• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 461
تعداد نظرات : 201
زمان آخرین مطلب : 5094روز قبل
محبت و عاطفه
 نبودنت بهترین بهانه است برای اشک ریختن ...ولی کاش بودی تا اشکهایم از شوق دیدارت سرازیر میشد ...کاش بودی و دستهای مهربانت مرهم همه دلتنگیها و نبودنهایت میشد ...کاش بودی تا سر به روی شانه های مهربانت می گذاشتمو دردهایم را به گوش تو میرساندم... بدون تو عاشقی برایم عذاب استمیدانم که نمیدانی بعد از تو دیگر قلبی برای عاشق شدن ندارم...کاش میدانستی که چقدر دوستت دارم و بیش از عشق بر تو عاشقم...میدانی که اگر از کنارم بروی لحظه های زندگی برایم پر از درد و عذاب میشودمیدانم که نمیدانی بدون تو دیگربهانه ای نیست برای ادامه ی زندگی جزانتظار آمدنت ...انتـــــــــــــــــــــــــــــظار ...شش حرف و چهار نقطه ! کلمه کوتاهیه . اما معنیش رو شاید سالها طول بکشه تا بفهمی !تو این کلمه کوچیک ده ها کلمه وجود داره که تجربه کردن هر کدومش دل شیر می خواد!تنهایی ، چشم براه بودن ، غم ؛غصه ، نا امیدی ، شکنجه رو حی ،دلتنگی ، صبوری ، اشک بیصدا ؛هق هق شبونه ؛ افسردگی ، پشیمونی، بی خبری و دلواپسی و .... !برای هر کدوم از این کلمات چند حرفی که خیلی راحت به زبون میادو خیلی راحت روی کاغذ نوشته میشه باید زجر و سختی هایی رو تحمل کردتا معانی شون رو فهمید و درست درک شون کرد !!!

متنفرم از هر چیزی که زمان را به یاد من میاورد... و قبل از همه ی اینها متنفرم
از انتظار ... از انتـــــــــــــــــــــــــــــــظار متــــــنـــــفــــــرم 
جمعه 30/11/1388 - 15:47
محبت و عاطفه
 خیلی وقته پاییزم،با من غریبی می کنه
دل به امید رسیدن،خودفریبی میکنه
خیلی وقته که چشامو روی جاده جا گذاشتم
خیلی دوست داشتم بمونم،اما لحظه ها نذاشتن
خیلی وقته قلب خسته م،از نبودنت شکسته
تو گلوی پر سکوتم،بغض سنگینی نشسته
خیلی وقته دیگه شادی،توی این دل جا نداره
رفتنت عمریه غم رو،روی قلبم جا می ذاره
خیلی وقته خاک گلدون،تشنه ی یه قطره آبه
دیدن اشکای ابرا،واسه ما مثل سرابه
خیلی وقته دیگه شعرام،رنگ عاشقی ندارن
فقط اون نگاه ساده ات،توی شعرام یادگارن
خیلی وقته من و چشمام،توی غربت بی پناهیم
توی صحن خیس جاده،در پی یه رد پاییم

جمعه 30/11/1388 - 15:46
محبت و عاطفه
برای روز میلادت،بذار عاشق ترین باشیم
در این دنیای شوریده،بذار ما بهترین باشیم
برای روز میلادت،دلم شوق رسیدن داشت
لبم بی طاقت بوسه،دو چشمم شوق دیدن داشت
برای روز میلادت،هوایم غرق احساس است
شبم در لحظه ی مردن،هنوزم محو وسواس است
برای روز میلادت،به شب دلبستگی دارم
برای بودن و موندن،هنوز آشفتگی دارم
برای روز میلادت،دل از گلشن جدا کردم
تمام صحن قلبم را،ز هر عشقی رها کردم
برای روز میلادت،از عشق و مهر می گویم
به یاد یوم دیرینی،برایت شعر می گویم
برای روز میلادت،هوای عشق بارانیست
برای گفتن ِ از تو،همه شعرم چراغانیست
جمعه 30/11/1388 - 15:44
محبت و عاطفه
در تخیلات بی هیاهوی لحظه هایم،  
باد پرده ها را آرام تکان می دهد.  
رقص ساعت دیواری،
گذر ثانیه ها را به تصویر می کشد
و در امتدار همه ی بودنها
دلم شور تازه ای در سر می پروراند
دلم آواز باران را زمزمه می کند  
دلم نم نم باران را میخواهد
باد ملایمی کوچه های خاکی را در می نوردد
و در خلوتی ساده،
پیام آوران بهار ،
راه خود را گم می کنند در میان علف های زرد
و دختران بهار ،
هماهنگ با نسیم کوچک نیستند
و با لرزش صدای درختان هم...
...
فصل ِ من 
شکوفه های بهار را از یاد برده است 
دختران بهار هم ،
در میان برگ ها
پژمرده خواهند شد
و دختران بهار هم ،
در میان برگ ها
خواهند مرد 
جمعه 30/11/1388 - 15:42
محبت و عاطفه
این روزها به لحظه ای رسیده ام که با تمام وجود ملتمسانه از اشکهایم می خواهم که یادت را از ذهن من بشوید... یادت را بشوید تا دیگر به خاطر تو با خود جدال نکنم ...

من تمام فریاد ها را بر سر خود می کشم چرا می دانستم که در این وادی ، عشق و صداقت مدتهاست که پر کشیده اند اما با این همه تمام بدبینی ها و نفرتها را به تاریک خانه دل سپردم
و در گذرگاهت سرودی دیگر گونه اغاز کردم و تو... چه بی رحمانه اولین تپش های عاشقانه قلب مرا در هم کوبیدی ...تمام غرور و محبت مرا چه ارزان به خود خواهیت فروختی ،  اولین مهمان تنهایی هایم بودی...
روزی را که قایقی ساختیم و آنرا از از ساحل سرد سکوت به دریای حوادث رهسپارکردیم دستانم از پارو زدن خسته بود ... دلم گرفته بود...
زخم دستهایم را مرهم شدی و شدی پاروزن قایق تنهایی هایم... به تو تکیه کردم...
هیچ گاه از زخمهای روحم چیزی نگفتم و چه آرام آنها را در خود مخفی کردم ...
دوست داشتم برق چشمانت را مرهمی کنی بر زخمهای دلم اما لیاقتش را نداشتم....

مدتها بود که به راه های رفته... به گذشته های دور خیره شده بودی ...من تک و تنها پارو می زدم و دستهایم از فرط رنج و درد به خون اغشته بود... تحمل کردم ... هیچ نگفتم چون زندگی به من اموخته بود صبورانه باید جنگید ...
به من اموخته بود که در سرزمینی که تنها اشک ها یخ نبسته اند باید زندگی کرد...
اما امروز دریافتم که حجمی که در قایق من نشسته بود جز مشتی هیچ چیز دیگری نبود
...
و ای کاش زود تر قایقم را سبکتر کرده بودم...
با این همه... بهترینم دوستت دارم ... هرگز فراموشت نمی کنم...هیچ کس این چنین سحر امیز نمی توانست مرا ببرد آنجایی که مردمانش به هیچ دل می بندند با هیچ زندگی می کنند به هیچ اعتقاد  دارند و با هیچ می میرند! 
جمعه 30/11/1388 - 15:41
محبت و عاطفه
خیال نکن که بی خیال از تو و روزگارتم ....به فکرتم....به یادتمزنده به انتظارتم .... تمام زندگیم را دلتنگی پر کرده است...دلتنگی از کسی که دوستش داشتم و عمیق ترین درد ها و رنجهای عالم را در رگهایم جاری کرد !درد هایی که کابوس شبها و حقیقت روزهایم شد٬ دوری از تو حسرتی عمیق به قلبم آویخت و پوست تن کودک عشقم را با تاولهای دردناک داغ ستم پوشاند .دلتنگی برای کسی که فرصت اندکی برای خواستنش ٬ برای داشتنش داشتم.دلتنگی از مرزهایی که دورم کشیدند و مرا وادار کردند به دست خویش از کسانی که دوستشان دارم کنده شوم .در انسوی مرزها دوست داشتن گناه است ٬ حق من نیست ٬ به اتش گناهی که عشق در آن سهمی داشت مرا بسوزانند .رنجی انچنان زندگی مرا پر کرده است٬ آنچنان دستهای مرا از پشت بسته است٬ آنچنان قدمهای مرا زنجیر کرده است که نفسهایم نیز از میان زنجیر ها به درد عبور می کنند . . .دوست داشتن تو چنان تاوان سنگینی داشت که برای همه عمر باید آنرا بپردازم ... و من این تاوان سنگین را با جان و دل پذیرا شدم .همه عمر ٬ داغ تو بر پیشانی و دلم نشسته است و مرا می سوزاند .تو نمایش زندگی مرا چنان در هم پیچیدی که هرگز از آن بیرون نیایم. . . آنقدر دلتنگ دوریش هستم .. آنقدر دلتنگ سرنوشت خویشم .. آنقدر دل آزرده عشق تو هستم که همه هستیم را خوره بی کسی و تنهایی می جود . . .به او نگاه می کنم ٬ به او که چون بهشت بر من می پیچد و پروازم می دهد .به او که لبهایش از اندوه من می لرزند .به او که دستهای نیرومندش ٬عشقی که سالها پیش اجازه اش را از من گرفتند جرعه جرعه به من می نوشاند . . . . .به او که چشمهایش در عمق سیاهی می خندید و دنیایم را ستاره باران می کرد.به او که باورش کردم و دل به او باختمبه او که دلم می خواهد در آغوشش چشمهایم را بر هم بگذارم و هرگز ٬ هرگز ٬هرگز به روی دنیا بازشان نکنم .به او که تکه ای از قلب مرا با خود خواهد بردبه او که مرزهای سرنوشت ٬ سالها پیش دوریش را از من رقم زده است. سراسر زندگیم را اندوهی پر کرده است که روزها و ماهها از این سال به سال دیگر آنها را با خود می کشم و میدانم که زمان ٬ شاید زمان ٬ داغ مرا بهبود بخشد ولی هرگز فراموش نخواهم کرد که از پشت این دیوار شیشه ای نگاهش چگونه عمق وجودم را لرزاند .لبهایش لرزش لبهایم را نوشید و دستانش ترس تنم را چید و نفسهایش برگهای رنگین خزان را به باران عاشقانه بهار سپرد .  
جمعه 30/11/1388 - 15:39
محبت و عاطفه
یاد قلبت باشد یک نفر هست که اینجا تک و تنها به تو می اندیشد و کمی دلش از دوری تو دلگیر است مهربانم ... ای خوب ؛ یاد قلبت باشد ، یک نفر هست که چشمش به رهت دوخته ، بر در مانده است و روز و شب دعایش این است : زیر این سقف بلند ، هرکجایی هستی ؛ به سلامت باشی و دلت همواره محو شادی و تبسم باشد مهربانم ... ای خوب ؛ یاد قلبت باشد یک نفر هست که دنیایش را همه هستی و رویایش را به شکوفایی احساس تو پیوند زده است و دلش می خواهد لحظه ها را با تو، به خدا بسپارد یک نفر هست که با تو ، تک و تنها با تو ؛ پر اندیشه و شعر است و شعور ... یک نفر هست که با تو به خداوند جهان نزدیک است و به یادت هر صبح ؛ گونه ی سبز اقاقی ها را از ته قلب و دلش می بوسد و دعا می کند این بار که تو، با دلی سبز و پر از آرامش راهی خانه خورشید شوی و پر از عاطفه و عشق و امید به شب معجزه و آبی فردا برسی ... یاد قلبت باشد ...!!!  
جمعه 30/11/1388 - 15:37
شعر و قطعات ادبی

به یاد تو اشک می ریزم

 سرازیر شد اشک از گونه هایم ازغم تو ،

 کاش می بودم کنارت چشم

به هم می دوختیم

 دست در دست هم می ماندیم تا صبح

 با دامن شب هم آغوش این رویای شیرین را

 می خواهم از خدا آن تنهای تنها پرواز خواهم کرد

 آن روز بر فراز ابرها کاش بالهایم را نچینند !

گامهایم لرزانست در غم تو کاش نمی دیدم هرگز اشک نم نم تو...

پنج شنبه 29/11/1388 - 15:45
شعر و قطعات ادبی
گل من   هرچی آرزوی خوبه مال تو
هرچی که خاطره داری مال من

اون روزای عاشقانه مال تو

این شبای بی قراری مال من

منم و حسرتِ با تو ما شدن

تویی و بدونِ من رها شدن

آخرِ غربت دنیاس مگه نه؟

اوّل دوراهی آشنا شدن

تو نگاه آخرِ تو

آسمون خونه نشین بود

دلتو شکسته بودن

همه قصّه همین بود

می تونستم با تو باشم

مث سایه مث رویا

اما بیدارم و بی تو

مث تو تنهای تنها

هرچی آرزوی خوبه مال تو

هرچی که خاطره داری مال من

اون روزای عاشقانه مال تو

این شبای بیقراری مال من
 
پنج شنبه 29/11/1388 - 15:42
شعر و قطعات ادبی

از من به من نزدیك تر تو

  باور نکن تنهایی ات را
من در تو پنهانم، تو در من

از من به من نزدیک تر تو

از تو به تو نزدیک
تر من

باور نکن تنهایی ات را

تا یک دل و یک درد داریم

تا در عبور از
کوچة عشق
بر دوش هم سر می‌گذاریم


دل تاب تنهایی ندارد

باور نکن
تنهایی ات را
هر جای این دنیا که باشی

من با توام، تنهای تنها


من با
توام، هر جا که هستی
حتی اگر با هم نباشیم

حتی اگر یک لحظه، یک روز

با هم
در این عالم نباشیم

این خانه را بگذار و بگذر

با من بیا تا کعبة
دل
باور نکن تنهایی ات را

من با توام منزل به منزل
پنج شنبه 29/11/1388 - 15:41
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته