نه نرو صبر کن.قرارمون این نبود.بیا سکه بندازیم اگر شیر اومد یعنی مطمئن باش که دوست دارم اگر خط اومدشک نکن که دوست دارم.صبر کن نروبیا سکه بندازیم اگر دوست نداشتم اونوقت برو
آن زمان که لب وزبانت لغتی نمی یابندتاحرف دل را باز گویندتالحظه ها راتوصیف کنن.چشم زیبا ترین پاکترین صادقانه ترین وبهترین نگاهش راکه پر معناترین سخن است به تو هدیه می دهد
پرسیدم :عشق چیست؟گفت:آتشی است.گفتم:مگر آن را دیده ای؟گفت:نه درآن سوخته ام
ای کاش دوست داشتن را تجربه نمی کردم "تجربه ی تلخی بود...دیگر هیچ وقت نمی خواهم حضوری گرم"سرمای وجدم را محو کند دیگر هیچ گاه به نگاه عاشقی دل نمی بندم وهیچ گاه به سلام مهربانی پاسخ نخواهم داد
سروده های عاشقانه ام را دور ریختی تنها به جرم اینکه جسورانه اعترافشان کرده بودم
افسوس که عشق جاوادنه نیست عشق گل سرخیست که طاقت طوفان را ندارد عشق یک خاطره سبز است که از آمدن پاییز می ترسد
من اینجا ریشه در خاکم....من اینجا عاشق این خاک وازآلودگی پاکم...من اینجا تا نفس باقیست می مانم...من از اینجا چه می خواهم؟نمی دانم...امید روشنایی گر چه در این تیرگیها نیست...من اینجا باز در این دشت خشک تشنه می مانم...ومی دانم...تو می آیی
آروزی لحظه لحظه شبهایم مرگ است.بدون عشق خاموش است خانه ی قلبم از شکست عشق مجروح است زندگی امیدم نابود است
بار خدایا از عشق امروزمان برای فردایمان چیزی باقی بگذار به اندازه یک مشت.یک لبخند تا به یاد داشته باشیم که روزی عاشق هم بودیم
دوست داشتن همیشه گفتن نیست گاه سکوت است وگاه نگاه....غریبه!این درد مشترک من وتوست که گاهی نمی توانیم در چشم های یکدیگر نگاه کنیم