• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 586
تعداد نظرات : 114
زمان آخرین مطلب : 5052روز قبل
موسيقي

نویسنده: مهدی مهریزی




كلمات كلیدی : اجتهاد در فهم نصوص، اجتهاد در برابر نصّ، واژه های مذكّر و مؤنّث، ابزار و وسائل، زكات ، احتكار ، طعام كفّاره ، مثل و تمثیل ، مقاصد عامّه ، شریعت
… فانّ المعرفة ، هى الدّرایة للرّوایة.[1]
تحمّل حدیث و بازگو كردن آن، امرى سهل و روان است؛ ولى فهم، سنجش و موازنه آن، عملى سخت و دشوار. گرچه روایت و درایت، هر دو ارجمند و گران است، و بدون روایت ، درایت ممكن نیست، امّا هدف اصلى و مقصد اعلا ، در درایت نهفته است.
درایت ، به سان روایت ، قواعدى دارد كه بدون رعایت آن ، حدیث شناسى ـ بلكه دین شناسى ـ محقّق نمى گردد و عالمان و محدّثان بزرگ ، در سلوك حدیثى خویش ، بدین قواعد پایبند بوده اند.
گرچه تمامى این قواعد و اصول مدوّن و مبوّب نیست، لیكن از لابه لاى فقه الحدیث اندیشمندان دینى و برخورد آنان با روایت ، قابل اصطیاد است.
در این گفتار ، به اصطیاد یكى از این قواعد نظر داریم و آن ، «اجتهاد در فهم نصوص» است.
تدبّر و تعقّل در فهم حدیث ، آن است كه با در نظر داشتن حریم و حصار روایت ، با آن از سر سادگى و بلاهت برخورد نشود. بلكه با این اعتقاد در فهم آن تلاش شود كه : گویندگان حدیث ، انسانهایى حكیم، دور اندیش ، انسان شناس و آگاه به پیدا و پنهان هستى بوده اند.
و نیز دانسته شود كه مخاطب آنان، همه انسانها در تمامى عصرها هستند و در میان اینان، فرزانگان، نابغه ها و… خواهند بود.
به تعبیر دیگر، به خود اجازه ندهیم كه متن دینى مسلّم الصدور و حدیث و روایت قطعى را در حصار اندیشه بسته خویش معنا كنیم؛ بلكه نصّ را دریایى ژرف از معارف و معانى بدانیم كه انسانها به اندازه ظرف وجودى و فكرى خویش از آن بهره مى جویند.
به بیان دیگر، اجتهاد در فهم نصّ ، آن است كه تمامى امكانات معرفتى (از قبیل اطّلاعات، تجربه، دانش، رایزنى علمى، تعقّل و اندیشه ورزى) براى فهم نصّ به كار گرفته شود.
اجتهاد در فهم نصّ ، نقطه مقابل اجتهاد در برابر نصّ است. اوّلى ، التزام به نصّ و در آن غور كردن است؛ و دومى ، لاابالیگرى در برخورد با نصّ ، بغى فكرى بر متن دینى ، مقدّم داشتن رأى بر شرع و تجاوز از شریعت است. روشن است كه كاربرد این قاعده در جایى است كه نصّ قطعىّ الدّلاله در میان نباشد؛ وگرنه، اجتهاد در نصّ قطعىّ الدّلاله، به تأویل دین و بطلان شریعت خواهد انجامید.
تعبیر از این قاعده ، نخستین بار در كتاب فقه الإمام الصّادق (علیه السّلام) مطرح شد و شهید بزرگوار سیّد محمّد باقر صدر ، در اهمیت و تجلیل از آن ، مقاله اى با عنوان «فهم و تفسیر اجتماعى نصوص دینى در فقه جعفرى» نگاشت. در این مقاله آمده است:
به گمان قوى، این نخستین بار باشد كه از یك فقیه اسلامى در مدرسه امام صادق(علیه السّلام) ، نظریه اى گسترده تر درباره عنصر فهم اجتماعى نصوص دینى مى خوانم كه در آن با ژرف نگرى و باریك بینى، میان «مفهوم لغوى ولفظى نص» با «مدلول اجتماعى» آن، تفاوت نهاده و حدود قانونى مدلول اجتماعى را روشن كرده است.[2]
اكنون، براى نخستین بار، ملاحظه مى كنیم كه عنصر فهم اجتماعى نصوص، به صورتى مستقل مطرح مى شود و هنگامى كه برخى از بخشهاى كتاب فقه الإمام الصادق(علیه السّلام) را مى خوانیم، مى بینیم استاد بزرگ ما، شیخ محمد جواد مغنیه، در این تألیف خود، این موضوع را طرح كرده و با دست خویش، فقه جعفرى را به شكلى زیبا از نظر شیوه و تعبیر و بیان، آورده است.
آرى، در این كتاب مى بینیم عنصر جنبه اجتماعى از فهم دلیل و تمایز میان آن و جنبه لفظى خالص، در موارد متعدّد، مورد تأكید قرار مى گیرد.[3]
به گمان ما این قاعده، راهى وسط و میانه است كه دو طرف آن، یكى اجتهاد در برابر نصوص است ودیگرى، تحجّر و جمود در فهم نصّ.
اجتهاد در برابر نصّ، خارج شدن از حصار نصوص بود ، تا آنجا كه مدلول قطعى آن، نادیده انگاشته شود؛ چنانكه تحجّر و جمود، آن است كه فهم ، در بند الفاظ و واژگان زندانى گردد.
خطر تحجّر و جمود، كمتر از خطر اجتهاد در برابر نصّ نیست. تحجّر، به ناكامى دین در اداره زندگى مى انجامد و از دین، چهره اى خشن، غیرقابل انعطاف درونى و بى توجّه به واقعیّت هاى وجود آدمى، نشان خواهد داد.
حاصل آنكه ، اجتهاد در فهم و تفسیر نصّ، راهى است میانه كه دو طرف آن ، گمراهى و ضلالت است؛ و چنانچه یاد شد ، حوزه به كارگیرى این قاعده ، آنجاست كه نصوص روایتى، قطعىّ الدّلاله نباشند.
اینك، به ذكر برخى مصادیق این قاعده ، به همراه مثل ها و نمونه هایى در احادیث و روایات رو مى كنیم؛ بدان امید كه اندیشه وران دربارور كردن و تنقیح آن بكوشند و از آن به عنوان یك قاعده در دانش اصول، فقه و حدیث شناسى بهره برند.

1 ـ واژه هاى مذكّر و مؤنّث

در زبان عرب، تفكیك در جنسیّت ، بسیار است و فعلها ، اسمهاى اشاره، ضمایر و… مذكّر و مؤنّث دارند. لیكن این اصل، در فرهنگ محاوره ، همه جا منظور نظر قرار نمى گیرد؛ بلكه تغلیب ، امرى غالب است. یعنى اگر بخواهند از زن و مرد سخن بگویند، جانب مذكّر اختیار مى شود و مطلب را با آن ادا مى كنند.
این امر، در نصوص و روایات نیز در خور تأمّل است؛ بدین معنا كه آیا فعلهاى مذكّر، واژه هاى رجل، رجال و… مختصّ مردان است؛ یا اصل اوّلى عمومیّت است، مگر آنكه بر اختصاص دلیلى اقامه شود.
شیخ بهایى در روایات وضو و مستحبّات آن، گفته است:
بر حسب ظاهر، واژه «رجل» در این احادیث، به معناى شخص است و این حكم، شامل زنان نیز مى شود؛ زیرا خصوصیّتى براى مردان نیست.[4]
همو در جاى دیگر گفته است: واژه «قوم» به مردان اختصاص ندارد.[5]
صاحب حدائق معتقد است:
روشن است كه بیشتر احكام، در عبادات و معاملات و غیره، مختصّ مردان است و پرسشها نیز به مردان اختصاص دارد؛ ولى بدون خلاف، زنان نیز داخل در این احكام هستند، مگر خصوصیّت براى مردان ثابت شود. این امر، براى كسى كه در تمام روایات مربوط به احكام تدبّر كند ، روشن مى شود و دلیلش آن است كه آنچه در اخبار و احادیث آمده، بر سبیل تمثیل است و حكم به افراد دیگر، با تنقیح مناط قطعى، سرایت مى كند.[6]
درمقابل، محقّق اردبیلى بر این باور است كه واژه «قوم»، شامل زنان نیست[7] و صاحب مدارك گفته است:
مشهور عقیده دارند كه براى تطهیر آب چاه، نزح زنان و كودكان و افراد خنثى كافى نیست؛ زیرا واژه «قوم» (كه در احادیث آمده)، به مردان اختصاص دارد. البته برخى از اصحاب، چون علامه در كتاب منتهى، نزح زنان و كودكان را كافى دانسته اند. این رأى، حسن و پسندیده است، به شرط آنكه در نزح زنان، قصورى نسبت به مردان نباشد.[8]
استفاده اختصاصى از واژه «رجل» در مقبوله عمر بن حنظله و تعمیم آن نیز از همین مقوله است.[9]
از این نمونه ها مى توان به عیان به اهمیّت قاعده «اجتهاد در تفسیر نصوص» پى برد و بر جمود و تحجّر، خط بطلان كشید.

2 ـ ابزار و وسائل

در لابه لاى نصوص، به واژگانى بر مى خوریم كه نام ابزارى است كه در عصرهاى كهن، وسیله اجراى پاره اى افعال انسان بوده، و حكم شرعى به آن فعل تعلّق دارد: واژه «سیف» در روایات اجراى قصاص، لفظ «حدید» در احادیث ذبح حیوان حلال گوشت، كلمه «شطرنج» در احادیث تحریم قمار و…
گروهى از فقیهان بر این واژه ها تأكید ورزیده، حكم را دایر مدار آن دانسته اند. از این رو، اجراى قصاص را با شمشیر لازم دانسته اند؛ چنانكه ذبح شرعى را فقط با آهن صحیح مى دانند؛ و…
در مقابل، برخى دیگر، از اینها «مثل» استفاده كرده، در اجراى قصاص ، وسایل امروزى (مانند تفنگ) را كافى مى دانند؛ [10] چنانكه هر وسیله برنده را براى ذبح ، جایز شمرده اند [11] و… و این هم عرصه اى دیگر از اجتهاد در تفسیر نصّ ، و نقطه مقابل آن (جمود و تحجّر بر واژگان) است.
شهید مطهرى مدّعى است:
اسلام، هرگز به شكل و صورت و ظاهر زندگى نپرداخته است. تعلیمات اسلامى، همه متوجّه روح و معنا و راهى است كه بشر را به آن هدفها و معانى مى رساند.
اسلام، هدفها و معانى و ارائه طریق رسیدن به آن هدفها و معانى را در قلمرو خود گرفته و بشر را در غیر این امر، آزاد گذاشته است و به این وسیله از هرگونه تضادّى با توسعه تمدّن و فرهنگ، پرهیز كرده است.
در اسلام، یك وسیله مادّى و یك شكل ظاهرى نمى توان یافت كه جنبه تقدّس داشته باشد و مسلمان، وظیفه خود بداند كه آن شكل و ظاهر را حفظ نماید؛ از این روى ، پرهیز از تضاد با مظاهر توسعه علم و تمدّن، یكى از جهاتى است كه كار انطباق این دین با مقتضیات زمان را آسان كرده و مانع بزرگ جاوید ماندن را از میان بر مى دارد.[12]

3 ـ ذكر موارد

در میان احادیث و روایات، گاه براى عنوان، به شمارش نمونه ها و موارد توجّه شده است. از قبیل شمارش موارد نه گانه زكات و موارد چهارگانه احتكار و ذكر سركه و زیتون در طعام كفّاره و…
در مواجهه با این احادیث نیز، دو رفتار به چشم مى خورد. برخى این موارد را قابل قبض و بسط دانسته و به تعمیم و تضییق آن، باور دارند؛ بر این پایه ، انحصار در موارد زكات ،[13] احتكار،[14] طعام كفّاره[15] و… را نپذیرفته اند. و گروهى دیگر ، تاكید بر انحصار دارند و تعدّى را روا نمى دانند.
بجز اینها، نمونه هاى بسیار دیگر در كلام فقیهان دیده مى شود كه عنوان را در حدیث، بر مثل و تمثیل حمل كرده اند. از قبیل:
شهید ثانى ، واژه «رجل» (در احادیث قضاى نماز پدر) را به صورت تمثیل معنا كرده است.[16]
صاحب جواهر، «نفس» را در حدیثى[17] به «عرض» نیز تعمیم داده و آن را مثل گرفته است[18] و نیز واژه «مسلم» را در حدیث، مثال دانسته است.[19]
وى تحجر و جمود را آفت فقه دانسته و در بحث «نماز در مكان مغصوب»، در برابر آنان كه فتوا داده اند باید به صورتى كه ابتدا وارد شده نماز بخواند ، گفته است: «أعاذ اللّه الفقه من أمثال هذه الخرافات».[20]
همچنین آیة اللّه خویى واژه «عیدین» را در حدیث منع از خروج زن از منزل ، مثل دانسته و به «جمعه» و «جماعات» نیز تعمیم داده است.[21]
بسیارى از فقیهان، روایات مربوط به سلس البول [22] را كه چگونگى جلوگیرى از سرایت نجاست را آموخته، به نمونه هایى مشابه (كه در حدیث نیامده) تعمیم داده اند.[23]
به هر تقدیر، این قاعده، باب واسع دارد و تعمّق و تدبّر بیشتر در آن، به گره گشایى هاى بسیار مى انجامد.
در پایان، یاد آور مى شود كه این قاعده ، میان دو لغزشگاه قرار گرفته است؛ صراط مستقیمى است كه «ادقّ من الشّعر وأحدّ من الحدید» فرزانگان ، آن را چون برق مى پیمایند و افراد تازه كار، به خویش آسیب مى رسانند و گاه به سرنوشت سقوط ، گرفتار مى شوند.
به گمان ما، رعایت برخى معیارها مى تواند از لغزش در این راه بكاهد:
الف . توجّه به تعلیل هاى موجود در احادیث، قرینه مناسبى براى به كار گرفتن این قاعده است. به عنوان مثال، در روایات اجراى قصاص با شمشیر، این تعلیل هاى آموزنده آمده است:
ولیكن لایترك یعبث به ولیكن یجیز علیه بالسّیف.[24]
ولیكن لایترك یتلذذ به ولیكن یجاز علیه بالسّیف.[25]
و در احادیث نهى از «خوردن سیر و رفتن به مساجد»، تعبیر «من أكل شیئا من المؤذیات» به كار رفته است.[26]
این گونه تعلیل ها، قرینه اى مناسب براى چگونه معنا كردن حدیث خواهد بود.
ب . توجّه به مقاصد عامّه شریعت، قرینه اى دیگر است كه در فهم نص به كار مى آید. برخى فقیهان، احكام سبق و رمایه را به سلاحهاى جنگى جدید و وسایل نقلیه امروزى، تعمیم داده و گفته اند:
معیار، سلاح متعارف هر زمان است و ذكر نمونه هاى خاص در سخن پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)، به جهت عصر و زمان ایشان بوده است… و این، اجتهاد دربرابر نصّ نیست؛ بلكه اجتهاد در تفسیر نصّ است كه با مقاصد شریعت، سازگار است.[27]
ج . عدم مغایرت فهم ما از نصّ، با ظهور الفاظ و واژه ها.
د . استفاده از فهم اجتماعى و عرفى، كه شهید صدر بدان تأكید داشت.[28]
امید است فرزانگان و ارباب معرفت، با تدّبر خویش، این قاعده را در جایگاه واقعى خود بنشانند و راهى روشن و هموار، پیش روى سالكان كوى معارف دینى بگشایند.

پی نوشت ها :

[1] . بحارالانوار، ج1، ص106: قال أبوجعفر [علیه السلام]: یا بنىّ، اعرف منازل الشیعة على قدر روایتهم و درایتهم؛ فإن المعرفة هى الدّرایة للرّوایة.
[2] . همراه با تحول اجتهاد، (ترجمه) على اكبر ثبوت، ص25.
[3] . همان، ص26.
[4] . حبل المتین، ص27.
[5] . همان، ص126.
[6] . الحدائق النّاضرة، ج5، ص442.
[7] . مجمع الفائدة والبرهان، ج11، ص270.
[8] . مدارك الأحكام، ج1، ص68.
[9] . التّنقیح، ج1، ص225 ـ 226؛ دراسات فى ولایة الفقیه وفقه الدّولة الإسلامیّة، ج1، ص361.
[10] . تحریر الوسیلة، ج2، ص113.
[11] . فقه الامام الصّادق(علیه السّلام) ، ج4، ص353.
[12] . ختم نبوّت، ص77 ـ 78.
[13] . دراسات فى ولایة الفقیه، ج2، ص647 ـ 648؛ كتاب الزّكاة، حسین على المنتظرى،ج1، ص166 ـ 167.
[14] . فقه الامام الصادق(علیه السّلام) ، ج3، ص144.
[15] . همان، ج5، ص40.
[16] . شرح لمعه، ج1، ص149.
[17] . وسائل الشیعة، ج2، ص964 (ب2، ح2).
[18] . جواهر الكلام، ج5، ص103.
[19] . همان، ج38، ص335.
[20] . همان، ج8، ص300.
[21] . مبانى العروة: كتاب النكاح، ج2، ص115.
[22] . وسائل الشیعة، ج1، ص189 (ب7، ح9) و ص210 (ب19، ح1).
[23] . التّنقیح، ج5، ص289؛ تحریر الوسیلة، ج1، ص31.
[24] . وسائل الشیعة، ج19، ص95 (ب 62، ح1).
[25] . همان، ح3.
[26] . وسائل الشّیعة، ج3، ص502 ـ503، ح6 و 9.
[27] . فقه الإمام الصّادق(علیه السلام)، ج4، ص235.
[28] . همراه با تحوّل اجتهاد، ص24 ـ 26.

منبع: فصلنامه علوم حدیث> شماره 3
پنج شنبه 1/11/1388 - 14:6
آموزش و تحقيقات





فیزیك پزشكی به معنی كاربرد فیزیك در حرفه پزشكی است، مانند رادیوگرافی ، سونوگرافی ، بینایی‌سنجی و غیره. چون بیوفیزیك به معنی فیزیك حیات است، فیزیك پزشكی درباره فیزیك حیات بشر بحث می‌كند. مانند گردش خون ، آناتومی گوش ، آناتومی چشم و غیره. از طرفی بكارگیری اصول و قوانین این گروههای علمی در طرح‌ریزی و یا ساختن یك سیستم ، به ترتیب مهندسی پزشكی و بیومهندسی نامیده می‌شود.
تاسیس دوره‌های آموزشی مهندسی پزشكی و بیومهندسی از ضروریات یك جامعه پشرفته است. از طرف دیگر ، آموزش فیزیك و بیوفیزیك پزشكی ، مقدم بر آموزش تكنولوژی و یا مهندسی پزشكی است. به عبارت دیگر ، می‌توان چنین بیان كرد كه فیزیك پزشكی ، ابزاری بسیار قوی و قدرتمند است كه می‌تواند در اختیار پزشكان و مهندسان پزشكی قرار گیرد. در واقع در سایر رشته‌های مهندسی نیز تقریبا همین شرایط حاكم است. به‌عنوان مثال ، در فیزیك الكترونیك ساختار قطعات الكترونیكی به ‌دقت مورد بررسی قرار می‌گیرد. حال آنكه در مهندسی الكترونیك بیشتر كاربرد این قطعات مورد تاكید قرار می‌گیرد.

ضرورت آشنایی با فیزیك پزشكی

امروزه به ‌واسطه پیشرفت سریع تكنولوژی و افزایش روزافزون دستگاهها در بیمارستانها و كلینیكها نه تنها وجود هزاران مهندس پزشكی در جامعه ما مورد نیاز است، بلكه پزشكان و پیراپزشكان باید در زمینه نگهداری از دستگاهها نیز توانا باشند و لازمه این امر نیز آشنایی با فیزیك پزشكی است.

عواقب بی‌‌توجهی به فیزیك پزشكی

بی‌توجهی به اصول فیزیكی حاكم بر كار تشخیص و درمان ، باعث تشدید بیماری ، اتلاف وقت و سرمایه ملی و بالاخره اتلاف جان بیماران خواهدشد. به ‌عنوان مثال ، می‌توان از بی‌دقتی در اندازه‌گیری مواد رادیواكتیو مصرفی در بخش پزشكی هسته‌ای یاد كرد كه گاهی باعث نمایش نادرست تصویر ارگان مورد آزمایش می‌شود. اگر بخواهیم تمام ناهماهنگیها و گرفتاری‌های حاصل از ناآگاهی از فیزیك پزشكی را بیان كنیم، شاید چندین مقاله نیز كفایت نكند.

فواید آشنایی پزشكان و پیراپزشكان با فیزیك پزشكی

برای انجام صحیح كارهای تشخیصی و درمانی و جلوگیری از آسیبهای وارده به بیماران و حفظ و حراست دستگاهها ، باید به فیزیك مربوطه تسلط داشته‌ باشیم. بدین معنی كه همه فارغ‌التحصیلان رشته‌های پزشكی و پیراپزشكی باید به اصول فیزیك پزشكی آشنایی كافی پیدا كنند، تا به نگهداری از دستگاهها و انجام صحیح كار با آنها توانایی داشته ‌باشند. در این صورت نه‌ تنها احتیاج ما به مهندسی پزشكی بصورت روزافزون احساس نمی‌شود، بلكه از آسیب‌دیدن دستگاهها و خرید دستگاههای ناخواسته جلوگیری خواهد شد.

چگونه فیزیك پزشكی بخوانیم؟

فیزیك پزشكی یكی از گرایشهای فیزیك در مقطع كارشناسی ارشد می‌باشد. به ‌بیان دیگر ، دانشجویان رشته فیزیك بعد از اخذ مدرك كارشناسی در این رشته ، می‌توانند بعد از امتحان ورودی وارد رشته فیزیك پزشكی شده و مدرك فوق لیسانس خود را در این رشته اخذ نمایند. البته لازم به ذكر است كه در كشور ما ، در مقایسه با سایر گرایش‌های رشته فیزیك كه در بیشتر دانشگاهها ارائه می‌گردد، گرایش فیزیك پزشكی در تعداد كمی از دانشگاهها وجود دارد.

ارتباط فیزیك پزشكی با سایر علوم

می‌توان گفت كه رشته فیزیك تقریبا با بیشتر شاخه‌های علوم ارتباط دارد. رابطه فیزیك با پزشكی نیز از طریق فیزیك پزشكی برقرار می‌شود. به ‌بیان دیگر ، فیزیك پزشكی مانند پلی است كه بین شاخه‌های مختلف فیزیك و پزشكی وجود دارد. به ‌عنوان مثال ، فیزیك پزشكی با گرایش‌های لیزر و فیزیك هسته‌ای ارتباط تنگاتنگ دارد.

آینده فیزیك پزشكی

با توجه به كاربردی كه علوم در بهینه‌سازی زندگی بشر دارد، توجه اندیشمندان و نخبگان دنیا به پیشرفت و ترقی شاخه‌های مختلف علمی معطوف شده است. لذا در حال حاضر شاهد پیشرفت وسیع تكنولوژی هستیم. هر روز وسایل جدید و پیشرفته‌تری ساخته می‌شوند كه نسبت به وسایل قبلی از كارایی بیشتری برخوردار هستند. بوجود آمدن وسایل پیشرفته و استفاده از آنها نیازمند تربیت افراد متخصص در این زمینه است.
به بیان دیگر ، هر روز وسایل مختلف پیشرفته‌ای در علم پزشكی بوجود می‌آیند. مثلا چاقوی لیزری ، چاقوی پلاسمایی و ... چند نمونه از این موارد فوق‌العاده زیاد هستند. اما برای استفاده بهینه از این وسایل و جلوگیری از صدمات جانبی آنها كه جان بیمارانی را كه بوسیله این ابزار مورد درمان قرار می‌گیرند، وجود متخصصین فیزیك پزشكی ، امری اجتناب ناپذیر است. بنابراین باید در این زمینه سرمایه‌گذاری بیشتری انجام شده و نسبت به تربیت چنین افرادی اقدام شود، تا ما نیز در آینده بتوانیم از این حیث به خودكفایی برسیم و شاهد هیچگونه آسیبی ناشی از استفاده نادرست این ابزارها نباشیم.
منبع: daneshju
پنج شنبه 1/11/1388 - 14:4
شهدا و دفاع مقدس

 






گفتگو با رزمنده ی دلاور جبهه های غرب ، حاج محمد طالبی

اشاره : رهبر معظم انقلاب به او نشان شجاعت داد و سید شهیدان اهل قلم او را « ببر کوهستان » نامید . هر چه از خودش پرسیدیم ، او از دیگران گفت . صحبت هایش را پیراستیم تا توانستیم او را به شما بنمایانیم . او خود شهیدی است زنده .

اولین باری که نام امام را شنیدم

از همان جوانی ، آثار امام و رساله امام را افراد بی ادعایی که اصلا مسئولیتی هم نداشتند ، به ما می رساندند . یادم هست یکی از اینها که بعدا هم شهید شد ، کارش چوپانی بود ؛ می آمد قم و اطلاعیه های امام را می آورد . سواد چندانی نداشت . فقط اکابر خوانده بود و بعد ، در درگیری با ژاندارم های رژیم شاه در خیابان شهید شد . اینها کسانی بودند که سالها قبل از انقلاب ، ما را با امام آشنا کردند .

توکل ، بهترین سلاح ما

در جنگ ، کمتر با اسلحه کار می کردم ؛ ولی قبل از جنگ ، خیلی با اسلحه سر و کار داشتم . در کردستان اسلحه زیاد بود . من هم با آنجا ارتباط داشتم و هر کسی اسلحه ای داشت ، با اسلحه اش تمرین می کردم . حتی قبل از انقلاب ، برای درگیری با رژیم شاه هم با اسلحه سر و کار داشتم . بعد از انقلاب ، اسلحه بیشتر به دستم رسید . البته دیدم که همه ی کارها را با اسلحه نمی توانم انجام دهم . در خیلی از عملیات ها رزمندگان ما از سلاح استفاده نمی کردند و بیشتر ترجیح می دادند از اسلحه ی دشمن استفاده کنند . شاهد بودم که با « الله اکبر » ها سلاح را از دشمن می گرفتند ؛ حتی در شلمچه ، حلبچه و کانی مانگا ، هم سلاح ها را از دشمن می گرفتیم . البته هر زمان که با توکل می رفتیم ، می توانستیم و هر وقت که درد تکبر گریبان گیرمان می شد ، دست خالی برمی گشتیم . هر زمان که بهترین سلاح دستم بود ، توکلم کمتر بود . این را خودم به تجربه دریافتم . یکبار که رفته بودیم شناسایی ، چند نفری بودیم از جمله شهید قنبری . دو گروه بودیم . شهید یونسی هم با یکی از بچه ها رفته بود شناسایی . او هماهنگ می کرد ، بعد با ما تماس می گرفتند که عراقی ها فلان جا هستند . من و شهید قنبری هم با یک موتور رفتیم . آنجا یک کلاش همراهمان بود که به یکدیگر تعارف می کردیم و کسی برنمی داشت .
گاهی هم با چوب می رفتیم به جنگ با دشمن . یکی از دلایلش این بود که می خواستیم روحیه ی بچه ها را تقویت کنیم . می خواستیم بگوییم دشمن آنقدر ضعیف است که با چوب به جنگ او می رویم . سلاحمان الله اکبر بود . فرمانده گردان که بودم ، وقتی مانور داشتیم ، می دیدم که بچه ها با شعار الله اکبر می آیند و سلاح هایشان خالی است . مو بر بدن هایمان سیخ می شد . خودم معجزه الله اکبر را دیده بودم . چون این حالت را دیده بودم ، می گفتم حتما در عملیات ها بچه ها باید فریاد الله اکبر را داشته باشند . در ضمن کسی که فرمانده بود ، اگر سلاح دستش بود ، باعث می شد وقتش گرفته شود .

میمک ، سخت ترین شرایط در کوهستان

کوهستان ، دشت و ارتفاع و ... برای بچه ها چیزی به نام شرایط یا لحظات سخت ، معنا نداشت . در والفجر 9 ، شهدای ما خونشان نرسیده به زمین ، یخ می زد . خدا رحمت کند شهید اسحاقی را . بچه شیراز بود . فرمانده گردان بود و من در خدمتش بودم . ایشان تعریف می کرد چون امکانات ما خیلی ناچیز بود ، وقتی هلی برن می شدیم بالای ارتفاعات ، یک گونی ساندیس می گرفتم دستم که دست خالی بالا نیایم . بچه ها مثل اینکه یک خودکار دستشان گرفته باشند ، تیربار به دست می دویدند . دستها طوری یخ زده بود که روی ماشه نمی چرخید . ما اینگونه با متجاوز می جنگیدیم . ولی اصلا هیچ کس نمی گفت سخت ترین شرایط . وقتی به هم می رسیدند ، می گفتند فلانی مژده مژده ؛ حالا نزدیک ترین دوستش شهید شده بود ، ولی حرفی از شرایط سخت نمی زد و خوشحال بود و ناراحت بودند که خودشان هنوز مانده اند . فکر می کردند شاید راهی باز شده که بعد از او نوبت خودشان باشد .
شاید بدترین خاطره و لحظه ام در همان « میمک » باشد که بچه ها در محاصره بودند . شهید یزدان شریف به من بی سیم می زد که فلانی چکار می توانی بکنی و من وقتی می خواستم بروم ، شهید کلهر می گفت فلانی اگه الآن بروید و احساسی عمل کنید ، شما هم از بین می روید و هیچ کاری از دستمان برنمی آید . سخت ترین لحظات من لحظه ای بود که دوستم پشت بی سیم از ما کمک می خواست و ما نمی توانستیم کاری کنیم و اگر هم می خواستیم کاری کنیم ، به غیر از اینکه خودمان را فدا کنیم ، هیچی نمی شد .
محاصره بودیم ، اما بچه ها اصلا احساس نمی کردند که محاصره هستند . می گفتند ما آمدیم بجنگیم و بمیریم . فقط اسیر نمی شویم . ما در میمک درخواست کردیم با توپ برامان غذا و سلاح بفرستند . خرج توپ را خالی می کردند و به جای آن غذا می گذاشتند . آن موقع این نبود که بگوییم شرایط سخت است و غذا نمی رسد . نزدیک یک هفته بود که بچه ها ریشه علف می خوردند و راضی بودند .

مادرم گفت باید بروید جبهه

مسئله ای که ما همیشه مدنظر داشتیم این بود که ببینیم حضرت امام (ره) چه می فرمایند. یادم هست که پای تلویزیون بودیم . تلویزیون سیاه و سفید کوچکی داشتیم . امام پیام دادند . مادرم گفت که فردا هر دوتایتان ( من و برادرم ) باید بروید جبهه . امام اینگونه بود ؛ پدر و مادر رزمنده ها و خود رزمنده ها همه منتظر بودیم که امام چه می گویند . اینگونه عمل کردیم که جواب داد . اگر واقعا پیرو ولایت باشیم ، مطمئن باشید که کار پیش می رود و قطعا موفقیم . ولی اگر هر کسی برای خودش نظر بدهد و تکروی کند ، کار از پیش نمی رود . در کردستان ، خواسته و ناخواسته با کوموله ها درگیر بودیم .

در حلقه محاصره و کمین مزدوران

عملیات والفجر 8 قرار بود در فاو انجام شود و ما نیز یگانمان مأموریت داشت . آن موقع ارتباطات خیلی ضعیف بود . مثل امروز نبود که انسان می تواند هر لحظه با هر جا تماس بگیرد . چون از قبل اطلاع داشتم و دوستان صحبت کرده بودند ، وقتی از حج برگشتم ، یک روز در منزل ماندم و حرکت کردم طرف منطقه عملیاتی پاوه . شب عملیات شده بود و من فرداش رسیدم آنجا . چند تا پاتک در خدمت بچه ها بودم . یک تویوتا وانت داشتیم با راننده . هر کار می کردیم که راننده پشت فرمان بنشیند ، قبول نمی کرد . دم غروب بود . عجله داشتیم و باید برمی گشتیم کرمانشاه. برادر خانم ما در میمک مجروح و اسیر شده بود که به دلیل آن معلولیت آزادش کرده بودند. یازده ماه اسیر بود . جزء 24 نفری بود که سال 64 آزاد شد . با عصا راه می رفت . وضع ناجوری داشت . کمتر از ده روز بود که آمده بود . توی این گیر و دار دیدم چند نفر هم می خواهند برگردند . برگه مرخصی داشتند . هر کاری هم کردیم ، راننده پشت فرمان ننشست . بنده خدا سرباز بود . برادر خانم من هم حالش خیلی بد بود . باید تنها می نشست جلو . او را با آن وضعش از عراق آزادش کرده بودند و واقعا توان اسارت را نداشت . نشست پشت وانت و آن دو نفر مجروحی که همراه ما بودند ، جلو نشستند و هفت ـ هشت نفر هم پشت سوار شده بودند . آمدیم به طرف سه راه پاوه تا برویم کرمانشاه .
آن زمان گروه های کوموله و دمکرات ها خیلی کمین می زدند . خطرات تهدید می کرد . غروب بود و ما سعی می کردیم خیلی سریع از آن منطقه رد شویم . اگر سه ـ چهار نفر بودیم با ماشین خیلی سریع می رفتیم و از منطقه عبور می کردیم . ولی چون ماشین سنگین بود ، یواش راه می رفت . این دمکرات ها هم بعد از عملیات آمده بودند ، کمین گذاشته بودند و منطقه را آلوده کرده بودند . چند دقیقه بعد که حرکت کردیم برای دوستان صحبت کردم که اگر قرار باشد کمین بزنند ، بهترین حمله و دفاع این است که سریع ماشین را از معرکه نجات دهیم . توی این صحبت ها بودیم که بارنگام را رد کردیم . رسیدیم ارتفاعاتش . جاده پرپیچی دارد . ارتفاع دارد و لب جاده هم پرتگاه است . توی همین صحبت ها دیدم یک نور از بالای کاپوت رد شد و پشت سرش تیر بار کلاش را زدند . ماشین فقط تیر می خورد . برادر خانم ما فقط یا حسین علیه السلام و یا زهرا علیهاالسلام می گفت . گاز ماشین را گرفتیم . هر لحظه منتظر بودم که آر پی جی بزند به ماشین . یک لحظه اگر کج می رفتیم ماشین پرت می شد پایین دره . دنده سه ماشین هم ریپ می زد و نزدیک بود خاموش شود . با همین وضعیت از مهلکه خارج شدیم . معمولا وقتی کمین می زدند ، کمین دوم هم داشتند ؛ آن طرف هم جلو می گرفتند و اصلا نمی گذاشتند فرار کنی . با این وضعیت سه راهی پاوه به طرف کرمانشاه ماشین را نگه داشتیم . در عقب را که باز کردم مثل اینکه پر آب باشد ، پر از خون بود . بچه ها همه آش و لاش شده بودند . یکی شهید شده بود . یکی تیر خورده بود . برادر خانم ما هم سه تا تیر خورده بود . فقط استخوان و پوست مانده بود ازش . می خواستیم آنها را ببریم . هر کاری می کردم یکی با ما بیاید ، کسی نبود برویم پاوه . قبل از پاوه هم کمین زده بودند . اکثر جاهای ماشین تیر خورده بود . ماشین خاموش شد و دیگر روشن نشد . یک آمبولانس بچه های جهاد آمده بود . به راننده اش گفتم : آقا مسئولیت ماشین با من . بردارید برویم . مجروح ها رو گذاشتم توی آمبولانس . آمدیم توی روستا که گفتند اینجا کمین زدند . بچه ها هم داشتند شهید می شدند . حالشان خیلی وخیم بود . بعضی از کردهای منطقه دور ما را گرفته بودند . یکی می خندید . یکی شوخی می کرد . گفتم مشکلی نیست . یک روز جنگ تمام می شود ، اما بعد از جنگ ، شما هم تمام می شوید . آنها می دیدند که ما سرگرم جنگ و همه جا درگیر با دشمن هستیم ، مثل دزدها یک آر پی جی یا تیرباری می زدند و فرار می کردند . اینجور مزاحمت داشتند . بیرحمانه بچه های ما را می کشتند . خدا رحمت کند شهید شیرودی را ، توی سخنرانی سال 60 فرمودند که منطقه پاوه منطقه ای است که منافقین آموزش هایی که توی آمریکا دیده بودند ، آنجا روی بچه های ما تمرین می کردند . زمین را می کندند و بچه ها را تا زانو می گذاشتند توی خاک ، کنار لانه های مورچه ها و موریانه ها . مورچه ها و موریانه ها به جانشان می افتادند و ریز ریز از بدنشان می خوردند تا اینکه شهید می شدند . اینجور بچه ها را آزار می دادند . آدم های بی رحمی بودند .

مقابله به مثل با دشمن

ما معمولا جنگ روانی انجام می دادیم . آن زمان در محور قصر شیرین ، خسروی و سرپل ذهاب ، مسئول محور بودم . آنجا خودرو داشتیم ، سه یا چهار تا آمبولانس و دو ـ سه تا وانت و چند تا موتور داشتیم . صبح زود قبل از اینکه هوا روشن بشود باید می رفتند و نیرو می بردند برای استحمام و غذا آوردن . هنگامی که در مهران عملیات انجام شد باید کاری می کردیم که از فشار مهران کم شود . برنامه ای آنی ریختیم که یک عملیات ایذایی انجام شود ؛ با همین امکاناتی که داشتیم . هر جا امکاناتی گیرمان می آمد ، مثل آثار باستانی ازش محافظت می کردیم . این مهمات را نگه می داشتیم برای جنگ روانی و عملیات ایذایی . اولا دو ـ سه شبانه روز با همین خودروهایی که در اختیار داشتیم ، با چراغ روشن بوق می زدیم ، می آمدیم و می رفتیم . شب تا صبح این راننده ها در تردد بودند ؛ از قصر شیرین ، از سرپل ذهاب و خسروی. می گفتم هر کسی می تواند با موتور یا ماشین بیاید و برود . این کار خطرات زیادی هم داشت . چون زیر تیر مستقیم بود . روز ، تردد زیاد می کردیم و شبها ، بیش از حد بوق می زدیم و داد می کشیدیم . به یک حالتی که بگویند مثلا یک ستون دارد می آید . این کارها را که کردیم ، آن طرف ، تدارک یک عملیات ایذایی را هم می دیدیم . شناسایی خوبی هم داشتیم . آنجا یک حالتی بود که مجال داشتیم تا بررسی کنیم کجا باید کار کنیم . رفتیم و به نزدیک ترین منطقه به دشمن رسیدیم . خمپاره صد ، آر پی جی هفت ، تیربار گرینف و کلاش برده بودیم با یک رادیو ضبط و نوار و مارش حمله و یک بلندگوی دستی که باطری هایش را هم نو کرده بودیم . ده الی پانزده نفر بودیم . دو نفر تیربار با مهماتش و دو نفر آر پی جی با مهماتش و بعضی هم با کلاش تقسیم شدیم . در یک کیلومتری که نزدیک ترین جا به دشمن بود ، جا را طوری تعیین کرده بودیم که اگر دشمن سریع عکس العمل نشان داد ، نتوانند ما را بگیرند . توی یک ساعت معین ، مثل ساعت یک بعد از نصف شب ، مارش حمله را روشن کردیم . پشت بلند گو و همراه با سلاح های رسامی که داشتیم ، زدیم به خط دشمن . قصدی هم نداشتیم که بگیریمشان یا برویم داخل آنها . همین کار را که کردیم آنها احساس کردند که ما عملیات گسترده ای انجام دادیم . تمام منطقه را بسیج کردند برای آنجا و آن شب تا صبح آتش ریختند و همان شب تماس گرفته بودند مهران چند تیپشان را کشانده بودند آنجا .

لحظه تحویل سال

بهترین روزگار ما توی سال تحویل آن زمان بود . گفتیم هر چه سلاح داریم همه را سر دشمن می ریزیم و تا آنجا که در توان داریم همه را به هدف می زنیم . لحظه تحویل سال ، همزمان که رادیو اعلام می کرد ، به طرف دشمن شلیک کردیم . آن روز دشمن اسیر ما شده بود و تا غروب مهمات می ریخت تا اینکه مثلا متوجه شد ما جشن گرفته ایم .
از این قبیل کارها و شناسایی ها و کمین ها بسیار داشتیم ، اما بهترین و شیرین ترین را اگر بگویم همین جنگ روانی و ایذایی و جا به جایی وضعیت بود . کار جنگ را اینگونه بچه ها پیش می بردند . با حداقل امکانات ، حداکثر کار را انجام می دادند و مأیوس نبودند. دنبال این نبودند که به مسئولان بگویند امکانات . می گفتند ، ولی آنگونه نبودند که بگویند امکانات نیست ، پس کار تعطیل . با همان امکانات ، کار می کردند تا بقیه اش برسد . یادم هست در عملیات نصر هفت در محاصره بسیار شدیدی بودیم ، تماس می گرفتند می گفتند وضعیت چطوره ؟ می گفتم : وضعیت خوب ، عادی ، پس اون کد یک و دو را برای ما مثبتش کن . گفت : می گن همان هایی که خانه ما هستند . می گفتم که آره خانه ما را دزدیدند ، ما تو خانه دوم هستیم . این طوری بود که یک ارتفاع را از دست داده بودیم . ولی توی بی سیم می گفتیم وضعیت عادی است . این کارها برای این بود که دشمن نگوید اینها روحیه ندارند . اینگونه بچه ها می جنگیدند . الآن متأسفانه توی این دوران هر کسی می خواهد هر کاری بکند ، اول می گوید امکانات . می گوید بودجه و فلان و فلان و ... حالا با همین بودجه و امکاناتی که در اختیار داری چهار تا خانه شهید را سر بزن ، دعوتشان کن ، چهار تا جوان را دور خودت جمع کن و ...

جنگ فرهنگی ، مهم تر از جنگ نظامی

جنگ با صدام و دشمنی که از مرز حمله کرده بود خیلی ساده تر بود . چون به هر حال ما پشتمان ایران بود و شهرهایمان و مردممان و در مقابل ، عراقی ها و دشمن . ولی کوموله ها اینگونه نبودند . در عین حال آنها هم عددی نبودند .
اما این جنگ سیاسی و فرهنگی از آن جنگ نظامی خیلی بدتر است . در آنجا تکلیف ما معلوم بود که هر کجا دشمن را دیدیم بزنیم و بکشیم . ولی الآن طوری در خانه شما جنگ راه انداخته اند که خود شما نمی دانید چه کار باید بکنید .
کسی هم جرأت ندارد به فرزند فلان مسئول چیزی بگوید . استکبار اکنون دارد مستقیما در خانه هامان ، در شهرها و کوچه و خیابان هایمان با ما می جنگد . آمریکا به این نتیجه رسیده که جنگ نظامی نمی تواند با ما کاری بکند . اگر احساس می کرد موفق می شود ، قبل از افغانستان و عراق می آمد .

پیام شهدا برای نسل سومی ها

هر وقت به من می گویند پیامی ، نصیحتی ، من از قول شهدا می گویم . اگر همه برنامه بگذاریم و به وصیت های شهدا عمل کنیم کارمان تنظیم می شود ، مانند سفارش بسیاری از شهدا به « نماز اول وقت » . واقعا اگر روی نماز اول وقت برنامه بگذاریم ، تمام کارهایمان تنظیم و اصلاح می شود .

سرما و گرما مهم نیست ؛ وقتی فرمانده بروجردی و همت باشند

هر منطقه ای مشکل خاص خودش را داشت ؛ آن طرف سرمای سخت و این طرف گرمای سخت . باور کنید برای استفاده از آب تانکرها از شدت گرما ، به اجبار چند قالب یخ داخل تانکر می انداختیم تا بتوانیم با آن وضو بگیریم . یخ مثل حبه قند آب می شد . در آن شرایط بدون هیچ وسیله خنک کننده و در شرایطی که از بالا بمباران دشمن بود ، از رو به رو هم گلوله می آمد ، هیچ کس شکایت نمی کرد . چرا که مسئولین هم پا به پای آنها بودند و در هر شرایطی چادر فرماندهی به روی همه باز بود . توفیق داشتم در والفجر چهار در منطقه کانی مانگا خدمت شهید همت و شهید کریمی و دیگر بزرگواران باشم . می خواهم بگویم این نیست که فلان آقا چقدر دوره نظامی دیده بود و چقدر وزن داشت ، یک انسان متوسط64 ، 65 کیلویی بود و قدش هم متوسط و تازه وارد دانشگاه شده بود . ولی می خواهم این را بگویم که شهید همت بر قلب ها حکومت می کرد . خودش آخر همه این کارها بود . متواضع بود . متدین بود . چند روز پیش با کوثری بودم . می گفت شهید همت اگر نوار روضه سر سفره روشن می شد بلند می شد و می رفت . نوار روضه را سر سفره گوش نمی کرد . شهید همت وقتی می خواست در یک گردان سخنرانی کند ، بقیه گردان ها می آمدند و گوش می کردند و توقع داشتند او در گردان آنها هم سخنرانی کند .
یادم هست برای هر گردانی که می رفت صحبت کند ، این گردان دوباره پشت سر ماشینش می رفت به اون یکی گردان که باز گوش کنند . آنقدر علاقه داشتند . همه را محو خودش می کرد . همراه ایشان بلندگویی بود از این بلندگوهای دستی قدیمی . آمد صحبت بکند ، آنقدر بچه ها هجوم آوردند که می گفتم الآن زیر دست و پا از بین می رود . حلقه زده بودند ، زنجیر درست کرده بودند که جمعیت را مهار بکنند و بچه ها اذیتش نکنند . و می گفتند آقا بروید تو ماشین صحبت بکنید . بسیجی ها دست می کشیدند روی ماشین . این همه محبوبیت بر اثر چی بود ؟ بر اثر این بود که ایشان مثل بسیجی ها راه می رفت و می نشست ، غذا می خورد . اگر می خواست سوار ماشین بشود پشت وانت سوار می شد . این کارها خیلی مؤثر بود . شهید عباس کریمی ، جانشین شهید همت ، آخر تواضع بود و در تمامی شناسایی های غرب و جنوب ، خودش حضور داشت و شرکت می کرد . نماز جمعه در جمع بچه ها می نشست . پایین ترین جا می نشست . کمترین چیز را می خورد . لباس هایی که می پوشیدند ساده ترین لباس ها بود . شهید دستواره ، شهید کلهر با آن همه عظمت . چقدر متواضع بودند ! شوخی می کردند و با بچه ها صحبت می کردند . شهید بروجردی کسی بود که شهید همت می گفت هر وقت کم می آوردیم ، می گفتیم برویم سراغ شهید بروجردی و مشکلاتمان را بگوییم . هر وقت هم مشکلات را می گفتند ، شهید بروجردی می گفت اینها که مشکل نیست .
تمام عشق شهید بروجردی این بود که کردستان خدمت کند چرا اینقدر بین مردم کردستان محبوبیت دارد ؟ چون به کردستان خدمت کرده . می آمد توی مردم کرد و خیلی متواضعانه با آنها مشورت می کرد ، معاشرت داشت ، می آمد و می رفت . از آنها نظر می گرفت . با یک ماشین پیکان می آمد و می رفت و در پیکان هم شهید شد اینها آخر تواضع بودند .
شهید باکری با آن همه سابقه ، چقدر تواضع داشت ! شما از هر کسی درباره ی شهید باکری سؤال کنید از تواضعش می گوید ، از ادبش . مسئولیت های بالایی داشتند . فرمانده لشکر بودند . مسئولیت هایی که با یک اشتباه در پشت بی سیم ، ممکن بود صدها نفر کشته شوند . آنقدر مسئولیت های آنها سنگین و زیاد بود ، ولی هیچ گاه آنها را غرور نگرفت و سر سوزنی تکبر نداشتند . در هر حال و زمانی روحیه خوبی داشتند . سر حال بودند . شاید با مسئولین ذی ربط تند می شدند ، ولی در برخورد با بسیجی ها می گفتند اینها ولی نعمت های ما هستند . اگر اینها نباشند ما چکار می خواهیم بکنیم . اگر نیروهای گردان نباشند ، ما با چی می خواهیم خط بشکنیم . با اینها نباید با اخم صحبت کرد . با اینها باید با روی خوش و تواضع برخورد کرد . هر جای لشکر ، تیپ و گردان می رفتند ، توی سنگر بین بچه ها چایی و غذا می خوردند. این روحیات را همه آنها داشتند.

مناطق جنگی هنوز مظلوم اند

می خواهم بگویم هیچ جایی ، مظلومیت بچه های کرمانشاه ، ایلام و کردستان و خوزستان را ندارند . چرا که الآن هنر نیست بیاییم آمار بگیریم و بگوییم اصفهان ، شیراز ، تبریز و مشهد چقدر شهید داده و ایلام و کرمانشاه و خوزستان چقدر . در آنجا همه خانواده ها با جنگ درگیر بودند . آنجا خانواده های بچه ها درگیر جنگ بودند . توی کوه و کمر بودند . تصور کنید خودشان بلند می شوند و می روند . جبهه ، یعنی چه ؟ خودم شاهد بودم از بچه هایی که توی تیپ نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بودند ، خانواده شان توی کرمانشاه شهید شده بودند . خودشان در جبهه مهران یا شلمچه بودند و خبر شهادت خانواده های آنها را به جبهه می آوردند . خیلی مظلوم بودند .
البته به خوزستان باز هم به علت بازدیدهای مردمی از مناطق جنگی رسیدگی شده است ، هر چند هنوز کم است ، ولی مردم ایلام و کرمانشاه در اوج غربت هستند ما بیش از دویست سردار شهید داریم در کرمانشاه که هنوز کنگره اش برپا نشده . مثلا در مساجد یا حسینه ها یا هیئت ها بزرگداشت های آنها را می گیرند . ما پرونده دو هزار تا شهید را داریم که هنوز در کرمانشاه هم آنها را نمی شناسند . مثلا شهید رضا گودینی و شهید خانجانی از فرماندهان جنگ را توی کرمانشاه نمی شناسند . کار نشده .
می گویند مثلا با آمدن عراقی ها مردم قصر شیرین فرار کردند . من با چشم خودم دیدم که سر ستون تانک ها وارد شهر شدند و ته آن معلوم نبود . اینها هم با گلوله تانک می زدند و هم کالیبرشان کار می کرد . خود ما هیچ کاری از دستمان برنمی آمد . رزمنده ها حتی با امکانات ، ناتوان شده بودند و قصر شیرین با خاک یکسان شد و تلی از خاک شد . بعضی توقع دارند مردم با زن و بچه آنجا بایستند . مردم حلبچه خواستند مثلا یک روز بایستند که پنج هزار نفر کشته شدند . دشمن در نهایت بی رحمی با کالیبر ، نوزاد یا پیرمرد را هدف قرار می داد . این سه استان در اوج غربت جنگیدند . گیلان غرب را دومین شهر مقاوم جنگ لقب دادند . دزفول که اولین شهر مقاوم کشور است و موشک خورده و تانک عراقی داخل آن شده و در گیلان غرب با وجود وارد شدن تانک ها مردم در کوه ها چادر زدند و مقاومت کردند . من خودم بچه هایی را می شناسم که در همان کوه و کمر دیپلم گرفتند و وارد دانشگاه شدند .

در شهر احساس غربت می کنم

هر وقت دلم می گیرد ، به مزار شهدا می روم . هر کدام از قبرها را که می بینم یک عملیات و یک منطقه و خاطرات سراغم می آید . ولی واقعا سخت است برای ما مزار رفتن . سخت است . خیلی از شهدا از ما قول شفاعت می گرفتند . حالا روزگار خواست که ما بمانیم . در شهر احساس غربت می کنم .

شیرین ترین خاطره از جنگ

شیرین ترین خاطره من مجروحیت آخرم در کربلای 5 است . اکثر دوستانم شهید شده بودند . بعدها مانده بودیم که اگر برگردیم به شهر واقعا باید چکار کنیم و کجا باید برویم . خیلی برایمان سخت بود . هر وقت با دوستان به هم می رسیدیم در این مورد صحبت می کردیم .
در فاو چون جنگ طولانی بود ، اصلا کسی به فکر شهید شدن و مجروح شدن نبود . در همین گیر و دار بودم که دیدم خدایا هر چه رفیق دارم یا شهید شده یا مجروح ؛ توی این گیر و دار چون جنگ هم طول کشیده بود داشتم نیروها را جا به جا می کردم و نیرو می چیدم . تانک های عراقی داشتند تا چند کیلومتر آن طرف ما را می زدند . توی همین اوضاع که داشتم سنگرهای عراقی را با دوربین می دیدم ، از پشت سر هم هر چه نیرو می آمد ، می چیدم . تا اینکه گلوله ی تانکی چند متری ام را زد و من مجروح شدم و توی جزیره ماهی افتادم که چون لباس عراقی تنم بود ، فکر می کردند عراقی هستم . فکر کنم آقای بیات بود که من را شناخت . مرا برداشتند و روی برانکارد گذاشتند که بیارند عقب . یک پل آنجا بود که منفجر شده بود و بچه ها مواظب بودند که توی آب نیفتیم ؛ چون من اوضاع ناجوری داشتم و فکم جدا شده بود . احساس می کردم توی خوابم و هیچی نفهمیدم تا اصفهان . وقتی که رسیدیم اصفهان ، هر کاری کردم که بگویم اینجا کجاست ، زبان نداشتم و صدای آنها هم مفهوم نبود . اوضاع بدی بود . همه ناراضی بودند از اوضاع و بمباران ها و همه چیز . عراق همه شهرها و روستاها را می زد . مرا با برانکارد آوردند که ببرند به بخش . از درد هی می گفتم یواش . دو نفر که مرا می بردند ، همین طور صحبت می کردند و هر چه می گفتم اعتنایی نمی کردند و مرا حواله کردند روی تخت و من از درد داد زدم . دکترها گفتند که اگه شوک به تو وارد نمی شد ، دیگر این تکلم را نداشتی . همان شوک که بنده های خدا ناخواسته وارد کردند باعث شد که زبان من باز شود . بعد از چند روز توانستم از تخت پایین بیایم و هیچ کس هم نمی دانست که من کجایی هستم . حدود بیست روز بعد مرا پیدا کردند .
خیلی دوست داشتم ببینم که چطوری شدم . تلاش کردم بروم پای آیینه . هر چه نگاه می کردم ، دیدم کس دیگری است . 180 درجه تغییر کرده بودم . گفتم که اقلا این توجیهی باشد برای خانواده های شهدا و از این موضوع خیلی خوشحال بودم .
وقتی مرخص شدم دیدم که همه بچه ها از غرب و جنوب سرازیر شده اند برای دیدن من . به خانواده گفتم می خواهم بروم جنوب ( دزفول ) و آنها خیلی تعجب کرده بودند . فکر می کردند من هذیان می گویم . برایشان توضیح دادم که اگر برای یکی از این بچه ها توی راه اتفاقی بیفتد من تا آخر عمر عذاب وجدان می گیرم ، ولی من یک نفر هستم و با هر سختی و با آمبولانس می روم آنجا و یکی ـ دو روز بچه ها را می بینم و برمی گردم .
بعد از پنجاه روز با امضای خودم از بیمارستان مرخص شده بودم . روزی هم دو بار باندهای من را عوض می کردند و آنقدر درد می آمد که یک بار یکی از پرستارها را نفرین کردم که ان شاء الله یک بار توی یکی از این بمباران ها ترکش بخوری و بدانی من چه می کشم . بنده خدا مرا ول کرد و رفت . وقتی رفتم جنوب ( دزفول ) خواستم باندهایم را عوض کنم ، گفتند یک دکتری هست طرح پانزده روزه دارد که اینجاست . بنده خدا گفت خیلی شانس داری ، یک پماد دارم که اصلا پیدا نمی شود و گوشت آور است و هر دفعه که بزنی کلی گوشت روی زخم تو را می گیرد . پمادها را مصرف کردم . خیلی زخم هایم خوب شد که آخرهای استفاده از پماد بود که آن را گم کردم و هر جا رفتم پیدا نشد و همه دور ما جمع شده بودند می گفتند این پماد عتیقه است . باور نمی کردند که زخم های من آنقدر خوب شده باشد .

وقتی از مقام معظم رهبری نشان گرفتم

البته من لایق آن نبودم . پارتی بازی شد ( با خنده ) . بیمارستان بودم . چند باری هم بعد از جنگ رفتم برای عمل . توی بیمارستان بقیت الله ، فکم را جراحی کرده بودند . دوستان گفتند ملاقات داری و ما هم تازه یکی ـ دو روز بود که جراحی شده بودیم . ( و دوست ندارد که بگوید آقا آمده بود به عیادتش و نشان شجاعت ... ! )

امام را زیارت نکردم

خصوصی نه . امام را شهدا مثل شهید همت و بقیه شهدا رعایت می کردند که اوقات شریفشان را نگیرند . ما هم خجالت می کشیدیم .

تلخ ترین خاطره از جنگ

ما حتی نتوانسته ایم پانزده یا بیست درصد شلمچه را هم به مردممان معرفی کنیم . عملیات والفجر 10 ، حلبچه ، شاخ شمیران ، و ... جنگ آنجا سخت بود و مردم آن ، چه ها کشیدند ! آنجا در یک روز پنج هزار نفر مثل برگ خزان ریختند روی زمین . حلبچه که وارد شدم ، هیچ جنبنده ای تکان نمی خورد . بچه ای که شیر مادرش را می خورد و در آغوش مادرش از دنیا رفته بود خیلی تکان دهنده بود . مرغ و خروس ها ، گله های حیوانات که بسیار وحشتناک بود . هر چه در توانشان بود برای از بین بردن مردم کردند .
عقب نشینی حلبچه به علت سنگینی کارها و شهیدهایی که داده بودیم ، خیلی تلخ بود . اصلا جرأت نمی کردیم به بچه ها بگوییم عقب نشینی باید بکنیم . خودمان را با « تکلیف بودن » و « فرمان امام این است » راضی می کردیم و تمام سنگرها را نابود کردیم . بچه ها موقع عقب نشینی همه ناراحت بودند . حالت ، حالتی بود شبیه رحلت امام خمینی ، مانند اعلام پذیرش قطعنامه که خیلی دردناک بود ، ولی چون فرمان امام بود ، بچه ها قبول کردند .
شلمچه را از همه جا بیشتر دوست دارم
چون به گفته ی آقا ، شلمچه قطعه ای از بهشت است .
یک دعا
فقط عاقبت بخیری .
منبع: مجله امتداد شماره 11
پنج شنبه 1/11/1388 - 14:3
سياست





اشاره :

متن زیر مشروح سخنرانی دكتر حسن عباسی درباره نقد و بررسی سریال لاست ( Lost ) است كه در دانشگاه سوره انجام شده است.
گمشدگان یا لاست ( Lost ) مجموعه‌ای تلویزیونی است که پخش آن از ۲۲ سپتامبر ۲۰۰۴ از شبکه ABC آمریکا و تعداد زیادی از شبکه‌های خارجی آغاز شد.
این مجموعه تلویزیونی داستان 47 نفر از بازماندگان یك هواپیما را نشان می‌دهد كه از سیدنی استرالیا به مقصد لس آنجلس در حال حركت بوده كه بر فراز جزیره‌ای ناشناس در اقیانوس آرام سقوط می‌كند.
افراد مختلف این مجموعه هر كدام به عنوان نماینده یك تمدن به شمار می‌روند كه مخاطب بعد از دیدن این مجموعه تحت تأثیر القائات فراوانی درباره تمدن‌های مختلف قرار می‌گیرد.

مشروح سخنرانی را در زیر می‌خوانیم :

... اینها با تلویزیون استراتژیك امروزبه جان جهان افتادند. از سینمای استراتژیك عبور كردند. ناتوی فرهنگی امروز در تلویزیون استراتژیك است. امروز در ایران جوانان صرفاً به پای فیلم سینمایی نمی‌نشینند ، سریال‌های بالای 40 ،‌50 قسمت می‌بینند. دانشجوی ما می‌آید می‌گوید سه شب غذا نخوردم، 86 قسمت سریال لاست ( Lost ) دیدم، زحمت بكش اینها را ببین بگو این استنباط من درست است و شما هم این را می‌بینید؟ سریال‌های 24 ، فرنس و لاست ، دوره‌ای كه اینها شروع كردند، با فیلم سینمایی صرف نیست. من فقط ابعاد یكی از این سریال‌ها را اجمالی معرفی می‌كنم، خیلی از شما دیدید. منتهی ملاحظات استراتژیك پشت صحنه فیلم را می‌گویم.
سریال لاست كه هم، گمشده معنا می‌دهد و هم گمشده‌ها، داستان یك هواپیمایی است كه از سیدنی استرالیا راه می‌افتد برود لس آنجلس بین راه گم می‌شود و سقوط می‌كند، در یك جزیره‌ای می‌افتد پایین مجمع‌الجزایر اندونزی، گوشه‌های اقیانوس آرام. 47 نفر زنده می ماند؛ اولاً آنجایی كه سقوط می‌كنند در جزایر هاوایی است كه عین بهشت است، یعنی تمام این فیلم كارت پستال است. القای اینكه بهشتی كه مدنظر بود، همین است. در این فیلم برای شما یك بهشت ترسیم می شود. بروید در اینترنت ببینید فقط به زبان فارسی درباره این فیلم چه خبر است! اگر افلاطون بود می‌خواست امروز « جمهورش » را بنویسد فیلم لاست را می‌ساخت. اگر سر توماس مور می‌خواست كتاب « اتوپیا » را بنویسد، لاست را می‌ساخت. اگر بیكن بود می‌خواست « آتلانتیس نو » را بنویسد ، لاست را می‌ساخت.

جزیره جهانی جزیره‌ای است كه اینها در آن گمشده‌اند. 47 نفر باقی ماندند، كه اینها افراد و عناصری هستند از مكان‌های مختلف جمع شدند. این 47 نفر را به تمدن‌های مختلف در كره زمین تقسیم كرده‌اند.
از تمدن اسلامی با یك میلیارد و 300 میلیون نفر یك نفر را آورده است. یك افسر شكنجه‌گر عراقی زمان صدام. اسم‌ آن سعید جراح ( Sayid Jarrah ) كه یك هنرپیشه بسیار فاسد آمریكایی است. این هنرپیشه یك رگش هندی است، یك رگش غربی است، همانند سلمان رشدی ؛ این در زندگی خانوادگی‌اش یكی از فاسدترین هنرپیشه‌های غرب است. یعنی بك‌گراندی كه مخاطب از او دارد، این را انتقال می‌دهد به جامعه اسلامی. یعنی نماینده‌‌‌ی یك میلیارد و 300 میلیون مسلمان، در آن جزیره جهانی این آدم است.
نماینده ‌كل 2 میلیارد نفر شرق ، یعنی چینی‌ها ، ژاپنی‌ها ، ویتنامی‌ها ، لائوسی‌ها و كره‌ای‌ها ، یك زوج كره‌ای هستند.
برای تمدن آمریكای لاتین كه اسپانیولی زبان هستند یك زنی را در فیلم به نام آنالوسیا ( Ana Lucia Cortez ) قرارداده‌اند كه این زن در خود امریكا در ایالت كالیفرنیا پلیس بوده است.
برای تمدن آفریقایی 3 ، 4 سیاه پوست گذاشته، اما پنبه كار آنها را زده! یعنی اصلاً حل شدند در فرهنگ امریكایی. می‌ماند بقیه كه همه آنگلوساكسون ( Anglo-Saxons ) هستند.
از روسها یك نفر منفی كه یك چشمش بسته است.
از فرانسوی‌ها یك زنی به عنوان نماد فرانسه ایفای نقش می‌كند، بقیه دو قطب اصلی هستند؛ یهود كه نماینده اصلی آن بنجامین ( Benjamin Linus ) است و بازیگر آن اصلاً یهودی است، از یهودیان اشكنازی كه قیافه‌اش كاملاً یهودی است و اسمش هم یهودی است. این از یكی دستور می‌گیرد بنام جكوب ( Jacob ) كه ما به آن یعقوب می‌گوییم. یك اسم یهودی است. یعنی پشت صحنه اداره جزیره جهانی، یهود است. بازیگران اصلی همه آنگلوساكسون هستند، همه انگلیسی تبار هستند. یعنی آمریكایی، كانادایی و استرالیایی.
نقش اول فیلم یك آمریكایی است به نام « جك شفرد » ( Jack Shephard ) یعنی چوپان. مسیحی‌ها معتقدند كه هركسی مسئولیت دارد، چوپان گله است. یعنی از اول صحنه كه هواپیما سقوط كرده، چوپانی گله را شروع می‌كند. اسم پدرش « كریستین شفرد » است. كریسیتین ( Christian ) یعنی مسیحی. چوپان مسیحی. این انسانِ تراز لیبرالیسم است. انسان باكلاس لیبرالها. بلافاصله انسان منفی لیبرالها را معرفی می كند. یعنی ساویر ( Sawyer ). از داستان « تام ساویر » این عنوان را گرفته است. ساویر، انسان تراز پایین است.
یك پرانتز بازكنم یك دقیقه فلسفه هنر بگویم. در فلسفه هنر می‌گویند كه شما باید تراژدی ارائه كنید. هركس كار هنری می‌كند باید تراژدی بدهد. تراژدی كشمكش بین دوگروه دیونیزوس ( Dionysus ) و آپولون ( Apollonius ). آپولون مرد است و نظم ایجاد می‌كند، باصطلاح خوب است. دیونیزوس نماد زن است بی‌نظمی و هرج و مرج را دنبال می‌كند و آشوب و به‌هم‌ریختگی را می‌خواهد. از زمان ارسطو قراربود بین این دو شخصیت كاتارزیس ( Catastasis ) صورت بگیرد. یعنی انسان تصفیه شود. از تقابل بین این دو مثلاً ما بزرگترین تراژدی را قضیه عاشورا می‌بینیم، می‌گوییم خوب‌ها یك طرف و بدها یك طرف اینها به تقابل رسیدند، تصفیه ما در این صورت می‌گیرد كه نگاه كنیم و از آن درس بگیریم. از نیچه به این طرف، فلسفه هنر تغییر می‌كند؛ می‌گوید نظام آپولونی را كنار بگذارید. بچسبید به دیونیزوسی.
نمونه آن را ماه رمضان امسال در تلویزیون دیدید. این سری فیلم‌ها كه اخیراً ساخته می‌شود مثل سریالهای 80 قسمتی و در طول سال می‌بینید، آن مدل كه هیچكس در آن قهرمان نیست، همه عوضی هستند، همه كارهایشان بد است. همه از یك سطح بخصوصی به پایین است، این را « هنر دیونیزوسی » می‌گویند. سر افطار مردم می‌روند توالت دستهایشان را خشك می‌كنند، حرفهای زشت و ركیك می‌زنند، صدای مردم را درمی‌آورند. به این می‌گویند هنر دیونیزوسی. یعنی همه چیز بی‌نظمی و بی‌اخلاق. هیچكس انسان تراز ندارد. اصلاً در این فیلم آدم بزرگ نمی‌بینید. یك سریال هم بود شخصیتی داشت به نام « داداشی » كه همه بچه پیغمبر بودند. از اول آن شما می‌دانستید بالاخره یك روز همه جمع می‌شوند، همه چیز درست می‌شود، نظم برقرار می‌شود. به آن می‌گویند هنر آپولونی.
این كه سریالهای ما جذابیت ندارد و فیلم‌های خوبی نداریم، بدین علت است كه آن ابزاری كه از آن طرف آوردند بنیادش ایراد دارد. این كه یك هنرپیشه زن را گریم كنند این كه نمی‌شود هنر. كارگردان‌های ما را جمع كنید یك امتحان فلسفه هنر از آنها بگیرید 99 درصد آنها رد می‌شوند. دلیل اینكه این فیلم اینقدر جذابیت دارد، بدین خاطر است كه انسان تراز لیبرالیسم با انسان دیونیزوسی آن، اینگونه نیستند. از صفر تا 100، انسانهای تراز لیبرالیسم را معرفی كرده است یعنی شما هرچه در سرزمین خود بودید آن را رها كنید! در تفكر لیبرالی وقتی آمدی اینجا حالا استعداد خود را بروز بده. اول سردر تمام فرودگاه‌های آمریكا وقتی پیاده شوید این جمله نوشته شده است: « آمریكا سرزمین فرصت‌ها ». یعنی این سرزمین، سرزمین فرصت‌هاست. اگر پیاده شدی كار نداریم كه در دنیای قبل تو چه بودی، بارها در این فیلم این جمله تكرار می‌شود، لذا هركس امكان دارد استعداد خود را بروز دهد. یعنی لیبرالیسم از صفر آن « ساویر » و 100 آن « جك شفرد » كه چوپان اینهاست.
جان لاك ( John Locke ) پدر لیبرالیسم است. نفر سوم این فیلم جان لاك است. تمام نكات اصلی كتابهای فلسفه لیبرالیسم را درآوردند و در دهان این آدم قرار دادند، درتمام این 86 قسمت. مثلاً جمله معروف دارد كه می‌گوید « این تو نیستی كه می‌توانی به من بگویی كه چكار نمی‌توانم بكنم » ببینید جمله پیچیدگی دارد. این تو نیستی كه به من بگویی چكار نمی‌توانم بكنم. این را در این فیلم تا شماره 5 آن 5 بار تكرار می‌كند. یعنی شما از پای فیلم بلند می‌شوید بدون اینكه خودتان متوجه شوید دوره ایدئولوژی لیبرالیسم را گذراندید. اندیشه جان لاك در القای غیرمستقیم كامل متوجه شدید.
نفر بعدی كه نقشش خیلی مهم است در این فیلم دزموند (Desmond Hume )، یا دیوید هیوم ( David Hume ) همان كه كانت ( Immanuel Kant ) می‌گوید « این مرا از خواب جزمی بیدار كرد » كسی كه رسماً می‌گوید من ملحدم ؛ یعنی پدر امپریسم ( Empiricism ) پدر حس‌گرایی، یعنی هرچه در حس و تجربه نگنجید، باورپذیر نیست. پدر فلسفه انگلیس؛ اینقدر علنی اعلام كردند كه این جزیره جهانی است، هركدام از تمدنها یك درصدی دارند اما مدیران این تمدن كه با یكدیگر دعوا می‌كنند، انسانهای لیبرال آمریكایی و انگلیسی هستند.
نفر بعدی مجموعه زنهای این فیلم هستند 10 نفر زن اصلی دارد. زن در ادبیات استراژیك یعنی سرزمین ( Land ) و عقیده ( Oponion ). مثلاً می‌گوییم مام میهن. عقیده هم تاء تأنیث دارد، مؤنث است. در ادبیات نمایشی زمان یونان می‌گفتند كه زن را در تئاتر وقتی می‌آورید یعنی سرزمین و عقیده‌ای كه تصرف می‌شود. یعنی در این فیلمها وقتی خانمی سیبی به كسی دیگری می‌دهند، نمادش این است كه اجازه می‌دهد تصرف شود؛ نماد شب زفاف.
شما نگاه كنید 10 زن اصلی كه در این فیلم است اولین كه مهمترین آنهاست « كیت » ( Kate ) است. این دختر یك موسیونر ( missioner ) مذهبی بوده است. فامیلی اصلی او، لیلی اوانجلین ( Evangeline Lilly ) است. مدتی در فیلیپین بوده كه برود موسیونر مذهبی شود. این كانادایی الاصل است.
نفر دوم یك زن آمریكایی است به نام « ژولیت » ( Juliet Burke ) كه این كارش در جزیره كه هیچ بچه ای به دنیا نمی‌آید تلاش می‌كند در این جزیره بچه به دنیا بیاورد و هر زنی كه حامله شود، می‌میرد. وقتی یهودیان او را می‌آورند این جزیره به خاطر این است كه زاد و ولد تمدنی ایجاد كند. زن یادتان باشد نماد سرزمین است. كسانی كه تصرف می‌شوند.
نفر سوم اسمش « كلیر » ( Claire Littleton )، هنرپیشه استرالیایی است. تنها كسی كه در این جزیره حامله است و بچه به دنیا می‌آورد و به‌عنوان تنها تمدنی كه زاد و ولد می‌كند و در آینده باقی می‌ماند این زن است و اسم بچه او « هارون » ( Aarun ) است. هارون در نگاه ما برادر « موسی (ع)» است، در كاركردی كه وقتی موسی‌علیه‌السلام می‌رود كوه طور و برمی‌گردد، وقتی اینها گوساله پرست می‌شوند می‌گوید زورم به آنها نرسید. اما در یهود و مسیحیت هارون همان كسی است كه « گوساله » را ساخت. تكرار می‌كنم هارون در اندیشه مسیحی و یهودی كسی است كه خود سامری است یعنی آن گوساله را ساخت. تا برادرش رفت كوه طور و برگشت همه را گوساله پرست كرد. تنها كسی كه در تمدن بشری باقی می‌ماند و از آنگلوساكسون‌هاست ، سامری است و می‌نویسند كه مسلمانها در قرآن به حرف ما اعتقاد ندارند. می‌گویند هارون، سامری نیست. اما یهود و مسیحیت معتقدند كه سامری است. نسلی كه باقی می‌ماند از آنگلوساكسون‌ها در نظام تمدن آینده سامری است.
زن بعدی، زنی است به نام « پنلوپه » ( Penelope ) در اندیشه یونانی یعنی زن وفادار. كسی است كه تا وقتی شوهرش اودیسیوس رفت جنگ و برگردد 108 خواستگار داشت، ماند به پای شوهرش. انگلیس كشوری بود كه ریخت در دریاها و سرزمین‌ها را گرفت. در این جزیره، كسی كه بدون هواپیما آمده باشد، هیوم است. هیوم ، پدر فلسفه انگلیس و پنلوپه نماد سرزمین و عقیده انگلیس كه نمی‌خواهد غیر از خود هیوم با كس دیگری ازدواج كند، با یك كشتی سه سال دربه در دنبال هیوم می‌آید. زنی وفادار و آخر فیلم هم او افراد را از جزیره نجات می‌دهد. پدرش لرد ( Lord ) است. انگلیسیها طبقه اشراف دارند. نماد سرزمین انگلیس كه به غیر از دیوید هیوم به كسی توجه ندارد.
زن بعدی آنگلوساكسون شانون ( Shannon Rutherford ) است. هتل هیلتون درتمام دنیا را می‌شناسید. این شخص، دختری داشته كه مانكن و بسیار زن فاسدی است. نماد بخشی از زندگی آمریكایی با هیكلی مشابه هیكل باربی، شانون است. این پسر مسلمان، عاشق این می‌شود و در فیلم این القا را می‌كند كه انسان مسلمان، فقط در علاقه و تصرف سرزمین غرب فقط حق دارد با بخش « لمپن » سرزمین غرب ارتباط برقرار كند. بسیاری از جذابیتهایی كه غرب برای جوانهای ما دارد جدابیتهای بخش لمپنی غرب است، نه جذابیتهای به درد بخور غرب.
زن بعدی یك زن سیاه پوست است به نام « رز » ( Rose Henderson ). زن پیری است كه نماد آفریقاست. آنالوسیا كه اشاره كردم نماد آمریكایی لاتین است.
« سان » ( Sun ) كه در زبان انگلیسی خورشید معنا می‌دهد، نماد سرزمینهای شرقی است و دَنیله ( Danielle Rousseau ) هم نماد سرزمین‌ فرانسه است. نسبت اینها چگونه تعریف می‌شود؟
چرا این فیلم جذابیت دارد و خط تعلیقش را جوانها دنبال می‌كنند؟ تعلیق یعنی پادرهوا بودن. فیلمی اگر تعلیق داشته باشد می‌گویند، كشش دارد. خط تعلیق فیلم به خاطر این 5،6 كاراكتر است.

عشق مثلثی، جك با ساویر نسبت به كیت. یعنی جك كه كه چوپان اینهاست و انسان لیبرال تراز آنهاست و ساویر كه لمپن آن جامعه است ( نمی‌آیند در جامعه‌شان فقط بگویند مثلاً ما یك بسیجی معرفی می‌كنیم مطلق انسان دینی است ) هنرمند آنها می‌گوید ما لیبرال درجه یك و دو و سه و 88 و درجه 100. ما نمی‌آییم بگوییم بچه مسلمان انسان ایرانی یك، دو، سه تا 100 ما صرفاً می‌خواهیم یك ضرب بگوییم یك نفر مطلق ما است. بعد مردم نگاه می‌كنند كه این دست یافتنی نیست. این شهیدی كه شما معرفی می‌كنید نمی‌شود به آن رسید، « آسمانی » است. حالا یك فیلمی ساخته می‌شود بنام « اخراجیها » مردم می‌بینند كه در جبهه بعضیها پشتك- وارو هم می‌زدند. چرا ما می‌آییم اینگونه برخورد می‌كنیم. طرف می‌آید بین این دو آدم، این زن را قرار می‌دهد، یعنی كیت، عشق مثلثی این دو یعنی خوب و بد تفكر لیبرال، سرزمین كانادا را می‌خواهند تصرف كنند و سرزمین كانادا به این دو گرایش دارد، پیامی كه آمریكاییها می‌گویند ( چون كانادا را مكانی لمپنی می‌دانند ) كه می‌خواهد متمایل شود به نماد آمریكا یعنی سرزمین كانادا می‌خواهد تصرف شود از سوی ساویر كه آدم پست است. این عشق مثلثی اول .
عشق مثلثی دوم عشق بین جك، با آن یهودی یعنی بنجامین درباره ژولیت آن دكتر آمریكایی است. یعنی اصل سرزمین تمدن اصلی غرب نماد آن می‌شود ژولیت، بنجامین یهودی تا الآن دنبال او بوده است، برای تفكر یهود رقیب پیدا شده است، یعنی تفكر آمریكایی. آن صحنه‌ای كه با هم شطرنج بازی می‌كنند جك و یهودی آن نماد این است كه شطرنج بازی می‌كنیم تا جزیره را تصرف كنیم. مدیریت بر این جزیره، او می‌گوید « جزیره من » یعنی آن فرد یهودی می‌گوید دنیا برای من است، من شما را از این جزیره‌ام بیرون می‌كنم و جك می‌ایستد روبه روی او و آخر آن به توافق می‌رسند.
در آخرین قسمت این فیلم وقتی همه از جزیره فرار می‌كنند، می‌روند آمریكا دوباره مجبور می‌شوند برگردند كه پیام آن این است كه از اتوپیا و مدینه فاضله‌ی لیبرال هیچكس نمی‌تواند فرار كند، هركجا بروید باید برگردید. ایدئولوژی متفاوتی وجود ندارد. آقای ژوزف استیك‌لیتس وقتی می‌گوید نئولیبرالیسم دوره آن تمام شد یا فرانسیس فوكویاما می‌گوید نابود شده است، در این فیلم این خبرها نیست، حرف اول و آخر شده لیبرالیسم و این جزیره و بهشت همین وضع موجود است و باید برگردیم. نیمه شعبان امسال مقام معظم رهبری فرمود: « منتظر كیست؟ كسی كه به حفظ وضع موجود قانع نیست » در این فیلم برعكس است. می‌گوید كه وضع موجود همین جزیره جهانی است و شما هیچ راه دیگری ندارید، اگر از اینجا بیرون بروید دوباره باید برگردید. دو نفری كه توافق می‌كنند برگردند همین دو رئیس هستند، یعنی بنجامین یهودی و جان لاك. بالای سر چه كسی؟ بالای سر جنازه جك شفرد، بالای سر جنازه جان لاك. آخرین پلانی كه در این سریال می‌بینید این است.
بین انسان تراز پایین لیبرال و انسان تراز بالای لیبرال دعوا بر سر سرزمین است. یعنی كیت نماد كانادا، دعوا بر سر خود اصل آمریكا یعنی سرزمین اصلی آنگلوساكسون‌ها، دعوا بین یهود، یعنی بنجامین و جك است. این عشق دوم بود.
عشق سوم عشق مثلثی زن كره‌ای با شوهرش و با فاسقش كه علاقه به آمریكا دارد.
عشق بعدی عشق پنلوپه به همان دزموند كه همان دیوید هیوم است كه موجب تعلیق فیلم است.
عشق بعدی عشق سعید یعنی فرد مسلمان به زن آمریكایی كه شانون ( Shannon ) است كه نشان می‌دهد مسلمانان نمی‌توانند سرزمین آمریكا را تصرف كنند و از آنها بچه دار شوند. از پیوند تمدن اسلامی با تمدن غربی بچه‌ای به دنیا نمی‌آید آن یك نفر هم كه از بیرون تمدن انگلوساكسون علاقه داشت كشته می‌شود وسط فیلم. یعنی این زن را حذف می‌كنند، یعنی اثری نماند از اینها كه یكی ازآنها تصرف می‌شود و بچه‌ای كه قرار است تمدن دورگه بوجود بیاورد.
عشق آنالوسیا به ساویر است. یعنی تمدن لمپنی یعنی آمریكای لاتینی‌ها، عشقشان به تمدن لمپنی آمریكاست. عشق رز به همسر آنگلوساكسونش است. شما صحنه‌ای كه در این فیلم می‌بینید، صحنه علاقه این پیرزن سیاه پوست به یك شوهر پیرمرد سفیدپوستی است. القا می‌كند كه این دو نفر را می‌بینید چقدر به هم علاقه دارند این زن تمدن آفریقایی بوده در جوانی‌هایش علاقه مند شد به تمدن سفیدپوست آغوشش را بازكرده و تصرف شده. حالا ببینید چه در فراغ همدیگر عین دو مرغ عشقی كه از هم دور می‌افتند مریض می‌شوند.
عشق دَنیله ، این فرانسوی قبلاً زن بنجامین بوده و از او دختری دارد به نام « الكس » ( Alex ).
پیامی كه در این فیلم القا می‌كند این است:
اولاً تمام آدمهای این فیلم حرامزاده است، یعنی در هر قسمت، گذشته این افراد جزیره را بررسی می‌كند، تمام آدمهای این فیلم حرامزاده هستند از جمله این بچه‌ای كه در این جزیره به دنیا می‌آید. یعنی به كلیر می‌گویند این بچه پدرش كیست؟ می‌گوید من اوپن ( Open ) هستم، فكرم باز است. خیلی امروزی هستم. یعنی چی پدرش كیست؟ یعنی تمدن حرامزاده. تمام كاراكترهای این فیلم همه حرامزاده هستند. زندگی آنها را نشان می‌دهد.
در آمریكا آمارهای رسمی نشان می‌دهد بین 54 تا 56 درصد از بچه هایی كه به دنیا می‌آیند پدرشان معلوم نیست چه كسانی هستند، اخیراً در شمال غرب آمریكا نیویورك، بوستون تا خود واشنگتن دادگاه‌هایی به وجود آمده كه مجوز می‌دهد به پدرها كه بروند فرزندان خود را تست ژنتیك كنند تا معلوم شود كه بچه متعلق به خودشان است یا نه، كار به این افتضاح كشیده آمار غیررسمی فقط متعلق به خود فرانسه 92% است، یعنی92% از بچه‌هایی كه در فرانسه به دنیا می‌آیند پدرانشان معلوم نیست كه چه كسانی هستند! یعنی یك تمدن زنازاده؛ حالا پیام جامعه لیبرال در این فیلم این است كه این بهشتی كه می‌بینید وجود دارد، هیچ كدام از این آدمها سرجای خودشان نیستند. البته در این فیلم كشیش مسیحی كه سیاه پوست است و آفریقایی است یك گانگستر قاچاقچی مواد مخدر است كه هارون را غسل تعمید می‌دهد.
پیام دوم فیلم این است كه نئولیبرالیسم آخرین راه است. بشر هیچ راهی ندارد. در این فیلم سهم هر تمدن را روشن كرده است، می‌گوید در این جزیره جهانی مسلمانها فقط تابعند. باید ما به آنها بگوییم. یعنی آن سفیدپوستها می‌گویند تو كجا برو كجا بیا، برای سیاه پوستها، چینی‌ها، ژاپنی‌ها و كره‌ای‌ها تصمیم می‌گیرند. تنها كسانی كه تصمیم می‌گیرند برای سرنوشت جزیره آنگلوساكسون‌ها هستند. خود به خود كسی كه این فیلم را می‌بیند به او القا می‌شود كه اگر رفت در سازمان ملل بنشیند تا آگلوساكسون‌ها برای او تصمیم بگیرند.
پیام بعدی فیلم این است كه جزیره جهانی همان بهشت لیبرالیسم است كه بشر راه برون رفتی برای آن ندارد (حفظ وضع موجود) و اگر رفته باید برگردد. اتوپیاگرایی و مدینه فاضله لیبرالیسم را به بهترین نحو نشان می‌دهد. ببینید اصل بحث مردم‌سازی، دولت سازی و نظام‌سازی است. در این 47 نفر اینقدر اینها قشنگ تمرین نظام سازی كردند، می‌گویند مردم چینی (Nation bulding )، دولت سازی ( State bulding )، تمدن سازی ( System bulding ) به دو روش صورت می‌گیرد یا مردم از ترس دور هم جمع می‌شوند یا از سر محبت اینها از ترس مشكلاتی كه در جزیره وجود دارد دور هم جمع می‌شوند، از سر محبت بین آنها علاقه‌های عاطفی به وجود می آید، ملات رابطه‌شان می‌شود. لذا در عراق اصلی‌ترین مسئله‌شان دولت چینی است.

علوم استراتژیك، سه كار اصلی می‌كند، دولت چینی، مردم‌چینی ونظام‌چینی. در افغانستان ملت سازی می‌كنند، كتابهای جدید فوكویاما را ببینید. در عراق دولت چینی می‌كنند. در لبنان و فلسطین دولت چینی می‌كنند. ما با آمریكاییها رقابت می‌كنیم، آمریكا در لبنان یك دولت به وجود آورده است یك شق‌ آن جریان حزب‌الله است. در فلسطین یك دولت آنها به وجود آوردند كه ابومازن است، در كرانه باختری یك دولت به وجود آمده كه جریان اسلامگراست و در نوار غزه است. یعنی این حكومتها دو سر دارند. در جمهوری آذربایجان، پاكستان، افغانستان و عراق اینها دارند دولت چینی- ملت چینی می‌كنند.
در این فیلم روش‌های دولت‌چینی ، ملت‌چینی توسط اینها را به خوبی نشان می‌دهد. گروه دیگری از اینها كه افتادند گوشه‌ای از جزیره، همه لت و پار می‌شوند، یعنی نمی‌توانند دولت چینی كنند. آنهایی كه لیدر آنها اسپانیایی است. اما جك شفرد كه چوپان اینهاست وقتی تهدید می‌شود 4 اسلحه در هواپیما بوده است. یك زن را صدا می‌كند كه پلیس بوده است. می‌گوید می‌خواهیم ارتش راه بیندازیم، چه چیزی نیاز داریم؟ خودش بخش سیستم بهداشت و درمان را راه می‌اندازد، سیستم شكنجه راه‌ می‌اندازد.
فرد مسلمان را می‌گذارند كه ساویر را شكنجه كند، همه وسایل را جمع كرده بود، نمی‌داد؛ یكی از اینها آسم دارد، ساویر وسایل این را می‌گرفت و از آنها باج می‌خواست. او را سیستم امنیتی و شكنجه گر این گروه می‌گذارند. ببینید دولت چینی ملت چینی نشان می‌دهد كه آمریكاییها و انگلیسیها چقدر در این قضایا مسلط هستند. سیطره آنگلوساكسون‌ها بر جزیره جهانی را نشان می‌دهد، تقابل و همكاری آنگلوساكسون‌ها و یهود در مدیریت و سیطره جهان؛ تمام این فیلم بنجامین یهودی با جك ضد و دشمن هم هستند. یك موقع این اسیر اینها می‌شود، یك موقع آن اسیر اینها می‌شود. اما آخر سر غده‌ی در كمر یهودی را همین دشمن معروف یعنی جك درمی‌آورد. درواقع می‌گویند برای مدیریت بر جهان همكاری ما یعنی یهودی‌ها با آنگلوساكسون‌ها ضروری است.
در این فیلم و در این جزیره یك عدد رمزی وجود دارد كه باید صفرش بكنند. عدد « 108 » مدام این كنتور می‌اندازد یك تأسیساتی زیر جزیره پیدا می‌كنند كه اگر این كار را انجام ندهند جهان منهدم و متلاشی می‌شود. آن عدد 108 را وقتی در سایت اصلی فیلم لاست می‌بینید، می‌گویند این عدد را از بودا گرفته‌اند.
در اندیشه بودائیسم و هندوئیسم 108 گناه وجود دارد. یعنی هركدام یك دقیقه است و هر 108 دقیقه یكبار باید اینها رمزی را وارد كنند كه جهان منهدم نشود. چه كسی قبلاً پای كامپیوتر بود؟ هیوم ملحد انگلیسی، از اینجا به بعد جان لاك و جك می‌نشینند پای كامپیوتر كارشان این است كه هر 108 دقیقه كه این كنتور می‌اندازد یعنی هر 108 باری كه بشر یك دور همه گناهان را انجام می‌دهد اینها هستند كه نمی‌گذارند جهان متلاشی شود. القا از این آشكارتر؟ در هیچ كار سینمای اینها انجام نداده بودند.
یك آدم دارند العیاذبالله امام زمان آنهاست. در این فیلم یك فیزیكدان آوردند كه فارادی ( Dan Faraday ) است. كاملاً المانها اصلی است. در خود این دائرة‌المعارف فیلم هم در اینترنت هم گفته‌اند همان فرادای فیزیكدان معروف انگلیسی است. وقتی كه اینها می‌آیند در جزیره پیاده می‌شوند با همان زن مردم شناس با چتر سقوط می‌كنند، می‌آیند در فیلم یك موشك از روی كشتی تست می‌كنند، یك موشك كوچك آزمایشی كه به جزیره برخورد كند. ساعت می‌گیرد می‌بیند دودقیقه اختلاف ساعت دارد. یك دقیقه و 30 ثانیه باید می‌آمده، 3 دقیقه و 30 ثانیه می‌آید، همانجا متوجه می‌شوید این جزیره وجود ندارد، اصلاً در عالم برزخ است؛ یعنی از زمان عبور این جزیره وقتی كه این موشك دو دقیقه اختلاف داشته است. وقتی گروه اول با هلی‌كوپتر می‌رود هیوم هم همراه آنها است، هیوم وقتی از زمان عبور می‌كند و وقتی برمی‌گردد درعالم واقع، ذهنش به هم‌ می‌ریزد. مثل كامپیوتر كه می‌ریزد به هم، فارادای تلفن را به دست مرد عرب می‌دهد و بعد امامت می‌كند بر زمان.
ببینید ما یا در زمان هستیم مثل ما. بعضی‌ها با زمان هستند و بعضی‌ها بر زمانند. فارادای در این فیلم بر زمان است. چطور؟ تلفن را دستش می‌گیرد به دیوید هیوم می‌گوید بیا او را می‌برد 16 سال پیش. از لندن برو آكسفورد بیا در فلان طبقه و فلان كلاس و او را در كلاس خودش می‌برد. 16 سال پیش همین معادلات جزیره را طرح می‌كرده است. یعنی « بدون زمانی » تلقی كه ما از امام زمان داریم این است كه امام در زمان نیست كه مثل ما شامل زمان باشد. امام با زمان هم نیست، امام بر زمان است. بقدری زیبا توانسته این امامت بر زمان را توسط این آدم القا كند كه شما به سادگی متوجه می‌شوید آنها امام زمان دارند. یعنی غولی مثل دیوید هیوم معادلاتش ریخته به هم حالا تلفن را می‌دهد دستش بعد هدایت می‌كند از زمان فعلی به 16 سال پیش آرام آرام می‌گوید بیا اینجا بعد می‌بیند همین زمان فعلی است. یعنی این معادله ذهنی او را با تماس تلفنی درست می‌كند.
سینمای استراتژیك ناتوی فرهنگی در دوره جنگ سرد و بعد از جنگ سرد و دوره جدید هردفعه یك پیام داشت؛ اگر یك روز جیمز باند را در مقابل شوروی می‌ساختند اگر علیه سیستم هسته‌ای مس‌ساختند الآن مسئله‌شان تروریسم و اسلام‌هراسی و مواجهه با اینكه اسلام تمدن سازی نكند.
انگاره‌هایی كه اسلام با آنها تمدن سازی می‌كند « تقوا » ، « حیا » ، « ایمان » و « یقین » است. در این فیلم‌ها هر چهار انگاره ، مورد هجوم قرار می‌گیرد. من برای اینكه نقد فیلم لاست را جاهای مختلف انجام می‌دهم، دوبار مجبور شدم كامل ببینم و ابعاد مختلف آن را ارزیابی كنم. واقعاً اگر ما یك روز جوانانمان در هنر سینما به جایی برسند كه جامعه آرمانی مورد نظر جمهوری اسلامی و اسلام و انسانهای تراز اسلام و قرآن را با این ابعاد و هنر بتوانند انجام دهند، اندازه میلیونها جلسه سخنرانی و هزاران منبر و صدها كتاب ارزش دارد. ولی لیبرالیسم آمده حیازدایی، مقابله با تقوا، اصالت خرافه و جادو، تثبیت اینكه شما هر 108 گناه را انجام دهید ما آنگلوساكسون‌ها نشستیم پای آن و دنیا را رِست می‌كنیم، صفر می‌كنیم تا از نو شروع شود.
همان كاری كه در فیلم كنسانتین ( Constantine ) ، لوسیفر ( Lucifer ) انجام داد. یعنی پزشك به كنسانتین گفت اگر اینگونه سیگار بكشی ریه‌ات نابود می‌شود و می‌میری، تو سرطان گرفتی، در آخر فیلم كنسانتین، لوسیفر دست كرد در ریه‌های این تمام لجن‌ها و دود ریه‌اش را بیرون آورد. یعنی تو به آن اینكار را بكن و این كار را نكن‌ها گوش نكردی راحت باش من لوسیفر آخرمی‌خواهم گناهانت را ببخشم، اینجا در این فیلم القا می‌كند كه 108 گناه را كه هر بار بشر انجام می‌دهد یك دور این صفر می‌شود، یعنی آنگلوساكسون‌ها دوباره كنتور حركت جهان را می‌زنند.
فضای كلی سینمای ناتوی فرهنگی القای بی حیایی است ( Porn ). فقط در دو سال قبل آمریكایی‌ها 35 میلیون وب‌سایت پورن ثبت شده داشتند. یعنی آن تعداد وب‌سایت پورن و تصاویر مستهجنی كه قبلاً ثبت شده هیچ، از دو سال پیش 35 میلیون وب سایت ثبت شده است. دفاع از همجنس‌گرایی و موارد از این قبیل، مگر غیر از این بود كه قوم لوط بخاطر همین چیزها از هم پاشید.
پس سینمای ناتوی فرهنگی در یقین زدایی و ایمان زدایی و حیازدایی و تقوا زدایی پایه اصلی را دنبال می‌كند. پیام آن مثل فیم لاست این است كه بهشت موعودی كه گفته شده همین لیبرالیسم است. ببینید كه تصاویر چقدر كارت پستالی است و شما راه برون رفت از این ندارید. اما یادتان باشد جوانهای مختلف جهان شما نمی‌توانید هیچ زن آنگلوساكسونی یعنی سرزمین و تفكر و تمدن آنلگوساكسون را صاحب شوید. در این فیلم در ماجرای آن پسر عرب، نه فقط دختر آمریكایی را می‌كشند كه اینها با همدیگر علاقمند شدند، بچه دار نشوند، تمدن اسلامی نتواند حتی جزئی از آن قسمت لمپنی تمدن غرب را هم اشغال كند، بلكه خود نامزد این كه یك دختر عراقی بود و زمان صدام انقلابی بود و شكنجه می‌شد، توسط خود اینها كشته می‌شود، یعنی در قسمت‌های آخر فیلم حتی خود تمدن اسلامی كه نماینده آن، این آدم لمپن صدامی می‌شود، خود این از مسلمانها نیز نمی‌تواند زاد و ولد داشته باشد و ادامه دهد. اما تمدن آنگلوساكسون دارد، یعنی آن دختر كره‌ای برمی‌گردد سرزمین خودش و بچه دار می‌شود. پس بقای تمدنی را چگونه می‌بینند؟ ‌با نگاه نئولیبرالیسم.
دوست داشتم در این سینماگرهای ما یكی وجود داشته باشد مثل این، یك فیلم درست كند. مثلاً فرض كنید یك كاراكتری مثل « باربی » بیاید عاشق یك پسر ایرانی شود و پیام اینگونه بدهد. نه تنها نیست، بلكه ضربه آخری كه زدند این بود كه یك هنرپیشه ایرانی بازی كرده بود با بازی دی كاپریو. از این دلم می‌سوزد من 4 سال پیش در حوزه علمیه كلاس داشتم سر برخی از كلاسها خبرنگارها هم می‌آمدند.
من فیلمی را در سینما دیدم به نام « جایی دیگر » همین خانم بازی كرده بود. من اعتراض كردم خبرگزاری های مثل مهر ، فارس این را منعكس كرد كه فیلم جایی دیگر این فیلم در سینمای استراتژیك است و بسیار خطرناك است. فیلم جایی دیگر ماجرای فرار چند ایرانی بود به یك جزیره كه یكی بیاید اینها را خارج ببرد. یك آدم دو جنسیتی است یك آدم سیاسی است كه از شوهرش فرار كرده این خانم در فیلم یك دختر جنوبی است كه حامله شده معلوم نیست كه چه كسی حامله اش كرده برای اینكه بچه اش را سقط نكند از ترس خانواده‌اش فرار كرده كه از اینجا بیرون رود. یكی از هنرپیشه‌ها باصطلاح روشنفكر در این فیلم هست كه این فرد قبلاً جبهه می‌رفته عكاس بوده در جنگ. یعنی كسی كه وقایع جنگ را ثبت می‌كرده این در فیلم می آید می شود محافظ و مراقب دختر. یعنی كسی كه به این دختر نماد سرزمین و عقیده تجاوز كرده این را بچه دار كرده و این سرزمین و عقیده نمی‌خواهد این چیزی را كه از آن حامله شده زمین بگذارد.
وقتی می‌خواهد از اینجا بیرون رود و از كشور فرار كند حالا چه كسی محافظش می‌شود كسی كه از این سرزمین دفاع می‌كرده. لحظه دفاع مردم این سرزمین ثبت می‌كرده و خون دادن آنها كه به عنوان اینكه مام میهن و زنان میهن عقاید را حفظ كنند.
خیانت فرهنگی كه افراد این فیلم، آن را ساختند و پخش كردند و آمریكایی بودن آنها امروز كه فیلم جدید این خانم را ساخته شده رو می‌شود كه همه با هم خواب بودند.
هیأت اسلامی هنرمندان در سال 83 یك برنامه‌ای گذاشت، رفتم گفتم این فیلم جایی دیگر خطرناك است این ادامه دارد، امام می‌فرمود: « اینها برای صد ساله‌ آینده برنامه ریزی می‌كنند.» از این خانم چرا در فیلم‌های انقلابی استفاده می‌كنید؛ « میم مثل مادر » این سینماگران كه غول سینمای دفاع مقدس و روشنفكری محسوب می‌شوند، حداقل این ادبیاتی كه من امشب برای شما گفتم نمی‌دانند!
این فیلم پخش شد، یك صحنه دارد در این فیلم كه آقای مصفا با همین خانم می‌رود خرابه‌های همان جزیره، خرابه‌هایی كه در جنگ‌های قدیم این ایرانیها دفاع كردند از آن و ویران شده است؛ ( نقل به مضمون ) می‌گوید: « چرا قدیمی‌های ما مقاومت می‌كردند، مرزها برای چیست؟!» یعنی چرا اجازه نمی‌دهید هر تجاوزی صورت گیرد؟! چرا می‌ایستید؟! یعنی پیام این فیلم در گفتگوی تمدنها، تسلیم مطلق است. بگذارید تمدن غرب بیاید بگیرد، چكار دارید كه این از كجا حامله شده است؟‌ بگذارید عقیده‌تان حامله شود، بگذارید سرزمین‌تان اشغال شود، نطفه انسان غربی در این سرزمین ریشه بدواند.
عراق را گرفته‌اند، یك میلیون و ششصد هزار كشته ره‌آورد همین فضای باز فكری و فرهنگی و ناتوی سیاسی، نظامی و اقتصادی است. آن روز گفتم این داستان ادامه خواهد داشت؛ حالا این فیلم را با دی كاپریو بازی كرده است. این فرد خودش هنرپیشه‌ای همجنس باز است. زن در ادبیات سینمایی یعنی نماد سرزمین. وقتی این می آید عاشق خانم می‌شود، اولین برخوردی كه با همدیگر دارند می گوید « تو ایرانی هستی؟» می گوید « نه! پدرم ایرانی است » این فیلم برای مصرف داخل ساخته شده و با استانداردهای هالیوود نیست. گفتند كه گونه‌ای بسازیم فعلاً ‌داخل ایران مقاومت زیاد نشود، خیلی به هنرمندها فشار نیاورند، خیلی بد نشود، سنگین نشود.
بله! خانم در این فیلم پوشیده است. ارزشهای نیكول كیدمن، دمی مور و دیگر بازیگران توالت‌ها و رختخواب‌هایشان در این فیلم نیست. اما علناً‌ می‌گوید « انسان ایرانی! من این فیلم را برای جامعه تو ساختم، تو كه از زمان كشتی تایتانیك تا به امروز دی‌كاپریو را می‌شناسی » ، از دار و دسته نیویوركی‌ها تا بحال دی كاپریو را می‌شناسی و فكر می‌كنی این چهره علاقمندی است و تو جوان ایرانی كه با او سمپاتی داری، می‌گوید كه او عاشق سرزمین توست، عاشق عقیده توست.
آخر فیلم وقتی می‌آید از بیرون نگاه می‌كند به آن بیمارستان و آن دختر را در داخل می‌بیند؛ یعنی من از بیرون سرزمین تو ایستاده‌ام و عاشق تو هستم. « القای روانی » آنوقت یك احمقی به نام هنرمند در روزنامه‌ها می‌نویسد « بالاخره داریم دیده می‌شویم!» اگر ناموست را هم بخوابانند در رختخوابهایشان می‌نویسی دیده می‌شویم ؟
روزی كه داد زدم سر قضیه‌ی دختران ایرانی كه به دوبی می‌رفتند، آخر بحثم گفتم این یك مسئله امنیت ملی است، مسئله 4 دختر نیست. قاضی در دادگاه گفت: « اگر خانمی خودش دلش خواست برود چی؟» گفتم: « مثل اینكه بقیه‌اش گوش ندادی، من به عنوان یك متخصص علوم استراتژیك می‌گویم مسئله امنیت ملی است.» برای این تمدن « حیا » مطرح است كه اگر زده شد نابود می‌شود. اینها آمدن سراغ زنان و دختران جامعه ما. حالا اگر خودش خواست برود، برود! آن هنرپیشه و سینماگر نفهم كه این را بت می‌كند، به او نقش می‌دهد در فیلم سینمای شاخص دفاع مقدس، اگر نگفته بودم آن روز در قم، اگر خبرگزاری‌ها منعكس نكرده بودند، اگرهیئت اسلامی هنرمندان برنامه نگذاشته بود، همه اینها را جمع نكرده بود، می‌گفتم، نگفتیم.
می‌گفتند محیط روشنفكری كشور، مدیران فرهنگی سیاسی اجتماعی را توجیه نكرده است. اما امروز این فیلم را ساختند، ببینید چه وقت بوده، اگر همین آدمها را در رختخواب دراز نكردند و فیلم درست نكردند و القا نكردند به جوان ایرانی كه ببین انسانی مثل دی‌كاپریو، شومپن و دیگران مثل ال پاچینو و رابرت دنیرو، عاشق سرزمین و عقیده تو هستند، آنوقت احمق می‌نویسد كه « دیده می‌شویم » شاید تو دوست داشته باشی ناموست را بخوابانی كنار دست انسان غربی، اما این مملكت هفت‌هزار سال با غیرت روی پا مانده است، حتی زمانی كه اسلام نبوده.
شما آنروز كجا بودی كه خون داده می‌شد تا این مملكت ذره به ذره و میلی‌متر به میلی‌مترش دست غربی‌ها واسرائیلی‌ها و عراقی‌ها و دیگران نیافتد شما كه حداقل ادبیات سینمایی را نمی‌دانید. حداقل سینمای دیونیزس و آپولونیس را نمی‌دانید، حداقل نمادها را نمی‌شناسید. دیدید یك آدمی از راه رسید یك فیلم « اخراجیها » ساخت، گفتید كه شما حزب‌اللهی‌ها اصلاً سواد ندارید، ولی روی دست همه محیط روشنفكری سینمایی شما زد. حالا ما در این محیط می‌خواهیم چیزی نگوییم، حرفی نزنیم، آخر این چه مصیبتی است كه بر سر مملكت آمده است. وقتی گفتند این خانم فیلم جایی دیگر را بازی كرده، دعوت می‌كند كه بیایید ما را تصرف كنید، دعوت می‌كند كه ما را اشغال كنید، اگر جنگ خواست صورت گیرد مقاومت نكنید، این پیام ضد مقاومت دارد.
چرا دستگاه اطلاعاتی ما با این فیلم برخورد نكرد. چرا دستگاه قضایی ما با این فیلم برخورد نكرد. حالا همه ماندند چه كنند با خانم كه رفته این فیلم را بازی كرده است. حالا پوشیده بوده، مثل اینكه كلاه گیس سرش بوده! مگر فرقی هم می‌كند؟ صحنه‌های دیگری كه این خانم برهنه ایستاده، مصاحبه می‌كند، كلاه گیس سرش است؟ چرا كلاه شرعی سر خودتان می‌گذارید؟ امروز اسنادش موجود است كه این آدم را مطرح می‌كنند كه یك روز بگذارند رو‌به‌روی هنرپیشه‌های غربی، حواسشان نبود! حیثیت سینمای كشور اینگونه می‌رود. این خانم - مثل همان فاحشه‌ای كه می‌رود دوبی - با اختیار خودش می‌رود، این فیلم را بازی می‌كند، اما این خانم ایرانی نیست. سرزمین ایران به هیچ‌وجه توسط هیچ سرباز آمریكایی اشغال نخواهد شد؛ خطبه 27 نهج‌البلاغه این را به ما گفته كه ذلیل و خوار نشد مگر كسی كه در خانه خودش با دشمن جنگید.
ما پیرو علی علیه‌السلام هستیم، اجازه نمی‌دهیم كه سرباز آمریكایی در سرزمین ما بیاید؛ اندیشه اسلامی و ایرانی توسط اندیشه لیبرالیسم حامله نخواهد شد، این را یادتان باشد روشنفكران سكولارهای ایرانی و استراتژیست‌های غربی، مادامی كه ما اینجا ایستادیم چشم ما باز است، ذهن ما باز است، طول و عرض ابعاد تفكر شما را شفاف می‌كنیم و بزرگترین ضربه به یك تفكر مهاجم این است كه مشتش را باز كنید.
من نگفتم كه نئولیبرالیسم دارد نابود می‌شود، « ژوزف استیك لیتس » گفت؛ خیلی قبل از اینكه « فرانسیس فوكویاما » گفته كه آمریكا از هم می‌پاشد گفته بودم، لذا باز هم می‌گویم شاید وزارت ارشاد جمهوری اسلامی خواب باشد، شاید دستگاه تبلیغاتی ما نداند، شاید نظام روشنفكری ما متوجه نباشد، اما صرف بازی یك خانم كنار دست یك هنرپیشه همجنس‌باز مسئله این نیست، بلكه مسئله این است كه زن در ادبیات نمایشی یعنی سرزمین و عقیده و وقتی یك كسی به او دل می‌بندد یعنی می‌خواهد كه سرزمین و عقیده را تصرف كند و این از اندیشه ایرانی، سرزمین ایرانی، تفكر ایرانی و زن ایرانی بدور است؛ مگر مرد ایرانی مرده باشد این اتفاق بیافتد. گفتم كه بدانند كه ما می‌دانیم و ما بیداریم، حالا هركسی می خواهد برود هالیوود و هر غلطی دلش می‌خواهد بكند، هركسی می‌خواهد در این مملكت بانك بسازد، هركسی می‌خواهد منطقه آزاد تجاری ایجاد كند، هركسی می‌خواهد لیبرالیسم را در فرهنگ و اقتصاد و سیاست به هر شكل آن پیاده كند، ما بیداریم و می‌ایستیم و ایستادیم.
پیام قرآن این است كه « فإن حزب‌الله هم الغالبون » غلبه می‌كند. فساد و انحطاط و تمدن لیبرالی در جامعه آمریكا از درون مثل خوره، آن را می‌خورد. با فیلم دستگاه هالیوود می‌توانند روی پا نگاه دارند؟ به این خاطر و از این منظر گفتم كه دوستان بدانند چهار سال پیش گفتم، دستگاه فرهنگی كشور از خواب بیدار نشد. امروز می‌گویم برای 4 سال دیگر .
سینمای ناتوی فرهنگی سربازانی دارد، سربازان آن از آن طرف مرزها نیستند، داخل هستند. اسم آنها استاد دانشگاه می شود، خبرنگار می‌شود، مدیر اقتصادی و مدیر بانك می‌شود، آدم منطقه تجاری می‌شود، سخنرانی و‌آدم فكری و دانشگاهی می‌شود. سینماگر و هنرپیشه می‌شود. سربازان ناتوی فرهنگی خود ما هستیم. هركس كه اجازه داد نفسش را شیطان قلاده بزند، ببرد.
این فیلم پیام می‌دهد به جهان كه لیبرالیسم و نئولیبرالیسم و جزیره جهانی یك محیط گم شده است. راه به كجا می‌برید!؟ بیایید به همین محیط، وقتی هم از آن محیط برمی‌گردید، مجبورید كه برگردید. پیامبران آنها كیانند؟ جان لاك و دیوید هیوم. آدمهایی كه در آن فیلم هستند همه حرامزاده. جوانهای مملكت ریسه می‌روند كه فیلم لاست را ببینند، ما واهمه نداریم؛ ما پیرو مكتب آن مطهری هستیم كه می‌گفت روبروی دپارتمان اسلام شناسی دپارتمان ماركسیسم شناسی بگذارید، تازه بگویید خودشان بیایند درس بدهند. من نمی‌گویم كه تبلیغ شود برای فیلم‌ها، می‌گویم بروید ببینید، ما نسل خودمان را واكسینه می‌كنیم. كلید پشت این فیلم‌ها را به آنها نشان می‌دهیم، حتی اگر استادان فلسفه و هنر در دانشگاه‌های ما نتوانند این مسائل را تبیین كنند.
بر گرفته از سایت راسخون
پنج شنبه 1/11/1388 - 14:2
ادبی هنری






 
خدایا!
اگر دل در سینه ام همچنان می تپید، نفرتم را بر یخ می نوشتم و طلوع آفتاب را انتظار می کشیدم.
خدایا!
اگر تکه ای زندگی می داشتم نمی گذاشتم حتی یک روز آن بگذرد بی آنکه به مردمی که دوستشان دارم نگویم دوستشان دارم و به زنان و مردان می قبولاندم که محبوب منند و در کمند عشق، عاشقانه زندگی می کردم.
و خدایا...
حالت سوخته را سوخته دل داند و بس....
شمع دانست که جان دادن پروانه ز چیست..
تا خاک کربلا تازه مفهوم پیدا کند...
مقدس شود...
ملکوت را بفهمد...
هیهات...هیهات...
کجاست یاری گری که یاریت کند؟؟
آیا این گوش ها همان گوش هایند که قرار است در آدینه روزی ندای " انا المهدی " فرزند برومندت را از کعبه حرم امنِ دل شنوا باشند؟؟... ؟؟...
ندای"هل من ناصر" ات همه جا را در نوردیده...
به گوش همه عالمیان رسیده از ملک تا ملکوت وجود را پر کرده...
اما کیست که بشنود ؟؟
اى مهربان! ......
بگذار تا در میان شبهاى عزلت و تنهایى با تو سخنى داشته باشیم ...
پنج شنبه 1/11/1388 - 14:0
آموزش و تحقيقات




 
1G: نسل اول شبکه‌های بی‌سیم آنالوگ
2G: نسل دوم شبکه‌های سلولی دیجیتال
2.5G: نسل دوم بهبود یافته و با سرعت بالاتر انتقال داده که با عنوان GPRS نیز شناخته می‌شود.
3G: سرنام عبارت Third Generation یا نسل سوم که به ابزار و خدمات سیار با باند وسیع گفته می‌شود.
4G: نسل چهار شبکه‌های سلولی دیجیتال
802.11: یک سری استاندارد برای شبکه‌های محلی بی‌سیم (WLAN) که در باندهای فرکانسی 2/4، 3/6 و 5 گیگاهرتز تعریف شده است.
Air Interface: به رابط هوایی، لینک ارتباط رادیویی میان ایستگاه موبایل و ایستگاه پایه گفته می‌شود.
AMPS: سرنام عبارت Service Advanced Mobile Phone و از نوع نسل اول شبکه‌های تلفن همراه است.
این استاندارد رادیویی بی‌سیم از نوع آنالوگ بوده و برای اولین بار در سال 1983 میلادی در آمریکا معرفی شد.
Analogue: فناوری قدیمی که در تلفن‌های همراه اولیه مورد استفاده قرار می‌گرفت (نسل اول). کیفیت و امنیت تماس‌ها در این فناوری پایین بود.
Bandwidth: پهنای باند، واژه‌ای که بیانگر حجم یا حتی حداکثر سرعت یک کانال انتقال بوده و واحد آن بیت بر ثانیه است (البته در حالت کلی واحد پهنای باند هرتز است).
Base station : ایستگاه پایه، در شبکه سلولی ایستگاه موبایل با ایستگاه پایه کار می‌کند و در حقیقت، ایستگاه پایه رابط میان موبایل و شبکه است.
هر ایستگاه پایه معمولاً در مرکز هر سلول قرار می‌گیرد ایستگاه پایه با نام‌های BTS و Node نیز شناخته می‌شود.
Broadband: باند پهن، یک طبقه‌بندی خاص برای حجم یا پهنای باند اطلاعات در یک کانال انتقال است. Broadband معمولاً پهنای باند بیشتر از دو مگابیت بر ثانیه را شامل می‌شود.
BTS: سرنام عبارت Base Transceiver Station است و همان‌طور که قبلاً گفته شد واژه دیگری است که برای ایستگاه پایه مورد استفاده قرار می‌گیرد.
Channel: مسیر نوری، الکترومغناطیسی یا الکتریکی برای ارتباط میان دو نقطه
CDMA: سرنام عبارت Code Division Multiple Access و یکی از روش‌های دسترسی چندگانه است که در آن‌ به هر کاربر یک کد خاص و تصادفی اختصاص داده می‌شود و همین مسئله سبب دستیابی به پهنای باند بسیار زیادی در یک سلول می‌شود. منظور از روشهای دسترسی چندگانه روش‌هایی است که کاربران یک شبکه را از یکدیگر مجزا و مشخص می‌سازد و امکان استفاده همزمان و به اشتراک‌گذاری شبکه را فراهم می‌کند به این ترتیب از حداکثر ظرفیت شبکه و بدون اختلال می‌توان استفاده کرد.
Cell : به یک واحد جغرافیایی پایه در سیستم ارتباط سلولی گفته می‌شود پوشش خدمات یک ناحیه بر پایه ایستگاه مستقر در هر سلول صورت می‌گیرد. ابعاد هر سلول نیز بر اساس منطقه و تعداد کاربران تعیین می‌شود.
Cell Site: مکانی که آنتن و تجهیزات ارتباطی شبکه در آنجا قرار گرفته است. یک Cell Site از یک فرستنده / گیرنده برج آنتن و کنترل کننده‌های رادیویی تشکیل شده است.
Conference Cell: قابلیتی که به واسطه آن امکان گفت‌وگوی چند مشترک به طور همزمان بایکدیگر وجود خواهد داشت.
Coverage: محدوده تحت پوشش شبکه یا سیستم تلفن همراه
CSD : سرنام عبارت Circuit Switched Data است و به کاربر اجازه می‌دهد که از تلفن همراه خود به عنوان مودم برای لپ‌تاپ، PDA و سایر دستگاه‌ها استفاده کند. از سوی دیگر به کمک این قابلیت می‌توان از طریق تلفن‌های همراه به اینترنت متصل شد.
Crosstalk: تداخل در سیستم ارتباطی بی‌سیم به دلیل وجود مکالمه‌ای در سلول همسایه که از کانال یکسان استفاده می‌کنند.
Downlink: کانال ارتباطی برای دریافت سیگنال از ایستگاه زمینی به ایستگاه ماهوار‌ه‌ای یا مسیر ایستگاه پایه به ایستگاه موبایل
Dropped Call: به قطع غیرعمد یک تماس گفته می‌شود که به دلیل مشکلات سیستم، کمبود کانال در دسترس یا نقاط کور رخ می‌دهد.
Dual band: باند دوگانه، در گوشی‌ها با این قابلیت امکان برقراری ارتباط با دو باند فرکانسی مختلف وجود دارد. در نتیجه امکان جابه‌جایی میان نواحی مختلف که تحت پوشش شبکه‌های متفاوت هستند، وجود دارد.
Dual mode : حالت دوگانه، گوشی‌های با این قابلیت با شبکه‌های دیجیتال و آنالوگ سازگار هستند.
GPRS: E-GPRS بهبود یافته، نامی دیگر برای EDGE
FDD: سرنام عبارت Frequency Division Duplex و معنای تحت الفظی آن ارتباط دو طرفه تقسیم فرکانس است. به این معنی که فرستنده و گیرنده رادیویی در فرکانس‌های مختلفی کار می کنند.
در حقیقت، در سیستم‌هایی که از FDD استفاده می‌کنند برای یک تماس، یک فرکانس برای Uplink و یک فرکانس برای Downlink اختصاص داده می‌شود و در همان زمان برای یک تماس دیگر دو جفت فرکانس دیگر در نظر گرفته می‌شود. به این ترتیب، کاربران از یکدیگر مجزا شده و اختلال و همپوشانی فرکانسی رخ نخواهد داد.
FDMA : سرنام عبارت Frequency Division Multiple Access و یکی از روش‌های دسترسی چندگانه است که از تکنیک FDD استفاده می‌کند. در حقیقت، در این روش باند فرکانسی تقسیم می‌شود و به هر مشترک دو فرکانس یا کانال اختصاص داده می‌شود.
GSM : سرنام عبارت Global Systems for Mobile Communications و مشهورترین استاندارد تلفن همراه (نسل دوم) در جهان است که برای اولین بار در سال 1980 میلادی مورد بررسی قرار گرفت و در سال 1991 اولین شبکه GSM در فنلاند به اجرا درآمد. این استاندارد بر پایه فناوری TDMA استوار شده است.
GSM 1800 : شبکه دیجیتالی که در فرکانس 1800 هرتز کار می‌کند. این نوع شبکه بیشتر در اروپا، مناطقی از آسیا (Asia -Pacific) و استرالیا مورد استفاده قرار گرفته است. GSM 1800 با نام های DCS 1800 و PCN نیز شناخته می‌شود.
GSM 1900: شبکه دیجیتالی که در فرکانس 1900 هرتز کار می‌کند. این نوع شبکه بیشتر در آمریکا، کانادا و آفریقا مورد استفاده قرار گرفته است. GSM 1900 با نام PCS 1900 نیز شناخته می‌شود.
GSM 900 : معروف‌ترین شبکه دیجیتالی که در فرکانس 900 هرتز کار می‌کند و در بیش از صد کشور جهان، بیشتر در اروپا و Asia -Pacific مورد استفاده قرار گرفته است.
Handoff : در شبکه‌های سلولی به انتقال یک تماس تلفنی از یک سلول دارای یک فرکانس به سلول دیگر که دارای یک فرکانس دیگر است، گفته می‌شود، بدون این که تماس دچار اختلال شود.
IMT-2000 : سرنام عبارت International Mobile Telecommunications 2000 و استاندارد جهانی مخابرات بی‌سیم نسل سوم معرفی شده توسط ITU است.
IS-136 : سیستم تلفن همراه نسل دوم که در حقیقت نسخه ارتقا یافته IS-54 است و به عنوان D-AMPS نیز شناخته می‌شود.
IS-54: استانداردی برای نسخه سیستم AMPS
IS-95 : استاندارد برای CDMA که نام تجاری آن CDMAone است.
ITU: سرنام عبارت International Telecom munications Union اتحادیه بین‌المللی مخابرات
Micro Cells : در شهرهای بزرگ، اپراتورهای تلفن همراه به سرعت شبکه خود را به سلول‌های کوچک‌تری تبدیل می‌کنند. سلول‌های بزرگ‌تر به اندازه دایره‌ای به قطر ده تا بیست مایل، macro cells نامیده می‌شوند.
سلول‌های کوچک‌تر با قطر حدود یک مایل، micro cells نامیده می‌شوند. سلول‌های کوچک‌تری نیز هستند که تنها حدود چند صد متر را پوشش می‌دهند و pico cells نام دارند.
Multiplexing : به امکان برقراری همزمان چندتماس تلفنی در باند فرکانس مشابه گفته می‌شود.
در شبکه‌های بی‌سیم مشهورترین روش‌های TDMA و Multiplexing و CDMA هستند.
Network : سیستمی که با ایجاد یک یا چند مسیر برای برقراری ارتباط میان کاربران در مناطق جغرافیایی مختلف طراحی شده است، شبکه نام دارد.
شبکه ارتباطی می‌تواند به منظور انتقال صدا، متن، داده، فاکس و ویدئو به کار گرفته شود شبکه ارتباطی می‌تواند خصوصی (Private) یا عمومی (Public) باشد.
Node B : منظور همان ایستگاه پایه است که بیشتر در شبکه‌های نسل سوم کاربرد دارد.
OFDM: سرنام عبارت Orthogonal Frequency Division Multiplexing و معنای تحت الفظی آن تسهیم تقسیم فرکانس متعامد است.
OFDM یک مدولاسیون دیجیتال است که در آن یک سیگنال به چندین کانال باند باریک در فرکانس های مختلف تقسیم می‌شود در حقیقت، OFDM مشابه FDM است.
Packet Switching : یکی از روش‌های ارسال داده است که در آن یک پیام به قسمت‌هایی شکسته شده و هر کدام از آن‌ها به صورت مستقل ارسال می‌شوند. همچنین هر بسته علاوه بر خود پیام حاوی اطلاعات فرستنده، گیرنده و کنترل خطا است.
اندازه بسته‌ها می‌تواند ثابت یا متغیر باشد و بسته‌ها در صورت لزوم هنگام رسیدن به مقصد خود دوباره ساخته خواهند شد.
Peak : به مدت زمانی گفته می‌شود که شبکه حداکثر بار ترافیکی تماس‌ها را متحمل می‌شود.
Penetration: نفوذ فرکانس رادیویی به یک مانع فیزیکی مانند یک دیوار، یک ساختمان یا زمین را گویند.
Radio interface : رابط رادیویی، سیستمی که یک ترمینال سیار برای برقراری ارتباط با شبکه را فراهم می‌کند.
Roaming: این قابلیت به کاربر یک شبکه، امکان می‌دهد که بتواند با تلفن همراه خود زمانی که در خارج از شبکه محلی است با شبکه محلی ارتباط برقرار کند.
به عنوان مثال، زمانی که خارج از کشور هستید، می‌توانید از سیم کارت اپراتورهای همراه اول یا ایرانسل استفاده کنید.
این اصطلاح در شبکه‌های محلی بی‌سیم نیز استفاده می‌شود.
SIM : سرنام عبارت Subscriber Identity Module واحد شناسه مشترک
SMS : سرنام عبارت Short Message Service و به معنای سرویس پیام کوتاه که با عنوان text message یا پیام‌های متنی نیز شناخته می‌شود.
Spectrum : محدوده فرکانس های رادیوی الکترومغناطیسی که به منظور انتقال صوت، تصویر و داده مورد استفاده قرار می‌گیرد.
Synchronous mode : حالت سنکرون، استانداردی برای انتقال اطلاعات که در آن اطلاعات بدون بیت‌های آغاز و پایان و در عوض همراه با سیگنال کلاک برای همزمان سازی در گیرنده ارسال می‌شود.
در این حالت اطلاعات بیشتری نسبت به حالت آسنکرون قابل انتقال است، اما ایمنی اطلاعات در این روش کمتر است.
TDMA : سرنام عبارت Time Division Multiple Access و یکی از روش‌های دسترسی چندگانه است که بر اساس تقسیم زمانی کار می‌کند.
به این ترتیب که دسترسی چندین کاربر به یک کانال فرکانسی مشابه با تقسیم سیگنال به چندین Timeslot متمایز صورت می‌گیرد.
در حقیقت، رشته اطلاعاتی به فریم‌هایی تقسیم می‌شود و هر فریم نیز خود به چند Timeslot و هر اسلات به یک کاربر اختصاص داده می‌شود.
TDD: سرنام عبارت Time Division Duplex و معنای تحت الفظی آن ارتباط دو طرفه تقسیم زمان است .به این معنی که سیگنال‌های رفت و برگشت با تقسیم زمانی از یکدیگر مجزا می‌شوند.
TDD تکنیکی است که در روش TDMA مورد استفاده قرار می‌گیرد.
Tri-band : باند سه گانه، گوشی های دارای این قابلیت از باند فرکانسی 1900 مگاهرتز علاوه بر دو فرکانس 900 و 1800 مگاهرتز نیز پشتیبانی می‌کنند. این واژه به شکل Triple - band نیز رایج است.
Uplink : کانال ارتباطی برای ارسال سیگنال از ایستگاه زمینی به ایستگاه ماهواره‌ای یا مسیر ایستگاه موبایل به ایستگاه پایه
w-cdma : نوعی فناوری که به عنوان پروتکل انتقال سریع در سیستم‌های UMTS مورد استفاده قرار می‌گیرد و از باند فرکانسی پهن‌تری نسبت به CDMA استفاده می‌کند.
به این ترتیب، ارسال و دریافت اطلاعات سریع‌تر و ایمن‌تر صورت می‌گیرد.
WAP: سرنام عبارت Wireless Application Protocol است و دسترسی به اینترنت را فراهم می‌سازد. WAP از اغلب شبکه‌های بی‌سیم و سیستم عامل‌های مختلف پشتیبانی می‌کند.
Wideband : باند پهن، وئاژه‌ای است که برای توصیف محدود وسیعی از فرکانس‌ها در Spectrum به کار می‌رود. در حقیقت Wideband یک طبقه‌بندی خاص برای حجم یا پهنای باند اطلاعات در یک کانال انتقال است. Wideband معمولاً پهنای باند بین 64 کیلوبیت بر ثانیه تا دو مگابیت بر ثانیه را شامل می‌شود.
منبع: نشریه عصر شبکه شماره92
پنج شنبه 1/11/1388 - 13:59
دعا و زیارت

 

"خداوندا! مرا تا هنگامی عمر عطا نما که عمرم در فرمانبرداری تو بکار رود .."

                                                                                    (صحیفه سجادیه، دعای بیستم، فراز پنجم)(1)

حیات بابرکت امام زین العابدین (علیه السلام)با اموری چون یاری رسانی به مستمندان، ایجاد مجموعه‌های نفیس دعایی و عبادت‌های مداوم آن حضرت، جلوه‌های زیبای اطاعت خداوند را به نمایش گذاشت و ترجمه ی سزاواری برای فراز ذکر شده از صحیفه ی سجادیه گشت. اما از دیگر زیبایی هایی که همچون گوهر در حیات امام چهارم (علیه السلام) می‌درخشد، گریستن مداوم و عزاداری آن بزرگوار بر مصیبت پدر گرامیشان حضرت سید الشهدا (علیه السلام)است.

یکی از خدمتکاران آن بزرگوار اینگونه نقل می‌کند:

"روزی امام سجاد (علیه السلام) به صحرا رفت. من هم به دنبالش رفتم و بدون آنکه متوجه شود، کمی دورتر ایستادم. دیدم سر را بر سنگی خشن گذاشت و مشغول گریه شد و هزار مرتبه ذکری را تکرار کرد. آنگاه درحالی که صورت و محاسن حضرت از اشک تر شده بود، سرش را بلند نمود. من نزدیک رفته و گفتم:‌ای مولای من! آیا هنوز وقت آن نرسیده که اندوهت پایان یابد و از گریه هایت کاسته شود؟"

امام(علیه السلام) در پاسخ فرمود:

"چه می‌گویی؟ یعقوب پیامبر(علیه السلام) با آنکه دوازده پسر داشت، وقتی خدا یکی از آنان را از پیش چشمانش دور ساخت، از غم و غصه موهای سرش سپید و کمرش خم شد و از فرط گریه بینایی اش را از دست داد، در حالی که فرزندش زنده بود. اما من به چشم خود دیدم که پدر و برادر و هفده نفر از افراد خانواده ام بر زمین افتاده و کشته شدند. بنابر این چگونه انتظار داری اندوهم پایان گیرد وگریه هایم کاسته شود؟"

اندوه فراوان و اشک بی پایان امام چهارم(علیه السلام)، تنها نشانگر محبت یک فرزند بر پدرش نیست، بلکه از روی شناخت و معرفت ویژه‌ای است که آن حضرت نسبت به مقام و شخصیت فردی چون امام حسین (علیه السلام)دارد.

اما گاهی ممکن است شوق شرکت در مجالس و عزاداری برای حضرت سیدالشهدا (علیه السلام)، موجب احساس نوعی غنای معنوی در انسان شود؛ به طوری که شخص، نسبت به جد و جهد در سایر عبادت هایی که در سیره ی ائمه اطهار(علیهم السلام)بدانها تاکید شده است، احساس بی نیازی کند. از این رو توصیفامام صادق (علیه السلام)از چگونگی عزاداری امام سجاد(علیه السلام)بر پدرش شنیدنی است:

"زین العابدین (علیه السلام)در تمام مدت زمان حیات خود بعد از واقعه ی عاشورا، برپدرش می‌گریست. او در طی این مدت، روز‌ها را روزه می‌داشت و شبها را به عبادت می‌پرداخت. چون هنگام افطار می‌شد و برایش آب و غذا می‌آوردند، می‌فرمود: فرزند رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)را گرسنه و تشنه شهید کردند؛ و پیوسته این سخن را تکرار می‌کرد و اشک می‌ریخت. حال آن بزرگوار همواره برهمین منوال بود تا به خدای عزوجل ملحق شد."

امام سجاد (علیه السلام) به عنوان اولینو اصلی ترین صاحب عزای امام حسین (علیه السلام)، همواره عزاداری بر مصیبت پدر بزرگوارشان را همراه عبادت‌های دیگر از جمله روزه داری و نیایش‌های شبانه مورد توجه قرار می‌دادند. با وجود چنین الگویی که امام چهارم (علیه السلام) در برابر محبان شهید کربلا قرار داده اند، چگونه می‌توان صرف عزاداری برای حضرت امام حسین (علیه السلام)را برای خود کافی دانست و پیروی از سیره ی امام سجاد(علیه السلام) در عبادت وبندگی خداوند را کوچک شمرد؟!

(برگرفته ازکتاب "اللهوفعلی قتلی الطفوف تالیف: سیدابن طاووس(ره)(2)،(به همراه تلخیص و اضافات))

 


پاورقی:

1- "و عمّرنِی ما كان عمرِی بذلة فی طاعتك‏..."

 2- در این مناسبت نامه، از ترجمه کتاب لهوف که توسط آقای فرج الله الهی انجام گرفته، استفاده گردیده است.

پنج شنبه 1/11/1388 - 13:58
دنیای گیاهان و حیوانات
 

 

 



پنج شنبه 1/11/1388 - 9:15
دانستنی های علمی
 

 




پنج شنبه 1/11/1388 - 9:15
محبت و عاطفه
 

 




پنج شنبه 1/11/1388 - 9:14
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته