• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 2429
تعداد نظرات : 346
زمان آخرین مطلب : 2952روز قبل
اخبار

به گزارش مشرق به نقل از برنا، پولاد کیمیایی، سیاوش طهمورث، پوراندخت مهیمن، کاظم افرندنیا، لیلا اوتادی، حبیب دهقان نسب، عبدالرضا اکبری، سولماز غنی، شهرام عبدلی، شهره سلطانی، احمد قادری و مهدی فقیه در "خون مردگی" ایفای نقش کرده‌اند.

عوامل این مجموعه تلویزیونی عبارتند از مدیر تصویربرداری: حمید احمدی، مدیر تولید: سیدحسین یعقوبی، دستیار اول کارگردان: حبیب قلی‌زاده، طراح صحنه و لباس: ایرج ملکی، صدابردار: مجتبی برهانی‌زاده، مدیر تدارکات: علی محمودی و سعید پروینی، مجری طرح: مؤسسه فرهنگی هنری وصف صبا.

این مجموعه از سه شنبه 16 آذر مصادف با اولین روز محرم به صورت یک شب در میان ساعت 22 روی آنتن شبکه اول سیما می‌رود.=مشرق نیوز

شنبه 13/9/1389 - 6:16
اخبار
در حالی که قطر روز گذشته از سوی فیفا به عنوان میزبان جام جهانی 2022 انتخاب شد، القاعده و حامیانش تهدید علیه این کشور را آغاز کردند.
به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از خبرگزاری فرانسه، پس از انتخاب قطر به عنوان میزبان جام جهانی 2022 که شگفتی اکثر محافل ورزشی در جهان را در بر داشته است، برخی از حامیان القاعده و سرکرده آن "اسامه بن لادن" تهدید علیه این کشور را آغاز کردند.
یکی از این افراد در پیامی در یکی از این پایگاههای الکترونیک می نویسد: در سال 2022 کشوری به عنوان قطر وجود نخواهد داشت، بلکه این کشور از سال 2017 تحت خلافت اسامه بن لادن قرار خواهد گرفت.
یکی دیگر از کاربران پایگاه الکترونیکی حامیان القاعده نیز در این باره می گوید: القاعده طی یک تا دو سال و در بدترین شرایط 5 سال زمام امور را در دست می گیرد و در آن زمان کشوری به عنوان قطر، کویت و حتی عربستان وجود نخواهد داشت.
کاربری دیگر ادامه می دهد: پیش بینی می کنم جام جهانی 2022 جذابترین جام جهانی شود به ویژه زمانی که "کریستیانو رونالدو" به اسارت درآمده و القاعده جام جهانی را توسط کاپیتان بن لادن بالای سر ببرد.
خاطرنشان می شود فیفا شب گذشته روسیه و قطر را به عنوان میزبانان جامهای جهانی 2018 و 2022 انتخاب کرد.
=[جوان
شنبه 13/9/1389 - 6:15
فلسفه و عرفان

نام كتاب : رفتار علوى در كلام رهبر معظم انقلاب ، حضرت آیة اللّه العظمى خامنه اى

تهیه شده در : معاونت فرهنگى و تبلیغات دفاعی ستاد كل نیروهاى مسلح

رفتار علوى در كلام امام صادق (ع 
من امروز روایتى را انتخاب كردم كه بخوانم ؛ این روایت در ((ارشاد)) مفید است . البته من متن حدیث را از كتاب ((چهل حدیث )) امام بزرگوارمان كه كتاب بسیار خوبى است نقل مى كنم ؛ لیكن با ((ارشاد)) هم تطبیق كرده ام . روایت را شیخ مفید نقل مى كند. راوى مى گوید كه ما در خدمت امام صادق (علیه الصّلاة والسّلام ) بودیم ، صحبت امیرالمؤ منین شد((و مدحه بما هو اهله ))؛ امام صادق زبان به ستایش امیرالمؤ منین گشود و آن چنان كه مناسب او بود، امیرالمؤ منین را مدح كرد؛ از جمله ى چیزهایى كه گفت كه این راوى یادش مانده و مثلا در همان مجلس یا در بیرون آن مجلس نوشته است اینهاست . من نگاه كردم ، دیدم هر كدام از این فقره هایى كه در این حدیث به آن تكیه شده است ، تقریبا به یك بُعد از زندگى امیرالمؤ منین اشاره مى كند؛ به زهد آن بزرگوار، عبادت آن بزرگوار، و خصوصیاتى كه حالا اینها را مى خوانیم . ببینید، طبق این روایت ، امام صادق در مقام تعریف از امیرالمؤ منین دارد حرف مى زند. اولین جمله یى كه فرمود، این بود((واللّه ما اءكل على بن ابى طالب (علیه السّلام ) من الدنیا حراما قطّ حتى مضى لسبیله ))؛ امیرالمؤ منین تا آخر عمر، یك لقمه ى حرام بر دهان نگذاشت ؛ یعنى اجتناب از حرام ، اجتناب از مال حرام ، اجتناب از دستاورد حرام . البته مراد، حرام واقعى است ؛ نه آن حرامى كه براى آن بزرگوار حكمش هم منجز شده باشد؛ یعنى مشتبه را هم به خود نزدیك نكرد. ببینید، اینها را به عنوان دستورالعمل و سرمشق در عمل و بالاتر از آن در فكر براى ما بیان كرده اند.
همه باید به سمت رفتار علوى حركت كنند 
امام صادق و امام باقر و امام سجاد هم اعتراف مى كنند كه ما نمى توانیم این طورى زندگى بكنیم ؛ حالا نوبت به امثال بنده كه مى رسد، دیگر واویلاست ! بحث سر این نیست كه من یا شما بخواهیم این طور زندگى كنیم ؛ نه ، آن زندگى ، زندگى این قله است ؛ این قله را دارد نشان مى دهد. معناى نشان دادن قله این است كه همه باید به این سمت حركت كنند. البته چه كسى هست كه به آن بالا برسد؟! در همین حدیث هم مى خوانیم كه امام سجاد فرمود: من قادر نیستم این طور زندگى كنم .خطبه هاى نماز جمعه تهران (بیست و دوم ماه مبارك رمضان و روز قدس ) 
10/10/1378
ولایت علوى 
حقایق نهفته غدیر 
در مسئله غدیر، حقایق بسیارى نهفته است . صورت قضیه این است كه براى جامعه نوپاى اسلامى آن روز كه در حدود ده سال از پیروزى اسلام و تشكیل جامعه اسلامى گذشته بود نبى مكرم اسلام (ص ) مسئله حكومت و امامت را با همان معناى وسیعى كه دارد حل ، و در بازگشت از حج ، در غدیر خم ، امیرالمؤ منین على (ع ) را به جانشینى خود نصب مى كنند. ظاهر این قضیه البته بسیار مهم است و براى كسانى كه در مسائل یك جامعه انقلابى اهل تحقیق و تدبر باشند، یك تدبیر الهى است ولى در ماوراى این ظاهر هم ، حقایق بزرگى وجود دارد كه اگر امت و جامعه اسلامى به آن حقایق برجسته توجه بكنند، خط و راه زندگى آنها روشن خواهد شد و اساسا اگر امروز در قضیه غدیر، عموم مسلمین ، چه شیعیان كه این قضیه را امامت و ولایت مى دانند و چه غیرشیعیان كه اصل قضیه را قبول دارند، اما برداشت آنها از آن ، امامت و ولایت نیست و چیز دیگرى است و همه فرق مسلمانان ، بیشتر توجه خود را متمركز كنند نكات مهمى را كه در این مسئله است و شاید براى مصالح مسلمین دستاوردهاى زیادى را هم به همراه داشته باشد درمى یابند. بنده به یكى دو نكته از آن نكات به طور مختصر اشاره مى كنم یكى از این نكات مهم ، عبارت از این است كه با مطرح شدن امیرالمؤ منین (ع ) و نصب آن بزرگوار به عنوان ولى و حاكم ، معیارها و ارزشهاى حاكمیت معلوم شد. پیغمبر اكرم (ص ) در قضیه غدیر و در مقابل چشم مسلمانان و دیدگان تاریخ ، كسى را به عنوان جانشین خود تعیین كرد كه به طور كامل از ارزشهاى اسلامى برخوردار بود. على (ع ) یك انسان مومن و داراى حد اعلاى تقوى و پرهیزكارى ، و فداكارى در راه دین ، و بى رغبت نسبت به مطامع دنیوى ، و تجربه شده و امتحان داده در همه میدان هاى اسلامى (اعم از میدانهاى فداكارى ، علم و دانش ، قضاوت و...) بود.
با توجه به مطرح شدن امیرالمؤ منین (ع ) به عنوان حاكم اسلامى و امام مسلمین ، همه مسلمانان در طول تاریخ باید بدانند كه حاكم اسلامى باید انسانى در این جهت ، با این اندازه ها و نزدیك به این الگو و نمونه باشد. پس ‍ در جوامع اسلامى ، انسانهایى كه از آن ارزشها، از فهم اسلامى ، عمل اسلامى ، جهاد اسلامى ، انفاق ، گذشت ، تواضع ، فروتنى در مقابل بندگان خدا و دیگر خصوصیاتى كه امیرالمؤ منین (ع ) داشت ، بهره اى نداشته باشند، شایسته حكومت كردن نیستند. پیامبر(ص ) با عمل خود در غدیر این معیار را در مقابل مسلمانان گذاشت و این یك درس فراموش نشدنى است . نكته دیگرى كه از ماجراى غدیر مى توان فهمید این است كه امیرالمؤ منین در همان چند سال خلافت و حكومت خود نشان دادند كه اولویت اول در نظر مباركشان ، استقرار عدل الهى و اسلامى است . عدالت به معنى تامین كردن همان هدفى است كه قرآن براى ارسال رسل و انزال كتب الهى و شرایع آسمانى بیان فرموده است . هدف ، اقامه قسط و عدل الهى است((لیقوموا الناس بالقسط)).عید سعید غدیر، 31/3/1371على (ع )؛ الگوى ممتاز ولایت  
منتهى در مسئله عید غدیر، این نكته هم وجود دارد، كه در باب ولایت دو قلمرو اساسى است ؛ یكى قلمرو نفس انسانى كه انسان بتواند اراده الهى را بر نفس خودش ولایت بدهد. انسان نفس خود را در داخل ولایت الله كند، این آن قدم اول و اساسى است و تا این گشوده نشود آن قدم هم تحقق پیدا نخواهد كرد.
مرحله دوم این است كه محیط زندگى را داخل در ولایت الله كنند، یعنى جامعه و ولایت الهى حركت كند، هیچ ولایتى ، ولایت پول ، ولایت قوم و قبیله ، ولایت زور، ولایت سنت ها و آداب و عادات غلط، اینها نتواند مانع از ولایت الله شود و در مقابل ولایت الله عرض اندام كند این همان قدم است .
آن نكته اى كه عرض كردم در این روز به خصوص وجود دارد این است كه آن كسى كه در این روز مطرح شده است یعنى وجود مقدس امیرالمؤ منین مولاى متقیان (ع ) در هر دو نقطه ولایت یك الگوى ممتاز و یك شخصیت ممتاز است ، هم در ولایت بر نفس خود و به مهار كشیدن نفس خود كه عرض كردیم این آن بخش اصلى است و هم در الگویى كه براى حكومت اسلامى و ولایت الهى از خود نشان داد.
یك نمونه اى را تثبیت كرد در تاریخ كه هر كس مى خواهد ولایت الهى را بشناسد نمونه الگویش آنجاست . آنچه براى ما به عنوان درس باید امروز مطرح شود، به خصوص اینكه جلسه ما متشكل از عمدتا از كسانى كه به نحوى در نظام ولایت اسلامى مسئولیت ، دخالت و شاءنى دارند، این است كه ما این دو منطقه ولایت را كه مولا و محبوب ما على بن ابى طالب (ع ) در این دو منطقه درخشیده است و كلمه ، حكم ، سخن او و قدم قدم حركات او مى تواند براى هركسى درس باشد. ما در این دو منطقه حقیقتا مشغول تلاش ‍ و مجاهدت شویم ، یك مسئله ، مسئله استقرار ولایت الله در جامعه است .
در دوران حكومت امیرالمؤ منین كه حاكمیت حقیقى الهى است ، بلاشك این طورى است كه ارزشها روز به روز پررنگتر مى شود. آن وقت آن چیزى كه پشتوانه این است ، همان معنایى است كه گفتیم در امیرالمؤ منین از همه آشكارتر است و او استقرار ولایت الهى است در نفس آن بزرگوار. آن عبودیت كامل امیرالمؤ منین در مقابل خدا، آن خلوص امیرالمؤ منین در تمام تلاش ها و كارهایش براى خدا و این آن چیزى است كه ما باید از امیرالمؤ منین درس بگیریم . این به آن معنا نیست كه ما خودمان را به آن سطح برسانیم كه هیچ كس نمى تواند خود را به آن سطح برساند. بلكه به این معناست كه هر كسى در نظام جمهورى اسلامى است ، در هر جایى كه مشغول كار كردن است ، باید این تمرین را هرگز از دست ندهد و فراموش ‍ نكند و سعى كند هر كاى انجام مى دهد براى خدا انجام بدهد. هر مسئولیتى را قبول مى كند، براى خدا قبول كند، هر حركتى از او صادر مى شود، براى خدا صادر بشود و این البته كار آسانى نیست . ما به این آسانى نمى توانیم به اینجاها خود را برسانیم .دیدار با مسوولین نظام به مناسبت عید سعید غدیر
جمهورى اسلامى ، 20/5/1372، شماره : 4058، ص : 3
معناى ولایت چیست ؟ 
غدیر یك مساءله ى اسلامى است ؛ یك مساءله ى فقط شیعى نیست . در تاریخ اسلام ، پیامبر اكرم یك روز سخنى بر زبان رانده و عملى انجام داده است كه این سخن و این عمل ، از ابعاد گوناگون داراى درس و معناست . نمى شود ما بگوییم كه از غدیر و حدیث غدیر، فقط شیعه استفاده كند؛ اما بقیه ى مسلمانان از محتواى بسیار غنى یى كه در این كلام شریف نبوى هست و مخصوص یك دوره هم نیست ، بهره نبرند. البته چون در قضیه ى غدیر، نصب امیرالمؤ منین (علیه الصّلاة والسّلام ) به امامت و ولایت وجود دارد، شیعه یك دلبستگى بیشترى به این روز و این حدیث دارد؛ ولى مضمون حدیث غدیر، فقط مساءله ى نصب امیرالمؤ منین به خلافت نیست ؛ مضامین دیگرى هم دارد كه همه ى مسلمانان مى توانند از آن بهره ببرند.
در مورد اصل واقعه ى غدیر، خوب است كه همه ى افرادى كه به مسائل تاریخ اسلام علاقه مندند، بدانند كه قضیه ى غدیر، یك قضیه ى مسلّم است ؛ مشكوك نیست ؛ فقط شیعیان نیستند كه آن را نقل كرده اند؛ بلكه محدثان سنى چه در دوره هاى گذشته ، چه در دوره هاى میانى و بعدى این ماجرا را نقل كرده اند؛ یعنى همین ماجرایى كه در سفر حجة الوداع پیامبر اكرم در غدیر خم اتفاق افتاد. كاروان بزرگ مسلمانان كه در این سفر با پیامبر حج گزارده بودند، بعضى جلو رفته بودند؛ پیامبر پیكهایى را فرستاد تا آنها را به عقب برگردانند؛ و ایستاد تا آنهایى كه عقب مانده اند، برسند. اجتماع عظیمى در آن جا تشكیل شد؛ بعضى گفته اند نود هزار، بعضى گفته اند صدهزار، بعضى هم گفته اند صدوبیست هزار نفر در آن اجتماع حضور داشتند. در آن هواى گرم ، مردم ساكن جزیرة العرب كه خیلى از آنها هم مال بیابانها و روستاها بودند و به گرما عادت داشتند طاقت نمى آوردند روى زمین داغ بایستند؛ عباهایشان را زیر پاهایشان مى گذاشتند تا طاقت بیاورند و بایستند؛ این در روایت مربوط به اهل سنت هم آمده است . در چنین شرایطى ، پیامبر اكرم امیرالمؤ منین را از زمین بلند مى كند و جلوى چشم خلایق نگه مى دارد و مى گوید:
 ((من كنت مولاه فهذا على مولاه ، الّلهم وال من والاه و عاد من عاداه )). البته این جملات ، قبل و بعد هم دارد؛ اما مهمترین قسمتش این است كه پیامبر در این جا مساءله ى ولایت یعنى حاكمیت اسلامى را به طور رسمى و صریح مطرح مى كند و امیرالمؤ منین را به عنوان شخص ، معین و مطرح مى نماید. این را همان طور كه لابد شنیده اید و من هم عرض كردم ، برادران اهل سنت ما در كتابهاى معتبر نه یكى ، نه دوتا؛ در دهها كتاب معتبر نقل كرده اند؛ كه مرحوم علامه ى امینى اینها را جمع كرده است ، و غیر از ایشان هم كتابهاى زیادى در این خصوص ‍ نوشته اند. بنابراین ، این روز، اولا روز ولایت است ؛ ثانیا روز ولایت امیرالمؤ منین است .در اجتماع بزرگ زائران و مجاوران حضرت رضا (ع ) در مشهد مقدس 
6/1/1379
پنج شنبه 11/9/1389 - 6:38
اهل بیت
نام كتاب : سخنان حسین بن على (ع ) از مدینه تا كربلا

مؤ لف : محمّد صادق نجمى
تحكیم بخشیدن به ارزشهاى انسانى
در این گفتار امام ، مانند هر سخن و خطابه دیگرش نكات حساس و جالبى وجود دارد كه در اینجا تنها به یكى از این نكات اشاره مى كنیم .
هر شخصى كه وارد میدان مبارزه مى گردد و در مقابل جبهه دشمن قرار مى گیرد در پى پیروزى و در تعقیب تضعیف دشمن است و حسین بن على علیهمالسلام نیز از این قانون كلى مستثنا نیست منتها شكست و پیروزى از نظر امام علیه السلام داراى یك مفهوم دیگر و بعد دیگرى است كه براى همه افراد حتى تصور آن نیز امكان پذیر نیست و در قیام آن حضرت تاءویلات و برداشتهاى مختلف و گاهى متضاد از همین جا و از درك نكردن ابعاد این قیام سرچشمه گرفته است .
پیروزى از نظر امام ، انجام دادن یك وظیفه الهى و به پایان بردن یك مسؤ ولیت شرعى و تحكیم ارزشهاى انسانى است اعم از اینكه در این مسیر به پیروزى ظاهرى نیز كه در همه جنگها و مبارزات منظور و مقصود است نایل گردد یا نه .
و لذا مى بینیم آنجا كه طرماح بن عدى كه یكى از علاقه مندان و شیعیان خاص خاندان پیامبر و از ارادتمندان امیرمؤ منان و حسین بن على علیهما السلام است ، آن حضرت را در جریان امر قرار مى دهد و شكست ظاهرى آن حضرت را قطعى و مسلم مى داند. و به اصطلاح به چاره جویى مى نشیند، آن حضرت ضمن دعا و التماس و درخواست از خداوند كه با شهداى دیگرش در بهشت برین و پایگاه رحمت قرار داده و از ثوابهاى ذخیره شده و درجات ویژه نصیبش گرداند، توجه طرماح را به یك نكته مهم كه همان مسؤ ولیت الهى و تحكیم ارزشهاى انسانى است جلب مى نماید كه ما با مردم كوفه در ضمن مكاتبات و ملاقاتهاى حضورى ، عهد وپیمان بسته ایم ، ما به آنان وعده حركت به سوى كوفه و به عهده گرفتن امامت و رهبرى و هدایت مردم این شهر را داده ایم و آنان نیز وعده هر نوع كمك و پشتیبانى . و بر ماست كه به وعده خود وفادار باشیم گرچه در این راه با هر نوع خطر نیز مواجه گردیم . و مردم (كوفه ) نیز خود دانند به وعده و عهد پیمان خویش وفادار باشند یا پیمان شكن .
واین است امتیاز وفرق یك امام و رهبر روحانى ومعنوى بارهبران وپیشوایان سیاسى .
بخش دوم : از مكه تا كربلا: سخنى با عبیداللّه بن حرّ جعفى (121)
متن سخن :
((یَابْنَ الحُرِّ اِنَّ اَهل مِصْرِكُمْ كَتَبُوا اِلَىَّ اءنّهُمْ مُجْتَمِعُونَ عَلى نُصْرتى
وَسَاءلُونى الْقُدُومَ عَلْیهِمْ وَلَیْسَ الاَمْرُ عَلى مازَعَمُوا
وَانَّ عَلَیْكَ ذنوباً كَثِیرَةً فَهَلْ لَكَ مِنْ تَوبَةٍ تَمْحُو بِها ذنوبَكَ؟ ...
تَنْصُرُوا ابْنَ بِنْتِ نَبِیِّكَ وَتُقاتِلُ مَعَهُ.
.. اَمَّا اِذا رَغِبْتَ بِنَفْسِكَ عَنّا فَلا حاجَةَ لَنا فِى فَرَسِكَ
وَلا فِیكَ وَما كُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً
وَانِّى اَنْصَحُكَ كَما نَصَحتَنِى اِنِ اسْتَطَعْتَ اَنْ لا تَسْمَعَ صُراخَنا
وَلا تَشْهَدَ وَقْعَتَنا فَافعَلْ فَوَاللّه لا یَسْمَعُ
واعِیَتَنا اَحَدٌ وَلا یَنْصُرُنا اِلاّ اَكَبّهُاللّه فى نارِ جَهَنَّمَ
(122))).
ترجمه و توضیح لغات :
رَغبَ عَنْهُ: اعراض نمود. مُضِلّین (از ضلّ): گمراهان ، مُنْحَرِفین . عَضُد: نیرو، كمك . صُراخ : فریاد، صداى استمداد. وَقْعَة : جنگ . واعِیَة : ناله ، فریاد.
ترجمه و توضیح :
در منزل بنى مقاتل به امام اطلاع دادند كه
((عبیداللّه بن حرّ جعفى )) نیز در این منزل اقامت گزیده است ، امام علیه السلام نخست حجاج بن مسروق را به نزد وى فرستاد، حجاج گفت : اى فرزند حر! هدیه گرانبها و ارمغان پرارجى براى تو آورده ام اگر بپذیرى ، اینك حسین بن على علیهما السلام به اینجا آمده است وتو را به یارى مى طلبد، به او بپیوندى تا به ثواب و سعادت بزرگى نایل گردى كه اگر در ركاب او بجنگى به ثواب بى حدى رسیده اى و اگر كشته شوى به شهادت نایل شده اى .
عبیداللّه بن حر گفت : به خدا سوگند! من از شهر كوفه بیرون نیامدم مگر اینكه اكثر مردم این شهر، خود را به جنگ او و سركوبى شیعیانش آماده مى كردند و براى من مسلم است كه او در این جنگ كشته خواهد شد و من توانایى یارى و كمك او را ندارم و اصلاً دوست ندارم كه او مرا ببیند و من او را.
حجاج به نزد امام علیه السلام بازگشت و پاسخ
((ابن حر)) را به عرض وى رسانید خود امام با چند تن از اصحابش به نزد عبیداللّه آمد و او از امام استقبال نمود و خوشامد گفت .
خود عبیداللّه جریان این ملاقات را چنین توصیف مى كند كه : چون چشمم به آن حضرت افتاد، دیدم من در دوران عمرم زیباتر و چشم پر كن تر از او ندیده ام ولى در عین حال به هیچكس مانند او دلم نسوخته است و هیچگاه نمى توانم آن منظره را فراموش كنم كه وقتى آن حضرت حركت مى كرد چند كودك نیز دور او را گرفته بودند.
((ابن حر)) مى گوید: چون به قیافه امام تماشا كردم ، دیدم رنگ محاسنش شدیدا مشكى است پرسیدم كه رنگ طبیعى است یا از خضاب استفاده كرده اید؟ امام پاسخ داد اى ابن حر! پیرى من زودرس بود. و از این گفتار امام فهمیدم كه رنگ خضاب است .
به هرحال ، پس از تعارفات و سخنان معمولى كه در میان عبیداللّه و آن حضرت رد و بدل شد امام خطاب به وى چنین فرمود:
((یَا ابْنَ الْحُرِّ اِنَّ اَهْلَ مِصْرِكُمْ؛)) پسر حر! مردم شهر شما (كوفه ) به من نامه نوشته اند كه همه آنان بر نصرت و یارى من اتحاد نموده و پیمان بسته اند و از من درخواست كرده اند كه به شهرشان بیایم ولى حقیقت امر برخلاف آن است كه آنان به من نگاشته اند و تو در دوران عمرت گناهان زیادى را مرتكب شده و خطاهاى فراوانى از تو سرزده است آیا مى خواهى توبه كنى و از آن خطاها و گناهها پاك گردى ؟)).
عبیداللّه گفت : مثلاً چگونه توبه كنم ؟ امام فرمود:
((تَنْصُرُ ابْنَ بِنْتِ نَبِیِّكَ وتُقاتِلُ مَعَهُ؛)) فرزند دختر پیامبرت را یارى كرده و در ركاب وى با دشمنان او بجنگى )).
عبیداللّه گفت : به خدا سوگند! من مى دانم كه هركس از فرمان تو پیروى كند، به سعادت و خوشبختى ابدى نایل شده است ولى من احتمال نمى دهم كه یارى من به حال تو سودى داشته باشد؛ زیرا در كوفه كسى را ندیدم كه مصمم به یارى و پشتیبانى شما باشد و به خدا سوگندت مى دهم كه از این امر معافم بدارى ؛ زیرا من از مرگ سخت گریزانم ولى اینك اسب معروف خود
((ملحقه )) را به حضورت تقدیم مى كنم اسبى كه تا حال به وسیله آن دشمنى را تعقیب نكرده ام جز اینكه به اورسیده ام و هیچ دشمنى با داشتن این اسب مرا تعقیب ننموده است مگر اینكه از چنگال او نجات یافته ام .
امام علیه السلام در پاسخ وى چنین فرمود:
((اَمَّا اِذا رَغِبْتَ بِنَفْسِكَ عَنّا ...؛)) حال كه در راه ما از نثار جان امتناع مى ورزى ما نیز نه به تو نیاز داریم و نه به اسب تو زیرا من از افراد گمراه براى خود نیرو نمى گیرم )).
آنگاه امام این جمله را نیز اضافه نمود:
((همان گونه كه تو بر من نصیحت نمودى من نیز نصیحتى به تو مى كنم كه تا مى توانى خود را به جاى دوردستى برسان تا صداى استغاثه ما را نشنوى و جنگ ما را نبینى ؛ زیرا به خدا سوگند! اگر صداى استغاثه ما به گوش كسى برسد و به یارى ما نشتابد خدا او را در آتش جهنم قرار خواهد داد)).
عبیداللّه از این سخنان پندآمیز امام پند نگرفت و به سپاه وى نپیوست ولى تا آخر عمر از این جریان اظهار ندامت و پشیمانى مى نمود و براى از دست دادن چنین سعادتى ابراز تاءسف و تاءثر مى كرد.
نمونه اى از تاءثر او را از اشعار زیر كه خویشتن را مورد خطاب وسرزنش قرار داده است مى توان به دست آورد.
((آه ! از حسرت و تاءسف سنگین كه تا زنده هستم در میان سینه و گلویم در حركت است و بى قرارم كرده است .
آنگاه كه حسین بر اهل نفاق و ستم پیشگان از مثل من یارى مى طلبید.
آنگاه كه حسین مى خواست براى برانداختن اهل ضلال و نفاق به یاریش بشتابم .
آرى ، اگر آن روز از راه جان ، یارى و مواساتش مى نمودم در روز قیامت به شرافتى بس بزرگ نایل مى شدم
))(123).
وین جهد مى كند كه بگیرد غریق را
با مطالعه جریان ملاقات امام با
((عبیداللّه بن حر)) و درخواست كمك از وى این سؤ ال در ذهن خواننده نقش مى بندد كه دعوت نمودن امام از یك نفر راهزن و جنایتكار معروف جهان عرب كه هیچ علاقه اى به آن حضرت نداشته و از مخالفین و دشمنان امیر مؤ منان علیه السلام بوده است و از طرفى مرخص كردن گروهى كه از مدینه و مكه با وى حركت نموده اند(124) افرادى كه فداكارى و ایثار را به مفهوم عالى و همه جانبه درباره امام انجام داده اند و به قول خود آن حضرت صحابه اى باوفاتر از آنان در هیچ دورانى دیده نشده است (125) ، چگونه قابل جمع است ؟ آن اجازه مرخصى به آن چنان یاران باوفا براى چیست ؟ و این دعوت به كمك و همكارى از یك چنین فردى چرا؟
ولى اگر در باره نقش ائمه هدى علیهما السلام قدرى دقت كنیم و برنامه آنها را در جنگ و صلحشان و در حركت و سكونشان مورد بررسى قرار بدهیم . پاسخ این سؤ ال روشن خواهد گردید؛ زیرا ائمه هدى علیهما السلام تداوم بخش راه پیامبران هستند كه هدفى بجزرهایى انسانها و نجات غرق شدگان ندارند كه این رهایى بخشى ، گاهى به صورت عموم و گاهى به صورت خصوصى و شخصى انجام گرفته است و رفتن امام به چادر شخص ‍ معصیتكار و مجرمى همانند رفتن حضرت مسیح علیه السلام به منزل
((گُمركچى )) و یا زن بدكاره اى است و انگیزه هردو یكى است كه حضرت عیسى در پاسخ آنكه گفت : چرا به همراه حواریون به منزل زن بدكاره اى رفتید؟ گفت :((طبیب باید گاهى به منزل مریض برود))(126).
و امام هم در ملاقات با عبیداللّه حر همان مساءله طبابت و نجات او از گناهان و جنایتهاى فراوان گذشته اش را عنوان نمود و راه رهایى را در پیش پاى وى قرار داد و فرمود:
(( ((وَاِنَّ عَلَیْكَ ذُنُوباً كَثِیْرَةً فَهَلْ لَكَ مِنْ تَوْبَةٍ تَمْحُوبِها ذنوبَكَ؟؛)) آیا آمادگى دارى كه گناهان فراوانى را كه از گذشته دور دارى باآب توبه بشویى ؟!)).
ولى آنگاه كه مى بیند عبیداللّه هدف امام را درك نمى كند و پیشنهاد پذیرفتن اسبى را مى نماید كه در روز سختى مى تواند از میدان جنگ و از برابر تیرها و شمشیرها نجاتش دهد و او همه مسائل را با عینك مادى و از دیدگاه پیروزى و شكست ظاهرى مى بیند و در دو كلمه
((حمله و فرار)) خلاصه مى كند، فرمود: من به تو و به اسب تو نیازى ندارم (( (وَما كُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً )(127)))
بخش دوم : از مكه تا كربلا: در پاسخ عمروبن قیس و پسر عمویش
متن سخن :
((اِنْطَلِقا فَلا تَسْمَعا لى واعِیَةً وَلا تَرَیا لِى سَواداً
فَانَّهُ مَنْ سَمِعَ واعِیَتَنا اَوْ راءى سَوادَنا فَلَمْ یُجِبْنا اَوْ یُغِثْنا
كانَ حَقّاً عَلَى اللّهِ عَزَّوَجَلَّ اَنْ یُكِبَّهُ عَلى مِنْخَرَیْهِ فِى النّارِ))(128).
ترجمه و توضیح لغات :
یُغِیثُنا (از آغاثَ اِغاثَةً): به فریاد رسیدن . اَكبَّهُ: او را به صورت بر زمین زد. مِنْخَرَین : بینى .
ترجمه و توضیح :
باز در همان منزل
((بنى مقاتل )) بود كه عمروبن قیس مشرقى به همراه پسرعمویش به حضور حسین بن علیهمالسلام شرفیاب گردید.آن حضرت پرسید: آیا براى نصرت و یارى من آمده اید؟ عرضه داشتند نه ؛ زیرا از طرفى ما داراى فرزندان زیادى هستیم و از سوى دیگر مال التجاره مردم در نزد ماست و نمى دانیم سرنوشت شما به كجا خواهد انجامید و صلاح نیست كه مال مردم در دست ما تلف و ضایع گردد.
در اینجا امام علیه السلام خطاب به آن دو چنین فرمود:
((اِنْطَلِقا فَلا تَسْمَعا لى واعِیَةً)) ...؛ از این منطقه دور باشید تا صداى استغاثه من به گوش شما نرسد و اثرى از من نبینید؛ زیرا هركس صداى استغاثه ما را بشنود یا اثرى از ما ببیند ولى به استغاثه ما جواب مثبت ندهد و به فریاد ما نرسد خداوند او را با ذلت تمام در جهنم سرنگون خواهد نمود)).

پنج شنبه 11/9/1389 - 6:37
اخبار
به گزارش مشرق به نقل از ابنا، مسؤولان شهری جده عربستان مسجد السیدة فاطمة(س) را با این توجیه که "فاطمه" نام مادر تاجر سازنده این مسجد است و گذاردن نام اشخاص بر مساجد حرام است، نام آن را به "الرحمة" تغییر دادند!

اما اهالی منطقه می‏گویند نام این مسجد به نام مبارک حضرت زهرا(س) مزین شده بود، و نه مادر بانی آن.

همچنین یک روزنامه سعودی نوشت: پس از آنکه حجاج درگذشته ایرانی در این مسجد مدفون شده‏اند، این مسجد به محلی برای زیارت و عبادت ایرانیان و شیعیان تبدیل شده بود(!!) که با این تدبیر مسؤولان جده، جلوی این کار گرفته می‏شود!

این در حالی است که این روزها، سالگرد دو واقعه‏ی مهم "غدیر" و "مباهله" است که هریک، حقانیت و عصمت اهل بیت(ع) را اثبات می‏ کنند.=مشرق نیوز

پنج شنبه 11/9/1389 - 6:36
اخبار

به گزارش مشرق به نقل از واحد مرکزی خبر ، وزیر ارتباطات و فناوری اطلاعات با بیان اینکه شبکه اینترنت ملی تا سال 1392 راه اندازی می شود.افزود: این طرح در چند مرحله اجرایی می شود که مرحله نخست آن امسال به بهره برداری می رسد اما مرحله پایانی آن در سال 92 به پایان خواهد رسید.

تقی پور افزود: شبکه های ملی اینترنت یا شبکه اطلاعات ملی بر پایه پروتکل اینترنت طراحی شده و یکی از زیرساخت های اصلی دولت الکترونیک محسوب می شود .

وی پهنای زیاد باند ارسال تصویر ، صوت و حجم زیاد اطلاعات را از ویژگی های این شبکه دانست.

وزیر ارتباطات و فناوری اطلاعات درباره افزایش سرعت اینترنت گفت: پهنای باند یعنی محدودیتی در سرعت نخواهیم داشت و خدمات را می توان با سرعت بیش از 8 مگابیت دریافت کرد.

تقی پور درباره دکل های ایرانسل در منازل گفت: این دکل ها در زمان ثبت سفارش ، گمرک و پس از نصب از لحاظ استانداردهای زیست محیطی بررسی می شوند و اگر استانداردها رعایت شوند ، اجازه فعالیت دارند.=مشرق نیوز

پنج شنبه 11/9/1389 - 6:35
اخبار

به گزارش مشرق به نقل از جهان نیوز،آیت‌الله العظمی خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب به چند استفتا پیرامون آواز و مداحی زنان پاسخ گفتند.
به گزارش مرکز خبر حوزه، متن پرسش و پاسخ مقام معظم رهبری به شرح ذیل است:

س: آیا مداحى براى بانوان جایز است؟

ج: مداحى زن در جایى که مى‌داند نامحرم صداى او را مى‌شنود اگر موجب جلب توجه و تهییج نامحرم و یا مفسده دیگرى گردد، جایز نیست.

* آواز زنان

س: گوش دادن به آواز زنان در صورتى که از لحاظ شعر و موسیقى لهو و لغو نباشد چه حکمى دارد؟

ج: اگر آواز زنان به گونه‌اى باشد که مهیج شهوت گردد و یا گوش دادن به آن موجب ترتب مفاسد باشد، جایز نیست گوش کند.

*تبدیل صداى مرد به صداى زن

س: اگر مردى صداى خود را چه خودش و یا با دستگاهى شبیه زن کرده و کاملاً مثل صداى زن شود چه حکمى دارد؟

ج: اینگونه رفتارها خالى از اشکال نیست.=مشرق نیوز

پنج شنبه 11/9/1389 - 6:34
اخبار

به گزارش مشرق به نقل از جام جم آنلاین، به خاطر دارم وقتی در همان نوروز 88 با «کاوه فتوحی» بازیگر نقش ابوالفضل (ع) در خیابان‌های شاهرود راه می‌رفتیم، مردم با دیدن آن قد بلند و اندام رشید و چهره‌ای که چشم‌های مهربانی داخل آن می‌درخشید بدون شناختن او جلو می‌آمدند و در خصوص ظاهر او اظهار نظر می‌کردند و او را با بازیگر نقش اول یک سریالی که آن روزها در حال پخش بود، اشتباه می‌گرفتند.
رضا استادی مسئول روابط عمومی مختارنامه در جام جم نوشت:

عاشورا سرشار از صحنه‌های بزرگ و حماسی است. از نیمه تمام ماندن حج امام حسین (ع) و حرکت ایشان به سمت کربلا تا عهدشکنی کوفیان و پس از آن پیوستن حر به کاروان امام و در ادامه خطبه‌های پُرشور حضرت زینب در کوفه و شام، همه و همه صحنه‌هایی است که حتی شنیدن آن بعد از سال‌ها آدم را به تفکر وامی‌دارد.

به تعبیری ثانیه به ثانیه این حماسه، آنقدر بزرگ است که هیچ هنری نتواند عمق آن را به تصویر بکشد؛ اما در این داستان قصه حضرت عباس (ع) در کلیت واقعه عاشورا، نقطه‌ای درخشان است و بی‌سابقه در ادبیات مذهبی جهان. معلوم نبود اگر چنین گنجی در اختیار فرهنگ‌ها و مذاهب دیگر بود، با آن چه می‌کردند و تاکنون چند هزار اثر داستانی درباره آن خلق می‌کردند. لحظه‌ای که حضرت عباس به لب شط می‌رود و آب نمی‌خورد، در صورتی که درست به تصویر کشیده شود می‌تواند جهانی شود. واقعا برای به تصویر کشیدن عظمت واقعه عاشورا چه صحنه‌ای زیباتر و تاثیرگذارتر از این صحنه است؟

وی افزود:البته سریال «مختارنامه» که این روزها حرف‌های فراوانی درخصوص نمایش چهره حضرت عباس (ع) در آن به گوش می‌رسد، روایت زندگی مختار ثقفی است و بدون این صحنه‌ها هم می‌توان قصه مختار را روایت کرد.

به عبارتی با حذف این بخش لطمه‌ای به قصه مختار نمی‌خورد. از همان ابتدا نیز تصمیم میرباقری این بود که با توجه به محدودیت‌های فراوانی که پرداختن مستقیم به قصه شخصیت‌های تاریخی ـ مذهبی به دنبال دارد، شخصیتی را انتخاب کند که بتواند به واسطه آن تاریخ آن دوره را به تصویر بکشد و اگر هم قرار بر پرداختن به واقعه کربلا بود، از حاشیه این رویداد رد شود و به کربلا به شکل «غیرمستقیم» بپردازد. نگاه میرباقری در روایت قصه «مختار» نگاهی تحلیلی است.

قرار است این سریال به مخاطب قدرت تحلیل دهد نه این‌که صرفا بر مسائل احساسی تکیه کند.

اگر جز این بود، سازندگان این سریال می‌توانستند طی یک سال و هشت ماهی که از آغاز فیلمبرداری این صحنه می‌گذرد، با نمایش «کاوه فتوحی» در رسانه ها، انتشار تصاویر او در قالب پوستر، مورد توجه قرار دادن وی و... فضایی احساسی را حول و حوش سریال شکل دهند و از این فضا نهایت بهره را ببرند، اما در این 20 ماه حتی یک فریم تصویر نیز از این بازیگر در رسانه‌ها منتشر نشده تا شائبه استفاده از این موضوع پیش نیاید.

این روزها برخی نگران نمایش چهره حضرت ابوالفضل (ع) در این سریال هستند. آنها تصور می‌کنند یک بازیگر نقش ایشان را در سریال ایفا کرده و می‌گویند قرار است در چندین قسمت به این شخصیت پرداخته شود، حالا آن که این شخصیت در مدت زمانی کمتر از 30 دقیقه در این سریال مقابل دوربین رفته و فرد انتخاب شده برای ایفای این نقش نه بازیگر بوده و نه حضوری در سینما و تلویزیون داشته است.

به خاطر دارم وقتی در همان نوروز 88 با «کاوه فتوحی» بازیگر نقش ابوالفضل (ع) در خیابان‌های شاهرود راه می‌رفتیم، مردم با دیدن آن قد بلند و اندام رشید و چهره‌ای که چشم‌های مهربانی داخل آن می‌درخشید بدون شناختن او جلو می‌آمدند و در خصوص ظاهر او اظهار نظر می‌کردند و او را با بازیگر نقش اول یک سریالی که آن روزها در حال پخش بود، اشتباه می‌گرفتند.

کاوه دوره‌های آموزشی مختلفی را زیر نظر مربیان مختلف طی کرده بود تا شمشیر بازی بیاموزد، اسب سواری اش کامل شود و هرچه بیشتر به این شخصیت نزدیک شود. حضور او در سریال مختارنامه حتی دست‌اندرکاران این سریال را هم در ابتدا نگران کرده بود. در این سال‌ها از نزدیک شاهد بودم که میرباقری چطور شب و روز به این فکر کرده که چطور صحنه‌های کربلا را به تصویر بکشد؟

به هرحال سازندگان این سریال نیز جزو همین مردم هستند و مانند همه شیعیان از حضرت عباس (ع) تصوری دارند که در این سال‌ها پای منبر و روضه شکل گرفته و دوست ندارند این تصور و فضای ذهنی مخدوش شود. شخص میرباقری همیشه نگران انطباق صحنه‌های اینچنینی مختارنامه با اعتقادها و تصورهای مذهبی مردم بود و همین موضوع بود که ساخت این بخش از کار را با صفت‌هایی مانند «سخت و دشوار» همراه کرد.

نتیجه کار نیز این شد که نه تنها باورهای مردم با دیدن صحنه‌های کربلا که در همین قسمت نهم پخش شد زیر و رو نشد، بلکه ذائقه مردم تغییر کرد و مخاطبان دریافتند می‌توانند شاهد اثری باکیفیت درخصوص این بخش از تاریخ هم باشند.

در سریال مختارنامه شخصیت و قصه «مسلم بن عقیل» به تصویر کشیده شد. مسلم و عباس هر دو از یک خانواده بودند. البته حساسیت حضرت عباس (ع) بیشتر است و این نکته پذیرفتنی است؛ اما چرا باید درباره نفر دوم کربلا که قصه‌ای موثر و تاثیرگذار دارد، سکوت کرد و از همه بدتر چرا باید چنین حرکت مهم و بزرگی، آن هم از سوی کارگردانی متعهد، باسواد و کار بلد این گونه با هجمه روبه‌رو شود؟

شاید علت این واکنش‌ها «بی اعتمادی» نسبت به ابزار سینما و تلویزیون است. مومنان شاید می‌ترسند این ابزار نتواند اوج عظمت این بزرگوار را به تصویر بکشد. سینما و تلویزیون در فضای امروز قرن 21 رسانه و ابزار موثری است که باید راجع به جزء به جزء این موارد صاحب‌نظران و کارشناسان دینی و مذهبی اظهار نظر کنند. آنهایی که با ابزار مدرن و جدید سینما و تلویزیون سر و کار دارند، می‌دانند که رشد تکنولوژی در این سال‌ها سبب شده تا این عرصه به بضاعتی برسد که با فضاسازی مناسب،گریم خوب، استفاده درست از دوربین و... به حوزه ذهنی پُرخطری مانند ترسیم زندگی حضرت عباس (ع) نزدیک شود و نه تنها به تصور مردم لطمه نزند، بلکه آن را برجسته کرده و به آن قداست بیشتری ببخشد و ابعاد شخصیتی آن بزرگوار را نیز مخدوش نکند. بسیاری از معضلات آینده هنر مذهبی را پخش این صحنه در مختارنامه حل و فصل خواهد کرد؛ اما اگر این هجمه‌ها ادامه یابد، دیگر کسی جرات ورود به این عرصه را پیدا نمی‌کند و هنر مذهبی در همین سطح باقی می‌ماند. آن وقت شاید هنرمند با غیرتی همچون میرباقری ترجیح دهد تا به جای تاریخ اسلام، سراغ ساخت فیلم‌های طنزی برود که مخاطبش نه او را تخطئه می‌کند و نه بابت ساخت اثری جدی، زیر سوالش می‌برد.
=مشرق نیوز

پنج شنبه 11/9/1389 - 6:33
فلسفه و عرفان

نام كتاب : رفتار علوى در كلام رهبر معظم انقلاب ، حضرت آیة اللّه العظمى خامنه اى

تهیه شده در : معاونت فرهنگى و تبلیغات دفاعی ستاد كل نیروهاى مسلح

 داستانهایى از عبادت علوى 
داستانهاى گوناگونى مثل داستان ((نوف بكالى )) از عبادت هاى امیرالمؤ منین هست . این صحیفه علویه كه بزرگان جمع كرده اند، ادعیه ماءثوره از امیرالمؤ منین است كه یك نمونه اش همین دعاى كمیلى است كه شما شب هاى جمعه مى خوانید. من یك وقت از امام راحل بزرگوارمان پرسیدم كه در بین این دعاهایى كه هست ، شما كدام دعا را بیشتر از همه مى پسندید و بزرگ مى شمارید؟ ایشان تاءملى كردند و گفتند: دو دعا؛ یكى دعاى كمیل ، یكى هم مناجات شعبانیه .
احتمالا مناجات شعبانیه هم از امیرالمؤ منین است ؛ چون در روایت دارد كه همه ائمه با این مناجات ، مناجات مى كردند. من حدس قوى مى زنم كه آن هم از امیرالمؤ منین (ع ) باشد. كلمات و مضامینش هم شبیه به همین كلمات و مضامین دعاى كمیل است . دعاى كمیل هم دعاى عجیبى است . شروع دعا، با استغفار است و خدا را به ده چیز قسم مى دهد. ببینید، این استغفارى كه من هفته قبل عرض مى كردم ، این است((اللهم انى اسئلك برحمتك التى وسعت كل شى ء)). خدا را به رحمتش ، خدا را به قدرتش ، خدا را به جبروتش به ده چیز از صفات بزرگ پروردگار قسم مى دهد. بعد كه این خدا را به این ده چیز قسم مى دهد، بعد مى فرماید((اللهم اغفرلى الذنوب التى تهتك العصم ، اللهم اغفرلى الذنوب التى تنزل النقم ، اللهم اغفرلى الذنوب التى تحبس الدعاء)). پنج نوع گناه را هم در آن امیرالمؤ منین به پروردگار عرض مى كند: گناهانى كه جلوى دعا را مى گیرند، گناهانى كه عذاب نازل مى كنند و... یعنى از اول دعا، استغفار است ؛ تا آخر دعا هم باز همین استغفار است . عمده مضمون این دعاى كمیل ، طلب مغفرت و آمرزش است . مناجاتى سوزناك و آتشین در طلب آمرزش از پروردگار است . این ، امیرالمؤ منین است . استغفار، این است .
عزیزان من ! انسان در عالى ترین شكل و متكاملترین نوع زندگى ، آن انسانى است كه بتواند در راه خدا حركت بكند و خدا را از خود راضى كند و شهوات ، او را اسیر خود ننماید. انسان درست و كامل ، این است . انسان مادى كه اسیر شهوت و غضب و هواهاى نفسانى و خواسته ها و احساسات خود است ، انسان حقیرى است ؛ هرچند هم به ظاهر بزرگ باشد و مقام داشته باشد. رئیس جمهور بزرگ ترین كشورهاى دنیا و دارنده بزرگترین ثروتهاى جهان كه نمى تواند با خواهشهاى نفسانى خود مقابله و مبارزه كند و اسیر خواهشهاى نفس خود است ، انسان كوچكى است . اما انسان فقیرى كه مى تواند بر خواسته هاى خود فایق بیاید و راه درست را كه راه كمال انسان و راه خ داست بپیماید، انسان بزرگى است .
... در یك جمله هم از روز بیست و یكم سال چهلم هجرت كه روز شهادت امیرالمؤ منین (ع ) است یاد بكنم . مثل امروزى ، كوفه چه حال و وضعى داشته است . شما آن لحظه اى را به یاد بیاورید كه همه در تهران فهمیدند امام بزرگوار از دنیا رفته است . دیدید چه ولوله اى شد، چه زلزله اى به وجود آمد و چه دلهایى از جا كنده شد. البته امام مدتى بیمارى داشتند، سابقه بود، بعضى انتظار داشتند، این بیم و دغدغه در ذهنها بود؛ اما امیرالمؤ منین تا ساعتى قبل از آن ، در میان مسجد، خفتگان را بیدار مى كرد. صداى اذان آن بزرگوار، شاید در فضاى كوفه پیچیده بود. لحن ملكوتى آن بزرگوار را مردم تا همین روزهاى آخر، تا دیرورز و دیشبش شنیده بود. ناگهان دیدند كه صدایى بلند شد و هاتفى با لحن غم انگیزى فریاد كرد((الا تهدمت اركان الهدى تقتل على المرتضى )). مردم كوفه بعد هم همه دنیاى اسلام خبر شهادت امیرالمؤ منین را به این ترتیب شنیدند.
البته امیرالمؤ منین ، خودشان بارها و بارها خبر داده بودند و از نزدیكان امیرالمؤ منین تقریبا همه آن را مى دانستند. در زمان پیامبر(ص ) به هنگام جنگ خندق ، امیرالمؤ منین (ع ) كه جوان نوخاسته بیست و چند ساله اى بود با عمرو بن عبدود مبارزه كرد و آن پهلوان معروف عرب را كه قریش و غیر قریش او را بزرگ مى شمردند و یقین داشتند كه او دیگر كار پیامبر و مسلمانان را یكسره خواهد كرد به درك واصل كرد و برگشت و در این مبارزه ، پیشانى حضرت زخم برداشت و خون از پیشانى مبارك امیرالمؤ منین نازل شد. او خدمت پیامبر آمد. آن حضرت ، نگاهى كردند. خون چهره امیرالمؤ منین ، دل پیامبر را سوزاند. این جوان مبارز، این جوان فداكار، این جوان محبوب و عزیز، رفته این كار بزرگ را هم كرده و برگشته پیشانیش خون آلود شده است . پیامبر(ص ) فرمودند: على جان ! بنشین . امیرالمؤ منین نشست . پیامبر دستمال خواستند، خودشان شاید خونها را تمیز كردند و بعد هم به دو نفر از آن خانم هایى كه ماءمور بستن زخمها بودند، فرمودند كه زخم على را خوب ببندید و مرتب كنید. وقتى این سفارشها را كردند، ناگهان مثل این كه چیزى به یاد پیامبر آمد و شاید چشمهاى آن حضرت پر از اشك شد. نگاهى به امیرالمؤ منین كردند و گفتند: على جان ! امروز زخم تو را بستیم ؛ اما آن روزى كه محاسن تو از خون سرت خضاب خواهد شد، من كجا هستم ؟ ((این اءكون اذا خضبت هذه من هذه )). بنابراین ، همه چنین روزى را انتظار داشتند؛ خود حضرت هم بارها مى فرمودند.
((محمد بن شهاب زهرى )) در روایتى مى گوید((كان امیرالمؤ منین یستبع قاتله )). یعنى كاءنه بى تابانه منتظر این بود كه این قاتل و این شقى بیاید، كار خود را انجام بدهد. حركت زمان را كند مى شمرد كه این حادثه انجام بگیرد. دائما مى فرمود كه ((متى یكون اذا خضبت هذه من هذه )). حضرت منتظر بودند، نزدیكان هم مى دانستند؛ اما حادثه این قدر بزرگ بود كه با این كه از پیش خبر داده شده بود، همه را منقلب كرد. حضرت را به منزل آوردند. روایتى را در بحار دیدم كه نقل شده بود كه حضرت گاهى از هوش مى رفتند و گاهى به هوش مى آمدند. دخترشان ام كلثوم در مقابل حضرت نشسته بود و اشك مى ریخت و گریه مى كرد. یك بار كه حضرت چشمشان را باز كردند، این تعبیر را دارد كه فرمودند:((لاتعزینى یا ام كلثوم )) به زبان ما یعنى دخترم ! با گریه و اشكهاى خودت دل من را جریحه دار نكن و نسوزان((فانك لوترین ما اراى لم تبك )). اگر تو آن چیزى را كه من در مقابلم مى بینم ، مى دیدى ، گریه نمى كردى((ان الملائكة من السموات السبع بعضهم خلف بعض و النبیون یقولون انطلق یا على )). طبق این روایت ، فرمود كه فرشتگان آسمانها از هفت آسمان پشت سر یكدیگر جمع شده اند. در مقابل من ، پیامبران بزرگ الهى همه اجتماع كرده اند و همه خطاب به من مى گویند: على جان ! بیا به طرف ما((فما اءمامك خیر لك مما انت فیه )).
... پروردگارا! كشور و جامعه و مردم و دلهاى ما را علوى بفرما. ما را به معناى واقعى كلمه تابع امیرالمؤ منین قرار بده .خطبه هاى نماز جمعه ، 12/11/1375رفتار علوى را پیشه كنیم 
((درسهایى از زندگانى حضرت على (ع ))
همه باید از رفتار و كردار على (ع ) درس بگیرند 
حالا به تدریج وارد مناقب نوع دوم مى شویم كه براى من و شما باید درس ‍ باشد. نمى شود ما ادعاى تشیع بكنیم و خود را متخصصین به على بن ابى طالب بدانیم اما در عمل از اعمال و رفتار على بن ابى طالب در ما چیزى نباشد! این اعمالى كه طبق این روایات از امیرالمؤ منین (ع ) نقل شده است این براى همه ما حجت است . براى همه ما معیار است ، همه مسئولین كشور، آحاد مردم ، افرادى فقیر هستند، افرادى كه داراى علم هستند، افرادى كه در صحنه هاى رزمند، همه و همه باید از این رفتار و كردار امیرالمؤ منین (ع ) درس بگیرند یعنى یك وجود چندین جانبه است و در هر جانب حجت خداست بر مردم یعنى نمایشگر راه خداست براى كسانى كه مى خواهند راه خدا را بروند. حالا یك روایت این هم باز از منابع اهل سنت نقل شده است كه از انس بن مالك نقل شده است كه امیرالمؤ منین (ع ) را آوردند با شصت و چند جراحت ظاهرا از جنگ احد بوده است . امیرالمؤ منین در خانه افتاد، شصت و چند جراحت در جنگ شوخى نیست . پیغمبر، دو زن جراح یا پرستار را مامور كرد كه به آن بزرگوار برسند. آنها گفتند این پیكر این طور كه ما مى بینیم بر او خائف هستیم یعنى احتمال دارد كه این قابل مداوا نباشد، خود نبى اكرم (ص ) و مومنین مى آمدند از این بزرگوار عیادت مى كردند و مى رفتند و راوى همین انس بن مالك است ، مى گوید: از سر تا پا پر بود از جراحت بدن مبارك او، پیغمبر(ص ) با دستش ‍ روى این جراحات را مسح مى كرد و از طریق معجزه اى این بزرگورا را خوب كرد. پیغمبر مسح مى كرد و جراحت ها یكى یكى خوب مى شد یعنى به طریق عادى ممكن نبود، این قدر حال آن حضرت سخت بود.
حالا كسى در جبهه آن فداكارى را كرده ، چندین مرتبه با شمشیر خود بلا را به ظاهر از جان پیغمبر دور كرده است ، لشكر را كه فرارى شده بودند با مقاومت خود برگردانده ، یعنى یك تنه كار هزار نفر یا هزاران نفر را انجام داده بعدا این همه جراحت دیده حالا مسلمانها دسته دسته دارند مى آیند عیادتش و مى روند، پیغمبر مى آید و این قدر محبت مى كند. اینجا جاى غرور است ، لغزشگاه در این جا براى ما آدمها آن غرورى است كه براى ما پیدا شود. این لطف پیغمبر، این محبت مومنین ، آن كار درخشانى كه كردند، این شفاى مرض ، حالا ببینید این انسان در این نقطه اى كه محل شدید لغزش و غرور است برخوردش چیست ، نگفت من ایستادگى كردم ، گفت خدا شكر مى كنم كه كارى كرد كه من فرار نكنم ، خدا را شكر مى كنم كه كارى كرد كه من پشت به دشمن نكنم ، ببینید این روحیه ، آن روحیه برجسته اى است كه ما باید بگیرم ، اگر كار برجسته اى در خودمان سراغ داریم خودمان را شكر نگوییم ، ما كى هستیم ما چه كاره هستیم ؟ خدا شكر بگوییم . خداى متعال در دو جاى قرآن از این عمل امیرالمؤ منین (ع ) طبق روایت شكر گذارى كرد. این در عمل ، ما بین خودش و خداست و كوبیدن پتك بر روى آن پیل مستى كه در وجود ماست و نامش نفس ماست كه سربلند مى كند مثل یك پیل بان زرنگ باید دائم با چكش بر سر او بكوییم و الارم مى كند و دیگر قابل كنترل نیست .
انفاق علوى 
یك روایت دیگر كه از طرق ((عامه )) نقل شده است و ((تاریخ بلاذرى )) و كتاب ((فضائل احمد)) آن نقل كرده اند در رابطه با انفاق امیرالمؤ منین (ع ) است : كانت قلة على اربعین الف دینار)) ظاهرا مربوط به دوران بیست و پنچ ساله است كه آن بزرگوار فراغت بیشترى داشته اند و به آباد كردن ملك ، چاه و از این كارها مى پرداختند و زمین زیادى را حضرت به دست خودش آباد كرده بود. حتى در یك روایت دارد كه ((بكده بده و عرق جبینه )) یعنى این نبود كه كارگرى را در اختیار بگیرد و آنها این كارها را انجام بدهند. نه ، بلكه خودش با بازوى خودش كلنگ را بر مى داشت و چاه مى كند و زمین را آباد مى كرد و خوب ، درآمد زیادى هم داشت . زمین هاى حاصلخیزى در اطراف مدینه وجود داشت ، در یك سال چهل هزار دینار درآمد ملكى او بود كه گندم و خرما و از این قبیل چیزها كاشته بود و برداشته بود و مبلغ چهل هزار دینار هم درآمد او در یك سال بود. این چهل هزار دینار در آمد یك سال خود را همه را به صورت صدقه داد. درست خرج را در ذهنتان مزه مزه بكنید، تمام درآمد سال خودش را امیرالمؤ منین صدقه داد. پول دیگرى هم نداشت كه حالا خیال كنیم زندگى را از آن طریق گذراند و دنباله اش این است . همان روزى كه این اموالش را صدقه داد، به بازار آمد و شمشیرش را در معرض بیع گذاشت كه تا آن را به معرض فروش قرار دهد، گفتند یا امیرالمؤ منین امروز شما چهل هزار دینار پول و یا جنس داشتى و صدقه داده اى و حالا مى خواهى شمشیرت را به فروش برسانى ؟ طبق این روایت فرمود((اگر شام شب را داشتم ، شمشیرم را نمى فروختم )). اینها افسانه نیست بلكه اینها واقعیت است و این براى این است كه من و شما از این درس بگیریم كه از پرداختن خمس مال خود، ربع و نصف و عشر مال خودمان و زكات واجب خودمان و انفاق به مستحقین این قدر ابا مى كنیم ، این نمى شود.
امیرالمؤ منین (ع ) به عنوان نمونه عالى است  
امیرالمؤ منین (ع ) به عنوان عالى است . البته مثل او نه شما، نه ما، نه بزرگترهاى ما، نه انسانهاى عالى مقام به حد امیرالمؤ منین نمى رسند. این امر واضحى است . من یك وقتى در خطبه چند سال قبل از این گفتم كه ماها نمى توانیم مثل امیرالمؤ منین (ع ) باشیم . یك نفرى نامه نوشت كه شما خوب عذرى را پیدا كردید كه مى گوید؛ ما نمى توانیم مثل امیرالمؤ منین باشیم . نه ، این چیزى را كه گفتم عذر نیست . امام باقر (علیه الصلاة و السلام ) طبق روایت ، كارهاى امیرالمؤ منین را نگاه كرد و گریه كرد و گفت((چه كسى طاقت دارد، كه مثل این عمل كند؟)) و بعد فرمود((تنها كسى كه در میان اهل بیت مى توانست خودش را شبیه على (ع ) بكند امام سجاد و سید الساجدین بود.)) تازه آن هم شبیه به امیرالمؤ منین بود و مگر كسى مى تواند مثل او باشد و خودش هم فرمودند((الا انكم لاتقدرون الى ذلك )) طبق آنچه كه در خطبه نهج البلاغه است .
اما این نقل ها براى این نیست كه ما مثل او باشیم كه من و شما هم بگوییم خوب ما هم كه نمى توانیم مثل او باشیم . بكله براى این است كه در این جهت حركت كنیم ، همه باید در این جهت حركت كنند. بعد از شهادت امیرالمؤ منین پیش ابن عباس نام آن بزرگوار آمد و گفت : او براى خودش ‍ هیچ چیزى جمع نكرد. او براى خودش هیچ كار مادى نكرد، هیچ چیزى را ترجیح نداد مگر خدا را در همه كارها قصد او خدا بود، هدف او فقط و فقط كسب رضایت خدا بود. كه این آیه شریفه ((و من الناس من یشرى نفسه ابتغاء مرضاة الله ))كه در اول خطبه خواندم و آخرش هم ((والله رئوف بالعباد)) است (بقره /207) امیرالمؤ منین (ع ) مصداق كامل این آیه شریفه است . بعد ابن عباس گفت((به خدا، دنیا و این زینتها و زخارف و ثروتها و خوشى هاى دنیا در چشم او كوچكتر و سبكتر از بند كفش او بود. در میدان جنگ همانند شیر درنده بود، آن وقتى كه جاى گفتگو و افاده و علم و معرفت بود مثل دریا بود. اگر حكماى عالم جایى جمع مى شدند در میان آنها آن كسى كه باید حكمت را از او بیاموزند، او بود، هیهات قد مضى درجات الاولى )).
دل آن بزرگوار پر از خون بود  
... این اجمالى از زندگى حضرت امیرالمؤ منین (ع ) بود. البته اگر ما بخواهیم روایات مربوط به زندگى آن بزرگوار و اخلاقیات و فضائل و مناقب آن بزرگوار را خوب خلاصه كنیم ، خلاصه آن شاید حدود صد برابر این چیزى مى شود كه من در اینجا آمدم و خواندم و از طرق شیعه و سنى نقل شده است . باید در این راه حركت كنیم و برویم و این بزرگوار یكى از معجزات خدا در تاریخ بود و حادثه شگفت آور، وجود این بزرگوار بود و حادثه شگفت آور دیگر این بود كه قدر امیرالمؤ منین را در زمان خودش ندانستند. این هم واقعا از آن حادثه شگفت آور و تلخ است . كار را به جایى رساندند كه آنطورى كمه در نهج البلاغه و احوال آن بزرگوار است بطور مكرر ایشان در زمان حكومت خودشان از دست مردم به خداى متعال شكوه مى كردند، دل آن بزرگوار پر از خون بود، با این همه سعه صدر و با این همه گذشت در راه خدا و در راه احكام الهى ، این بزرگوار در نهایت ضیق و عسرت در دوران زندگیش قرار گرفته بود. بالاخره مثل این روزها آن بزرگوار به لقاء خداى متعال پیوست و دو سه جمله اى از حالات این روزها را خیلى كوتاه عرض ‍ مى كنم ، بر اینكه این جلسه ما بیاد آن بزرگوار آمیخته بشود و مخ تصرى ذكر مصیبت امیرالمؤ منین (علیه الصلاة و السلام ) را عرض مى كنم . وقتى كه آن ضربت غدرآمیز بر سر مبارك امیرالمؤ منین وارد شد منادى در كوفه فریاد برآورد((تهدمت والله اركان الهدى )) پایه هاى هدایت ویران شد و مردم فهمیدند كه چه اتفاقى افتاده است . اگر كسى بخواهد یك تصور از آن روز در ذهن داشته باشد كه آن محبوب دلها، اگر چه نافرمانى مى كردند اما او را دوست مى داشتند. كسى نمى توانست امیرالمؤ منین را دوست نداشته باشد و خبر شهادت آن بزرگوار چه به روز مردم آورد، بیاد بیاورید آنچه را كه در زمان خودمان در ایام بیمارى امام بزرگوارمان و بعد از رحلت آن بزرگوار پیش آمد، دیدید چه غوغایى در دلهاى مردم بوجود آمد؟! این یك مقدارى ممكن است وضع را براى ما تقریب بكند، در شهر كوفه غوغایى بپا شد، با وجود اینكه این غوغاى مردم هست ، خانواده امیرالمؤ منین بلاشك احساس غربت مى كردند. براى این كه مى دانستند آن بزرگوار با این مردم چگونه بود و از دست این مردم چه كشید. حضرت را با آن حال كسالت سخت و مسمومیت شدید و با آن چهره خون آلود و محاسن خونین به منزل آوردند و دو روز تقریبا آن بزرگوار در آن حال بودند و این خانواده در حال نهایت نگرانى و اضطراب كه آیا سرنوشت این بزرگوار چه خواهد شد. طبیب آوردند و معاینه كردند و بعد فهمیدند كه آن بزرگوار مسموم شده است آنوقت دیگر همه از حیات امیرالمؤ منین علیه الصلاة و السلام ناامید شدند((اصبغ بن نباته )) نقل مى كند كه رفتم عیادت آن بزرگوار وقتى وارد شدم دیدم چهره آن حضرت به قدرى زرد بود كه آن پارچه زردى كه به فرق سر مبارك بسته بودند، نمى شد فهمید صورت حضرت زردتر است یا آن پارچه ! این اثر كسالت و جراحت زهر شدید بود. بعد هم مى گوید: از خانه كه به بیرون آمدم غوغاى مردم نشان مى داد كه امیرالمؤ منین علیه الصلاة و السلام از دنیا رفته است و به شهادت رسیده است .
این رفتار امیرالمؤ منین با ایتام است  
... یادداشت مى كردم كه بیاورم این روایت این بود كه از ((ابوالطفیل )) نامى نقل مى كنند كه مى گوید امیرالمؤ منین در دروان حیات خود به یتیم ها خیلى اهمیت مى داد و یتیم ها را نوازش مى كرد. مى گفت من پدر این یتیمها هستم . آن قدر امیرالمؤ منین با انگشت مبارك خود عسل از ظرف برداشته بود و این یتیم را كه روى زانوى خود نشانده بود و عسل به دهان این بچه هاى یتیم گذاشته بود كه فلانى یكى از مسلمانان آن روز گفته بود آرزویم این است كه من هم یتیم بودم . ایتام این قدر مورد لطف و محبت امیرالمؤ منین قرار مى گرفتند. این رفتار امیرالمؤ منین با ایتام است . لذا این حرفى معروف است بین جویندگان و شاید در برخى كتاب ها هم باشد مجروح شدنش و مسموم شدن ، احتیاج به شیر پیدا كرده بود، دیدند چندین بچه یتیم كاسه هاى شیر را به دست گرفته و اطراف خانه امیرالمؤ منین جمع شدند.جمهورى اسلامى ، 8/1/1371، شماره : 3709، ص : 14
چهارشنبه 10/9/1389 - 6:41
اهل بیت
نام كتاب : سخنان حسین بن على (ع ) از مدینه تا كربلا

مؤ لف : محمّد صادق نجمى
باز هم بیان انگیزه قیام
حسین بن على علیهم لسلام در این سخنرانى خود، مفاسد و جنایات دشمن نیرومند و ستمگر اسلام همچون بنى امیه را با تمام قدرت و كمال و شهامت مورد بررسى قرار داده و وضع آنان را با موقعیت مذهبى و مسؤ ولیت رهبرى خویش مقایسه و تطبیق مى كند و بدین گونه علت و انگیزه حركت و قیامش را با استناد به گفتار رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله براى چندمین بار توضیح مى دهد و مبارزه با حكومت اموى را كه به صورت یك فریضه و یك مسؤ ولیت و وظیفه بر آن حضرت متوجه گردیده است را اعلام مى نماید. حكومتى كه اسلام را ملعبه خویش قرار داده و دست به تغییر و تحریف احكام قرآن و قوانین پیامبر زده است همان انگیزه اى كه به هنگام حركت از مدینه در وصیتنامه اش تذكر داد و همان هدفى كه آن روز برادرش محمد حنفیه را در جریان آن قرار داد:
انگیزه قیام و مبارزه من پیدایش ظلم و فساد و تغییر قوانین اسلام است . و هدف از این حركت انقلابى ، جز امر به معروف و نهى از منكر و از بین بردن مفاسد و پیاده كردن احكام فراموش شده و تغییر یافته اسلام چیز دیگر نیست :((اُرِیدُ اَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَاَنْهى عنِ الْمُنْكَرِ واَسِیرُ بِسِیْرَةِ جدّى ...)).
و در این سخنانش هم مى گوید: ((مَنْ رَاى سُلْطاناً جائراً ... فَلَمْ یُغَیِّرْ عَلَیْهِ بِفعْلٍ ... كان حَقّاً عَلَى اللّه اَنْ یُدْخِلَهُ مُدْخَلَهُ ...))
و این است انگیزه قیام حسین بن على علیهما السلام از زبان آن حضرت .
قرآن مجید هم علت انقراض و از هم پاشیده شدن ملتها و شكست قوانین انبیا را عملى نبودن مساءله امر به معروف و نهى از منكر معرفى نموده و چنین مى گوید:(( (فَلَوْلا كانَ مِنَ الْقُرونِ مِنْ قَبْلِكُمْ اءُولوُا بَقِیَّةٍ یَنْهَونَ عَن الْفَسادِ )(113).))
((چرا در نسلهاى گذشته یك عده مردم صاحب فكر و داراى عقل و هوش نبودند كه با فسادها مبازره كنند تا در اثر مفاسد، منقرض و فانى نگردند؟!)).
شهادت یا اعتراف به واقعیت
در زیارت حسین بن على علیهما السلام كه مى گوییم :((اَشْهَدُ اَنَّكَ قَدْ اَقَمْتَ الصَّلوةَ وَاَتَیْتَ الزَّكوةَ وَاَمَرت بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَیْتَ عَنِ الْمُنْكَر)) در اینجا شهادت مسلما به مفهوم متعارف آن یعنى گواهى كردن و اثبات یك موضوع مادى و حقوقى نیست بلكه بیان یك حقیقت معنوى و اعتراف به یك واقعیت (114)، روى یك هدف مقدس و انگیزه معنوى است .
یعنى من این موضوع را مى فهمم و این واقعیت را درك و لمس مى كنم كه نهضت و قیام تو به منظور امر به معروف و نهى از منكر بود نه براى دعوت اهل كوفه و یا به علل دیگر واگر علل دیگرى نیز در این رابطه بوده و تلاشهایى صورت گرفته همه آنها مقدمه اى براى تحقق بخشیدن بر این هدف و براى نیل بر این آرمان بود كه ((وَجَاهَدْتَ فِى اللّه حَقَّ جِهاده ))
آیا حسین بن على (ع ) در قیام خویش به شرایط امر به معروف توجه ننموده است ؟
اینك همان گونه كه در بخش اول این كتاب اشاره نمودیم (115) این سؤ ال مطرح مى گردد كه فقها و دانشمندان اسلامى امر به معروف و نهى از منكر را با این شرط مقید مى سازند كه براى شخص امر به معروف و نهى از منكر كننده نباید خطرى متوجه گردد ولى در قیام حسین بن على علیهما السلام كه به هدف امر به معروف و نهى از منكر انجام گرفته است به شرط یاد شده توجهى نگردیده و آن حضرت دراین راه از بزرگترین خطر كه كشته شدن خود و یارانش با آن وضع فجیع و اسارت زنان و فرزندانش با آن وضع اسف انگیز مى باشد استقبال نموده است در صورتى كه مى دانیم احكام فقهى چیزى جز گفتار و رفتار پیامبر اكرم و ائمه هدى علیهم لسلام نیست .
پاسخ اینكه :
شرط یاد شده یك شرط كلى و عمومى است و به موارد خاص و استثنایى این حكم ناظر نیست . و براى روشن شدن مطلب باید دو موضوع زیر مورد توجه و ارزیابى قرار بگیرد:
1 -
موقعیت شخص عاصى .
2 -
موقعیت امر به معروف و نهى از منكر كننده .
اول :
اگر گناه و معصیت از كسى صادر مى شود كه از نظر موقعیت اجتماعى و سیاسى در سطحى است كه عمل وى براى دیگران سرمشق و الگو است و روش او به صورت یك بدعت در میان جامعه پیاده خواهد گردید، در این صورت سكوت هر مسلمان متعهد و آگاه گناهى است غیر قابل عفو و معصیتى است نابخشودنى و باید چنین مسلمانى گرچه امر به معروف و نهى از منكر نمودن ، منجر به ضرر مالى و جانى وى گردد، در مقابل آن قیام كند كه در صورت امكان از آن گناه كه به صورت یك بدعت در جامعه پیاده مى گردد، جلوگیرى نموده مرتكب آن را در سر جاى خود بنشاند، و اگر امكانات به این اندازه به وى اجازه نمى دهد، حداقل از راه گفتار، مخالفت خویش را در مقابل آن عمل اعلام نماید و دیگر نباید در این مورد، مساءله تاءثیر گفتار و نبودن ضرر مطرح شود.
روش گروهى از پیروان خاص امیر مؤ منان علیه السلام در مقابل عملكرد بدعتگزاران و ستمگران ، مى تواند شاهد و دلیل بر این گفتار باشد.
میثم ها، حجرها، ابوذرها و دهها نفر از شیعیان متعهد و شاگردان مكتب تشیع كه در مقابل ستمگران ایستادگى نمودند، نه تنها براى دفاع از كیان و موجودیت اسلام و ولایت و جلوگیرى از به وجود آمدن یك خط انحرافى و التقاطى و حفظ خط اصیل و مستقیم اسلام بلكه گاهى براى جلوگیرى از به وجود آمدن كوچكترین انحراف و اعوجاج و بر سر یك مساءله و یك حكم به ظاهر كوچك از احكام اسلام از جان و مال و منال و از جان فرزندان خویش گذشتند.
دوم :
باید شخصیت امر به معروف و نهى از منكر كننده را در نظر گرفت ، كسانى كه مؤ سس و بنیانگذار مذهب و عهده دار رسالت و تبلیغ احكام الهى هستند یعنى پیامبران و همچنین آنان كه حافظ و ((علت مبقیه )) و نیروى پاسدارى از این احكام مى باشند یعنى ائمه هدى و پیشوایان مذهبى و جانشینان آنان در مقابل احكام الهى و قوانین آسمانى وظیفه خاصى دارند خارج از این برداشت و حكم فقهى كه در سؤ ال مطرح گردید.
و به تعبیر دیگر این حكم فقهى كه مورد بحث است مربوط به بنده و جنابعالى است ولى براى انبیا و اولیا و پاسداران واقعى اسلام و قرآن وظایفى خاص و سنگین ترى وجود دارد كه فوق این وظیفه ها و برنامه هاست .
و اگر بنا بود هر پیامبرى در انجام وظیفه و ماءموریت خویش از راه همان شرایطى كه براى عموم وجود دارد پیش برود نه جنگ و ستیزى در میان آنان و دشمنانشان وجود داشت و نه از احكام و تعالیمشان در روى زمین اثرى .
حضرت ابراهیم آنگاه كه به مبارزه با بت پرستى برمى خیزد و در مقابل سیل عظیم انسانها و قدرت طاغوتها قرار مى گیرد و یكایك بتها را درهم مى شكند، از هیچ ضررى ترس و واهمه ندارد.
و حضرت یحیى كه خود، صاحب رسالت و شریعت نیست بلكه پاسدارى شرایع گذشته را مستقیما از سوى خدا به عهده گرفته است در مقابل طاغوت زمان خویش با یك ازدواج غیرمشروع به مخالفت برخاسته و تا آنجا به این مبارزه ادامه مى دهد كه سر بریده اش در میان طشتى در مقابل آن طاغوت قرار مى گیرد.
و این است راز اینكه حسین بن على علیهما السلام همین جریان را در طول راه كربلا تكرار مى كند و مى فرماید:((اِنَّ رَاءْسَ یَحْیَى بْنِ زَكَرِیّا اُهدِىَ اِلى بَغِی مِنْ بَغ ایا بَنِى اِسْرائیل ...)) كه پاسداران وحى و قافله سالاران شرایع را وظیفه دیگرى است .سكوت كفرگونه
و این همان حقیقتى است كه امیرمؤ منان علیه السلام در جنگ صفین بیان داشت آنگاه كه پیرمردى از شامیان در میان دو صف ظاهر گردید و صدا كرد یا اباالحسن یا على ! با شخص تو كار دارم و مى خواهم تو را ببینم ، آن حضرت نیز از میان صفوف لشكر خویش بیرون آمد چون به همدیگر نزدیك شدند مرد شامى چنین گفت :
یا على ! تو در اسلام داراى سابقه طولانى و خدمات بس ارزنده و شایانى هستى آیا حاضرى پیشنهادى بكنم تا این همه خون مسلمانان بر زمین نریزد؟
امیرمؤ منان علیه السلام فرمود: پیشنهاد تو چیست ؟ عرضه داشت شما به عراق برگردید و تو باشى و مردم عراق و ما به شام برگردیم و ما باشیم و مردم شام نه ما مزاحم شما باشیم و نه شما مزاحم ما.
امیرمؤ منان علیه السلام در پاسخ وى فرمود:
((پیشنهاد تو را كه از روى علاقه و خیرخواهى بود فهمیدم درباره این جنگ من نیز زیاد فكر كردم و شبها را به بیدارى بسر بردم و سر و تهش را ملاحظه نمودم بالا خره خود را بر سر دو راهى جنگ و كفر یافتم و جنگ را بر كفر ترجیح دادم ؛ زیرا خداوند از اولیاى خود راضى و خشنود نخواهد گردید آنگاه كه در روى زمین معصیت شود و آنان مهر سكوت بر لب بزنند و به وضع موجود راضى بوده و دست از امر به معروف و نهى از منكر بردارند، پس جنگ با اینها (معاویه و پیروانش ) را آسانتر از تحمل كردن زنجیرهاى جهنم دریافتم (116))).
به طورى كه ملاحظه مى نمایید، امیرمؤ منان علیه السلام سكوت در مقابل گناهان را براى خود گناهى بس بزرگ و در سطح كفر و دورى از اسلام معرفى مى كند و سكوت اولیاى خدا را در مقابل معاصى موجب نارضایى و عدم خشنودى خدا.
بخش دوم : از مكه تا كربلا: در پاسخ ابوهرم
متن سخن :
((یا اَباهِرَمٍ! اِنَّ بَنِى اُمَیَّةَ شَتَمُوا عِرْضِى فَصَبَرْتُ وَاَخَذُوا مالى فَصَبَرْتُ
وَطَلَبُوا دَمِى فَهَربْتُ وَاَیْمُاللّه لِیَقْتُلُونى فَیَلْبَسهُمُ اللّهُ ذُلاّ شاملاً
وَسیْفاً قاطِعاً وَیُسلِّطُ عَلَیْهِمْ مَنْ یُذِلَّهُمْ حَتَّى یَكُونُوا اَذَلَ مِنْ قَوْمِ سَبَاءٍ
اِذْ مَلِكَتْهُمُ امْرَاةٌ فَحَكَمَتْ فى اَمْوالِهِمْ وَدِمائهِمْ
))(117).
ترجمه و توضیح لغات :
شَتْم : فحش و ناسزا گفتن . عِرْض : آبرو. هَرب : گریختن . ذُلّ (با ضم ): خوارى و ذلّت . شامل : فراگیر، مى گویند شَمِلَهُ: او را فرا گرفت .
ترجمه و توضیح :
در منزل
((رهیمه )) مردى از مردم كوفه به نام ((ابوهرم ))(118) به خدمت حسین بن على علیهما السلام رسید و عرضه داشت (( یَا ابْنَ رَسُولِاللّهِ ما الّذى اَخْرَجَكَ عَنْ حَرَمِ جَدِّكَ؛)) چه انگیزه اى تو را واداشت كه از حرم جدت بیرون بیایى ؟)).
امام علیه السلام در پاسخ وى چنین فرمود:
((اى اباهرم ! بنى امیه با فحاشى و ناسزا گویى احترام مرا درهم شكستند من راه صبر و شكیبایى را در پیش ‍ گرفتم . و ثروتم را از دستم ربودند، باز هم شكیبایى كردم ولى چون خواستند خونم را بریزند از شهر خود خارج شدم و به خدا سوگند اینان (بنى امیه ) مرا خواهند كشت و خداوند آنها را به ذلت فراگیر و شمشیر برنده مبتلا كرده و كسى را بر آنان مسلط خواهد نمود كه به ذلت و زبونیشان بكشاند و به قتلشان برساند و ذلیل تر از قوم سباء گرداند كه یك نفر زن به دلخواه خود بر مال و جانشان حكومت و فرمانروایى نمود)).
نتیجه
گفتگوهاى امام علیه السلام با افراد مختلف برخلاف سخنرانیهاى عمومى آن حضرت خیلى فشرده و كوتاه و پاسخى را كه به
((ابوهرم )) داده است یكى از آن موارد است ولى در عین كوتاهى ضمن معرفى بنى امیه دو موضوع را تذكر داده یا دو مساءله را پیش بینى نموده است : شهادت خویش و سقوط حكومت بنى امیه و ذلت آنان .
و این سخن امام علیه السلام نیز تاءكیدى است بر تاءكیدات دیگر كه آن حضرت با علم و آگاهى ، شهادت را برگزیده و آنچه در آینده به وقوع پیوست او همان را به صورت قطع و به طور حتم و یقین پیش بینى مى نمود.
بخش دوم : از مكه تا كربلا: در پاسخ طرماح بن عدى و یارانش
متن سخن :
((اَما وَاللّه اِنِّى لاَرْجُو اَنْ یَكُونَ خَیْراً مااَرادَاللّهُ بِنا قُتِلْنا اَمْ ظَفَرْنا ...
فِمنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَما بَدَّلُوا تَبْدِیلاً.
اَللّهُمَّ اجْعَلْ لَنا وَلَهُمُ الْجَنَّةَ وَاجْمَعْ بَیْنَنا وَبَیْنَهُمْ فى مُسْتَقَرٍّ مِنْ رَحْمَتِكَ
وَرَغائبِ مَذْ خُورِ ثَوابِكَ ...
اِنَّ بَیْنَنا وَبَیْنَ الْقَوْمِ عَهْداً وَمیثاقاً ولَسْنا نَقْدِرُ عَلَى الا نْصِرافِ حَتّى تَتَصَرَّفَ بِناوَبِهِمُ الا مُورُ فى عاقِبَةٍ
)).
ترجمه و توضیح لغات :
قُتِلْنا (فعل مجهول است ): كشته شویم . ظَفَر: پیروزى . قضى نَحْبَهُ قَضاء: انجام دادن و به اتمام رسانیدن . نَحْب : عهد و پیمان كشته شدن در راه خدا را نیز نحب گویند؛ زیرا شهید خود را ملزم ساخته است تا پاى جان پیش برود و گویا با شهادت خویش به پیمانش وفا مى كند. مُسْتَقَرّ: پایگاه . رَغائب (جمع رَغْبَة ): چیز مورد علاقه و آنچه ثواب و اجر بزرگ از آن انتظار مى رود. مَذْخُور: ذخیره شده . عَهْد و میثاق : پیمان .
ترجمه و توضیح :
طبرى
(119) مى گوید: چهار تن به نام عمروبن خالد، سعد، مجمع و نافع بن هلال به همراهى طرماح بن عدى از كوفه حركت كرده بودند كه در منزل ((عذیب الهجانات )) با حسین بن على علیهما السلام مواجه گردیدند و در ضمن گفتگو با آن حضرت عرضه داشتند: یابن رسول اللّه ! ((طرماح )) در طول راه این اشعار را زیاد تكرار مى كرد و به جاى ((هدى )) براى شتران آنها را مى خواند:
((شترمن !از زجر و فشارم ناراحت نباش و پیش از صبح وهرچه زودترمراحركت بده .
بهترین سوارت را بهترین مسافرت را، تا به مردى برسانى كه آقایى و كرامت در سرشت و نژاد اوست .
آقاست و آزاد مرد است و داراى سعه صدر كه خداوند او را براى انجام بهترین امور به اینجا رسانده است .
خدایش تا آخر دنیا نگهدارش باد
))(120).
چون اشعار طرماح كه حاكى از اشتیاق فراوان او به درك حضور امام علیه السلام بود در حضور آن حضرت خوانده شد، امام علیه السلام در پاسخ آنان چنین فرمود:
((اما وَاللّه اِنِّى لاَرْجُو اَنْ یَكُونَ خَیْراً ...؛)) به خدا سوگند! امیدوارم اراده و خواست خدا درباره ما خیر باشد خواه كشته شویم یا پیروز گردیم )).
آنگاه امام علیه السلام از این مسافران عقیده و طرز تفكر مردم كوفه را سؤ ال نمود، عرضه داشتند یابن رسول اللّه ! امّا بزرگان و سران قبایل كوفه به عالى ترین و سنگین ترین رشوه از سوى ابن زیاد نایل گردیده اند و اما افراد دیگر، قلبشان با شما و شمشیرشان بر علیه شماست . سپس جریان كشته شدن قیس بن مسهر صیداوى (پیك امام ) را به آن حضرت اطلاع دادند. امام با شنیدن این خبر تاءسف بار، این آیه را خواند :
((فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهْ ...؛)) گروهى از مؤ منان به پیمان خود (شهادت در راه خدا) وفا نمودند و گروه دیگر در انتظار، به سر مى برند و عهد و پیمان خویش را تغییر نداده اند)). آنگاه امام علیه السلام چنین دعا نمود:((اَللّهُمَّ اجْعَلْ لَنا ولَهُمُ الْجَنَّة ...؛)) خدایا! بهشت را براى ما و آنان قرار بده و ما و آنان را در پایگاه رحمتت به مرغوبترین ثوابهاى ذخیره شده ات نایل بگردان )).
سپس
((طرماح )) سخن آغاز نمود و چنین گفت :
یابن رسول اللّه ! من به هنگام خروج از كوفه در كنار این شهر، گروه زیادى را دیدم كه اجتماع كرده بودند چون انگیزه این اجتماع را سؤ ال كردم گفتند: این مردم براى مقابله با حسین بن على و جنگ با او آماده مى شوند، یابن رسول اللّه ! تو رابه خدا سوگند كه از این سفر برگرد؛ زیرا من مطمئن نیستم حتى یك نفر از مردم كوفه به كمك و یارى شما بشتابد و اگر تنها این گروه را كه من دیدم در جنگ با تو شركت كنند، در شكست تو كافى است در صورتى كه هر روز و هرساعت كه مى گذرد بر نیروى انسانى و تسلیحات جنگى آنان افزوده مى شود.
طرماح ، چنین پیشنهاد كرد: یابن رسول اللّه ! من فكر مى كنم كه شما و من نیز در ركاب شما به سوى
((احبا)) كه منطقه سكونت قبیله ما ((طى )) و دامنه كوههاى سربه فلك كشیده است حركت كنیم ؛ زیرا این منطقه آنچنان از امنیت برخوردار و از تعرض دشمن به دور است كه در طول تاریخ ، قبیله ما در مقابل سلاطین ((عسان )) و همه سفید و سیاه مقاومت نموده و به جهت وضع جغرافیایى ویژه اى كه دارد هیچ دشمنى به این نقطه دست نیافته است ؛ گذشته از موقعیت جغرافیایى ، اگر شما ده روز در این نقطه توقف كنید، تمام افراد قبیله ((طى ))، سواره و با پاى پیاده به یارى شما خواهند شتافت و من خودم تعهد مى كنم كه بیست هزار نفر شمشیر به دست و شجاع از قبیله ام را به یارى تو برانگیزم كه در پیشاپیش شما با دشمن بجنگند تا هدف و برنامه شما روشن گردد.
امام در پاسخ و پیشنهاد طرماح فرمود: خدا به تو و به افراد قبیله ات جزاى خیر بدهد.
سپس چنین فرمود:
((اِنَّ بَیْنَنا وَبَیْنَ الْقَوْمِ عَهْداً وَمِیثاقاً ...؛)) در میان ما و مردم كوفه عهد و پیمانى بسته شده است و در اثر این پیمان امكان برگشت براى ما نیست تا ببینم عاقبت كار به كجا بینجامد)). چون طرماح تصمیم قاطع امام را دید، اجازه خواست تا از حضور آن حضرت مرخص شود و آذوقه اى كه براى فرزندانش تهیه كرده است در كوفه به آنان برساند و هرچه سریعتر براى یارى امام به او، لاحق گردد. امام نیز به او اجازه داد.
طرماح با عجله به خانواده اش سر زد و در مراجعت قبل از رسیدن به كربلا از شهادت امام علیه السلام و یارانش مطلع گردید.

چهارشنبه 10/9/1389 - 6:39
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته