طنز و سرگرمی
میگویند زنها در موفقیت و پیشرفت شوهرانشان نقش بسزایی دارند.
ساعد مراغه ای از نخست وزیران دوران پهلوی نقل کرده بود:
زمانی که نایب کنسول شدم با خوشحالی پیش زنم آمدم و این خبر داغ را به اطلاع سرکار خانم رساندم ...
اما وی با بیاعتنایی تمام سری جنباند و گفت «وای بر تو؛ فلانی کنسول است؛ تو نایب کنسولی؟!»
گذشت و چندی بعد کنسول شدیم و رفتیم پیش خانم؛ آن هم با قیافهایی حق به جانب...
باز خانم ما را تحویل نگرفت و گفت «وای بر تو؛ فلانی معاون وزارت امور خارجه است و تو کنسولی؟!»
شدیم معاون وزارت امور خارجه؛ که خانم باز گفت «وای بر تو؛ فلانی وزیر امور خارجه است و تو...؟!»
شدیم وزیر امور خارجه گفت «فلانی نخست وزیر است... وای بر تو!!!»
القصه آنکه شدیم نخست وزیر و این بار با گامهای مطمئن به خانه رفتم و منتظر بودم که خانم حسابی یکه بخورد و به عذر خواهی بیفتد.
تا این خبر را دادم به من نگاهی کرد؛ سری جنباند و آهی کشید و گفت: «وای برملتی که تو نخست وزیرش باشی!!
يکشنبه 8/9/1388 - 18:19
محبت و عاطفه
داستان من از زمان تولّدم شروع میشود. تنها فرزند خانواده بودم؛ سخت فقیر بودیم و تهیدست و هیچگاه غذا به اندازهء کافی نداشتیم. روزی قدری برنج به دست آوردیم تا رفع گرسنگی کنیم. مادرم سهم خودش را هم به من داد، یعنی از بشقاب خودش به درون بشقاب من ریخت و گفت،:
"فرزندم برنج بخور، من گرسنه نیستم." و این اوّلین دروغی بود که به من گفت.
زمان گذشت و قدری بزرگتر شدم. مادرم کارهای منزل را تمام میکرد و بعد برای صید ماهی به نهر کوچکی که در کنار منزلمان بود میرفت. مادرم دوست داشت من ماهی بخورم تا رشد و نموّ خوبی داشته باشم. یک دفعه توانست به فضل خداوند دو ماهی صید کند. به سرعت به خانه بازگشت و غذا را آماده کرد و دو ماهی را جلوی من گذاشت. شروع به خوردن ماهی کردم و اوّلی را تدریجاً خوردم.
مادرم ذرّات گوشتی را که به استخوان و تیغ ماهی چسبیده بود جدا میکرد و میخورد؛ دلم شاد بود که او هم مشغول خوردن است. ماهی دوم را جلوی او گذاشتم تا میل کند. امّا آن را فوراً به من برگرداند و گفت:
"بخور فرزندم؛ این ماهی را هم بخور؛ مگر نمیدانی که من ماهی دوست ندارم؟" و این دروغ دومی بود که مادرم به من گفت.
قدری بزرگتر شدم و ناچار باید به مدرسه میرفتم و آه در بساط نداشتیم که وسایل درس و مدرسه بخریم. مادرم به بازار رفت و با لباسفروشی به توافق رسید که قدری لباس بگیرد و به در منازل مراجعه کرده به خانمها بفروشد و در ازاء آن مبلغی دستمزد بگیرد.
شبی از شبهای زمستان، باران میبارید. مادرم دیر کرده بود و من در منزل منتظرش بودم. از منزل خارج شدم و در خیابانهای مجاور به جستجو پرداختم و دیدم اجناس را روی دست دارد و به در منازل مراجعه میکند. ندا در دادم که، "مادر بیا به منزل برگردیم؛ دیروقت است و هوا سرد. بقیه کارها را بگذار برای فردا صبح." لبخندی زد و گفت:
"پسرم، خسته نیستم." و این دفعه سومی بود که مادرم به من دروغ گفت.
به روز آخر سال رسیدیم و مدرسه به اتمام میرسید. اصرار کردم که مادرم با من بیاید. من وارد مدرسه شدم و او بیرون، زیر آفتاب سوزان، منتظرم ایستاد. موقعی که زنگ خورد و امتحان به پایان رسید، از مدرسه خارج شدم.
مرا در آغوش گرفت و بشارت توفیق از سوی خداوند تعالی داد. در دستش لیوانی شربت دیدم که خریده بود من موقع خروج بنوشم. از بس تشنه بودم لاجرعه سر کشیدم تا سیراب شدم. مادرم مرا در بغل گرفته بود و "نوش جان، گوارای وجود" میگفت. نگاهم به صورتش افتاد دیدم سخت عرق کرده؛ فوراً لیوان شربت را به سویش گرفتم و گفتم، "مادر بنوش." گفت:
"پسرم، تو بنوش، من تشنه نیستم." و این چهارمین دروغی بود که مادرم به من گفت.
بعد از درگذشت پدرم، تأمین معاش به عهده مادرم بود؛ بیوهزنی که تمامی مسئولیت منزل بر شانهء او قرار گرفت. میبایستی تمامی نیازها را برآورده کند. زندگی سخت دشوار شد و ما اکثراً گرسنه بودیم. عموی من مرد خوبی بود و منزلش نزدیک منزل ما. غذای بخور و نمیری برایمان میفرستاد. وقتی مشاهده کرد که وضعیت ما روز به روز بدتر میشود، به مادرم نصیحت کرد که با مردی ازدواج کند که بتواند به ما رسیدگی نماید، چه که مادرم هنوز جوان بود. امّا مادرم زیر بار ازدواج نرفت و گفت:
"من نیازی به محبّت کسی ندارم..." و این پنجمین دروغ او بود.
درس من تمام شد و از مدرسه فارغالتّحصیل شدم. بر این باور بودم که حالا وقت آن است که مادرم استراحت کند و مسئولیت منزل و تأمین معاش را به من واگذار نماید. سلامتش هم به خطر افتاده بود و دیگر نمیتوانست به در منازل مراجعه کند. پس صبح زود سبزیهای مختلف میخرید و فرشی در خیابان میانداخت و میفروخت. وقتی به او گفتم که این کار را ترک کند که دیگر وظیفهء من بداند که تأمین معاش کنم. قبول نکرد و گفت:
"پسرم مالت را از بهر خویش نگه دار؛ من به اندازهء کافی درآمد دارم." و این ششمین دروغی بود که به من گفت.
درسم را تمام کردم و وکیل شدم. ارتقاء رتبه یافتم. یک شرکت آلمانی مرا به خدمت گرفت. وضعیتم بهتر شد و به معاونت رئیس رسیدم. احساس کردم خوشبختی به من روی کرده است. در رؤیاهایم آغازی جدید را میدیدم و زندگی بدیعی که سراسر خوشبختی بود. به سفرها میرفتم. با مادرم تماس گرفتم و دعوتش کردم که بیاید و با من زندگی کند. امّا او که نمیخواست مرا در تنگنا قرار دهد گفت:
"فرزندم، من به خوشگذرانی و زندگی راحت عادت ندارم."
و این هفتمین دروغی بود که مادرم به من گفت.
مادرم پیر شد و به سالخوردگی رسید. به بیماری سرطان ملعون دچار شد و لازم بود کسی از او مراقبت کند و در کنارش باشد. امّا چطور میتوانستم نزد او بروم که بین من و مادر عزیزم شهری فاصله بود. همه چیز را رها کردم و به دیدارش شتافتم. دیدم بر بستر بیماری افتاده است. وقتی رقّت حالم را دید، تبسّمی بر لب آورد. درون دل و جگرم آتشی بود که همهء اعضاء درون را میسوزاند. سخت لاغر و ضعیف شده بود. این آن مادری نبود که من میشناختم. اشک از چشمم روان شد. امّا مادرم در مقام دلداری من بر آمد و گفت:
"گریه نکن، پسرم. من اصلاً دردی احساس نمیکنم." و این هشتمین دروغی بود که مادرم به من گفت.
وقتی این سخن را بر زبان راند، دیدگانش را بر هم نهاد و دیگر هرگز برنگشود. جسمش از درد و رنج این جهان رهایی یافت.
این سخن را با جمیع کسانی میگویم که در زندگیاش از نعمت وجود مادر برخوردارند. این نعمت را قدر بدانید قبل از آن که از فقدانش محزون گردید.
این سخن را با کسانی میگویم که از نعمت وجود مادر محرومند. همیشه به یاد داشته باشید که چقدر به خاطر شما رنج و درد تحمّل کرده است و از خداوند متعال برای او طلب رحمت و بخشش نمایید.
مادر دوستت دارم. خدایا او را غریق بحر رحمت خود فرما همانطور که مرا از کودکی تحت پرورش خود قرار داد.
شنبه 30/8/1388 - 16:47
شعر و قطعات ادبی
معلم پای تخته داد میزد
صورتش از خشم گلگون بود
و دستانش به زیر پوششی از گرد پنهان بود
ولی آخر کلاسیها
لواشک بین خود تقسیم می کردند
وآن یکی در گوشهای دیگر «جوانان» را ورق می زد
برای اینکه بیخود هایو هو می کرد و با آن شور بیپایان
تساویهای جبری را نشان میداد
با خطی ناخوانا بروی تختهای کز ظلمتی تاریک
غمگین بود
تساوی را چنین بنوشت : یک با یک برابر است
از میان جمع شاگردان یکیبرخاست
همیشه
... یک نفر باید بپاخیزد
:به آرامی سخن سر داد
تساوی اشتباهی فاحش و محض است
نگاه بچهها ناگه به یک سو خیره گشت و
معلم مات بر جا ماند
و او پرسید : اگر یک فرد انسان ، واحد یک بود
آیا یک با یک برابر بود؟
سکوت مدهشی بود و سوالی سخت
معلم خشمگین فریاد زد آری برابر بود
:و او با پوزخندی گفت
اگر یک فرد انسان واحد یک بود
آنکه زور و زر به دامن داشت بالا بود و آنکه
قلبی پاک و دستی فاقد زر داشت پایین بود؟
اگر یک فرد انسان واحد یک بود
آنکه صورت نقره گون ، چون قرص مه میداشت بالا بود
وآن سیه چرده که می نالید پایین بود؟
اگر یک فرد انسان واحد یک بود
این تساوی زیر و رو می شد
حال میپرسم یک اگر با یک برابر بود
نان و مال مفتخواران از کجا آماده میگردید؟
یا چهکس دیوار چینها را بنا میکرد؟
یک اگر با یک برابر بود
پس که پشتش زیر بار فقر خم میگشت؟
یا که زیر ضربه شلاق له میگشت؟
یک اگر با یک برابر بود
پس چهکس آزادگان را در قفس میکرد؟
:معلم نالهآسا گفت
:بچهها در جزوههای خویش بنویسید
...یک با یک برابر نیست
پنج شنبه 28/8/1388 - 9:3
موبایل
خیلیها موتور جستجوی گوگل را مانند یک انسان تصور میکنند و سؤالات محاورهای میپرسند.
با اینکه ممکن است این پست برای بعضی از شما چیز تازهای نداشته باشد، ولی تصور میکنم، که اختصاص دادن یک پست در مورد آن، برای بسیاری سودمند باشد و سعی میکنم از این به بعد پستهایی را به مهارتهای جستجو اختصاص دهم.
یکی از ویژگیهای موتور جستجوی گوگل، قسمت Option آن است که کاربران کمتر به آن توجه دارند. وقتی شما کلیدواژهای را جستجو میکنید در بالای صفحه Show Options را میبینید. وقتی روی این قسمت کلیک کنید در، ستون سمت چپ، صفحه جستجو گزینههای جالبی دارید که به کمک آنها میتوانید، جستجوهای جالبتری خواهید داشت.
- جستجو در یک بازه زمانی خاص: گوگل در حالت معمول، نتایج جستجو را با توجه به Page Rank یا رتبه صفحه مرتب میکند. اما در بسیاری از موارد نیاز داریم که جستجو را محدود به یک بازه زمانی خاص کنیم. تصور کنید که بخواهید در مورد حادثهای که در یک شهر اتفاق افتاده، جستجو کنید، طبعا با جستجوی عمومی به خبر حادثه اخیر نمیرسید، اما اگر بتوانید چستجو را محدود به ۲۴ ساعت گذشته کنید، به صفحاتی میرسید که در ۲۴ ساعت قبل در مورد آن شهر نوشتهاند.
من به دفعات، برای پیدا کردن لینک دانلود فیلمها، از همین ویژگی استفاده میکنم، چون اگر جستجو را محدود به یک بازه زمانی کنیم، معمولا به صفحات کاذب کمتری میرسیم و به علاوه میشود به لینکهای جدیتری که فعال هستند و کیفیت ویدئویی بهتری از فیلمهای تازه اکران دارند، رسید.
شما علاوه بر اینکه میتوانید از بازههای زمانی پیشفرش «۲۴ ساعت اخیر»، «هفته اخیر» و «سال اخیر» استفاده کنید، یک محدوده زمانی دلخواه را هم انتخاب کنید. مثلا در نظر بیاورید که بخواهید نقدهایی را که در مورد یک فیلم در زمان اکران نوشته شده، پیدا کنید، شما میتوانید محدوده زمانی خاصی مثلا ژانویه تا فوریه ۲۰۰۸ را انتخاب کنید.
- جستجو در «فقط» وبلاگ و فوروم: شما میتوانید از دیدن نتایج جستجو در سایتهای مختلف صرفنظر کنید و فقط در وبلاگها و سایتها جستجو کنید.
- فقط در صفحاتی که ندیدهاید، دوباره جستجو کنید: گاهی جستجوی ما خیلی دشوار و طولانی میشود و وقتی مجددا پشت کامپیوتر قرار می گیریم و دوباره میخواهمی جستجو میکنیم، ترجیح میدهیم در صفحاتی جستجو کنیم که که قبلا در آنها نبودهایم.
- متن بیشتر: بعد از جستجو، به دنبال دیدن عنوان و نام هر صفحه، متن کوتاهی را میبینیم که خواندن آن به ما کمک میکند که دریابیم که صفحه پیدا شده، به کار ما میآید یا نه. اما شما میتوانید با کلیک روی More text، متن بیشتری را ببینید و بخوانید.
- دیدن عکسهایی از صفحات وب در کنار نتایج جستجو: با کلیک روی Images from the page، می توانید در کنار هر نتیجه جستجو، عکسهای بندانگشتی از صفحات پیدا شده، ببینید.
- خلاص شدن از شر سایتهای تبلیغاتی: با کلیک روی Fewer shopping sites، سایتهای تبلغاتی کمتری را به جای نتایج به درد بخور جستجو خواهید دید. گاهی سایتهای فروشگاهی و تبلیغاتی، واقعا جستجوکننده را آزار میدهند، مثلا همیشه در هنگام جستجوی لینک دانلود موسیقی و فیلم، این سایتها را میبینیم. با این گزینه می توانیم تا حدی این مشکل را کمتر کنیم.
دوشنبه 18/8/1388 - 0:51
بیماری ها
“دكتر وینای گویال”
در هنگام اپیدمی جهانی یك بیماری، امكان عدم تماس با عامل آن بیماری تقریباً غیرممكن است در حالیكه امكان پیشگیری از ابتلاء به آن وجود دارد.
هنگامی كه هنوز سالم هستید و بدن شما علائمی از ابتلاء به آنفولانزای نوع A را نشان نمیدهد، رعایت چند دستورالعمل ساده از ابتلاء به بیماری و یا توسعه آن جلوگیری مینماید.
تنها راه ورود ویروس آنفولانزای نوع A از طریق دهان یا بینی میباشد. برای پیشگیری از بیماری كافیست نكات زیر را رعایت نمائید:
1) دستهای خود را چندین بار در روز بشوئید.
2) هیچیك از اجزاء صورت خود را لمس نكنید و در مقابل این وسوسه مقاومت نمائید. (مگر برای خوردن، نوشیدن، شستشو و سایر امور ضروری)
3) دوبار در روز با آب نمك ولرم قرقره نمائید (میتوانید از محلول لیسترین نیز استفاده نمائید.) ویروس آنفولانزای نوع A از هنگام ورود از طریق دهان یا بینی به مدت 2 الی 3 روز در گلو باقیمانده و همانجا تكثیر میشود. با قرقره محلولهای ضدعفونی كننده مانند آب نمك یا لیسترین میتوانید از تكثیر ویروس و ابتلاء به بیماری جلوگیری نمائید. این توصیه ساده را بیاهمیت تلقی ننمائید.
4) همانند بند 3، بینی خود را نیز حداقل یك بار در روز با آب نمك شستشو نمائید. این موضوع ممكن است برای برخی افراد كمی مشكل بنظر برسد اما با كمی تمرین موفق خواهید شد.
5) مصونیت خود را از طریق مصرف غذاها و میوههای حاوی ویتامین C افزایش دهید. چنانچه ناچار از مصرف قرصهای ویتامین C میباشید، از وجود روی (Zinc) در آنها اطمینان حاصل نمائید.
6) هرچه میتوانید مایعات گرم مانند چای،قهوه و .... بنوشید. اثر نوشیدن مایعات گرم مشابه قرقره نمودن آب نمك اما بصورت معكوس میباشد. با قرقره نمودن، ویروس را از بدن خارج مینمائیم و با نوشیدن مایعات گرم، ویروس را به داخل معده انتقال میدهیم كه در آنجا امكان تكثیر ندارد.
پیشنهاد میكنم این دستورالعملها را برای سایرین لیست نمائید. شما نمیدانید چه اشخاصی ممكن است با توجه به آن زنده بمانند.
Dr. Vinay Goyal
The following message given by him, I feel makes a lot of sense and is important for all to know The only portals of entry are the nostrils and mouth/throat. In a global epidemic of this nature, it"s almost impossible to avoid coming into contact with H1N1 in spite of all precautions. Contact with H1N1 is not so much of a problem as is
proliferation.
While you are still healthy and not showing any symptoms of H1N1 infection, in order to prevent proliferation, aggravation of symptoms and development of secondary infections, some very simple steps, not fully highlighted in most official communications, can be practiced (instead of
focusing on how to stock N95 or Tamiflu):
1) Frequent hand-washing (well highlighted in all official communications).
2) "Hands-off-the-face" approach. Resist all temptations to touch any part of your face (unless you want to eat, bathe…).
3) *Gargle twice a day with warm salt water (use Listerine if you don"t trust salt). *H1N1 takes 2-3 days after initial infection in the throat/nasal cavity to proliferate and show characteristic symptoms. Simple gargling prevents proliferation. In a way, gargling with salt water has the same effect on a healthy individual that Tamiflu has on an infected one. Don"t underestimate this simple, inexpensive and powerful preventative method.
4) Similar to 3 above, *clean your nostrils at least once every day with warm salt water. *Not everybody may be good at Jala Neti or Sutra Neti (very good Yoga asanas to clean nasal cavities), but *blowing the nose hard once a day and swabbing both nostrils with cotton buds dipped in warm salt water is very effective in bringing down viral population.*
5) *Boost your natural immunity with foods that are rich in Vitamin C (Amla and other citrus fruits). *If you have to supplement with Vitamin C tablets, make sure that it also has Zinc to boost absorption.
6) *Drink as much of warm liquids (tea, coffee, etc) as you can. *Drinking warm liquids has the same effect as gargling, but in the reverse direction. They wash off proliferating viruses from the throat into the stomach where they cannot survive, proliferate or do any harm.
I suggest you pass this on to your entire e-list. You never know who might pay attention to it - and STAY ALIVE because of it.
دوشنبه 18/8/1388 - 0:23
کامپیوتر و اینترنت
چشم انسان، عضو حسی نیرومندی است. چشمها میتوانند میلیونها رنگ را ببینند، خودشان را با تغییر میزان نور مطابقت دهند و اطلاعات را با سرعتی بیشتر از یک اتصال اینترنتی سریع، به مغز انتقال دهند.
اما آیا زمان آن نرسیده است که حس بینایی خود را توانمندتر کنیم؟!!
در فیلم «ترمیناتور»، کاراکتر «آرنولد شوارتزنگر»، وقتی به دور و برش نگاه میکرد، اطلاعات را روی همان تصویری که میدید، مشاهده میکرد. این اطلاعات «افزوده شده»، به او کمک می کرد که تصمیمات بهتری بگیرد.
در ماههای اخیر، یکی از داغترین موضوعات مورد بحث، فناوری جالبی به نام «واقعیت افزوده» یا Augmented reality است. هر گاه همزمان با مشاهده دور و برمان، بتوانیم اطلاعاتی متناسب با آن میحط به صورت نوشتاری یا با فرمتهای دیگر، در همان تصویر مورد مشاهده، ببینیم، در واقع از واقعیت افزوده بهره بردهایم.
واقعیت افزوده، فناوری است که این روزها به شدت مورد توجه قرار گرفته است و مثالهای متعددی از کاربردهای فعلی و آتی آن میتوان آورد:
- هماکنون اپلیکیشنهای موبایلی برای آیفون و گوشیهای آندرویید، در دسترس هستند که میتوانند با استفاده از فناوری «واقعیت افزوده»، نزدیکترین ایستگاه مترو یا اغذیهفروشی را به مسافری که به شهر ناآشنایی رفته، نشان دهند. کافی است که صاحب گوشی با استفاده از دوربین گوشی خود به دور و برش نگاه کند، روی صفحه نمایش به او نشان داده خواهد شد که از کدام طرف باید حرکت کند تا به مقصد مورد نظر برسد.
- با استفاده از واقعیت مجازی میتوان اطلاعات کاملی در مورد بناهای تاریخی و موزهها در حین بازدید از انها گرفت و به علاوه عکسیهای سایر بازدیدکنندهها را هم مرور کرد. کافی است گوشیتان را به سمت محل مورد نظر بگیرید.
- علاوه بر این گیمهای مبتنی بر واقعیت افزوده هم ساخته شدهاند.
- اما واقعیت افزوده میتواند کاربردهای جدیتری هم داشته باشد، فکر کنید که که یک خلبان هواپیمای جنگی یا یک سرباز روی عینکی که به چشم دارد، آخرین اطلاعات لازم را در مورد میدان جنگ بگیرد یا برای مثال یک پزشک حین جراحی، بتواند تصاویر و اطلاعات مربوط به عکسهای اشعه ایکس، سیتی اسکن یا MRI را درست روی پیکر بیمار خود مشاهده کند.
دسترسی به واقعیت افزوده از طریق لنزهای چشمی
رسیدن به واقعیت افزوده با استفاده از یک گوشی موبایل چیز خوبی است. اما چقدر خوب میشد که برای رسیدن به واقعیت افزوده، به موبایل هم نیازی نداشتیم و به طور طبیعی، بدون اینکه نیاز به بیرون آوردن گوشی و گرفتن آن به سمت هدف باشد، اطلاعات را به صورت مستقیم با چشمان خودمان دریافت میکردیم، طوری که اصلا کسی متوجه نشود!
مثلا تصور کنید که به سینما رفتهاید و در حین تماشای یک فیلم، اسم یکی از بازیگرها را به یاد ندارید. روی پرسیدن اسم بازیگر را از کناری خود ندارید، سینما هم جای بیرون آوردن گوشی موبایل نیست. در این صورت چقدر نیکو بود اگر اسم و مشخصات و فهرست فیلمهای بازیگر مورد نظر را در کنار پرده نمایش به صورت شخصی میدید! اما آیا چنین چیزی ممکن است؟ آیا باید در انتظار دهههای بعدی و ممکن شدن پیوند تراشههای مغزی ماند؟!
شاید چنین چیزی در حد رؤیا و داستانهای علمی- تخیلی به نظر بیاید، اما گامهای ابتدایی برای رسیدن به چنین هدفی برداشته شده است. ابزار تحقق این رؤیا، چیزی نیست، جز لنز چشمی! برای نمایش واقعیت افزوده، شاید هیچ چیز بهتر از لنزهای چشمی نباشد. همین ابزارهای کوچک اپتیک که روزانه بیش از صد میلون نفر از آنها در ساراسر جهان استفاده میکنند، میتوانند برای نمایش واقعیت افزوده مورد استفاده قرار بگیرند و به این ترتیب اصلا لازم نیست از دریچه نمایشگرهای گوشیهای موبایل، لپتاپها یا یک عینک برای رسیدن به «واقعیت افزوده» به پیرامونمان نگاه کنیم!
دانشمندان در پی آن هستند که با افزودن مدارهایی به لنزهای چشمی، آنها را تبدیل به یک ابزار کارای دسترسی به واقعیت افزوده کنند. به صورت مختصر در این شیوه، اطلاعات دیداری از طریق حسگرهای لنز به کامپیوترهای دور و بر فرستاده میشود و سپس سامانههای واقعیت مجازی به صورت هوشمند و در صورت لزوم جستجو در اینترنت، اطلاعات متناسب را به گیرندههای لنز چشمی ارسال میکنند و سپس این اطلاعات از طریق LEDهای ویژهای، بر روی تصویر مشاهده شده، افزوده میشوند.
البته در حال حاضر، برای رسیدن به این هدف، با چالشهای تکنیکی زیادی روبرو هستیم. اما تاریخ نشان داده است که هیچگاه دشواریهای فنی نمیتوانند، مانع پیشرفت انسانها شوند.
لنزهای چشمی، برای اصلاح عیوب انکساری چشم تجویز میشوند، آنها از پلیمرهای خاصی ساخته میشوند و به تناسب نوع عیب انکساری چشم، شکلهای مختلفی دارند. برای اینکه لنزها بتوانند واقعیت افزوده را به نمایش بگذارند، باید مدارهای بسیار کوچکی در انها تعبیه شود. این مدارها باید پیامهای بصری را دریافت کنند، یک پردازش ابتدایی روی آنها انجام دهند، اطلاعات لازم را به بیرون ارسال کنند، اطلاعات افزوده شده را با گیرندههای خود دریافت کنند و با فرمتهای متنی و تصویری در محل مناسب به کمک LED نمایش دهند.
پیداست که این کار، دشواریهای زیادی دارد و باید کم کم موانع را حل کرد و پله به پله به مقصد نزدیک شد. در حال حاضر، دانشمندان سعی میکنند با لنزهای چشمی با کمک بیمارات دیابتی بروند. به این ترتیب که حسگرهایی در آنها بگنجانند که قادر به اندازهگیری غلظت گلوکز در سلولهای جشم باشد و هر گاه غلظت گلوکز بیش از حد بالا رفت، به صورت دیداری به این بیمارتن هشدار داده شود. به علاوه میتوان به محض بالا رفتن غلظت قند، پزشک بیمار را هم در جریان گذاشت.
اما در پایان این مقاله شاید برایتان جالب باشد که بدانید که رهبری این پروژه جاهطلبانه را یک دانشمند ایرانی مقیم آمریکا به عهده دارد. این شخص کسی نیست جز دکتر بابک امیرپرویز. بایک امیرپرویز، تحصیلات دوره متوسطه را در دبیرستان علامه حلی طی کرد، در دانشگاه شریف، مهندسی الکترونیک خواند و سپس برای ادمه تحصیل به دانشگاه میشیگان رفت. در اینجا میتوانید لیست بلندبالایی از درجات علمی و افتخارات کسبشده توسط وی را بخوانید. افتخاراتی که با کسب مدال برنز المپیاد فیزیک در سال ۱۹۹۱ و جایزه اول جشنواره خوارزمی برای طراحی هواپیمای تکموتوره تکسرنشین در همان سال شروع میشود. در سال ۲۰۰۷، بابک امیر پرویز، یکی از ۳۵ مخترع برتر MIT شناخته شد و در سال ۲۰۰۸، تایم او را برترین مخترع سال، برگزید. در سال ۲۰۰۹، هم نام او در میان برترین مهندسان آمریکا دیده میشود. وی در حال حاضرعضو هیأت علمی دانشکده مهندسی الکترونیک دانشگاه واشنگتن است.
دوشنبه 18/8/1388 - 0:22
موبایل
تا به امروز ایمیل، اصلیترین راه ارتباط ما در اینترنت بود، اما به نظر میرسد که رفتهرفته این دوره، در حال سپری شدن است. در این پست، ابتدا ایمیل را با شیوههای نوین ارتباطی مقایسه میکنم و سپس در مورد گوگل ویو Google Wave و تفاوت آن با سایر شیوههای ارتباط آنلاین صحبت خواهم کرد.
نسل جدیدی از سرویسهای اینترنتی، عرصه را بر ایمیل تنگ کردهاند، شاخصترین آنها فیسبوک و توییتر هستند. چنین تغییر رویکردی در عرصه ارتباطات آنلاین، شیوه ارتباط ما را به اندازه زیادی دستخوش تغییر کردهاند.
گرچه در حال حاضر هنوز هم بر تعداد کاربران ایمیل افزوده میشود، اما شتاب رشد کاربران سرویسهای دیگر ارتباطی، آهنگ سریعتری دارد. در آگوست سال ۲۰۰۹، بیش از ۲۷۶ میلون نفر در آمریکا، چند کشور اروپایی، استرالیا و برزیل از ایمیل استفاده میکردند که نسبت به آگوست سال ۲۰۰۸، ۲۱ درصد بیشتر بود. اما در مقام مقایسه، میزان رشد کاربران شبکههای اجتماعی، در همین بازه زمانی، ۳۱ درصد بود و به بیش از ۳۰۱ میلیون نفر رسید.
نیازها و توقعات بشر، محدوده خاصی ندارند. چند سال پیش ممکن بود، نیم ساعت طول بکشد، تا ایمیل به گیرنده، برسد. اما امروز، اگر پیامکی، با تأخیر چند ثانیهای به دست گیرندهاش برسد، شاکی میشویم. چند سال بعد هم ممکن است شکایت ما این باشد که چرا وقتی در مکانی نزدیک دوستمان قرار داریم، از موبایلمان پیامکی به طور خودکار فرستاده نمیشود، مبنی بر اینکه ما همان نزدیکی هستیم!
ویژگیها و کاربردهای سرویسهای جدی ارتباطی:
۱- ارتباط در همه جا و هر زمان: شاید ایمیل بیشتر مناسب روزهایی بود که همیشه و همه جا به اینترنت متصل نبودیم، در آن روزها که خبری که از اینترنت موبایلی نبود، ما هر روز، در ساعت مشخصی به اینترنت متصل میشیدم، وارد حساب کاربری ایمیل خود میشدیم و بعد از خواندن و جواب دادن به ایمیلها، دیسکانکت میشدیم. اما اتصال بیوقفه کاربران به اینترنت، مستلزم ایجاد سرویسهای جدیدتری بود، سرویسهایی که رفتهرفته سرو کلهشان پیدا شد.
۲- ارتباط بیدرنگ: زمانی برای اینکه بفهمیم دوستمان کجاست، در حال انجام چه کاری است و یا چه حال و هوایی دارد، مجبور بودیم، ایمیلی بزنیم و منتظر پاسخ بمانیم، اما حالا به یاری فیسبوک و توییتر، حتی لازم نیست، چنین سؤالهایی پرسیده شود، چون میشود، پاسخ این سؤالهای ذهنی را در status یا توییتهای دوستان دید.
۳- سرویسهای جدید ارتباطی، هم بر کمیت ارتباط میافزایند و هم ارتباط را از حالت خشک و رسمی در میآورند. چند وقت پیش اگر به سفری میرفتیم، ممکن بود با ایمیل برای تعداد محدودی از دوستانمان در مورد چیزهایی که دیدهایم و تجربه کردهایم، توضیحاتی بدهیم و احیانا عکسهایی برایشان بفرستیم. اما امروز در همان لحظه، تعداد بیشتری از دنبالکنندگان ما در توییتر، میتوانند بخوانند که کجا هستیم و چقدر با مقصد نهایی فاصله داریم، آنها حتی میتوانند عکسی را که چند ثانیه پیش با موبایل گرفتهایم و به اشتراک گذاشتهایم، ببینند! البته همین فاشگویی جمعی ، ممکن است مجبورمان کند که اندکی ملاحظهگری را هم وارد نوشتهها و اشتراکاتمان کنیم.
۴- سرریز اطلاعات: اما یک جنبه منفی سرویسهای جدید ارتباطی، سرریز اطلاعات است. وقتی شما در توییتر یا فرندفید بیش از ۲۰۰ – ۳۰۰ نفر را دنبال کنید، به خوبی متوجه این قضیه میشوید. گاهی پیدا کردن پیامهای مهم در میان انبوهی از پیامهای کم اهمیتتری که مثلا در آنها محتوای نهار و صبحانه یا قطعه شعری توییت شده است، ناممکن میشود. اینجاست که گاهی نیاز میشود، کاربر به دنبال صافیهایی بگردد که پیامهای باارزشتر را برایش جدا کنند، مثلا در توییتر میتوان تگ خاصی را جستجو کرد، به زودی هم کاربران این سرویس امکان خواهند یافت که کسانی را که دنبال میکنند، در گروههای مرتب کنند و نظم بدهند.
اما شاید کمتر کسی باشد که از ترس یک سونامی اطلاعاتی، بر وسوسه دسترسی به دریای اطلاعات ارزشمندی که سرویسهای جدید ارتباطی در اختیارمان قرار می دهند، فائق آید.
۵- هویتبخشی: من کی هستم؟! در زمانه ایمیل، ما تنها اسمی بودیم، قبل از یک دات کام. اما در عصر توییتر، فیسبوک و فرندفید، کاربران دیگر میتواند از کوچکترین علایق و سلایق ما مطلع شوند: چه چیز میخوریم و چقدر؟! شببیداری را دوست داریم؟ گیک عشقکامپیوتر هستیم یا طرفدار مشتاق یک تیم فوتبال؟ کدام شاعر را دوست داریم؟ ولخرج هستیم یا خسیس؟ انزواطلب و محتاط هستیم یا اجتماعی و رفیقباز؟ چه نوع خبرهایی را دنبال میکنیم؟ اینها چیزهایی هستند که در عصر ایمیل، هرگز در مورد دوستان آنلاینمان کشف نمیکردیم.
۶- وقتگیر یا ابزارهایی برای تلف کردن وقت؟ بسته به نحوه استفاده ما از ابزارهای جدید ارتباطی، آنها هم میتوانند وسیلهای برای صرفهجویی در وقت باشند و هم ابزارهایی برای تلف کردن وقت.
تصور کنید که مشکل فنی در مورد کامپیوتر یا یک سوال درسی دارید. با پرسیدن سؤالتان در یک شبکه اجتماعی، به احتمال زیاد یک پاسخ مناسب دریافت خواهید کرد و تازه میتوانید به صورت زنده، سؤال و جواب هم بکنید. به این ترتیب دیگر لازم نیست، به چند نفر ایمیل بزنید و چند ساعت منتظر بمانید، اما از سوی دیگر همین شبکههای اجتماعی میتوانند، خیلی راحت، هر روز دو سه ساعت از وقت با ارزشتان را بگیرند.
———————-
گوگل ویو، تجسم الگوی جدید ارتباط:
از حدود ۱۰ روز پیش، دعوتنامههای سرویس جدید گوگل، یعنی گوگل ویو Google Wave، که البته هنوز در مراحل ابتدایی خود به سر میبرد، برای تعدادی از کاربران فرستاده شده است و کاربران ایرانی محدودی هم به آن دعوت شدهاند. کار برجسته گوگل ویو، مهیا کردن امکان ارتباط بیدرنگ کاربران و تسهیل اشتراک نظرات و فایلها برای آنهاست.
به گمان من گوگلیها حتما نحوه خاص و منحصر به فرد ارتباطات را در فرندفید، تحت نظر گرفتهاند و با استفاده از این مشاهدات ایده گوگل ویو را عملی کردهاند. اگر کاربر فرندفید بوده باشید، میدانید که ارتباط در فرندفید، الگوی خاص دارد:
در ایمیل، ارتباط غیرفعال passive است. به این معنی که وقتی شما ایمیل دریافت میکنید، اجباری برای پاسخ دادن به آن در همان لحظه ندارید. توییتر از این لحاظ، نوع غیرفعالتری از ارتباط است، چون اکثر توییتها به منظور دریافت پاسخ، ارسال نمیشوند.
اما در هنگام چت و استفاده از سرویسهای پیامرسانی بیدرنگ، نوع ارتباط جبری aggressive است. یعنی شما اگر on باشید و بعد دوستتان روی چت ظاهر شود و سوالی بپرسد، اجباری برای پاسخ دادن در همان لحظه دارید.
اما گوگل ویو میکوشد که الگوی تازهتری ار ارتباط را همگانی کند: ترکیبی از ارتباط غیرفعال و ارتباط جبری! از این نظر گوگل ویو دقیقا شبیه فرندفید است.
بگذارید بیشتر برایتان توضیح بدهم، وقتی دعوتنامه گوگل ویو را دریافت کردید، حتما در دقایق ابتدایی گیچ میشوید و از خودتان می پرسید که سرویسی که اینقدر حرف و حدیث برایش به پا شده، همین بود؟! این سرویس چه چیز تازهای دارد؟
در گوگل ویو، هر زمان که بخواهید در مورد مسئلهای صحبت کنید، باید اصطلاحا یک موج یا Wave درست کنید. به نظر من این اصطلاح بسیار بامسما است. فرض کنید که مثلا هوس کردهاید که لپتاپ بخرید، شما میتوانید یک ویو برای این منظور درست کنید و چند نفر از دوستان را وارد «ویو» مورد نظر بکنید و شروع کنید به بحث. بعضی از دوستانی که وارد ویو کردهاید، در آن لحظه آنلاین هستند و در ضمن حوصله بحث دارند، پس تقریبا شبیه یک چت معمول، با شما سوال جواب میکنند. اما تعدادی از دوستانی هم که وارد ویو کردهاید، در آن لحظه آنلاین نیستند، یا در آن زمان، حوصله بحث در مورد برندهای مختلف لپتاپ را ندارند، آنها میتوانند هر زمان که دوست داشته باشند، کل گفتگوهای شما را بخوانند و بعد نظرات خود را اضافه کنند.
پس میبینید که این گوگل ویو با ترکیب دو شیوه ارتباطی غیرفعال و جبری، شیوه جدیدی از ارتباط را درست کرده است، با تسامح میتوان گفت: گوگل ویو، ترکیب ایمیل و چت است. گوگلیها قبلا با کنار هم قرار دادن ایمیل و جیتاک کوشیده بودند که چت وایمیل را با هم ادغام کنند، اما حالا با ویو، آنها توانستهاند، به شیوه مبتکرانهتری این کار را انجام دهند.
تا زمانی که ویو در دسترس همه کاربران اینترنت قرار بگیرد، زمان زیادی باقی مانده، باید منتظر ماند و دید که وقتی این سرویس همگانی شود و اپلیکیشنهای دسکتاپ و موبایل هم برای آن، همچون توییتر ساخته شود، چه میزان محبوبیت خواهد داشت و موفقیت کسب خواهد کرد.
اما چیزی که روشن است این است که ویو، بیش از آنکه یک محصول اختصاصی شرکت گوگل باشد، یک پلتفرم است و به عبارت دیگر یک خط مشی و یک تفکر و اندیشه بنیادی برای ایجاد تحول و تولید شیوه جدیدی از ارتباط است.
منابع: وال استریت ژورنال و تک کرانچ (با حذف و اضافه)
پینوشت: متأسفانه دعوتنامه گوگل ویو برای ارسال ندارم.
دوشنبه 18/8/1388 - 0:19
موبایل
برای وبگردی با موبایل از «اپرا مینی» استفاده میکنم، مرورگر واقعا خوبی است. اما از امروز نسخه بتای اپرا موبایل ۱۰، هم برای دانلود آماده شده است. این نسخه اپرا، در عین حال که دارای همه ویژگیهای «اپرا مینی ۵» است، سرعت بیشتری دارد.
رابط کاربری این نرمافزار برای گوشیهای لمسی، بهینه شده است و ظاهر بسیار زیباتری نسبت به اپرا مینی دارد.
اولین چیزی که در اپرا موبایل ۱۰، جلب نظر میکند، ویژگی Speed Dial است. اگر کاربر نسخه پیسی اپرا بوده باشید، حتما با این ویژگی آشنا هستید. به کمک Speed Dial، شما تصاویر بندانگشتی از سایتهای محبوبتان را در یک نما میبینید و میتوانید با کلیک بر روی هر کدام از آنها به سرعت به آن سایتها بروید.
یکی از مشکلات ما در حین وبگردی با موبایل این سایت که بسیاری از سایتها، نسخه سازگار با موبایل ندارند، پس برای مطالعه هر قسمت سایت مجبور هستیم، اسکرول زیادی را تحمل کنیم. اما اگر شما موبایل صفحه لمسی داشته باشید و اپرا موبایل ۱۰، استفاده کنید، میتوانید با لمس هر قسمت، آن را به صورت زوم شده ببنید، اسکرول کردن هم برای شما بسیار ساده تر میشود و میتوانید با لغزاندن انگشت روی صفحه، به قسمت مورد نظر بروید.
ویژگی دیگر اپرا موبایل ۱۰، برگهها یا tabها هستند. شما میتوانید، بسیار ساده بین برگهها حرکت کنید.
اپرا موبایل ۱۰، مدیریتکننده پسورد قدرتمندی دارد و شما با استفاده از آن، مجبور نخواهید بود که هر بار نام کاربری و پسورد خود را برای وارد شدن به سایتها، وارد کنید.
اپرا ادعا می کند که نسخه بتای مرورگر موبایلی جدیدش، ۵۰ درصد سریعتر، صفحات وب را بارگزاری میکند.
پیشنهاد میکنم، هر چه سریعتر اپرا موبایل ۱۰ را تست کنید. برای دانلود به اینجا بروید.
توجه داشته باشید که بر خلاف اپرا مینی که به سبب مبتنی بودن بر جاوا در همه گوشیها قابل اجرا است، اپرا موبایل ۱۰، تنها در گوشیهای سیمبین و یا با سیستم عامل ویندوز، قابل نصب است. بنابراین اگر گوشیتان از این دو نوع نیست، میتوانید اپرا مینی ۵ را نصب کنید.
دوشنبه 18/8/1388 - 0:7
محبت و عاطفه
فاصله ی دخترک تا پیرمرد یک نفر بود / روی نیمکتی چوبی
روبروی یک آبنمای سنگی
پیر مرد از دختر پرسید
غمگینی؟
نه -
مطمئنی؟ -
نه -
چرا گریه می کنی؟ -
دوستام منو دوست ندارن -
چرا؟ -
چون قشنگ نیستم -
خودشون اینو بهت گفتن؟ -
نه -
ولی تو قشنگترین دختری هستی که تا حالا دیدم
راست می گی؟ -
از ته قلبم آره -
دخترک بلند شد پیرمرد وبه طرف دوستانش دوید / شاد شاد
چند دقیقه ی بعد پیرمرد اشک هاشو پاک کرد / کیفش رو باز کرد
عصای سفیدش رو بیرون آ ورد ورفت
به راحتی میشه دل دیگران رو شاد کرد / حتی با یک حرف ساده
چهارشنبه 13/8/1388 - 17:0
خواستگاری و نامزدی
گلی در گلدان نبود، برگرفته از کتاب پائولو کوئلیو
در250سال
پیش از میلاد در چین باستان شاهزاده ای تصمیم یه ازدواج گرفت با مرد
خردمندی مشورت کرد و تصمیم گرفت تمام دختران جوان منطقه را دعوت کند تا
دختری سزاوار را انتخاب کند .ا
وقتی
خدمتکار پیر قصر ماجرا را شنید بشدت غمگین شد چون دختر او مخفیانه عاشق
شاهزاده بود ، دخترش گفت او هم به آن مهمانی خواهد رفت . مادر گفت : تو
شانسی نداری ، نه ثروتمندی و نه خیلی زیبا .دختر جواب داد : می دانم هرگز
مرا انتخاب نمی کند ، اما فرصتی است که دست کم یک بار او را از نزدیک
ببینم .روز موعود فرا رسید و شاهزاده به دختران گفت : به هر یک از شما
دانه ای می دهم ، کسی که بتواند در عرض 6 ماه زیباترین گل را برای من
بیاورد ، ملکه آینده چین می شود .دختر پیرزن هم دانه را گرفت و در گلدانی
کاشت .سه ماه گذشت و هیچ گلی سبز نشد ، دختر با باغبانان بسیاری صحبت کرد
و راه گلکاری را به او آموختند ، اما بی نتیجه بود ، گلی نروییدروز ملاقات
فرا رسید ، دختر با گلدان خالی اش منتظر ماند و دیگر دختران هر کدام گل
بسیار زیبایی به رنگها و شکلهای مختلف در گلدان های خود داشتند .لحظه
موعود فرا رسید شاهزاده هر کدام از گلدان ها را با دقت بررسی کرد و در
پایان اعلام کرد دختر خدمتکار همسر آینده او خواهد بود .همه اعتراض کردند
که شاهزاده کسی را انتخاب کرده که در گلدانش هیچ گلی سبز نشده است .
شاهزاده توضیح داد : این دختر تنها کسی است که گلی را به ثمر رسانده که او
را سزاوار همسری امپراتور می کند : گل صداقت ...همه دانه هایی که به شما
دادم عقیم بودند ، امکان نداشت گلی از آنها سبز شود
يکشنبه 10/8/1388 - 0:14