• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1291
تعداد نظرات : 73
زمان آخرین مطلب : 5622روز قبل
دعا و زیارت
مكالمه بین گرگ و حضرت یعقوب علیه السلام

در كتاب جریر طبرى روایت مى كند كه رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود زمانیكه پسران حضرت یعقوب كردند آنچه قصد داشتند پس به نزد یعقوب آمدند و گفتند یوسف را گرگ خورده است حضرت یعقوب سخن آنها را تصدیق نكرد پسران یعقوب برگشتند و از صحرا گرگى گرفتند پیش ‍ حضرت یعقوب آوردند پس گرگ سلام كرد حضرت به آن گرگ فرمود چرا پسر مرا خوردى ؟ گرگ عرض كرد یا نبى الله از آن وقت كه من مخلوق شده ام تا به حال گوشت بنى نوع انسان را نخورده ام ، و دیگر اینكه خودت مى دانى كه گوشتهاى پیغمبران و اولاد آنها بر وحشیان حرام است و علاوه بر این ها من از گرگهاى شهر تو نیستم و در همین ساعت به این شهر آمده ام حضرت یعقوب علیه السلام فرمود از كدام شهرى و براى چه چیزى آمده اى گفت از شهر مصر به ین دیار آمده ام و مى خواهم به خراسان بروم در آنجا برادرى دارم و مى خواهم او را زیارت كنم حضرت یعقوب فرمود اى گرگ از این زیارت چه هدفى دارى ؟ گرگ عرض كرد فدایت شوم من با پدر تو حضرت نوح علیه السلام در كشتى بودم روزى فرمود از جبرئیل به من از جانب پروردگار این چنین نازل شده كه خداى تعالى مى فرماید كه هر كس ‍ برادر خود را به جهت رضاى خداوند زیارت كند و هدفش تقرب به خدا نه براى ریا و سمعه و نه براى طلى امور دنیوى باشد براى آن زائر به هرگامى كه برمى دارد براى او ده حسنه نوشته مى شود واز او ده سیئه محو مى شود و براى او ده درجه بلند مى شود یعقوب فرمود: اى گرگ این زیارت به چه كار تو مى آید حال آن كه به شما گروه و حوش ثواب داده نمى شود براى طاعت و معاقب نمى شوید در آخرت براى معصیتى .
گرگ عرض كرد: یا نبى الله من ثواب این زیارت را براى على بن ابیطالب علیه السلام و شیعه آن بزرگوار كه وصى مرسلین است مقرر و موهب مى كنم چون این كلمات را از گرگ شنید به اولاد خود فرمود این حدیث گرگ را بنویسد گرگ عرض كرد یا نبى الله ما گروه حیوانات تكلم نمى كنیم الا با پیغمبران و وصى پیغمبر پس تو به ایشان بفرما تا به فرمایش تو بنویسد.
حضرت یعقوب فرمود براى گرگ طعمه حاضر كنید تا بخورد گرگ گفت من احتیاج به طعمه تو ندارم یعقوب فرمود چرا طعمه ما را نمى خورى ؟ عرض ‍ كرد براى آن كه من صبح كرده ام و خالقى دارم كه جمیع جسدها و رزقها را خلق فرموده است این قدر یقین دارم كه خدایى كه جسد را خلق كرده است آن جسد را بى روزى نمى گذارد

يکشنبه 1/10/1387 - 15:39
دعا و زیارت
داخل شدن حضرت یوسف صدیق به رودنیل براى تغسیل

در بكى العیون مسطور است وقتى كه حضرت یوسف على نبینا و آله و علیه السلام را نزدیك مصر رسانیدند، مالك گفت اى غلام عبرانى برو و در رود نیل غسل كن و بدن خود را از گرد و غبار راه پاك كن و لباسهاى پاكیزه و فاخر بپوش و نزدیك مصر شده ایم .
آن حضرت با بدن عریان دخل آب رود نیل شد در آن حال یكى ازماهیان فریاد كرد و با زبان خود خطاب به ماهیان دیگر نموده گفت كه اى ماهیان این جوان ، حضرت یوسف صدیق است به جهت احترام و اكرام او چشمهایتان را بپوشانید مبادا نظر شما به بدن بى پوشش او بیفتد پس ماهیان با شنیدن این سخن به آن حضرت اعزاز و اكرام و احترام ملاحظه كرده تماما چشمهات را بپوشانیدند و ابدا به طرف آن حضرت نگاه نكردند و حال آنكه ماهیان به آدمیان نامحرم نیستند.
حضرت یوسف على نبینا و آله و علیه السلام تبسم نمود نورى از دندانهاى مباركش ساطع شد كه دروازه هزار نفر از نور او مدهوش شدند و چون جناب یوسغ را به كار رود نیل آوردند عكس جمال حضرت یوسف به آب نیل افتاد یك ماهى سر بیرون كرده اندام لطیف حضت یوسف را دید و غوطه به آب زده ماهیان دیگر را خبر كرد كه اى ماهیان حضر یوسف كنار رود نیل آمده زود خود را برسانید و او را زیارت كنید پس ماهیان فوج فوج از قعر و ته دریا به روى آب آمدند و به حضرت یوسف تعظیم و تكریم نموده و او را زیارت كردند و خداوند به همان ماهى دو فرزند عطا كرد یكى حامل خاتم حضرت سلیمان گردید ودیگرى معراج حضرت یونس كه او را در شكم خود سیر داد تا وقتى كه به حكم خدا او را به كنارى انداخت چنان بدن مبارك یوسف لطیف و نازك شده بود كه به حرارت آفتاب دوام نداشت فى الحال به حكم خداوند قادر متعال درخت كدویى روئیده به بدن لطیف و نازك جناب یونس سایه انداخت و یك بز كوهى فرستاد كه از شیر بخورد و چشمه اى برایش جارى نمود و حال آن كه بدن جناب یونس نه زخم شمشیر و نه زخم خنجر و تیرداشت .
اما یوسف عریان كربلا امام بیمار با اهل بیت اطهار وقتى كه داخل شهر كوفه خراب گردیدند الخ ....
(62).
اما یونس كربلا كه آن یوسن كه به طفیل وجود مبارك این خلق شده بود با این بدن مجروح و عریان در پیش سواران افتاده بود سایه بانى نداشت مگر مرغان با پرهاى خودشان سایه به آن بدن عریان و بریان انداخته بودند.
يکشنبه 1/10/1387 - 15:39
دعا و زیارت
(61) كرامت حضرت سلمان علیه الرحمة

در بعضى از كتب اخبار روایت شده كه :
روزى ابوذر به منزل سلمان آمد و دید كه دیگ پر بارى در بالاى سه سنگ گذاشته بود كه ناگاه دیگ سرنگون شد اما نه از گوشت و نه از آبش قطره اى ریخته شد پس دیگ را درست كرد و مشغول صحبت شدند كه ناگاه دوباره سرنگون شد ولى از گوشت و آبش چیزى ریخته نشد و مرتبه سوم ابوذر خیلى متعجب شد.
سلمان برخاست و سه عدد سنگ كوچك به زیر دیگ گذشت سنگها
مشتعل شد و دیگ را جوشانید بیتشر تعجب نمود تا این كه آن گوشت را با آبش خوردند ابوذر بیرون آمد و در تعجب كه ناگاه به حضرت امیرالمؤ منین على علیه السلام برخورد كرد.
آن بزرگوار از تعجب ابوذر سوال نمود ابوذر دلیل تعجبش را براى حضرت تعریف كرد حضرت فرمود تعجب مكن كه در نزد سلمان علوم اولین و آخرین و اسم اعظم خداى تعالى است كسى كه صاحب این درجه باشد این قسم كارها از او عجیب و بعید نیست
(64).
يکشنبه 1/10/1387 - 15:37
دعا و زیارت
(62) ایضا كرامت حضرت سلمان علیه الرحمة

روزى مقداد علیه الرحمه وارد منزل سلمان شد دید كه دیگى در بالاى سنگ گذاشته و دیگ بدون آتش خود به خود مى جوشد مقداد در تعجب ماند كه دیگ بدون آتش چطور خود به خود مى جوشد پس قدرى صحبت نمودند، ناگاه دید كه آب دیگ چنان غلیان و فوران میكند كه اندك ماند از دیگ بالا شده و فرو ریزد سلمان به مقداد گفت برخیز دیگ را از غلیان و فوران خاموش كن تا آبش ریخته نشود مقداد برخاست به هر طرف منزل نگاه نگاه كرد چیزى نیافت كه میان دیگ داخل كرده غلیانش را فرو نشاند معطل ماند در آن حال دید كه جناب سلمان آمد و دست خود را در میان دیگ جوشان داخل نمود و با دست خود گوشت و آبش آن قدر آمیخت كه دیگ از فوران افتاد زیاده از سابق از كار سلمان تعجب نمود تا این كه آنچه در دیگ بود با سلمان خوردند، و بیرون شده و در اثناى راه رسول خدا صلى الله علیه و آله را ملاقات كرد آن حضرت از تعجب مقداد سوال نمود مقداد سبب تعجب خود را عرض كرد رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود كه در كار مسلمان این قدر تجب نكن كه كسى كه از ما اهل بیت باشد این كارها از او عجیب نمى باشد (65).

يکشنبه 1/10/1387 - 15:37
شعر و قطعات ادبی

گردش سال فقط یک شب یلدا دارد

             من بیچاره چه شبهاست که یلدا دارم

يکشنبه 1/10/1387 - 15:34
دعا و زیارت
اشعار مرحوم نیّر تبریزی
چقدر مرحوم‌ حجّت الاسلام‌ نَیّرِ تبریزی‌ وضع‌ و كیفیّت‌ موجودات‌ را هر یك‌ به‌ نوبه‌ خود و در سعه‌ و استعداد خود، در وقت‌ شهادت‌ حضرت‌، خوب‌ مجسّم‌ نموده‌ است‌؛ آنجا كه‌ گوید:

جان‌ فدای‌ تو كه‌ از حالتِ جانبازی‌ تو قُدسیان‌ سر به‌ گریبان‌ به‌ حجاب‌ مَلكوت گوش‌ خَضرا همه‌ پر غُلغُله‌ دیو و پَری غرق‌ دریای‌ تحیّر ز لب‌ خشك‌ تو نوح مرتضی‌ با دل‌ افروخته‌ لاحَوْل‌ كنان كوفیان‌ دست‌ به‌ تاراج‌ حرم‌ كرده‌ دراز انبیا محو تماشا و ملائك‌ مبهوت‌ در طَفِ ماریه‌ از یاد بشد شور نُشور حُوریان‌ دست‌ به‌ گیسوی‌ پریشان‌ ز قُصور سطح‌ غَبْرا همه‌ پُر ولوله‌ وحش‌ و طُیور دست‌ حسرت‌ به‌ دل‌ از صبر تو أیّوب‌ صبور مصطفی‌ با جگر سوخته‌ حیران‌ و حصور آهوانِ حرم‌ از واهمه‌ در شیون‌ و شور شمر سرشار تمنّا و تو سرگرم‌ حُضور [59]
دوشنبه 25/9/1387 - 14:24
دعا و زیارت
مناجات حضرت با خداوند در لحظات آخر و حالات حضرت در هنگام شهادت
در این‌ حال‌، از كثرت‌ زخمها و جراحات‌ وارده‌، ضعف‌ بر آن‌ حضرت‌ آنقدر شدید بود كه‌ ایستاد تا بیارامد؛ كه‌ مردی‌ سنگ‌ بر پیشانیش‌ زد و خون‌ بر صورتش‌ جاری‌ شد. و با لباس‌ خود خواست‌ تا خون‌ را از دو چشمش‌ پاك‌ كند كه‌ مرد دیگری‌ به‌ تیر سه‌ شعبه‌ قلب‌ مباركش‌ را هدف‌ ساخت‌. پسر رسول‌ خدا، به‌ خدا عرض‌ كرد:
 بِسْمِ اللَهِ وَبِاللَهِ وَعَلَی‌ مِلَّه رَسُولِ اللَهِ. وَرَفَعَ رَأْسَهُ إلَی‌ السَّمَآءِ وَقَالَ: إلَهِی‌! إنَّكَ تَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقْتُلُونَ رَجُلاً لَیْسَ عَلَی‌ وَجْهِ الاْرْضِ ابْنُ نَبیٍّ غَیْرُهُ!
 «به‌ نام‌ خدا، و به‌ خود خدا، و بر ملّت‌ و آئین‌ رسول‌ خدا (این‌ شهادت‌ روزی‌ من‌ می‌گردد). و سرش‌ را به‌ طرف‌ آسمان‌ بلند نموده‌ و گفت‌: خدای‌ من‌! تو می‌دانی‌ كه‌ این‌ قوم‌ می‌كشند مردی‌ را كه‌ در روی‌ زمین‌ پسر پیغمبری‌ جز او نیست‌!» دست‌ برد و تیر را از پشت‌ خود خارج‌ كرد؛ و خون‌ مانند ناودان‌ فَوَران‌ می‌كرد.
[44] حضرت‌ دست‌ خود را زیر آن‌ خون‌ گرفت‌، و چون‌ پُر شد به‌ آسمان‌ پاشید و گفت‌: این‌ حادثه‌ كه‌ بر من‌ نازل‌ شده‌ است‌ چون‌ در مقابل‌ دیدگان‌ خداست‌، بسیار سهل‌ و ناچیز است‌. و یك‌ قطره‌ از آن‌ خون‌ بر زمین‌ نریخت‌.
 و برای‌ بار دوّم‌ دست‌ خود را زیر خون‌ گرفت‌؛ و چون‌ پُر شد، با آن‌ سر و صورت‌ و محاسن‌ شریف‌ را متلطّخ‌ و خون‌ آلوده‌ نموده‌ و گفت‌: با همین‌ حال‌ باقی‌ خواهم‌ بود تا خدا و جدّم‌ رسول‌ خدا را دیدار كنم‌.
[45]
 و آنقدر خون‌ از بدن‌ مباركش‌ رفته‌ بود كه‌ قدرت‌ و رَمقی‌ در تن‌ نمانده‌ بود. نشست‌ بر روی‌ زمین‌ و با مشقّت‌ سر خود را بلند نگاه‌ می‌داشت‌، كه‌ در این‌ حال‌ مالك‌ بن‌ بُسْر آمده‌ و او را دشنام‌ داد و با شمشیر بر سر آن‌ حضرت‌ زد.
 و بُرْنُس‌ (یعنی‌ كلاه‌ بلندی‌ كه‌ بر سر آن‌ حضرت‌ بود) پر از خون‌ شد. حضرت‌ برنس‌ را انداخت‌ و روی‌ قَلَنْسُوَه‌ كه‌ كلاه‌ عادی‌ بود عِمامه‌ بست‌.
[46] و بعضی‌ گفته‌اند: دستمالی‌ بست‌. كه‌ زُرعه‌ بن‌ شَریك‌ بر كتف‌ چپ‌ آن‌ حضرت‌ ضربتی‌ وارد ساخت‌. و حصین‌ بر حلقوم‌ آن‌ حضرت‌ تیری‌ زد. [47] و دیگری‌ بر گردن‌ مبارك‌ ضربه‌ای‌ وارد ساخت‌. و سِنانِ بن‌ أنَس‌ با نیزه‌ در تَرقُوه‌اش‌ زد، و پس‌ از آن‌ بر سینه‌ آن‌ حضرت‌ زد. و سپس‌ در گلوی‌ آن‌ حضرت‌ تیری‌ فرو برد؛
[48] و صالح‌ ابن‌ وَهب‌ در پهلویش‌ تیری‌ وارد كرد. [49]
 هِلال‌ بن‌ نافع‌ می‌گوید: من‌ در نزدیكی‌ حسین‌ ایستاده‌ بودم‌ كه‌ او جان‌ می‌داد؛ سوگند به‌ خدا كه‌ من‌ در تمام‌ مدّت‌ عمرم‌، هیچ‌ كشته‌ای‌ ندیدم‌ كه‌ تمام‌ پیكرش‌ بخون‌ خود آلوده‌ باشد و چون‌ حسین‌ صورتش‌ نیكو و چهره‌اش‌ نورانی‌ باشد. به‌ خدا سوگند لَمَعات‌ نور چهره‌ او مرا از تفكّر در كشتن‌ او باز می‌داشت‌! [50]
 و در آن‌ حالت‌های‌ سخت‌ و شدّت‌، چشمان‌ خود را به‌ آسمان‌ بلند نموده‌، و در دعا به‌ درگاه‌ حضرت‌ ربّ ذوالجلال‌ عرض‌ می‌كرد:  صَبْرًا عَلَی‌ قَضَآئِكَ یَا رَبِّ! لاَ إلَهَ سِوَاكَ، یَا غِیَاثَ الْمُسْتَغِیثِینَ! [51] «شكیبا هستم‌ بر تقدیرات‌ و بر فرمان‌ جاری‌ تو ای‌ پروردگار من‌! معبودی‌ جز تو نیست‌، ای‌ پناه‌ پناه‌آورندگان‌!»
از حضرت‌ امام‌ محمّد باقر علیه‌ السّلام‌ روایت‌ است‌ كه‌ اسب‌ آن‌ حضرت‌ با صدای‌ بلند شیهه‌ می‌كشید،
[52] و پیشانی‌ خود را به‌ خون‌ حضرت‌ آلوده‌ می‌نمود؛ و می‌بوئید؛ و می‌گفت‌:  الظَّلِیمَه! الظَّلِیمَه! مِنْ أُمَّه قَتَلَتِ ابْنَ بِنْتِ نَبِیِّهَا. [53]  «فریاد رس‌! فریاد رس‌! از امّتی‌ كه‌ پسر دختر پیغمبر خود را كشتند.» و متوجّه‌ خیام‌ حَرَم‌ شد.
اُمّ كلثوم‌ ندا در داد: وَا مُحَمَّدَاهْ، وَا أَبَتَاهْ، وَا عَلِیَّاهْ، وَا جَعْفَرَاهْ، وَا حَمْزَتَاهْ!
[54]  این‌ حسین‌ است‌ كه‌ در بیابان‌ خشك‌ كربلا بر روی‌ زمین‌ افتاده‌ است‌.
زینب‌ ندا در داد: وَا أخَاهْ، وَا سَیِّدَاهْ، وَا أَهْلَ بَیْتَاهْ! لَیْتَ السَّمَآءَ أَطْبَقَتْ عَلی‌ الاْرْضِ، وَلَیْتَ الْجِبَالَ تَدَكْدَكَتْ عَلَی‌ السَّهْلِ.
[55]  «ای‌ كاش‌ آسمان‌ بر زمین‌ می‌چسبید، و ای‌ كاش‌ كوه‌ها خُرد می‌شد و بیابانها را پر می‌كرد.» و به‌ نزد برادرش‌ آمد، و دید كه‌ عمر بن‌ سعد با جمعی‌ از یارانش‌ به‌ حضرت‌ نزدیك‌ شده‌اند؛ و برادرش‌ حسین‌ در حال‌ جان‌ دادن‌ است‌. فَصَاحَتْ:‌ای عُمَرُ! أَ یُقْتَلُ أَبُو عَبْدِ اللَهِ وَأَنْتَ تَنْظُرُ إلَیْهِ؟  «فریاد برداشت‌: ای‌ عمر بن‌ سعد!‌ای أباعبدالله‌ را می‌كشند و تو به‌ او نگاه‌ می‌كنی‌؟» عمر صورت‌ خود را برگردانید و اشكهایش‌ بر روی‌ ریشش‌ جاری‌ بود. [56]  زینب‌ فریاد برداشت‌: وَیْحَكُمْ! أَمَا فِیكُمْ مُسْلِمٌ ؟! «ای‌ وای‌ بر شما!‌ای در بین‌ شما یك‌ نفر مسلمان‌ نیست‌؟!»  هیچكس‌ جواب‌ او را نداد. [57] عمر بن‌ سعد فریاد زد: پیاده‌ شوید و حسین‌ را راحت‌ كنید!
 شمر مبادرت‌ كرد، و با پایش‌ به‌ آن‌ حضرت‌ زد، و روی‌ سینه‌اش‌ نشست‌. و با شمشیر دوازده‌ ضربه‌ بر آن‌ حضرت‌ زد.
[58] و محاسن‌ مقدّسش‌ را گرفت‌، و سر مقدّسش‌ را جدا كرد.
دوشنبه 25/9/1387 - 14:23
دعا و زیارت
اشعار رجزیّه حضرت سیّدالشهداء در روز عاشورا و ذكر فضائل خود
در كتاب‌ «كشف‌ الغمّه‌» از كتاب‌ «الفتوح‌» وارد است‌ كه‌ چون‌ لشكریان‌ ابن‌ زیاد آن‌ حضرت‌ را در پرّه‌ گرفتند و از آب‌ منع‌ كردند و از اصحاب‌ آن‌ حضرت‌ همه‌ را كشتند، تیری‌ به‌ سوی‌ طفل‌ صغیر آن‌ حضرت‌ آمد و او را بكشت‌.
 حضرت‌ او را به‌ خونهایش‌ آلوده‌ كرد، و با شمشیر حفیره‌ای‌ حفر و او را در آن‌ مدفون‌ ساخت‌، و سپس‌ در مقابل‌ لشكر ایستاده‌ و حمله‌ می‌آورد، و این‌ رَجَز را می‌خواند:

غَدَرَ الْقَوْمُ وَقِدْمـًا رَغِبُوا قَتَلُوا قِدْم [36] عَلِیًّا وَابْنَهُ حَسَدًا مِنْهُمْ وَقَالُوا أَجْمِعُوا یَا لَقَوْمٍ لاِنَاسٍ رُذَّلٍ ثُمَّ سَارُوا وَتَوَاصَوْا كُلُّهُمْ لَمْ یَخَافُوا اللَهَ فِی‌ سَفْكِ دَمِی‌ وَابْنُ سَعْدٍ قَدْ رَمَانِی‌ عَنْوَه لاَ لِشَیْءٍ كَانَ مِنِّی‌ قَبْلَ ذَا بِعَلِیٍّ خَیْرِ مَنْ بَعْدَ النَّبِیّ خَیْرَه اللَهِ مِنَ الْخَلْقِ أَبِی‌ فِضَّه قَدْ صُفِیَتْ مِنْ ذَهَبٍ مَنْ لَهُ جَدٌّ كَجَدِّی‌ فِی‌ الْوَرَی‌ فَاطِمُ الزَّهْرَآءِ أُمِّی‌ وَأَبِی‌ وَ لَهُ فِی‌ یَوْمِ أُحْدٍ وَقْعَه ثُمَّ بِالاْحْزَابِ وَالْفَتْحِ مَعـًا فِی‌ سَبِیلِ اللَهِ؛ مَاذَا صَنَعَتْ عِتْرَه الْبَرِّ النَّبِیِّ الْمُصْطَفَی‌ وَ عَنْ ثَوَابِ اللَهِ رَبِّ الثَّقَلَیْن‌ حَسَنَ الْخَیْرِ كَرِیمَ الطَّرَفَیْن‌ نُقْبِلِ الاْ´نَ جَمِیعـًا بِالْحُسَیْن‌ جَمَعُوا الْجَمْعَ لاِهْلِالْحَرَمَیْن‌ لاِجْتِیَاحِی‌، لِلرِّضَابِالْمُلْحِدَیْن‌ لِعُبَیْدِ اللَهِ نَسْلِ الْفَاجِرَیْن‌ بِجُنُودٍ كَوُكُوفِ الْهَاطِلَیْن‌ غَیْرِ فَخْرِی‌ بِضِیَآءِ الْفَرْقَدَیْن‌ وَالنَّبِیِّ الْقُرَشِیِّ الْوَالِدَیْن‌ ثُمَّ أُمِّی‌ فَأَنَا ابْنُ الْخَیْرَتَیْن‌ فَأَنَا الْفِضَّه وَابْنُ الذَّهَبَیْن‌ أوْ كَشَیْخِی‌ فَأَنَا ابْنُ الْقَمَرَیْن‌ قَاصِمُ الْكُفْرِ بِبَدْرٍ وَحُنَیْن‌ شَفَتِ الْغِلَّ بِفَضِّ الْعَسْكَرَیْن‌ كَانَ فِیهَا حَتْفُ أَهْلِ الْقِبْلَتَیْن‌ أُمَّه السَّوءِ مَعـًا بِالْعِتْرَتَیْن‌ عَلِیِّ الْوَرْدِ [37] بَیْنَ [38] الْجَحْفَلَیْن‌

1 ـ «این‌ جماعت‌ خیانت‌ كردند و كافر شدند. و از زمان‌ پیشین‌، از ثواب‌ خداوند كه‌ پروردگار جنّ و انس‌ است‌ اعراض‌ كرده‌ و روی‌ گردانیده‌اند.
 2 ـ این‌ گروه‌، علیّ بن‌ ابی‌طالب‌ را كشتند. و پسر او حسن‌ را نیز كه‌ از ناحیه‌ پدر و مادر، بزرگوار و كریم‌ بود كشتند.
 3 ـ از روی‌ حِقد و كینه‌ای‌ كه‌ در دل‌ داشتند، گفته‌اند: جمع‌ شوید تا همگی‌ اینك‌ بر حسین‌ یورش‌ بریم‌.
 4 ـ ای‌ قوم‌ به‌ فریاد رسید! داد از دستِ مردم‌ رَذل‌ و پستی‌ كه‌ جماعت‌ها را برای‌ جنگ‌ با اهل‌ حَرَمین‌ (مكّه‌ و مدینه‌) برانگیخته‌اند.
 5 ـ و سپس‌ همه‌ به‌ راه‌ افتادند و به‌ خاطر خشنودی‌ دو نفر مُلحد و زندیق‌ (یزید و عبیدالله‌ بن‌ زیاد) برای‌ استیصال‌ و به‌ هلاكت‌ رسانیدن‌ من‌، یكدیگر را سفارش‌ می‌كردند.
 6 ـ در ریختن‌ خون‌ من‌، به‌ جهت‌ رضای‌ خاطر عبیدالله‌ بن‌ زیاد كه‌ زاده‌ دو نفر كافر است‌، از خداوند نترسیدند.
 7 ـ و ابن‌ سعد، از روی‌ قهر و غلبه‌، با لشكری‌ انبوه‌ چون‌ دانه‌های‌ باران‌ شدید، بر من‌ ریخت‌ و مرا هدف‌ تیرباران‌ خود نمود.
 8 ـ این‌ كینه‌توزی‌ و سلطه‌ جوئی‌ آنان‌، نه‌ از جهت‌ جُرم‌ و جنایتی‌ است‌ كه‌ از من‌ سرزده‌ است‌؛ بلكه‌ تنها بجهت‌ افتخار من‌ به‌ نور و ضیاء دو ستاره‌ فروزانست‌:
 9 ـ یكی‌ از آنها علیّ بن‌ أبی‌طالب‌ كه‌ بهترین‌ افراد روی‌ زمین‌ بعد از پیغمبر است‌، و دیگری‌ رسول‌ خدا كه‌ هم‌ از ناحیه‌ پدر و هم‌ از ناحیه‌ مادر قُرَشی‌ است‌.
 10 ـ انتخاب‌ شده‌ و پسندیده‌ خدا از میان‌ همه‌ مردمان‌، پدر من‌ است‌، و پس‌ از آن‌ مادرم‌؛ پس‌ من‌ فرزند دو پسندیده‌ترین‌ و برگزیده‌ترین‌ مردم‌ هستم‌!
 11 ـ من‌ نقره‌ای‌ هستم‌ كه‌ از طلا به‌ دست‌ آمده‌ است‌، و بنابراین‌ من‌ نقره‌ بوده‌ و فرزند دو طلا می‌باشم‌.
 12 ـ در میان‌ تمامی‌ مخلوقات‌، كیست‌ كه‌ جدّی‌ مانند جدّ من‌ داشته‌ باشد؟ و یا مربّی‌ و معلّمی‌ مانند پدر من‌ علیّ؟ پس‌ من‌ فرزند دو ماه‌ تابناكم‌.
 13 ـ فاطمه‌ زهراء مادر من‌ است‌. و پدر من‌ كوبنده‌ و شكننده‌ كفر است‌ در روز جنگ‌ بدر و غزوه‌ حُنین‌.
 14 ـ و از برای‌ پدر من‌ در واقعه‌ اُحد داستانی‌ است‌ كه‌ به‌ واسطه‌ پراكنده‌ كردن‌ لشكر اشرار و كفّار، موجبات‌ شفای‌ غصّه‌ و اندوه‌ دل‌ اهل‌ ایمان‌ را فراهم‌ ساخت‌.
 15 ـ و موقعیّت‌ و داستان‌ دیگر او در غزوه‌ أحزاب‌ و واقعه‌ فتح‌ مكّه‌ است‌ كه‌ در آن‌ شدائدی‌ كه‌ مرگ‌ بر مسلمانان‌ و اهل‌ دو قبله‌ می‌بارید؛ با قدم‌ راستین‌ او در جنگ‌، مرگ‌ و شكست‌ در هم‌ پیچید و ظفر برای‌ مسلمین‌ شد.
 16 ـ این‌ كارها را پدرم‌ در راه‌ خدا و فی‌ سبیل‌ الله‌ انجام‌ می‌داد؛ و حالا ببینید این‌ امّت‌ بدسرشت‌ و بدكردار، با دو عترت‌ پاك‌ چه‌ كردند!
 17 ـ یكی‌ عترت‌ پیامبر نیكوی‌ نیكوكردار محمّد مصطفی‌، و دیگر عترت‌ علیّ بن‌ أبی‌طالب‌ كه‌
 در هنگام‌ جنگ‌ میان‌ دو لشكر كه‌ چهره‌ها زرد می‌شد؛ پیوسته‌ چهره‌اش‌ چون‌ گل‌ سرخ‌ می‌درخشید.»
عبدالله‌ بن‌ عمّار بن‌ یَغوث‌ می‌گوید: من‌ هیچ‌ مغلوبی‌ كه‌ مورد تهاجم‌ افراد بسیاری‌ قرار گرفته‌ باشد، و تمام‌ اولاد او و اهل‌ بیت‌ او و اصحاب‌ او كشته‌ شده‌ باشند ندیده‌ام‌، كه‌ قلبش‌ محكمتر و دلش‌ مطمئن‌تر و گامش‌ استوارتر بوده‌ باشد از حسین‌ بن‌ علیّ. در اینحال‌ كه‌ به‌ لشكر دشمن‌ حمله‌ می‌نمود تمام‌ رجال‌ و سپاهیان‌ از مقابلش‌ می‌گریختند و یك‌ نفر باقی‌ نمی‌ماند.
[39]
 عمر بن‌ سعد به‌ جماعت‌ لشكر فریاد زد: این‌ فرزند أنْزَع‌ بَطین‌ (علیّ بن‌ أبی‌طالب‌) است‌! این‌ فرزند كشنده‌ عرب‌ است‌! او را در پرّه‌ گیرید، و از هر جانب‌ به‌ او حمله‌ور شوید!
دوشنبه 25/9/1387 - 14:23
دعا و زیارت
خطبه حضرت در روز عاشورا در مذمّت اهل كوفه، تبرّی جستن از مذلّت و نفرین بر كوفیان
 ابن‌ طاووس‌ خطبه‌ غرّاء زیر را از حضرت‌ سیّدالشّهداء علیه‌ السّلام‌ در روز عاشورا روایت‌ كرده‌ است‌. بدین‌ مضمون‌ كه‌:
 قالَ الرّاوی‌: وَرَكِبَ أصْحابُ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ لَعَنَهُمُ اللَهُ، فَبَعَثَ الْحُسَیْنُ علیه‌السلام بُرَیْرَ بْنَ خُضَیْرٍ فَوَعَظَهُمْ فَلَمْ یَسْتَمِعوا، وَذَكَّرَهُمْ فَلَمْ یَنْتَفِعوا.
 فَرَكِبَ الْحُسَیْنُ علیه‌السلام ناقَتَهُ ـ وَقیلَ فَرَسَهُ ـ فَاسْتَنْصَتَهُمْ فَأنْصَتوا. فَحَمِدَاللَهَ، وَ أثْنَی‌ عَلَیْهِ، وَذَكَرَهُ بِما هُوَ أهْلُهُ، وَ صَلَّی‌ عَلَی‌ مُحَمَّدٍ وَ عَلَی‌الْمَلَ´ئِكَه وَالاْنْبِیَآءِ وَالرُّسُلِ، وَأبْلَغَ فی‌ الْمَقالِ؛ ثُمَّ قالَ:
 تَبًّا لَكُمْ أَیَّتُهَا الْجَمَاعَه وَتَرَحـًا! حِینَ اسْتَصْرَخْتُمُونَا وَالِهِینَ، فَأَصْرَخْنَاكُمْ مُوجِفِینَ؛ سَلَلْتُمْ عَلَیْنَا سَیْفًَا لَنَا فِی‌ أَیْمَانِكُمْ! وَحَشَشْتُمْ عَلَیْنَا نَارًا اقْتَدَحْنَاهَا عَلَی‌ عَدُوِّنَا وَعَدُوِّكُمْ! فَأَصْبَحْتُمْ إلْبـًا لاِعْدَآئِكُمْ عَلَی‌ أَوْلِیَآئِكُمْ بِغَیْرِ عَدْلٍ أَفْشَوْهُ فِیكُمْ، وَ لاَ أَمَلٍ أَصْبَحَ لَكُمْ فِیهِمْ! فَهَلاَّ ـ لَكُمُ الْوَیْلاَتُ ـ تَرَكْتُمُونَا؛ وَ السَّیْفُ مَشِیمٌ، وَ الْجَأْشُ طَامِنٌ، وَ الرَّأْیُ لَمَّا یُسْتَحْصَفْ!؟ وَ لكِنْ أَسْرَعْتُمْ إلَیْهَا كَطَیْرَه الدَّبَی‌! وَتَدَاعَیْتُمْ إلَیْهَا كَتَهَافُتِ الْفَرَاشِ! فَسُحْقـًا لَكُمْ یَا عَبِیدَ الاْمَّه! وَشُذَّاذَ الاْحْزَابِ! وَنَبَذَه الْكِتَابِ! وَمُحَرِّفِی‌ الْكَلِمِ! وَ عُصْبَه الاْثَامِ! وَنَفَثَه الشَّیْطَانِ! وَمُطْفِـِی‌ السُّنَنِ! أَهَ´ؤُلاَ´ءِ تَعْضُدُونَ؟! وَعَنَّا تَتَخَاذَلُونَ؟! أَجَلْ وَاللَهِ غَدْرٌ فِیكُمْ قَدِیمٌ! وَشَجَتْ إلَیْهِ أُصُولُكُم‌! وَتَأَزَّرَتْ عَلَیْهِ فُرُوعُكُم‌! فَكُنْتُمْ أَخْبَثَ ثَمَرٍ شَجـًا لِلنَّاظِرِ! وَأُكْلَه لِلْغَاصِبِ!
أَلاَ وَإنَّ الدَّعِیَّ ابْنَ الدَّعِیِّ قَدْ رَكَزَ بَیْنَ اثْنَتَیْنِ:
بَیْنَ السِّلَّه وَالذِّلَّه؛ وَهَیْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّه. یَأْبَی‌ اللَهُ ذَلِكَ لَنَا وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ، وَحُجُورٌ طَابَتْ وَطَهُرَتْ، وَأُنُوفٌ حَمِیَّه، وَنُفُوسٌ أَبِیَّه؛ مِنْ أَنْ نُؤْثِرَ طَاعَه اللِئَامِ عَلَی‌ مَصَارعِ الْكِرَامِ. أَلاَ وَإنِّی‌ زَاحِفٌ بِهَذِهِ الاْسْرَه مَعَ قِلَّه الْعَدَدِ، وَخَذْلَه النَّاصِرِ. ثُمَّ أَوْصَلَ كَلاَمَهُ بِأَبْیَاتِ فَرْوَه بْنِ مُسَیْكٍ الْمُرَادِیِّ:


فَإنْ نَهْزِمْ فَهَزَّامُونَ قِدْمـًا وَ مَا إنْ طِبُّنَا جُبْنٌ وَلَكِنْ إذَا مَا الْمَوْتُ رَفَّعَ عَنْ أُنَاسٍ فَأفْنَی‌ ذَلِكُمْ سُرَوَآءَ قَوْمِی‌ فَلَوْ خَلَدَ الْمُلُوكُ إذًا خَلَدْنَا فَقُلْ لِلشَّامِتِینَ بِنَا أَفِیقُوا وَ إنْ نُغْلَبْ فَغَیْرُ مُغَلَّبِینَا مَنَایَانَا وَدَوْلَه ءَاخَرِینَا كَلاَكِلَهُ، أَنَاخَ بِـَاخَرِینَا كَمَا أَفْنَی‌ الْقُرُونَ الاْوَّلِینَا وَ لَوْ بَقِیَ الْكِرَامُ إذًا بَقِینَا سَیَلْقَی‌ الشَّامِتُونَ كَمَا لَقِینَا

ثُمَّ أَیْمُ اللَهِ! لاَ تَلْبَثُونَ بَعْدَهَا إلاَّ كَرَیْثما یُرْكَبُ الْفَرَسُ، حَتَّی‌ تَدُورَ بِكُمْ دَوْرَ الرَّحَی‌! وَتَقْلَقَ بِكُمْ قَلَقَ الْمِحْوَرِ! عَهْدٌ عَهِدَهُ إلَیَّ أَبِی‌ عَنْ جَدِّی‌؛ فَأَجْمِعُو´ا أَمْرَكُمْ وَشُرَكَآءَكُمْ ثُمَّ لاَ یَكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَیْكُمْ غُمَّه ثُمَّ اقْضُوا إِلَیَّ وَلاَ تُنظِرُونِ!  إِنِّی‌ تَوَكَّلْتُ عَلَی‌ اللَهِ رَبِّی‌ وَرَبِّكُم‌ مَّا مِن‌ دَآبَّه إِلاَّ هُوَ ءَاخِذٌ بِنَاصِیَتِهَآ إنَّ رَبِّی‌ عَلَی‌" صِرَ"طٍ مُّسْتَقِیمٍ.
 اللَهُمَّ احْبِسْ عَنْهُمْ قَطْرَ السَّمَآءِ! وَابْعَثْ عَلَیـْهِمْ سِنِینَ كَسِنی‌ یُوسُفَ! وَسَلِّطْ عَلَیْهِمْ غُلاَمَ ثَقِیفٍ، فَیَسُومَهُمْ كَأْسـًا مُصَبَّرَه! فإنَّهُمْ كَذَّبُونَا وَخَذَلُونَا وَ أَنْتَ رَبُّنَا! عَلَیْكَ تَوَكَّلْنَا! وَإلَیْكَ أَنَبْنَا! وَإلَیْكَ الْمَصِیرُ!
[35]
 «چون‌ اصحاب‌ عُمَر بن‌ سعد بر مركب‌‌های‌ خود سوار شده‌ و آماده‌ جنگ‌ با حضرت‌ سیّد الشّهداء علیه‌ السّلام‌ شدند، حضرت‌، بُرَیْرَ بن‌ خُضَیر را برای‌ موعظه‌ لشكر بفرستاد. بُریر هر چه‌ آنان‌ را پند و اندرز داد گوش‌ ندادند، و هر چه‌ آنها را متذكّر و متنبّه‌ نمود از آن‌ سودی‌ نبردند. در اینحال‌ خود حضرت‌ امام‌ حسین‌ علیه‌ السّلام‌ بر ناقه‌ خود ـ و بعضی‌ گفته‌اند بر اسب‌ خود ـ سوار شد، و آنها را دعوت‌ به‌ سكوت‌ نمود. و چون‌ ساكت‌ شدند، حمد خدا را بجای‌ آورد، و ثنا بر او فرستاد، و به‌ آنچه‌ موجب‌ عظمت‌ مقام‌ حضرت‌ حقّ بود او را بستود، و درود بر محمّد و فرشتگان‌ و انبیاء و رسولان‌ الهی‌ فرستاد؛ و در خطبه‌ و گفتار بحدّ أتمّ و اكمل‌ در رسانیدن‌ مطلب‌ اهتمام‌ نمود.
 و سپس‌ فرمود: ای‌ جماعت‌! زیان‌ و هلاكت‌ بر شما باد! و فقر و نكبت‌ و اندوه‌ نیز از آن‌ شما باد؛ كه‌ ما را با شور و وَلَه‌ به‌ فریاد رسی‌ خود خواندید! و ما چون‌ با شتاب‌ برای‌ فریادرسی‌ و دادخواهی‌ شما آمدیم‌، همان‌ شمشیری‌ را كه‌ متعلّق‌ به‌ ما بوده‌، و در دست‌ شما نهاده‌ بودیم‌ برهنه‌ نموده‌ و بر سر ما كشیدید! و همان‌ آتشی‌ را كه‌ برای‌ دشمنان‌ خود و دشمنان‌ شما جرقّه‌ آن‌ را افروخته‌ بودیم‌ بر ما افروختید! و برای‌ سركوبی‌ دوستان‌ خود، با دشمنان‌ خود همدست‌ و هماهنگ‌ شدید! با اینكه‌ آن‌ دشمنان‌، عَدلی‌ را در میان‌ شما رواج‌ نداده‌ و دادی‌ را نگستردند؛ و نه‌ امید خیری‌ برای‌ خود در آنها دارید. بنابراین‌، بلیّه‌ها و رسوائیها دامنگیرتان‌ باد! چرا در آن‌ وقتیكه‌ شمشیرها در غلاف‌ بود، و نفوس‌ آرام‌، و رأی‌ها هنوز در قتال‌ مستحكم‌ نگردیده‌ بود؛ ما را رها ننمودید؟! بلكه‌ مانند سیل‌ ملخ‌ بسوی‌ فتنه‌ گسیل‌ شدید! و مانند پروانه‌ در فتنه‌ به‌هم‌ ریختید! پس‌ هلاكت‌ و نابودی‌ باد بر شما ای‌ بنده‌های‌ امّت‌ها! و ای‌ افراد كنار زده‌ شده‌ و دور شده‌ از حزب‌‌ها و جمعیّت‌‌ها! و ای‌ پس‌ زنندگان‌ كتاب‌ خدا! و ای‌ تحریف‌ كنندگان‌ كلمات‌ پروردگار! و ای‌ طائفه‌ گناه‌ آفرین‌! و ای‌ آب‌ و دَمِ دهان‌ شیطان‌! و ای‌ خاموش‌ كنندگان‌ سنّت‌‌های‌ الهیّه‌! آیا شما این‌ جماعت‌ را یار و یاوری‌ می‌نمائید و ما را مخذول‌ و تنها و منكوب‌ می‌گذارید؟!
 آری‌! سوگند به‌ خدا كه‌ این‌ مكر و حیله‌ در شما بی‌سابقه‌ و تاریخچه‌ نیست‌! و بر این‌ مكر، اصول‌ و ریشه‌های‌ شما پیوسته‌ و آمیخته‌ شده‌ است‌! و شاخه‌های‌ شما بر آن‌ پرورش‌ یافته‌ و نیرو گرفته‌ است‌! پس‌ شما پلیدترین‌ ثمره‌ این‌ درختید، كه‌ در كام‌ صاحبش‌ كه‌ ناظر آنست‌ چون‌ خار و استخوان‌ گلوگیر می‌گردید! و در كام‌ شخص‌ غاصب‌ و متعدّی‌ لقمه‌ گوارا می‌باشید!  آگاه‌ باشید كه‌ این‌ مرد بی‌پدر: زنازاده‌ و پسر زنازاده‌ (عُبیدالله‌ بن‌ زیاد) مرا بین‌ دو چیز ثابت‌ و میخكوب‌ نموده‌ است‌: یا با شمشیر جنگ‌ كردن‌ و شربت‌ شهادت‌ نوشیدن‌، و یا تن‌ به‌ ذلّت‌ و خواری‌ دادن‌؛ و
هَیْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّه ، چقدر ذلّت‌ از ما دور است‌!  خداوند بر ما زبونی‌ و ذِلّت‌ را نمی‌پسندد، و رسول‌ خدا و مؤمنین‌ نمی‌پسندند، و دامن‌های‌ پاك‌ و پاكیزه‌ای‌كه‌ ما را در خود پرورش‌ داده‌اند، و سرهای‌ پر حمیّت‌، و نفس‌‌های‌ استواریكه‌ ابداً زیر بار ظلم‌ و تعدّی‌ نمی‌روند، بر ما نمی‌پسندند كه‌ اطاعت‌ فرومایگان‌ و زشت‌ سیرتان‌ را بر قتلگاه‌ كریمان‌ و شرافتمندان‌ ترجیح‌ دهیم‌! آگاه‌ باشید كه‌ من‌ با همین‌ جماعت‌ اندكی‌ كه‌ با من‌ هستند، با وجود كمی‌ تعداد و نبودن‌ مُعین‌ و یاور آماده‌ جنگ‌ هستم‌!
 و در این‌ حال‌ حضرت‌ خطبه‌ خود را به‌ ابیات‌ فَرْوه بْن‌ مُسَیك‌ مُرادی‌ اتّصال‌ داده‌ و به‌ چند بیت‌ از آن‌ بدین‌ منوال‌ تمثّل‌ نمود:
 1 ـ اگر ما غلبه‌ كنیم‌ و پیروزمندانه‌ دشمن‌ را به‌ هزیمت‌ دهیم‌، این‌ كارِ تازه‌ مانیست‌؛ از قدیم‌ الایّام‌ دأب‌ و دَیْدَن‌ ما چنین‌ بوده‌ است‌. و اگر مغلوب‌ گردیم‌، پس‌ هیچگاه‌ مغلوب‌ شده‌ نیستیم‌ (به‌ علّت‌ آنكه‌ نیّت‌ ما و اراده‌ ما بر صلاح‌ و تقوی‌ بوده‌، و این‌ معنی‌ شكست‌ پذیر نیست‌)
 2 ـ عادت‌ و طبیعت‌ ما ترس‌ از مرگ‌ نیست‌ (و بدین‌ جهت‌ نیز به‌ جنگ‌ نیامده‌ایم‌ كه‌ جان‌ خود را دوست‌ داریم‌، بلكه‌ چون‌ نمی‌خواهیم‌ دشمن‌ ناپاك‌ بر ما سیطره‌ جوید، برای‌ این‌ منظور آماده‌ نبرد شده‌ایم‌؛ چون‌ محال‌ است‌ كه‌ تا ما زنده‌ایم‌ او بتواند بر ما چیره‌ گردد) ولیكن‌ دولت‌ و حكومت‌ او تنها و تنها پیوسته‌ به‌ مرگ‌ ماست‌.
 3 ـ اگر مرگ‌ سینه‌ خود را از روی‌ یك‌ دسته‌ از مردم‌ بردارد، بدون‌ شكّ روی‌ یك‌ دسته‌ دیگر از مردم‌ می‌خوابد؛ و ابداً انسان‌ را از مرگ‌ گریزی‌ و گزیری‌ نیست‌.
 4 ـ همین‌ مرگ‌، اشراف‌ و بزرگان‌ قوم‌ ما را نابود كرد؛ همچنانكه‌ اقوام‌ و طوائف‌ پیشین‌ را نابود كرد.
 5 ـ اگر پادشاهان‌ و مقتدران‌ عالم‌ در این‌ جهان‌ جاودانه‌ زیست‌ می‌نمودند، ما هم‌ می‌توانستیم‌ مخلّد بمانیم‌،؛ و اگر بزرگان‌ می‌ماندند ما نیز باقی‌ بودیم‌؛ ولی‌ بقاء و خلودی‌ نیست‌.
 6 ـ پس‌ به‌ شماتت‌ كنندگان‌ ما بگوئید:‌هان‌ بیدار شوید و به‌ هوش‌ آئید! كه‌ بزودی‌ آنان‌ نیز مانند ما به‌ مرگ‌ و نیستی‌ می‌رسند!
 و پس‌ از این‌ تمثّل‌، حضرت‌ به‌ خطبه‌ خود بدین‌ طریق‌ ادامه‌ دادند كه‌:
 و سوگند بخدا كه‌ پس‌ از واقعه‌ شهادتِ من‌، بدانچه‌ دل‌ بسته‌اید نمی‌رسید! و درنگ‌ نمی‌كنید در این‌ جهان‌ مگر به‌ قدر سواری‌ یك‌ اسب‌؛ كه‌ ناگاه‌ روزگار، همچون‌ سنگ‌ آسیا به‌ دور شما بگردد و چون‌ محور آسیا در شما گیر كند و شما را به‌ قلق‌ و تشویش‌ و اضطراب‌ اندازد!
 این‌ عهدی‌ است‌ كه‌ پدر من‌ با من‌، از جدّ من‌ نموده‌ است‌. حال‌ رأی‌ خود و همدستان‌ خود را روی‌ هم‌ گرد آورید! و مجتمعاً فكر كنید و تصمیم‌ بگیرید كه‌ امر شما بر شما پوشیده‌ نماند! و به‌ كردار خود پشیمان‌ نشده‌ و دچار غم‌ و اندوه‌ و حسرت‌ نگردید! آنگاه‌ پس‌ از این‌ تفكّر بدون‌ شتاب‌ زدگی‌، بر من‌ حمله‌ور شده‌ و بدونِ هیچ‌ مُهلتی‌ كار مرا تمام‌ كنید! من‌ توكّل‌ بر خداوند نمودم‌، كه‌ پروردگار من‌ و پروردگار شماست‌. هیچ‌ جنبده‌ای‌ در روی‌ زمین‌ نجنبد مگر آنكه‌ تقدیراتش‌ به‌ دست‌ قدرت‌ اوست‌؛ و حقّاً پروردگار من‌ در راه‌ راست‌ و طریق‌ صواب‌ است‌.
 بار پروردگارا! قطرات‌ باران‌ آسمان‌ را بر این‌ قوم‌ فرو بند! و قحط‌ و گرسنگی‌ را بر آنان‌، چون‌ قحط‌ زمان‌ یوسف‌ مقدّر فرما! و جوان‌ ثقفی‌ را بر آنان‌ بگمار تا آنان‌ را از كاسه‌ تلخ‌ زهرآگین‌ بچشاند! چون‌ آنان‌ ما را تكذیب‌ كرده‌ و به‌ دروغ‌ نسبت‌ دادند، و ما را مخذول‌ و منكوب‌ نمودند!
 تو هستی‌ پروردگار ما! توكّل‌ بر تو نموده‌ایم‌! و بسوی‌ تو انابه‌ و بازگشت‌ داریم‌! و به‌ سوی‌ تو است‌ تمام‌ بازگشت‌ها.»
دوشنبه 25/9/1387 - 14:22
دعا و زیارت
دعای حضرت در صبح عاشورا
از حضرت‌ سیّد السّاجدین‌ و زین‌ العابدین‌ علیه‌ السّلام‌ روایتست‌ كه‌:
 لَمَّا صَبَّحَتِ الْخَیْلُ الْحُسَیْنَ علیه‌السلام، رَفَعَ یَدَیْهِ وَ قَالَ:
 اللَهُمَّ أَنْتَ ثِقَتِی‌ فِی‌ كُلِّ كَرْبٍ، وَأَنْتَ رَجَآئِی‌ فِی‌ كُلِّ شِدَّه، وَأَنْتَ لِی‌ فِی‌ كُلِّ أَمْرٍ نَزَلَ بِی‌ ثِقَه وَعُدَّه. كَمْ مِنْ هَمٍّ یَضْعُفُ فِیهِ الْفُؤَادُ، وَتَقِلُّ فِیهِ الْحِیلَه، وَیَخْذُلُ فِیهِ الصَّدِیقُ، وَیَشْمُتُ فِیهِ الْعَدُوُّ؛ أَنْزَلْتُهُ بِكَ، وَشَكَوْتُهُ إلَیْكَ، رَغْبَه مِنِّی‌ إلَیْكَ عَمَّنْ سِوَاكَ؛ فَفَرَّجْتَهُ عَنِّی‌، وَكَشَفْتَهُ، وَكَفَیْتَهُ.  فَأَنْتَ وَلِیُّ كُلِّ نِعْمَه، وَصَاحِبُ كُلِّ حَسَنَه، وَمُنْتَهَی‌ كُلِّ رَغْبَه.
[32]
 «و چون‌ صبحگاهان‌ لشكر به‌ نزد حسین‌ علیه‌ السّلام‌ آمدند، دستهای‌ خود را بلند نموده‌ و عرضه‌ داشت‌:
 بار پروردگارا! در تمام‌ غصّه‌ها و اندوه‌ها، تو محلّ اتّكاء و اعتماد من‌ می‌باشی‌! و در هر گرفتاری‌ و شدّت‌، تو محلّ امید من‌ هستی‌! و در هر حادثه‌ای‌ كه‌ بر من‌ فرود آید و هر نازله‌ای‌ كه‌ بر من‌ وارد شود، تو محلّ اطمینان‌ و استعداد من‌ می‌باشی‌! چه‌ بسیار از هموم‌ و غموم‌ خود را كه‌ دل‌ در آن‌ ناتوان‌ می‌شد، و حیله‌ و چاره‌ برای‌ رفع‌ آن‌ كوتاه‌ می‌آمد، و دوست‌، انسان‌ را تنها می‌گذاشت‌، و دشمن‌ زبان‌ به‌ شماتت‌ می‌گشود؛ من‌ بارِ آن‌ حوادث‌ و هموم‌ را بسوی‌ تو آوردم‌، و شِكوه‌ آن‌ را به‌ تو نمودم‌؛ به‌ جهت‌ میل‌ و رغبتی‌ كه‌ به‌ تو داشتم‌ و به‌ غیر از تو نداشتم‌؛ پس‌ خداوندا تو همه‌ آنها را برطرف‌ نمودی‌! و امر مرا كفایت‌ كردی‌! بنابراین‌ ای‌ خدای‌ من‌! تو ولیّ تمام‌ نعمت‌ها هستی‌! و صاحب‌ هر نیكوئی‌! و منتهای‌ تمام‌ رغبت‌ها می‌باشی‌!»
دوشنبه 25/9/1387 - 14:21
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته