی، بدون این که ما یا دیگران را بالا و پایین ببرد، رابطه را محکمتر میکند. مثلا وقتی از دو هنرپیشة مرد که زیاد با همدیگر همبازی شدهاند با شیطنت به یک زوج سینمایی تعبیر میکنیم، از این شوخی استفاده کردهایم.
3 ـ شوخی پرخاشگرانه (aggressive)
شوخیهایی که با به کاربردنش طرف مقابل را تحقیر میکنیم. مثالهایش متأسفانه زیادند. وقتی توی یک جمع، کسی به شما میگوید «گدا» و بعد که ناراحت میشوید میگوید «شوخی کردم بیجنبه!»، دو بار از شوخی پرخاشگرانه استفاده کرده است.
4 ـ شوخی خودشکنانه (self –defeating)
با استفاده از این شوخیها ما خودمان را تحقیر میکنیم تا دیگران لبخند بزنند. مثلا: «ما سگ شما نیستیم دوستان!»
میشود حدس زد که شوخیهای اول و دوم، شوخیهای سالم و سومی و چهارمی ناسالم هستند. و البته میشود با توجه به این دستهبندی آدم ها را هم روانشناسی کرد:
شوخیهای خودفزاینده: این آدمها نگاه شوخ طبعانه به زندگی دارند. از شوخی برای مقابله با استرس و غمگینی استفاده میکنند. اضطراب کمتری دارند. برونگرا، صادق، سرزنده، دارای عزت نفس بالا و البته خوشبین هستند.
شوخیهای پیونددهنده: این آدمها، هم خوب شوخی میکنند هم زیاد! بیشتر از دیگران لطیفه میگویند. دوست دارند جمع را سرگرم کنند. این آدمها هم اضطراب و افسردگی کمتری دارند. و البته برونگرایی، صداقت، سرزندگی، عزت نفس و خوشبینی بالا را هم کپی کنید!
شوخیهای پرخاشگرانه: این آدمها توی جنبههای دیگر زندگیشان هم پرخاشگری و خصومت را بروز میدهند. این موجودات، صمیمیت و درستکاری کمی دارند. روابط دوستانه را خراب میکنند و کمتر مورد پذیرش دیگران قرار میگیرند.
شوخیهای خودشکنانه: آدمهایی که با شوخی خودشان را تحقیر میکنند، افسردگی و اضطراب بیشتر دارند. جالب است که این آدمها خصومت و پرخاشگری را هم بیشتر تجربه میکنند، البته احتمالا به صورت پنهان. این افراد، عزت نفس و صمیمت پایینتری دارند و از حجم حمایت اطرافیان، چندان راضی نیستند. (رجوع کنید به ستون «شوخی روی نمودار»)
شوخی ایرانی: میدانید چند تحقیق عمیق و واقعی در مورد روانشناسی شوخی در ایران انجام شده است؟ دقیقا هیچی! این در حالی است که یک مجلة معتبر علمی به نام «نشریة بینالمللی تحقیقات شوخی» در دنیا وجود دارد.
تنها اشارهای که به شوخی در تحقیقات ایرانی شده است، مربوط به هیجانجویی دانشجویان تهرانی در خوابگاه است. هم دختران و هم پسران دانشجو، در ده اولویت اول هیجان جوییشان، از شوخی با یکدیگر نام برده بودند.
ما ایرانیها آستانة خندیدن بالاتری نسبت به کشورهای غربی داریم. یعنی ما را دیرتر و دشوارتر میتوان خنداند. زبان فارسی که به گفتة دکتر نجم آبادی تبدیل به یک زبان ادبی و پر از ایهام شده است، بستر مناسبی برای استفاده و سوءاستفاده در قالب شوخی است. میگویند از هر صد جملة فارسی، شصت جمله کژتابی دارد، یعنی میتوان از آن برداشتهای گوناگون کرد.
کاری که مارتین و همکارانش در غرب انجام دادند، مبتنی بر روشی آماری به نام تحلیل عوامل بود. آنها با مراجعه به فرهنگ عامة مردم و جمعآوری شوخیها از پرسشنامههای بسیار طولانی، به این 4نوع شوخی اصلی رسیدند.
چه بسا اگر چنین کاری در ایران انجام شود، ما به انواع دیگر شوخی هم دست پیدا کنیم. میتوان حدس زد که متأسفانه «طعنه» به عنوان یک شوخی، هم عرض با شوخی پرخاشگرانه به شدت بین ما رواج دارد. شوخی کنایهآمیز شاید پیچیدهترین نوع شوخی باشد.
ما در کلماتمان دیگران را بالا میبریم اما در واقع، هدفمان تحقیر طرف مقابل است. وقتی ما به دوستمان که تازگیها مشروط شده است میگوییم «دکتر!» هدفی جز تحقیرش نداریم.(رجوع کنید به نمودار «شوخی طعنه آمیز»)
شوخیهای زنانه، شوخیها ی مردانه
همانطور که حدس میزنید، مردها بیشتر از شوخیهای پرخاشگرانه استفاده میکنند و همانطور که حدسش را نمیزنید شوخی خودشکنانه هم در مردها شایعتر است، اما در شوخیهای دیگر تفاوت چندانی بین زن و مرد وجود ندارد.
اینها نتایج تحقیقات مارتین است، اما محققان دیگر هم بیکار نبودهاند و در بحث شوخی به نتایج جالبی رسیدهاند؛ مثلا اریک برسلر روانشناس دانشگاه مک مستر کانادا، دریافت که خانمها و آقایان برای شوخیهای مشابه، معنای مشابهی قائل نیستند.
او در پژوهشهایش از زنان و مردان متعددی درخواست کرد به پرسشنامهای جواب بدهند که تمایل به انواع شوخی را در فرد مقابل میسنجید و نتیجه این شد که: «زنان عمدتا دوست دارند که مردان، مولد یا آغازگر شوخی باشند و مردان عمدتا دوست دارند که زنها پذیرندة شوخیهایشان باشند.»
جان مورال، استاد روانشناسی بالینی در کالج ویلیامزبورگ ایالت ویرجینیا هم تحقیقاتی با موضوع «شوخی» داشته است. او میگوید: «مردها گاهی برای تحقیر دیگران از شوخی استفاده میکنند؛ یعنی گاهی شوخی را ابزاری برای یک توهین خودمانی میدانند، چیزی شبیه شوخیهای پرخاشگرانة خودمان، اما به ندرت از شوخی برای تحقیر دیگران استفاده میکنند.»
به نظر او، این یک تفاوت پایهای بین مردان و زنان است که مردان عمدتا برای رقابت با سایر مردان از شوخی استفاده میکنند، اما زنان عمدتا برای پیوند با زنان دیگر.
«مردان بامزه جذاب ترند.» این جمله بدیهی را هم نیلسون به زبان علمی تبیین کرده است. او میگوید مردان شوخطبع دو ویژگی مهم دارند: اول این که، خلاق هستند و دوم این که، چشمانداز مضاعفی دارند.
یعنی هم از دید خودشان به قضایا نگاه میکنند و هم از دید شوخی شونده. نیلسون تأکید دارد که: «این دو صفت به ویژه برای زنان بسیار جذاب است.»
جالب است بدانید که در یکی از روشهای رایج درمان افسردگی، موسوم به شناخت درمانی، یکی از اهداف مهم درمانگر، ایجاد تغییر در نوع نگاه فرد افسرده به جهان است. شناخت درمانگران از شوخی برای تأمین این منظور استفاده میکنند.
شناخت آدمها بر مبنای شوخیهایشان
گروهی از روانشناسان از حدود شصت سال پیش شروع کردند به جستوجوی صفات عمدة شخصیتی افراد. روش آنها این بود که لغت نامهها را ورق میزدند، صفات انسانی را انتخاب میکردند و آنها را تبدیل میکردند به پرسشنامه.
بعد آنها را روی یک گروه از آدمها که نمایندة جامعه محسوب میشدند اجرا میکردند و در نهایت یک سری فرایندهای پیچیدة آماری انجام میدادند تا برسند به چند صفت عمده.
جدیدترین و پذیرفته شدهترین این صفات، پنج عامل بزرگ شخصیت هستند که آقایان مک کرا و کوستا آنها را کشف کردهاند. این پنج صفت عبارتاند از:
«روان نژندگرایی»، یعنی این که شما چقدر هیجانهایتان پایدار است؟ «برون گرایی»، یعنی این که شما چقدر دوست دارید با جمع باشید و در گروهها فعالیت کنید؟، «پذیرا بودن در مقابل تجارب جدید»، یعنی این که شما چقدر دوست دارید با عقاید جدید، جاهای جدید، هنرهای جدید و کلا موقعیتهای جدید آشنا شوید؟، «توافق پذیری»،یعنی این که شما وقتی در یک جمع قرار میگیرید چقدر با آن جمع همرنگ میشوید و فروتنانه قوانینش را میپذیرید؟ و بالاخره «وظیفه شناسی»، که منظم بودن، با وجدان بودن و دقیق بودن شما را میسنجد.
این مقدمة بلند به این خاطر بود که بگوییم آن سبکهای شوخی که به آنها اشاره کردیم، با این عوامل شخصیتی رابطه دارند؛ بدین ترتیب که:
کسانی که عمدتا از شوخیهای خودفزاینده استفاده میکنند، هیجانات پایدارتری دارند و به قول معروف دمدمی مزاج نیستند. این افراد غالبا برونگراترند و نسبت به تجربههای جدید هم پذیراترند. بد نیست بدانید که این گروه معمولا صفات مردانة بیشتری هم دارند، چه زن باشند و چه مرد.
کسانی که عمدتا از شوخیهای پیونددهنده استفاده میکنند، بیشتر تمایل دارند که با جمع باشند یعنی برونگراترند و مثل خودفزایندهها به حضور در موقعیتهای جدید هم تمایل دارند اما این افراد بر عکس خودفزایندهها صفات زنانة بیشتری دارند.
کسانی که از شوخیهای پرخاشگرانه استفاده میکنند، پایداری هیجانیشان پایینتر است، یعنی دمدمی مزاجترند و زودتر از کوره در میروند. آنها وقتی در جمعی قرار میگیرند معمولا ساز خودشان را میزنند یعنی «توافق پذیری» پایینی دارند و بالاخره این که این گروه معمولا آدمهای وظیفهشناسی نیستند. قابل حدس است که شوخیهای پرخاشگرانه را هم باید جزو شوخیهای مردانه محسوب کرد.
کسانی که از شوخیهای خودشکنانه استفاده میکنند، پایداری هیجانیشان به شدت پایین است و به همین خاطر نمرات اضطراب و افسردگیشان بالاست. آنها هم مثل پرخاشگرها در جمع، توافقپذیری پایینی دارند و آدمهای چندان با وجدانی نیستند و جالبتر این که این شوخ طبعی هم با صفات مردانهتر رابطه دارد.
شوخی، نوعی دیگر
به خودتان اجازه بدهید که راحتتر بخندید. این را هم در محدودة باورهایتان وارد کنید، هم در محدودة رفتارهایتان. به زندگی به چشم یک کمدی رمانتیک نگاه کنید، نه یک تراژدی وحشتناک.
عادتهای ناخوشایندتان را با «قصد متناقض» نابود کنید! مثلا اگر میترسید در حضور جمع صحبت کنید مبادا نامناسب ارزیابی شوید، عمدا در به وجود آمدن این فاجعه مبالغه کنید.
عمدا همان کار را انجام بدهید تا بر ترستان غالب شوید. مثلا میتوانید در مورد آن موقعیت، مطلب بنویسید: شما به شدت عرق کردهاید، طوری که از پیشانیتان فوارههای عرق بیرون میزند. از این بدتر که نمیشود!
در مورد کلماتی که استفاده میکنید حساس باشید. ممکن است به مرور زمان نوع خاصی از کلمات در صحبتهای شما رسوب کرده باشند. میتوانید با افکارتان آنها را تغییر دهید.
با دوست یا همسرتان در مورد شوخیها یک «واژه شناسی» خلق کنید. این باعث میشود که بتوانید از تفسیرهای همدیگر در مورد شوخیها آگاه شوید، در صورت لازم آنها را تغییر دهید و ارزیابی کنید که کدام یک از آنها واقعا بهترند.
چهارشنبه 26/3/1389 - 13:17
خواستگاری و نامزدی
این نوشته را بخوانید حتا اگر خرافاتی نباشید، اندرز های خوب و توانمندی لابه لای این خط ها وجود دارد.
1 به مردم بیش از آنچه انتظار دارند بدهید و این کار را با شادمانی انجام دهید .
2 با مرد یا زنی ازدواج کنید که دلبسته ی گفتگو کردن با او هستید. زیرا هنگامی كه پیرتر می شوید، مهارت های مصاحبه مانند دیگر مهارت ها بسیار برجسته می شوند .
3 همه ی آنچه را که می شنوید باور نکنید، همه ی آنچه را که دارید هزینه نکنید و یا همان اندازه که می خواهید نخوابید.
4 هنگامی كه می گویید: دوستت دارم، منظورتان همین باشد .
5 هنگامی كه می گویید :ببخشید، به چشمان شخص مقابل نگاه کنید .
6 پیش از اینکه ازدواج کنید دستكم شش ماه نامزد باشید .
7 به عشق در نخستین نگاه باور داشته باشید .
8 هیچگاه به رویاهای کسی نخندید. مردمی که رویا ندارند هیچ چیز ندارند.
9 عمیق و با احساس عشق بورزید. شاید آسیب ببینید ولی این تنها راهی است که به طور کامل زندگی می کنید .
10 در اختلافها با انصاف بجنگید و از کسی هم نام نبرید .
11 مردم را از طریق خویشاوندانشان داوری نکنید .
12 آرام سخن بگویید ولی سریع بیاندیشید .
13 هنگامی كه کسی از شما پرسشی میكند که نمی خواهید پاسخ دهید، لبخندی بزنید و بگویید :چرا می خواهی این را بدانی؟
14 به یاد داشته باشید که عشق بزرگ و كامیابی های بزرگ نیازمند خطرپذیری های بزرگ هستند .
15 هنگامی كه کسی عطسه می کند به او بگویید عافیت باشد .
16 هنگامی كه چیزی را از دست می دهید، درس گرفتن از آن را از دست ندهید .
17 این سه نکته را به یاد داشته باشید: احترام به خود، احترام به دیگران و مسئولیت همه کارهایتان را پذیرفتن.
18 نگذارید یک اختلاف کوچک به دوستی بزرگتان آسیب بزند .
19 هنگامی كه آگاه می شوید که اشتباهی مرتكب شده اید، بیدرنگ برای برطرف كردن آن دست به كار شوید .
20 هنگامی كه تلفن را بر می دارید لبخند بزنید، کسی که تلفن کرده آن را در صدای شما می شنود .
21 زمانی را برای تنها بودن اختصاص دهید .
یک دوست واقعی کسی است که دست شما را بگیرد و قلب شما را لمس کند.
چهارشنبه 26/3/1389 - 13:16
خواستگاری و نامزدی
عبارت معروف "در عفو لذتی است که در انتقام نیست" تنها یک ضرب المثل نمادین نیست بلکه نتایج تحقیقات محققان دپارتمان پزشکی دانشگاه پیزا نشان می دهد که بخشش اشتباهات دیگران می تواند به بهتر ماندن مغز و بهبود شرایط روحی فرد کمک کند.
در این بررسیها، محققان از متد تصویربرداری با روزنانس مغناطیسی برای بررسی پایه های مغزی که مسئول انتخابهای اخلاقی هستند استفاده کردند. این محققان در این خصوص اظهار داشتند: "ما از خودمان پرسیدیم که وقتی یک فرد اشتباه فرد دیگری را می بیند و باید برای عبور از این موقعیت تصمیم گیری کند چه اتفاقی در مغز رخ می دهد."
این محققان با مطالعه بر روی اتصالات عملکردی مغز در موقعیتهای مختلف نشان دادند که شبکه های پیچیده فضاهای مغزی حاضر در فرایندهای تصمیم گیری برای اخذ تصمیمات به شدت بایکدیگر در تماس هستند.
براساس گزارش لاستمپا، این دانشمندان دریافتند که بخشیدن اجازه می دهد که فرد از یک موقعیت دشوار که اگر ادامه یابد می تواند تعادل بیوشیمیایی و روحی روانی شخص را تغییر دهند، به سلامت عبور کند.
در این حالت، مدارات مرتبط با همدلی فراخوانده می شوند این مدارات کمک می کنند که شخص دلایل کسی را که مرتکب خطا شده است بهتر درک کند و در نتیجه وی را ببخشد.
چهارشنبه 26/3/1389 - 13:15
خواستگاری و نامزدی
آیا هیچ وقت آدم های شاد و موفقی را که به رویاهایشان رسیده اند، دیده اید؟ تا حالا دلتان خواسته از آنها بپرسید نظرشان درباره خودشان چیست و اصلا دنیا را چطوری می بینند؟
سال هاست که درخصوص افراد استثنایی که در تجارت، ورزش و دیگر رشته ها موفقند، تحقیق می شود. در این سال ها بعضی باورهای مهم و اساسی درباره این انسان های موفق سالم و شاد به اثبات رسیده است. اگر شما هم دوست دارید شادتر باشید و زندگی در کنترل خودتان باشد، بهتر است با ما همراه شوید و چند هفته ای را با این ۵ باور مهم طی کنید. باورهای ما پنجره ای هستند که ما از آن به دنیا نگاه می کنیم. آنها تمام زمینه های زندگی مان را شکل می دهند. اگر تصمیم بگیرید با نظر مثبت به زندگی نگاه کنید، دیدگاه شما خوش بینانه و قدرتمند می شود و خیلی زود از این طرز برخورد با دنیای اطرافتان بهره می برید.
* خودتان بهتر از هر کسی خودتان را می شناسید :
مردی یک شب کلید خانه اش را گم کرده بود و نمی توانست وارد خانه شود. او بیرون منزل در نور چراغ کوچه دنبال کلیدش می گشت. کمی بعد همسایه اش او را دید و به کمک او آمد تا با هم کلید را پیدا کنند. اما بی فایده بود. پس از کلی جستجو همسایه از او پرسید: اگر تو کلید را در منزل گم کرده ای، چرا در خیابان دنبال آن می گردی؟ مرد پاسخ داد: چون در خیابان نور بیشتر است! حالا تصور کنید شما جهت و معنای زندگی را گم کرده اید. اگر از مردم بپرسید اهداف شما در زندگی چه باید باشد، درست مثل این است که در خیابان دنبال کلیدی بگردید که در خانه جا گذاشته اید. هیچ کس به شما نمی تواند بگوید چطور به زندگی تان معنا ببخشید. روش دیگران به درد شما نمی خورد. شما باید درون خودتان را جستجو کنید. حتی اگر یک عمر برای یافتن پاسخ های خود جای دیگری را جستجو کرده اید، به محض این که به درون خودتان رجوع کنید، می بینید که پاسخ سوال های زندگی برای شما روشن می شود.
* اگر گام به گام پیش بروید، به هر چه بخواهید می رسید :
حقیقت این است که هر نوع مهارتی را می توان یاد گرفت، هر مشکلی را می شود حل کرد و هر کاری را می توان به نتیجه رساند، فقط اگر مرحله به مرحله پیش بروید و کارهای بزرگ را به قسمت های کوچک تر تقسیم کنید. وقتی یک کار بزرگ را به چند مرحله کوچک تر تقسیم کنید، انجام آن آسان تر می شود و دیگر به نظرتان سنگین نیست. ما ناخودآگاه در بسیاری موارد این کار را انجام می دهیم. مثلا وقتی قرار است یک شماره تلفن را به خاطر بسپاریم، اعداد آن را ۳ تا ۳ تا یا ۲ تا ۲ تا حفظ می کنیم. نکته مهم آن است که اگر می خواهید دیوار بین خود و رویاهای زندگی تان را بردارید، بهترین کار آن است که آجر به آجر پیش بروید تا به هدفتان برسید.
* اگر روش شما جوابگو نیست، آن را عوض کنید :
دکتر اسپنسر جانسون، نویسنده کتاب چه کسی پنیر من را برداشت، فرق بین آدم ها و موش ها را این طور توصیف می کند. وقتی یک موش حس می کند تلاش هایش به نتیجه نمی رسد، روش خود را عوض می کند، اما وقتی آدم ها حس می کنند کاری که انجام می دهند به نتیجه نمی رسد، عصبانی و خسته می شوند و دوست ندارند روش خود را عوض کنند. حتی گاهی اگر کسی راهکار تازه ای را به آنها نشان دهد، حالت دفاعی به خود می گیرند و می گویند: “من همیشه این کار را همین طور انجام داده ام. “یا” من آدمی این مدلی هستم.” در اصل این آدم ها از پذیرفتن راهکار تازه و انجام آن می ترسند و حس می کنند ترسشان به این معناست که دیگر روش ها اشتباه است. همیشه آنچه به نظر ما طبیعی و صحیح به نظر می رسد، در اصل محصول باورهایتان است و به ندرت نشان دهنده همه احتمالات و امکانات پیش رویمان یا تخمین صحیحی از توانایی هایمان است. اگر واقعا می خواهید در زندگی خود نتایج متفاوتی به دست بیاورید باید از حصاری که به منظور راحتی دور خود کشیده اید، پا را فراتر بگذارید و راهکارهای متفاوتی را امتحان کنید.
* شکست هرگز وجود ندارد :
تنها شکستی که در زندگی وجود دارد، این است که دست از یادگیری بردارید. جز این مورد هر نتیجه ای که پیش رویتان می آید، بازتابی است که به شما می گوید آیا راهکار انتخابی شما را به هدف نزدیک تر کرده یا دورتر. آدم هایی که به اهدافشان می رسند، یک خصوصیت مشترک دارند، آنها از شکست و اشتباه نمی ترسند، چون می دانند هر اشتباه یا شکست فرصتی است برای یادگیری که باید از آن استفاده کرد شکست، لازمه یاد گرفتن است.
* شما همین حالا در حال شکل دادن آینده تان هستید :
تفاوت بارزی که میان افراد موفق و ناموفق وجود دارد، این است که افراد موفق در حال زندگی می کنند اما افراد ناموفق در گذشته سیر می کنند. اگر دائم به گذشته بچسبید، تمام زیبایی ها و فرصت هایی را که زندگی در حال حاضر به شما ارزانی کرده از دست می دهید. اگر هم در حال زندگی کنید بسرعت می توانید فرصت های رسیدن به اهدافتان را صید کنید. مهم نیست در گذشته چقدر تلاش کرده اید. هر لحظه از هر روز زندگی فرصت تازه ای است تا به خوشبختی و موفقیت نزدیک تر شوید. اگر بار دیگر ترس های قدیمی و باورهای محدودکننده مانع شادی و موفقیت شما شدند، آنها را در ذهن تان متوقف و در درون تان افکار مثبت و خوش بینانه را جایگزین افکار منفی کنید. قدرت باورهای مثبت آنقدر زیاد است که می توانید به کمک آنها از تمام لحظات زندگی پلی برای موفقیت بسازید.
چهارشنبه 26/3/1389 - 13:14