*اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر و اجعلنا من خیر اعوانه و انصاره و المستشهدین بین یدیه*
سلام بر همگی سالروز ولادت حضرت فاطمه الزهرا و روز زن مبارک
ادامه مطلبم:
انگار تمام دردها و رنج ها را برای اهالی آن دنیا جا نهاده بودم زیرا چنان آسایش یافتم که هیچگاه مثل آن روز آزادی و آرامش نداشتم حال زبان و عقلم به کار افتاده بود، همه را می دیدم و گفتارشان را می شنیدم.در این لحظه نگاهم به سمت ان مرد سفید پوش افتاد. پرسیدم: تو کی هستی؟
از من چه می خواهی؟ همه ی اطرافیانم را می شناسم جر تو.گفت:تا حال باید مرا شناخته باشی من ملک الموت هستم.از شنیدن نامش ترس و اضطراب وجودم را لرزاند.خاضعانه در مقابلش ایستادم و گفتم:درود خدا بر تو فرشته الهی باد، نام تو را بارها شنیده ام با این حال در آستانه مرگ هم نتوانستم تو را بشناسم،آیا برای تمام کردن کار از من اجازه می خواهی؟! فرشته مرگ در حالیکه لبخند می زد گفت:من برای جدا کردن روح از بدن، محتاج اجازه ی هیچ بنده ای نیستم و تو هم اگر خوب دقت کنی دارفانی را وداع گفته ای،خوب نگاه کن آن جسد توست که در میان جمع بر زمین مانده است. به پایین نگاه کردم وحشت و اضطراب سراسرِ وجودم را فرا گرفته بود.
جسدم در میان اقوام و آشنایان بدون هیچ گونه حرکتی بر زمین افتاده بود و همسر و فرزندان و بسیاری از نزدیکانم، در حالی که در اطراف جنازه ام خیمه زده بودند، ناله و فریادشان به اسمان بلند بود، تعدادی نیز زبان به شکوه و شکایت گشودند که: زود بود،چرا؟... با خود اندیشیدم:اینان برای چه؟وبرای که؟ اینگونه شیون می کنند؟! خواستم آنها را به آرامش دعوت کنم،مگر می شد... فریاد بر آوردم: عزیزان من ! آرام باشید،مگر آرامش و راحتیم را نمی خواستید؟ پس چرا زانویِ غم در بغل گرفته اید؟!.
من اکنون، پس از آن درد جانفرسا،به آسایش و آرامشخوشحال کننده ای رسیده ام.
با شمایم آی! آیا صدایم را نمی شنوید؟ گریه تان برای چیست؟ شکوه و شکایت از چه می کنید؟!فضای خانه را پر از دعا و ذکر حق کنید.
فریاد و فغان حاضران، همچنان سر بر آسمان می سایید، در این لحظه صدای ملک الموت را شنیدم که می گفت: این جماعت را چه شده؟ فریاد و فغان از چه می کنند؟شکوه و شکایت از چه کسی؟ چرا می گریید؟ چرا بر سر می کوبید؟ به خدا قسم من به او ظلم نکردم، روزی او از این دنیا تمام شده است،اگر شما هم جای من بودید به دستور خدا، جان مرا می گرفتید. بدانید که نوبت شما هم می رسد،آنقدر به این منزل می آیم تا هیچکس را باقی نگذارم اطاعات و عبادت من بر درگاه الهی این است که هر روز و شب دست گروه زیادی را از دنیا قطع کنم.
جمعیت به کار خود مشغول، و گوش شنیدن این هشدارها را نداشتند.
آرزو می کردم: کاش در دنیا یک بار برای همیشه این هشدار ها را شنیده بودم، تا درسی برای امروزم می بود.اما... افسوس و صد افسوس!
پارچه ای بر بدنم کشیدندو پس از ساعتی بدنم را به غسالخانه بردند، مکان آشنایی بود، بارها برای شستن مرده هامان به اینجا آمده بودم.در این حال، متوجه غسال شدم که بدون ملاحظه ، بدنم را به این سو و آن سو می چرخاند.
به خاطر علاقه ای که به بدنم داشتم، بر سر غسال فریاد زدم:آهسته تر! مدارا کن! همین چند لحظه پیش از این، روح از رگهای این بدن، خارج گشته و آنرا ضعیف و ناتوان کرده.
اما... او بدون کوچکترین توجهی به در خواست های مکرر من،به کار خویش مشغول بود.
غسل تمام شد. آنگاه کفن هایی که روزی با دست خود خریده بودم، بر بدنم پوشانیدند.
آن روزها فکر می کردم خرید کفن، یک عمل تشریفاتی است، اما... چه زود بدنم را سفید پوش کرد.واقعاً دنیا محل عبور است. با شنیدن صدای دلنشینِ الصلواة... الصلواة... نوعی آرامش به من دست داد.
ادامه دارد ...
<---------------------------------------------->
بسم الله الرحمن الرحیم اِلهى عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْكَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ خدایا بلاء عظیم گشته و درون آشكار شد و پرده از كارها برداشته شد و امید قطع شد وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْكَ و زمین تنگ شد و از ریزش رحمت آسمان جلوگیرى شد و تویى یاور و شكوه بسوى تو است الْمُشْتَكى وَعَلَیْكَ الْمُعَوَّلُ فِى الشِّدَّةِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى و اعتماد و تكیه ما چه در سختى و چه در آسانى بر تو است خدایا درود فرست بر مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِى الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ محمد و آل محمد آن زمامدارانى كه پیرویشان را بر ما واجب كردى و بدین سبب مقام وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً كَلَمْحِ و منزلتشان را به ما شناساندى به حق ایشان به ما گشایشى ده فورى و نزدیك مانند الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِىُّ یا عَلِىُّ یا مُحَمَّدُ اِكْفِیانى چشم بر هم زدن یا نزدیكتر اى محمد اى على اى على اى محمد مرا كفایت كنید فَاِنَّكُما كافِیانِ وَانْصُرانى فَاِنَّكُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ كه شمایید كفایت كننده ام و مرا یارى كنید كه شمایید یاور من اى سرور ما اى صاحب الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِكْنى اَدْرِكْنى اَدْرِكْنى السّاعَةَ الزمان فریاد، فریاد، فریاد، دریاب مرا دریاب مرا دریاب مرا همین ساعت السّاعَةَ السّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ بِحَقِّ همین ساعت هم اكنون زود زود زود اى خدا اى مهربانترین مهربانان به حق مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ محمد و آل پاكیزه اش تا بعد خدانگهدارتون...
|