• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 758
تعداد نظرات : 395
زمان آخرین مطلب : 3447روز قبل
سخنان ماندگار
هیچ قدرتی در جهان قادر به متوقف كردن عقیده ای نیست كه زمان ظهور آن فرا رسیده است

 

                                                                                                 ویكتورهوگو

شنبه 13/9/1389 - 19:16
خانواده

این روزها

بیشتر از همیشه

از خودم میپرسم

که آیا

رسالت بزرگِ من

هر روز زاده شدن

به درگاه عشق تو نبود؟!

آه

کاش میتوانستم

کوتاه و گزیده

_ همانطور که حوصله ی تو سر نرود _

برایت بگویم

که هر بار که تورا میبینم

نه بهتر بگویم

هر بار که نام تورا با خودم زمزمه میکنم

_ و این هر بارها با هر نفس تکرار و تکرار میشود _

حسی ... نه ... لرزشی میدود

زیر پیراهنم

_ آنجا که زمانی قلب بود و اینک جای انگشتان تردید توست که احساسم را میکاود! _

چیزی شبیه اولین گریه در اولین روز تولد

و من متولد میشوم

در آستانه ی دری که رو به عشق تو باز است تنها

میفهمی

تنها به سوی تو باز میشود تمام احساسم

به من بگوی

که از درد خواستن تو

به کدام خدا پناه ببرم

که خالق من تو بودی آن روز که خدا ؛

لبخند میزد

سوت میزد

کف میزد

و مرا به سوی عشق تو هُل میداد

و اینک

من ؛ این کافرترین یکتاپرست این شهر

در آستان عشق تو زانو میزنم

و سوگند میخورم که عبادتم جز پرستش تو نیست

نه نیست

_ و شعرم در آستانه ی سقوط از مرز ِ یک دلنوشته ی غمگین

به یک طومار ِ بی خواننده ی کفرآمیز

به من نهیب میزند که بایست!

و مرا یارای نگفتن از تو نیست و همچنان به پیش میروم! _

و عشق ... عشق ... عشق

به من بگو

که اگر عشقت را از دلم بگیرم

دیگر چگونه از واژه ها بخواهم با من بیایند

برای چه؟

برای گفتن از گل ، درخت ، پرنده

که بی تو بی عطرند ، بی طراوتند ، بی صدایند

نه من بی تو هیچ نیستم

میفهمی ... هیچ ... و هیچ یعنی تهی ... و تهی یعنی یکی مثل بقیه!

و من نمیخواهم مثل بقیه باشم

تا وقتی تورا دارم!

من خونسردم! منطقی! آرام!

نیش میخورم و لبخند میزنم

پس میزنی ام و صبوری میکنم

من بزرگ شده ام!

من زن شده ام!

زنی در آستانه ی سی سالگی

با چند تار سپید روی شقیقه هایش

_ و هرگز نفهمیدم که سپید شدن موهایم چه ربطی به ریزش اشکهایم دارد! _

مرا ببخش

مرا ببخش که به قدر کافی

جوان ، زیبا ، منطقی و خواستنی نیستم

مرا ببخش که قد و قواره ی رویاهایم بلند و

ابعاد ناتوانی ام بلندتر است

مرا ببخش اگر شبیه آرزوهایت نیستم

اینک اما این من این زن

_ زنی در آستانه ی سی سالگی با تارهای سپید! _

اگرچه امیدی به ماندنت ندارم

_ نه ندارم! _

اما از بودنِ کوتاهت

_ به کوتاهی عمر شاخه مریمی که اتاقم از حضورش عطرآگین است اگرچه خشکیده! _

مسرورم ... سرمستم ... دیوانه ام!

مرا ببخش عزیز دل اگر فکر میکنی این روزها

سر و گوشم میجنبد!

به زن بودنم ببخش!

که در صورت و اندام تمام مردهای شهرم

به دنبال چیزی میگردم که مرا از آرزوی خواستن تو بگیرد!

مرا ببخش اگر سعی میکنم کسی را پیدا کنم که از تو بهتر باشد!

مرا ببخش اگر میخواهم به جای تو عروسکی به دست دخترک ِ هفت ساله ی درونم بدهم!

_ مرا ببخش اگر از تنهایی بعد از تو میترسم! _

مرا ببخش که هر بار

ناموفق تر از قبل

سر به زیر انداخته و بغض فروداده

از خودم ... از مردهای کوچک و بی مقدار شهرم ...

میبُرم و به آرزوی خواستن ِ تو پناهنده میشوم!

آه ... از این زنی که منم!

دیگر هیچ!

دیگر بس است!

این دلنوشته چقدر حرفِ بی سرانجام دارد!

این بی سرانجام ها چقدر طولانی است!

این طولانی ها چرا صبح نمیشود؟!

و بعد از تمام این درد و اندوهی که گونه هایم را گلگون میکند!

تنها من میمانم و تمنا

من میمانم و یاد تو

من میمانم و دخترکی که حالا باید زنی باشد

در آستانه ی سی سالگی

معقول ... آرام ... منطقی

!!!!

لبخند میزنم!

به اندازه ی تمام ناباوری ام

لبخند میزنم و تمام بغضم را با یک لیوانِ بزرگ قهوه ی تلخ

_ که مثل همیشه از بس حواسم پرت است سرد شده! _

نوش میکنم!

لبخند میزنم

و در آینه ی لحظه ها

به خودم مینگرم

ذوق میکنم!

در دلم کف میزند دخترک هفت ساله

برای زنی در آستانه ی سی سالگی

زنی صبور و آرام

زنی بخشنده که دیگر برای خواستنت

دست از کار نمیکشد

روی زمین نمی نشنید

پا بر زمین نمیکوبد

تنها ... آرام ... لبخند میزند

و همه ی خواستنش را

در آرزویِ

" خوشبخت ترین باش عشق ِ من "

خلاصه میکند

حالا گذشته از تویی که میروی و منی که میمانم

بیا ماه من

بیا نگاهم کن

نگاه کن اشتیاقم را برای دیده شدن!

و

ببخش بلندی این دلنوشته ی بی قافیه را

این دلنوشته زیادی بلند است عشق ِ من

و من مثل همیشه نمیخواهم وقت عزیزت را بگیرم

اما

دلم برای نگاهت

برای لبخندت

دلم برای بودنت ضعف میرود

دست خودم نیست

پناه میبرم از این لحظه های بی تو بودن

به قلب سپید این صفحه

و سیاه میکنم تمام دقایقی را که بی تو میگذرد

ای که امروز با منی و نیستی

ای که فردا بی منی و در منی

به من بگو

به جز نوشتن دلنوشته ای

_ به بلندای یلدای نبودنت

و شاید بلندتر به بلندی تا همیشه ندیدنت _

دیگر چگونه میتوانم فخر بفروشم به زمین و زمان

که تو با من بودی

_ حتی کم! _

و از بودنِ تو

در من چیزی دمیده شده

که حتی خودت نمیدانی

چیزی شبیه این لرزش خفیف در سینه ام

که با شنیدن نامت شدیدتر میشود!

چیزی شبیه یک لبخند و یک آرزو

" خوشبخت ترین باش عشق ِ من "

شنبه 13/9/1389 - 16:56
شعر و قطعات ادبی
شاید من بیش از آنچه سزاوار است،

زنی هستم که می خواهد:

        به راستی،                          زندگی را در یابد

و در میان رازهای این دشت تاریک

                                در پی چاه ها بگردد...

چه کسی با عصای نسیان بر سرم می کوبد،

تا برق حقیقت،             درچشمانم بدرخشاند

و ستارگان نیمروز

                مرا به شب راستین

                                   راهبری کنند؟
شنبه 13/9/1389 - 16:47
شعر و قطعات ادبی

ارزش بودن را

همیشه از اندیشه های یک لحظه نبودن

می توان فهمید!

جمعه 12/9/1389 - 16:17
شعر و قطعات ادبی

در تـــــو

هــــزار مزرعـــه خشـــخاش تازه است.

آدم

به چشم های تو معتاد می شود...

 

                                                                                           حمید مصدق

جمعه 12/9/1389 - 16:15
شعر و قطعات ادبی

زنده یاد فریدون مشیری

مهرورزان زمانهای کهن

هرگز از خویش نگفتند سخن

که در آنجا که تویی

بر نیاید دگر آواز از من

ما هم این رسم کهن را بسپاریم به یاد

هر چه میل دل دوست

بپذیریم به جان

هر چیز جز میل دل او

بسپاریم به باد

آه

باز این دل سرگشته من

یاد ‌آن قصه شیرین افتاد

بیستون بود و تمنای دو دوست

آزمون بود و تماشای دو عشق

در زمانی که چو کبک

خنده می زد شیرین

تیشه می زد فرهاد

نه توان گفت به جانبازی فرهاد افسوس

نه توان کرد ز بیدردی شیرین فریاد

کار شیرین به جهان شور برانگیختن است

عشق در جان کسی ریختن است

کار فرهاد برآوردن میل دل دوست

خواه با شاه درافتادن و گستاخ شدن

خواه با کوه در آویختن است

رمز شیرینی این قصه کجاست

که نه تنها شیرین

بی نهایت زیباست

آن که آموخت به ما درس محبت می خواست

جان چراغان کنی از عشق کسی

به امیدش ببری رنج بسی

تب و تابی بودت هر نفسی

به وصالی برسی یا نرسی

سینه بی عشق مباد

جمعه 12/9/1389 - 16:6
ادبی هنری
جمعه 12/9/1389 - 15:45
قرآن
قرآن

حسن و حسین علیهما السلام در کودکی بیمار شدند. رسول خدا صلی الله علیه و آله همراه دو نفر از اصحاب از آنها عیادت کرد.

یکی از اصحاب به علی علیه السلام عرض کرد: چه خوب بود برای شفای دو فرزندت نذری برای خدا می کردی.

حضرت علی علیه السلام فرمود: نذر می‌کنم اگر خوب شدند سه روز را روزه بگیرم. فاطمه نیز چنین گفت.

حسن و حسین علیهما السلام هم گفتند: ما نیز سه روز روزه می گیریم.فضه، کنیز آنان، نیز همین نذر را کرد.

چندی نگذشت که حسن و حسین علیهما السلام شفا یافتند. همه به نذر خود وفا کردند و روزه گرفتند، اما برای افطار چیزی در خانه نبود.

علی علیه السلام نزد یکی از همسایگان یهودی اش که پشم‌باف بود و شمعون نام داشت رفت و گفت:

آیا حاضری دختر محمد مقداری پشم برای تو بریسد و تو در برابرش کمی جو بدهی؟ شمعون گفت: بله. و به او کمی پشم داد.

فاطمه علیهاالسلام یک‌سوم آن پشم را ریسید و یک صاع جو از شمعون گرفت. آن را آرد کرد و با آن پنج قرص نان پخت؛ برای هر نفر یک قرص نان.

علی علیه السلام نماز مغرب را با پیامبر خدا گزارد و به منزل آمد. سفره را گستردند و هر پنج نفر سر سفره نشستند. هنگامی که امیرالمؤمنین اولین تکه را کند، ناگاه مسکینی در خانه را زد و گفت:

السلام علیکم یا اهل بیت محمد. من مسلمان مسکینی هستم. از آنچه می‌خورید به من بخورانید. خداوند از نعمت‌های بهشت به شما بدهد!» همه اهل خانه هر پنج قرص نان را به مسکین دادند، شب را گرسنه خوابیدند و چیزی جز آب نخوردند.

فردای آن روز را نیز روزه گرفتند. فاطمه سلام الله علیها یک سوم دیگر از پشم را ریسید و یک صاع دیگر از جو را آرد کرد و پنج قرص نان پخت. بعد از نماز مغرب، همین که سر سفره نشستند، یتیمی به در خانه آمد و گفت:

السلام علیکم اهل بیت محمد. من یتیمی مسلمان هستم. از آنچه می‌خورید به من نیز بدهید. خداوند شما را از نعمت های بهشتی اطعام کند.همه اهل خانه، آن شب را نیز گرسنه سپری کردند و چیزی جز آب نخوردند.

فردا نیز همین اتفاق تکرار شد و این بار اسیری از مشرکین به در خانه آمد و گفت:

السلام علیکم یا اهل بیت محمد ما را اسیر می کنید و به بند می کشید، اما به ما غذا نمی‌دهید؟ آن شب نیز همه نان‌های خود را به اسیر دادند و با آب افطار کردند و گرسنه خوابیدند.

فردای آن روز علی، حسن و حسین را نزد رسول خدا برد. آنها از فرط گرسنگی به خود می لرزیدند. پیامبر با دیدن آنان فرمود:« ای اباالحسن، حالت شما مرا سخت ناراحت می کند. نزد دخترم فاطمه برویم.»نزد فاطمه رفتند و دیدند او در محراب خود، از گرسنگی دچار ضعف شدیدی شده و چشمانش گود افتاده است.

پیامبر او را به سینه چسباند و گفت: « به خدا پناه می‌برم. شما سه روز است که گرسنه‌اید!»

جبرئیل نازل شد و گفت: « ای محمد، آنچه را خداوند برای تو در باره اهل بیت مهیا ساخته است، بگیر.» پیامبر فرمود: چیست؟

جبرئیل آیات آغازین سوره‌ی « هل أتی » را قرائت کرد تا رسید به آیه « إِنَّ هَذَا كَانَ لَكُمْ جَزَاء وَكَانَ سَعْیكُم مَّشْكُورًا.»  ؛ این پاداش شماست و از کوششتان سپاسگزاری شده است

در روایتی دیگر از امام باقر علیه السلام آمده است که جبرئیل در روز چهارم با ظرفی پر از گوشت فرود آمد. اهل بیت از آن خوردند تا سیر شدند ، ولی چیزی از غذا کاسته نشد.

با توجه به آراء علمای شیعه و اكثر علمای اهل سنت و ... این سوره – حداقل 18 آیه اول آن – در شأن اهل بیت (ع) نازل شده است. اما این که عده ای تلاش دارند بدون سند و مدرک اقوال شاذ و نادر را را بر اقوال مشهور ترجیح دهند؛ نشان گر اوج مظلومیت اهل بیت (ع) است
اهل بیت

اهل بیت (ع) در سوره هل أتی

بدون شک آیاتی زیادی در باره اهل بیت (ع) نازل شده است؛ ولی متأسفانه عده ای به انحای مختلف تلاش دارند که فضائل و مناقب اهل بیت (ع) را انکار نمایند و اقوال شاذ و نادر را بر اقوال مشهور ترجیح بدهند، شاید به این ترتیب به خیال باطل شان فضائل اهل بیت (ع) را از اذهان مسلمانان محو و نابود سازند. در صورتی که بررسی های علمی نشان داده است که ادعای اینان تعصبی جهل آلود است و بس.

علامه امینی این داستان را از 34 تن از علمای اهل سنت نقل كرده است.1

  علامه شوشتری همین داستان را از75 كتاب معتبر اهل سنت نقل كرده است. تمام این افراد قبول دارند كه این سوره در شأن اهل بیت (ع) نازل شده است.2

 

سوره ی هل أتی در اشعار شاعران

شاعران كه عضو حساس جامعه هستند، همیشه حوادث مهم تاریخی را در قالب شعر از خود به یادگار گذاشته اند.

نازل شدن سوره هل أتی در شأن اهل بیت(ع) نیز یكی از حوادث مهم تاریخی بوده است كه توجه شاعران را به خود جلب كرده است.

 شافعی امام شافعیه درباره این داستان چنین سروده است:

الی م الی م و حتی متی  اعـاتـب فـی حـب هـذا الفتی فهـل زوجت فـاطمـه غیره  و فی غیره هل أتی، هل أتی

« تا كی و تا چه وقت و تا چه زمانی در راه دوستی این جوانمرد (علی) باید ملامت بشوم. آیا جز او كسی به همسری فاطمه (س) برگزیده شد؟ آیا سوره هل أتی درباره دیگری نازل شد؟»3

ابن معتوق مصری نیز در شعری كه در باره اهل بیت (ع)  سروده است این فضیلت را این گونه یاد آوری می كند:

سل الحوامیم هل فی غیرهم نزلت   و هل أتی، هل أتی الا بمدحهم  

 «سؤال كن آیا (حوامیم) درباره غیر اهل بیت(ع) نازل شده است؟ و مگر سوره هل أتی در مدح اهل بیت (ع) نازل نشده است؟» 4

عبدالباقی عمری فاروقی از مشهورترین شعرای قرن سیزدهم هجری و یكی از بزرگان ادباء عراق در عهد عثمانی كه نسبش با سی و شش واسطه به عمر بن خطاب می رسد این شعر را سروده است.

وسائل هل أتی نص بحق علی  اجـبـته (هـــل أتی) نـص بحق علی   فظننـی اذغدا متی الجواب له  عین السؤال صدی من صفحة الجبلٍ ومـادری لادری جـدا و لاهذلا  انــی بـذاك اردت الــجـــد بــالــهــذل  

« پرسش كننده ای پرسید: آیا آیه ای در شأن علی نازل شده است؟ جواب دادم، هل أتی نص خداوند بر فضیلت اوست. وقتی دید جواب من – درلفظ – عین سؤال اوست، تصور كرد كه كوه صدا را منعكس كرد. جدا ندانست كه من شوخی نكردم؛ بلكه به طور جدی حقیقتی را در جواب او گفتم.» 5

بدون شک آیاتی زیادی در باره اهل بیت (ع) نازل شده است؛ ولی متأسفانه عده ای به انحای مختلف تلاش دارند که فضائل و مناقب اهل بیت (ع) را انکار نمایند و اقوال شاذ و نادر را بر اقوال مشهور ترجیح بدهند، شاید به این ترتیب به خیال باطل شان فضائل اهل بیت (ع) را از اذهان مسلمانان محو و نابود سازند. در صورتی که بررسی های علمی نشان داده است که ادعای اینان تعصبی جهل آلود است و بس

فرید الدین عطاردر باره این داستان چنین سروده است:

گذشته زین جهان وصف سنانش  گذشته زان جهان وصف سه نانش6

قرطبی و شأن نزول های جعلی

اهل بیت

آقای قرطبی یكی از افرادی است كه همیشه تلاش دارد فضائل اهل بیت(ع) را نادیده بگیرد. در باره سوره هل اتی نیز نقل قول های شاذ را بر قول مشهور ترجیح داده است. او می گوید: «گفته شده است كه این آیات در باره مطعم بن ورقاء انصاری نازل شده است. او نذری كرد و به نذرش وفا كرد. گفته شده است این آیات در باره كسانی نازل شده است كه اسراء جنگ بدر را تحت تكفل گرفتند و آنها نیز افراد ذیل بودند: 1- ابوبكر 2- عمر 3- علی (ع) 4- زبیر 5- عبدالرحمن بن عوف 6- سعد 7- ابوعبیده. مقاتل گفته است این آیات درشأن مردی از انصار نازل شده كه در یك روز مسكین، یتیم و اسیر را غذا داد. اهل تفسیر گفته اند: این آیات درشأن علی، فاطمه (ع) و جاریه آنها - فضه - نازل شده است.اما قول صحیح این است كه این آیات در باره ی جمیع ابرار و كسانی كه كار خوبی انجام داده اند نازل شده است؛ زیرا لفظ آیات عام است. چیزی را كه ثعلبی، قشیری و تعداد زیادی از مفسرین در داستان علی، فاطمه (ع) و جاریه آنها نقل كرده اند، نه صحیح است و نه قابل قبول.» واقعا عجیب است كه آقای قرطبی قول مشهور را بدون دلیل رد می كند؛ اما تلاش دارد كه اقوال شاذ و نادر را موجه جلوه دهد.

 

اشكال ترمذی و ابن جوزی بر شأن نزول سوره هل أتی

ترمذی و ابن جوزی می گویند: «این داستان را كه نقل كرده اند ساختگی است و سازنده اش با زرنگی خاص امر را بر شنوندگان مشتبه كرده است. آدم های جاهل به اصل این داستان، از روی تعجب لبان شان را زیر دندان می گیرند كه ما چرا دارای این فضلیت نباشیم؛ در حالی كه چنین ایثار و گذشتی نه تنها كه خوب نیست، بلكه بر خلاف دستور خدا و پیامبر است. ما چقدر آیه و روایت داریم كه به ما دستور می دهد، رفاه خانواده را فراهم كنیم و در صدقه دادن حد وسط را رعایت كنیم. مگر انسان عاقل باور می كند كه حضرت علی (ع) از این دستورات اسلامی بی خبر باشد وكودكانش را وادار كند كه گرسنه بخوابند...این داستان را فقط انسان های احمق و جاهل باور می كند.» من نمی دانم كلمات این دو شخص را بر بی خبری حمل كنم یا بر تعصب ؛ زیرا هردوی این آفت آدم را كر وكور می كند. این آقایان اگر به تاریخ مراجه كنند ایثارهای زیادی ازاهل بیت (ع) پیداخواهند كرد. اگر كمی تعصب شان را كنار بگذارند، تمام علمای شیعه و اكثر علمای اهل سنت را احمق و جاهل خطاب نخواهند كرد و ... .

 

نتیجه :

با توجه به آراء علمای شیعه و اكثر علمای اهل سنت و ... این سوره – حد اقل 18 آیه اول آن – در شأن اهل بیت (ع) نازل شده است. اما این که عده ای تلاش دارند بدون سند و مدرک اقوال شاذ و نادر را را بر اقوال مشهور ترجیح دهند؛ نشان گر اوج مظلومیت اهل بیت (ع) است؛ زیرا همین افراد با صد ها اما واگر تلاش دارند برای دیگران فضیلت سازی کنند! ولی برای اهل بیت(ع) باتمام توان فضیلت سوزی را پیشه خود ساخته اند! واقعا که تعصب و نادانی انسان ها را کر و کور می سازد.

 

نوشته ی : توسط علی شفق


پی نوشت ها:

1- امینی، عبدالحسین، ترجمه الغدیر، ترجمه سید جمال موسوی، ج 5، صص 194- 169 با تلخیص و دخل و تصرف.

2 - شوشتری، نورالله، احقاق الحق و ازحاق الباطل، ج 3، صص 175-169.

3-  همان، ج 18، ص 343.

4- همان، ج 19،695.

5- التریاق الفاروقی، دیوان عبدالباقی عمری ص 26. به نقل از تجلی انسان در قرآن، ص 27.

6 - كریمی جهرمی، علی، تجلی انسان در قرآن، ص 187.

جمعه 12/9/1389 - 15:42
آلبوم تصاویر
 

104387_9.jpg

 

خدا را در لابلای این عکسها جستجو کن!

 

 

 

 

 
104379_1.jpg

104380_2.jpg

104381_3.jpg

104382_4.jpg

104383_5.jpg

104384_6.jpg

104385_7.jpg

104386_8.jpg

104387_9.jpg

104388_10.jpg

104389_11.jpg

104390_12.jpg

104391_13.jpg
جمعه 12/9/1389 - 15:40
آلبوم تصاویر
تصاویر جانفشانی مادر برای نجات فرزند ( حیوانات)

مادر

مادر

مادر

مادر

جمعه 12/9/1389 - 15:38
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته