• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 180
تعداد نظرات : 309
زمان آخرین مطلب : 4518روز قبل
تبریک و تسلیت

   با قامت عصمت و حیا می آید
با بانگ مناجات و دعا می آید
میلاد عبادت است یعنی سجاد(ع)
از سوی خدا به سوی ما می آید

ولادت امام سجاد (ع) رو خدمت شما دوستان تبیانی تبریك میگم.

پنج شنبه 16/4/1390 - 11:44
سخنان ماندگار

هفت بار خویشتن را خوار یافتم :
نخست- آن که دیدم به امید سرفرازی جامه خواری به تن کرده است.
دوم- آنگاه که دیدم در برابر راست قامتان جست و خیز می کند.
سوم- آنگاه که او را در گزینش میان سخت و آسان آزاد گذاردند و او آسان را بر گزید.
چهارم- آنگاه که گناهی انجام داد و سپس خود را دلداری داد که دیگران نیز همگی چون او گناه می کنند.
پنجم- آنگاه که از سستی خویش رنجها دید و بردباری اش را نشان توانمندی اش شمرد.
ششم- آن زمان که زشت چهره ای را خوار شمرد-حال آنکه چهره ی یکی از نقابهای خود او بود .
هفتم- آن زمان که به ستایش زبان گشود و اندیشید که کار نیکویی انجام داده است 

جبران خلیل جبران                                                                       

پنج شنبه 16/4/1390 - 11:30
سخنان ماندگار

 گوهر عشق   

مادامی که خودمان را دوست نداشته باشیم
 و
به خودمان عشق نورزیم 
نمی‌توانیم به کسی عشق بورزیم
 و
از عشق دیگران نسبت به خود بهره ای ببریم
 پس گوهر عشق را ابتدا به خود تقدیم کنیم
تا بتوانیم مظهر عشق‌ورزی برای دیگران باشیم

چهارشنبه 15/4/1390 - 13:1
سخنان ماندگار

هر كمبود اعتماد به نفسي كه احساس مي كنيد
در واقع يك توهم بيش نيست
شما فرزند معجزه آسا وبي نقص كاينات هستيد
وفراتر از هر معيار وميزاني قدرتمنديد!

(آنتوني رابينز)

چهارشنبه 1/4/1390 - 21:3
سخنان ماندگار

دوست دارم كار بزرگ واصيلي را به انجام برسانم ولي وظيفه اصلي من اين است كه كارهاي كوچك را چنان كه گويي بزرگ واصيل هستند به انجام برسانم!

(هلن كلر)

چهارشنبه 1/4/1390 - 21:0
شعر و قطعات ادبی

- انسان چرا بر خلاف همه جانوران بر روي دو پايش ايستاده است؟

ايستاده است تا به آسمان بنگرد
انسان، حيواني است كه دست هايش را
از خاك بلند كرده تا در دامان آسمان زند
اندام انسان نمودار زمين گريزي وآسمان پيوندي اوست!

- و در ادامه نتيجه ميگيرد و ميگويد:

انسان يعني؛ يك موجود رو به بالا
                                 عاشق آسمان!
تنها فرشته اي كه به زمين افتاده است
وتا به آسمانش باز نگردد
و به سوي خدايش
وبه پشت آسمان پرواز نكند
از ناليدن آرام نميگيرد!
انسان فواره اي است كه از قلب زمين
                                 عصيان مي كند
و در اين جستن شتابان و شورانگيرش
                        هر چه بيشتر اوج مي گيرد
بيشتر پريشان وترديد زده مي شود!


(دكتر شريعتي)
سه شنبه 31/3/1390 - 14:56
سخنان ماندگار
به ياد بسپار؛
پيروزمندان،فاتحان لحظه هايند!
وشكوه زندگي را دركام فرصت ها مي جويند
بسان همه ي ديگر آدميان،
آري، از شكست مي ترسند
اما عنان خويش به وحشت نمي سپارند!
فاتحان
هرگز به نام نوميدي پاي خويش را واپس نمي كشند
فاتحان
مفهوم شگفت انعطاف را خوب ميدانند
وخوب ميدانند كه پيوسته راهي ديگر هست
فاتحان
هميشه گناه خطاهاي خويش را بر دوش ميگيرند
و در انديشه هاي خويش،سازندگي را جست وجو مي كنند
و در دل هر چيز،دست به سوي خوبي ها مي گشايند
ودستانشان ايجاز بهار است
كه به يمن اش،زردترين ساقه ها بارور مي شوند
وبه گل مي نشينند!
فاتحان،
به راهي كه بر مي گزينند؛مؤمنند
فاتحان،
طعم واژه صبر را بارها چشيده اند و با آن مأنوس مي باشند
فاتحان،
به خوبي ميدانند كه ارزش هر چيز به اندازه ي عمري است
كه براي آن صرف ميكنند!
فاتحان،
شجاعان تاريخ اند واين مهم را مي فهمند كه؛
شجاعت يعني؛
              ترسيدن
               لرزيدن
               اما يك گام به پيش نهادن!

(نانسي سيمس)

يکشنبه 29/3/1390 - 20:32
داستان و حکایت
در هندوستان مردي بود كه وظيفه اش حمل آب بود وبا بردن آب از چشمه به منزل اربابش به او خدمت ميكرد.او آب را در دو ظرف حمل مي كرد كه با طنابي به دو طرف چوبي كه بر روي شانه اش مي گذاشت آويخته بود.
يكي از ظرف ها ترك داشت  وظرف ديگر سالم بود،ظرف سالم،آبي را از چشمه پر شده بود هميشه سالم به محل مي رساند ولي ظرف ترك خورده،وقتي به منزل ارباب ميرسيد،تا نيمه آب داشت!دو سال تمام كار به همين منوال بود ومرد سقا هر روز يك ظرف پر ويك ظرف نيمه پر از آب را به منزل اربابش تحويل ميداد.       
طبيعي است كه ظرف پر از آب از خدمتي كه ميكرد راضي و مغرور بود،چون منظوري را كه جهت آن ساخته شده بود،به خوبي تأمين ميكرد ولي ظرف ترك خورده شاد نبود واز نقص خود شرم داشت وغصه ميخورد كه فقط نيمي از فايده را مي رساند.          
پس از مدت زماني كه به بلنداي ابديت بود وظرف ترك خورده احساس شكست وشرم مي كرد،روزي بامرد سقا به گفت وگو در آمد وگفت:«من از خودم خيلي خجالت مي كشم،مي خواهم از توعذر خواهي كنم!»    
مرد سقا پرسيد:«براي چي؟»‌- ظرف با شرمندگي گفت:« اين تركي را در كنارم به وجود آمده،باعث شده است در مدت دو سال گذشته نتوانم نيمي از بارم را تحمل كنم،تو هر روز كارت را انجام ميدهي ومرا از چشمه ي آب تا خانه ي اربابمان حمل ميكني ،ولي به جهت نقصي كه درمن هست،تو پاداش كامل تلاشت را نمي گيري!»   
مرد سقا با مهرباني به ظرف پريشان گفت:«امروز كه به خانه ارباب باز ميگرديم،به گل هاي زيبايي كه درمسير تو وجود دارد،خوب نگاه كن»           
وقتي مرد ودو ظرف آب به جاده سربالاي رسيدند،ظرف ترك خورده گلهاي خودروي زيبايي را ديد.خورشيد به رخسارشان بوسه ميزد ونسيم،سرهايشانرا به نوازش خم ميكرد.ولي در پايان راه،ظرف خود را مقصر ميدانست،بازهم احساس ناخوشايندي داشت،چون باز هم قطره هاي آب از آن بيرون تراويده بود وظرف به خاطر نقص خود از مرد سقا عذرخواهي كرد ولي مرد سقا به ظرف گفت:« آيانديدي كه آن گل ها همه درسمت تو روييده بودند؟چون من هميشه از اين نقص تو آگاهي داشتم،تخم گل ها را در آن سمتي كه تو قرار داشتي كاشتم همه روزه كه ما از چشمه باز مي گرديم،تو آنها را سيراب مي كني ومن همه روزه اين گلهاي زيبا را مي چينم تا ميز اربابمان را با آنها زينت دهم.اگر تو بدين گونه كه هستي،نبودي،ممكن نبود بتواني به اين زيبايي خانه او را رونق ببخشي!»    
****************
از شكست هم ميتوان يك موفقيت لطيف ساخت!
يکشنبه 29/3/1390 - 20:29
تبریک و تسلیت
                     
                  تازيانه خوردن واز دين حق كردن دفاع
                  فاطمه در اين روش آموزگار زينب است
                  گر مدال فاطمه از ميخ در بر سينه بود
                  خون پيشاني،مدال افتخار زينب است


 وفات بانوي بزرگ كربلا،حضرت زينب كبري(س) را خدمت همه شما تسليت عرض مي كنم.
شنبه 28/3/1390 - 9:21
داستان و حکایت
مرحوم مرجع عاليقدر حضرت آيت الله مرعشي نجفي مي گويد: در ايام تحصيل علوم ديني و فقه اهل بيت (ع) در نجف اشرف شوق زيادي داشتم جهت ديدار مولايمان بقية الله الاعظم عجل الله فرجه الشريف داشتم  با خود عهد كردم كه 40 شب چهارشنبه پياده به مسجد سهله بروم به اين نيت كه جمال آقا وصاحب الامر(ع) را زيارت وبه اين فوز عظيم بزرگ نائل شوم.35 يا 36  شب چهارشنبه ادامه دادم تصادفا در اين شب رفتنم از نجف به تأخير افتاد وهوا ابري و باراني بود نزديك مسجد سهله خندقي بود هنگامي كه به آنجا رسيدم بر اثر تاريكي شب وحشت وترس وجودم را گرفت مخصوصا كه از راهزنها و.. كه ناگهان صداي پايي از دنبال سر شنيدم كه بيشتر موجب ترس و وحشتم گرديد برگشتم به عقب سيّد عربي را با لباس اهل باديه ديدم نزديك من آمد وبه زبان فصيح گفت: اي سيّد سلام عليكم.
ترس و وحشت به كلي از وجودم رفت واطمينان وسكون نفس پيدا كردم و...به هرحال سخن ميگفتيم ومي رفتيم از من سؤال كرد كجا مقصد داري؟ گفتم مسجد سهله. فرمود: به چه جهت؟ گفتم به قصد تشرف زيارت ولي عصر(ع). مقداري كه رفتم به مسجد زيد بن صوحان كه مسجد كوچكي نزديك مسجد سهله است رسيديم داخل مسجد شده ونماز خوانديم وبعد از نماز دعايي سيّد خواند كه گويي با او ديوار و سنگها آن دعا را مي خواندند احساس انقلابي عجيب در خود نمودم كه از وصف آن عاجزم بعد از دعا سيّد فرمود تو گرسنه اي چه خوبست شام بخوري.پس سفره اي كه زير عبا داشت بيرون آورده ودر آن مثل اينكه سه قرص نان ودو يا سه خيار سبز تازه بود گويي كه تازه از باغ چيده و آن وقت چله زمستان وسرماي زننده بود ومن متوجه اين معنا نشدم كه اين آقا اين خيار تازه را در اين فصل زمستان از كجا آورده؟طبق دستور آقا شام خوردم سپس فرمود بلند شو تا به مسجد سهله برويم داخل مسجد شديم آقا مشغول اعمال وارده در مقامات شد ومن به متابعت آن حضرت انجام وظيفه كردم وبدون اختيار نماز مغرب وعشا را به آقا اقتدا كردم ومتوجه نبودم كه اين آقا كيست و...به هر حال نزديك 2 ساعت طول كشيد و در اين مدت مطالبي رد و بدل شد .پس خواستم از مسجد بيرون روم به خاطر حاجتي آمدم نزد حوض كه در وسط راه قبل از خارج شدن ازمسجد قرار دارد به ذهنم رسيد چه شبي بود واين سيّد عرب كيست كه اين همه با فضيلت است شايد همان مقصود ومعشوقم باشد تا به ذهنم اين معني خطور كرد مضطرب برگشتم وآن آقا را نديدم و كسي درمسجد نبود يقين پيدا كردم كه آقا را زيارت كردم وغافل بودم مشغول گريه شدم وهمچون ديوانهه اطراف مسجد گردش مي كردم تا صبح شد چون عاشقي كه بعد از وصال مبتلا به هجران شود.

(نقل از شيفتگان حضرت مهدي(ع))

اللهم عجل ليوليك الفرج

پنج شنبه 26/3/1390 - 6:18
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته