سلام
از شعله عشق هر كه افروخته نيست
با او سر سوزني دلم دوخته نيست
گر سوخته دل نه اي زما دور كه ما
آتش به دلي زنيم افرخته نيست
روم به جاي دگر دل دهم به ياردگر
هواي ياردگر دارم وديار دگر
به ديگري دهم اين دل كه خوار كرده تست
چرا كه عاشق نو دارد اعتبار دگر
خبر دهيد به صياد ما كه ما رفتيم
به فكر صيد دگر باشد وشكار دگر
اگر خواهم غم دل با تو گويم جا نمي يابم
اگر جايي شود پيدا ترا تنها نمي يابم
اگر جايي كنم پيدا وهم تنها ترا يابم
ز شادي دست وپايم گم كنم خود را نمي يابم
زندگي به حقيقت ظلمت است ،مگر شوق و شور در ميان باشد
و شوق و شور كور و بي هـدف است مگر دانش در ميان باشد
و دانش پوچ و بي حاصل است مگـــر كـــــــار در ميـان باشد
و كار تهي و بي جان است مگر عشـــــــــــــــق در ميان باشد
اگر تنها ترين تنها شوم ،باز خدا هست.او جانشين همه ي نداشتنهاست. نفرين و آفرين ها بي ثمر است. اگر تمامي خلق گرگهاي هار شوند و از آسمان هول و كينه بر سرم بارد؛ تو مهربان جاودان و آسيب ناپذير هستي.. اي پناهگاه ابدي! تو مي تواني جانشين همه ي بي پناهي ها شوي. «دکتر علی شريعتي»
باغهای معلق بابل در عراق
باغهای معلق بابل در عراق باغهای معلق بابل یکی از بحث برانگیزترین عجایب هفتگانه می باشند چراکه هنوزبرخی از باستانشناسان در وجود داشتن آنها شک دارند. بعد از بدست آمدن اسناد اصلی و خرابه های برجامانده از آن زمان وجود داشتن آنها ثابت شد البته در مقیاسی کمتر از آنچه تصور می شود. در این میان سوالی مطرح است که این باغهای معلق چرا ساخته شدند؟ در پاسخ این سوال می توان گفت که موثق ترین سند حاکی از آن است که شاه نبوچاد نزار دوم که دارای شهرت مذهبی می باشد این بنای عجیب را برای خوشحال کردن همسرش در 6 قرن قبل از میلاد ساخت چراکه همسرش از دیدن چشم انداز صحرا مانند بابیلون دچار دلتنگی برای محل زندگی اش شده بود جایی که دارای کوهها و جنگلهای سرسبزی بود به همین خاطربه دستور شاه تپه مصنوعی سبز و خرمی ساخته شد که دارای درختان و گلها و گیاهان زیبایی بود . بعضی ها می گویند که یک ملکه آشوری قدرتمند باغهای معلق بابل را برای تفریح و سرگرمی خودش ساخته است و افراد دیگری عقیده دارند که این باغها به دستور یک شاه آشوری ساخته شده است .
يكي را زني صاحب جمال درگذشت ومادرزني فرتوت به علت كابين در خانه متمكن بماند .مرد از مجاورت وي به جان رنجيدي و چاره اي نديدي.گروهي از آشنايان به پرسيدن آمدند.يكي پرسيد چگونه اي در مفارقت يار؟
گفت نديدن زن بر من چنان دشوار نيايد كه ديدن مادرزن!!