• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1655
تعداد نظرات : 157
زمان آخرین مطلب : 4142روز قبل
اهل بیت

پاسخ:

گریه عوامل مختلفی دارد:
1- گاهی گریه نشانگر عجز و زبونی است مثل گریه ی شخص ناتوان، در برابر ظالم . (در این نوع از گریه ، گریه کننده با گریه اش تقاضای دلسوزی از طرف ظالم را دارد.)
این چنین گریه‏ای مورد تأیید اسلام نیست، و ما معتقدیم که: اشک کباب موجب طغیان آتش است.
2- و گاهی هم گریه بخاطر ترس از آینده تاریک و ابهام در آن است‏، چه اینکه گفته‏اند:
گریه شمع از برای ماتم پروانه نیست
صبح نزدیک است و در فکر شب تار خود است
این هم از نظر اسلام وجهی ندارد.
و اما گریه بر امام حسین(ع) نه این است و نه آن؛ بلکه گریه‏ای است که نمایانگر پیوند عاطفی با اهداف ابا عبدالله(ع) می‏باشد.
توضیح اینکه: انسانی که قلبش از سنگ نیست و عاطفه دارد؛ نمی‏تواند قطرات اشک را بر گونه بچه یتیمی ببیند که در هوای سرد برفی زمستان بخاطر نداشتن سرپناهی، گریه می‏کند.
اگر در این مورد دلمان بسوزد؛ حکایت از انسانیت ما دارد،حکایت از این دارد که از انسانیت بیگانه نیستیم و پیوندی با انسانیت داریم.
حال اگر کسی بر مظلومیت و ظلمی که بر ابا عبدالله رفته،گریه کند این حکایت می کند از اینکه من خود را از حسین (ع) و هدفش جدا نمی‏دانم و ظلم بر او و خاندانش را ظلم بر خود تلقی می‏کنم و محزون می‏شوم‏.
انسانی که هیچگونه ارتباطی بین خود و شخص دیگر قائل نیست برای او دلسوزی هم ندارد.
بهر حال این گریه نوعی اعلام وفاداری به امام و اهدافش می‏باشد،آنهم پیوند عاطفی که یاد امام حسین(ع) را همیشه زنده نگه می‏دارد و خود می‏تواند انسان را متحرک کند و به هدف امام حسین(ع) نزدیک کند.
علاوه گریه بر امام گریه بر شخص نیست بلکه گریه بر ظلمی است که بر مذهب و اسلام رفته است که توضیح این مجال دیگری را می‏طلبد.
منبع: پایگاه حوزه
پنج شنبه 12/11/1391 - 17:13
اهل بیت
بلی، در این‏جا تنها به ذکر نمونه‏های اندکی از آن چه که در تاریخ نقل شده، بسنده می‏کنیم:
1. عزاداری بنی‏هاشم در ماتم سیدالشهدا؛ از امام صادق علیه‏السلام چنین روایت شده است: «پس از حادثه عاشورا، هیچ بانویی از بانوان بنی‏هاشم، سرمه نکشید و خضاب ننمود و از خانه هیچ یک از بنی‏هاشم دودی که نشانه پختن غذا باشد، بلند نشد تا آن که ابن زیاد به هلاکت رسید. ما پس از فاجعه خونین عاشورا پیوسته اشک بر چشم داشته‏ایم».1
2. عزاداری امام سجاد علیه‏السلام؛ حزن امام سجاد علیه‏السلام بر آن حضرت به صورتی بود که دوران زندگی او، همراه با اشک بود. عمده اشک آن حضرت بر مصایب سیدالشهداء علیه‏السلام بود و آن چه بر عموها، برادران، عموزاده‏ها، عمه‏ها و خواهرانش گذشته بود تا آن‏جا که وقتی آب می‏آوردند تا حضرت میل کند، اشک مبارک‏شان جاری می‏شد و می‏فرمود: چگونه بیاشامم؛ در حالی که پسر پیامبر را تشنه کشتند؟2 و می‏فرمود: «هرگاه شهادت اولاد فاطمه زهرا سلام‏الله‏علیها را به یاد می‏آورم، گریه‏ام می‏گیرد».3
امام صادق علیه‏السلام به زراره فرمود: «جدم علی‏بن‏الحسین علیه‏السلام هرگاه حسین‏بن‏علی علیه‏السلام را به یاد می‏آورد، آن قدر اشک می‏ریخت که محاسن شریفش پر از اشک می‏شد و بر گریه او حاضران گریه می‏کردند».4
3. عزاداری امام محمد باقر علیه‏السلام؛ امام باقر علیه‏السلام در روز عاشورا برای امام حسین علیه‏السلام مجلس عزا برپا می‏کرد و بر مصایب آن حضرت گریه می‏کرد. در یکی از مجالس عزا، در حضور امام باقر علیه‏السلام، کمیت شعر می‏خواند. وقتی به این‏جا رسید که: «قتیل بالطف ...»، امام باقر علیه‏السلام گریه زیادی کرده، فرمود: «ای کمیت! اگر سرمایه‏ای داشتیم در پاداش این شعرت به تو می‏بخشیدیم؛ اما پاداش تو همان دعایی است که رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏وآله درباره حسّان‏بن‏ثابت فرمود که همواره به جهت دفاع از ما اهل‏بیت علیهم‏السلام، مورد تأیید روح‏القدس خواهی بود».5
4. عزاداری امام صادق علیه‏السلام؛ امام موسی کاظم علیه‏السلام می‏فرماید: «چون ماه محرم فرا می‏رسید، دیگر پدرم خندان نبود؛ بلکه اندوه از چهره‏اش نمایان می‏شد و اشک بر گونه‏اش جاری بود، تا آن‏که روز دهم محرم فرا می‏رسید. در این روز، مصیبت و اندوه امام به نهایت می‏رسید. پیوسته می‏گریست و می‏فرمود: امروز، روزی است که جدم حسین‏بن‏علی علیه‏السلام به شهادت رسید».6
5. عزاداری امام موسی کاظم علیه‏السلام؛ از امام رضا علیه‏السلام نقل شده است که فرمود: «چون ماه محرم فرا می‏رسید، کسی پدرم را خندان نمی‏دید و این وضع ادامه داشت تا روز عاشورا؛ در این روز، پدرم را اندوه و حزن و مصیبت فرا می‏گرفت و می‏گریست و می‏گفت: در چنین روزی حسین را - که درود خدا بر او باد - کشتند».7
6. عزاداری امام رضا علیه‏السلام؛ گریه امام رضا علیه‏السلام در حدی بود که فرمود: «همانا روز مصیبت امام حسین علیه‏السلام ، پلک چشمان ما را مجروح نموده و اشک ما را جاری ساخته است».8
دعبل خدمت حضرت رضا علیه‏السلام آمد. آن حضرت درباره شعر و گریه بر سیدالشهدا علیه‏السلام کلماتی چند فرمود؛ از جمله این‏که: «ای دعبل! کسی که بر مصایب جدم حسین علیه‏السلام گریه کند، خداوند گناهان او را می‏آمرزد» آن گاه حضرت بین حاضران و خانواده خود پرده‏ای زد تا بر مصایب امام حسین علیه‏السلام اشک بریزند.
سپس به دعبل فرمود: «برای امام حسین علیه‏السلام مرثیه بخوان که تا زنده‏ای، تو ناصر و مادح ما هستی؛ تا قدرت‏داری، از نصرت ما کوتاهی مکن». دعبل در حالتی که اشک از چشمانش می‏ریخت، قرائت کرد:
أفاطم لوخلت الحسین مجد لا
و قد مات عطشانا بشط فرات
صدای گریه امام رضا علیه‏السلام و اهل‏بیت آن حضرت بلند شد.9
7. عزاداری امام زمان علیه‏السلام ؛ بنابر روایات، امام زمان علیه‏السلام در زمان غیبت و ظهور، بر شهادت جدّشان گریه می‏کند. آن حضرت خطاب به جد بزرگوارشان سیدالشهدا علیه‏السلام می‏فرماید:
«فلئن اخرتنی الدهور و عاقنی عن نصرک المقدور و لم اکن لمن حاربک محارباً و لمن نصب لک العداوة مناصبا فلاَنْدُبنّک صباحا و مساء و لابکین لک بدل الدموع دما، حسرة علیک و تأسفا علی ما دهاک؛10 اگر روزگار مرا به تأخیر انداخت و دور ماندم از یاری تو و نبودم تا با دشمنان تو جنگ کنم و با بدخواهان تو پیکار نمایم، هم اکنون هر صبح و شام بر شما اشک می‏ریزم و به جای اشک، در مصیبت شما خون از دیده می‏بارم و آه حسرت از دل پردرد بر این ماجرا می‏کشم».
در سوگ تو، با سوز درون می‏گریم
از نیل و فرات و شط، فزون می‏گریم
گر چشمه چشم من، بخشکد تا حشر
از دیده به جای اشک، خون می‏گریم11
تذکر: پی‏نوشت‏ها در پرسمان موجود می‏باشد.

پی‏نوشت‏ها:

1. نگا: امام حسن و امام حسین، ص 145.
2. بحارالانوار، ج 44، ص 145.
3. خصال، ج 1، ص 131.
4. بحارالانوار، ج 45، ص 207.
5. مصباح المتهجد، ص 713.
6. امام حسن و امام حسین، ص 143.
7. حسین، نفس مطمئنة، ص 56.
8. بحارالانوار، ج 44، ص 284.
9. همان، ج 45، ص 257.
10. بحارالانوار، ج 101، ص 320.
11. مصطفی آرنگ به نقل از اشک حسینی، سرمایه شیعه، ص 66.

منبع:ماهنامه پرسمان
پنج شنبه 12/11/1391 - 17:12
اهل بیت
نویسنده:رضا حق پناه
شهید مرتضی مطهری قدس‏سره که با دغدغه خاص به بررسی موضوعات اسلامی می‏پرداخت، نسبت به حادثه عاشورا حساسیت و عنایت فوق‏العاده‏ای داشت. گر چه در این باره تألیف و اثری مکتوب توسط خود استاد نیست، اما گویا آنچه در نظر داشته بر قلم جاری کند، در سخنرانیهای خود اظهار نموده است. «حماسه حسینی» عنوان سه جلد کتاب از استاد شهید است. این مجموعه مشتمل بر سخنرانیها و یادداشتهای ابتدایی و غیر تفصیلی استاد مطهری است که از حدود سال 1347 تا 1356 شمسی ایراد و نوشته شده و تاکنون بیش از سی نوبت به چاپ رسیده است. این کتاب با عنوان «الملحمةُ الحسینیه» به عربی ترجمه شده و به نام مترجم تصریح نشده است(1). (2)
«حماسه حسینی» تاریخ‏نگاری نیست، بلکه تحلیل تاریخ است و در آن به جنبه درس‏آموزی و الگوگیری از قیام امام حسین علیه‏السلام و لزوم پیراستن آن از تحریفات تکیه و تأکید شده است.
از آنجا که استاد مطهری خود عهده‏دار فراهم کردن این کتاب نشده و فرصت تجدید نظر در مطالب آن را نیافته و مطالب آن را به تدریج گفته و نوشته بود، مسامحاتی در آن یافت می‏شود. با این وصف نکاتی جدید و ارزشمند در کتاب وجود دارد که می‏توان آن را در شمار کتابهای مهم قلمداد کرد(3).

دو چهره حادثه کربلا

حادثه کربلا دو صفحه بی‏نظیر دارد؛ صفحه سفید و نورانی و صفحه تاریک و سیاه و ظلمانی.
به اعتقاد استاد مطهری صفحه تاریک آن: «از نظر تنوع جنایت بی‏مانند است. حدود بیست و یک نوع پستی و لئامت در آن رخ داده که حتی در جنگهای صلیبی و آنچه اروپائیها در اندلس مرتکب شدند به پای آن نمی‏رسد. اگر فقط به این صفحه نگاه کنیم فقط باید شعر مرثیه بگوییم و بس.
صفحه دیگر آن حماسه و افتخار و نورانیت، تجلی حقیقت، انسانیت و حق‏پرستی است و بشریت حق دارد در برابر آن به خود ببالد. جنبه حماسی این حادثه صد برابر بر جنبه جنایی آن می‏چربد. جنایت این است که فقط یک صفحه‏اش [آن هم جنایات آن را [بخوانند و آن را از نظر هدف منحرف نمایند. امام حسین علیه‏السلام یک مکتب است و پس از مرگش زنده‏تر می‏شود، بنی امیه گمان می‏کرد حسین علیه‏السلام را کشت و تمام شد، ولی بعد فهمید که مرده حسین مزاحم‏تر است. تربت او کعبه صاحبدلان است و باز تصمیم گرفتند قبرش را خراب کنند، اما هرگز موفق نشدند نام و یاد و مکتب او را از بین ببرند. از نظر اسلام، شهادت امام حسین علیه‏السلام از دیدگاه فردی و اجتماعی موفقیت‏آمیز بود.»(4)

حماسه حسینی

از نظر استاد بهترین واژه‏ای که بیانگر عمق نهضت حسینی است کلمه حماسه است، نه نهضت یا قیام یا شورش و جز اینها.
«کلمه حماسه به معنای شدت و صلابت است و نیز به معنای شجاعت و حمیت. چنان که در ادبیات فارسی و عربی شعر و نثر حماسی داریم(5)، حادثه و شخصیت حماسی نیز هست. شخصیت حسین بن علی علیهماالسلام صبغه حماسی دارد و باید با وجود و سرگذشت او یک احساس حماسی داشته باشیم، نه یک احساس تراژدی و مصیبت، رثا و نفله شدن. شخصیتهای حماسی جنبه نژادی و قومی دارند؛ یعنی مخصوص یک قوم و نژاد معین و یک آب و خاکند، اما در مورد امام حسین علیه‏السلام چنین نیست. او یک شخصیت حماسی است، اما حماسه انسانیت و بشریت، نه حماسه قومیت. سخن، عمل و روح امام حسین علیه‏السلام هیجان و حماسه مافوق حماسه‏هاست و علت شناخته نشدن ایشان نیز همین است. شخصیت امام از نظر شدت حماسی بودن و علو و ارتفاع جنبه انسانی بی‏نظیر است و ما این حماسه را نشناخته‏ایم(6).
(7)

تحریفها در واقعه عاشورا

نهضت مقدس عاشورا نقش اساسی در زنده نگهداشتن اسلام و ستم‏ستیزی مسلمانان به ویژه شیعیان داشته و دارد. اهمیت و تأثیرگذاری احیاگری و سازندگی این حادثه سبب شده برخی به انگیزه‏های گوناگون دست به کار شده، این نهضت مقدس را حرکتی غیر منطقی و نابخردانه جلوه دهند. روشن است که دشمن به عمد دست به تحریف زده، ولی دوست از روی جهل به این میدان وارد شده که نتیجه یکی است.
استاد مطهری با حساسیت و دغدغه دینی این انحراف را نمی‏توانست تحمل کند. در دهه چهل که خرده‏گیریها و شبهه آفرینیها افزایش یافته، هر گروه و فرقه برای خود نشان دادن در پی دستاویزی می‏گشتند که اسلام را از جلوه بیندازند، بهترین و عوام‏فریب‏ترین مستمسک که باعث شده جوانان از گرایش به اسلام و اظهار علاقه به آن احساس شرم و خجالت کنند، پیرایه‏هایی بود که بر این واقعه شورانگیز بسته‏اند؛ یعنی همان چیزی را که موج می‏آفریند و مردم را به اسلام علاقه‏مند می‏کند و به ستم‏ستیزی و عدالت خواهی وا می‏دارد، به رخدادی بدل کرده‏اند که رکود و سستی می‏آفریند.
شهید مطهری پس از تقسیم تحریف به لفظی و معنوی(8) از این گلایه دارد که هر دو نوع تحریف در حادثه عاشورا راه یافته است. اما تحریف معنوی را خطرناک‏تر از تحریف لفظی و نقل قطعات تاریخی نادرست می‏داند(9)؛ زیرا بدون اینکه از لفظ بکاهد و آن را کم یا زیاد کند، حادثه و سخن را به گونه‏ای توجیه و تفسیر می‏نماید که بر خلاف معنای واقعی آن باشد.
اما عوامل تحریف در حادثه عاشورا چیست؟ استاد شهید به سه عامل اشاره می‏کند:
1ـ دوستان ناآگاه و دشمنان مغرض.
این عامل اختصاص به حادثه عاشورا ندارد. اغراض دشمنان همیشه عاملی برای تحریف حادثه‏های مهم است. در مورد حادثه عاشورا حکومت اموی کوشید تا با اقداماتی نهضت حسینی را منحرف کند؛ مانند خارجی معرفی کردن برخی از عناصر نهضت حسینی، و اتهام آشوب و اختلاف‏انگیزی به مسلم بن عقیل از سوی ابن زیاد. شگفت اینکه تلاش دشمنان در تحریف واقعه عاشورا ره به جایی نبرد و با کمال تأسف در حادثه کربلا بیشتر تحریفات از ناحیه دوستان است.
2ـ تمایل به اسطوره سازی، همان حس قهرمان‏پرستی بشر، ولی ما نباید یک سند مقدس را در اختیار افسانه‏سازان قرار دهیم.
3ـ کج فهمی از قیام حسینی. برخی می‏گویند صرفا گریه بر امام، کفاره گناهان است و ثمر دیگری بر آن مترتب نیست(10):
(11)
حسین فریاد کشیده که علل و انگیزه قیام مسائلی است که منطبق بر اصول کلی اسلام است(12)»؛ مثل اصلاح امور اجتماعی امت اسلام، امر به معروف و نهی از منکر. نیازی نیست که از خودمان برای آن دلیل ذکر کنیم. و درست به خاطر همین اهداف مقدس بوده است که ائمه اطهار علیهم‏السلام اصرار داشتند که عزای امام حسین علیه‏السلام زنده بماند؛ یعنی خواستند این اهداف و شعارها زنده بماند:
«حسین بن علی علیهماالسلام مکتب عملی اسلام را تأسیس کرد. او نمونه عملی قیامهای اسلامی است. خواستند مکتب حسین زنده بماند و سالی یک بار حسین با آن نداهای شیرین و عالی و حماسه‏انگیزش ظهور کند و فریاد کند: «اَلا ترونَ اَنَّ الحق لا یُعمل به و اَنّ الباطل لا یتناهی عنه، لیرغب المؤمن فی لقاء اللّه‏ محقّا.»(13) خواستند «الموت اولی من رکوب العارِ»(14)، مرگ از زندگی ننگین بهتر است برای همیشه زنده بماند. خواستند «لا اَری الموت إلاّ سعادة و الحیاة مَعَ الظالمین الاّ بَرَما»(15)، برای همیشه زنده بماند... نگذارید حادثه عاشورا فراموش شود. حیات شما، زندگی و انسانیّت و شرف شما به این حادثه بستگی دارد. به این وسیله می‏توانید اسلام را زنده نگه دارید. پس ترغیب کردند که مجلس عزای حسینی را زنده نگه دارید. و درست است. عزاداری حسین بن علی واقعا فلسفه صحیح و بسیار عالی دارد. اما متأسفانه عده‏ای این را نشناختند»(16).

وظیفه ما در برابر تحریفها

استاد مطهری دو گروه عوام و خواص (توده مردم و آگاهان) را مسئول پدید آمدن این تحریفات می‏داند و اکنون نیز وظیفه هر دو گروه مبارزه با این آفت می‏باشد. دانشمندان که نقاط ضعف اجتماع را می‏شناسند نباید از آنها چشم‏پوشی کنند، بلکه باید برای رفع آنها بکوشند.
عوام در حادثه عاشورا دو نقطه ضعف دارند: «شلوغی مجلس» و «شور و وایلا به پا شدن». بزرگ‏ترین وظیفه علما مبارزه با این نقاط ضعف اجتماع است، چنان که پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله فرمود:
«اذا ظهرت البِدَعُ فی اُمّتی فلیظهر العالم علمه و الاّ فعلیه لعنة اللّه‏»(17).
«اِنّ الذین یکتمونَ ما انزلنا من البیّنات و الهُدی مِن بَعدِ ما بینّاه للناس فی الکتاب اولئک یَلعَنهم اللّه‏ و یَلعَنهم اللاعنون»(18)
(19)

نهضت حسینی، عامل شخصیت یافتن جامعه اسلامی

در اینکه شهادت امام حسین علیه‏السلام اسلام را تجدید حیات نمود شکی نیست(20). سؤالی که مطرح است این است که چه رابطه‏ای است میان شهادت امام حسین علیه‏السلام و زنده شدن اصول و فروع دین؟ استاد مطهری پاسخ می‏دهد:
«چون نهضت او یک حماسه بزرگ الهی و اسلامی بود، حیات تازه‏ای در عالم اسلام دمید. پس از شهادت ایشان رونقی در اسلام پیدا شد. امام حسین با حرکت بزرگ خود، روح مسلمانان را زنده کرد. ترس را ریخت و احساس بردگی و اسارتی را که اواخر زمان عثمان و تمام دوره معاویه بر روح جامعه حکمفرما بود، تضعیف کرد. به عبارت دیگر به جامعه اسلامی شخصیت داد. احساس شخصیت مسئله بسیار مهمی است که سرمایه‏ای بالاتر از آن برای اجتماع وجود ندارد. آنچه پیغمبر اسلام به مردم عرب داد و آنان را از حضیض پستی به اوج عزت رساند، ایمانی بود که به آن مردم شخصیت داد. امویین کاری کردند که شخصیت اسلامی را از میان مسلمین میراندند و امام حسین علیه‏السلام آن شخصیت را احیا کرد.
شخصیت دادن به یک ملت به این است که به آنها عشق و ایده آل داده شود، یا گرد و غبار از روی آن عشقها پاک کند. بعد از بیست، سی سال که تعالیم اسلام فراموش شده بود، امام حسین علیه‏السلام فرمود: «و علی الاسلام السَّلام اِذْ قد بُلیت الأمّة براعِ مثل یزید»(21). «انّی لم اخرج اَشِرا و لا بَطرا و لا مفسدا و لا ظالما، انّما خرجت لطلب الاصلاح فی امّة جدی»(22).
(23)

نهضت حسینی، تجسم عملی اسلام

مکتب مقدس اسلام جامع و دارای ابعاد درهم تنیده فردی، اجتماعی، اخلاقی، سیاسی و فرهنگی است. رفتار امامان معصوم تجلی ابعاد مختلف مکتب است.
اوج این تجلی پس از دوره کوتاه صدر اسلام در حادثه کربلا وجود دارد. از این رو برداشتهای ما از این حادثه باید متناسب با جامعیت و فراگیری آن باشد. به گفته استاد مطهری: «حادثه کربلا تجسّم فکر و ایده چند جانبه و چند بعدی اسلامی است. آنچه در جریان و عمل این حادثه تحقق پیدا کرده، اسلام است و همه برداشتهای صحیح از حادثه عاشورا به بخشی از آن اشاره کرده‏اند. صحیح اند ولی ناقص، کامل نیست؛ مثل برداشت دعبل خزاعی، کمیت اسدی، محتشم کاشانی، عمان سامانی و اقبال لاهوری. برداشت دعبل خزاعی از نهضت ابا عبداللّه‏، به تناسب زمان فقط جنبه‏های پرخاشگری آن است. برداشت محتشم کاشانی، جنبه‏های تأثرآمیز و رقت‏آور، برداشت عمان سامانی یا صفی علیشاه عرفانی، عشق الهی و پاکبازی در راه حق. و دیگری از جنبه حماسی، اخلاقی، پند و اندرز و... و همه درست گفته‏اند، ولی برداشت هر یک از یک جنبه این نهضت است نه تمام آن.
اگر بخواهیم به جامعیت اسلام نگاه کنیم باید به نهضت حسینی نگاه کنیم. می‏بینیم امام حسین کلیات اسلام را عملاً در کربلا به مرحله عمل آورده و مجسم کرده است، ولی تجسّم زنده، حقیقی و واقعی، نه تجسم بی‏روح؛ چون اسلام مجسّم است. ائمه اطهار این همه به زنده نگهداشتن و احیای این حادثه توصیه کرده‏اند. در این حادثه مرد، زن، پیر و جوان، کودک، سیاه و سفید، عرب و عجم نقش دارند. و دارای جنبه‏های عرفانی و توحیدی، پاکباختگی در راه خداست. از یک سو امام علیه‏السلام مرد پرخاشگری است که در مقابل دستگاه جبار قیام کرده و می‏فرماید: «واللّه‏ لا اُعطیکم بیدی اعطاء الذلیل و لا افرُّ فرار العبید»(24). «هیهات منّا الذلّة»... از سوی دیگر امام را در کرسی یک خیرخواه، واعظ و اندرزگو می‏بینیم که حتی از سرنوشت شوم دشمنان خودش ناراحت است که اینها چرا باید به جهنم بروند. او نمونه جدش بود که: «لَقَدْ جائکم رسولٌ مِنْ انفسکم عزیز علیه ما عنتّم حریصٌ علیکم بالمؤمنین رؤفٌ رحیمٌ»(25). در این مقام، امام حسین علیه‏السلام یکپارچه محبت و دوستی است که حتی دشمن خود را هم واقعا دوست دارد که نجات پیدا کند. از جنبه اخلاقی نیز حادثه عاشورا سرآمد است. ارزشهای اخلاقی مانند ایثار، وفا و مروت، مساوات اسلامی، برابری و برادری در آن موج می‏زند»(26).

عنصر امر به معروف و نهی از منکر در نهضت حسینی

در باره عامل اصلی قیام عاشورا تحقیقات فراوانی صورت گرفته و هر کس بر اساس نگرش خود به ذکر عواملی پرداخته است؛ مانند اینکه قصد و هدف اصلی آن حضرت تشکیل حکومت اسلامی بود، یا اینکه دستور خصوصی داشت و دیگران را نشاید که درباره آن کاوش کنند. اگر به سخنان خود امام حسین علیه‏السلام مراجعه کنیم پاسخ روشنی می‏یابیم. در کلمات آن حضرت عواملی چون اصلاح امت پیامبر اسلام، امر به معروف و نهی از منکر و در واقع پرداختن به مسائل بنیادین فراوان به چشم می‏خورد. از لابه‏لای تاریخ بر می‏آید که عوامل دیگری مثل بیعت خواهی یزید و اعلام وفاداری کوفیان نیز در کار بوده‏اند. اما به هنگام بررسی و تحلیل واقعه عاشورا، باید میان این عوامل از نظر تأثیر و اهمیت فرق نهاد. استاد شهید مطهری، پس از ذکر عوامل مؤثر در حادثه کربلا جایگاه و اهمیت هر یک را بیان می‏دارد:

عوامل مؤثر در نهضت حسینی

در نهضت حسینی عوامل متعددی دخالت داشته و همین امر سبب شده که از نظر تفسیری و پی بردن به ماهیت آن بسیار پیچیده باشد. عوامل مؤثر در نهضت حسینی را می‏توان این چند عامل دانست:
الف ـ بیعت خواستن یزید از امام حسین علیه‏السلام و امتناع ایشان از بیعت.
بیعت با یزید ـ که مظهر هر فسادی بود ـ دو مفسده داشت:
1ـ تثبیت خلافت موروثی در خاندان اموی؛ یعنی خلافت فرد مطرح نبود، بلکه خلافت موروثی مطرح بود؛ زیرا معاویه بر این بود که یزید خلیفه شود.
2ـ شخصیت خاص یزید که آن زمان را از هر زمان دیگر متمایز می‏کرد. و آن اینکه او نه تنها فاجر و فاسق بود، بلکه برخلاف خلفای اموی شئون و مصالح اسلامی را در ظاهر هم رعایت نمی‏کرد؛ مثلاً علنا شراب می‏خورد و... که امام حسین علیه‏السلام می‏فرماید در صورت بیعت: «و علی الاسلام السّلام اذ قد بلیت الامة براعٍ مثل یزید»(27). بیعت نکردن یعنی در مقابل این حکومت تعهدی ندارم و بیعت نکردن امام خطری برای حکومت بود. وظیفه امام در اینجا بیعت نکردن است و تسلیم تهدید نشدن، و لو کشته شود، ولی نه بگوید. یزید در نامه خصوصی می‏نویسد: «خذا الحسین بالبیعة اَخْذا شدیدا»(28)، ولی امام حسین علیه‏السلام می‏فرماید: «لا واللّه‏ لا اعطیکم بیدی اعطاء الذلیل و لا افرّ فرار العبید»(29).
ب ـ دعوت مردم کوفه
این، عامل اصلی نبوده و حداکثر تأثیر آن این بوده که امام را از مکه بیرون بکشاند و ایشان به طرف کوفه بیایند؛ زیرا نامه‏های مردم کوفه به مدینه نیامد، بلکه در مکه به دست حضرت رسید و امام نهضتش را از مدینه شروع کرده بود؛ یعنی وقتی نامه‏ها به ایشان رسید که امام تصمیم خود را بر امتناع از بیعت گرفته بود و همین تصمیم، خطری بزرگ برای او به‏وجود آورده بود. بنابراین دعوت مردم کوفه عامل اصلی در این نهضت نبود، بلکه عامل فرعی بود.
ج ـ امر به معروف و نهی از منکر
این نَصّ فرمایش خود امام علیه‏السلام است که هنگام خروج از مدینه به محمد بن حنفیه این وصیتنامه را نوشتند:
«هذا ما اوصی به الحسین بن علی اخاه محمدا المعروف بابن الحنفیة،.. انّی لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما، انّما خرجت لطلب الاصلاح فی اُمّة جدی، ارید ان آمُرَ بالمعروف و اَنهی عن المنکر و اسیر بسیرة جدّی و ابی علیّ بن ابی طالب علیه‏السلام »(30).

ارزیابی عوامل یاد شده

در میان عوامل مزبور، دعوت مردم کوفه، ارزش بسیار ساده و عادی دارد. احتمال موفقیت آن حدود پنجاه درصد و یا کمتر است، که اگر شمار لشکر دشمن بیشتر باشد احتمال موفقیت کمتر خواهد بود.
و اما بیعت، ارزش آن نسبت به دعوت بیشتر است، چون نصرت و یاری مردم در کار نبود و ایشان از پذیرش بیعت امتناع فرمود. از این نظر که امام در چنین حالتی به تنهایی و بشخصه در مقابل تقاضای نامشروع یک قدرت بسیار جبار ایستاده است، بدون انصار و اعوان، و مقاومت هم صددرصد خطرناک است، دارای ارزش است.
اما امر به معروف و نهی از منکر، ارزش بسیار بالایی دارد؛ زیرا نه متکی به دعوت است و نه تقاضای بیعت.
اگر فقط عامل اول مؤثر بود، چنانچه امام را دعوت نمی‏کردند امام قیام نمی‏کرد. اگر عامل دوم فقط مؤثر بود، چنانچه حکومت بیعت نمی‏خواست، امام قیام نمی‏کرد، اما به موجب عامل سوم، امام حسین علیه‏السلام یک فرد معترض، منتقد، مثبت، انقلابی و قیام‏کننده است.

شرایط امر به معروف و نهی از منکر

از آنجا که این عامل ارزش نهضت امام حسین علیه‏السلام را بسیار بالا می‏برد، باید این اصل مهم را بشناسیم که چگونه این اصل آن قدر اهمیت دارد که شخصیتی مثل امام حسین علیه‏السلام را وادار می‏کند تا جانش را فدا کند. حسین بن علی علیهماالسلام در راه امر به معروف و نهی از منکر، یعنی در راه اساسی‏ترین اصلی که ضامن بقای اجتماع اسلامی است، کشته شد؛ اصلی که اگر نباشد جامعه متلاشی شده، از میان می‏رود. آیات قرآن در این زمینه زیاد است و از جوامع گذشته که یاد می‏کند، می‏گوید اینها متلاشی و هلاک شدند؛ زیرا در آنها نیروی اصلاح و امر به معروف و نهی از منکر نبود. اما برخی از شرایط آن:
یکی این است که آمر به معروف و ناهی از منکر (یعنی مصلح جامعه بشری) اول باید خود صالح باشد تا بتواند اصلاح کند: «التائبون العابدون الحامدون السائحون الراکعونَ الساجدون الآمرون بالمعروف و الناهونَ عن المنکر» (توبه / 112).
آمر به معروف و ناهی از منکر یعنی مصلح. مگر ناصالح می‏تواند مصلح باشد؟ آنان که اول خود را اصلاح کرده و تربیت و تأدیب نموده‏اند می‏توانند مصلح باشند. علی علیه‏السلام می‏فرمایند:
«مَنْ نصب نفسه للنّاس اِماما فَعَلیه اَنْ یَبْدأَ بتعلیم نَفْسِه قَبْلَ تعلیم غیره وَ مُعَلِّم نَفْسِهِ و مؤدّبها اَحقُّ بالاجلال مِنْ مُعَلّم الناسِ و مؤدّبهم»(31).
علی علیه‏السلام می‏فرماید:
«لَعَن اللّه‏ُ الآمرین بالمعروف التارکین له و الناهین عن المنکر العاملین به»(32).
(33)

مراتب و مراحل امر به معروف و نهی از منکر

الف ـ هجر و اعراض، به شرطی که اثر مثبت داشته باشد.
ب ـ زبانی. پند، نصیحت و ارشاد، چون گاه به خاطر جهل و نادانی و تبلیغات نادرست مرتکب منکری می‏شود و نیاز به راهنما و مربی برای آگاه سازی دارد.
ج ـ مرحله عمل. البته عمل‏ها هم مختلف است. علی علیه‏السلام در مورد پیامبر می‏فرمایند: «طبیبٌ دَوّارٌ بطبّه قد احکم مراهمه و احمی مواسمه»(34).
(35)
«ایّها الناس من رأی سلطانا جائرا مستحلاً لحرام اللّه‏ ناکثا لعهد اللّه‏ مستأثرا لفی‏ء اللّه‏، متعدّیا لحدود اللّه‏ فلم یُغیّر علیه بقولٍ و لا فعلٍ، کان حقّا علی اللّه‏ ان یدخله مدخله. الا و اِنّ هولاء القوم قد احلّوا حرام اللّه‏ و حرّموا حلاله و استأثروا فیءاللّه‏».
بنابراین هر کس در این شرایط ساکت بماند مانند آنهاست، آن گاه ایشان فرمان الهی را بر خود تطبیق داده و می‏فرماید: «و انا احقّ من غیره»(36).
(37)

ماهیت قیام حسینی

از آنچه گذشت، تا اندازه‏ای ماهیت قیام مقدس حسینی روشن شد. معمولاً افراد در زمان خود شناخته نمی‏شوند، بلکه پس از درگذشت آنان، ارزش ایشان آشکار می‏گردد؛ چنان که امام علی علیه‏السلام می‏فرماید: «غدا تعرفوننی و یکشف لکم سرائری»(38).
امام حسین علیه‏السلام در پی زنده کردن روش رسول اللّه‏ در شیوه رهبری است؛ یعنی در حادثه عاشورا علاوه بر امر به معروف و نهی از منکر، زنده کردن سیره رسول اللّه‏ را هم می‏بینیم و آن رهبری جامعه و تعیین رهبری جامعه است. از این رو به هنگام بررسی و تحلیل ماهیت قیام حسینی علیه‏السلام باید به میزان تأثیر عوامل دخیل در آن توجه کرد. مهم‏ترین عامل، امر به معروف و نهی از منکر و احیای سیره پیامبر است. عوامل دیگر هر چند دخیل بوده‏اند، ولی این اندازه اهمیت نداشته‏اند؛ مانند دعوت مردم کوفه. وظیفه امام در مقابل بیعت، سر باز زدن است، در مقابل دعوت، رفتن است و در مقابل امر به معروف و نهی از منکر، یک مهاجم است.

موضوعات دیگر

مرحوم استاد شهید مطهری در جلد نخست کتاب حماسه حسینی مطالب زیادی را به مناسبت بحث از سیره و حماسه و قیام امام حسین علیه‏السلام مطرح نموده است؛ از جمله عنصر تبلیغ در نهضت حسینی(39). در این بخش، موضوعات زیر مورد بررسی قرار گرفته‏اند:
در جلد دوم کتاب نیز استاد مسئله امر به معروف و نهی از منکر را در نهضت حسینی مورد بررسی قرار داده، در همین ارتباط چندین مسئله را به بحث گذاشته‏اند؛ از جمله: ارزش امر به معروف و نهی از منکر از نظر علمای اسلام(40)، کارنامه ما در امر به معروف و نهی از منکر و گلایه از اینکه کار درخشانی در باره این وظیفه مهم انجام نداده‏ایم(41). و مبحث شعارهای عاشورا(42)، که در این بحث به دو موضوع پرداخته شده: یکی شعارهایی که امام حسین علیه‏السلام و اهل بیت و اصحاب ایشان در روز عاشورا ابراز کردند و دیگر شعار بودن عاشورا برای مردم شیعه. در ضمن این بحث از شعارهایی که برخی ابراز کرده و در واقع با روح حماسه حسینی ارتباطی ندارد، انتقاد نموده و گفته‏اند شعارهای ما در مجالس، در تکیه‏ها و در دسته‏ها باید مُحیی باشد نه مخدّر، باید زنده‏کننده باشد نه بی‏حس‏کننده. اگر بی‏حس‏کننده باشد نه تنها اجر و پاداشی نخواهیم داشت، بلکه ما را از حسین علیه‏السلام دور می‏کند.
جلد سوم حماسه حسینی حاوی مطالبی است که استاد شهید به مرور ایام نگاشته‏اند و هدف از این نگارش یادداشت مطالب مهم جهت مراجعه بعدی یا آمادگی برای سخنرانی بوده است. از این رو کتاب به ده بخش تقسیم شده است:
بخش اول: ریشه‏های تاریخی حادثه کربلا. نوشته‏های استاد در این بخش متفاوت می‏باشد، بعضی کوتاه و در چند سطر و بخشی دیگر طولانی در حد یک مقاله است. بخش دوم یادداشتهایی است در باره ماهیت قیام حسینی و عوامل مؤثر در آن، مانند بیعت، دعوت مردم کوفه و امر به معروف و نهی از منکر. تفصیل این یادداشتها در جلد دوم به صورت سخنرانی آمده است. بخش سوم: امام حسین علیه‏السلام و عیسی مسیح علیه‏السلام . بخش چهارم یادداشتهایی در باره عنصر امر به معروف و نهی از منکر که در جلد دوم به تفصیل در باره آن بحث شده است. بخش پنجم یادداشتهایی در باره تحریفات در واقعه تاریخی عاشورا (مانند تحریف لفظی، معنوی، عوامل تحریف، تقصیر عوام و وظیفه آنها و وظیفه علما). بخش ششم نقد استاد بر کتاب «حسین وارث آدم» نوشته دکتر علی شریعتی است. استاد نوشته‏اند: آنچه در این جزوه (حسین وارث آدم) به چشم نمی‏خورد شخصیت امام حسین علیه‏السلام و آثار نهضت اوست. مبنای جزوه بر این است که در جامعه طبقاتی همه تلاشها بی‏حاصل است. انقلابیون تاریخ، وارث آدم یعنی انسان اشتراکی می‏باشند و قیامشان برای حق بوده و حق یعنی عدالت، برابری و اشتراکیت. امام حسینِ این جزوه همان امام حسینِ مظلوم و محکوم روضه‏خوانهاست که هیچ نقشی در تاریخ ندارد. بخش هفتم یادداشت حماسه حسینی، بیان مفهوم حماسه و این است که بهترین تعبیر برای قیام عاشورا لفظ حماسه است. بخش هشتم یادداشت عنصر تبلیغ در نهضت حسینی. بخش نهم یادداشتهای پراکنده. بخش دهم حواشی مختصر استاد بر کتاب شهید جاوید. استاد نقدی مستقل بر این کتاب ندارند، بلکه بر چاپ نخست آن حواشی کوتاهی نگاشته‏اند. گویا استاد تنها تا صفحه 215 آن کتاب را نقد نموده‏اند؛ اما لابه‏لای جلد دوم و سوم، با اشاره یا با تصریح به نقد محتوای کتاب شهید جاوید پرداخته‏اند.

پی نوشت ها:

1- چاپ سوم، قم، المراکز العالمی للدراسات الاسلامیة، 1413 ق.
2- نعمت اللّه‏ صالحی نجف آبادی، نگاهی به حماسه حسینی استاد مطهری، تهران، 1379.
3- بنگرید به: محمّد اسفندیاری، کتابشناسی تاریخی امام حسین(ع)، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1380، ص 204.
4- حماسه حسینی، ج 1، ص 130-121.
5- مانند خطبه 51 نهج البلاغه، ترجمه فیض الاسلام.
6- حماسه حسینی، ج 1، ص 121-113.
7- همان، ص 149-148.
8- همان، ج 3، ص 252-251 و ج 1، ص 13.
9- همان، ج 1، ص 67.
10- همان، ص 57-40.
11- همان، ص 77.
12- همان، ص 78-77.
13- تحف العقول ص، 176؛ اللهوف، ص 33؛ بحارالانوار، ج 44، ص 381.
14- مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 110؛ اللهوف، ص 50؛ بحارالانوار، ج 45، ص 50.
15- تحف العقول، ص 176؛ اللهوف، ص 33؛ بحارالأنوار، ج 44، ص 381.
16- حماسه حسینی، ج 1، ص 48-46 و 80.
17- اصول کافی، ج 1، ص 54؛ سفینة البحار، ج 1، ص 63.
18- بقره / 159.
19- حماسه حسینی، ج 1، ص 104-91.
20- مفاتیح الجنان، زیارت امام حسین علیه‏السلام در عید فطر و قربان: «اشهد انک قد اقمت الصلاة و آتیت الزکاة و امرت بالمعروف و نهیت عن المنکر...».
21- اللهوف، ص 11؛ فی رحاب ائمة اهل البیت، ج 3، ص 74.
22- مقرّم، مقتل الحسین، ص 156؛ مناقب ابن شهر آشوب، ص 89.
23- حماسه حسینی، ج 1، ص 174-161.
24- شیخ مفید، الارشاد، ص 235؛ مقرّم، مقتل الحسین، ص 280.
25- توبه / 128.
26- حماسه حسینی، ج 1، ص 312-289.
27- مقرّم، مقتل الحسین، ص 146.
28- همان، ص 140.
29- الارشاد، ص 235.
30- خوارزمی، المقتل، ج 1، ص 188.
31- نهج البلاغه، حکمت 70.
32- همان، خطبه 129.
33- اصول کافی، ج 1، ص 46.
34- نهج البلاغه، خطبه 107.
35- مقتل خوارزمی، ج 1، ص 188؛ تحف العقول، ص 245.
36- تاریخ طبری، ج 4، ص 304.
37- حماسه حسینی، ج 2، ص 149-13.
38- نهج البلاغه، خطبه 147.
39- حماسه حسینی، ج 1، ص 285-185 و 365-341.
40- همان، ج 2، ص 119.
41- همان، ص 153.
42- همان، ص 207.

منبع: فصلنامه مشکوة
پنج شنبه 12/11/1391 - 17:11
اهل بیت
قیام مقدس و پرشکوه امام حسین(ع)ریشه در انحراف‏های بنیادی و اساسی در جامعه اسلامی داشت. این انحراف‏ها زائیده انحراف حکومت‏اسلامی از مسیر اصلی خود از سقیفه به بعد بود. که پس از شهادت‏علی(ع)کلا به دست‏سلسله سفیانی و حزب ضد اسلامی اموی افتاد. به‏گواهی اسناد تاریخی، سران این حزب هیچ اعتقادی به اسلام و اصول‏آن نداشتند (1). و ظهور اسلام و به قدرت رسیدن پیامبر اسلام(ص)را،جلوه‏ای از پیروزی تیره بنی‏هاشم بر تیره بنی‏امیه، در جریان‏کشمکش قبیلگی در درون طایفه بزرگ قریش می‏دانستند (2). و با یک‏حرکت‏خزنده، به تدریج در پوشش اسلام به مناصب کلیدی دست‏یافتند(3)و سرانجام از سال چهلم هجری، حکومت اسلامی و سرنوشت ومقدرات امت اسلامی به دست این حزب افتاد و پس از بیست‏سال حکومت‏معاویه، و به دنبال مرگ وی، پسرش یزید به قدرت رسید که اوج‏انحراف بنیادی، و جلوه‏ای آشکار از ظهور «جاهلیت نو» در پوشش‏ظاهری اسلام بود (4).امام حسین(ع)نمی‏توانست در برابر چنین‏فاجعه‏ای سکوت کند و احساس وظیفه می‏کرد که در برابر این وضع،اعتراض و مخالفت کند. سخنان، نامه‏ها و سایر اسنادی که از امام‏حسین(ع) به دست ما رسیده، به روشنی گویای این مطلب است. این‏اسناد بیانگر آن است که از نظر امام، پیشوا و رهبر مسلمانان‏شرائط و ویژگی‏هایی دارد که امویان فاقد آنها بودند و اساس‏انحراف‏ها و گمراهیها این بود که عناصر فاسد و غیر لایق، تکیه برمسند خلافت اسلامی و جایگاه والای پیامبر زده بودند و حاکمیت وزمامداری آنها، آثار و نتائج‏بسیار تلخ و ویرانگری به دنبال‏آورده بود.
چند نمونه از تاکیدهای امام در این باره یادآوری می‏شود:

ویژگی‏های پیشوای مسلمانان

1 - در نخستین روزهایی که امام حسین(ع)در مدینه، برای بیعت جهت‏یزید، در فشار بود، در پاسخ ولید که پیشنهاد بیعت‏با یزیدرا مطرح کرد، فرمود: اینک که مسلمانان به فرمانروایی مانندیزید گرفتار شده‏اند، باید فاتحه اسلام را خواند (5).
2 - امام ضمن پاسخ نامه‏های کوفیان، نوشت:
... امام و پیشوای مسلمانان کسی است که به کتاب خدا عمل‏نموده راه قسط و عدل را در پیش گیرد و از حق پیروی کرده باتمام وجود خویش مطیع فرمان خدا باشد (6).
3 - امام حسین(ع)هنگام عزیمت‏به سوی عراق در منزلی بنام‏«بیضه‏» خطاب به «حر» خطبه‏ای ایراد کرد و طی آن انگیزه قیام‏خود را چنین شرح داد:
«مردم! پیامبر خدا(ص)فرمود: هر مسلمانی با حکومت‏ستمگری‏مواجه گردد که حرام خدا را حلال شمرده و پیمان الهی را درهم‏می‏شکند، با سنت و قانون پیامبر از در مخالفت درآمده در میان‏بندگان خدا راه گناه و معصیت و تجاوزگری و دشمنی در پیش‏می‏گیرد، ولی او در مقابل چنین حکومتی، با عمل و یا با گفتاراظهار مخالفت نکند، برخداوند است که آن فرد(ساکت)را به کیفرهمان ستمگر(آتش جهنم)محکوم سازد.
مردم! آگاه باشید اینان(بنی‏امیه)اطاعت‏خدا را ترک و پیروی ازشیطان را بر خود فرض نموده‏اند، فساد را ترویج و حدود الهی راتعطیل نموده فی را(که مخصوص به خاندان پیامبر است)به خوداختصاص داده‏اند و من به هدایت و رهبری جامعه مسلمانان و قیام‏بر ضد این همه فساد و مفسدین که دین جدم را تغییر داده‏اند، ازدیگران شایسته‏ترم ...» (7).
حاکمیت‏بنی‏امیه که امام در این سخنان به گوشه‏هایی از آثارسوء آن اشاره نموده، در شوون مختلف جامعه اسلامی اثر گذاشته وفساد و آلودگی و گمراهی را گسترده و عمومی ساخته بود. امام‏حسین(ع)در موارد متعددی انگشت روی این عواقب سوء گذاشته و به‏مردم هشدار داده است که به چند نمونه آن اشاره می‏شود:

محو سنتها و رواج بدعتها

آن حضرت پس از ورود به مکه، نامه‏ای به سران قبائل بصره‏فرستاد و طی آن چنین نوشت:
«...اینک پیک خود را با این نامه به سوی شما می‏فرستم، شمارا به کتاب خدا و سنت پیامبر دعوت می‏کنم، زیرا در شرائطی قرارگرفته‏ایم که سنت پیامبر به کلی از بین رفته و بدعتها زنده شده‏است، اگر سخن مرا بشنوید، شما را به راه راست هدایت‏خواهم‏کرد...» (8).

دیگر به حق عمل نمی‏شود

حسین بن علی(ع)در راه عراق در منزلی به نام «ذی حسم‏» درمیان یاران خود به‏پا خاست و خطبه‏ای بدین شرح ایراد نمود:
پیشامدها همین است که می‏بینید، جدا اوضاع زمان دگرگون شده‏زشتیها آشکار و نیکیها و فضیلتها از محیط ما رخت‏بر بسته است واز فضیلتها جز اندکی مانند قطرات ته‏مانده ظرف آب باقی نمانده‏است. مردم در زندگی پست و ذلتباری به سر می‏برند و صحنه زندگی،همچون چراگاهی سنگلاخ، و کم علف، به جایگاه سخت و دشواری تبدیل‏شده است.
آیا نمی‏بینید که دیگر به حق عمل نمی‏شود، و از باطل خودداری‏نمی‏شود؟! در چنین وضعی جا دارد که شخص با ایمان(از جان خودگذشته)مشتاق دیدار پروردگار باشد. در چنین محیط ذلتبار وآلوده‏ای، مرگ را جز سعادت; و زندگی با ستمگران را جز رنج وآزردگی و ملال نمی‏دانم...» (9).

مسخ هویت دینی مردم

حاکمیت زمامداران اموی و اجرای سیاست‏های ضد اسلامی توسط آنان،هویت دینی مردم را مسخ کرده ارزشهای معنوی را در جامعه از بین‏برده بود. امام در دنباله سخنان خود در منزل «ذی حسم‏» فرمود:
«...مردم بندگان دنیایند، دین به صورت ظاهری و در حد حرف وسخن در زبانشان مطرح می‏شود، تا زمانی که معاش و زندگی مادیشان‏رونق دارد، در اطراف دین گرد می‏آیند، اما زمانی که با بلا وگرفتاری آزمایش شوند، دینداران در اقلیت هستند.

پیام جاوید قیام امام حسین(علیه السلام)

پیام قیام با شکوه سیدالشهداء(ع)منحصر به آن زمان نیست، بلکه‏این پیام پیامی جاوید و ابدی است و فراتر از محدوده زمان ومکان است، هرجا و در هر جامعه‏ای که به حق عمل نشود، و از باطل‏خودداری نشود، بدعتها زنده، و سنتها نابود شود، هرجا که احکام‏خدا تغییر و تحریف یابد و حاکمان و زمامداران با زور و ستمگری‏با مردم رفتار کنند، در هر جامعه‏ای که ویژگی‏های جاهلیت راداشته باشد آن جامعه، جامعه‏ای یزیدی بوده، و مبارزه و مخالفت‏با مفاسد و آلودگی‏ها و آمران و عاملان آنها، کاری حسینی خواهدبود.

پی نوشت ها:

1 - سیدعلیخان مدنی، الدرجات الرفیعه، ص 243، ابن ابی الحدید، شرح نهج‏البلاغه، ج‏8، ص 257 - مسعودی، مروج الذهب، ج‏3، ص‏454 ضمن شرح حال مامون عباسی.
2 - ابن ابی الحدید، همان کتاب، ج‏9، ص 53(خطبه 139)و نیز ج‏2،ص 44 - 45 - ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب(در حاشیه‏الاصابه)ج‏4، ص 87.
3- این حرکت از اواخر خلافت‏خلیفه دوم آغاز گردید که معاویه ازطرف وی به حکمرانی شام منصوب شد و مدت پنج‏سال در این سمت‏باقی‏بود و در تمام مدت خلافت عثمان نیز(12 سال)در این منصب ابقاگردید و از همان سالها رویای خلافت آینده خود را می‏دید وپایه‏های آن را می‏ریخت و در اواخر خلافت عثمان، در واقع وی درمدینه خلیفه تشریفاتی بود و تصمیم گیرنده اصلی، حاکم مقتدر شام‏بود.
4 - نگاه کنید به: امام حسین(ع)و جاهلیت نو، جواد سلیمانی،قم، انتشارات یمین.
5 - سید بن طاووس، اللهوف فی قتلی الطفوف، ص 11.
6 - طبری، تاریخ الامم والملوک، ج‏6، ص 196 - شیخ مفید،الارشاد، ص 204.
7 - طبری، همان کتاب، ص 229 - ابن اثیر، الکامل فی التاریخ،ج‏4، ص 48.
8 - طبری، همان کتاب، ص 200.
9 - حسن بن علی بن شعبه، تحف العقول، ص 245 - طبری، همان‏کتاب، ص 239.

منبع: فصلنامه مکتب اسلام
پنج شنبه 12/11/1391 - 17:11
اهل بیت
نویسنده:حجت الاسلام جواد محدثی
وقتی خداوند، برای هدایت بشر، «راهنما» فرستاد و برای تعیین راه و پیمودن مسیر، «حجّت» قرار داد، همه ابعاد را در نظر داشت.
الگوهای مکتبی، الگوی همه جانبه امت برای راهیابی به کمال و خودسازی و بندگی‏اند. حسین بن علی علیه‏السلام نیز یکی از این اسوه‏های کامل و الگوهای همه جانبه است و آنچه از حضرتش باید آموخت، نه تنها درس حماسه و جهاد و ظلم ستیزی، که درس عبودیت و سخاوت و جوانمردی و ارزش گرایی و تهجّد و انس با قرآن و تکریم انسان است.
اینک، نگاهی به بخشی از ابعاد الگویی سالار شهیدان داریم، تا روشن گردد که شخصیت وی به بُعد شورآفرین و حماسی عاشورا و انگیزه آفرینی جهاد در کربلا خلاصه نمی‏شود. امروز، اگر آن باده جانبخش در ساغر دلمان نیست، می‏توان و باید از چشمه فیض دیگری شور و حال گرفت و «سیره حسینی» را چراغ راه قرار داد.
در عصر بازسازی ایمانی و فرهنگی، توجه به ابعاد الگویی امام حسین علیه‏السلام ضروری است. آن حضرت، تنها در کربلا اسوه ما نیست؛ الگو بودنش تنها در زمینه حماسه و خون و شهادت هم نیست؛ حتّی در کربلا هم، فقط کربلای حماسه و جهاد نبود و اوج صحنه‏های آن روز جاویدان هم، تنها شهادت امام و یارانش نبود.

1. نماز، اوج بندگی

سالارما، حسین بن علی علیهماالسلام ، شب عاشورا برای انس با خدا و تهجّد و تلاوت قرآن و نماز، از دشمن مهلت گرفت. در گرماگرم نبرد عاشورا نیز، هنگام ظهر به نماز ایستاد تا به ما بیاموزد که جان بر سردین و خداجویی نهاده است. سعید بن عبداللّه حنفی، در آن لحظه، در برابر امام همچون سپر حفاظتی می‏ایستد، تا حسین بن علی علیهماالسلام ، آخرین نمازش را بخواند و با 13 تیر که بر پیکرش می‏نشیند، به شهادت می‏رسد.1
ابوثمامه صائدی نیز ـ که خودش شهید نماز است ـ در روز عاشورا، فرا رسیدن هنگام نماز را یادآور می‏شود. امام حسین علیه‏السلام دعایش می‏کند که خدا از نمازگزارانِ ذاکر قرارش دهد.2
این که در زیارت‏های حسین بن علی علیه‏السلام ، او را اقامه کننده نماز خطاب می‏کنیم «اشهد انّک قد اَقَمْتَ الصلّوة...»3 جلوه دیگری از اهمیت نماز را در زندگی و شهادت آن پیشوای معنویت و عبودیت نشان می‏دهد.

2. رضا، اوج ایمان

کمال بندگی در «رضا» به رضای الهی و فرمان اوست. حسین بن علی علیه‏السلام در حرکت به سوی کربلا، اظهار امیدواری کرد که آنچه را خداوند برایش اراده کرده باشد، «خیر» باشد، چه با فتح، چه با شهادت «ارجو ان یکونَ خیراً ما اراد اللّه بنا، قُتِلْنا ام ظفرنا»4. در قتلگاه نیز جملات زیبای «الهی رضیً برضاءک و تسلیماً لامرک» که بر زبان او جاری شد، نشانه خلوص در بندگی و رضا به قضای خدا و رنگ خدایی داشتن جهاد و شهادت اوست.
یکی درد و یکی درمان پسندد
یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد
ایمان او به شمار می‏رفت. خود آن حضرت بارها می‏فرمود:
«رضا اللّهِ رضانا اهل البیت5؛ رضایت ما خاندان، تابع رضای الهی است.»

3. صبر و مقاومت

سیدالشهداء الگوی صبر و شکیبایی در برابر مصیبت‏ها، مشکلات زندگی، زخم شمشیر، داغ عزیزان و شهادت فرزندان است.
امام حسین علیه‏السلام در آغاز حرکت خویش به سوی کربلا، بر صبر تکیه کرد و یارانی را لایق همراهی خویش می‏دانست که بر تیزی شمشیر و ضربت نیزه‏ها مقاوم باشند. «فمن کان منکم یصبر علی حدّ السیف و طعن الاسنّة فَلیَقُم مَعنا»6
در روز عاشورا نیز در خطبه‏ای که با این جملات آغاز می‏شود «صبراً بنی‏الکرام...»7 یاران خویش را بر رنج جهاد و زخم شمشیر به صبوری فرا خواند، تا از تنگنای دنیا به وسعت آخرت و از دشواری‏های دنیا به نعمت و راحت بهشت برسند و مرگ را همچون «پل عبور» بدانند.
هنگام خروج از مکه نیز در ضمن خطابه‏ای فرمود: «نصبر علی بلائه و یُوَفّینا اُجورَ الصّابرین»8
و صبر بر بلا را مقدمه رسیدن به «اجر صابران» دانست که خداوند عطا خواهد کرد.
روز عاشورا، فرزندش علی اکبر را هم با جمله «یا بُنیَّ اصبر قلیلاً» دعوت به صبوری کرد و خواهر خویش را در آن روز سرخ، به «صبر» توصیه کرد.
صبر و مقاومتی که ملت ما از حسین بن علی علیهماالسلام و حضرت زینب علیهاالسلام آموختند، آنان را در سال‏های دفاع مقدس و جبهه‏های نبرد و صحنه‏های انقلاب، رویین تن ساخت و به آزادگان عزیز در سال‏های سخت اسارت، قدرت تحمّل بخشید.

4. کرامت و بزرگواری

آقایی و بزرگواری امام حسین علیه‏السلام زبانزد بود. سال‏هایی که در مدینه می‏زیست و در دوران پدر بزرگوارش، آنچه از دست کریمش می‏جوشید، سخاوت و جود نسبت به سائلان و نیازمندان بود.
به روایت حضرت سجاد علیه‏السلام ، امام حسین علیه‏السلام بار غذا و آذوقه به دوش می‏کشید و به خانه یتیمان و فقیران و بیوه زنان نیازمند می‏برد. از این رو، بر شانه‏های آن حضرت جای آن مانده بود.9
پس، رسیدگی به محرومان و سرکشی به مستضعفان را هم باید از حسین علیه‏السلام آموخت. وی روزی بر عدّه‏ای بینوا گذشت که سفره‏ای گسترده و روی زمین نشسته، نان خشک می‏خوردند. پسر پیامبر را به آن طعام دعوت کردند. حضرت از اسب فرود آمد و نزد آنان نشست و از غذایشان خورد، سپس آنان را به خانه خود دعوت کرد و از آنان پذیرایی نمود.
شیوه کریمانه وی، شهرت آفاق بود. وقتی سائلی به درخانه امام آمد و در زد، اشعاری با این مضمون می‏خواند که:
هرکس امروز به تو امیدوار باشد، ناکام و نومید نمی‏گردد و هرکس حلقه در خانه تو را بکوبد، دست خالی بر نمی‏گردد. تو، سرچشمه جود و سخاوتی و پدرت، کشنده فاسقانِ تبهکار بود. «لم یَخَبِ الآن مَن رجاک...»10
مگر نه این است که نوع دوستی، گرایش به مساکین، تواضع و مردمی زیستن و عاطفه انسانی داشتن را هم باید از الگویی چون حسین بن علی علیه‏السلام آموخت؟ رفع نیاز دوستان و همفکران و همسنگران، در رفتار آن حضرت جلوه‏گر است و در این میدان هم باید از او پیروی و به او تأسّی کرد.

5. کار فرهنگی و آموزشی

در نقل‏های تاریخی آمده است که وقتی معلّم یکی از فرزندانش به او سوره حمد را آموخت، هزار دینار جایزه به معلّم داد و به او خلعت و لباس بخشید و دهانش را پر از گوهر ساخت. وقتی بعضی سبب این همه بخشش را پرسیدند، فرمود: این‏ها کجا برابر چیزی است که او به فرزندم داده است؟ (یعنی آموزش قرآن و سوره حمد)
آن حضرت در ارزش‏گذاری به تعلیم و تربیت و تشویق معلّم و مربّی فرزندان خویش و ارج نهادن به جایگاه تعلیم و تربیت نیز، الگوی ماست و باید از او بیاموزیم که به بُعد فرهنگی و تربیتی کودکان‏مان بها بدهیم و در این زمینه، وقت و پول هزینه کنیم.

6. روحیه عرفانی

یک بُعدی بودن، نقصانی برای انسان است. پیشوایان دینی ما در همه ابعاد، صاحب کمال بوده‏اند و در شیعیان خود نیز این را می‏پسندیدند.
خوف از خدا، چشمانِ اشکبار، حالتِ نجوا و نیایش، زبانِ ستایشگر خدا، زندگیِ سراسر شکر نسبت به نعم الهی، نمازهای با حال و رکعات بسیار در شبانه روز، بارها سفر پیاده به حجّ خانه خدا رفتن، حضور مکرّر بر سر مزار مادر بزرگش حضرت خدیجه علیهاالسلام و گریستن و دعا کردن برای او، نیایش ژرف و عاشقانه‏اش در پای «جبل الرحمه» و دعای وی در روز عرفه ـ که از زیباترین و غنی‏ترین متون نیایشی عارفانه است ـ همه و همه، خبر از روح بلند عرفانی آن حضرت دارد.
پس، از این بُعد حیات وی و توجّه به خدا و نیایش‏های شبانه و دعاهای متضرّعانه سیدالشهداء نیز باید الگو گرفت و بخشی از فرصت‏های روز و شب را به خلوت با خدا پرداخت. اگر در زندگی یک دوستدار و پیرو، این جنبه مشهود نباشد، در تأسّی به آن اسوه معنویت و نیایش، کوتاهی کرده است.

7. عشق به خدا

از برجسته‏ترین جنبه‏های شخصیت سیدالشهداء، محبت پروردگار و دلدادگی او به خداوند و امر و رضای اوست.
این که نسبت به حادثه عاشورا و آمادگی برای شهادت‏طلبی و پذیرش تبعات و پیامدهای آن و راضی شدن به یتیمی فرزندان و اسارت اهل‏بیت، از زبان حضرتش چنین نقل شده است:
ترکتُ الخلقَ طُرّاً فی هَواکا
وَ اَیْتَمْتُ العِیالَ لِکَیْ اَراکا
نشانه خدا دوستی و عشق به معبود و فنا در «حبّ الهی» است.
این که نقل شده است: هرچه امام حسین علیه‏السلام به لحظه شهادت نزدیک‏تر می‏شد، چهره‏اش برافروخته‏تر و شکفته‏تر می‏گشت؛ تعبیر دیگری از عشق الهی اوست که تبدیل هجران به وصال را می‏دید و به وجد می‏آمد.
عمّان سامانی در مثنوی بلند «گنجینة الاسرار» خویش، به رفتار و حالات حسین بن علی علیهماالسلام از دید عرفانی و عشق نگریسته و امام را سرمست از شراب شوق و عشق الهی می‏بیند که پیاپی جام محبت و بلای بیشتری می‏خواهد، و او را موجی برخاسته از دریا می‏داند که محو حقیقت خداست و می‏خواهد باز به همان دریا بپیوندد و در این راه، از هرچه جز «او»ست، دست می‏شوید و «خود» را قربانی می‏کند. وی در این ترسیم عاشقانه، سراسر عاشورا و صحنه‏های رزم فرزندان و یاران را جلوه‏ای از آن «جذبه الهی» و عشقِ برتر می‏شناسد و شهادت هرکدام از یاران را همچون «هدیه» به درگاه دوست توصیف می‏کند، تا رضای محبوب تأمین شود و به بزم قرب، بار یابد.
چنین روحیه‏ای و عشقی، بی‏شک در حسین دوستان صادق نیز یافت می‏شود، چرا که الگویشان چنین حسینی است که در دل، جز محبّت الهی را راه نداده است.

8. ذکر خدا

گوهر یاد خداوند، موهبتی عرشی است که در هر دل که جای گیرد و بر هرزبان که جاری شود، آن دل و زبان را نفیس می‏سازد، چه ذکر قلبی باشد، چه ذکر زبانی.
حسین بن علی علیهماالسلام بنده ذاکر خدا بود، پیوسته حمد و ثنای الهی برزبانش و سپاس نعمت‏ها در قلبش. و در راحت و رنج و سرّاء وضرّاء، یاد خدا آرام بخش جانش بود و بر او تکیه داشت و هیچ صحنه تلخ و غمباری نبود، جز آن که داروی «یاد خدا» آرامَش می‏کرد.
تنها در صبح عاشورا نبود که با گفتنِ «اللّهم انت ثِقَتی فی کلِّ کَربٍ»، به یاد خدا بودن را ابراز می‏کرد و تنها در حملات حماسی روز عاشورایش نبود که با تکرار جمله «لاحول ولا قوّة الاّ باللّه»11؛ ارتباط قلبی خود را با معبود، بر زبان می‏آورد، بلکه همواره گویای «اللّه اکبر» بود و ذکر «الحمدللّه علی کلّ حالٍ» و یاد خدا ورد زبانش بود و «استرجاع» را ـ که یکی از شاخص‏های ذکر حقیقی، بخصوص در هنگام مصائب و ناگواری‏هاست ـ در مواقع مختلف از جمله در راه مکه به کربلا، بر لب داشت.
از دید امام حسین علیه‏السلام شقاوت سپاه کوفه که برای آن جنایت عظیم حضور پیدا کرده بودند، نتیجه غفلت از یاد خدا بود و چون می‏دید آنان به هیچ روی، از کینه و عناد خویش دست بر نمی‏دارند و بر کشتن او مصمّم‏اند، به آنان می‏فرمود:
«لَقَد استَحْوَذَ علیکم الشیطانُ فَاَنساکم ذکر اللّه العظیم»12؛ شیطان بر شما چیره گشته و یاد خدای بزرگ را از شما (دل) برده است.
وقتی چراغ یاد خدا در شبستان دل انسان روشن باشد، هرگز شیطان رخنه‏گاهی برای ورود به خلوتگاه دل نمی‏یابد و این خانه که باید جای خدا باشد، مأوای دیو و دد نمی‏گردد.
پیروان حسین علیه‏السلام را سزاست که مشعل فروزانِ «ذکراللّه» را در اقتدا به سالارشان در دل برافروزند، تا نه دچار یأس و تردید شوند، نه ملعبه ابلیس و هوای نفس.
اینها و بسیاری دیگر از این گونه ویژگی‏های روحی و رفتاری است که از حسین بن علی علیهماالسلام برای پیروانش در همه اعصار و نسل‏ها «الگویی همه جانبه» ساخته است و منشوری پدید آورده که از هر طرف به آن بنگریم، جلوه‏ای خاص و بُعدی مقدّس و الگویی شایسته تبعیّت به چشم می‏خورد.

خلاصه سخن آن که:

هم از معنویت و توجه به خدا و نیایش‏های شبانه امام حسین علیه‏السلام باید درس آموخت، هم از توجه به علم و ادب و دانش و تربیت فرزندان، هم حُسن خُلق و کرامت رفتاری و مستضعف‏گرایی، هم از ایثار و سخاوت و بذل و بخشش وی، و هم از رأفت و مهربانی و عواطف والای انسانی نسبت به همنوعان.
حسین بن علی علیهماالسلام مقتدای همه و همیشه و همه جاست؛ چه در جنگ و چه در صلح، چه در میدان جهاد و چه در عرصه اعتقاد، چه در صداقت و پاکی، چه در شجاعت و بی‏باکی، چه در روحیّه شهادت‏طلبی، چه در عبادت‏ها و راز و نیازهای نیمه شبی.
جویندگان راه معنی و طالبان عزت و آزادگی، باید در «آینه اوصاف حسینی» به تماشای این جلوه‏های ناب و ماندگار بنشینند و اگر اهل سیر و سلوک اند و شیفته «عرفان اهل بیتی»، و اگر به افقی دور دست‏تر از مادّیات و بلندتر از روزمرّگی‏ها می‏نگرند، باز هم باید به «مرآت حسینی» چشم بدوزند و به این «آینه حُسْن» بنگرند.
برای الگوگیری از «اسوه‏های حسنه»، باید به جهات اسوه بودن آنان توجه داشت؛ حسین بن علی علیهماالسلام یکی از این اسوه هاست؛ خود نیز فرموده است: «لکم فیّ اسوة».
مرور به چند نمونه از جهات الگویی سیدالشهداء، برای آن بود که درس‏آموزی از این سرمشق خدایی آسان‏تر باشد و عملی‏تر.
آینه سلوک حسینی، پیوسته در منظرمان باد.

پی‏نوشت‏ها:

1 ـ مقتل الحسین، مقرّم، ص 304.
2 ـ سفینة‏البحار، ج 1، ص 136.
3 ـ زیارت وارث (مفاتیح الجنان).
4 ـ اعیان الشیعه، ج 1، ص 597.
5 ـ موسوعة کلمات الامام الحسین(ع)، ص 328.
6 ـ ینابیع المودّة، ص 406.
7 ـ نفس المهموم، ص 135.
8 ـ بحارالانوار، ج 44، ص 367.
9 ـ حیاة الامام الحسین(ع)، ج 1، ص 128.
10 ـ همان، ص 131.
11 ـ موسوعة کلمات الامام الحسین(ع)، ص 414.
12 ـ همان، ص 485.

منبع: ماهنامه کوثر
پنج شنبه 12/11/1391 - 17:8
اهل بیت

جود و کرم امام حسین علیه‏السلام

حسین بن علی علیه‏السلام در بخشش زبان‏زد مردم روزگار بود. نقل می‏کنند روزی مرد صحرانشین مستمندی وارد مدینه شد و از مردم سراغ بخشنده‏ترین فرد را گرفت. همه مردم حسین بن علی علیه‏السلام را به او معرفی کردند. وقتی در مسجد به خدمت آن‏حضرت رسید و نیازمندیِ خود را با خواندن چند بیت شعر بیان کرد، امام حسین علیه‏السلام او را به خانه آورد و به قنبر فرمود: هر مقدار پول در خانه داریم حاضر کن. قنبر چهارهزار دینار به خدمت آن‏حضرت آورد و گفت: این تمامی پولی است که در اختیار داریم. امام حسین علیه‏السلام همه آن چهارهزار دینار را از پشت در به آن مرد بادیه‏نشین داد. منظور حضرت از این برخورد آن بود که چشم آن مرد به چشم او نیفتد که مبادا خجالت زده شود. مرد اعرابی وقتی پول‏ها را گرفت، در حالی که گریه می‏کرد چنین گفت: مگر پول کمی به من بخشیدی که از پشت در آن را به من می‏دهی؟ در عجبم که چگونه این دست‏های بخشنده و پربرکت روزی زیر خاک خواهد رفت.

فروتنی امام حسین علیه‏السلام

در روزگاری که فخرفروشی به دارایی رونق بسیار داشت و ثروتمندان از روی تکبر به مستمندان توجهی نداشتند و از نزدیک شدن به آنها دوری می‏جستند، امام حسین علیه‏السلام با کمال تواضع با مساکین نشست و برخاست می‏کردند. نقل می‏کنند روزی آن‏حضرت از محلی می‏گذشت. عده‏ای فقیر سفره کوچکی را که مقدار کمی غذا در آن داشتند پهن کرده بودند و مشغول خوردن آن بودند. وقتی چشمشان به امام حسین علیه‏السلام افتاد او را به سفره خود فرا خواندند. امام علیه‏السلام فورا دعوت آنها را پذیرفت و در کنار آنها نشست و با آنان هم‏غذا شد و فرمود: خداوند انسان‏های متکبر را دوست نمی‏دارد. آن‏گاه که از غذا خوردن با آنها فارغ شد به آنان فرمود: حالا که من دعوت شما را پذیرفتم، شما نیز دعوت مرا بپذیرید به منزل من بیایید تا مهمان ما شوید. وقتی آنها به منزل حضرت آمدند، با تمام وجود از آنها پذیرایی کردند.

گذشت امام حسین علیه‏السلام

در مسیر کوفه حرّ بن یزید ریاحی با هزار نیروی نظامیِ تا دندان مسلح خود را به سپاه امام حسین علیه‏السلام رساند و در مقابل یاران اندک آن‏حضرت صف‏آرایی کرد تا مانع ادامه راه آنها شود. او نه اجازه داد آنها به سمت کوفه بروند و نه آنان را به حال خود گذاشت تا به مدینه برگردند بلکه آنها را به طرف سرزمین کربلا کشاند و در آن‏جا متوقّف ساخت این کار باعث شد امام و یاران او گرفتار سربازان ستمگر یزید شوند. اما در روز عاشورا وقتی حرّ از سپاه عمر سعد کنار کشید و خود را به امام علیه‏السلام رساند و از آن‏حضرت طلب عفو کرد و عرض کرد «آیا خدا توبه مرا می‏پذیرد؟»، امام حسین علیه‏السلام با روی گشاده و آغوش باز حرّ را پذیرفت و به او فرمود: «آری خداوند متعال توبه تو را می‏پذیرد و همه گناهانت را می‏آمرزد».

رسیدگی به مستمندان

امام حسین علیه‏السلام در نهان و آشکار نسبت به تأمین نیازهای مستمندان اهتمام فراوانی داشتند و در تاریکی شب به خانه آنها آذوقه می‏بردند. شعیب بن عبدالرحمن خزاعی می‏گوید: وقتی حسین بن علی علیه‏السلام به شهادت رسیدند در پشت او آثار زخم و پینه مشاهده کردند. وقتی علت را از حضرت سجاد علیه‏السلام پرسیدند، آن‏حضرت فرمودند: «این پینه‏ها اثر کیسه‏های غذا و آذوقه‏ای است که پدرم آنها را شب‏ها به دوش می‏کشید و به خانه زنان بی‏سرپرست و کودکان یتیم و فقرای ناتوان می‏رساند. نه سایر مردم از این کار باخبر می‏شدند و نه حتی خود مستمندان آن‏حضرت را می‏شناختند».

عبادت امام حسین علیه‏السلام

اهتمام امام حسین علیه‏السلام به عبادت خداوند زبان‏زد مردم بود. در طول عمر مبارکشان حدود 25 بار پیاده برای گزاردن مراسم حج از مدینه به مکه رفتند. آن‏حضرت همواره به یاد خدا بودند و آثار خشیت در چهره مبارکشان نمایان بود. روزی شخصی از او پرسید: علت این همه خوف تو از خدا چیست؟ امام علیه‏السلام فرمودند: کسی که در دنیا از خدا نترسد، در روز قیامت از عذاب او ایمن نخواهد بود. علاقه امام حسین علیه‏السلام به نماز بسیار بود. نقل شده است آن‏حضرت در روز تاسوعا به برادرش حضرت عباس بن علی علیه‏السلام فرمودند: «به دشمن بگو امشب را به ما مهلت دهد تا به نماز و راز و نیاز با خدا و تلاوت قرآن بپردازیم. خداوند متعال می‏داند که من نماز و تلاوت قرآن و دعا و استغفار را دوست دارم».

شجاعت امام حسین علیه‏السلام

وقتی امام حسین علیه‏السلام مقارن ظهر عاشورا و پس از به شهادت رسیدن تمام یارانش به سپاه دشمن حمله کرد، کسی یارای ایستادگی و مبارزه با آن‏حضرت را نداشت. حمید بن مسلم می‏گوید: «به خدا سوگند، در عمرم هیچ مردی را ندیدم که همه عزیزان و یارانش کشته شده باشند و همانند حسین بن علی علیه‏السلام با دلاوری تمام با دشمن به مبارزه بپردازد. دشمنان از هر طرف به او حمله می‏کردند، امّا او بدون ترس با تمام وجود با آنها می‏جنگید و به هر طرف که حمله می‏کرد سپاهیان یزید هم‏چون روباه از برابر او می‏گریختند؛ حتی نقل می‏کنند عمر سعد از مشاهده نوع جنگ تن به تن آن‏حضرت شگفت‏زده و هراسان شده بود. در نتیجه به لشکریان خود دستور داد به‏طور دسته‏جمعی به امام علیه‏السلام یورش ببرند؛ چون می‏دانست در جنگ تن به تن کسی را یارای مقاومت در برابر آن‏حضرت نبود».

علم امام حسین علیه‏السلام

حسین بن علی علیه‏السلام وارث علم پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم است و به اعتراف دوست و دشمن، در این زمینه نظیری برای او در دوران امامتشان نبوده است. روزی نافع بن ارزق رهبر فرقه «ازارقه خوارج» درباره خداشناسی سؤالاتی از آن‏حضرت پرسید. امام حسین علیه‏السلام چنان پاسخ‏های محکم و مناسبی دادند که ابن ارزق از شگفتی و شعف گریست و سپس گفت: «چه نیکو پاسخ دادی!» امام حسین علیه‏السلام به او فرمودند: «به من رسیده است که تو به من و پدر و برادرم نسبت کفر می‏دهی». ابن ارزق گفت: «یا حسین، اگر این ناسزا از من صادر شده است، به خدا سوگند اکنون اعتراف می‏کنم که به یقین شما چراغ اسلام و ستارگان احکام خداوندید. یعنی مردم باید از انوار علوم و معارف شما روشنی بجویند و در تاریکی‏های نادانی به ستاره‏های وجود شما هدایت شوند».

فصاحت و بلاغت امام حسین علیه‏السلام

امام حسین علیه‏السلام در نظم و نثر همانند پدر بزرگوارشان بسیار فصیح و بلیغ بوده‏اند. نقل می‏کنند روزی یک مرد عرب گفت می‏خواهم افصح و ابلغ عرب را ببینم. به او امام حسین علیه‏السلام را نشان دادند. او در خدمت آن‏حضرت اشعار بسیار زیبایی قرائت کرد. بلافاصله امام حسین علیه‏السلام در جواب او اشعاری را به همان وزن و قافیه سرودند و این کار مایه حیرت آن شاعر بزرگ عرب شد. ابن صبّاغ مالکی و شیخ کمال‏الدین طلحه شافعی معتقدند فصاحت و بلاغت در پیشگاه امام حسین علیه‏السلام لشکری خاضع و خاشع بود. و ابن اَعْثَم کوفی در مورد امام حسین علیه‏السلام می‏گوید: «در روز عاشورا وقتی همه عزیزانش را در کربلا شهید کردند، همانند یک شاعر ماهر و فارغ‏البال همان طور که شمشیر می‏زدند اشعار بسیار بامحتوا و زیبایی را می‏خواندند».
منبع: ماهنامه گلبرگ
پنج شنبه 12/11/1391 - 17:7
اهل بیت
امامان شیعه علیهم السلام برای اینکه نهضت‏خونین کربلا و محرم و عاشورا برای همیشه زنده و جاوید بماند، سعی و تلاش فراوانی نمودند و دراین راستا از پنج‏شیوه استفاده کردند:
1- یادآوری مصائب امام حسین علیه السلام و یاران فداکارش در مناسبت‏های مختلف، بخصوص در ایام محرم و عاشورا.
عن ابی عمارة المنشد قال: «ما ذکر الحسین بن علی عند ابی عبدالله علیه السلام فی یوم قط فرئی ابو عبدالله علیه السلام متبسما فی ذلک الیوم الی اللیل‏» (1) ابوعماره منشد می‏گوید: هر گاه در حضور امام صادق علیه السلام نام حسین علیه السلام برده می‏شد، آن روز تا شام خنده بر لبان آن حضرت دیده نمی‏شد.
حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام می‏فرماید:
«کان ابی اذا دخل شهر المحرم لایری ضاحکا و کانت الکابة (2) تغلب علیه حتی یمضی منه عشرة ایام فاذا کان یوم العاشر کان ذلک الیوم یوم مصیبته و حزنه و بکائه و یقول: هو الیوم الذی قتل فیه الحسین علیه السلام » (3) وقتی ماه محرم می‏رسید پدرم را کسی خندان نمی‏دید و غم و اندوه بر او چیره می‏گشت تا روز عاشورا فرا می‏رسید و روز عاشورا روز مصیبت و اندوه و روز گریه او بود و می‏فرمود: این همان روزی است که حسین علیه السلام کشته شد.
زمانی که منصور دوانیقی دستور داد در منزل حضرت صادق علیه السلام را آتش بزنند، آن حضرت در منزل بودند و آتش را خاموش کردند و زنان و دختران وحشت‏زده از آتش‏سوزی را دلداری دادند:
«فلما کان الغد دخل علیه بعض شیعته یسالونه فوجدوه حزینا باکیا، فقالوا: ممن هذا التاثر و البکاء؟ امن الجراة علیکم اهل البیت و لیس منهم باول مرة فقال الامام علیه السلام : لا ولکن لما اخذت النار ما فی الدهلیز نظرت الی نسائی و بناتی یتراکضن فی صحن الدار من حجرة الی حجرة و من مکان الی مکان هذا و انا معهن فی الدار فتذکرت فرار عیال جدی الحسین علیه السلام یوم عاشوراء من خیمة الی خیمة و من خباء الی خباء و المنادی ینادی: احرقوا بیوت الظالمین‏» (4) فردای آن روز دسته‏ای از شیعیان خدمت آن حضرت رسیدند تا از حالش جویا شوند، دیدند آن حضرت اندوهناک و گریان است پرسیدند: این همه اندوه و گریه از چیست؟ آیا از گستاخی و بی‏حرمتی آنان نسبت به شما - اهل بیت - این همه ناراحتید و حال آن که این اولین بار نیست که چنین می‏کنند.
امام علیه السلام فرمود: نه، بلکه اندوه و گریه من از این جهت است که وقتی آتش، آستانه خانه را فرا گرفت، زنان و دخترانم را دیدم که از این اطاق به آن اطاق و از این‏جا به آن‏جا پناه می‏بردند در حالی که من پیش آنان حضور داشتم و تنها نبودند. از این صحنه به یاد فرار خانواده جدم حسین علیه السلام در روز عاشورا افتادم که از خیمه‏ای به خیمه دیگر و از پناهگاهی به پناهگاه دیگر فرار می‏کردند و دشمن فریاد می‏زد: خیمه ستم‏کاران را به آتش بکشید!
در مورد حضرت علی بن الحسین علیه السلام آمده است که روزی ابوحمزه ثمالی بر حضرت وارد شد و حضرت را در حال گریه دید; عرض کرد:
«سیدی! ما هذا البکاء و الجزع؟ الم یقتل عمک حمزة؟ الم یقتل جدک علی علیه السلام بالسیف ان‏القتل لکم عادة و کرامتکم من الله الشهادة‏».
«فقال له الامام علیه السلام : شکر الله سعیک یا ابا حمزة کما ذکرت القتل لنا عادة و کرامتنا من الله الشهادة و لکن یا اباحمزة هل سمعت اذناک ام رات عیناک ان امراة منا سبیت و هتکت قبل یوم عاشورا؟ و الله یا ابا حمزة ما نظرت الی عماتی و اخواتی الا و ذکرت فرارهن فی البیداء من خیمة الی خیمة و من خباء الی خباء و المنادی ینادی احرقوا بیوت الظالمین‏» (5)
مولای من، این همه گریه و بی‏تابی برای چیست؟ آیا عموی شما حمزه کشته نشد؟ آیا جد شما - علی علیه السلام - با شمشیر کشته نشد؟ کشته شدن، عادت شما خانواده است و شهادت عطیه‏ای الهی از آن شما است.
امام علیه السلام فرمود: ای ابوحمزه خداوند به تو جزای خیر دهد چنان‏که گفتی کشته شدن برای ما عادت است و خداوند نیز به ما شهادت را ارزانی داشته است ولی ای ابوحمزه آیا هرگز شنیده‏ای یا دیده‏ای که تا قبل از عاشورا زنی از خانواده ما به اسارت رفته باشد و هتک حرمت‏شده باشد؟ به خدا سوگند ای ابوحمزه هر وقت به عمه‏ها و خواهرانم نگاه می‏کنم به یاد فرار آن‏ها در بیابان می‏افتم که ازخیمه‏ای به خیمه‏ای و از پناهگاهی به پناهگاهی فرار می‏کردند و دشمن فریاد می‏زد: خیمه ستم‏کاران را به آتش بکشید!
حضرت صادق علیه السلام به داود رقی فرمود:
«انی ما شربت ماء باردا الا و ذکرت الحسین‏» (6) من هرگز آب سرد ننوشیدم مگر این‏که به یاد حسین علیه السلام افتادم.
حضرت رضا علیه السلام فرمود:
«ان یوم الحسین اقرح جفوننا و اسبل دموعنا و اذل عزیزنا بارض کرب و بلاء و اورثناءالکرب و البلاء الی یوم الانقضاء» (7) حادثه عاشورا اشک ما را روان ساخت و خون از چشم ما جاری کرد و عزیز ما را در سرزمین غم و اندوه، خوار ساخت و تا روز قیامت برای ما غم و غصه به میراث گذاشت.
و همچنین حضرت رضا علیه السلام به ریان بن شبیب فرمود:
«ان المحرم هو الشهر الذی کان اهل الجاهلیة فیما مضی یحرمون فیه الظلم و القتال لحرمة فما عرفت هذه الامة حرمة شهرها و لا حرمة نبیها لقد قتلوا فی هذا الشهر ذریته و سبوا نساءه‏» (8) محرم ماهی است که اهل جاهلیت در گذشته، تجاوز و جنگ را در آن حرام می‏دانستند و آن را محترم می‏شمردند ولی این امت، حرمت ماه خود را و حرمت ماه پیامبر خود را نگاه نداشتند. در این ماه فرزندان او را کشتند و خانواده او را به اسارت بردند.
2- امامان شیعه بر مصائب امام حسین علیه السلام و اهل بیت گرامی‏اش گریه می‏کردند و با توجه به شرایط سیاسی زمان، مجالس عزاداری تشکیل می‏دادند و شیعیان را به عزاداری و گریه بر مصائب سالار شهیدان ترغیب و تشویق می‏کردند.
علقمه بن محمد حضرمی نقل می‏کند که حضرت باقر علیه السلام بر امام حسین علیه السلام گریه می‏کرد:
«ثم لیندب الحسین علیه السلام و یبکیه و یامر من فی داره ممن لا یتقیه بالبکاء علیه و یقیم فی داره المصیبة باظهار الجزع علیه و لیعز بعضهم بعضا بمصابهم بالحسین علیه السلام » (9) سپس به گریه و زاری بر حسین علیه السلام می‏پرداخت و دستور می‏داد به افرادی که در خانه بودند و از آنان تقیه نمی‏کرد، بر حسین علیه السلام گریه کنند; آن حضرت در خانه خود مجلس عزا برپا می‏داشت و به یکدیگر مصیبت‏حسین علیه السلام را تسلیت می‏گفتند.
«عن عبدالله بن غالب قال: دخلت علی ابی عبدالله علیه السلام فانشدته مرثیة الحسین بن علی علیهما السلام فلما انتهیت الی هذا الموضع:
لبلیة تسقوا حسینا بمسقاة الثری غیر التراب
صاحت باکیة من وراء الستر: «یا ابتاه‏» (10) عبدالله بن غالب گوید:
بر امام صادق علیه السلام وارد شدم و برای او مرثیه حسین بن علی علیهما السلام را خواندم وقتی به این جمله رسیدم که: «چه مصیبتی که حسین را در کنار آب از خاک سیراب کردند»، از پشت پرده زنی فریاد زد: «یا ابتاه‏». (11)
«عن هارون المکفوف قال: دخلت علی ابی عبدالله علیه السلام فقال لی: «انشدنی‏». فانشدته; فقال: «لا، کما تنشدون و کما ترثیه عند قبره‏» فانشدته:
امرر علی جدث الحسین فقل لاعظمه الزکیة
قال: فلما بکی امسکت انا فقال مر; فمررت، قال: ثم قال: «زدنی‏» قال: فانشدته:
یا مریم قومی واندبی مولاک و علی‏الحسین فاسعدی ببکاک
قال: فبکی و تهایج النساء. قال: فلما ان سکتن قال لی: «یا ابا هارون! من انشد فی الحسین فابکی عشرة فله الجنة .
هارون مکفوف گوید: وارد بر امام صادق علیه السلام شدم فرمود:برایم بخوان، برایش خواندم. آن حضرت فرمود: نه، آن‏چنان که در کنار قبرش مرثیه می‏خوانید بخوان و من خواندم:
از کنار نعش حسین گذر کن و به آن استخوان‏های پاک بگو وقتی آن حضرت به گریه افتاد سکوت کردم ولی فرمود: ادامه بده، ادامه دادم. فرمود: باز هم بخوان تا به این‏جا رسیدم که:
ای مریم برخیز و بر مولای خود ندبه کن و با گریه ات بر حسین رستگار شو امام علیه السلام گریه کرد و زن‏ها شیون سر دادند. وقتی آرام شدند، حضرت فرمود: ای ابوهارون هر کس مرثیه حسین علیه السلام بخواند و ده نفر را بگریاند، پاداش او بهشت است.
3- تشویق شعرا و دانشمندان به سرودن شعر و خواندن آن در خصوص نهضت‏حسین بن علی علیهما السلام و مصائب دردناک کربلا و بیان ارزش و ثواب این کار بزرگ.
حضرت صادق علیه السلام به ابی عماره شاعر فرمود:
«یا ابا عمارة! من انشد فی الحسین بن علی علیهما السلام شعرا فابکی خمسین، فله الجنة و من انشد فی الحسین علیه السلام شعرا فابکی ثلاثین، فله الجنة‏» (12) ای ابوهارون! هر کس در رثای حسین قصیده‏ای بخواند و پنجاه نفر را بگریاند پاداش او بهشت است و هر کس در رثای حسین علیه السلام ، قصیده‏ای بخواند و سی نفر را بگریاند پاداش او بهشت است.
امام صادق علیه السلام به ابی هارون مکفوف فرمود:
«یا ابا هارون! من انشد فی‏الحسین شعرا فبکی و ابکی عشرة کتب لهم الجنة‏» (13) ای ابوهارون! هر کس در رثای حسین قصیده‏ای بخواند و بگرید و ده نفر را بگریاند، پاداش آنان بهشت است.
حضرت امام صادق علیه السلام به صالح بن عقبه فرمود:
«من انشد فی الحسین علیه السلام بیتا من شعر فبکی و ابکی عشرة فله و لهم الجنة‏» (14) هر کس در رثای حسین علیه السلام یک بیت از قصیده‏ای بخواند و بگرید و ده نفر را بگریاند پاداش آنان بهشت است.
داستان آمدن دعبل بن علی خزاعی شاعر معروف عرب را در ایام محرم به محضر علی‏بن موسی‏الرضا علیه السلام و دعوت امام از وی برای سرودن مرثیه جدش حضرت حسین بن علی علیهما السلام را می‏توان در جلد 45، صفحه 257 کتاب بحارالانوار مطالعه نمود.
ائمه معصومین علیهم السلام : از شاعرانی همچون کمیت، دعبل، سید حمیری و... که در آن جو خفقان، مصائب حسین علیه السلام را به شعر در آوردند، تقدیر نموده‏اند.
4- ائمه طاهرین علیهم السلام : علاوه بر اینکه خودشان به زیارت حضرت حسین بن علی علیهما السلام و شهدای کربلا می‏رفتند شیعیان را هم برای رفتن به زیارت آن حضرت در هر شرایطی ترغیب و تشویق می‏نمودند و اجر و ثواب فراوان این زیارت را برای شیعیان تبیین می‏کردند.
روایات مربوط به زیارت امام حسین علیه السلام و اصحاب و یاران فداکار آن حضرت در جلد 101 بحارالانوار، ج 10 وسائل‏الشیعه از صفحه 318 تا صفحه 408، کتاب کامل‏الزیارات از صفحه 131 تا صفحه 222 و در کتاب ثواب الاعمال مرحوم صدوق از صفحه 308 تا 338 آمده است.
روایات زیارت چند دسته هستند که در این مورد به چند روایت اشاره می‏شود و بقیه روایات را از منابع ارائه شده می‏توان استخراج کرد:

دسته اول: زیارت، فرض و واجب است

حضرت صادق علیه السلام به ام سعید احمسیه فرمود:
«یا ام سعید زوریه فان زیارة قبر الحسین علیه السلام واجبة علی الرجال و النساء» (15) او را زیارت کن که زیارت قبر حسین علیه السلام بر زن و مرد واجب است.
حضرت صادق علیه السلام به معاویة بن وهب فرمود:
«یا معاویة لاتدع زیارة قبر الحسین لخوف‏» (16) ای معاویه، زیارت قبر حسین را به خاطر هیچ ترسی، ترک مکن.
و همچنین آن حضرت به محمد بن مسلم فرمود:
«هل تاتی قبر الحسین علیه السلام ؟ قلت; نعم، علی خوف و وجل، فقال: ما کان من هذا اشد فالثواب فیه علی قدر الخوف‏» (17) آیا به مزار حسین می‏روی؟ گفتم: آری، ولی با ترس و وحشت. فرمود: هر چه سخت‏تر و ترسناکتر باشد پاداشش بیشتر است.

دسته دوم: زیارت به همراه معرفت

«عن ابی الصامت قال: سمعت ابا عبدالله علیه السلام و هو یقول: من اتی قبر الحسین علیه السلام عارفا بحقه غفر له ما تقدم من ذنبه و ما تاخر» (18) ابوصامت گوید از امام صادق علیه السلام شنیدم که: هر کس به زیارت قبر حسین علیه السلام بیاید و به حق او شناخت داشته باشد، گناهان گذشته و آینده او بخشیده می‏شود.

دسته سوم: فوائد زیارت

«عن ابی مسکان عن ابی عبدالله قال: «من اتی قبر الحسین علیه السلام عارفا بحقه غفر له ما تقدم من ذنبه و ما تاخر» (19) ابومسکان از امام صادق علیه السلام روایت کرده است: هر کس به مزار حسین علیه السلام برود و به حق او آشنا باشد گناهان گذشته و آینده او بخشیده می‏شود.

دسته چهارم: اهمیت زیارت آن حضرت

«عن ابی الحسن الرضا علیهما السلام قال: من زار قبر ابی عبدالله بشط الفرات کان کمن زارالله فوق عرشه‏» امام رضا علیه السلام فرموده است: هر کس قبر امام حسین علیه السلام را در کنار شط فرات، زیارت کند همانند کسی است که خدا را در عرش خود، زیارت کرده باشد.

دسته پنجم: عقوبت ترک زیارت آن بزرگوار

«عن محمد بن مسلم عن ابی جعفر علیه السلام قال: من لم یات قبر الحسین علیه السلام من شیعتنا کان منتقص الایمان، منتقص الدین و ان دخل الجنة کان دون المؤمنین فی الجنة‏» (20) محمد بن مسلم از امام باقر علیه السلام روایت کرده است: از شیعیان ما هر کس قبر حسین علیه السلام را زیارت نکند، ایمانش ناقص و دینش ناقص است و اگر اهل بهشت باشد مقامی پایین‏تر از دیگر مؤمنان خواهد داشت.
عن سیف بن عمیرة عن رجل عن ابی عبدالله قال: «من لم یات قبر الحسین علیه السلام و هو یزعم انه لنا شیعة حتی یموت فلیس هو لنا بشیعة.» (21) سیف بن عمیره از شخصی روایت می‏کند که امام صادق علیه السلام فرمود: کسی که تا آخر عمر به زیارت حسین علیه السلام نرود و تصور کند شیعه ما است، چنین شخصی شیعه ما نیست.
عن هارون بن خارجة عن ابی عبدالله علیه السلام قال: «سالته عمن ترک الزیارة زیارة قبر الحسین بن علی من غیر علة قال: «هذا رجل من اهل النار» (22) هارون بن خارجه گوید: از امام صادق علیه السلام درباره کسی که زیارت قبر حسین بن علی علیهما السلام را بدون عذر ترک گوید، پرسیدم. فرمود: چنین شخصی اهل دوزخ است.
فلسفه اصرار ائمه : بر زیارت حضرت سیدالشهدا این بود که چون دشمنان اسلام; یعنی، بنی‏امیه، بنی مروان و بنی‏عباس با تمام قدرت تلاش می‏کردند کربلا و عاشورا و قیام حسین را نابود کرده و نگذارند اثری از قبر امام باقی بماند; لذا ائمه معصومین : بر این امر عنایت ویژه‏ای مبذول می‏فرمودند; چرا که فرهنگ عاشورا و تاریخ کربلا و حرم حسین، همیشه برای حاکمان ستمگر زمان، خطرساز بوده و هست.
در جلد 45 بحارالانوار، صفحه 390 بابی تحت عنوان «جور الخلفاء علی قبره الشریف‏»
تجاوز خلفا بر قبر شریف آن حضرت آمده است که می‏توان به آن مراجعه کرد.
شخصی به نام دیزج می‏گوید:
«بعثنی المتوکل الی کربلاء لتغییر قبر الحسین‏». «المتوکل یامر بحرث قبر الحسین علیه السلام مدة عشرین سنة‏» متوکل مرا به کربلا فرستاد تا آثار قبر حسین را از میان بردارم. متوکل در مدت بیست‏سال دستور می‏داد قبر حسین علیه السلام را شخم بزنند.
بنی‏امیه و بنی‏عباس، هر دو در این مورد حساسیت داشتند و در آن مشترک بودند.
5- ائمه : خودشان در نمازها از تربت امام حسین علیه السلام استفاده می‏کردند و شیعیان را به استفاده از آن توصیه می‏نمودند. در حالات امام سجاد علیه السلام آمده است:
«فکان اذا حضرته الصلاة صبه علی سجادته و سجد علیه‏» (23) هرگاه وقت نماز می‏رسید آن (تربت کربلا) را روی سجاده‏اش می‏ریخت و بر آن سجده می‏کرد.
حضرت صادق علیه السلام فرمود:
«و من کانت معه سبحة من طین قبر الحسین کتب مسبحا و ان لم یسبح بها» (24) هر کس همراهش تسبیحی از تربت قبر حسین علیه السلام باشد، از تسبیح‏گویان محسوب می‏شود گرچه با آن تسبیح نگوید.
«عن موسی بن جعفر علیه السلام قال: و لا تاخذوا من تربتی شیئا لتبرکوا به فان کل تربة لنا محرمة الا تربة جدی الحسین بن علی علیهما السلام فان الله عزوجل جعلها شفاء لشیعتنا و اولیائنا» (25) موسی بن جعفر علیهما السلام فرمود: از تربت من هرگز برای تبرک بر ندارید زیرا همه تربت‏ها جزتربت جدم حسین بن علی علیهما السلام حرام است‏خداوند - عزوجل - آن را برای شیعیان و دوستداران ما شفا قرار داده است.
بقیه روایات را می‏توان در جلد 101 بحارالانوار از صفحه 118 تا 140; و از صفحه 140 کتاب ثواب الاعمال و جلد 10 وسائل الشیعه صفحه 408 مطالعه کرد.
اولین کسی که بر تربت امام حسین علیه السلام سجده کرد حضرت علی بن الحسین علیهما السلام بود که پس از دفن پدر، مقداری از خاک قبر را برداشته و بر آن سجده کرد و با آن خاک تسبیح درست کرد. برخی بیماران مدینه با همین تربت‏شفا یافتند. (26)
ائمه طاهرین علیهم السلام : با این پنج‏شیوه، در طول تاریخ که حکومت به دست مخالفان شیعه بود نگذاشتند نهضت‏خونین کربلا فراموش شود و امروز این رسالت بزرگ به عهده شیعیان میباشد که شیوه‏ها را شناخته و دنبال کنند; چون با زنده ماندن قیام امام حسین علیه السلام و راه او، اسلام و تشیع زنده و جاوید می‏ماند.

پیروزی یا شکست

امسال با آغاز ماه محرم‏الحرام، 1360 سال از شهادت حضرت سیدالشهدا علیه السلام و یاران باوفایش می‏گذرد; پیوسته در طول این تاریخ این سئوال مطرح بوده و هست که آیا حسین بن علی علیهما السلام در این قیام و مبارزه پیروز شد یا شکست‏خورد؟

واژه پیروزی در لغت

واژه فوز و فاز به معنای پیروزی آمده است. در کتاب مفردات راغب ذکر شده است:
«الفوز الظفر بالخیر» (27) پیروزی، دست‏یافتن به خوبی است.
و حضرت علی علیه السلام هنگامی که ضربت به فرق مبارکش اصابت کرد، فرمود:
«فزت و رب الکعبة‏» یعنی، به خدای کعبه سوگند که پیروز شدم.
«ان الله اشتری من المؤمنین... و ذلک هو الفوز العظیم‏» (28) خداوند از مؤمنان خریده است... و این است رستگاری بزرگ.
در زیارت اول ماه رجب آمده است:
«فزتم و الله فوزا عظیما» به خدا سوگند به رستگاری بزرگ، دست‏یافتید.
خطاب به شهدای کربلا آمده است:
«اشهد انکم الشهداء و السعداء و انکم الفائزون‏» (29) شهادت می‏دهم که به راستی شما شهید و سعید هستید و به راستی شما رستگار هستید.

پیروزی مردان خدا در قرآن

«کتب الله لاغلبن انا و رسلی‏» (30) خداوند چنین مقرر داشته که من و رسولانم پیروز می‏شویم.
لام و نون تاکید ثقلیه، نشانه قطعی و حتمی بودن پیروزی خداوند و رسولانش است.
«فان حزب الله هم الغالبون‏» (31) حزب خدا پیروز است.
در همه جبهه‏ها حزب الله پیروز است.
«و ان جندنا لهم الغالبون‏» (32) و لشکر ما پیروز است.
پیروزی در فرهنگ اسلام مفهوم پیروزی در فرهنگ اسلام با پیروزی در فرهنگ‏های دیگر متفاوت است:
1- شهادت، اسارت و صدمه دیدن در راه انجام وظیفه، پیروزی است;
«و من یقاتل فی سبیل‏الله فیقتل او یغلب فسوف نؤتیه اجرا عظیما» (33) و آن‏کس که در راه خدا پیکار کند و کشته شود یا پیروز گردد، پاداش بزرگی به او خواهیم داد.
«قال الحسین علیه السلام : اما والله انی لارجو ان یکون خیرا ما اراد له ربنا قتلنا او ظفرنا» (34) به خدا سوگند من امیدوارم آن‏چه خدا برای ما خواسته است‏سرانجام نیک داشته باشد، کشته شویم یا پیروز گردیم.
2- رسیدن به هدف حتی با شهادت، پیروزی است. هدف امام علیه السلام در قیام عاشورا، معرفی چهره کثیف یزید بود که در لباس جانشینی پیامبر 6 قصد نابودی اسلام و احیای جاهلیت را در سر داشت; که به آن رسید و علاوه بر این، امام علیه السلام مکتب خونین ضد استبداد و ستم را پایه‏گذاری کرد که تا قیامت موجب بقاء، عظمت و حفظ اسلام و فرهنگ تشیع گردید.
3- گاهی پیروزی دفعی و کوتاه مدت حاصل نمی‏شود; بلکه آثار آن در دراز مدت ظاهر می‏شود; چنانکه حضرت امام خمینی 1 در قیام 15 خرداد، پیروز نشد; لکن زمینه آگاهی و رشد جامعه را فراهم کرد که به پیروزی 22 بهمن سال 1357 منجر شد.
4- دشمنان در قیام کربلا به هیچ یک از اهداف خود نرسیدند. از جمله اهداف دشمنان اسلام، نابودی اسلام، احیای جاهلیت، سرکوب همه حرکتهای ضد استبداد، اعلام روز عاشورا به عنوان عید، فتح و پیروزی و به فراموشی سپردن خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله بود.

پیروزی و شکست در روایات

«قال علی علیه السلام : ما ظفر من ظفر الاثم به، الغالب بالشر مغلوب‏» (35)
مغلوبی که حق با او باشد، پیروز است. (36)
«قال رسول الله صلی الله علیه و آله : لاتزال طائفة من امتی ظاهرین علی الحق لایضرهم من خذلهم حتی یاتی امرالله و هم کذلک‏» پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: همواره دسته‏ای از امت من پشتیبان حق‏اند و دشمن گزندی به آنان نمی‏رساند تا امر خدا فرا رسد و باز هم ایشان پشتیبان حق‏اند.

پیروزی در سخنان سالار شهیدان

هنگامی که حضرت تصمیم گرفت که از مدینه حرکت کند، کاغذی خواست و روی آن خطاب به بنی‏هاشم نوشت:
«بسم‏الله‏الرحمن الرحیم من الحسین بن علی‏بن ابی‏طالب الی بنی‏هاشم اما فانه من لحق بی منکم استشهد و من تخلف لم یبلغ الفتح‏» (37) به نام خداوند بخشنده مهربان از حسین بن علی بن ابی‏طالب علیهم السلام : به بنی‏هاشم: آگاه باشید که هر کس با من بیاید شهید خواهد شد و هر کس نیاید به فتح و پیروزی دست نخواهد یافت.
«قال الحسین علیه السلام : لیس الموت فی سبیل العز الا حیاة خالدة و لیست الحیاة مع الذل الا الموت الذی لاحیاة معه‏» (38) حسین علیه السلام : مرگ در راه عزت، زندگی جاودان است و زندگی با ذلت مرگی است که حیات در آن راه ندارد.
«قال الحسین علیه السلام : و ان نغلب فغیر مغلبینا» (39) امام فرمودند: و اگر مغلوب شدیم، ما شکست ناپذیریم.

پیروزی در رجز علمدار کربلا

«لا ارهب الموت اذ الموت رقا» (40) از مرگ هراسی ندارم زیرا مرگ تکامل است.

پیروزی خون بر شمشیر

ابراهیم بن طلحه در مدینه از حضرت علی‏بن الحسین علیه السلام پرسید: چه کسی در این واقعه پیروز شد؟ فرمود: هنگام اذان معلوم می‏شود:
«اذا دخل وقت الصلاة فاذن و اقم تعرف من غلب‏» (41) وقتی هنگام نماز رسید اذان و اقامه بگو، آن‏گاه پیروز را خواهی شناخت.
سهل بن سعد نقل می‏کند: سر بریده حضرت ابوالفضل را بر بالای نیزه دیدم که خنده بر لب دارد (یعنی، بر مرگ خنده می‏زند). (42)
ره توشه راهیان نور ویژه محرم 1379/1421

پی نوشت ها:

1 - بحارالانوار، ج 44، ص 280
2 - الکآبة: اندوه و غصه
3 - بحارالانوار، ج 44، ص 284، امالی صدوق، 288
4 - مجمع مصائب اهل البیت، الخطیب الهندوبی، ج 1، ص 24
5 - همان، ص 61
6 - امالی صدوق، ص 122
7 - بحارالانوار، ج 44، ص 284
8 - امالی صدوق، ص 112
9 - وسائل الشیعه، ج 10، ص 398
10 - بحارالانوار، ج 44، ص 286
11 - یعنی امام را سنگ باران کردند.
12 - بحارالانوار، ج 44، ص 282
13 - همان، ص 288
14 - همان، ص 289
15 - کامل الزیارات، ص 131، بحار الانوار، ج 101، ص 3، ح 9
16 - همان، ص 136 و 137
17 - همان، صفحات 149، 163، 165، 184
18 - همان، صفحات 149، 163، 165، 184
19 - همان، ص 211
20 - همان
21 - همان، ص 212
22 - وسائل الشیعه، ج 3، ص 608
23 - همان
24 - همان، ج 10، ص 410 تا 412
25 - زندگانی امام حسین، مرحوم حسین عمادزاده، ص 855
26 - مفردات راغب، ص 387
27 - توبه، 111
28 - مفاتیح‏الجنان، ص 440
29 - مجادله، 21
30 - مائده، 56
31 - صافات، 172
32 - نساء، 74
33 - موسوعة، ص 362
34 - قصار الحکم، حدیث 327
35 - موسوعة، ص 362
36 - مجموعه ورام، ص 7
37 - بحارالانوار، ج 44، ص 330
38 - ادب الحسین، ص 159
39 - کتاب بر شطی از حماسه و حضور، سازمان تبلیغات اسلامی، ص 185
40 - بطال العلقمی، ص 309، رقا به معنای تکامل و ترقی است
41 - الامام زین‏العابدین، سیدعبدالرزاق مقرم، ص 370
42 - قهرمان علقمه، دکتر احمد بهشتی، ص 303

منبع: پایگاه حوزه
پنج شنبه 12/11/1391 - 17:7
اهل بیت
نویسنده:علی کرمی

مفهوم «عزّت» در فرهنگ واژه شناسان

واژه «عزّت» و بزرگ‏منشی در فرهنگ واژه‏شناسان به معنی عزیز، دوست داشتنی، گرامی، نیرومند، بی نظیر(1)، کمیاب، نایاب،(2) ارجمند، ارجدار، سخت، گران و دشوار، انجام ناشدنی، غیرقابل نفوذ و شکست‏ناپذیر آمده،(3) و نیز وصف و حالتی است که اگر در دنیای وجود انسان راه یافت و فرد، جامعه و تشکیلاتی به آن گوهر گرانبها و زندگی‏ساز آراسته گردید، آن حالت اجازه مقهور شدن و تن سپردن به ذلّت و فرومایگی را به او نمی‏دهد، و وی را در برابر مشکلات، موانع رشد، دشواری‏های طاقت فرسا، دشمنان ددمنش، فراز و نشیب‏های تند و سخت و انواع وسوسه‏ها و دمدمه‏های ویرانگر و لغزاننده، شکست‏ناپذیر و بیمه می‏سازد.
اصل این واژه و مفهوم آن از ریشه «عَزاز» (زمین سخت و نفوذناپذیر) گرفته شده؛ به همین جهت هنگامی که گفته می‏شود: «اَرْضٌ عَزازٌ»؛ منظور زمین سخت و نفوذناپذیر است، و آن گاه که گفته می‏شود: «تَعَزَّزَ اللَّحْمُ» منظور این است که: «گوشت، در بازار به گونه‏ای کمیاب و یا نایاب شده است، که نمی‏توان به آن دست یافت».(4)
با این بیان شاید بتوان گفت که این واژه در اصل به مفهوم صلابت، و شکست‏ناپذیری آمده، آن گاه به تناسب ریشه و از باب توسعه در به کارگیری معانی دیگر، به مفهوم عزیز، ارجمند، نایاب، توانا، و حتی تعصب، خودبزرگ پنداری در برابر حق و حق‏ناپذیری نیز به کار رفته است.

قرآن و کاربرد این واژه

در آیات قرآن نیز واژه «عزّت» و مشتقات آن در این معانی و مفاهیم به کار رفته است:
1ـ عزیز و ارجمند، در برابر ذلیل و بی‏ارج و بها:
«فَلَمّا دَخَلُوا عَلَیْهِ قالُوا یا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ»(5)
«پس هنگامی که برادران یوسف بر او وارد شدند، گفتند: هان ای عزیز! ... .»(6)
2ـ سرفراز و پرصلابت، دربرابر فروتن و نرمخو:
«یَا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دینِهِ فَسَوْفَ یِاْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ اَذِلَّةٍ عَلَی الْمُؤْمِنینَ اَعِزَّةٍ عَلَی الْکافِرینَ»(7)
«ای کسانی که ایمان آورده‏اید! هر کس از شما از دین و آیین خویش برگردد به خدا زیانی نمی‏رساند، چرا که به زودی خدا گروهی را خواهد آورد که آنان را دوست می‏دارد و آنان نیز او را دوست می‏دارند؛ با مردم با ایمان و قانونگرا فروتن و نرمخو هستند، و بر کفرگرایان و قانون ستیزان پرصلابت و سرفراز.»
3ـ نیرومندتر و پرتوان‏تر، در برابر ناتوان‏تر و زبون‏تر:
«اَنَا اَکْثَرُ مِنْکَ مالاً وَ اَعَزُّ نَفَرا»(8)
«دارایی من از تو افزون‏تر است و از نظر شمار نفرات نیز از تو پرتوان‏ترم.»
4ـ غالب و چیره، در برابر مغلوب و شکست‏پذیر:
«إِنَّ هَذَا أَخِی لَهُ تِسْعٌ وَتِسْعُونَ نَعْجَةً وَلِیَ نَعْجَةٌ وَاحِدَةٌ فَقَالَ أَکْفِلْنِیهَا وَعَزَّنِی فِی الْخِطَابِ»(9)
«این برادر من است. او نود و نه عدد میش دارد، و من تنها یک میش دارم، امّا او می‏گوید: آن را هم به من واگذار کن؛ و در سخنوری بر من چیره شده است.»
5ـ شکوه و شکست‏ناپذیری:
«اَیَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَاِنَّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمیعاً»(10)
«... آیا اینان به راستی سرافرازی و پیروزمندی را نزد حق‏ناپذیران می‏جویند؟! این پنداری بی اساس است! چرا که پیروزمندی و سرافرازی یکسره از آن خدا و نزد اوست.»
6ـ سخت و دشوار:
«لَقَدْ جآءَکُم رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ ...»(11)
«بی‏تردید برای شما پیامبری از خودتان آمد که بر او گران است شما در رنج و دشواری بیفتید ... .»
7ـ عزیزتر و ارجمندتر:
«قالَ یا قَوْمِ اَرَهْطی اَعَزُّ عَلَیْکُمْ مِّنَ اللّهِ ...»(12)
«هان ای قوم من! عشیره کوچک من بر شما از خدا عزیزتر است که فرمان او را پشت سر خویش افکنده و او را از یاد برده‏اید؟»
8ـ تعصب و سرکشی و حق‏ناپذیری:
«بَلِ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی عِزَّةٍ وَ شِقاقٍ»(13)
«آنان که کفر ورزیدند در سرکشی و ستیزه‏اند.»
با این بیان، واژه «عزّت» به تناسب مفهوم اصلی‏اش ـ که سختی و نفوذ ناپذیری است ـ گاه در سرکشی و حق‏ناپذیری نیز به کار رفته است، که در این صورت، به بیان «راغب» با این واژه، گاه ستایش می‏گردد و گاه نکوهش.

حقیقت عزّت و آزادگی

واژه «عزّت» در فرهنگ قرآن و عترت به مفهوم اوج‏گرفتن به مرحله توانمندی معنوی و اخلاقی و عظمت روح و توسعه شخصیت و آراستگی به مهر و مدارا و صلابت و شکست‏ناپذیری روان در برابر باطل و بیداد آمده است.
این قدرت شگرف و شکست‏ناپذیر، در مرحله نخست از ژرفای جان انسانِ خودساخته سرچشمه می‏گیرد و پس از سربرآوردن از رویشگاه خویش، به تدریج در کران تا کران اندیشه و عقیده، زبان و قلم، دست و دیده، گفتار و کردار و برنامه‏ها و هدف‏ها و روش زندگی او تجلی می‏یابد و آن گاه به او عظمت و شکوه و معنویت و مهر و مدارا و شکست‏ناپذیری می‏بخشد.
کسی که به این ویژگی انسانی و معنوی آراسته شود، از سویی به راستی تجسم اخلاص وپاکی، حق‏گرایی و حق‏پذیری، فروتنی و بردباری، صلح‏جویی و مدارا در ابعاد گوناگون زندگی می‏شود و در همان حال خود را فراتر از برده‏منشی و دنباله‏روی، فراتر از بافتن و شنیدن چاپلوسی‏ها و ستایش‏های چندش‏آور و لقب‏های پوشالی و پرطمطراق، فراتر از فرمانبرداری‏های چاکرمنشانه و اهانت‏آمیز می‏خواهد.
به مرحله‏ای اوج می‏گیرد و خود را عزیز می‏دارد که نه در برابر زر و زور، نفوذ می‏پذیرد و نه در برابر نیرنگ و فریب؛ نه بیداد و ناروا را تحمل و نه آن را به دیگران تحمیل می کند و نه می‏تواند نظاره‏گر اسارت مردمی در چنگال این آفت‏های عزّت‏کش و ذلّت‏بار باشد و دم فرو بندد.
آری، حقیقت عزّت و آزادگی پذیرش مدیریت خِرَد و وجدان بر جان و جامعه و رعایت مقررات و حقوق مردم است، نه انبوهی شعر و شعار بدون عمل و فرصت‏سوز.
امیرمؤمنان عزّت و آزادگی واقعی را تواضع و فروتنی در برابر حق و عدالت می‏نگرد:
«اَلْعِزُّ اَنْ تذِّلَ لِلْحَقِّ اِذا لَزِمَکَ.»(14)
امام صادق علیه‏السلام فرمودند:
«شَرَفُ الْمُؤْمِنِ قِیامُهُ بِاللَّیلِ وَ عِزُّهُ کَفُّ الأذْی عَنِ النّاسِ.»(15)
«شرف انسان در شب زنده‏داری اوست و کرامت و آزادگی‏اش در عدالت و دست نگاه داشتن از آزار مردم و رعایت حقوق آنان.»
«اَلصِّدقُ عِزٌّ وَ الْجَهْلُ ذُلٌّ.»(16)
«آراستگی به راستی و درستی، عزّت و آزادگی است و جهالت و نادرستی، ذلّت و خفت است.»
«حُسْنُ خُلْقِ الْمُؤْمِنِ مِنَ التَّواضُعِ، وَ عِزُّهُ تَرْکُ الْقِیلِ وَ الْقـالِ.»(17)
«منش شایسته انسان با ایمان از تواضع و فروتنی اوست و عزّت و آزادگی او، در وانهادن جنجال و هیاهو و زبان و سیاست خشونت‏بار است.»

قرآن و جلوه‏های عزّت و آزادگی نهضت امام حسین علیه‏السلام

گذشت که «عزّت» به مفهوم توانایی، شکست‏ناپذیری، استقلال، پیروزی، استواری، ریشه‏داری، سلطه‏ناپذیری و عدم تحمیل سلطه در میدان‏های مادی و معنوی و رعایت کرامت خود و دیگران است، و در برابر آن، وابستگی، دنباله‏روی، تزلزل، بی‏ریشگی، ذلّت، حقارت، پستی، زبونی، زورمداری، خودکامگی، از خودبیگانگی، فرومایگی و خودباختگی قرار دارد. آن، از ویژگی‏های انسان مترقی و جامعه باز، شایسته سالار، قانونمدار، مطلوب و راستین اسلامی است، و این یکی، خصلت فرد و نشان جامعه شرک‏پذیر، شخص‏پرست، استبدادزده و ستم‏پذیر است.
... و حسین علیه‏السلام بزرگ‏آموزگار این ویژگی پرجاذبه انسانی و اخلاقی و درخشان‏ترین سمبل این راه افتخارانگیز است. یکی از هدف‏های بلند نهضت عزّت‏طلبانه عاشورا، نفی ذلّت و ذلّت‏پذیری از سیما و منش فرد و جامعه در بند استبداد اموی، آن گاه عزّت‏آموزی و عزّت‏طلبی و نشان دادن راه آزادمنشی و آزادگی مطلوب قرآن وپیامبر و بهادادن به کرامت و حقوق انسان در عصرها ونسل‏هاست، واز این زاویه است که می‏توان جلوه‏های عزّت وآزادگی مورد نظر قرآن را در نهضت حسین علیه‏السلام ویا نُمودهای عزّت وآزادمنشی عاشورا را در آینه قرآن به نظاره نشست.
هنگامی که به زندگی پر افتخار پیشوای آزادی و نهضت آزادی‏خواهانه عاشورایش می‏نگریم، به روشنی در می‏یابیم که آن نمونه درخشان عزّت و شکست‏ناپذیری قرآن، در حرکت فکری و فرهنگی و ذلّت‏زدای خویش در تدارک آفرینش عزّت و شکوه برای جامعه و در اندیشه افشاندن بذر سربلندی و سرفرازی در مزرعه خزان‏زده روزگار خویش و آن گاه شکوفا و بارور ساختن و به گل‏نشاندن آن‏هاست.
آن حضرت موجبات واقعیِ عزّت و آزادگی را در رنگ و نژاد، زبان و لغت، حسب و نسب، قبیله و عشیره، عامل جغرافیایی و رفاه مادّی، تشکیلات حزبی و وابستگی به قطب‏های زور و تزویر، موقعیت سیاسی و اجتماعی و مذهبی و... نمی‏نگرد، بلکه به سان قرآن، موجبات عزّت را در بینش و آگاهی ژرف، در ایمان و عشق و رابطه خالصانه و دوستانه با سرچشمه عزّت‏ها، در اطاعت و فرمانبرداری از او و در توکّل و اعتماد بر او می‏نگرد،(18) و این یکی از ویژگی‏ها و ابعاد نهضت استبداد ستیز و آرمانخواهانه آن حضرت است.
اینک این شما و این هم نمودهای عزّت و و آزادگی مورد نظر قرآن در موضع‏گیری و عملکرد ترجمان عزّت و آزادگی:
1ـ مقاومت منطقی و شکست‏ناپذیر در برابر بیعت‏خواهی زورمدارانه
دوران تیره و تار بنیان‏گذار سلسله پرفریب و بیدادپیشه اُموی، با مرگ معاویه به پایان رسید، وفرزند مغرورش یزید نامه‏ای به فرماندار مدینه نوشت که از مردم آن سامان، به ویژه از حسین علیه‏السلام برای او ـ به عنوان پیشوای اسلام ـ بیعت بگیرد! در آن نامه دستور داد که: اگر او از بیعت سرباز زد، بی‏درنگ گردنش را بزن و سرش را به سوی من گسیل دار؛ «اِنْ أَبی عَلیْکَ فَاضْرِبْ عُنُقَهُ وَابْعَثْ إِلَّی بِرَأْسِهِ.»(19)
فرماندار، پیشوای آزادی را به فرمانداری دعوت کرد و از او خاست تا با یزید به عنوان رهبر امّت بیعت کند، امّا حسین علیه‏السلام با منطق و مدارا روشنگری فرمود که: به کف گرفتن قدرت ملّی و امکانات جامعه بانهان‏کاری و بدون حضور مردم نشاید، از این رو بیعت خواستن ـ آن هم از انسانی همانند من ـ باید شفاف و در حضور مردم انجام پذیرد، نه نهانی و در پشت درهای بسته؛ بر این باور هنگامی که مردم را برای بیعت فراخواندی، مرا نیز دعوت نما تا دیدگاه خویش را در حضور همگان اعلام دارم؛ «أیُّهَا الْأَمیرُ، إِنَّ الْبَیْعَةَ لاتَکُونُ سِرّا، وَلکِنْ إِذا دَعَوْتَ النّاسَ غَدا فَادْعُنا مَعَهُمْ.»
«مروان» ـ که از مهره‏های کهنه‏کار رژیم اموی بود و خود عنصری تجاوزکار و نیرنگباز، و در آن نشست حضور داشت ـ رو به فرماندار کرد که: سخن او را نپذیر، و اگر دست بیعت نمی‏دهد گردنش را بزن! حسین علیه‏السلام از آتش‏افروزی مروان خشمگین شد و ضمن نکوهش سبک زورمدارانه او(20)، رو به فرماندار کرد، و با شهامت و صداقتی وصف‏ناپذیر، در ترسیم موضع عزّت آفرین و آزادمنشانه‏اش، خود را فرزند وحی و آموزگار قرآن و ذلت‏ناپذیر وصف نمود و فرمود:
«أیُّهَا الْأَمیرُ! إِنّا أَهْلُ بَیْتِ النُّبُوَّةِ، وَ مَعْدِنُ الرِّسالَةِ، وَمُخُتَلَفُ الْمَلائِکَةِ، وَبِنا فَتَحَ اللّهُ، وَبِنا خَتَمَ اللّهُ، وَ یَزیدُ رَجُلٌ فاسِقٌ، شارِبُ الُخَمْرِ، قاتِلُ النَّفُسِ الْمُحَرَّمَةِ، مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ لَیْسَ لَهُ هذِهِ الُمَنْزِلَةِ، وَ مِثْلی لایُبایِعُ بِمِثْلِهِ ... .»(21)
«هان ای امیر! تو نیک می‏دانی که ما، خاندان پیامبر و گنجینه رسالت هستیم؛ خانه ما محلّ آمد و شد فرشتگان و جایگاه فرود قرآن و رحمت خداست. خدا، اسلام را به وسیله خاندان ما آغاز کرد و سرانجام نیز به وسیله ما جهان‏گستر خواهد ساخت؛ امّا یزید در منش و روش، عنصری است گناه‏پیشه، می‏گسار، خونریز، برده و ذلیل هوای دل، که بی‏هیچ پروایی به جنایت و بیداد دست می‏زند و مرز مقررات خدا را می‏شکند و خود را به زشتی و گناه آلوده می‏سازد؛ از این رو فردی چون من با این ریشه و تبار پرافتخار و خاندان درخشان و سبک ومنش عادلانه و بشردوستانه، با عنصر خودکامه و تبهکاری چون یزید ـ که مدیریت دنیای وجود خود را به کشش‏های حیوانی سپرده است ـ دست بیعت نخواهد داد.»
بامداد همان شب، آن حضرت برای آگاهی از روند رخدادها بیرون آمد و بر سر راه خویش، «مروان» را دید. او با زبان تطمیع و تهدید از او بیعت خواست، اما پیشوای آزادی با تلاوت آیه‏ای از قرآن، به ترسیم جلوه دیگری از ذلّت‏ناپذیری و مبارزه مسالمت‏آمیز و عادلانه خویش با قدرت فاسد و استبدادپیشه پرداخت و فرمود:
«اِنّا للّه‏ِِ وَإنّا إلیه راجعونَ، وَعَلَی الإِسلامِ السَّلامِ إِذْ قَدْ بُلیَت الاُمَّةُ بِراعٍ مِثْلَ یَزید ، وَلَقدْ سَمِعتُ جَدّی رَسولَ اللّه‏ یَقولُ : الخِلافَةُ مُحَرَّمَةٌ عَلی آلِ أبی سُفیان ... .»(22)
«آن گاه که عنصر آلوده‏ای به سان یزید، با آن منش زشت و ظالمانه، زمام امور جامعه را به کف گیرد و مردم به زمامداری چون او گرفتار آیند، باید فاتحه اسلام و رشد جامعه را خواند. سپس افزود: من از نیای گران قدرم پیامبر شنیدم که می‏فرمود: مدیریت و زمامداری جامعه بر خاندان ننگین ابوسفیان، به دلیل تاریک‏اندیشی ومنش ذلّت‏بار و برده‏ساز آن‏ها حرام است... .»
مروان از استبدادستیزی و آزادی‏خواهی و بزرگ‏منشی آن حضرت سخت در خشم شد، واز او جدا گردید.
2ـ طلوع تازه نماد عزّت و آزادگی
در دیدار دیگری، «مروان» کوشید تا با سلاح ترغیب و تهدید ـ که دو وسیله تجربه شده و اثرگزار استبداد برای شکستن بسیاری از اراده‏ها و مقاومت‏هاست ـ او را به سکوت و سازش وادار ساخته و از او به سود یزید بیعت گیرد، که آن خداوندگار عزّت و شکست‏ناپذیری، تطمیع و تهدید او را به هیچ انگاشت و بامنطق و شکیبی استوار و کوه‏آسا فرمود:
«اِلَیْکَ عَنِّی فَاِنَّکَ رِجْسٌ، اَنَا مِنْ اَهْلِ بَیْتِ الطَّهارَةِ الَّذِینَ اَنْزَلَ ا للّهُ فِیْهِم عَلی رَسُولِهِ: اِنَّما یُریدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیرا.»(23)
«هان ای مروان! از من دور شو که تو در اندیشه و منش، عنصری ناپاک هستی، و من از خاندانی هستم که خدا در وصف پاکی اندیشه ومنش آن،این آیه را فرو فرستاد که: هان ای خاندان پیامبر! خدا می‏خواهد هر گونه پلیدی را از شما بزداید و شما را آن‏گونه که می‏باید پاک و پاکیزه سازد.»(24)
این گونه آن سمبل عزّت و آزادگی، در نخستین گام‏ها از نهضت ذلّت ستیز و آزادی‏خواهانه و آزادپرورش، از سویی از کتاب عزّت و سرفرازی الهام می‏گیرد و با رژیم ستم و تحقیر رو به رو می‏شود، و از دگر سو با بینش و منش محبوب و ماندگارش، به صورت نمونه درخشان عزّت و نُماد آزادگی قرآن در چشم‏انداز عزّت‏خواهان طلوعی تازه می‏آغازد.
3ـ هجرت تاریخ‏ساز
آن حضرت پس از افشاندن بذر ستم‏ستیزی و شکست‏ناپذیری بر مزرعه دل‏ها در مدینه، در ادامه کار، آماده حرکت به سوی خانه خدا می‏شود و به هجرتی دیگر دست می‏زند، امّا چگونه و چه سان؟ او به سان موسی گام به آن سفر تاریخی و آن هجرت دادجویانه می‏نهد و با همان واژه‏ها و جمله‏ها و نیایشی که آن پیامبر آزادی و نجات بر لب زمزمه می‏نمود:
«فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً یَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظّالِمِینَ»(25)
«پس موسی هراسان و نگران از آن جا بیرون رفت، در حالی که نیایش‏گرانه می‏گفت: پروردگارا، مرا از شرارت گروه بیدادگران نجات‏بخش!»(26)
بدین گونه نشان داد، همان سان که موسی به خاطر یاری ستمدیدگان و برای زدودن استبداد سیاهکار فرعون و آثار خفت‏آور آن، چشم از آسایش و آرامش می‏پوشد و آماده به جان خریدن رنج و آوارگی می‏شود، او نیز به منظور مبارزه با استبداد مخوف اموی و زدودن آثار برده‏ساز و ذلیل‏پرور آن، از خانه و حرم پیامبر چشم می‏پوشد و آماده هجرت و ادامه مبارزه می‏شود، تا روح عزّت و آزادگی و همّت و بالندگی را در کالبد سرد جامعه بدمد و خون عدالت‏خواهی و شکست‏ناپذیری را در رگ‏های آن مردم بلازده و تحقیرشده تزریق کند، و به عصرها و نسل‏ها نیز درس آزادی‏خواهی و عزّت‏طلبی مورد نظر قرآن و پیامبر را بیاموزد. با این بیان همان سان که موسی و مسیح و محمّد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم نُماد آزادگی و شکوه قرآن هستند، حسین علیه‏السلام نیز جلوه و نُماد جاودانه عزّت و سرفرازی در آینه کتاب خدا می‏گردد.
4ـ هدف آزادمنشانه با وسیله و راه و روش درست
آن نمونه درخشان عزّت و آزادگی پس از تصمیم به هجرت تاریخ‏ساز خویش، نه از بی‏راهه، که از شاهراهی که مدینه را به مکه پیوند می‏داد، حرکت کرد. پاره‏ای از نیک‏اندیشان ـ که از خشونت استبداد آگاه بودند ـ پیشنهاد کردند که: ای کاش از این شاهراه نمی‏رفتید؛ چرا که خطر تعقیب دشمن شما را تهدید می‏کند؛ «لَوْ تَنَکَّبْتَ الطَّریقَ الْاَعْظَمَ»؛ امّا آن روح بزرگ شهامت و عزّت نپذیرفت و فرمود:
«لا وَ اللّهِ لا اُفارِقُهُ حَتی یَقْضِیَ‏اللّهُ مـا هُوَ قـاضٍ.»(27)
«نه، به خدا سوگند من شاهراه را رها نمی‏کنم و به راه‏های کوهستانی و بی‏راهه‏ها پناه نمی‏برم تا آنچه خدا مقرر فرموده است به آن نایل آیم.»
بدین‏سان تفاوت ژرف بینش و منش آن نُماد سرفرازی و شکوه با دیگر مخالفان استبداد در این مرحله آشکار می‏گردد؛ چرا که:
یک: آن حضرت پس از دعوت فرماندار اموی، هدفمند و با نرمش و مدارا حضور می‏یابد، در حالی که مخالفانی چون «عبداللّه بن زبیر» نه.
دو: او با صراحت و حکمت موضع عزّت‏خواهانه و ذلّت‏ناپذیر خویش را در مرکز قدرت استبداد اعلام می‏دارد و ماهیت زورمدارانه و منحط حکومت، شیوه فریبکارانه و شرک آلود مدیریت و بی لیاقتی و فرومایگی حاکمان را مشخص می‏سازد، اما دیگر مخالفان استبداد نه جرأت حضور در فرمانداری را نشان می‏دهند و نه موضع خود را بیان می‏کنند، بلکه شبانه ومخفیانه و از بی‏راهه می‏گریزند.
سه: آن نُماد عزّت و آزادگی نمی‏پسندد که مبارزه منطقی و خردمندانه و قانونی‏اش با اداره جامعه به سبک بسته و استبدادی، ذرّه‏ای رنگ و بوی مخالفت یاغیان و فراریان را بگیرد، به همین جهت از شاهراه می‏رود و بر آن است تا در برابر دیدگان مردم باشد و سخنان روشنگر وهمّت آفرین‏اش به گوش‏ها برسد؛ و بدین وسیله روح مبارزه با باطل و نفی تحمیل خفّت و ذلّت را در مردم می‏دمد، در حالی که دیگر منتقدان و مخالفان از بی‏راهه و دور از چشم مردم فرار را بر قرار بر می‏گزینند.
چهار: آن حضرت نشان می‏دهد که هدف مقدس و آزادمنشانه را باید با وسایل عزّت‏مندانه ودرست جست، نه از هر بی‏راهه و روش ناپسند.
پنج: او بر خدا اعتماد می‏کند و سوگند یاد می‏کند که شاهراه را رها نمی‏کند و به راه‏های کوهستانی و بی‏راهه‏ها پناه نمی‏برد، تا آنچه خدا مقرر فرموده است پیش آورد؛ چرا که در اوج ایمان و عرفان و یقین است.
شش: او حق‏پذیری و عزّت‏خواهی و انتخاب درست مردم را ـ اگر زور و فریب حاکم به آنان اجازه سنجش و مقایسه و آزادی گزینش دهد ـ باور دارد؛ چرا که به منطق پرجاذبه و منش مترقی و انسانی خویش ایمان دارد و یقین دارد که اگر آزادی اندیشه و بیان و رأی و انتخاب مردم به رسمیت شناخته شود، این گام بلند، بهترین تضمین برای سلامت جامعه از استبداد و فساد وسپرده شدن امانت ملی و دینی مردم به فرهیختگان و برترین‏هاست و هرچه این حق ابتدایی وانسانی مردم، به هر بهانه و محملی پایمال گردد، زمینه نهانکاری و فساد و بیداد بیشتر فراهم می‏شود.
5ـ هدفمندتر و شکست‏ناپذیرتر از موسی علیهالسلام
حسین علیه‏السلام هنگامی که به آستانه حرم خدا رسید، به تلاوت هدفمند این آیه الهام‏بخش پرداخت که:
«وَ لَمّا تَوَجَّهَ تِلْقاءَ مَدْیَنَ قالَ عَسی رَبِّی أَنْ یَهْدِیَنِی سَواءَ السَّبِیلِ»(28)
«هنگامی که موسی به سوی شهر مدین روی نهاد، گفت: امید که پروردگارم مرا به راه راست راه نماید.»(29)
بدین‏سان آن حضرت با تلاوت این آیه، روشنگری کرد که:
یک: همان گونه که هجرت موسی از شهر و دیار خویش، هدفمند و حکیمانه بود، هجرت او نیز چنان است.
موسی برای باز آوردن عزّت و آزادگی مردم خویش و رهایی آنان از ذلّت و استبداد فرعون دست به هجرت و پناهندگی به سر زمین دیگر می‏زند، آن خداوندگار عزّت و آزادگی نیز برای نجات و آزادی امّت پیامبر از تحقیر و تحمیل استبداد اموی.
دو: نهضت افتخارآفرین و عزّت‏ساز او، به سان بعثت و حرکت آزادیخواهانه موسی است، ودر برابر او رژیم و تشکیلاتی است که در محتوا و روش مدیریت و پایمال ساختن مقررات وحقوق مردم، فرعونی است و ره‏آوردش نیز چیزی جز خشونت و برده‏پروری و پایمال ساختن حرمت وکرامت انسان‏ها نیست، گرچه در قالب مذهب سالاری و به نام خدا و به بهانه جانشینی پیامبر، به آن فجایع دهشتناک دست می‏یازد.(30)

پی نوشت ها:

1ـ سوره فصلت (41) آیه 41.
2ـ الرائد، ج 2، ص 1183 واژه «عزّت».
3ـ منجد الطلاب، واژه «عزّت».
4ـ مفردات الفاظ القرآن، راغب اصفهانی، واژه «عزّت»، ص 344.
5ـ سوره یوسف (12) آیه 88؛ سوره فصّلت (41) آیه 41؛ سوره نمل (27) آیه 34.
6ـ گفتنی است که واژه «عزیز» یکی از صفات خداست، و در قرآن، فراتر از 92 بار، ذات بی همتای او با این صفت یاد شده و این واژه در این مورد به کار رفته است.
7ـ سوره مائده (5) آیه 54.
8ـ سوره کهف (18) آیه 34؛ سوره منافقون (62) آیه 8.
9ـ سوره ص (38) آیه 23.
10ـ سوره نساء (4) آیه 139؛ سوره یونس (10) آیه 65؛ سوره صافّات (37) آیه 180؛ سوره ص (38) آیه 82؛ سوره شعراء (26) آیه 26؛ سوره فاطر (35) آیه 10؛ سوره مریم (19) آیه 81.
11ـ سوره توبه (9) آیه 128.
12ـ سوره هود (11) آیه 92.
13ـ سوره ص (38) آیه 2؛ سوره بقره (2) آیه 206.
14. میزان الحکمة، ج 6، 290.
15ـ همان.
16ـ همان.
17ـ همان.
18ـ این عوامل عزّت ساز، هر کدام از منطق و منش جالب او دریافت می‏شود، که در ادامه بحث به تدریج به آن‏ها می‏رسیم.
19ـ مثیر الأحزان، ص 24؛ لهوف، ص 97؛ وقعة الطّف لأبی مخنف، ص 75.
20ـ تاریخ طبری، ج 7، ص 34؛ کامل ابن اثیر، ج 4، ص 74.
21ـ مثیر الأحزان، ص 24؛ لهوف، ص 98.
22ـ مثیر الأحزان، ص 25؛ لهوف، ص 99.
23ـ سوره احزاب (33) آیه 33.
24ـ الفتوح، ابن اعثم، ج 5، ص 24.
25ـ سوره قصص (28) آیه 21.
26ـ وقعة الطّف، ص 76؛ مقتل خوارزمی، ج 1، ص 190.
27ـ وقعة الطّف، ص 87؛ مقتل خوارزمی، ج 1، ص 190؛ ارشاد مفید، ص 202؛ تاریخ طبری، ج 7، ص 222.
28ـ سوره قصص (28) آیه 21.
29ـ مقتل خوارزمی، ج 1، ص 190؛ ارشاد مفید، ص 202؛ تاریخ طبری، ج 7، ص 222.
30ـ درست به سان رژیم فرعون که به بهانه دفاع از دین و وطن و امنیت ملی، به آن فجایع دهشتناک دست می‏زد. سوره غافر (40) آیات 23 ـ 27.

منبع: ماهنامه فرهنگ جهاد
پنج شنبه 12/11/1391 - 17:6
اهل بیت
نویسنده:حجت الاسلام محسن قرائتی

زیبایی های قیام عاشــورا

حضرت زینب كبری(سلام الله علیها) پس از قیام عاشورا در جمله ای زیبا فرمودند (ما رأیت إلا جمیــــلا)، من هر چه می بینم زیبایی می بینم این یعنی چه؟ زیبائی های كربلا چیست؟ (ما رأیت إلا جمیــــلا) من در كربلا جز زیبایی ندیدم، ما از كربلا هر چی می بینیم تشنگی و دود و عطش است آنها سختی هایش است اما گاهی توی سختی زیبائی است یعنی یك خانمی كه توی آشپزخانه زحمت می كشد سخت است اما توی همین سختی برایش لذیذ است درد زایمان سخت است اما همین سختی را زنها آرزو می كنند كه بچه دار شوند آنهایی كه بچه دار نمی شوند یك وزنه بردار یك وزنه ای را كه بلند می كند خیلی سخت است به او فشار می آید اما همین وزنه برداشتن برایش لذیذ است یعنی در عمق دردسرها... زیبائی ها در لابلای سختی هاست شركت در كنكور سخت است وزنه برداشتن سخت است زایمان سخت است عمل جراحی سخت است دویدن سخت است بالا رفتن از كوه سخت است منتهی لابلای سختی ها زیبائی است ما می خواهیم منظور حضرت زینب کبری(سلام الله علیها) از زیبائی های کربلا را بگوئیم.

اخلاص در حركت و تلاش

1- اخلاص، درباره امام حسین (علیـــه الســـلام) داریم كه می گوید (دعوت إلی الله) دعوتت بسوی خدا بود (وفیت لله) برای خدا وفا كری (قمت لله) برای خدا قیام كردی (جاهدت فی سبیل الله) در راه خدا جهاد كردی، یعنی هر چی دیدم از برادرم خلوص دیدم برای اینكه رأی جمع كند برای اینكه مشهور شود، (چند وقت قبل یك دوستی از استانی آمد كه ده میلیون بودجه ای به من داده فلان تشكیلات و فلان وزارت خانه بروم تحقیق كنم كه عوامل ایجاد موج چیه؟! چه كنیم كه توی مملكت موج ایجاد كنیم، گفته اند برو پهلوی قرائتی حالا از آن استان آمده بود كه چطوری موج ایجاد كنیم؟! به او گفتم این چه تحقیقی است؟ گفت به من ده میلیون داده اند گفتم بیخود داده اند، وزارت داده، وزارت هم بیخود كرده ما یكی از وظائف مان ایجاد موج نیست.) اگر می بینید كه امام حسین (علیـــه الســـلام) موج انداخت برای خدا قیام كرد خدا كار او را موجی كرد یعنی بر موج قرار داد امام خمینی نمی خواست كه موج ایجاد كند می خواست كه به وظیفــه شرعی اش عمل كند منتهی حركت الهی او ایجاد موج كرد اصل موج به خودی خود ارزشی ندارد ما باید برای خدا قیام كنیم حالا برای خدا گاهی وقتها مثلاً شما توی یك جلسه ای نشسته ای بعد می بینی كه در این جلسه دارند حرفهای بدی می زنند جلسه گناه است برای اینكه فكر می كنی خدا از نشستن شما راضی نیست بلند می شوی و می روی منتهی وقتی بلند شدی و رفتی ممكن است جلسه به هم بخورد و موجی هم ایجاد بشود اما شما به قصد موج این كار را نكردی.
( حضرت امام می فرمود من رفتم مكه كتاب بخرم از كتابفروشی كتاب را خریدم تا رفتم به او پول بدهم صدای اذان بلند شد پول را نگرفت گفتم پول را بگیر گفت مگر نمی بینی كه اذان است وقت اذان معامله ممنوع است گفتم بابا این پول را بگیر گرفتن پول دو ثانیه طول می كشد گفت نه، باشد برای بعد خوب عمل یك كتابفروش در مكه در مغز امام ایجاد موج می كند بعد امام می آید اینرا نقل می كند در زندگی خودش هم چه بسا تحت تاثیر قرار می گیرد گاهی یك حركت ایجاد موج می كند وظیفــه ما ایجاد موج نیست. خلاصه نشست یك نواری هم گذاشت ما حدود چهل دقیقه صحبت كردیم كسانی كه در تاریخ ایجاد موج كرده اند و موج آنها هم ثابت مانده است اینها هیچكدام برای هوی و هوس ایجاد موج... ابراهیم ایجاد موج كرد تبر برداشت رفت توی بتخانه و بت ها را كوبید آتش افتادن ابراهیم ایجاد موج بود. حضرت ابراهیم مامور می شود كه بچه اش را بخواباند چاقو بگذارد تا چاقو را گذاشت خدا گفت نمی خواهم كشته بشود می خواستم دل از بچه بكنی دیدم دل كندی آفرین این حركت ایجاد موج كرد الان همه حاجی ها كه گوسفند می خوابانند به یاد ابرهیم گوسفند می كشند. ما باید به فكر خدا باشیم آنوقت كار خدایی را خدا به آن بركت می دهد نباید حساب كنیم یك خانه ای بسازم كه هر كس می آید یك سوت بكشد این خانه ای ما به قصد جلوه می سازیم این خانه ها فكر می كنیم كه به قصد ایجاد موج است در دل افراد فحش می دهند می گویند از كجا آورده؟ می خواهد چه كند؟ چقدر غافل است؟ كی چی، در كنار این كاخ ها چه فقرایی هستند، یك موتور سوار چرخ جلویش را... تك چرخ می زند یا می رود؟ می زند، تك چرخ می زند، خوب این توی دنیای خیال ذهن ها را به خودش متوجه می كند، توی دنیای خیال هر كس او را می بیند می گوید این الان می افتد و خون ریزی مغزی می كند یك خانواده ای را فلج می كند خودش را هم بدبخت می كند یعنی عقلا به او فحش می دهند عقلا كارش را توبیخ می كنند ولی توی دنیای خودش دارد ایجاد موج می كند یك خانمی كه خودش را آرایش می كند و می آید توی خیابان به نظر خودش همه چشم ها به او هستند اما همین امروز یعنی حدود دو ساعت پیش بحث ازدواج شد یكی گفت آقا من این دخترهایی كه توی خیابان آرایش می كنند را نمی خواهم به اینها... كسی كه می خواهد كه نگاهش كنند یك افرادی هم به او نگاه می كنند و وقتی به او نگاه كردند معلوم نیست كه حالا چه جوری می شود من می خواهم دختری بگیرم كه كسی به او نگاه نكرده باشد یا حداقل به او نگاه كرده باشد یا اگر نگاه به او كرده اند به قصد لذت نگاهش نكرده باشند یعنی این دختر به نظر خودش با این لباس آمد ایجاد موج كرد) اجمالاً رمز اینكه كربلا موج افتاد آن خلوص بود.

تشكر از نعمت های الهی

2- تشكر از خداوند، بعضی از این سرداران و بزرگانی كه توی جبهه بودند و الان شیمیایی هستند یا شهید شده اند با آنها كه مصاحبه می كردند می گفتند الحمدلله رب العالمین، هر كاری كردند كه شكایت كند شكایت نكرد.
(اللهم إنی احمدك) خدایا من تو را حمد می كنم (علی أن اكرمتنا بالنبوه علمتنا القرآن) به ما كرامت دادی به ما قرآن یاد دادی (فهمتنا فی الدین) دین را به ما فهماندی، اینها جزو مقتل ابی مخنف است، درست است كه ما تكه تكه شدیم بدنمان سوراخ سوراخ شد اما كرامت داریم علم قرآن داریم فهم دین داریم آنكه سوراخ شد پوست بدنم شد اما دین و عزت من سوراخ نشد.
یك دعا داریم كه می گوید (لا تجعل مصیبتنا فی دیننا) مصیبت من را در دینم قرار نده، شخصی از یك بزرگواری مشورت كرد یا استخاره كرد برود فلان سفر گفت نرو رفت و سود خوبی پیدا كرد برگشت گفت آقا شما گفتی نرو اما ما رفتیم و پولدار هم شدیم آقا گفت خوب شما توی این سفر یادت هست كه فلان روز نمازت قضا شد؟ گفت بله، گفت كل سود تو به نماز قضایت نمی ارزد گاهی وقتها آدم دروغ می گوید یك چیزی هم گیرش می آید اما چه از دست داد و چه گرفت؟ باید دید كه چی دادیم و چی گرفتیم.
یك كسی هر جا می رسد راحت می خورد انگار مال پدرش است بعد هم می گوید خدا خلق كرده پهلوی خودش فكر می كند كه خوشرویی است اما وقتی مردم به او نگاه می كنند می گویند بردار قایم كن الان می آید و می خورد یعنی... گاهی یك بازاری فكر می كند تاریخ را به روزی بزند كه به جمعه بیفتد كه بانك ها تعطیل بشود یك روز هم یك روز است خوب وقتی دو تا چك اش را به جمعه انداخت می گوید مواظب باش كه چك را به چه تاریخی می نویسد تاریخ را تطبیق كن ما گاهی فكر می كنیم كه زرنگی است اما اعتبارمان و زرنگی مان سخاوتمان... بدن تكه تكه شد علم قرآن فهم دین اینها مهم است.

صداقت در گفتار و عمل

3- هماهنگی گفتار و رفتار: فطرت هر انسانی بدش می آید كه گفتار و رفتار از هم جدا باشد (قلت صادقا قتلت صدیقا) به به، به به، حسین جان حرف كه می زنی راستش را می گویی شهید شدی (صدیقا) یعنی كسی كه حرفش و قلبش و مغزش و عملش ظاهرش و باطن اش یكی باشد، بیان صداقت دارد... هماهنگی خیلی زیبا است شما كسی را كه ظاهر و باطن اش یكی است می گویی من اینرا خیلی دوست دارم این همین است كه هست پس و پیش ندارد تاب ندارد هر انسانی از آدم صادق خوشش می آید زیبائی ها...

استقلال در عقیده و عمل

4- جو ناپذیری: آمدند پهلوی پیغمبر گفتند آقا چی می خواهی؟پول می خواهی به تو پول می دهیم می خواهی ازدواج كنی، بهترین دخترهای مكه را به تو می دهیم پُست می خواهی؟ می خواهی تو را كلید دارد كعبه كنیم فرمود خورشید را یك دست من بدهید و ماه را در دست دیگر دست از هدفم برنمی دارم اینطور نیست كه عقربك روح من با پول بالا و پائین برود.
(در جلسه ای بودم خیلی هم جلسه ای مهمی بود خیلی جلسه‌ی باعظمتی بود خیلی باعظمت بود خیلی جلسه‌ی مهمی بود آیت الله صافی از علما و مراجع قم توی آن جلسه بودند برای افتتاح آن جلسه سرود جمهوری اسلامی زده شد همه بلند شدند آیت الله صافی گفت حالا بلند شدن به احترام سرود خوب است اما حالا من پیرمرد حالا دلیلی ندارد... نشست، البته ایشان با انقلاب مسئله ای ندارد منتهی گفت من یك پیرمرد هشتاد ساله بخاطر این سرود با این درد پا بلند شوم چون پایش هم درد می كند در همان جلسه یك كسی مقاله خواند توی مقاله اش دو بار اسم امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) را برد با زحمت خودش را بلند كرد و ایستاد همه نشسته بودند این تنهایی بلند شد من خیلی از این رفتار... این پیرمرد دو بار به سختی بخاطر امام زمان بلند شد گفت من برای امام زمان بلند شوم ثواب دارد برای سرود ایستادند كار خوبی است كار ملی است خوب است اما به قیمتی كه من پیرمرد بلند شوم... اما امام زمان می ارزد كه آدم خودكشی كند اینكه همه دیدند این تنهایی بلند شد و ایستاد جلسه هم حدوداً دو هزار نفر توی آن بودند دو هزار نفری كه همه مسئولین بودند از همه ایران جمع شده بودند من دیدم عجب! پیرمرد ذره ای جو او را تكان نمی دهد همه نشسته اند این تنهایی بلند شد همه بلند شدند این تنهایی نشست اینكه می گوئیم همه این فیلم را می بینند من هم ببینم بابا تو امتحان داری بلند شو برو كسی كه فردا امتحان دارد می نشیند و فیلم می بیند ضربه علمی به خودش می زند و ضربه علمی به سرنوشتش می زند این فیلم ها همیشه هست این جو ناپذیری....)
قرآن می فرماید حسین جان! (لم تأخذك) نگرفت تو را (فی الله) در راه خدا (لومـــ( لائم) یعنی ملامت ملامت كنندگان در تو اثر نكرد. رهبر جو ناپذیر خود امام بود امام در یكی از بیاناتش گفت اگر خمینی تنها بماند سر آشتی با آمریكا خم نخواهم كرد خیلی ارعاب به وجود آوردند من خودم از امام شنیدم كه فرمود والله نترسیدم با اینكه جو یك جوی بود كه همه می ترسیدند این جو ناپذیری خیلی مهم است نه اینكه خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو سیگار بده بكشیم برویم تریاك بیاوریم این فیلم را ببینیم بابا همه فُكلی شدند ما هم فكلی می شویم بابا مهریه پانصد سكه است ما چی كمتر از پانصد سكه داریم؟ امروز یك كسی آمده بود نهضت سواد آموزی می گفت والله من حاضرم دخترم را به چهارده سكه بدهم به فامیل بدهم ولی... (صلواتی بفرستید) حاضرم دخترم را به چهارده سكه بدهم داماد را قبول دارم پسندیده ام اما همه می گویند همه فامیل چند صد سكه می گویند ما چی از او كمتر داریم همینطور موج او را می برد اگر همه هم مهر را بالا بردند شما روی پای خودت بایست اگر همه هم دروغ گفتند شما راست بگو اگر همه حرام خور شدند شما به فكر لقمــه حلال باش این جو ناپذیری یك ارزش است.
چهل و سه تا رادیو به امام جسارت می كرد ذره ای در روح امام اثر نكرد در اندونزی داشتم می رفتم وارد یك پاساژی شدم پاساژ به نظرم هفت هشت طبقه بود ده روز من آنجا بودم روز آخر گفتند اینجا یك دیدنی هایی دارد برویم ببینیم رفتیم خیابانها و پاساژها یك باغ وحش داشت گفتند اینجا دیدنی است تا وارد شدم دیدم یك خانم اندونزی جلوی ما یك مرتبه نگاه به ساعتش كرد كیف اش را باز كرد یك سجاده انداخت و مشغول نماز شد وسط پاساژ... من هر چه فكر كردم آقای قرائتی تو كه تبلیغ نماز می كنی در ایران مردش هستی یكمرتبه متوجه شده ای نمازت دارد قضا می شود وسط پاساژ نماز بخوانی گفتم نه من وسط پاساژ نماز نمی خوانم من ممكن است بگویم آقا این پشت ها چیزی نیست... مثل آنهایی كه می خواهند تریاك بكشند قایم می شوند یعنی من شهامت اینكه وسط پاساژ نماز بخوانم را ندارم ماشاءالله این خانم اندونزیایی. این زیباست كه آدم صحنه هایی را ببیند كه تنهایی قیام می كند همه پای فیلم می نشینند من بروم كتابخانه همه این حرف را بزنند من نمی زنم همه غیبت كردید من غیبت نمی كنم همه این غذا را خوردید من نمی خورم جو ناپذیری یك ارزش است.

اعتماد و توكل به خداوند

5- توكل و اعتماد: از چیزهایی كه در كربلا جلوه داشت این بود چون امام حسین (علیـــه الســـلام) روز عاشورا فرمود (إنی توكلت علی الله ربی و ربكم) سیل مشكلات در محاصره اقتصادی آب، در محاصره نظامی هفتاد و دو نفر در محاصره سی هزار نفر، خودش را نباخت توكل كرد.
6- قاطعیت: ما باید خیلی كربلا را... منتهی حالا هیئت های عزاداری فقط با یك مراسمی یك طبلی و دهلی و مدحی و سینه زنی، نمی گویم اینها نباشد اینها باشد ولی ببینیم زیبائی ها چیه، قاطعیت، فرمود (لا اُجیبهم إلی شیء مما یریدون) من هرگز به خواستــه اینها تن در نمی دهم اینها می خواهند من تسلیم بشوم محال است كه تسلیم بشوم حسین تسلیم یزید بشود؟ محال است، (حتی ألقی الله تعالی و أنا مخضب بدمی) تا این ریشم را با خونم رنگ نكنم جواب نخواهم داد یعنی وقتی اینها می خواهند كه من سرم بریده بشود و خونم با ریشم قاطی بشود امكان ندارد تسلیم بشوم یعنی سر می دهم تن به ذلت نمی دهم زیر سم اسب می روم زیر بار زور نمی روم.
7- شهامت: درباره شهامت در فروع كافی داریم حسین جان! (اشهد انك قد بلغت ان الله) تا جایی كه می گوید (و لم تخش احداً) از احدی نترسیدی. موج می آید اما من تسلیم موج ها نمی شوم خودم را به غیر خدا نمی فروشم فقط اخلاص اینها گوشه هایی از زیبایی كربلا است.
خدایا، من تقاضا می كنم از عزاداران عزیز این عزاداری سرمایه ای است اینرا هیچ كشوری ندارد یك یا حسین بگو پنجاه میلیون می ریزند توی خیابان نه تبصره می خواهد نه آئین نامه می خواهد نه اضافه كار می خواهد نه حق مأموریت می خواهد با وجودشان پنجاه میلیون می آیند همین پنجاه میلیون برای سالگرد جد و پدرشان حاضر نیستند سالگرد بگیرند ولی هزار و سیصدمین سالگرد امام حسین (علیـــه الســـلام) را می گیرند این خیلی سرمایه است از آن استفاده كنید مردم از پوست پرتغال مربا درست می كنند ما از این عاشورا خیلی می توانیم سرمایه گذاری كنیم بعد همه خطوط با هم هستند یكی نمی گوید آقا تو چپی هستی یا راستی مدرك تو لیسانس است یا دكترا قصاب و نانوا و آیت الله همه با هم می گویند حسین حسین یعنی همه خطوط یكی می شوند یك سرمایه است بدون تشریفات همه می ریزند توی خیابان یك سرمایه است محور همه حسین (علیـــه الســـلام) است یك سرمایه است شعارهای حسین (علیـــه الســـلام) امروز بشر را نجات می دهد (هیهات منّا الذلــــ() شعاری است كه امروز جامعه را نجات می دهد اخلاص جامعه را نجات می دهد توكل جامعه را نجات می دهد قاطعیت جامعه را نجات می دهد شهامت جامعه را نجات می دهد جو ناپذیری جامعه را نجات می دهد یعنی تمام كارهای امام حسین (علیـــه الســـلام) الان نجات بخش است ما این مكتب نجات بخش را با یكسری مراسم خشك پوكِ پوچ قانع نباشیم ولذا هم منبری ها به جای سخنرانی حرفهایشان را جمع و جور كنند بیشتر آیه و حدیث بخوانند هم مداح ها شعرهایشان پر محتوا باشد هم جلسات عزاداری تشریفاتی نشود كه هر كس پول دارد برود بالا بنشیند هر كس بچه است راهش ندهند زن و مرد با هم باشند من بسیاری از جلسات دیده ام كه مردها را می برند تو و به زنها می گویند كه توی كوچه بنشینید قالی زیر پای مردها است به زنها می گویند بعداً شام بخورید تحقیر نباید باشد زن و مرد باید یك جور باشد بچه و بزرگ یك جور باشد جلسه ها تا آخر شب طول نكشد بلندگوها همسایه ها را اذیت نكند عزاداری مستحب است مردم آزاری حرام است اگر بلندگوی ما همسایه ها را اذیت كند حرام است این دقتها باید بشود. مراعات بهداشت را بكنید نگوئید آقا من نذر كرده ام یك شتر وسط راه بكشم قربانت بروم این نذر تو درست نیست شتری كه توی راه می كشی خون آن ترشح پیدا می كند همه مردم یا نجس می شوند یا بچه ها می ترسند یا شتر رم می كند اصلاً این نذر تو شرعاً واقع نمی شود مثل اینكه آدم بگوید نذر می كنم سرم را بزنم به دیوار من قسم خورده ام كه سرم را بزنم به دیوار اگر شما قسم خوردی كه سرت را بزنی به دیوار كه نمی توانی سرت را به دیوار بزنی هویدا می گفت ما قسم خورده ایم كه نسبت به شاه وفادار باشیم كار بد را قسم هم بخوری فایده ای ندارد نذر هم بكنید فایده ای ندارد مراعات بهداشت مراعات همسایه محتوای سخنرانی و مداحی توی مجالس امام حسین (علیـــه الســـلام) سیگار نكشیم هوا مال همه است حق همه را از بین می بریم این دقت ها باید بشود تا از این گنج فضائل ما استفاده بكنیم.
منبع: درسهایی از قرآن
پنج شنبه 12/11/1391 - 17:3
اهل بیت
* شیخ جعفرشوشتری : ازعظمت بلكه معجزه قرآن، آن است كه برخلاف دیگر كتابها تكرارش ملال آور نیست، بلكه لطفش بیشتر می گردد، مصیبت امام حسین (علیه السلام) هم همینطور است. هرچه خوانده یا شنیده شود باز تازه است. دیگرآنكه نگاه كردن به خط قرآن عبادتست، تلاوت و گوش دادن به آن عبادتست، مرثیۀ امام حسین(علیه السلام) ، هم چنین است، خواندنش و گوش دادنش عبادتست، گریاندنش و گریه كردنش نیز عبادتست .
« مَنْ بَكی اَوْ بَكی اَوْ تَباكی وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةِ » ازجمله آنكه قرآن مجید به جمیع شئون معجزه است و ... و حسین (علیه السلام) هم به سربریده اش ، به اعضایش، به بدنش همه معجزه است. « بخشی ازكتاب سرای دیگر»
*********
*مَهاتما گاندی (رهبر استقلال هند) : من زندگی امام حسین(ع)، آن شهید بزرگ اسلام را به دقّت خواندم و توجّه كافی به صفحات كربلا نموده ام و بر من روشن است كه اگر هندوستان بخواهد یك كشور پیروز گردد، بایستی از سرمشق امـــام حسین(علیه السلام) پیروی كند.
*********
*محمّد علی جناح (قاعد اعظم پاكستان) : هیچ نمونه ای از شجاعت، بهتر از آنكه امام حسین(علیه السلام) از لحاظ فداكاری و تهوّر نشان داد در عالم پیدا نمی شود. به عقیدهء من تمام مسلمین باید از سرمشق این شهیدی كه خود را در سرزمین عراق قربان كرد پیروی نمایند.
*********
*بنتُ الشّاطی (نویسنده مصری) : زینب، خواهر حسین(علیه السلام) لذّت پیروزی را در كام ابن زیاد و بنی امیّه خراب كرد و در جام پیروزی آنان قطرات زهر ریخت، در همهء حوادث سیاسی پس از عاشورا، همچون قیام مختار و عبدالله بن زبیر و سقوط دولت امویان و برپایی حكومت عباسیان و ریشه دواندن مذهب تشیّع، زینب، قهرمان كربلاف نقش برانگیزنده داشت.
*********
*لیاقت علی خان (نخستین نخست وزیر پاكستان) : این روز محرّم، برای مسلمانان سراسر جهان معنی بزرگی دارد. در این روز، یكی از حزن آورترین و تراژدیك ترین وقایع اسلام اتفاق افتاد،شهادت حضرت امام حسین(علیه السلام) در عین حزن، نشانهء فتح نهایی روح واقعی اسلامی بود، زیرا تسلیم كامل به ارادهء الهی به شمار می رفت. این درس به ما می آموزد كه مشكلات و خطرها هر چه باشد، نبایستی ما پروا كنیم و از حق و عدالت منحرف شویم.
*********
*عبّاس محمود عقّاد (نویسنده و ادیب مصری) : جنبش حسین(ع)، یكی از بی نظیرترین جنبش های تاریخی است كه تاكنون در زمینهء دعوت های دینی یا نهضت های سیاسی پدیدار گشته است ... دولت اموی پس از این جنبش، به قدر عمر یك انسان طبیعی دوام نكرد و از شهادت حسین(علیه السلام) تا انقراض آنان بیش از شصت و اندی سال نگذشت.
*********
*احمد محمود صُبحی : اگر چه حسین بن علی(علیه السلام) در میدان نظامی یا سیاسی شكست خورد، امّا تاریخ، هرگز شكستی را سراغ ندارد كه مثل خون حسین(علیه السلام) به نفع شكست خوردگان تمام شده باشد. خون حسین(ع)، انقلاب پسر زبیر و خروج مختار و نهضت های دیگر را در پی داشت، تا آنجا كه حكومت اموی ساقط شد و ندای خونخواهی حسین(ع)، فریادی شد كه آن تخت ها و حكومت ها را به لرزه درآورد.
*********
*محمد زُغلول پاشا (در مصر، در تكیهء ایرانیان) : حسین(علیه السلام) در این كار به واجب دینی و سیاسی خود قیام كرده و اینگونه مجالس عزاداری، روح شهادت را در مردم پرورش می دهد و مایهء قوّت اراده آنها در راه حق و حقیقت می گردد.
*********
*عبد الرحمن شرقاوی (نویسنده مصری) : حسین(ع)، شهید راه دین و آزادگی است. نه تنها شیعه باید به نام حسین(علیه السلام) ببالد، بلكه تمام آزادمردان دنیا باید به این نام شریف افتخار كنند.
*********
*طه حسین (دانشمند و ادیب مصری) : حسین(علیه السلام) برای به دست آوردن فرصت و از سرگرفتن جهاد و دنبال كردن از جایی كه پدرش رها كرده بود، در آتش شوق می سوخت. او زبان را دربارهء معاویه و عمّالش آزاد كرد، تا به حدّی كه معاویه تهدیدش نمود. امام حسین(ع)، حزب خود را وادار كرد در طرفداری حق سختگیر باشند.
*********
*عبد المجید جَودهُ السحّار (نویسنده مصری) : حسین(علیه السلام) نمی توانست با یزید بیعت كند و به حكومت او تن بدهد، زیرا در آن صورت، بر فسق و فجور، صحّه می گذاشت و اركان ظلم و طغیان را محكم می كرد و بر فرمانروایی باطل تمكین می نمود. امام حسین(علیه السلام) به این كارها راضی نمی شد، گر چه اهل و عیالش به اسارت افتند و خود و یارانش كشته شوند.
*********
*علامه طنطاوی (دانشمند مصری) : (داستان حسینی) عشق آزادگان را به فداكاری در راه خدا بر می انگیزد و استقبال مرگ را بهترین آرزوها به شمار می آورد، چنانكه رای شتاب به قربانگاه، بر یكدیگر پیشی جویند.
*********
*العُبیدی (مفتی موصل) : فاجعهء كربلا در تاریخ بشر نادره ای است، همچنان كه مسبّبین آن نیز نادره اند ... حسین بن علی(علیه السلام) سنّت دفاع از حق مظلوم و مصالح عموم را بنا بر فرمان خداوند در قرآن به زبان پیامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) وظیفهء خویش دید و از اقدام به آن تسامحی نورزید. هستس خود را در آن قربانگاه بزرگ فدا كرد و به این سبب نزد پروردگار، "سرور شهیدان" محسوب می شود و در تاریخ ایام، "پیشوای اصلاح طلبان" به شمار رفت. آری، به آنچه خواسته بود و بلكه برتر از آن، كامیاب گردید.
منبع: www.emamhossein.com
شنبه 7/11/1391 - 18:41
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته