تبیان، دستیار زندگی

تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم

روزی سراغ وقت من آیی که نیستم!

در آستان مرگ که زندان زندگی است

تهمت به خویشتن نتوان زد که زیستم

پیداست از گلاب سرشکم که من چو گل

یک روز خنده کردم و عمری گریستم!

<<شهریار>> 

جسم، ظرفی برای پختن غذا است که برای استفاده ما به ما قرض داده شده است تا پذیرای شادی

 باشد. آیا می ‌توانیم آن را در وضعیتی نامناسب به‌ خداوند پس دهیم ؟

آیا نباید آن را پاک و تمیز، درخشان و عاری از هر گونه گرد و غبار و زنگار به او پس دهیم؟

 هنگامیکه جشن زندگی شروع شد و ما این جسم را به امانت از او گرفتیم، از هر گونه آلودگی

 و پلیدی پاک بود. با استفاده کردن نادرست از آن، در اثر نفس و شهوت، حرص، کینه، خشم و

 حسد ضربه دیده و دچار آسیب شده است.

آن را با همان خلوصی که به شما داده به او برگردانید. آنگاه شما شایسته و لایق دریافت برکت

 و رحمت خداوند خواهید شد

خداوندا تو روزیِ مائی.

تو خود روزی و لذت برنده از آنی.

تو دهنده و مهیا كننده‌‌ی روزیِ مایی.

پس هر آنچه می خوریم نخست به ‌پیشگاه تو تقدیم می ‌‌كنیم.

همه چیز هدیه به‌ درگاه خدا است.

جزء جزء غذا در بُن خود، خدا است.

آتشی كه بدان غذا پخته می ‌‌شود، خدا است.

پخت نیز خدا است.

آن كه می ‌‌خورد خدا است.

فرآیندی كه غذای صرف شده را به نیرو تبدیل می ‌‌سازد نیز خدا است.

حدودای 1700 سال پیش در روم (اونوقت ها شما هنوز به دنیا نیومده بودین!) حاکمی بنام کلودیوس بوده که فکر میکرده سربازای مجرد از متاهل ها قویتر هستن. واسه همینم ازدواج رو ممنوع میکنه تا سربازاش نتوننن ازدواج کنن و بقول خودش قوی بمونن. هر کسی هم که سرپیچی میکرده کشته میشده. این وسط یک کشیش به نام ولنتاین، برای سربازای رومی خطبه عقد میخونده ! حالا اینکه اون زمانا خطبه هم بوده یا همینجوری بوده من نمیدونم والا، خلاصه حاکم از این جریان خبردار می‌شه و دستور می‌ده که ولنتاین روبندازن زندان.

والنتاین در زندان عاشق دختر زندانبان می‌شه. اینجاس که میگن خر بیار و باقالی بارکن! خلاصه نامه نگاری و sms بازی و اینا شروع میشه و هر بار که ولنتاین برای دخترک نامه ای مینوشته زیرش مینوشته “از طرف ولنتاین تو”. این که زیر همه کارت های روز ولنتاین می بینید که نوشتن “From your Valentine” از همونجا اومده. خوب کجا بودیم ؟ آهان. بالاخره این جناب ولنتابن چند روز بعدش بخاطر قانون شکنی اعدام میشه و چون جرمش هم رسوندن افراد عاشق به همدیگه بوده  از اون زمان ولنتاین رو بعنوان نماد یک عاشق تمام عیار مطرح کردن و روزشو روز عشق گذاشتن.

كسی ما را نمی پرسد

كسی ما را نمیجویید

كسی تنهایی ما را سراغی هم نمیگیرد

دلم در حسرت یك دست

دلم در حسرت یك دوست

دلم در حسرت یك یار مهربان مانده است

كدامین یار با خود میبرد ما را به جشن چلچراغ عشق ایا

پنجره ام باز است

نسیم می آید...

بنفشه ها را فرستاده ام
بدانی
که این بهار هم
به تـــو
فکر می کنم

***

غم به جراحت می‌ماند، یکباره می‌آید اما رفتنش، التیام یافتنش و خوب شدنش با خداست. و در این میانه، نمک روی زخم و استخوان لای زخم و زخم بر زخم، حکایتی دیگر است. حکایتی که نه می‌شود گفت و نه می‌توان نهفت. حکایت آتشی که می‌سوزاند، خاکستر می‌کند اما دود ندارد، یا نباید داشته باشد.       

وقتی خاطره های آدم زیاد میشه دیوار اتاقشون پر عکس میشه اما همیشه دلت واسه اونی تنگ میشه که نمیتونی عکسشو به دیوار بزنی...