نام كتاب : سخنان حسین بن على (ع ) از مدینه تا كربلا مؤ لف : محمّد صادق نجمى
ترجمه و توضیح لغات : (( اءَشِر (از اءَشَرَ، یَاءْشِرُ))) : طغیان و سركشى و خودخواهى . بَطِر: سرپیچى و تكبر در مقابل حق . ترجمه و توضیح : امام علیه السلام هنگام حركت از مدینه به سوى مكه این وصیتنامه را نوشت و با مهر خویش ممهور ساخته به برادرش محمد حنفیه تحویل داد: ((بِسْمِاللّه الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ،)) این وصیت حسین بن على است به برادرش محمد حنفیه ؛ حسین گواهى مى دهد به توحید و یگانگى خداوند و گواهى مى دهد كه براى خدا شریكى نیست و شهادت مى دهد كه محمد صلّى اللّه علیه و آله بنده و فرستاده اوست و آیین حق (اسلام ) را از سوى خدا (براى جهانیان ) آورده است و شهادت مى دهد كه بهشت و دوزخ حق است و روز جزاء بدون شك به وقوع خواهد پیوست و خداوند همه انسانها را در چنین روزى زنده خواهد نمود)). امام در وصیتنامه اش پس از بیان عقیده خویش درباره توحید و نبوت و معاد، هدف خود را از این سفر این چنین بیان نمود: ((و من نه از روى خودخواهى و یا براى خوشگذرانى و نه براى فساد و ستمگرى از مدینه خارج مى گردم بلكه هدف من از این سفر امر به معروف و نهى از منكر و خواسته ام از این حركت ، اصلاح مفاسد امت و احیا و زنده كردن سنت و قانون جدم رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و راه و رسم پدرم على بن ابى طالب علیه السلام است . پس هركس این حقیقت را از من بپذیرد (و از من پیروى كند) راه خدا را پذیرفته است و هركس رد كند (و از من پیروى نكند) من با صبر و استقامت (راه خود را) در پیش خواهم گرفت تا خداوند در میان من و این افراد حكم كند كه او بهترین حاكم است . و برادر! این است وصیت من بر تو و توفیق از طرف خداست ، بر او توكل مى كنم و برگشتم به سوى اوست )). انگیزه هاى قیام حسین (ع ) امام علیه السلام در سخنان خود در پاسخ ولید و مروان اولین انگیزه قیام و مبارزه و علت مخالفت خود با یزید بن معاویه را بیان نمود و اینك به هنگام حركت از مدینه در وصیتنامه خویش به انگیزه دیگر و یا به علة العلل قیام خود كه امر به معروف و نهى از منكر و مبارزه با مفاسد وسیع و نابسامانیهاى ضد اسلامى و ضد انسانى حكومت یزیدى مى باشد، اشاره مى كند و مى فرماید: ((اگر آنان از من تقاضاى بیعت هم نكنند من باز هم آرام و ساكت نخواهم نشست ؛ زیرا اختلاف من با دستگاه خلافت تنها بر سر بیعت با یزید نیست كه با سكوت آنان در موضوع بیعت ، من نیز سكوت اختیار كنم بلكه وجود یزید و خاندان وى موجب پیدایش ظلم و ستم و سبب شیوع فساد و تغییر در احكام اسلام گردیده و این وظیفه من است كه در راه اصلاح این مفاسد و امر به معروف و نهى از منكر و احیاى قانون جدم رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و زنده كردن راه و رسم پدرم على علیه السلام و بسط عدل و داد بپا خیزم و ریشه این نابسامانیها را كه خاندان بنى امیه است قلع و قمع نمایم . و همه جهانیان بدانند كه حسین جاه طلب نبود، طالب مقام و ثروت نبود، شرور، مفسد و اخلالگر نبود و این حالت از روز اول تا ساعت آخر و تالحظه آخر در روح حسین علیه السلام متجلى ومتبلوربود)). در اینجا این سؤ ال مطرح است كه آیاانجام دادن وظیفه امربه معروف و نهى ازمنكر مشروط به نبودن ضرر جانى و مالى نیست ؟ در صورتى كه امام علیه السلام این شرط را نادیده گرفته و از این مرحله قدم فراتر نهاده و تا نقطه بذل جان و ایثار خون خود و یارانش ، قبول اسارت اهل بیت و دخترانش پیش رفته است . ما در بخش دوم این كتاب به این سؤ ال به طور مشروح پاسخ خواهیم داد(18) بخش اول : از مدینه تا مكه : سخن امام (ع ) هنگام خروج از مدینه متن سخن : ((فَخَرَجَ مِنْها خائفاً یَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّنى مِنَ الْقَومِ الظّالِمینَ))(19). ((... لا وَاللّه لا اُفارِقُهُ حَتّى یَقْضِیَ اللّهُ ماهُوَ قاضٍ))(20). ترجمه و توضیح لغات : (( تَرَقُّبْ وَاِرْتِقاب :)) انتظار، نگران بودن بر چیزى . ترجمه و توضیح : برخلاف حسین بن على علیهما السلام كه پس از ابلاغ ولید با وى ملاقات و موضع خویش را صریحا مشخص و اعلام نمود، عبداللّه بن زبیر حاضر به ملاقات نگردیده و شبانه و مخفیانه از مدینه خارج و از بیراهه به سوى مكه حركت نمود. و اما حسین بن على علیهما السلام روز یكشنبه دو روز به آخر ماه رجب مانده به همراه فرزندان و افراد خانواده اش به سوى مكه حركت كرد آنگاه كه شهر مدینه را پشت سر مى گذاشت ، این آیه شریفه را كه در رابطه با حركت موسى بن عمران از مصر و آمادگى وى براى مبارزه با فرعونیان نازل گردیده است ، قرائت نمود ((فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً یَتَرَقَّبُ ...)) ((موسى از مصر باحال ترس و انتظار و نگرانى خارج گردید و چنین مى گفت پروردگارا از این مردم ظالم و ستمگر نجاتم بخش )). حسین بن على علیهما السلام در حركت خویش برخلاف عبداللّه بن زبیر همان راه عمومى و معمولى را كه همه مسافرها و كاروانها از آن استفاده مى كنند انتخاب نمود. یكى از یاران آن حضرت چنین پیشنهاد كرد كه بهتر است شما نیز مانند عبداللّه بن زبیر یكى از راههاى فرعى و كوهستانى را انتخاب كنید تا اگر افرادى از طرف كارگزاران یزید در تعقیب شما باشند و هدف ضربه زدن به شما را داشته باشند، نتوانند به هدف خود دست یابند. امام علیه السلام در پاسخ این پیشنهاد چنین فرمودند:((لا واللّه لا اُفارِقُهُ ...؛)) نه به خدا سوگند! مسیر معمولى خود و جاده عمومى را ادامه خواهم داد و به كوه و دشت و كوره راهها منحرف نخواهم گردید تا به آن مرحله اى برسم كه خواسته خداست )). نتیجه : از این پاسخ امام چنین استفاده مى شود كه آن حضرت در اثر ترس و به عنوان فرار از مدینه خارج نگردیده است و الا مى توانست همانگونه كه به وى پیشنهاد گردید و مانند ابن زبیر به جاى جاده معمولى ، از راههاى كوهستانى استفاده نماید در صورتى كه آن حضرت راهى را انتخاب مى كند كه در مرئى و منظر عموم است و او مى خواهد براى تحقق بخشیدن به فرمان بزرگ الهى كه جهاد با كفر بنى امیه است آزادانه و با كمال آرامش به راه خود ادامه دهد:((حَتّى یَقْضِیَ اللّهُ ماهُوَ قاضٍ)) بخش اول : از مدینه تا مكه : هنگام ورود به مكه متن سخن : ((وَلَمّا تَوَجَّهَ تِلْقاءَ مَدْیَنَ قالَ عَسى رَبِّى اَنْ یَهْدِیَنى سَواءَ السَّبیلِ))(21) ترجمه و توضیح لغات : تِلْقاء: محل ملاقات ، نزدیك وروبه رو. ترجمه و توضیح : امام علیه السلام پس از پنج روز كه فاصله مدینه تا مكه را پیمود، در شب جمعه سوم ماه شعبان به مكه معظمه وارد گردید و به هنگام ورود به این شهر، این آیه شریفه را قرائت نمود:((وَلَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقاءَ مَدْیَنَ ...؛)) چون موسى بن عمران از فرعونیان و منطقه حكومت طاغوتیان به شهر مدین روى آورد چنین مى گفت : امیدوارم پروردگارم به راه راست رهنمونم گردانده و بر آنچه خیر و صلاحم در آن است هدایتم فرماید))(22). چرا این دو آیه ؟ حسین بن على علیهما السلام چرا به هنگام حركت از مدینه و به هنگام ورود به مكه این دو آیه را مى خواند و علت انتخاب این دو آیه از مجموع آیات قرآن چیست ؟ امام علیه السلام با تلاوت این دو آیه مربوط و متصل به هم - آن هم به فاصله پنج روز - متوجه این نكته است و یا به این نكته توجه مى دهد كه همانگونه كه حضرت موسى علیه السلام در ترك نمودن وطن ماءلوف خویش و پناهنده شدنش به یك شهر غریب و ناماءنوس بى هدف و بدون جهت نبود و او نیز به هنگام حركت از مدینه در تعقیب هدفى است بالاتر كه هریك از مردان الهى در تعقیب آن هستند و آنگاه كه وارد مكه مى گردد منظور و مقصودى دارد بس بزرگ و ارجدار كه به جز عنایت و هدایت ویژه خداوند دستیابى به آن امكان پذیرنیست :((عَسى رَبِّى اَنْ یَهْدِیَنِى سَواءَالسَّبیلِ)) بخش اول : از مدینه تا مكه : در پاسخ عبداللّه بن عمر متن سخن : ((یا اَباعَبْدِالرَّحْمنِ اَما عَلِمْتَ اَنَّ مِنْ هَوانِ الدُّنْیا عَلَى اللّهِ اَنَّ رَاءْسَ یَحْیَى بْنِ زَكَرِیّا اُهْدِىَ اِلى بَغِی مِنْ بَغایا بَنِى اِسْرائیل ؟ اَما تَعْلَمُ اَنْ بَنِى اِسْرائیل كانُوا یَقْتُلُونَ مابَیْنَ طُلُوع الْفَجْرِ اِلى طُلُوع الشَّمْسِ سَبْعِینَ نَبِیّاً ثُمَّ یَجْلِسُونَ فى اءسْواقِهِمْ یَبِیعُونَ وَیَشْتَرُونَ كَاَنْ لَمْ یَصْنعُوا شَیْئاً فَلَمْ یُعْجِّلِ اللّهُ عَلَیْهِمْ بَلْ اَمْهَلَهُمْ وَاَخَذَهُمْ بَعْدَ ذلِكَ اَخْذَ عَزِیْزٍ ذى انْتِقامٍ اتَّقِاللّه یا اَباعَبْدالرَّحْمنِ وَلا تَدَعَنَّ نُصْرَتى ))(23).)) ترجمه و توضیح لغات : هَوان : حقارت و پستى . بَغِىّ: زناكار. ترجمه و توضیح : پیش از آنكه امام علیه السلام به مكه وارد شود، عبداللّه بن عمر براى عمره مستحب و انجام كارهاى شخصى در مكه به سر مى برد و در همان روزهاى اول ورود حسین بن على علیهما السلام كه تصمیم گرفت به مدینه مراجعت كند، به حضور امام علیه السلام رسید و به آن حضرت پیشنهاد صلح و سازش و بیعت با یزید نموده و امام علیه السلام را از عواقب خطرناك مخالفت با طاغوت و اقدام به جنگ برحذر داشت و - بنابه نقل خوارزمى - چنین گفت : یا اباعبداللّه ! چون مردم با این مرد بیعت كرده اند و درهم و دینار در دست اوست قهرا به او روى خواهند آورد و با سابقه دشمنى كه این خاندان با شما دارد، مى ترسم در صورت مخالفت با وى كشته شوى و گروهى از مسلمانان نیز قربانى این راه شوند و من از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شنیدم كه مى فرمود:((حسین كشته خواهد شد و اگر مردم دست از یارى و نصرت وى بردارند، به ذلت و خوارى مبتلا خواهند گردید)) و پیشنهاد من بر شما این است كه مانند همه مردم راه بیعت و صلح را در پیش بگیرى و از ریخته شدن خون مسلمانان بترسى !(24) امام علیه السلام كه در گفتگوهایش با افراد مختلف به هریك از آنان سخنى متناسب و پاسخى در حدود درك و بینش و طرز تفكر طرف خطاب ایراد مى فرمود، در مقابل پیشنهاد عبداللّه بن عمر این چنین پاسخ داد: اى ابوعبدالرحمان ! مگر نمى دانى كه دنیا آنچنان حقیر و پست است كه سر بریده (انسانى برگزیده و پیامبرى عظیم الشاءن مانند) یحیى بن زكریا(25) به عنوان هدیه و ارمغان به فرد ناپاك و زناكارى از بنى اسرائیل فرستاده مى شود. مگر نمى دانى كه بنى اسرائیل (با خداى بزرگ آنچنان به مقام مخالفت برآمدند كه ) در اول صبح هفتاد پیامبر را به قتل مى رساندند سپس به خرید و فروش و كارهاى روزانه خویش مشغول مى شدند كه گویا كوچكترین جنایتى مرتكب نگردیده اند و خداوند به آنان مدتى مهلت داد ولى بالا خره به سزاى اعمالشان رسانید و انتقام خداى قادر منتقم آنها را به شدیدترین وجهى فرا گرفت ؟ امام علیه السلام سپس چنین فرمود: یا ابوعبدالرحمان ! از خدا بترس ودست از نصرت و یارى ما برمدار! بنابه نقل صدوق (ره ) چون عبداللّه بن عمر از پیشنهاد خود نتیجه اى نگرفت ، عرضه داشت : یا اباعبداللّه ! دوست دارم در این هنگام مفارقت اجازه بدهید آن قسمت از بدن شما را كه رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مكرر مى بوسید من هم ببوسم . امام علیه السلام پیراهن خود را بالا زد و عبداللّه زیر سینه آن حضرت را سه بار بوسه زد و در حالى كه گریه مى كرد چنین گفت :((اَسْتَوْدِعُكَ یا اَباعَبْدِاللّه ...؛)) یا اباعبداللّه ! تو را به خدا مى سپارم و با تو خداحافظى مى كنم ؛ زیرا تو در این سفر كشته خواهى شد))(26)
آنگاه خود ولید را مورد خطاب قرار داد و چنین فرمود: ((اَیُّهَاالا مِیرُ اِنّا اَهْلُبَیْتِ النُبُوَّةِ ...؛ اى امیر! ماییم خاندان نبوت و معدن رسالت ، خاندان ما است كه محل آمد و رفت فرشتگان و محل نزول رحمت خداست ، خداوند اسلام را از خاندان ما شروع و افتتاح نموده و تا آخر نیز همگام با ما خاندان به پیش خواهد برد. اما یزید، این مردى كه تو از من توقع بیعت با او را دارى مردى است شرابخوار كه دستش به خون افراد بى گناه آلوده گردیده ، اوشخصى است كه حریم دستورات الهى را درهم شكسته و علنا و در مقابل چشم مردم مرتكب فسق و فجور مى گردد. آیا رواست شخصیتى همچون من باآن سوابق درخشان و اصالت خانوادگى ، با چنین مرد فاسد بیعت كند و باید در این زمینه شما و ما آینده را در نظر بگیریم و خواهید دید كه كدامیك از ما سزاوار و لایق خلافت و رهبرى امت اسلامى و شایسته بیعت مردم است . با سروصدایى كه در مجلس ولید پدید آمد و با سخن درشتى كه امام علیه السلام مروان را مورد خطاب قرار داد، همراهان امام احساس خطر نموده و گروهى از آنان وارد مجلس گردیدند و پس ازاین گفتگو كه امید ولید را نسبت به بیعت كردن امام و هرگونه سازش در مورد پیشنهاد وى به یاءس و ناامیدى مبدل مى كرد، امام علیه السلام مجلس را ترك نمود. نتیجه : از این سخن امام علیه السلام چند نكته ذیل به دست مى آید: 1 - آن حضرت در این گفتگو موضع خویش را درباره بیعت با پسر معاویه و به رسمیت نشناختن حكومت او به صراحت و روشنى بیان كرده و پس از شمردن صفات بارزى از خاندان خویش و بیان موقعیت خود كه دلیل شایستگى او و خاندانش به امامت و رهبرى امت است ، نقاط ضعف یزید را برمى شمارد كه دلیل محكومیت وى در ادعاى مقام رهبرى و دلیل عدم صلاحیت او مى باشد. 2 - امام علیه السلام در این گفتار، انگیزه قیام و خط سیر آینده اش را كاملاً مشخص مى كند و او این خط سیر را به هنگامى بیان مى كند كه هنوز از دعوت اهل كوفه و پیشنهاد بیعت از سوى آنان خبرى نبود؛ زیرا دستور بیعت گرفتن از آن حضرت یا قبل از آگاهى مردم كوفه از مرگ معاویه یا همزمان با آن ، به ولید ابلاغ گردیده است . و اما مساءله دعوت از سوى مردم كوفه به طورى كه در صفحات آینده اشاره خواهیم نمود آنگاه به عمل آمده است كه از مبارزه شجاعانه آن حضرت كه با مخالفت با بیعت و حركت كردن به سوى مكه آغاز گردیده بود، مطلع گردیدند. خلاصه ، گرچه به صورت ظاهر، عوامل و انگیزه هاى متعددى در شكل گرفتن قیام و شهادت امام علیه السلام وجود داشت ولى علة العلل در این قیام درهم شكستن قدرتى بود كه نه تنها بدون داشتن صلاحیت مى خواست مقدرات مسلمانان را به دست بگیرد و در نتیجه ظلم و فساد را ترویج و امت اسلامى را به انحراف و سقوط بكشد بلكه او مى خواست در صورت نبودن رادع و مانع ، هدفهاى خاندان ابوسفیان را در مبارزه با خود اسلام و قرآن كه در گذشته با شكست مواجه گردیده بود، منافقانه و در لباس خلافت اسلامى پیاده كند و این درهم شكستن قدرت یزیدى است كه گاهى نیز در سخنان امام ، از آن به امر به معروف و نهى از منكر تعبیر گردیده است . و امام علیه السلام نه تنها در مجلس ولید به این نكته اشاره نموده بلكه براى دومین بار آنگاه كه بامروان بن حكم دشمن دیرین خاندان پیامبر و استاندار سابق معاویه و كارگزار قدیمى خاندان اموى روبه رو گردید، با صراحت كامل و بدون پرده پوشى تاءكید و تكیه نمود - كه در صفحه بعد، این گفتار امام علیه السلام را ملاحظه مى فرمایید. بخش اول : از مدینه تا مكه : در پاسخ مروان بن حكم متن سخن : ((اِنَا للّهِ وَاَنّا اِلَیْهِ راجِعُون وَعَلَى اْلا سْلامِ السَلامُ اِذا بُلِیَتِ اْلاُمَّةُ بِراعٍ مِثْل یَزیدَ وَلَقَدْ سَمِعْتُ جَدِّى رَسُولَاللّه صلّى اللّه علیه و آله یَقُولُ: اَلْخِلافَةُ مُحَرَّمَةٌ عَلى الِ ابى سُفْیان فَاِذا رَاَیْتُمْ مَعاوِیَة عَلى مِنْبَرِى فَابْقَرُوا بَطْنَهُ وَقَدرَآهُ اَهْلُ الْمَدِینَة عَلَى الْمِنْبرِ فَلَمْ یَبْقَرُوا فَابْتَلاهُمُاللّه بِیَزِیدَ الْفاسِقِ))(4) ترجمه و توضیح لغات : (( بُلِیَتْ: (مجهول از بَلى ، یَبْلُو))) : مبتلا گردیده است . (( اِبْقَرُوا:(از بَقَرَ یَبْقِرُ))) : پاره كردن ، شكافتن ، پاره كردن شكم : كنایه است از كشتن كسى كه تواءم با ذلت و خوارى باشد. ترجمه و توضیح : بنابه نقل صاحب لهوف و مورخان دیگر، صبح همان شب كه حسین بن على علیهما السلام در بیرون منزل ، مروان بن حكم را دید، مروان عرضه داشت : یا اباعبداللّه ! من خیرخواه تو هستم و پیشنهادى به تو دارم كه اگر قبول كنى به خیر و صلاح شماست . امام علیه السلام فرمود: پیشنهاد تو چیست ؟ عرضه داشت : همانگونه كه دیشب در مجلس ولید بن عتبه مطرح گردید شما با یزید بیعت كنید كه این كار به نفع دین و دنیاى شما است . امام علیه السلام در پاسخ وى فرمود:((اِنَا للّهِِ وَاِنّا اِلَیْهِ راجِعُون وَعَلَى اْلا سْلام السَلامُ اِذا بُلِیَتِ اْلاُمَّةُ بِراعٍ مِثْلِ یَزیدَ ...)) . ((اینك باید فاتحه اسلام را خواند كه مسلمانان به فرمانروایى مانند یزید گرفتار شده اند. آرى من از جدم رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شنیدم كه مى فرمود: خلافت بر خاندان ابوسفیان حرام است و اگر روزى معاویه را بر بالاى منبر من دیدید بكشید، ولى مردم مدینه او را بر منبر پیامبر دیدند و نكشتند واینك خداوند آنان را به یزید فاسق (و بدتر از معاویه ) مبتلا و گرفتار نموده است )). دو نقش متمایز در مبارزه ائمه (ع ) به طورى كه در توضیح و نتیجه گیرى فراز گذشته اشاره نمودیم و از این فراز از سخن حسین بن على علیهما السلام معلوم مى گردد، آن حضرت از مدینه و از روزهاى اول حكومت یزید موضع خویش را در مقابل حكومت وى كه عبارت از مبارزه و مقاومت مثبت است ، مشخص و با صراحت كامل بیان نموده و تا آخر نیز همین موضع را ادامه داده است . ولى مناسب است در اینجا توجه خواننده عزیز را به یك موضوع كلى و اساسى در مورد نقش متمایز و مختلف ائمه هدى علیهما السلام در مقابله و مبارزه با جباران و ستمگران ، جلب نماییم و آن این كه : مقاومت در برابر ستم و فساد و مبارزه با حكومتهاى باطل اختصاص به حسین بن على علیهما السلام ندارد بلكه همه ائمه هدى و پیشوایان كه ((علت مبقیه )) و نیروى حفاظت و پاسدارى اسلام هستند، در عصر خود چنین مقاومت و مبارزه اى را داشته و آن را رهبرى مى كردند، منتها این پیشوایان در مقابله و رویارویى با مخالفان خود كه اسلام را ملعبه خویش قرار داده بودند، نسبت به شرایط و اوضاع ، دو نقش متمایز و مختلف ایفا مى نمودند؛ نقش مبارزه مثبت و نقش مبارزه منفى . 1 - مبارزه منفى : در مواردى كه شرایط حاكم بر اجتماع به گونه اى بوده كه مبارزه و رویارویى با نیروى منسجم و حساب شده دشمن از طرفى موجب شكست قطعى و از بین رفتن نیروها مى گردید و از طرف دیگر، در اثر همین جو حاكم هیچ نفعى ولو در دراز مدت براى اسلام نداشت و بلكه منجر به تثبیت و تحكیم قدرت و سلطه همه جانبه دشمن مى گردید در این شرایط ائمه هدى علیهما السلام به جاى مبارزه مثبت ، نقش مبارزه و مقاومت منفى را ایفاء مى كردند یعنى در عین اینكه از اقدام انقلابى و مبارزه با شمشیر، خوددارى مى نمودند عملاً با دستگاههاى جبار در نبرد و مبارزه پیگیر بودند و همین مبارزه ها بود كه به فشار و سلب آزادى و به زندانى و مسموم شدن و بالا خره به شهادت آنان منجر مى گردید. از مظاهر و نمودهاى مقاومت منفى پیشوایان ما، تحریم و قدغن نمودن هر نوع وابستگى و گرایش و همكارى با دستگاه خلافت بود كه حتى طرح شكایت و دادخواهى از محاكم قضایى و حقوقى وابسته به دستگاه خلافت از سوى ائمه علیهما السلام تحریم شده بود. و از نمونه ها و شواهد این نوع مبارزه ، گفتگویى است كه حضرت موسى بن جعفر علیهما السلام با ((صفوان جمال )) كه شترهاى خود را به درباریان هارون الرشید دیكتاتور مقتدر تاریخ - آن هم براى سفر حج - كرایه داده بود، مى باشد كه آن حضرت ، ((صفوان )) را از این عمل شدیدا نهى نمود و او نیز طبق دستور امام علیه السلام تا آنجا پیش رفت كه قبل از وقت ، همه شترهاى خود را یكجا فروخت . البته این موضوع از نظر هارون مخفى نبود و لذا ((صفوان )) را احضار و او را تهدید به قتل نمود(5). نقش مبارزه منفى علاوه بر این كه موجب تضعیف قدرت حكومت مى شد و تعدادى از عناصر و مهره ها از همكارى با دستگاه خلافت امتناع مى ورزیدند، خود سندى بود بر ضد رژیم و نامشروع بودن تصدى حكومت رانشان مى داد و در واقع موضعگیرى منفى ائمه هدى علیهما السلام مایه آگاهى توده ها نسبت به ماهیت خلفا و مقدمه اى براى مقاومتها و مبارزه هاى مثبت در آینده بود. 2 - مبارزه مثبت : و اما در مواردى كه مبارزه مثبت طبق شرایط و اوضاع ولو در درازمدت مفید و ثمربخش بود، ائمه هدى علیهما السلام قدم به میدان مبارزه گذاشته نه سكوت بلكه حتى مقاومت منفى را نیز در مقابل حكام جنایتكار، بزرگترین گناه به قول امیرمؤ منان علیه السلام ((كُفْرٌ بِما اَنْزَلَاللّهُ)) تلقى مى نمودند. و بارزترین شكل هر دو نوع مبارزه در روش و عملكرد حسین بن على علیهما السلام ظاهر گردید؛ زیرا آن حضرت در دوران دهساله از سال پنجاه تا سال شصت (فاصله شهادت حضرت امام حسن مجتبى علیه السلام و هلاكت معاویه ) مانند بعضى از امامان طبق شرایط و اوضاع ، همان روش مقاومت منفى را در پیش گرفت ولى پس از هلاكت معاویه كه شرایط براى مبارزه مثبت به وجود آمد آن حضرت نیز بدون كوچكترین تاءمل و با وجود مخالفت شدید همه دوستان و اقوام خویش ، این مبارزه را آغاز و در مقابله با یزید موضع مثبت و انقلابى خویش را آشكار كرد و با یارانى اندك و بى وفایى مردم و تزلزل و ترس توده ها كه امام به همه اینها آگاهى داشت ، راهى را انتخاب كرد كه فرجامش شهادت بود و در این راه گرچه پیكرش هدف تیرها و نیزه ها و شمشیرها قرار گرفت و تنش لگدمال سم اسبها شد ولى شرایط طورى نبود كه این خون پاك به هدر برود و دستگاه تبلیغاتى بنى امیه با تلاش فراوان كه داشت بتواند آن را لوث كند. ولى آیا انتخاب این روش براى حسین بن على علیهما السلام در دوران معاویه و با شرایط آن زمان نیز وفق مى داد؟ و اگر چنین بود برخورد او با معاویه نیز مانند پدرش امیرمؤ منان علیه السلام به صورت مبارزه و مقاومت مثبت بود نه به صورت مبارزه منفى .