5-ایجاد زمینه ی گناه و نفوذ و وسوسه ی شیطان
شیطان موجودی واقعی (و البته نامریی) است.افسانه و خیال نیست.موجودی واقعی است که مطابق فرمایش صریح خداوند در قرآن، مدام انسان را وسوسه می کند تا او را به گناه نافرمانی و آلودگی بکشاند.و هرچه شخص بیشتر بکوشد پاک و درست زندگی کند و آلوده ی گناه نشود.شیطان طمع بیشتری به او دارد.شیطان برای فریب دادن و به گناه واداشتن انسان، دام ها، فریب ها، و حیله های فراوان دارد.شناخت این تله ها و نیرنگ ها و اساسا دشمن شناسی، در موفقیت انسان بسیار موثر است.
از جمله دام های قطعی و حتمی شیطان خلوت با نامحرم است و ابلیس سوگند خورده است که هرجا دختر و پسر (زن و مرد) نامحرمی خلوت کنند قطعا نفر سوم خواهد بود.از طرفی یکی از حیله ها و نیرنگ های شیطان برای آلوده کردن انسان، این است که انسان را کم کم پیش می برد و قدم و قدم او را به گناه می کشاند.وقتی به دختر و پسری می گوییم که این رابطه مورد طمع شیطان است و زمینه ساز لغزش و گناه، یکی یا هر دو اصرار دارند که این یک رابطه ی پاک و گفتگوی ساده آن هم به قصد ازدواج است و تاکید می کنند: (ما قصد بدی نداریم و صرفا می خواهیم با کمی رفت و آمد و گفتگو، از هم شناخت پیدا کنیم که به درد ازدواج با هم می خوریم یه نه.) واقعیت این است که شیطان از همین توجیه بهره می برد و کم کم شما را سست می کند.
دخر و پسر عزیز، من به قول و نیت و تصمیم شما اصلا شک و تردیدی ندارم.شما خوب اید.ولی شیطان بد است.من به شما بدبین نیستم ولی به شیطان بسیار سوءظن دارم.من عقیده ندارم که شما از اول قصد و نیت ناپاکی دارید.هرگز! ولی شیطان هرگز خیر شما را نمی خواهد.و شما با نیت پاک خود در دام شیطان پا نهاده اید.
دختر و پسری دوستی پاک خود را اغاز می کنند.روی صندلی های دانشکده می نشینند و با هم صحبت می کنند:از عقاید، سلائق، روحیات و نقاط ضعف و قوت خود می گویند.امروز، فردا، پس فردا، آرام آرام در گفتگو راحت تر می شوند.کمی صمیمی تر می شوند.گاهی یکی چیزی به شوخی می گوید و دیگری می خندد.حیا اندک اندک کمتر می شود.حالا پیشنهاد بعدی خوردن چیزی است؛قهوه ای، نسکافه ای، آبمیوه ای... کم کم صمیمی تر می شوند و شوخی ها و خنده ها بیشتر می شود.یکی اظهار محبت و علاقه می کند.شاخه گلی می خرد و تقدیم می کند.روابط گرم تر شده.صمیمیت بیشتر شده، با هم بیرون می روند، کنار هم در تاکسی نشسته اند، بدشان نمی آید برخوردی ولو مختصر داشته باشند.حیا باز هم کمتر می شود، دستشان گاهی به هم برخوردی دارد.کم کم شیطان به یکی جسارت این را می دهد که بگوید: (می خواهم دستت را بگیرم، البته قصد بدی ندارم)و...
اغلب کسانی که به گناه آلوده شده اند هرگز از ابتدا قصد ارتکاب گناه نداشته اند و صرفا می خواستند رابطه ای پاک داشته باشند.
سال ها پیش دختری با اضطراب فراوان برای مشاوره نزد من آمد و از من کمک خواست.قصه اش از این قرار بود:
(حدود دو سال پیش با پدر و مادرم جر و بحث و مشاجره ی شدیدی داشتم.در نهایت از آنها قهر کردم و به قولی خرجم را جدا کردم.طبقه بالای خانه ی ما یک اتاق و سرویس بهداشتی کوچک بود.رفتم بالا و اصلا با پدر و مادرم کاری نداشتم.می امدم پایین غذایم را می بردم بالا و دیگر هیچ.رابطه ام با والدینم صفر بود.آنها هم رنجیده خاطر بودند ولی اعتنایی نداشتم.حتی از اذیت کردنشان لذت هم می بردم.اما تنهایی اذیتم می کرد.یک گوشی تلفن برای خودم به طبقه بالا بردم.این طرف و آن طرف زنگ می زدم ولی حرف نمی زدم.اگر پسر جوانی گوشی را بر می داشت گوشی را نگه می داشتم و حرف نمی زدم.(آن زمان خدمات نمایشگر شماره در مخابرات فعال نبود و امکان شناسایی وجود نداشت.) کم کم جراتم بیشتر شد.تا پسر جوانی گوشی را بر می داشت خیلی آهسته با او حرف می زدم.حدود چهار ماه گذشت.کم کم با پسری روابطم جدی تر شد.حالا راحت و بلند با او صحبت می کردم.آن موقع فقط قصدم این بود که از تنهایی در بیایم.همین.ولی آرام آرام علاقه مند شدم.انس گرفتم، وابسته شدم، دوستش داشتم.برای اولین بار پیشنهاد داد که با هم بیرون برویم و من هم قبول کردم.رفتیم پارک.کم کم صمیمی تر شدیم.هر روز با هم بیرون می رفتیم.مرا به خانه اش دعوت کرد و من احمق پذیرفتم...حالا مشکل من این است که چهار ماه است حامله ام.نه پدرم می داند نه مادرم.دوست پسرم هم زده زیر همه چیز و به بهانه ای خودش را گم و گور کرده و اصلا جواب تلفنم را هم نمی دهد.شما را به خدا بگویید من چه کار کنم؟
دقت کنید که این دختر اصلا دختر بدی نبود.باور کنید نبود.اما شیطان که بسیار فریب کار است و او را قدم و قدم پیش برد.اگر روز اولی که به آن پسر زنگ زد به او می گفتیم که این رابطه غلط است چه بسا هزار توجیه می آورد که (قصد بدی ندارم، برای تفریح، برای رفع تنهایی، یک ارتباط تلفنی، پاک، به قصد ازدواج و... حواسم هست و...)
باید قبول کنیم که رابطه ی دختر و پسر هرچند هم با نیت های پاک آغاز شود، مورد طمع شدید شیطان و زمینه ساز لغزش و گناه فراوان است، منتها به تدریج و آرام آرام.
هیچ وقت فکر نکرده اید زمانی که حضرت یوسف u با زلیخا تنها شد و زلیخا به یوسف پیشنهاد ارتکاب گناه داد.چرا یوسف شروع به اصلاح و ارشاد او نکرد؟مگر او پیامبر نبود و پیامبران برای ارشاد مردم نیامده اند؟بله، ولی آنجا(خلوت با نامحرم)جای هدایت وراهنمایی نیست.بلکه یوسف فرار کرد.قهرمان اخلاق و پاکی تقوا، باهمه قدرت و توان روحی عالی و معنویت فوق العاده اش، فرارکرد.ازموضع گناه گریخت.حال چگونه ما خودمان را با انتخاب خودمان درمعرض لغزش وگناه قرارمی دهیم وتدارک دوستی با جنس مخالف را می بینیم؟؟؟
6.فرجام ناگوار(بارکج به منزل نمی رسد)
بخش عمده ای ازکسانی که دوستی های قبل ازازدواج را انتخاب می کنندقصد دارند با کسی ازدواج کنندکه اورا بهتر و بیشتر می شناسند و دوستش دارند تا درنهایت، زندگی شیرینتر و گواراتری داشته باشند و سعادت و خوشبختی یک زندگی مشترک سرشار از عشق را درک کنند.
این عده می گویند:(اگربه شکل سنتی ازدواج کنیم وازطریق خواستگاری همسرمان را بیابیم، یکدیگر را آنچنان که باید نمی شناسیم و این، احتمال شکست زندگی مشترک را افزایش می دهد.ثانیا، ازدواج با کسی را که عاشقش نیستم دوست ندارم می خواهم زندگی من با کسی آغاز شود که او را عاشقانه دوست دارم.)(دراین مورد در انتهای کتاب با هم صحبت می کنیم.)
پاسخ این است که مگر نه اینکه همه چیز دست خداست:پایداری زندگی مشترک، گرمی و عشق، سعادت و خوشبختی؟حال که چنین است، مگر می شود ما این گرمی و سعادت و پایداری را با رابطه ای که خدا نمی پسندد تدارک ببینیم؟بگذاریم بیشتر موضوع را باز کنیم.
فرمایشی از امام حسین u هست که بسیار بسیار در زندگی امروزمان کاربرد دارد و حقیقتا جا دارد آنرا بخاطر بسپاریم و زندگی کنیم.
حضرت می فرماید:
من حاول امراً بمعصیه الله کان افوت لما یرجوا و اسرع لما یخاف.
هر کس هدفی را از طریق معصیت و نافرمانی خدا بجوید بیشتر آنچه را به آن امید دارد از دست می دهد و سریعتر در آنچه از آن می ترسد واقع می شود.
برادران یوسف خواستند محبوب شوند(هدفشان محبوبیت نزد پدر بود) اما طریقی که انتخاب کردند طریق دروغ و ظلم و به چاه انداختن یوسف بود.طبیعی است که همه چیز وارونه شد.امید داشتند با حذف یوسف خودشان محبوب شدند اما منفورتر شدند.می ترسیدند نکند محبوبیت یوسف بیشتر شود و اتفاقا همین هم شد.
اگر کسی بخواهد ثروتمند و پولدار شود تا به دنبال آن لذت و شادمانی را تدارک ببیند(یعنی هدف اصلی اش لذت و شادمانی و آرامش باشد)اما بخواهد از طریق دروغ و کلک و فریب دادن دیگران به این هدف برسد، اوضاع وارونه می شود؛یعنی ممکن است پولدار شود اما مطمئنا لذت و شادمانی و آرامش اش کمتر می شود.
در حقیقت لُب کلام و فرمایش امام حسین uاین است که:هرکس بخواهد از طریق گناه به هدفی برسد همه چیز برایش وارونه و برعکس می شود.
دختر و پسری که می خواهند برای لذت و شادمانی و سعادت بیشتر (هدف اصلی) مدتی قبل از ازدواج باهم دوست باشند (روش غلط) عملاٌ دارند بر ضد هدف گام بر می دارند.یعنی از آنجا که چنین ازدواجی با آلودگی و گناه و آنچه خدا نمی پسندد آغاز می شود، این عده خیری نمی بینند و اتفاقا از لذت و گوارایی و سعادت کمتری بهره مند خواهند بود.
شما را دعوت می کنم یک روز به (دادگاه خانواده) شهر خودتان بروید و فرجام ازدواج هایی را مشاهده کنید که با عشق و دوستی و ارتباط عاشقانه ی قبل از ازدواج آغاز شده و معمولا هم با رنجش و عدم رضایت یکی از والدین دو طرف توام بوده است، بعد دقت کنید که چند درصد این ها با سعادت و خوشبختی توام بوده؟ببینید دو سال بعد این زندگی ها چگونه است؟
تعجب می کنید که غالب این ها با زندگی های ناگوار و با فرجام طلاق و جدایی تمام شده است.
در صورتی که اصلا هدف تمام این دوستی های قبل از ازدواج این بوده که پس از یکی دو سال دوستی، شناخت دو طرف از یکدیگر دقیق و کامل شود و زندگی شان با عشق فراوان آغاز شود.انتظار اولیه این است که بنا به فرض مذکور، زندگی این ها پایدارترین محکم ترین و قشنگترین زندگی ها باشد، اما معمولا خلاف چنین تصوری رخ می دهد.
7-لطمه های تحصیلی
ارتباط دختر و پسر که روزبه روز یا بهتر بگوییم، لحظه به لحظه جدی تر می شود، بیش از هر چیز تمرکز انسان را به هم می ریزد.
از لحاظ روان شناسی، انسان بر چیزی که بیشتر مورد علاقه ی اوست تمرکز بیشتری دارد.و هرچه تمرکز بر یک موضوع خاص افزایش یابد ناخودآگاهانه از میزان تمرکز بر موضوعات دیگر کاسته می شود.برای دختر و پسر جوانی که در اوج هیجانات و عواطف هستند، این رابطه چنان لذت بخش و شیرین است که تمام فضای ذهنی شان را اشغال می کند.تا زمانی که با هم و کنار هم هستند که کاملا دل به هم داده اند.وقتی هم که در کنار هم نیستند، تمام فضای ذهنی شان از فکر و خیال دوست پر است.یا رابطه و گفتگوی دیروز را مدام مرور ذهنی میکنند یا در اندیشه ی فردا هستند که چگونه ظاهر شوند و چه بر زبان بیاورند.این تمرکز و درگیری ذهنی چنان شدید است که مجالی و علاقه ای برای تمرکز بر فعالیت های روزمره باقی نمی ماند.
دختر و پسری که در دبیرستان یا دانشگاه مشغول تحصیل هستند، اصلا نمی توانند ذهنشان را بر درس هایشان متمرکز کنند، و نسبت به تحصیل احساس بی علاقه گی شدیدی می کنند، یکدفعه به خود می آیند و می بینند دقایق زیادی است که چشمشان روی یک خط توقف کرده و در خیال معشوق هستند.این عدم دقت و تمرکز قطعا موجب افت تحصیلی جدی آنان می شود.درهمان زمانی که این جوان باید در اوج نشاط و جدیت درس بخواند و سرنوشت موفقیت آمیز خود را رقم بزند.متاسفانه با تدارک رابطه ای غلط و نابجا همه چیز را به هم می ریزد.بسیار دیده ایم که دختر و پسری بسیار باهوش و بااستعدد بوده اند و همه ی اطرافیان، آینده ی تحصیلی فوق العاده خوبی را برایشان تصور می کردند، مسئولان مدرسه یا دانشکده استعداد و قابلیت هایشان را می ستودند و خانواده نیز بسیار به موفقیت فرزندشان امید داشتند، ولی متاسفانه در همین زمان بسیار حساس و سرنوشت ساز، همه چیز تباه می شود.این دختر و پسر می توانستند در رشته ای بسیار بهتر و مناسب تر قبول شوند و چه بسا پیشرفت های قابل ملاحظه ای بکنند اما...
بیشترین استرس و اضطراب در این شرایط ناشی از مخفی بودن و تلاش به منظور پنهان نگه داشتن ارتباط و نیز عذاب وجدان ناشی از احساس گناه است که این ها در مورد دختر و پسری که در دوران عقد هستند وجود ندارد، به همین دلیل اگر هم آن ها دچار افت تحصیلی شوند هرگز به این میزان نیست.
من به شخصه شاهد بودم که پسری بسیار بااستعداد که در یکی از رشته های فنی درس می خواند، پس از سه سال و اندی تحصیل با دختری دوست شد و این دوستی پس از مدتی دلدادگی، به جدایی انجامید.پسر دو سه بار مشروط شد و نهایت، در حالی که فقط یکی دو ترم تحصیلی تا گرفتن مدرک مهندسی اش فاصله داشت از دانشکده اخراج شد و هرگز نتوانست کار را به انجام برساند.
8.لطمه های شغلی
دوستی های قبل از ازدواج دختر و پسر، برای پسرهای جوان یک پیامد جدی دیگر دارد و آن لطمه های شغلی است.بر اساس آنچه در لطمه های تحصیلی نیز گفتیم، پسری که به کاری در جایی مشغول است، دل و دماغ کار ندارد.هیجان و التهاب وعده های دیدار برای او دیگر حوصله ای برای کار کردن نمی گذارد.کم کم فعالیت شغلی اش نامنظم می شود.دیرتر می آید، زودتر جیم میشود، به هزار ترفند کار را رها میکند تا به قرارش برسد.(دوست دخترش غروب ها کمتر می تواند بیرون بیاید، و لازمه ی قرارهای ملاقات صبح و عصر هم ترک محل کار است).ادامه ی این روند نامنظم کار کردن، بی دقتی و بی حوصلگی و عدم تمایل به کار، کم کم می تواند منجر به از دست دادن آن شغل شود.همه ی این ها در شرایطی است که جوان در ابتدای زندگی مسئولانه ی خود، باید برای تدارک یک زندگی موفق و آینده ای روشن با تلاش و تمرکز و جدیت فراوان کار کند و کار کند و کار کند.اما شغلی را که شاید به سختی به دست آورده بود به راحتی از دست می دهد و بعدها حسرتش را می خورد.
پسر جوانی می گفت: (به واسطه ی یکی از آشنایان که به من بسیار لطف و محبت داشت در یک شرکت مشغول به کار شدم.به صداقت و امانت و جدیتی که داشتم خیلی زود رشد کردم و مرا مسئول خرید شرکت کردند؛موقعیتی که از لحاظ اعتبار و درآمد آرزوی بسیاری از جوانان هم سن و سال من بود.در همان دوران با دختری آشنا شدم، اما این دختر از هیچ جهت به من و خانواده ام شبیه نبود؛نه از لحاظ مالی، فرهنگی، عقیدتی و...
(اما من بی توجه به این مسائل رابطه ام را روز به روز بیشتر و بیشتر می کردم.او هم مرا بسیار دوست داشت.برای حفظ این رابطه بسیار بسیار برایش خرج می کردم.کادوهایی می خریدم که شاید کمتر پسری برای دوست دخترش بخرد، رابطه ی عاطفی ما جدی تر و جدی تر می شد.دیگر دوست داشتم شبانه روز پیش او باشم.به بهانه ی خرید برای شرکت بیرون می آمدم و یکراست سراغ او می رفتم.اگر هم در شرکت بودم مشغول گفتگوی تلفنی (واضح است که با دوست دخترم)بودم.خلاصه این که چنان بی تاب عشقم بودم که مدام موقعیتم در محل کار بدتر و بدتر می شد.مسئولیت خرید شرکت را به کسی دیگر دادند.من هم که دیگر بهانه ی بیرون آمدن نداشتم نهایتا خودم کار را رها کردم.بعدها آن رابطه هم فرجامی نداشت و دوستی ما خاتمه یافت.بگذریم از این که این واقعه تا مدت ها چه زخم مهلکی به من زد.
(سال ها گذشت.من ازدواج کردم و اکنون فرزندانی دارم.شغل چندان مناسبی ندارم.مستاجرم و با زحمت چرخ زندگی ام می گذرد.الان که راجع به گذشته فکر می کنم می بینم اگر فقط دو سه سال آن کارم را با جدیت ادامه می دادم و ان رابطه ی لعنتی شکل نمی گرفت، الآن چه روزگار متفاوتی داشتم و چقدر موفق بودم.هر وقت یادم می آید حسرتی عمیق وجودم را فرا می گیرد ولی چه فایده که گذشته برنمی گردد...
این اتفاقی است که مشابه آن بر سر بسیاری از پسرهایی که به این رابطه ها و دوستی های قبل از ازدواج دامن زده اند آمده است.
ادامه دارد...
منبع: کتاب دوستی های قبل از ازدواج
دوستی های قبل از ازدواج (2)