• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 197
تعداد نظرات : 62
زمان آخرین مطلب : 4621روز قبل
آموزش و تحقيقات

اگر p اول باشد اعدادی به شکل ۲p-۱ را عدد مرسن می گوییم. اگر این اعداد اول باشند به آنها عدد اول مرسن می گوییم. به ازای p برابر ۲ و ۳ و ۵ و ۷ عدد مرسن اول است اما اگر p را ۱۱ بگیریم مرکب است. تا امروز ۴۴ عدد اول مرسن شناخته شده اند که آخرینشان به ازای p=۳۲۵۸۲۶۵۷ به دست می‌آید و  ۹۸۰۸۳۵۸  رقم دارد. عدد اول مرسن ۴۳  به ازای p=۳۰۴۰۲۴۵۷   بدست می آید و دارای ۹۱۵۲۰۵۲ رقم  است. بنابراین عدد اول مرسن چهل و چهارم حدود ۶۵۰۰۰۰ رقم از عدد اول مرسن چهل و سوم بیشتر رقم دارد.

M44=232582657-1

چهارشنبه 29/3/1387 - 14:56
آموزش و تحقيقات

نوار موبیوس را می شناسید!؟

تصویر زیر نمونه بسیار خوبی از نوار موبیوس است. دقت کنید لانه پرنده ها کجاست؟

همانگونه که درشکل پیداست این بنا پشت و رو ندارد. به این معنی که اگر روی یک ردیف  شروع به حرکت کنید به پشت همان نقطه منتقل می شوید بدون اینکه از لبه عبور کنید. 

و این هم نمونه دیگر

از نقطه خاصی شروع  کنید و و روی وجه حرکت کنید. چه اتفاقی می افتد؟

چهارشنبه 29/3/1387 - 14:55
آموزش و تحقيقات

امروزه دانه‌های سه‌بعدی برف می‌توانند با استفاده از برنامه‌ای -که توسط ریاضیدانان در دانشگاه « دیویس کالیفورنیا» (UC Davis) و دانشگاه «وسیکانسین- مادیسون» (Wisconsin- Madison) رشد پیدا کنند- در یک کامپیوتر ساخته می‌شوند.

به‌گزارش سایت دانشگاه «دیویس کالیفورنیا» (UCDavis)، «جانکو گراونر» (Janko Gravner) پرفسور ریاضیدان دانشگاه «دیویس کالیفورنیا» (UCDavis) می‌گوید: هیچ دو دانه‌ی برفی همانند هم نیستند اما ممکن است خیلی شبیه همدیگر باشند. این‌که چرا خیلی با هم فرق نمی‌کنند، یک معما است. مدلی که بتواند آن‌ها را پردازش کند، ممکن است بتواند بعضی از این سؤال‌ها را جواب بدهد.

پیچیده، به‌طور باور نکردنی تغییرپذیر و زیبا! دانه‌های برف حداقل از سال 1611 میلادی تا الان، معمایی پیچیده‌ای برای ریاضیدانان بوده است؛ وقتی که «جوهاناز کپلر» (Johannes Kepler) پیش‌بینی کرد که ساختمان شش گوش می‌تواند اساس یک ساختمان کریستالی باشد.

دانه‌های برف از بخار آب اطراف بعضی انواع هسته‌ها مثل ذره‌ای از گرد وغبار رشد می‌کنند. سطح کریستال درحال رشد پیچیده و نیمه مایع است که در آن مولکول‌های آب از بخارهای محیط می‌توانند جذب یا جدا شوند. مولکول‌های آب بیش‌تر در بخش تقعر کریستال‌ها جذب می‌شوند.

این مدل توسط «گراونر» (Gravner) و «دیوید گریفیت» (David Griffeath) از دانشگاه «ویسکانسین مادیسون» (Wisconsin- Madison) ساخته شده است و از فاکتورهای زیر در این مدل استفاده کرده‌اند:

با اجرای این مدل در شرایط مختلف، محققان قادرند دامنه‌ی گسترده‌ای از شکل‌های دانه‌های برف طبیعی را بسازند.در تلاش برای مدل‌سازی برای همه‌ی مولکول‌های آب، فضا به المان‌های سه‌بعدی به‌اندازه‌ی یک میکرومتر تقسیم شدند. این برنامه در طول حدود 24 ساعت یک دانه‌ی برف را در یک کامپیوتر رومیزی پیشرفته تولید می‌کند.

همانند دنیای واقعی، بخش‌های سوزنی‌شکل‌ بیش‌ترین کاربرد را در طرح دانه‌ها‌ی برف‌سازی توسط کامپیوتر دارد. این در حالی است که دانه‌های برف شش‌گوش کلاسیک یا «درختی» (Dendritic) یا دانه‌های برف «پر» مانند، هم در طبیعت و هم در شبیه‌سازی کامپیوتر کم‌تر بوده و استفاده شده‌اند.

«گراونر» (Gravner) و «گریفیت» (Griffeath) می‌خواهند چندین دانه‌ی برف جدید را طراحی کنند. یکی از این طرح‌ها، به‌شکل پروانه است که شبیه سه پروانه است که از جلو به‌هم چسبیده‌اند. «گراونر» (Gravner) می‌گوید: به‌نظر می‌رسد دلیلی ندارد که چنین طرح‌هایی در طبیعت ظاهر نشوند اما در عین حال بسیار شکننده و بی‌دوام هستند.

تعجب‌‌آور آن‌که ساختار سه‌بعدی همراه با ساختارهای پیچیده‌ای که اغلب بین دو صفحه به‌وجود می‌آیند از اهمیت بالایی برخوردارند. این مسأله را هنگام مشاهده‌ی دانه‌ی برف واقعی به‌سختی می‌توان رؤیت کرد اما با استفاده از میکروسکوپ الکترونی در مطلعه‌های دقیق از دانه‌های برف واقعی می‌توان مشاهده کرد.

 

 

 

 

 

دانه‌ی برف طراحی شده توسط کامپیوتر


      منبع خبر : سرویس المپیادهای رشد
چهارشنبه 29/3/1387 - 14:54
خانواده
     به کودکی گفتند : عشق چیست؟ گفت : بازی. به نوجوانی گفتند : عشق چیست؟ گفت : رفیق بازی. به جوانی گفتند : عشق چیست؟ گفت : پول و ثروت. به پیرمردی گفتند : عشق چیست؟ گفت :عمر. به عاشقی گفتند : عشق چیست؟ چیزی نگفت.آهی کشید و سخت گریست.

********************************************

شاگردی از استادش پرسید: “عشق چست؟"
استاد در جواب گفت:
"
به گندم زار برو و پر خوشه ترین شاخه را بیاور. اما در هنگام عبور از گندم زار، به یاد داشته باش كه نمیتوانی به عقب برگردی تا خوشه ای بچینی!"
شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتی طولانی برگشت. استاد پرسید: "چه آوردی؟"
شاگرد با حسرت جواب داد:
"
هیچ! هر چه جلو میرفتم، خوشه های پر پشت تر میدیدم و به امید پیدا كردن پرپشت ترین، تا انتهای گندم زار رفتم ."
استاد گفت: "عشق یعنی همین!"
شاگرد پرسید: "پس ازدواج چیست؟"
استاد به سخن آمد كه:
"
به جنگل برو و بلندترین درخت را بیاور. اما به یاد داشته باش كه باز هم نمی توانی به عقب برگردی!"
شاگرد رفت و پس از مدت كوتاهی با درختی برگشت. استاد پرسید كه شاگرد را چه شد و او در جواب گفت:
"
به جنگل رفتم و اولین درخت بلندی را كه دیدم، انتخاب كردم. ترسیدم كه اگر جلو بروم، باز هم دست خالی برگردم."
استاد باز گفت:  ازدواج هم یعنی همین!"------------------------------------------------------از دریا پرسیدن عشق چیست، گفت:خشكیدن........از گل پرسیدن عشق چیست، گفت:پرپر شدن........ از زمین پرسیدن عشق چیست، گفت: لرزیدن............. از آسمون پرسیدند عشق چیست، گفت: باریدن..........از انسان پرسیدن عشق چیست،ناگهان نداییازدرونشگفت:جدایی
اگر آدمی زندگی را دوست داشت در اغاز تولد نمی گریست-------------------------------------------------------------------------------------------

به کوه گفتم عشق چیست؟        لرزید.       به ابر گفتم عشق چیست؟        بارید.             به باد گفتم

عشق چیست؟         وزید.

به پروانه گفتم عشق چیست؟     نالید.     به گل گفتم عشق چیست؟       پرپر شد.            و به انسان

گفتم عشق چیست؟ اشک از دیدگانش جاری شد و گفت؟     دیوانگیست!!!
چهارشنبه 29/3/1387 - 14:34
ادبی هنری

درد خواهم دوا نمی خواهم
غصه خواهم نوا نمی خواهم

عاشقم عاشقم مریض توام
زین مرض من شفا نمی خواهم

من جفایت بجان خریدارم
از تو ترك جفا نمی خواهم
از تو جانا جفا وفا باشد

 پس دگر من وفا نمی خواهم
تو صفای منی و مروة من
مروه را با صفا نمی خواهم

 صوفی ازوصل دوست بی خبر ست
صوفی بی صفا نمی خواهم
تو دعای منی تو ذكر منی
ذكر و فكر و دعا نمی خواهم
هر طرف روكنم توئی قبله
قبله قبله نما نمی خواهم
هركه رابنگری فدائی تواست
من فدایم فدا نمی خواهم
همه آفاق روشن ازرخ تو است
 ظاهری جای پا نمی خواهم

امام خمینی(ره)

چهارشنبه 29/3/1387 - 14:32
آموزش و تحقيقات

یك خواننده خوب كسی است كه تا جایی كه ممكن است:1

.       نكات اصلی مطلب را بگیرد.2.       در مورد آنچه نویسنده می گوید فكر كند.3.       فعال باشد نه منفعل.4.       روی چیزی كه می خواند تمركز كند.

5.       هر چیزی را به آن موضوع مربوط است، به خاطر بیاورد.

 

الف ) آنچه را می خواند با زندگی شخصی خود مرتبط كند.

 

.

با استفاده از روشهای زیر و تمرین به زودی به نتیجه خوبی می رسد:

 

در مورد موضوعی كه قرار است بخوانید فكر كنید:

 

 

 

* در مورد این موضوع چه می دانم؟

 

 

* چه چیزی می خواهم یاد بگیرم؟

 

 

* بعد از خواندن چه چیزی یاد گرفته ام؟

 

ب)  ابتدا بخشی را كه می خواهید بخوانید، سریع نگاه كنید:

 

-

 چه مطلبی به نظرتان آشناست؟

 

 

- چه چیزهایی به نظرتان تازگی دارد؟

 

 

- درك کلی شما از موضوع چیست؟

 

 

ج) این بار مطالب را به دقت بخوانید و از نكات مهم یادداشت بردارید:

    

 

- نكات مهم و اصطلاحات خاص را روی برگه های یادداشت و یا كارتهای كوچكی بنویسید. این كار در دور كردن

 

 

مطالب به شما كمك می كند.

   

 

 - مطالبی را كه كاملاً متوجه نشده اید، دوباره بخوانید.

 

  

 

 

   - فكر كنید كه از كجا می توانید درباره این موضوع اطلاعات بیشتری به دست بیاورید.

   

 

 - این موضوع با كدامیك از موضوعات درسی دیگر شما ارتباط دارد.

 

 

         د)  آنچه را كه خوانده اید، دوره كنید

 

 

 

 

   - بعد از هر قسمت، مطالبی را كه خوانده اید برای خود تكرار كنید.

 

 

 

  -  در پایان هر بخش نكات مهم را مرور كنید.

 

 

-  مطالبی را كه خوانده اید، برای خود یا یكی از دوستانتان یا یكی از اعضای خانواده به زبان خود بیان كنید.

 

این كار ذهن شما را منظم می كند. «تونی بوران» در كتاب «چگونه از مغز خود بهتر استفاده كنیم» می گوید: منحنی حافظه انسان طوری است كه به فاصله چند دقیقه قسمتی از مطالب را فراموش می كند و بعد از 24 ساعت تقریباً فقط رئوس مطالب را به خاطر می آورد و بعد از مدتی آنها را هم فراموش می كند. مگر اینكه فرد پس از 10 دقیقه یك بار مرور، پس از 24 ساعت یك بار مرور و پس از یك هفته یك بار مرور را انجام دهد و از مطلبی كه یاد گرفته است در عمل استفاده كند.

چهارشنبه 29/3/1387 - 14:31
آموزش و تحقيقات
ادبیات در هر سرزمین در میان هر ملتی ،ترجمان احساسات و عواطف دل های پرتب و تاب است.ادبیات به آدمی نشاط می بخشد .ادبیات بهار اندیشه و مشق شکفتن است.ادبیات چون از دل می جوشد بر دل ها می نشیند . به آدمیان خوب زیستن را می آموزد.

 

تحقیق و تفحص در مورد کسی که نخستین بار شعر سروده راه به جایی نبرده و نخواهد برد.اما آنچه مسلم است ادبیات با زبان،همزاد وهمراه بوده است وآن را نمی توان از زبان تفکیک نمود.شاید برای اهل یک زبان سخت ترین لحظه زمانی باشد که از به کارگیری جلوه های مختلف ادبیات همچون شعر،ضرب المثل،کنایه و... ناتوان باشد.درچنین شرایطی زبان بسیار ناکارآمد خواهد بود.

شاید نخستین کسی که برروی کره ی خاکی به هر زبان و گویشی با مخاطب خویش ارتباط کلامی  برقرار مکرده از جملات وعبارات خوش آهنگی سود می برده که چاشنی ادب داشته است.آنگاه که فردی در خلوت خود زمزمه هایی را تکرار می کند واحساسات سبز و خاکستری خود را در لا به لای کلمات از دل به زبان می راند و بر دئل ها می نشاند بی گمان در باغ سرسبز ادبیات می خرامد.

در گستره ی سابقه ی خوش ایران زمین،ستارگان پرفروغ کم نوده اند.بزرگانی که هرکدام برای پشتوانگی یک ملت کافی است تا با تکیه بر آن بر خود ببالد و سر فخر و افتخار بر آسمان بساید.ما گنجینه ای از خوش تراش ترین مروارید ها را در اختیار داریم که اگر اندکی قدر شناس باشیم به افق های روشنی خواهیم رسید.

انسان امروز باید به ادبیات توجه کند.انسان امروز در سموم آفت زای این قرن تهی، می تواند از باغ نگارین اندیشه های حافظ دسته دسته گل بدرود وآنگاه با مولانا در دنیای شعف و شور وسرمستی غزلیات شمس به وجد و سماع درآید و همنوا با مثنوی گرانقدرش نکته یاب هفت وادی معرفت گردد.انسان امروزمی تواند در مکتب سعدی به تلمذ بنشیند وآموزه های اخلاقی گلستان و بوستان را  فرا بگیرد و در طیباتش همه شب سر از خمار مستی بر ندارد. با نظامی داستان های پر شور را مرور کند.در صحنه های نبرد شاهنامه ،همدوش فردوسی،جنگاوری ها وعزت ایرانیان وذلت انیران را تماشا کند،برخود ببالد و هویت خویش را باور کند.

از درازنای تاریخ این قوم ،پرتوافشانی ستارگان ادب، روشنگر افق آینده ی ما بوده و هست. ادبیات ما "داستان از میوه های سر به گردون سای اینك خفته در تابوت پست خاك می گوید".میوه هایی كه در فصل بی برگی و خزان زدگی باغ ادبیات تنها دل خوشی ماست.

در چند قدمی زمان ما بزرگانی حضور دارند كه با اندیشه های خویش به مبارزه با زورمداران پرداخته اند.نیما را می بینیم كه"تنها باكوله باری بر دوش از غم خفتگان ،خواب در چشم ترش می شكند".وآدم های بی درد و بی تفاوت بر ساحل نشسته را با فریادی رسا فرامی خواند.اخوان را می بینیم كه از سرمای زمستان زمانه به تنگ آمده و با تصویرهای ملموسش سردی اختناق و خفقان تا مغز استخوان خواننده نفوذ می كند و یا بهار،فرخی یزدی و دیگر همعصرانشان كه تنها دغدغه و دل مشغولیشان وطن و آزادی است.

ادبیات به زعم بعضی ها پوچ و بیهوده نیست.داروی مخدر نیست كه انسان را به عالم بی خیالی ها بكشاند،ادبیات هدفمند و متعهد است.به قول اخوان "خیس خون داغ سهراب و سیاوش هاست ،روكش تابوت تختی هاست".گاهی بیتی از یك شاعر را میتوان همچون تیر در كمان گذاشت و به سوی دشمن پرتاب كرد و امید وار بود كه او را از پای درآورد.ادبیاتی كه گاهی چون حریری نرم می توان در آن آرمید و زمانی همچون شمشیری بران می توان از خود دفاع كرد، ستودنی است.باید كه در حد توان كوشید و از سختی راه نهراسیدو از خداوند سبحان یاری طلبید.

همتم بدرقه ی راه كن ای طایر قدس                     كه دراز است ره مقصد و من نو سفرم

چهارشنبه 29/3/1387 - 12:15
خواستگاری و نامزدی

نامه آبراهام لینکلن به آموزگار پسرش

به پسرم درس بدهید

او باید بداند که همه مردم عادل و همه آنها صادق نیستند، اما به پسرم بیاموزید که به ازای هر شیاد، انسان صدیقی هم وجود دارد. به او بگویی، به ازای هر سیاستمدار خودخواه، رهبر جوانمردی هم یافت می شود. به او بیاموزید، که در ازای هر دشمن، دوستی هم هست. می دانم که وقت می گیرد، اما به او بیاموزید اگر با کار و زحمت خویش، یک دلار کاسبی کند بهتر از آن است که جایی روی زمین پنج دلار بیابد. به او بیاموزیدکه از باختن پند بگیرد و از پیروز شدن لذت ببرد. او را از غبطه خوردن بر حذر دارید. به او نقش و تاثیر مهم خندیدن را یادآور شوید.

اگر می توانید، به او نقش موثر کتاب در زندگی را آموزش دهید. به او بگویید تعمق کند، به پرندگان در حال پرواز در دل آسمان دقیق شود. به گل های درون باغچه و به زنبورها که در هوا پرواز می کنند، دقیق شود. به پسرم بیاموزید که در مدرسه بهتر این است که مردود شود اما با تقلب به قبولی نرسد. به پسرم یاد بدهید با ملایم ها، ملایم و با گردن کشان، گردن کش باشد. به او بگویید به عقایدش ایمان داشته باشد حتی اگر همه برخلاف او حرف بزنند.

به پسرم یاد بدهید که همه حرف ها را بشنود و سخنی را که به نظرش درست می رسد انتخاب کند.

ارزش های زندگی را به پسرم آموزش دهید. اگر می توانید به پسرم یاد بدهید که در اوج اندوه تبسم کند. به او بیاموزید که از اشک ریختن خجالت نکشد.

به او بیاموزید که می تواند برای فکر و شعورش مبلغی تعیین کند، اما قیمت گذاری برای دل بی معناست.

به او بگویید که تسلیم هیاهو نشود و اگر خود را بر حق می داند پای سخنش بایستد و با تمام قوا بجنگد.

در کار تدریس به پسرم ملایمت به خرج دهید، اما از او یک نازپرورده  نسازید. بگذارید که او شجاع باشد، به او بیاموزید که به مردم اعتقاد داشته باشد.

توقع زیادی است اما ببینید که چه می توانید بکنید، پسرم کودک کم سال بسیار خوبی است.

چهارشنبه 29/3/1387 - 12:12
ادبی هنری
نگاهی به شعر پشت دریاها

 

□ آرمان‌شهر سپهری (با نگاهی به شعر پشت دریاها)
فرشید فرجی
از میان هنرمندانی كه سعی در ارایة نوعی جهان‌بینی خاص و مشرب فكری دارند «سهراب سپهری»  چهرة برجسته‌ای است كه از ابعاد گوناگون فلسفی ـ عرفانی قابل بحث و بررسی است.
در شعر معاصر فارسی شاید سهراب سپهری تنها شاعری باشد كه اندیشه‌ای به‌سامان و مدو‌ّن را در دوران كمال شعری خود بیان می‌‌كند ـ این برداشت را نباید یك داوری ارزشی پنداشت، چه ارزش را نقد ادبی و كاركرد اجتماعی را جامعه‌شناسی هنر با معیارهای دیگری تعیین خواهد كرد‌‌ ـ شعر سپهری از آن رو ارزش والایی می‌یابد كه هم شعر است و هم در تمامی ابعاد آن، از گزینش واژه‌ها گرفته تا تصویرسازی، در شكل ذهنی و در تركیب‌بندی درونی بیانگر اندیشه‌‌ای به‌سامان است.
شاید یكی از دلایل زبان ساده، بی‌آلایش و زیبای سپهری نیز در آن باشد كه شعر سپهری شعر معناست. شعر «پشت دریاها» از منظومة «حجم سبز» دارای چنین ویژگیهای زبانی و ادبی است، در این شعر از نشانه‌های زبانی به شكل ساده استفاده شده و رمزها و استعاره به سادگی دلالت بر مفاهیم آشنای ذهن دارد.
«قایق» ـ «آب» ـ «تور» ـ «مروارید» ـ «شب» و «پنجره» از واژه‌های كلیدی این شعر به حساب می‌آیند.
عناصری برخاسته از طبیعت كه در مجموعه‌ای از نظام همگن و منسجم گرد آمده‌اند، مطمئنا‌ً زبان و پی‌ریزی ساختار منسجم كلام در شعر سهراب از یك سو و همسان‌سازی آن با عناصر زندگی، آن هم نشانه‌ها و مفاهیم ساده آن از سویی دیگر از ویژگیهای برجسته در كلام اوست و درواقع راز ماندگاری شعر در همین هم‌گرایی است و درواقع سهراب در شعر و كلام خود حضور دارد، نفس می‌كشد و به راستی در رگ حرف حرف خود خیمه زده است.
در تمام شعر سپهری این ویژگیها را می‌توان دید. در شعر «پشت دریاها» نیز به مانند تمام شعرهایش با ابداع زبانی شاعرانه و توسل به طبیعت و اجزای آن به مثابه اسطورة كل، توانسته است چشم‌اندازی بگشاید كه تماشایی است.
«قایقی خواهم ساخت / خواهم انداخت به آب.
دور خواهم شد از این خاك غریب
كه در آن هیچ كسی نیست كه در بیشة عشق
قهرمانان را بیدار كند.»
شاعر در بند او‌ّل، عل‍‍ّت سفر خود را بیان كرده و به نوعی بیانگر حالات عرفانی و خلوتهای شاعرانة خاص‌ّ سپهری است. شاعری كه هرگز صبحی بی‌خورشید را تجربه نكرده و روزگاری در این اندیشه بوده كه با هجوم گلها چه كنیم؟ اكنون در بیشة عشق كسی به فكر بیداری قهرمانان نیست و خاك این دیار غریب و ناآشناست. به راستی راز ناآشنایی این دیار در چیست؟
این تفكر و پاسخ به چراهای زیاد دیگر در منظومة فكری سپهری مطرح شده و اكنون شاعر به عناصری اشاره دارد كه بار معنایی منفی دارد و با این تصویرسازی می‌توان به راز غربت شاعر پی برد.
«قایق از تور تهی
و دل از آرزوی مروارید
همچنان خواهم راند.»
در این بند واقعیت اوضاع اجتماعی شاعر ـ‌‌‌ با توجه به فضای اصلی شعر‌‌ ـ بیان می‌شود، واقعی‍ّتی برخاسته از درون شاعر و با تفر‌ّدی كاملا‌ً منحصر‌به‌فرد. بنابراین دور از انتظار نخواهد بود اگر بگوید:
«نه به آبیها دل خواهم بست
نه به دریا ـ پریانی كه سر از آب به درمی‌آرند
و در آن تابش تنهایی ماهی‌گیران
می‌فشانند فسون از سر گیسوهاشان»
در این بخش، كلام كاملا‌ً تصویری می‌شود. زبان سپهری اساسا‌ً زبانی است كه زادة تصویر است نه زادة نفس زبان. تداوم تصاویر یكی از مشخصه‌های بارز شعر اوست. در شعر سپهری آن‌قدر تصویر پشت تصویر وجود دارد كه گاهی به مخاطب فرصت نفس كشیدن هم نمی‌دهد.
باز هم تأكید می‌كند:
«همچنان خواهم راند
همچنان خواهم خواند:
دور باید شد، دور
مرد این شهر اساطیر نداشت.
زن این شهر به سرشاری یك خوشه انگور نبود.»
از این قسمت به بعد، شاعر همچنان به بیان تصاویری می‌پردازد كه فلسفة سفر او را به وجود آورده است در این شهر كه «اساطیر» و «قهرمانان» هستی ندارند و زن كه نماد سرخوشی است به سرشاری انگور نیست. همچنان كه:
«هیچ آیینة تالاری، سرخوشیها را تكرار نكرد.
چاله آبی حت‍‍ّی، مشعلی را ننمود.»
شاعر بدون اندكی تردید، عزم خود را جزم كرده است:
«دور باید شد، دور.
شب سرودش را خواند
نوبت پنجره‌هاست»
عنصر «شب» را در مجموعة «خاك غریب» و شهر «بی‌اساطیر» می‌‌توان جای داد و پنجره دریچه‌ای است كه شاعر از آن به سوی آرمان‌شهر خویش می‌نگرد، آرمان‌شهری كه هر چند ناكجا‌آباد سپهری است اما باید به سوی آن برود.
آرمان‌شهر سهراب سپهری كه حتما‌ً دنبالة «شهر» را یدك نمی‌كشد و چیزی جز بازگشت به بدوی‍ّت نیالوده نیست همچون هر آرمان‌شهر دیگری «سراب» است با این تفاوت كه شاعر خلاق می‌تواند بر مبنای آن شعر و اندیشة خود را فارغ از ملاحظات دست و پاگیر سن‍ّت و عادت بیافریند.
برای همین در بند بعدی دوباره تكرار می‌كند:
«همچنان خواهم خواند
همچنان خواهم راند.»
تا اینجا اندیشة سفر و فلسفة گریز شاعر (از خود یا اجتماع خود و یا هر چیز دیگر) در كلام خلق شده است، اندیشه‌ای كه سهراب دیری بدان پرداخته است و بسا كه برای رسیدن بدان از دهلیزهای تنگ و باریك طبیعت و عشق گذر كرده است و اكنون آنچه را كه از سرود پنجره‌ها بازیافته، چنین به تصویر می‌كشاند. آرمان‌شهر خود را در افقی بازتر می‌نمایاند.
«پشت دریاها شهری است
كه در آن پنجره‌ها رو به تجل‍ّی باز است
بامها جای كبوترهایی است كه به فوارة هوش بشری می‌نگرند.
دست هر كودك ده سالة شهر، شاخة معرفتی است
مردم شهر به یك چینه چنان می‌نگرند
كه به یك شعله، به یك خواب لطیف.»
در این بند، آرزوهای شاعر نمود یافته و در قالب تصویر درآمده است. عناصر مثبتی همچون «شاخة معرفت» و «فواره هوش بشری» در بخش تجلی و پنجره می‌گنجد و نظام همگن آرمان‌شهر را تشكیل می‌دهد.
برخورد عاشقانه و عرفانی سهراب با اشیای پیرامون و محیط زندگی‌اش ما را ناگزیر می‌كند تا پیوندی میان اصالت كلام او و اجزای طبیعت بیابیم ضمن اینكه در اصل، فكر و خط اندیشگی وی «سفر» از شهر و دیاری است كه مطلوبش نمی‌یابد و قبلا‌ً نیز در شعر، آرزوی آن را در سر پرورانده است.
شعر «ندای آغاز» از این دید موازی و همسان با شعر «پشت دریاها» است.
كفشهایم كو
چه كسی بود صدا زد: سهراب؟
در ابتدای این شعر گویی به شاعر الهام می‌شود كه «بوی هجرت می‌آید» این هجرت به خاطر این است كه شاعر حرفی از جنس زمان نشنیده وگرنه به این صراحت نمی‌گفت:
«باید امشب بروم»
او در «ندای آغاز» هم نشانه‌هایی از آرمان‌شهر خود می‌دهد، سمتی كه «درختان حماسی پیداست و رو به آن وسعت بی‌واژه كه همواره مرا می‌خواند.»
كلام سپهری به كمال رسیده و در بیان شاعرانه و زیبای نظام همگن اندیشه‌هایش «جهان‌بینی» عمیقی مشاهده می‌شود، این نظم و چارچوب فكری، ناشی از آن است كه سهراب سپهری به واقع شاعری است برخوردار از یك نظام عمومی اندیشه و به معنای فلسفی آن متفكری است صاحب یك دستگاه فكری جامع و مكتب منسجم و همگن‌ ـ چنان كه پیش از این اشاره شد و نمونه‌هایش را در دو شعر همسان ملاحظه كردیم. او می‌داند كه چه می‌خواهد بگوید و فی‌الواقع سیر و سلوك معنوی او از آغاز هشت كتاب تا پایان در راستای تبیین نظام خاص اندیشة اوست.
در بند دیگر می‌گوید:
خاك، موسیقی احساس تو را می‌شنود
و صدای پر مرغان اساطیر می‌آید در باد.
«خاك غریب» از عنصری منفی به مثبت و از شهری كه مرد آن اساطیر نداشت، اكنون به شهری كه هوای آن صدای پر زدن مرغان اساطیر در باد، شنیده می‌شود، حركت می‌كند.
این سیر و حركت اگرچه در طول و خط یك مسیر در جریان است، با این وجود شعر از نظر ساختار، شكلی دایره‌وار دارد یعنی سطر پایانی شعر همان سطر آغازین است جز اینكه با تأكید بیشتر «خواهم» به «باید» تغییر می‌كند.
«پشت دریاها شهری است / كه در آن وسعت خورشید به اندازة چشمان سحرخیزان است. شاعران وارث آب و خرد و روشنی‌اند.»
سپهری در این تصویر پایانی با برتری برخی از سویه‌های تشبیه خود «چشمان سحرخیزان» را برتر از وسعت خورشید (روشنی) می‌داند، آنان كه به رستگاری رسیده‌اند و از سفر خویش توشه برگرفته‌اند. «شاعران وارث آب و خرد و روشنی‌اند»
در این سطر از تمام تصاویر و عناصر طبیعت كه در شعر «پشت دریاها» حضور جد‌ّی داشتند پرده‌گشایی می‌شود و آرمان شاعر در یك جست‌وجو به انجام می‌رسد.
1) آب = قایق 2) روشنی = خورشید    3) اسطوره = فواره هوش بشری
هر یك از سازه‌های مجموعه همگن و نظام فكری در این شعر است، اگر كلمات و تصاویر به صورتی دایره‌وار به هم می‌پیوندد اما از نظر سیر فكری جریان همچنان ادامه دارد و تكرار می‌شود.
پشت دریاها شهری است!
قایقی باید ساخت.
«پشت دریاها» نقطه عطف اندیشة سپهری است. اوجی است كه تمام فراز و فرود جریان فكری شاعر در آن موج می‌زند، به راحتی می‌توان نمودار فشرده سیر و سلوك معنوی شاعر را در این شعر از مجموعة «حجم سبز» به تماشا نشست.
شاخصة مهم شعر، سفر و سلوكی است كه در آب، آغاز می‌شود و باید در آب پایان گیرد، در یك كلام آرمان‌شهر شاعر و دل‌زدگیهای او از عادتهای روزمر‌‌ّه و فرار از آنها به روشنی تنها در این شعر دیدنی است.
قایق
پشت دریاها
آب و خرد و روشنی


○ منابع:
1)حقوقی، محمد ( مجله سهراب شماره 4 ـ آبان و آذر 1382)
2) سركوهی، فرج، نقشی از روزگار، نشر شیوا، 1369
3) سمیعی، عنایت (مجله سهراب شماره 4 ـ آبان و آذر 1382)


منبع: مجله شعر

 

چهارشنبه 29/3/1387 - 12:9
ادبی هنری

این روزها
اسفندیار تبلیغ لنز می کند و
دهقان توس
به برگه های جریمه نگاه می کند و
محمود غزنوی
با بنزی سیاه می گذرد
از چراغ قرمز
اگر دماوندی که قصه از آنجا آغاز شد
همین دماوند است
پس رستم کجاست ؟
گرد آفرید کو ؟
من که در این خیابان ها
جز سودابه هیچ نمی بینم


ـ آقا لطفا فندک تان ...
می خواهم پر سیمرغ را آتش بزنم

علیرضا قزوه

چهارشنبه 29/3/1387 - 12:4
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته