اهل بیت
حضرت امام حسن عسكرى علیهالسلام یازدهمین پیشواى شیعه است، رهبرى كه در تمام عمر كوتاه خویش (28 سال) مدّتى را در پادگانى در سامرّا، به همراه پدرش امام هادى علیهالسلام ،تحت مراقبت بسیار شدید دستگاه استبدادى خلفاى بنى عبّاس قرار داشت،و بعد از شهادت پدر بزرگوارش، این حالت استمرار یافت و نیز بارها به زندان جبّاران زمان، گرفتار شد.
دوران امامت آن رهبر بزرگ الهى بیش از شش سال به درازا نكشید.
آن بزرگوار، همانند پدرانش به همه فضائل و خوبىها آراسته و از همه بدىها پیراسته بود. او آن چنان در قلّه شكوهمند كمال و فضیلت قرار داشت كه نه تنها دوستان و پیروانش او را ستودهاند بلكه دشمنانِ كینه ورز و سرسخت، به مدح و ستایش او پرداختهاند. براى نشان دادن این حقیقت، به چند نمونه اشاره مىشود.
تجلّى فضائل
احمد بن عبیداللّه بن خاقان ـ كه پدرش از مهرههاى مهمّ دستگاه خلافتِ ستم پیشه بنى عبّاس و از وزیران آن به شمار مىرفت و خود نیز از مخالفان و معاندانِ سرسخت امامان علیهمالسلام بود و كه در برههاى، از طرف حكومت، مسئولیت گرفتن مالیات را در قم، به عهده داشت ـ مىگوید:
من در سامرّا ندیدم و نشناختم مردى را در میان علویّان، همانند حسنبنعلى.
وى از جهت وقار، عفاف، بزرگوارى و بخشندگى، در میان علویّان، فرماندهان ارشد نظامى، وزراء و همه مردم، «نمونه و الگو» بود. و با هر كس سخن مى گفتى، او را مىستود و به نیكى یاد مىكرد.*
روزى ابو محمّد بر پدرم عبید اللّه بن خاقان وارد شد، من او را نگریستم؛ آثار بزرگى و عزّت و جلالت از سیماى او پیدا بود. پدرم، مقدم او را گرامى داشت و او را بسیار تكریم كرد. من از این روش پدرم، ناراحت و عصبانى شدم، از او سبب این بزرگداشت را پرسیدم، و خواستم كه آن شخصیّت را به من معرّفى كند، پدرم گفت:
«او پیشواى شیعیان و بزرگ خاندان بنىهاشم است. او كسى است كه شایستگى پیشوایى امّت را دارد، چون خصلتهاى برجستهاى دارد؛ همچون: فضیلت، پاكى، وقار و متانت، صیانت نفس، زهد و بىرغبتى به دنیا، عبادت، اخلاق نیكو، صلاح و تقوا.»
آنگاه احمد بن عبیداللّه مىافزاید:
ابومحمّد ابن الرّضا، در نهایت بزرگى و والائى بود.»1
اخلاق وتحوّل آفرینى
حكومت ستمگر بنى عبّاس، امام عسكرى علیهالسلام را نزد شخصى به نام: على بن نارمش ـ كه یكى از عناصر جنایتكار و از دشمنان سرسخت آلابوطالب بود ـ زندانى كرد. سران بنى عبّاس به او گفتند: ابومحمّد ابنالرّضاء را تا توان دارى، آزار و اذیّت ده و او را به قتل برسان.
از زندان نمودن حضرت، چند روزى نگذشت، تا اینكه دیدند علىبن نارمش با آن همه دشمنى و عداوت، در برابر امام سر به زیر افكنده و آن چنان جذبه و عظمت و خُلق و خوى حضرت عسكرى در او تأثیر نهاده كه به حضرت نگاه نمىكند.
وقتى امام عسكرى علیهالسلام از این زندان خلاص شد، على بن نارمش آن چنان دچار تحوّل روحى و معنوى گردید كه دیدگاهش درباره حضرت، تغییر یافت و در گروه شایستگان زمان قرار گرفت.2
بار دیگر امام حسن عسكرى علیهالسلام را نزد صالح بن وصیف زندانى كردند، او نیز شخصى پلید و بى رحم بود. گروهى از جنایت پیشگان بنى عبّاس نزد صالح بن وصیف رفتند و درباره امام به گفت و گو پرداختند. زندانبان به آنان گفت: آخر من چه كار كنم؟ دو نفر از بدترین افراد را بر او گماشتم، بعد از گذشت چند روز، باشگفتى دیدم آن دو به نماز، عبادت و روزه روى آوردهاند، به آنان گفتم: چه چیز اتفاق افتاده است؟ گفتند:
«ما چه گوییم در پیرامون مردى كه روزها روزه و شبها تا سحر نماز مىخواند، كمتر سخن مىگوید و به كارهاى غیر ضرورى نمىپردازد! ما هنگامى كه به او مىنگریستیم، بدنمان به لرزه مىافتاد و توان استقامت در خود نمىدیدیم.»3
سخاوت و بخشندگى
امام حسن عسكرى علیهالسلام بسان اجداد بزرگوارش در بخشندگى و كمك به مردم یگانه روزگار بود. شخصى به نام محمد بنعلى همراه پدرش ـ كه از خاندان علویان بودند؛ ولى از گروه واقفیّه به شمار مىرفتند ـ در زندگى دچار بحران شدند و در مضیقه مالى سختى قرار گرفتند.
وى مىگوید: پدرم گفت: برویم نزد این مرد ـ امام حسن عسكرى ـ چون خصلت «بخشندگى» او را زیاد شنیده بودیم. در راه كه مىرفتیم، پدرم گفت: اى كاش آن حضرت براى برآوردهشدن سه نیاز من، كمكم كند! من هم با خود گفتم: اى كاش به سه نیاز من توجّه و عنایت كند!
نزد آن حضرت رفتیم، از حال ما پرسید، پاسخ دادیم. هنگامى كه با امام خداحافظى كرده و از خانه خارج شدیم، خادم حضرت آمد و به اندازهاى كه نیاز داشتیم و آرزو كرده بودیم، كیسه هایى از اشرفى به ما داد.
آنان با آنكه از امام عسكرى علیهالسلام كرامت دیدند؛ ولى دست از مرام خود برنداشتند.4
پاسداشتِ نماز
امام عسكرى علیهالسلام به نماز اوّل وقت بسیار اهتمام مىداد و نماز را بزرگ مىداشت. ابوهاشم جعفرى كه یكى از یاران خاصّ و ویژه آن بزرگوار بود، مىگوید:
نزد آن امام معصوم بودم. حضرت در حال نوشتن نامه بود كه وقت اداء نماز فرا رسید، آن بزرگوار نامه را به سوئى نهاد و براى خواندن نماز حركت كرد. از نماز كه فارغ شد، دوباره تشریف آورد و قلم را برداشت و شروع كرد به نوشتن نامه.5
ترغیب به خدمت رسانى
ابوهاشم مىگوید:
روزى در محضر امام عسكرى علیهالسلام بودم، آن حضرت فرمود:
«یكى از درهاى بهشت، «بابُ المعروف» است. از آن در كسى داخل بهشت نمىشود مگر اینكه در دنیا كارهاى نیك انجام داده و به مردم كمك و خدمت نماید.»
تا این را از حضرت شنیدم، خدا را سپاس گفتم و بسى خشنود گردیدم؛ زیرا یكى از برنامههاى زندگى من، خدمت رسانى به مردم و رفع نیاز پا برهنگان و محرومان بود. تا این مطلب در دلم گذشت، حضرت به من نگاه كرد و فرمود:
«بله، كسانى كه در این جهان به مردم كمك مىكنند، در جهان دیگر نیز سر بلند و جایگاه آنان برجسته است. اى ابوهاشم! خدا تو را از این گروه قرار دهد، خداى تو را رحمت كند.»6
ابوالحسن ربّانى سبزوارى
پىنوشتها:
* ما رأیتُ و لا عرفتُ بسرّمنرأى، رجلاً من العلویة مثل الحسن بن على فى هدیه و سكونه و عفافه و نبله و كرمه عند اهل بیته و بنى هاشم...
1.اصول كافى،ج1، ص 503؛ مناقب آل ابىطالب(ع)، ج 4، ص 423؛ سیرةالائمه، ج 2، ص 502.
2. اصول كافى، ج 2، ص 508.
3. همان، ص 512.
4. همان، ص 506.
5 و 6. انوارالبهیّه، شیخ عباس قمى، ص 154.
شنبه 30/10/1391 - 14:42
اهل بیت
ابوهاشم جعفرى، یكى از یاران آن حضرت، نقل مىكند:
در محضر امام عسكرى علیهالسلام بودم كه جوانى زیباروى، بلند قامت و درشت اندام از اهالى یمن به حضورش آمد. از خودم پرسیدم: این مرد كیست؟ كه امام فرمود: این، فرزند امّغانم است، همان زن اعرابى كه داراى «سنگریزه» بود و پدران من به آن مُهر زدهاند. آنگاه امام عسكرى علیهالسلام به آن مرد فرمود: آن سنگریزهها را بیاور. او سنگریزههایى در مقابل امام گذاشت و حضرت یكى از سنگها را كه یك سویش صاف بود، با انگشتر خویش مُهر زد.10
شیخ طوسى ارتباط نزدیك شیعیان یمن با امام عسكرى علیهالسلام را چنین گزارش كرده است:
روزى در شهر سامرّا به امام خبر دادند كه گروهى مسافر گردآلود، اجازه ورود مىطلبند. امام فرمود: آنها از شیعیان یمنى ما هستند. آنگاه به خادم خویش امر فرمود: برو و عثمان بن سعید عمرى را اینجا بیاور. وقتى كه عثمان بن سعید آمد، حضرت به وى فرمود: «اى عثمان! تو وكیل و مورد اعتماد ما هستى؛ از این برادران یمنى، اموال را تحویل بگیر كه از كشور خود آوردهاند.»11
اهواز
اهواز نیز از جمله شهرهایى است كه حضرت عسكرى علیهالسلام با مردم آنجا ارتباط نزدیك داشت و در این راستا امام علیهالسلام ابراهیم بن مهزیار اهوازى را به عنوان نماینده خود در این شهر منصوب كرده بود. او وظیفه داشت با دریافت پاسخهاى مسائل شرعى و رفع مشكلات اجتماعى و ارسال وجوهات مردم به امام عسكرى علیهالسلام ،ارتباط اهالى آن شهر را با آن حضرت در سامرّا حفظ نماید. در این خصوص، شیخ مفید مىگوید:
ابراهیم بن مهزیار اهوازى، مؤلّف كتاب البشارات و برادر على بن مهزیار معروف، شاخصترین وكیل امام در اهواز بود. ابراهیم اموال زیادى از بیت المال را در اختیار داشت و قرار بود آنها را به محضر امام علیهالسلام برساند. هنگامى كه پیشواى یازدهم به شهادت رسید، ابراهیم نیز بیمار شد و به فرزندش محمّد سفارش كرد كه: این اموال، متعلّق به حجّت الهى است و باید به دست حضرت صاحب علیهالسلام برسد. محمد نیز به عراق رفته و آن اموال را به نماینده حضرت صاحب الزّمان علیهالسلام تحویل داد.12
آیةاللّه العظمى خوئى مىنویسد:
احمد بن محمّد حضینى نیز از دوستان سرشناس امام عسكرى علیهالسلام در اهواز بود.13
آذربایجان
قاسم بن علاء، از یاران نزدیك امام عسكرى علیهالسلام و وكیل آن حضرت در منطقه ران (در فاصله میان مراغه و زنجان) بود.
محمّد بن احمد صفوانى مىگوید:
من با قاسم بن علاء در سنّ صد و هفده سالگى دیدار كردم. او با امام هادى و امام عسكرى علیهماالسلام ملاقاتهایى داشته و از ناحیه مقدّسه حضرت صاحب الزّمان علیهالسلام توقیع دریافت كرده بود و نامههاى حضرت مرتّب بر وى ارسال مىشد.14
از این روایت، معلوم مىشود كه حضرت عسكرى علیهالسلام در ناحیه آذربایجان نفوذ داشته و وكیل تامّ الاختیار معیّن كرده بود.
همچنین احمد بن ابراهیم، موسوم به «ابوحامد مراغى» از افرادى است كه در رجال شیخ طوسى به عنوان صحابى حضرت عسكرى علیهالسلام معرّفى شده است. روایات متعدّدى از این راوى آذرى در كتابهاى حدیث به چشم مىخورد. از جمله در رجال كشّى روایتى آمده است كه مقام ارجمند ابوحامد مراغى را نشان مىدهد.15
شهر مقدّس قم
در قم، امام یازدهم علیهالسلام احمد بن اسحاق را به عنوان نماینده رسمى خویش برگزید. شیعیان، مرتّب در مسائل شرعى و وجوهات به او رجوع نموده و سؤال مىكردند. او براى اینكه در مورد امام بعدى اطلاعات بیشترى كسب كند و جانشین حضرت عسكرى علیهالسلام را شناخته و به اهل قم اطلاع دهد؛ به شهر سامرّا سفر كرده و به محضر امام حسن عسكرى علیهالسلام شرفیاب شد.
احمد بن اسحاق از امام پرسید: اى پسر رسول اللّه! حجّت خدا بعد از شما كیست؟ امام به درون خانه رفته و لحظهاى بعد، كودكى سه ساله را كه رخسارش همچون ماه شب چهارده مىدرخشید، در آغوش گرفته و بیرون آورد و فرمود:
«اى احمد بن اسحاق! اگر در نزد خداوند متعال و ائمّه اطهار علیهمالسلام مقامى والا نداشتى، فرزندم را به تو نشان نمىدادم. این كودك، هم نام و هم كنیه رسول اللّه است. او زمین را بعد از آنكه از ظلم و ستم پر شد، مملو از عدالت خواهد كرد.»16
سعد بن عبداللّه اشعرى، احمد بن ادریس، على بن بابویه (پدر شیخ صدوق)، عروة الوكیل، عبداللّه بن جعفر حِمْیَرى و محمّد بن ابىصهبان، از دیگر شیعیان و محدّثانى هستند كه از شهر قم با امام عسكرى علیهالسلام در تماس بودهاند.17* *
بغداد
بغداد، از مناطقى بود كه امام عسكرى علیهالسلام در آنجا نفوذ داشت و افراد متعدّدى از آن با امام علیهالسلام تماس گرفته و مشكلات مادّى و معنوى خود را حل مىكردند.
حسن بن ظریف ـ از ساكنان شهر بغداد ـ مىگوید:
در ذهن من دو سؤال بود كه مىخواستم به صورت مكاتبهاى از امام عسكرى علیهالسلام بپرسم. هنگام نگارش نامه، یكى از سؤالها را فراموش كرده و تنها یك سؤال از آن حضرت پرسیدم.
وقتى جواب نامهام آمد، با كمال تعجّب دیدم كه حضرت عسكرى علیهالسلام به هردو سؤال من پاسخ داده است!18
علىّ بن عبداللّه بغدادى نیز از یاران امام یازدهم در شهر بغداد است.19 از این شخصیت فرزانه در باب «زیارات ائمّه علیهمالسلام » روایاتى نقل شده است.
از دیگر شخصیتهاى اهل بغداد، كه امام عسكرى علیهالسلام با آنان رابطه داشته، ابوسهل اسماعیل بن على نوبختى است. او از متكلّمان و دانشمندان سرشناس بغداد بود. نجاشى از او به بزرگى یاد كرده و كتابهاى متعدّد وى را نام برده است.
ابن ندیم نیز در مورد این صحابى گرانقدر مىنویسد:
ابوسهل، كتابهاى بسیارى تألیف كرده است. موضوعات آثار قلمى وى در علم كلام، فلسفه و اعتقادات است. و برخى از كتابهاى او در ردّ مخالفان و گروههاى باطل نوشته شده است.20
منبع: الشیعه
10.كشفالغمّه، ج 3، ص 295؛ بحارالانوار، ج 50، ص 301.
11. الغیبة، شیخ طوسى، ص 356.
12. ر.ك: الارشاد، ج 2، ص 356؛ معجم رجال الحدیث، ذیل ابراهیم بن مهزیار.
13. معجم رجال الحدیث، ج 3، ص 124.
14. الغیبة، ص 310.
15. رجال كشّى، ج 2، ص 816.
16. بحارالانوار، ج 52، ص 23.
17. ر.ك: رجال شیخ طوسى، شرح حال یاران امام یازدهم(ع).
* *. ر.ك: همین ویژنامه، مقاله «قم در عصر امام حسن عسكرى(ع)»، غلامعلى عبّاسى.
18. معجم رجال الحدیث، ج 5، ص 359.
19. رجال شیخ طوسى، ص 400.
20. دائرةالمعارف بزرگ اسلامى، ج5،ص583ـ579.
شنبه 30/10/1391 - 14:41
اهل بیت
ـ بس كن! از سر شب هرچه گفتى، هیچ نگفتم، منتظر شدم تا خسته شوى و زبان به دهان بگیرى.
زن، دستش را از زیر چانهاش برداشت. چارقدش را روى سرش محكم كرد و پاهایش را به طرف دیوار دراز نمود.
ـ چگونه مىتوانم حرفى را كه چیزى جز حقّ نیست، بر زبان نیاورم؟!
مرد، دستهایش را زیر سرش قلاّب كرد و روى حصیر دراز كشید و پلكهایش را روى هم گذاشت... از زمانى كه از قصر متوكّل بیرون آمده، تمام وقتش را صرف باغ وحش كرده بود.
دستورى تازه به «نحریر» رسیده بود؛ متوكّل یكى از افراد زندانى را كه با او دشمنى سرسختى داشت، به دست وى سپرده بود تا فردا او را میان حیوانات درّنده باغ وحش انداخته و براى همیشه خیال خلیفه عبّاسى را راحت كند. وجود این زندانى، آرامش روحى متوكّل را به كلّى گرفته بود. با اتمام این كار، پاداش هنگفتى انتظارش را مىكشید. چشمانش را باز كرد. زن هنوز داشت حرف مىزد.
ـ تو را به حقّ خدایى كه مىپرستیش! ابومحمّد، مردى نیست كه تو بخواهى از میان ببرى. او، مرد شریفى است، از اولاد رسول اللّه است. شرم كن نحریر! از رسول اللّه شرم كن؛ به خاطر پاداشى ناچیز، دین و ایمانت را نفروش. فرداى قیامت، جواب رسول خدا را چه مىدهى؟ بگذار متوكّل هركارى كه مىخواهد، بكند؛ تو كارى با او نداشته باش. آرامش را، از زندگیمان نگیر...
حوصلهاش از حرفهاى زن سر رفته بود، فریاد بلندى زد:
ـ دستور، دستوره؛ من نمىتونم روى حرفاى مافوقم حرفى بزنم! این اتّفاق باید بیفته. فردا هنگام طلوع آفتاب، باید ابومحمّد را میان حیوانات درّنده بیاندازم؛ شاید هم سرنوشت مولایت چنین بوده باشد!
شلیك خندهاش توى سر زن پیچید. به تندى از جا بلند شد و جلوى شوهرش به زانو افتاد. بدنش لرزید و قطرات اشك بر گونههایش غلطید.
ـ تو چنین كارى را نخواهى كرد، تو با فرزند رسول اللّه...
هق هق گریه، اجازه صحبت به زن را نداد. مرد، گوشهاى از لحاف پشمى را روى صورتش كشید:
ـ بگذار امشب را به آسودگى بگذرانم؛ با حرفهاى تو شاید فردا، خدا آسودگیم را از من بگیرد. بلند شو، بلند شو كه دیگر حوصلهام را سر بردى.
زن، دستهایش را روى سرش گذاشت، احساس كرد تمامى تیرگىهاى دنیا جلوى چشمانش تصویر گرفته، خواست باردیگر التماس بكند و چیزى بگوید؛ بغض، در گلویش ماند. از وقتى كه شوهرش، امام حسن علیهالسلام را به خانه آورده بود، از سر شب تمامى لحظاتش به اشك و التماس سپرى شده بود. دست روى زمین گذاشت و از جا بلند شد. قدمى از مرد دور نشده بود كه صداى خُرّوپفش را شنید. سربرگرداند و دوباره نگاهش كرد. احساس تنفّر، تمامى وجودش را فراگرفت. بغض، گلویش را مىسوزاند. چقدر دلش مىخواست فریاد مىكشید و بلند بلند مىگریست! مجبور به آرام گریه كردن بود. بغضش را فرو خورد و بىصدا گریست!
* * *
هواى دم كرده و خفه آلود اتاق، كلافهاش كرده بود. بیرون آمد. به اتاقى كه ابومحمّد حسن بن على علیهماالسلام در آن زندانى شده بود، نگاهى انداخت. حلقههاى اشك، جلوى دیدگانش را گرفت. هرگز فكر نمىكرد روزى برسد كه آقا و مولایش در خانه او به عنوان یك زندانى حضور پیدا كند! قلبش بىتاب بر در و دیوار سینهاش مىكوبید. پاورچین پاورچین قدم برداشت. جلوى درب اتاقى كه امام در آن حبس شده بود، ایستاد.
صداى آرام و دل نوازى از درون اتاق به گوش مىرسید. همانجا به دیوار كاهگلى خانه تكیه داد و بر زمین نشست. نگاه به آسمان دوخت. سوز سردى در بدنش پیچید. لرزه به اندامش افتاد. احساس كرد توجّه ستارهها همه به خانه اوست. نزدیكى خاصّى را به آسمان احساس مىكرد. امام و مولایش چه زیبا راز و نیاز مىكرد و مىگریست!
دل زن لرزید. دلش مىخواست در چوبى را بشكنه و جلوى پاى مولایش زانو بزند. دستانش را روى صورتش گذاشت. شانههایش لرزید. آرام آرام گریه كرد تا «نحریر» متوجّه آن نشود.
درباره ابومحمّد بارها شنیده بود. همیشه از او به درستى و نیكى یاد شده بود. زن، با خود مىاندیشید: آیا ابومحمّد از فردایش خبر دارد؟ آیا مىداند فردا چه سرنوشتى انتظارش را مىكشد؟
او در این سالها چشم انتظار روزى بود تا مردى را كه دربارهاش به نیكویى، درستى و مهربانى یاد مىكنند، زیارت كند. هرگز فكرش را هم در سر نمىپروراند كه آقا و سرورش ابو محمّد، روزى مهمانش شود؛ مهمانى كه نه اجازه دیدارش را داشته باشد و نه اجازه پذیرایى و دلجویى! سرش سنگین شده بود. از خودش هم بدش مىآمد. شبِ طولانى و دردناكى برایش بود. صداى ناله جیرجیركى، سكوت شب را درهم شكست.
ذهنش درگیر فكرهاى عجیب و غریبى شده بود؛ درخانهاش چه اتّفاقى داشت مىافتاد؟ چرا آن همه اشك، تسلاّیش نمىداد؟ بغضش لحظه به لحظه سنگینتر مىشد.
ـ پروردگارا! این، چه امتحانى است؟ چگونه مولایم را از این راز مطّلع سازم؛ چگونه او را از این خانه نفرین شده فرارى دهم؟ كمكم كن، به فریادم برس! كاش فردا، از راه نمىرسید؛ كاش آفتاب، هرگز طلوع نمىكرد!
* * *
چیزى توى ذهنش جرقّه زد. «اگر حسن بن على نفرینش مىكرد، چه بلایى سرش مىآمد؟!» صداى روحبخش دعا و نیایش، هنوز مىآمد. برگشت به طرف اتاق. تند به سربالین مردش رفت:
ـ نحریر، نحریر!
مرد، غرولندى كرد:
ـ هان، باز چى شده؟
ـ بلند شو؛ بلند شو!
ـ چرا نمىگذارى بخوابم؟!
زن، به گریه افتاد.
ـ نحریر! از خدا بترس، مىدانى چه كسى در خانه توست؟ مىدانى اگر بلایى سر او بیاید، چه اتّفاقى مىافتد؟!
مرد، خمیازه بلندى كشید:
ـ برو بخواب زن! امشب دیوانه شدهاى؟ این حرفها چیست كه مىگویى! تازه اگه به گفته تو این شخص از بهترین بندگان است، خدا هرگز بهترین بندهاش را تنها نمىگذارد، نیازى به نگرانى تو نیست. تازه براى من هم جالب است، مىخواهم ببینم این آقا براى حیوانات درّنده من هم جذّابیتى دارد یا نه؟ فردا وقتى بدن تكّه تكّهاش را زیر دندانهاى حیوانات دیدم، به تو خواهم گفت كه بنده عزیز كیست... بگذار فردا معلوم مىشود.
زن بدون آنكه چیزى بگوید، به گوشه اتاق پناه برد. زانوها را در آغوش كشید و سرش را روى پاها گذاشت. شب كمكم به انتها مىرسید. خواب از چشمانش فرارى شده بود. هوا داشت رو به روشنى مىرفت...
* * *
صداى دلنشین مناجات امام علیهالسلام همچنان به گوش مىرسید. آفتاب از پس كوهها آرام آرام خودش را به بالاى پشت بام مىرساند.
زن، لباس شوهرش را گرفت:
ـ تو را به حقّ كسى كه مىپرستیش! از خدا بترس، روز قیامت چگونه پیش رسولخدا سربلند خواهى كرد؟ اگه ابومحمّد نفرینت كند...، او مثل دیگران نیست؛ او مرد خداست!
مرد، تكانى به همسرش داد و زن، نقش زمین شد.
ـ حرفهاى ابلهانه نگو، باید این اتّفاق بیفتد. او باید كشته شود، آن هم به دست حیوانات درّندهاى كه خودم بزرگشان كردهام.
زن، سر بلند كرد و از پشت چشمان خیسش امام حسن علیهالسلام را دید كه به آرامى از زیر درختان نخل مىگذشت. چقدر لاغراندام و ضعیف دیده مىشد. چادرش را برداشت و به دنبال آنها روانه شد. جرأت نزدیك شدن به آنها را نداشت. از مولایش خجالت مىكشید. دلش مىخواست زمین، دهان باز مىكرد و شوهرش را مىبلعید.
* * *
جلوى درب باغ وحش كه رسیدند، ایستادند. مرد، از زیر شالش كلید باغ وحش را بیرون كشید و به طرف قفس حیوانات درّنده حركت كرد. امام علیهالسلام به آرامى درون باغ وحش رفت بدون آنكه وحشتى در وى دیده شود. زن، دستانش را روى سر گذاشت، چشمانش را بست. نباید مىدید. از شدّت اضطراب بر زمین افتاد... گوش كرد، صدایى نمىآمد. سر بلند كرد. چیزى را كه مىدید، باور نمىكرد. حیوانات وحشى و درّنده، گرداگرد ابومحمّد ایستاده بودند و امام علیهالسلام در وسط آنها مشغول به نماز بود. فریاد بلندى كشید:
ـ دیدى گفتم او مثل همه نیست!
سپس در حالى كه اشك شادى از دیدگانش جارى بود، خطاب به امام حسن عسكرى علیهالسلام عرضه داشت:
ـ آقا! ما رو ببخش.1
منبع: حوزه
شنبه 30/10/1391 - 14:40
اهل بیت
عبادت، ستایش و عشق به معبود همواره در فطرت همه انسانها وجود دارد و آنان در كوران حوادث و در هنگام بروز پیشامدهای سخت و مشكلات طاقتفرسای زندگی، از این موهبت فطری خویش بهره میگیرند؛ به این جهت در همه ادیان و مذاهب برای عبادت جایگاه ویژه و آداب و رسوم خاصی منظور شده است. امّا از آنجایی كه برخی از انسانها راه و روش عبادت صحیح را نمیدانند و گاهی در این وادی راه خطا میپویند، خداوند متعال انبیا و اولیای خویش را مأمور نموده است كه راه صحیح عبادت، لوازم و آثار و موانع آن را به آحاد بشر بیاموزند و راه و روش عشق ورزیدن به معبود حقیقی را به آنان نشان دهند.
در بخش نخست این نوشتار كه به مناسبت شهادت امام حسن عسكری علیهالسلام در ماه ربیع الاول ارائه گردید، با گوشههایی از سیره و سخن آن حضرت در زمینه عبادت و عرفان آشنا شدیم، در اینجا نیز به نقل و توضیح فرازهایی دیگر از رهنمودها و رفتارهای عبادی آن حجت الهی میپردازیم:
مناجاتهای دلنواز
سالكان حقیقت طلب و نیایشگران عاشق، صفای باطن و راحتی روح بلند خود را در مناجاتهای شبانه و خلوتهای عارفانه با حضرت دوست میدانند. آنان آرام جان غمناك و شفای دل دردناك خویش را در راز و نیاز با پروردگار عالمیان مییابند و چاره حل همه مشكلاتشان را به دست او میبینند. این عارفان بلند همت هرگز راحتی خود را جز در رضای حضرت حق نمیطلبند و پیوسته در زیر لب زمزمه میكنند:
مهر رخت سرشت من خاك درت بهشت من
راحت من رضای تو عشق تو سرنوشت من
امام عسكری علیهالسلام در یك سخن عارفانهای فرمود: «مَنْ اَنِسَ بِاللّهِ اِسْتَوْحَشَ مِنَ النّاسِ؛1 هر كس با خداوند متعال انس بگیرد، از مردم وحشت میكند.»
همچنان كه مولای عارفان علی علیهالسلام چنین بود؛ هنگامی كه معاویه از ضرار بن ضمره لیثی [یكی از یاران باوفا و از عاشقان علی علیهالسلام ] در مورد حالات امیرمؤمنان سؤال نمود، او در فرازی از پاسخ خود حالات امام را چنین توصیف كرد: «یَسْتَوحِشُ مِن الدُّنْیا وَزَهْرَتِها وَیَسْتَأْنِسُ بِالَّیْلِ وَوَحْشَتِهِ؛2 علی علیهالسلام از [دلبستگی] به دنیا و مظاهر آن وحشت مینمود و با شب و وحشت آن كاملاً مأنوس بود.»
ناگفته پیداست كه منظور از انس با خدا و دوری از مظاهر غیرخدایی، گوشهگیری، انزواطلبی و رهبانیت نیست، بلكه منظور خلوت با پروردگار عالمیان میباشد كه سرچشمه تمام نیكیها، زیباییها و قدرتهاست. اساسا هر عمل اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی در ارتباط با مردم كه در راستای رضایت حضرت حق انجام میگیرد، نوعی انس با خداوند و امری پسندیده و موجب خشنودی خداوند متعال خواهد بود.
امام حسن عسكری علیهالسلام در فرازهایی از مناجات دلنشین خود با آفریدگار جهان هستی، چنین راز و نیاز میكند:
«یا مَنْ مَواعیدُهُ صادِقَةٌ، یا مَنْ اَیادیهِ فاضِلَةٌ، یا مَنْ رَحْمَتُهُ واسِعَةٌ، یا غِیاثَ الْمُسْتَغیثینَ، یا مُجیبَ دَعْوَةِ الْمُضْطَرّینَ، یا مَنْ هُوَ بِالْمَنْظَرِ الاَْعْلی، وَخَلْقُهُ بِالْمَنْزِلِ الاَْدْنی...
فَصَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِهِ وَاهْدِنی مِنْ عِنْدِكَ وَاَفِضْ عَلَیَّ مِنْ فَضْلِكَ وَانْشُرْ عَلَیَّ مِنْ رَحْمَتِكَ وَاَنْزِلْ عَلَیَّ مِنْ بَرَكاتِكَ اِنَّكَ اَنْتَ الرَّبُّ الْجَلیلُ وَاَنَا الْعَبْدُ الضَّعیفُ وَشَتّانَ ما بَیْنَنا یا حَنّانُ یا مَنّانُ، یا ذَالْجَلالِ وَالاِْكْرامِ؛3
ای خدایی كه در وعدههایش راستگوست! ای آفریدگاری كه نعمتهایش افزون است! ای كسی كه سایه رحتمش گسترده است! ای دادرس دادخواهان! ای اجابت كننده دعای بیچارگان! ای كسی كه در بالاترین مرتبه قرار داری و آفریده هایت در پایینترین منزل جای دارند!... بر محمد و آل او درود فرست و مرا خودت هدایت كن و فضل خودت را بر من افاضه كن و رحمت خود را بر من فراگیر ساز و بركات خودت را بر من نازل گردان، همانا كه تو پروردگار بزرگ هستی و من بنده ضعیف و ناتوان؛ و چقدر تفاوت است بین من و تو، ای خدای مهربان و بخشاینده و ای صاحب جلالت و بزرگواری.»
دستورالعملهای عرفانی
حضرت عسكری علیهالسلام در رهنمودها و دستورالعملهای مختلفی مردم را به رفتارهای انسانی و سلوك معنوی دعوت مینمود. آن بزرگوار گاهی در نامههای خصوصی و عمومی مطالب خویش را به مشتاقان حقیقت عرضه میداشت. یكی از دستورالعملهای امام عسكری علیهالسلام كه برای جویندگان سعادت بویژه شیعیان راهگشا و قابل تأمل است، رهنمود آن حضرت در ضمن نامهای به اسحاق بن اسماعیل نیشابوری4 از اصحاب مورد اعتماد آن وجود گرامی است؛ پیشوای یازدهم در فرازی از آن رهنمود چنین مینگارد:
«فَاعْلَمْ یَقینا یا اِسْحاقُ! اَنَّهُ مَنْ خَرَجَ مِنْ هذِهِ الدُّنْیا اَعْمی فَهُوَ فی الاْخِرَةِ اَعْمی وَاَضَلُّ سَبیلاً، یَابْنَ اِسْماعیل! لَیْسَ تَعْمَی الاَْبْصارُ وَلكِنْ تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتی فِی الصُّدُورِ، وَذلِكَ قَوْلُ اللّهِ فی مُحْكَمِ كِتابِهِ5 حِكایَةً عَنِ الظّالِم اِذْ یَقُولُ «رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنی اَعْمی وَقَدْ كُنْتُ بَصیرا قالَ كَذلِكَ اَتَتْكَ آیاتُنا فَنَسیتَها وَكَذلِكَ الْیَومَ تُنْسی»6؛
ای اسحاق! یقینا بدان هر كس از این دنیا نابینا [و گمراه] رود او در آخرت نیز نابینا و گمراه خواهد بود. ای پسر اسماعیل! مقصود از نابینایی، كوری چشم نیست، بلكه قلبهایی كه در اندرون سینهها قرار دارد كور میشوند و این همان سخن پروردگار متعال است كه در كتاب محكم خویش از زبان ستمگری حكایت میكند كه وی [هنگامی كه روز قیامت نابینا محشور میشود با اعتراض به خداوند [میگوید: «خداوندا! چرا مرا نابینا محشور كردی، در حالی كه در دنیا بینا بودم. خداوند میفرماید: همچنان كه در دنیا آیات ما به تو رسید و آنها را به فراموشی سپردی، همینطور امروز تو از فراموش شدگانی».
دستاورد عبادت
سلوك عرفانی و عبادت، انسان را به سوی كمال مطلق سوق میدهد و به همین جهت میتواند دستاوردها و آثار مثبت فراوانی را در زندگی انسان در پی داشته باشد. عظمت روحی، تعالی روانی و فكری، آثار جسمی، رفتاری و اجتماعی، مهار هوا و هوس، تقویت باورهای توحیدی، ترقی نیروی ادراكی و معرفتی، توسعه افق فكر و اندیشه انسان، بخشی از آثار عبادت راستین در پیشگاه آفریدگار هستی است.
مردان بزرگی در عالم، راز موفقیتهای بیشمار خود را در پرتو همین رفتار معنوی جستجو میكردند. یكی از مهمترین شخصیتها كه از افتخارات دنیای اسلام به شمار میآید، دانشمند پر آوازه ایرانی، شیخ الرئیس ابوعلی سینا است.
او دارای نبوغ فوق العاده و صاحب اندیشههای ارزشمندی بود و آن چنان در كسب علم و دانش پیشرفت نمود كه در دوران نوجوانی سرآمد دانشوران عصر، در تمام علوم رایج زمان خود گردید و از اساتید معاصر بینیاز شد. بو علی سینا با همه موفقیتها و موقعیتهایی كه در زندگی نصیبش شده بود، راز حل مشكلاتش را در عبادت و عبادتگاهها میجست.
او در خاطرات خود آورده است: «شب و روز جز به تحصیل علم به چیز دیگری نمیاندیشیدم و به غیر از فهمیدن به چیز دیگری توجه نداشتم، و به همین طریق پیش میرفتم، تا اینكه حقیقت هر مسئلهای برای من مسلّم میشد و هرگاه در مسئلهای حیران بودم و یا نمیتوانستم قضیه را بفهمم، به مسجد پناه میبردم، نماز میگزاردم و خالق هستی را ستایش میكردم، در این حال معمای من حلّ و مشكل برطرف میشد.7»
در اینجا به یكی از مهمترین آثار عبادت در زندگی حضرت عسكری علیهالسلام میپردازیم:
پىنوشتها:
1. عدة الداعی، ص194؛ شمس الضحی، ص594.
2. عده الداعی، ص195.
3. مصباح المتهجد، ص227؛ مهج الدعوات، ص277.
4. اسحاق بن اسماعیل نیشابوری از بزرگان شیعه و از محدثین مورد اطمینان در نزد ائمه اهل بیت علیهمالسلام بود.امام عسكری علیهالسلام در تجلیل از مقام وی فرمود: «فَاتَمَّ اللّهُ یا اِسْحاقُ عَلی مَنْ كانَ مِثْلَكَ ـ مِمَّنْ قَدْ رَحِمَهُ اللّهُ وَبَصَّرَهُ بَصیرَتَكَ ـ نِعْمَتَهُ، وَقَدَّرَ تَمامَ نِعْمَتِهِ دُخُولَ الجَنَّةِ؛ ای اسحاق! خداوند نعمت خود را برای هر كسی كه مثل توست ـ كه خدا به او مهر ورزیده و همچون تو او را بینایش گردانیده ـ كامل گرداند و تمام نعمت خود را با بهشت رفتن مقدر فرماید.»(مهج الدعوات، ص63 ـ 67)
5. طه/125 و 126.
6. تحف العقول، ص 484؛ معجم رجال الحدیث ج ج، ص 222.
7. زندگی ابوعلی سینا، ص29.
شنبه 30/10/1391 - 14:39
اهل بیت
جغرافیاى اسلام
از روزى كه رسول گرامى اسلام آئین حیات
بخش خویش را به جهانیان عرضه نمود، این دین آسمانى و جاویدان به سرعت در
حال گسترش بود و در مدّت 23 سال رسالت حضرت پیامبراكرم
صلىاللهعلیهوآلهوسلم نداى توحیدى اسلام از اقصا نقاط عربستان به خارج
از آن كشیده شد.
استقبال بىنظیر تشنگان عدالت و معنویت
در شام، یمن، ایران، روم، مصر و حبشه، آئین محمّد صلىاللهعلیهوآلهوسلم
را به عنوان یك مكتب جهانى مطرح كرده و در اندك زمانى مرزهاى جغرافیایى را
درنوردیده و به گوش جهانیان رسانید. سه سال قبل از رحلت آن حضرت سفیران
اسلام، جهانى بودن آن را به عالمیان عرضه كردند و خداوند متعال به صراحت به
پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم دستور دادند كه به همه اعلان كند كه: «یا اَیُّهَا النّاسُ اِنّى رَسُولُ اللّهِ اِلَیْكُمْ جَمیعاً»1؛ اى مردم! من فرستاده خدا به سوى همه شما هستم.
بعد از رحلت پیامبر
صلىاللهعلیهوآلهوسلم ، جانشینان آن حضرت و پیشوایان معصوم
علیهمالسلام هریك در عصر خود در مناطق مهم و حیاتى دنیاى اسلام همچنان
نفوذ داشتند و علىرغم فشارهاى امویان و عبّاسیان، ارتباط محكم خود را با
دوستداران و شیفتگان معارف قرآن و اهلبیت علیهمالسلام حفظ مىكردند.
در عصر امام رضا علیهالسلام كشورهاى
زیادى در قلمرو جهان اسلام قرار داشت. ایران، افغانستان، سند، تركستان،
قفقاز، تركیه، عراق، سوریه، فلسطین، عربستان، سودان، الجزائر، تونس، مراكش و
اسپانیا(اندلس)، بخشى مهمّى از قلمرو جهان اسلام در آن عصر به شمار
مىآید. زمانى كه امام رضا علیهالسلام با فشار حكومت وقت از مدینه به مرو ـ
پایتخت آن روز جهان اسلام ـ وارد شد، ارتباط آن حضرت با بسیارى از سران
ملّیتهاى مختلف اسلامى و حتى غیر اسلامى افزایش یافت.
خلفاى عباسى براى جلوگیرى از نفوذ امامان
معصوم علیهمالسلام در میان مسلمانان، از هرفرصت و وسیلهاى سود جستند.
اِعمال فشار و محدودیت كمسابقه، مهمترین حربه آنان بود. این فشارها بعد
از شهادت امام رضا علیهالسلام در عصر امام جواد، امام هادى و امام عسكرى
علیهمالسلام به اوج خود رسید.
از آنجایى كه شنیده بودند «مهدى موعود
علیهالسلام » كه طومار حكومت ستمگران را در هم خواهد پیچید و حكومت عدل
جهانى تشكیل خواهد داد، از نسل حضرت عسكرى علیهالسلام است، آن حضرت را
بیشتر در تحت مراقبت و محدودیت قرار داده بودند؛ به طورى كه امام یازدهم در
میان سایر ائمّه اطهار علیهمالسلام از كوتاهترین زمان براى امامت و
رهبرى شیعیان برخوردار بوده است.
چرا كه امام على علیهالسلام در حدود 30
سال، امام حسن علیهالسلام 10، امام حسین علیهالسلام 11، امام سجّاد
علیهالسلام 35، امام باقر علیهالسلام 19، امام صادق علیهالسلام 34، امام
كاظم علیهالسلام 35، امام رضا علیهالسلام 20، امام جواد علیهالسلام ـ
با اینكه كوتاهترین عمر را داشت ـ 17، امام هادى علیهالسلام 33 و امام
عسكرى علیهالسلام فقط 6 سال (254 تا 260 ق.) امامت امت را عهدهدار
گردیدند.
با این اوصاف، امام عسكرى علیهالسلام در
این مدت كوتاه براى نفوذ در افكار و اندیشههاى مسلمانان و انسانهاى تشنه
معارف و معنویت از هیچ كوششى فروگذارى نكرد و با مناطق مختلف جهان اسلام
ارتباط برقرار كرده و مردم مشتاق را راهنمایى نمود.
در عصر حضرت عسكرى علیهالسلام شهرها و
مناطقى چون: بغداد، نیشابور، قم، رى، بلخ و سمرقند از رهبرىهاى داهیانه آن
برگزیده الهى برخوردار بودند.
در این نوشتار، افق رهبرى و امامت آن حضرت را در شهرهاى جهان اسلام، به نظاره مىنشینیم.
غرب ایران
نگاهى به زندگانى حضرت عسكرى علیهالسلام
نشان مىدهد كه آن حضرت در نقاط مختلفى از جهان اسلام نفوذ داشته و شیعیان و
دوستداران حضرتش با تلاشهاى فراوان و اهتمام، به حضورش رسیده و یا به
وسیله نامه و پیك با آن بزرگوار به گفت وگو مىپرداختند. گزارش زیر، یكى از
این موارد را نشان مىدهد:
مردى از علویان در زمان امام عسكرى
علیهالسلام براى كار و امرار معاش به سوى غرب ایران و بخشهاى كوهستانى
(جبل) سفر كرد. در آنجا شخصى از اهالى سرپل ذهاب (حلوان) از دوستداران امام
عسكرى علیهالسلام با وى ملاقات نموده و از مرد علوى پرسید:
ـ از كجا آمدهاى؟!
ـ از سامرّا.
ـ آیا در سامرّا فلان محلّه و فلان كوچه را مىشناسى؟
ـ آرى.
ـ از حسن بن على علیهالسلام خبردارى؟
ـ نه.
ـ براى چه به اینجا آمدهاى؟
ـ براى كسب درآمد و امرار معاش.
ـ من پنجاه دینار به تو مىدهم، آن را بگیر و مرا در سامرّا به خانه حسن بن على علیهالسلام برسان.
مرد علوى پیشنهادش را پذیرفته و او را در سامرّا
به محضر امام حسن عسكرى علیهالسلام آورد. امام در صحن منزل خود نشسته بود
كه آن مرد به همراه مرد علوى وارد شد. امام به وى نگاهى كرده، فرمود:
آیا تو فلانى هستى؟
ـ بله.
ـ پدرت براى تو در مورد ما وصیّتى كرده و تو آمدهاى آن را اداكنى! چهارهزار دینار به همراه توست، آن را بیاور!
ـ آرى، چنین است.
و آنگاه اموال را به امام پرداخت و سپس امام رو به مرد علوى كرده، فرمود:
ـ تو به ناحیه جبل در ایران رفته بودى تا
درآمدى كسب كنى و این مرد، پنجاه دینار برایت پرداخت تا او را نزد ما آورى و
ما نیز به تو پنجاه دینار دیگر مىپردازیم.2
خراسان
امام عسكرى علیهالسلام بیشترین نفوذ را
در منطقه خراسان ـ به ویژه شهر نیشابورـ داشته است. فضل بن شاذان، از
شخصیتهاى برجسته نیشابورى است كه پیشواى یازدهم تألیفات وى را تأیید نموده
و در مورد برخى از احادیث او نوشته است: «صحیح است و شایسته است كه به
مطالب آنها عمل شود.» امام عسكرى علیهالسلام در مورد این شخصیت خراسانى
فرمود: «اَغْبِطُ اَهْلَ خُراسانَ لِمَكانِ الْفَضلِ بن شاذان3؛ من بر مردم
خراسان غبطه مىخورم كه فضل بن شاذان در میان آنهاست.»
ابراهیم بن عبده یكى دیگر از سرشناسان شیعه در نیشابور است كه امام یازدهم وى را به عنوان وكیل خویش برگزید.
در بخشى از نامه امام عسكرى علیهالسلام به اهلنیشابور آمده است:
«من ابراهیم بن عبده، را به عنوان نماینده خویش در نیشابور نصب
كردم؛ تمام آن مناطق موظّفند وجوهات شرعى و حقوق واجب خود را به او
بپردازند. و او را امین و مورد اعتماد خویش در میان شیعیان آنجا قرار
دادم.»4
داود بن ابىزید، حمدان بن سلیمان، ابراهیم بن محمد، العمركى و محمد بن احمد5 از دیگر بزرگان و محدّثان نیشابور هستند كه در ردیف اصحاب امام حسنعسكرى علیهالسلام به شمار مىآیند.*
پىنوشتها:
1. اعراف / 158.
2. كشف الغمّه، ج 3، ص 307.
3. وسائل الشّیعه، ج 27، ص 101.
4. رجال كشّى، ج 2، ص 797.
شنبه 30/10/1391 - 14:38
اهل بیت
دوره عباسى ـ به ویژه در زمان امام حسن عسكرى علیهالسلام ـ از هر نظر بدترین دوره اسلامى بود؛ چرا كه به علّت عیّاشى و ستمپیشگى حاكمان و منصبداران و نیز بىخبرى و فقر عمومى در سایر بلاد اسلام، بسیارى از ارزشهاى اسلامى از بین رفته بود و اگر تلاش شبانهروزى امام عسكرى علیهالسلام یارىگر اسلام نمىگردید، نام و یاد اسلام در ورطه سیاستهاى حكومت عباسى به نابودى كشیده مىشد.
امام عسكرى علیهالسلام به حَسَب سختى زمان و اقتضاى شرایط مكان ـ كه طوفان بىدینى و لاابالىگرى بر سرزمینهاى اسلامى مىوزید ـ از نیروى «كرامت» كه خداوند آن را در وجود اولیاى خاصّ خود قرار مىدهد، در راه تقویت ایمان شیعیان و دیگر شیفتگان وادى حق، بهره مىجست.
معجزات و كراماتى كه با نیروى معنوى آن حضرت رخ مىنمود، نقش اساسى در هدایت مسلمانان به سوى ارزشهاى اسلامى داشت. چنانكه در همان فضاى آلوده و تاریك، كه در سراسر سرزمینهاى اسلامى جریان داشت، بسیارى از اندیشمندان و آگاهان، امام را به عنوان حقیقت زلال اسلام مىدانستند و در مشكلات مادّى و معنوى به امام حسن علیهالسلام پناه مىبردند.
گرچه امام عسكرى علیهالسلام زیر نظر مستقیم دولت عباسى قرار داشت؛ لیكن درایت و كاردانى آن حضرت چنان بود كه در بیشتر سرزمینهاى اسلامى «نماینده» داشت و از حال مسلمانان آگاه بود. برخى از مساجد و اماكن دینى در شهرها به امر مبارك ایشان ساخته شد؛ از جمله مسجد امام حسن عسكرى علیهالسلام (مسجد جامع) در قم. این مطلب، نشانگر آن است كه آن بزرگوار به وسیله نمایندگان خود و با نیروى امامت، از تمام كاستىها و مشكلات مردم آگاه بوده است.
دانشگاه مخفى امام علیهالسلام ، حوزه آگاهى و رشد اسلامى همگان به شمار مىرفت كه ثمره آن، پرورش صدها دانشمند و اسلامشناس بود. چنانكه از كتب رجال و حدیث پیداست، حدّاقل 500 نفر از جویندگان و علاقهمندان به مسائل اسلامى، از محضر آن حضرت بهره بردهاند. در كتابهاى رجالى نام 107 نفر آمده كه به عنوان اصحاب خاصّ امام علیهالسلام از آن وجود مبارك، روایت كردهاند8 و این، نشانه حجمى گسترده و چشمگیر از تلاش علمى امام علیهالسلام در بدترین دوران حكومت عباسى است. تا زمانى كه آنجناب زنده بود، هیچ كس قدرت سوء استفاده و تحریف مسائل اسلامى را نداشت.
آن حضرت در گستره سیاسى نیز میزان حق و باطل بود. از هر قیام ضدّ دولتى كه در جهت عدالت و حقوق مردم انجام مىگرفت، مخفیانه حمایت مىكرد و اگر كسانى در پى بهرهگیرى از نیروى مردمى براى مقاصد سیاسى خویش دست به فعّالیتى مىزدند، حضرت قاطعانه مىایستاد و دسیسه آنان را آشكار و خنثى مىنمود.
در زمان امامت آن حضرت، فردى به نام «یحیى بن عمر طالبى» بر ضدّ خلیفه عباسى به پا خاست؛ هدفش چنانكه از لا به لاى سخنان و شعارهایش پیدا مىشود، عدالت اجتماعى و تقسیم غنائم میان ضعیفان و تهىدستان مسلمان بود. در جنگى كه بین «یحیى» و «مستعین»، پادشاه ستمگر عباسى درگرفت، یحیى كشته شد و به دستور مستعین و بعد «معتزّ» جنازه او را بر دروازه بغداد نصب نمودند و مردم را وادار به اظهار بیزارى و بدگویى از قیام كنندگان كردند. در میان بزرگان و چهرههاى برجسته اسلامى، تنها امام عسكرى علیهالسلام است كه از زبان مباركش كلمهاى بر ضدّ قیام كنندگان شنیده نشد.9
رهبرى قیام زنگیان، با فردى به نام «على بن عبدالرّحیم» از قبیله عبدالقیس بود. او خود را علوى و از نوادگان «زید شهید» مىنامید. مردم را به یارى فرا مىخواند؛ برخى به وى گرویدند و شعار خود را دفاع از مردم قرار دادند. چون از ناحیهاى از شامات به نام «زنج» بود، به این نام نیز معروف شد. امام حسن عسكرى علیهالسلام فرمود:
«صاحب الزّنج لیس منّا اهلالبیت».10
جمال امامت در آینه كرامت
«ابوهاشم جعفرى»، از یاران امام عسكرى علیهالسلام ، مىگوید:
در زندان بودیم كه امام عسكرى علیهالسلام را به زندان آوردند. برادرش «جعفر» نیز همراه او بود. دورش جمع شدیم و از هر موضوعى پرسش نمودیم. اتفاقاً مردى «جمحى» در زندان بود كه خود را علوى معرّفى مىنمود. امام، نگاهى به سوى او كرد و فرمود:
«اگر غیر خودى در میان ما نبود، زمان آزادى هر یك از شما را مىگفتم.»
گفتم: اى پسر رسول خدا! مگر این، از ما نیست؟ او خود را علوى مىنامد!
فرمود: «این مرد، جاسوس است و زیر لباسش كاغذى است كه اسامى زندانیان نوشته شده و همه سخنان شما را گزارش مىكند.»
ابوهاشم مىگوید: لباس او را گشتیم؛ لیستى كه امام به آن اشاره فرموده بود را، پیدا كردیم.11
«على بن ابراهیم» مىگوید:
در زندان بودیم. امام حسن عسكرى علیهالسلام هم در زندان با ما بود. هر روز غلام امام از منزل ایشان بستهاى مىآورد و همه ما روزه خود را با آن افطار مىكردیم. چند روز بعد، من به قسمت دیگر زندان منتقل شدم و نمىتوانستم از غذاى امام افطار كنم. نان خشكى بیش نداشتم و هر روز با آن افطار مىكردم. یك روز از شدت ضعف، حالم دگرگون شد. نزد امام عسكرى علیهالسلام رفتم. هنوز چیزى نگفته بودم كه به غلام خود فرمود: «براى علىبن ابراهیم غذا بیاور كه روزه نیست.»
سپس به من فرموند: «روزه با نان خالى، بدن را ضعیف مىكند و توان آدم را به تحلیل مىبرد. گاهى از گوشت استفاده كن تا بدین حال دچار نشوى. گوشت، باعث مىشود تا بهتر روزه بگیرى و توفیق بیشترى در عبادت پروردگار متعال داشته باشى.»
من از این برخورد امام تعجّب كردم؛ زیرا كسى از وضع من خبر نداشت و به هیچ كس هم حرفىنزده بودم. روز بعد، چیزى پیش آمد كه بر شگفتى من افزوده شد. امام علیهالسلام روزها روزه داشت و شبها به عبادت مشغول بود و كمتر سخن مىگفت. صبح روز بعد، غلام ایشان به عادت همیشه غذا آورد. امام علیهالسلام فرمود تا غذاها را به ما تحویل دهد. سپس فرمود: «من امروز آزاد مىشوم و این غذاها روزىِ شماست!»
به خدا سوگند! هیچ حرف و سخنى از آزادى نبود. اما آن حضرت عصر همان روز از زندان آزاد گردید.12
روشنى دیدگان
با تولّد امام زمان علیهالسلام شادى، چهره مبارك امام حسن عسكرى علیهالسلام را فرا گرفت و فرمود:
«سپاس خداوندى را كه به من فرزندى داد كه: اشبه النّاس برسول اللّه صلىاللهعلیهوآلهوسلم خَلْقاً و خُلْقاً یحفظه اللّه تبارك و تعالى فى غیبته ثمّ یظهر، یملأ الأرض عدلاً و قسطاً كما مُلِئَتْ جَوْراً و ظُلْماً؛ او از نظر صورت و سیرت، شبیهترین مردم به پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم است و خداوند پس از یك غیبت طولانى، آشكارش مىنماید و زمین را پر از عدل و داد مىكند، در حالى كه پر از بىعدالتى و ستم پیشگى مىباشد.»13
منبع: الشیعه
شنبه 30/10/1391 - 14:37
اهل بیت
1. عملگرایى در هدایتگرى
زیباترین نمونه از تحوّل انسانهاى خطاكار را مىتوان در این داستانها یافت:
وقتى امام در زندان بود، عبّاسیان نزد صالح بن وصیف آمدند و از وى خواستند بر امام سخت بگیرد. گفت: چگونه چنین كارى بكنم؟! دو نفر از بدترین انسانها را گماردهام كه او را آزار دهند ولى حالا هر دو اهل عبادت و روزه شدهاند!
به دستور صالح، آن دو را حاضر كردند و صالح از دلیل مهربانىشان با امام سؤال كرد، گفتند: درباره مردى كه روزها به روزه و تمام شب به عبادت مىپردازد و هر لحظه به او مىنگریم، لرزه به انداممان مىافتد، چه مىگویى؟!
عباسیان با شنیدن این سخن، نا امید و پراكنده شدند.24
وقتى هم كه حضرت در زندان على بن نارمش بود، وى كه از دشمنان كینهتوز بود، چنان متحوّل شده كه از شدّت احترام، به چهره امام نگاه نمىكرد و در حالى از نزد امام رفت كه بیناترین فرد به عظمت و فضائل آن حضرت بود.25
2. هدایت متخصّصان
اگر امر به معروف و نهى از منكر تودههاى عادى، شرایط و سازوكارهاى مهمّى دارد، بىگمان «اصلاح نخبگان»، حسّاسیتها و برنامههاى دقیقترى مىخواهد. امام حسن عسكرى علیهالسلام براى هر گروه، ابزار مناسب با همان گروه را به كار مىبرد؛ گاه موعظه، هشدار، نامهنگارى، ... و گاهى هم با آموزش افراد متخصّص و فرستادن آنها به مراكز علمى و نجات منحرفان نخبه.
ابن شهرآشوب مىنویسد: اسحاق كِنْدى، از فلاسفه اسلام و عرب به شمار مىرفت و ساكن عراق بود. كتابى به نام «تناقضهاى قرآن!» نوشت؛ او مدتها گوشهنشینى اختیار، و وقتش را صرف نگارش آن كتاب كرده بود. روزى یكى از شاگردان او به محضر امام عسكرى علیهالسلام شرفیاب شد. وقتى چشم امام به او افتاد، فرمود: آیا میان شما مرد رشیدى نیست كه گفتههاى استادتان كندى را پاسخ گوید؟ او گفت: ما همه شاگردیم و نمىتوانیم اعتراض كنیم! امام عسكرى علیهالسلام مطالبى به وى آموخت.
شاگرد، نزد استاد رفت و همین طور عمل كرد. استاد هم بعد از پذیرش حقّ، او را قسم داد كه بگوید این مطلب را از كجا شنیده است و سرانجام، شاگرد پاسخ داد كه امام عسكرى علیهالسلام چنین شیوه و گفتارى را یاد داده است. كِنْدى هم گفت:
الآن درست گفتى! این چنین سخنى غیر از آن خاندان صادر نمىشود.
سپس آتش خواست و آنچه را نوشته بود، سوزاند.26 *
نقش معجزه در هدایت و اصلاحگرى
امام حسن عسكرى علیهالسلام همانند دیگر ائمّه، در هنگام لزوم، از ابزار «معجزه و كرامت» براى هدایت استفاده مىكرد و این ظرفیت والا را در خدمت اصلاح اندیشهها و افكار امّت اسلامى قرار مىداد. اما ویژگى امام عسكرى استفاده گسترده از این ظرفیت است. قطب راوندى 40 مورد و سیّد بحرانى 134 مورد، شیخ حرّ عاملى 136 مورد، علاّمه مجلسى 81 مورد از معجزات وى را نقل كردهاند.27
علت این امر نیز مىتواند اختناق و فشارهاى سیاسى و امنیتى باشد كه دامنگیر شیعیان و حضرت بوده، البته امام براى تداوم نقش هدایتگرى خود، از ابزار معجزه و كرامت كه آن شرایط اختناق را خنثى مىكرد، استفاده مىنمود. براى آگاهى از معجزات امام عسكرى علیهالسلام منابع گوناگونى در دسترس است كه با مطالعه آنها مىتوان نور «هدایت و اصلاح» را در قلبهاى مستعد تاباند.
ابزارهاى هدایت در سیره امام حسن عسکری علیه السلام
هدایت و اصلاحگرى امام حسن عسکری علیه السلام
احیاى سنّتها توسط امام حسن عسکری علیه السلام
منبع: پایگاه اطلاع رسانی آستانه مقدسه قم
شنبه 30/10/1391 - 14:36
اهل بیت
امام حسن عسكرى (ع) و تصوّف
نویسنده: سیّد جعفر ربّانى
از جمله جریانهاى فاسدى كه امام عسكرى علیهالسلام به شدّت از آن
بیزارى جسته و مردم را از گرویدن به آن بر حذر مىداشت، گروه «صوفیه» است. این فرقه از آغاز پیدایش توسّط «ابوالقاسم كوفى بهشمیّه» توانست تحت پوشش اسلام، عدّهاى از مسلمانانِ سادهلوح را بفریبد.
محمّد بن عبدالجبّار از امام عسكرى علیهالسلام نقل كرده كه حضرتش فرمود:
از امام صادق علیهالسلام در مورد «ابوهاشم كوفى» سؤال شد، امام صادق علیهالسلام فرمود:
«او فردى بسیار فاسد العقیده بود و مسلكى به نام تصوّف اختراع كرد و آن را مركزى براى اعتقادات پلید خود قرار داد.»(1)
آرى،
بدعت، خودنمایى، چلّه نشینى، تعطیل كردن احكام دین، انزوا و... از مظاهر
تصوّف است و ائمه علیهمالسلام با آن مقابله نمودهاند. و موجب تأسّف آنكه
این روشهاى غلط گاهى تحت عناوینى همچون: تشیّع، ابراز علاقه به اهل بیت
علیهمالسلام و یا تهذیب نفس انجام مىگیرد!
امام حسن عسكرى علیهالسلام خطاب به صحابى گرانقدرش، ابوهاشم داود بن قاسم جعفرى فرمود:
«زمانى
بر مردم فرا مىرسد كه چهرههایشان خندان، ولى دلهایى تاریك دارند. از
دیدگاه آنان، سنّت یعنى بدعت و بدعت یعنى سُنّت. مؤمن را به دیده حقارت
مىنگرند و فاسق را ارج مىنهند. فرمانروایان آنان افرادى نادان و ستم
پیشهاند و دانشمندان ایشان دریوزه دربار ستمگرانند. ثروتمندان آنها حقّ
تهیدستان را به یغما مىبرند و كوچكترها بر بزرگان خود پیشى مىگیرند.
انسانهاى نادان از دیدگاه ایشان فردى آگاه و اشخاص حیلهگر را مهذّب
مىدانند. میان فرد با اخلاص و انسان مُردّد تمییز نمىدهند. آنان گوسفندان
را از گرگها باز نمىشناسند.
عالمان و اندیشمندان آنها بدترین
آفریدههاى الهى در روى زمیناند؛ چرا كه به فلسفه و تصوّف تمایل نشان
مىدهند. به خدا سوگند! آنها از عقیده [و فطرت] خود برگشته و از راه حق
منحرف شدهاند. در علاقه و محبّت به مخالفان ما زیادهروى مىكنند و شیعیان
و دوستداران ما را به گمراهى مىكشانند. اگر به جاه و مقامى دست یابند، از
گرفتن رشوه سیر نمىشوند و اگر به ذلّت گرفتار گردند، ریاكارانه خدا را
پرستش مىكنند. آگاه باشید كه آنان راه (سعادت و حقیقت) را بر مؤمنان
مىبندند و مُبلّغان آئین كافرانند. كسانى كه با آنها زندگى مىكنند، باید
از آنان بر حذر بوده و دین و ایمان خویش را حفظ كنند.»
سپس امام عسكرى علیهالسلام فرمود:
«اى
ابوهاشم! این مطالب را پدرم از پدران بزرگوارش، از جعفر بن محمّد
علیهمالسلام برایم نقل نمود. این سخنان از اسرار ما است، آنها را جز براى
اهلش بازگو مكن.»(2)
نفوذ افكار انحرافى و از جمله تصوّف در میان
شیعیان، خطرى بوده است كه بزرگان از یاران ائمه علیهمالسلام بدان اهتمام
مىورزیده و گزارش آن را به امامان معصوم علیهمالسلام منتقل مىنمودهاند.
احمد بن محمد بن عیسى ـ از اصحاب امام حسن عسكرى علیهالسلام ـ در نامهاى به حضرت چنین گزارش مىدهد:
«گروهى
یافت شدهاند كه براى مردم سخنرانى مىكنند و احادیثى مىخوانند و آنها را
به شما و پدران شما نسبت مىدهند. در میان آنهاست احادیثى كه قلوب ما آنها
را نمىپذیرد ولى امكان ردّ این روایات وجود ندارد، چرا كه آنها را از
پدران شما نقل مىنمایند. ایشان دو نفرند؛ یكى، علىبن حَسكة و دیگرى، قاسم
یقطینى.»
وى در ادامه مىنویسد:
«از عقاید ایشان است كه مىگویند: مراد از سخن خدا كه مىفرماید:
«انّ الصّلوة تنهى عن الفحشاء و المنكر»(3)
مردى است كه مردم را از فحشاء بازمىدارد نه آنكه مقصود، ركوع و سجود باشد. و مقصود از زكات نیز همان مرد است نه دراهم و اخراج مال.
و بر همین منوال، اوامر و نواهى خداوند را تأویل مىكنند. بر ما منّت بگذارید و راه حق و سلامت از انحرافات را بیان نمایید.»
امام عسكرى علیهالسلام در پاسخ نوشت:
«ابن
حَسكه دروغ مىگوید و براى شما همین كافى است كه ما او را در زمره دوستان
خود نمىشناسیم. خدا، او را لعنت كند. به خدا قسم! كه پروردگار، محمّد -صلى
الله علیه و آله و سلم- و پیامبران قبل از او را نفرستاد مگر براى
دین خالص و نماز و زكات و روزه و حج و ولایت. و پیامبر گرامى اسلام -صلى
الله علیه و آله و سلم- مردم را دعوت نكرد مگر به سوى خداى "وحده
لاشریك له" و ما اوصیا از فرزندان پیامبر نیز بنده خدا هستیم و به او شرك
نمىورزیم. اگر اطاعتش كنیم، بر ما رحم خواهد كرد و اگر نافرمانىاش كنیم،
ما را عذاب خواهد نمود. ما بر خدا حجّت نداریم بلكه حجّت از اوست بر ما و
بر همه خلقش. من این سخنان را نفى نموده، از این اشخاص بیزارى مىجویم؛ شما
نیز آنها را رها كنید. خداوند، لعنتشان كند. و آنان را در تنگنا قرار دهید
و چنانچه آنها را در مكان خلوت یافتید، سرشان بر سنگ بكوبید.»(4)
پی نوشت :
1. سفینةالبحار، شیخ عباس قمى، ص 145، بنیاد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس.
2. همان.
3. عنكبوت / 45.
4. رجال الكشّى، ج 2، ص 802 و 803، مؤسّسه آل البیت علیهمالسلام .
جمعه 29/10/1391 - 14:22
اهل بیت
امام حسن عسكرى علیه السلام و منحرفان فكرى
نویسنده: محمدجواد مروّجى طبسى
طلیعه
یكى از اهداف و برنامههاى كلى پیامبر و
معصومان علیهمالسلام حراست و مرزبانى از اندیشههاى اسلامى بود كه با آغاز
بعثت و دعوت پیامبر شروع شده و هریك از امامان بزرگوار به تناسب شرایط
زمانى خود به این وظیفه مهم و خطیر پرداختهاند. چنان كه ملاحظه مىكنیم،
حضرت محمد صلى الله علیه و آله و سلم با بسیارى از گروهها همانند:
دهرىها، زنادقه، براهمه و غیر آنان و همچنین امامان علیهمالسلام با افراد
و گروههاى بسیارى كه به ظاهر مسلمان بوده، اما افكار خارج از اندیشههاى
دینى و اسلامى داشتند، به بحث و گفت و گو و مقابله جدى مىپرداختند.
بدین
شكل كه اگر فرد یا افرادى دچار اشتباهات یا تناقضاتى مىشدند، نخست به
هدایت و روشنگرى و به دور از هر گونه موضعگیرى كار خود را آغاز مىكردند؛
اما همین كه احساس مىشد، این فكر انحرافى به دنبال جریانى پنهان یا آشكار،
خود را نشان داده است فوراً دست به افشاگرى علیه آنان مىزدند.
و گاهى
نیز همین اندیشهها كه هر روز در لباس نویى خود را در جامعه اسلامى آشكار
مىكرد، خلفاى بنىعباس را هم به دام انداخته و گاه مىشد همان افكار غلط،
سیاست نظام را ترسیم مىنمود.
مثلاً در زمان امام هادى علیهالسلام
مسأله «خلق قرآن» در جامعه اسلامى بالا گرفته و طرفداران زیادى پیدا كرده
بود و چند خلیفه عباسى به تبعیت از یك دسته، گروه مخالف را در زیر بدترین
فشارها و شكنجهها وادار به پیروى از عقیده خود مىكردند. از جمله كسانى كه
در سال 220 ق. بر سر همین عقیده، شلاق زیادى خورده و شكنجه فراوانى دید و
مدتى در زندان به سر برد، احمد بن حنبل(1) بود كه از او مىخواستند تا دست
از عقیده خود برداشته و با خلیفه عباسى هم نظر شود.
بىشك یكى از علل و
انگیزههاى جدا ساختن امامان علیهمالسلام از امت اسلامى، همین جهت بود كه
عدهاى از خدا بىخبر مىخواستند با استفاده از قدرت خلافت اسلامى، جامعه
را به سمت و سویى كه خود مىخواهند، بكشانند و جوانان را نسبت به باورهاى
دینى سست كنند و آنها را در دامان همان اندیشههاى باطلى كه از پیش طراحى
كرده و رواج داده بودند، بیندازند تا كسى نتواند آزادانه در برابر این
تهاجم ایستادگى نماید.
این نوشتار، به بخش بسیار كوچكى از این تلاشهاى جدى پرداخته است.
امام و نگهبانى از اندیشه اسلامى
دوران
امام یازدهم، یكى از دورانهاى سخت و دشوارى بود كه افكار گوناگون از هر
سو «جامعه اسلامى» را تهدید مىكرد. و با این كه امام در نهایت فشار به سر
مىبرد، اما وى همانند پدران خود، لحظهاى از این مسأله غفلت نورزیده و در
برابر گروهها و مكتبهاى التقاطى و اندیشههاى وارداتى و ضد اسلامى از
جمله: صوفیان، غُلات، مُفَوّضه، واقفیه، دوگانه پرستان و سایر دگراندیشان،
سخت موضع گرفته و با شیوههاى خاص خود، كارهاى آنها را خنثى نموده و نقش بر
آب مىكرد.
آگاه ساختن فیلسوف عراق
مورخان
نوشتهاند: در زمان امام حسن عسكرى علیهالسلام فیلسوفى در عراق مىزیست به
نام «اسحاق كِندى». وى به خیال این كه در قرآن تناقض وجود دارد، در خانه
نشست و مشغول تدوین و تألیف كتابى در تناقض قرآن شد. ابن شهرآشوب مىنویسد:
روزى یكى از شاگردان اسحاق كِندى به محضر امام حسن عسكرى علیهالسلام
وارد شد. امام به وى فرمود: آیا در بین شما فرد توانایى پیدا نمىشود كه
استادتان كِندى را در آنچه كه آغاز كرده، رد كند و او را از این كار باز
دارد؟!
او گفت: ما همه از شاگردان او هستیم و چگونه مىتوانیم در این خصوص یا در دیگر مسائل بر استاد خود اعتراض كنیم؟!
حضرت فرمود: آیا آنچه را كه به تو بیاموزم، به او مىرسانى؟
عرض كرد: آرى.
امام
فرمود: به نزد او برو و نخست با وى معاشرت نیكى داشته باش و به هر چه نیاز
دارد، كمكش كن. هنگامى كه با او انس گرفتى، به او بگو: سؤالى به ذهنم
رسیده است كه دوست دارم آن را از تو بپرسم. او خواهد گفت: سؤال كن. پس به
او بگو: اگر گوینده (آورنده) این قرآن نزد تو بیاید و از تو بپرسد: آیا
احتمال وجود دارد كه مقصود خداوند از این گفتار، غیر از آن باشد كه شما
پنداشتهاى و در پى آن هستى؟ او به تو خواهد گفت: آرى، این احتمال وجود
دارد. زیرا انسان هنگام شنیدن، بهتر متوجه معانى مىشود و آنها را درك
مىكند. چون چنین گفت، به او بگو: شما چه مىدانى شاید منظور گوینده كلمات
قرآن غیر از چیزى باشد كه شما تصور كردهاى و او الفاظ قرآن را در غیر
معانى خود استعمال كرده باشد.
آن مرد از حضور امام حسن عسكرى
علیهالسلام مرخص شده و به سوى استاد خود، فیلسوف عراقى، رهسپار گردید و
مدتى به دستور آن حضرت با او به نیكى رفتار كرد و سرانجام در فرصت مناسب،
سؤال پیشنهادى امام را از او پرسید.
كِندى گفت: یك مرتبه دیگر این سخن را برایم بیان كن.
وى
بار دیگر سخن امام را بیان نمود. كِندى درنگى كرده و مقدارى فكر كرد و
دریافت كه هم از نظر لغت و هم از نظر علمى این امر كاملاً محتمل است و در
نظرش این سخن كاملاً صحیح آمد. از این روى به شاگردش گفت: تو را سوگند
مىدهم كه بگویى این سخن را از كجا آموختى و چه كسى آن را به تو گفته است؟
راوى مىگوید: گفتم: این، چیزى بود كه بر قلبم گذشت؛ لذا از شما پرسیدم.
گفت:
هرگز!فردیهمانند تو محال است بر چنین چیزى دست پیدا كند و به این مرتبه از
این سخن برسد! حال به من بگو كه این سخن را از كجا آوردى؟
گفتم: این، دستورى بود كه ابومحمّد ـ عسكرى علیهالسلام ـ به من یاد داده است.
گفت: درست گفتى، چرا كه چنین سخنانى تنها از همان خاندان صادر مىشود.
سپس آتشى درخواست كرده و هر آنچه را كه نوشته بود، در آتش سوزاند.(2)
برخورد با غلات و مُفَوِّضه
از
دیگر برخوردهایى كه امام حسن عسكرى علیهالسلام با منحرفان فكرى داشت،
همانا موضعگیرى در برابر غلات و مفوّضه بود؛ یعنى همانهایى كه عقیده
داشتند: خداوند در ابتداى آفرینش با خلقت كردن پیامبر، همه چیز را به او
واگذار كرده، سپس این پیامبر است كه دنیا و هر آنچه كه در او هست را آفریده
است. و برخى گفتهاند: خداوند این اختیار را به على بن ابیطالب
علیهالسلام داده است.(3)
و چون این اندیشه انحرافى لطمه شدیدى بر
عقاید مسلمانان مىزد، و پیامدهاى ناگوارى در پى داشت، بدین جهت از آغاز
پیدایش این تفكر غلط، مورد نكوهش معصومان علیهمالسلام قرار گرفت و این
طایفه را بدتر از یهود و كفار قلمداد كردند. زیرا چیزى مدعى شده بودند كه
حتى یهود و نصارا هم نگفته بودند. چرا كه یكى از آثار این تفكّر غلط، غُلوّ
درباره پیامبر و معصومان علیهمالسلام بود. از این رو، امام عسكرى
علیهالسلام مسلمانان را از پیروى چنین افرادى با چنین افكارى بر حذر
مىداشت و گاهى با برخى از سادهاندیشان و فریب خوردگان بسیار بزرگوارانه
برخورد مىكرد، به امید آن كه از باور خود دست بردارند.
امام عسكرى علیهالسلام و ادریس بن زیاد
علامه
مجلسى از «ادریس بن زیاد كَفَر توثایى» نقل كرده كه وى مىگفت: من از جمله
افرادى بودم كه درباره آنها غُلوّ مىكردم. روزى براى دیدار با ابومحمد
عسكرى علیهالسلام روانه سامرا شدم؛ وقتى كه وارد شهر شدم، از فرط خستگى
خود را بر پلكان حمامى انداخته و كمى به استراحت پرداختم. در این بین خواب
چشمان مرا ربود؛ پس بیدار نشدم مگر با صداى كوبیدن آرامى كه به وسیله
چوبدستى كه در دست امام عسكرى علیهالسلام بود. پس با همان اشاره از خواب
بیدار شده و او را شناختم. فوراً از جاى برخاسته و در حالى كه آن حضرت سوار
بر اسب بودند، پا و زانوى مباركش را بوسه زدم، اولین سخنى كه امام در این
ملاقات كوتاه به من فرمود، این بود:
«یا ادریس! «بل عباد مكرمون،
لایسبقونه بالقول و هم بأمره یعملون»؛(4) اى ادریس! بلكه آنان بندگان مقرب
خدایند و در گفتار بر او سبقت نمىگیرند و به فرمان وى عمل مىكنند.»
در
این جا حضرت با عنوان كردن این آیه خواستند به او بفهمانند كه اندیشه
غُلوّ درباره ما باطل است و ما از خود هیچ اختیارى جز آن كه خداوند اراده
كند، نداریم؛ چرا كه ما به دنبال امر و اراده خدا بوده و فرمان او را انجام
مىدهیم.
ادریس كه از جواب كوتاه امام عسكرى علیهالسلام كاملاً آگاه
شده بود، در پاسخ امام گفت: اى مولاى من! مرا همین كلام بس است؛ زیرا آمده
بودم تا این مسأله را از شما بپرسم.(5)
امام عسكرى علیهالسلام و كامل بن ابراهیم
در
ملاقاتى كه «كامل بن ابراهیم» به نمایندگى گروهى از مفوّضه با امام داشت،
وى پاسخ سؤالات خود را از امام عصر علیهالسلام چنین دریافت كرد:
مفوّضه دروغ گفتهاند، بلكه دلهاى ما ظرفهاى مشیت الهى است. پس اگر او بخواهد، ما مىخواهیم.»
امام عسكرى علیهالسلام در جهت تأیید گفتار فرزندش امام عصر علیهالسلام و ردّ گفته مفوّضه، به كامل بن ابراهیم فرمود:
«پاسخ خود را دریافت كردى، دیگر براى چه اینجا نشستهاى، از جاى برخیز...»(6)
موضعگیرى در برابر واقفیّه
یكى
دیگر از گروههاى انحرافى كه پس از شهادت امام موسى بن جعفر علیهالسلام
پدید آمد، آنهایى بودند كه ادّعا داشتند: موسى بن جعفر علیهالسلام هنوز از
دنیا نرفته است.
بنیانگذاران این طایفه، زیاد بن مروان قندى، على بن
أبىحمزه و عثمان بن عیسى مىباشند و علت انكار آنان در آغاز كار، این بود
كه نزد این سه نفر، اموالى از حضرت موسى بن جعفر علیهالسلام وجود داشت،
چون نمىخواستند اموال امام كاظم علیهالسلام را به فرزندش امام رضا
علیهالسلام تحویل دهند، شهادت امام كاظم علیهالسلام را منكر شدند.
در
پاسخ نامه امام رضا علیهالسلام ـ كه به آنها نوشته بود تا اموال را
بازگردانند، زیرا او قائم مقام پدرش موسى بن جعفر علیهالسلام است ـ زیاد
قندى و ابن ابىحمزه، منكر چنین پولى در نزد خود شدند و اما عثمان بن عیسى
به حضرت نوشت: پدرت هنوز زنده است و هر كه چنین ادعایى كند، سخن باطلى گفته
و تو هم اینك به گونهاى عمل كن كه خود مىگویى از دنیا رفته است. ولى او
به من دستور نداده چیزى به تو بدهم... .(7)
آرى، این گروه با توقف در
امامت موسى بن جعفر علیهالسلام از همان ابتدا مورد لعن، نفرین و برائت
امامان علیهمالسلام بوده و به گروه «مَمْطوره» نیز اشتهار یافتند.(8)
علامه
مجلسى از «احمد بن مطهّر» روایت كرده: برخى از یاران ما به امام حسن عسكرى
علیهالسلام نامه نوشته و از وى درباره كسى كه بر حضرت موسى بن جعفر
علیهالسلام توقف كرده ـ و فراتر نرفته است ـ سؤال كرده بود كه: آیا آنها
را دوست داشته باشم یا از آنان بیزارى جویم؟
حضرت در پاسخ فرمود:
«آیا
براى عمویت آمرزش مىخواهى؟ خداوند عمویت را نیامرزد، از او بیزارى بجوى و
من در پیشگاه خداوند از آنها بیزارى مىجویم. پس با آنان دوستى نداشته
باش، از بیمارانشان عیادت مكن و در تشییع جنازه مردگانشان حاضر مشو و بر
امواتشان نماز نخوان، خواه امامى را از سوى پروردگار منكر شوند، و یا
امامى را كه از سوى خداوند نمىباشد، بر آنها اضافه كند و یا قائل به تثلیث
باشند.
بدان، كسى كه تعداد ما را اضافه بداند، مانند كسى است كه از تعدادمان كاسته باشد و امامت ما را انكار كند.»
تا
قبل از این مكاتبه و جریان، شخص سؤال كننده نمىدانست كه عمویش هم در ردیف
«واقفیان» است و حضرت او را از این موضوع آگاه ساخت.(9)
پی نوشت :
1. تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 472/ تاریخ طبرى، ج 7، ص 195/ الامام الصّادق و المذاهب الاربعه، ج 4، ص 456.
2. مناقب آل ابىطالب علیه السلام، ج 4، ص 424/ با خورشید سامرا، ص 267.
3. شرح باب حادى عشر، ص 99.
4. انبیاء / 26 و 27.
5. بحارالانوار، ج 50، ص 283.
6. الغیبة، شیخ طوسى، ص 148.
7. همان، ص 43.
8. بحارالانوار، ج 5، ص 267.
9. كشف الغمّه، ج 3، ص 219.
جمعه 29/10/1391 - 14:22
اهل بیت
اقدامات موثر امام حسن عسکری(ع)
نویسنده:سیّد حسین ذاكرزاده
برخلاف آنچه ادّعا میشد و خلفای بنیعباس میكوشیدند با
حیلهگری و تظاهر، آن را به مردم بقبولانند، هیچ گاه این خلفا نخواستند
حقّی از علویان و شیعیان به ویژه اهل بیت(ع) به آنها بازگردانده شود. افزون
بر آن، فشاری كه از طرف حكومت بر اهل بیت(ع) و شیعیانشان وارد میشد، اگر
بیش از زمان بنیامیّه نبود، كمتر به نظر نمیرسید. شاید تنها تفاوتی كه
بنیامیه با بنیعباس داشتند، این بود كه بنیامیه دشمنی خویش را با
فرزندان و یاران حقیقی پیامبر اكرم(ص) آشكارا نشان میدادند، ولی بنیعبّاس
میكوشیدند برای حفظ قدرت، این دشمنی را كتمان كنند و سبب تحریك طرفداران
اهل بیت(ع) و مردم حق پرست نشوند. اگرچه در دوران خلافت بنی عباس، شیعیان
در مقایسه با دیگر مذاهب در اقلیت بودند، ولی گسترة فرهنگ تشیع سبب شده
بود، شیعیان هر چند اندك، در هر منطقهای حضور داشته باشند و حقایق دین و
تاریخ را به گوش دیگر مسلمانان برسانند و این خود، تهدیدی جدّی برای حكومت
بود.
با بررسی زندگی امامان معصومی كه در دوران خلافت بنی عباس میزیستند،
درمییابیم كه همگی به گونهای مرموز، با سم به شهادت رسیدند. پس از شهادت
نیز خلفا میكوشیدند آنان را به عنوان فرزندان پیامبر(ص) تكریم كنند و برای
آنها عزای عمومی برپا سازند و با ظاهرسازیها، خود را از اتّهام جنایت
مبرّا گردانند. با وجود این رفتار، نه تنها فشار و خفقانی كه اهل بیت(ع) و
علویان را در برگرفته بود، كم نمیشد، بلكه بیشتر نیز میشد.
راهكاری كه خلفای عبّاسی برای دور كردن مردم حجاز به عنوان نخستین
مسلمانان، از ائمه(ع) به كار گرفته بودند، فاصله انداختن میان مردم و ائمه
بود و این راهكار به بهانههای گوناگونی دربارة هر امام اجرا میشد. از
این رو، پس از حضرت امام جعفر صادق(ع) هیچ امامی در سرزمین حجاز به خاك
سپرده نشد و همگی در تبعید و به دور از وطن خویش به شهادت رسیدند.
شاید بتوان گفت در میان امامانی كه در زمان خلفای بنی عباس میزیستهاند،
سه امام بزرگوار: امام محمدتقی، امام علی نقی و امام حسن عسكری(ع) سختترین
دوران را سپری كردهاند. گواه این مدّعی سنّ شریف این سه امام مظلوم و
بزرگوار است كه روی هم به 92 سال میرسد. امام جواد(ع) 25 سال، امام
هادی(ع) 41 سال و امام حسن عسكری(ع) 28 سال عمر كردهاند. به فرمودة حضرت
امام حسن عسكری(ع) نیز سختترین دوران را آن حضرت داشته است، چنانكه
فرموده: «در میان پدرانم، هیچیك چون من، گرفتار شكّ و تردید در میان
شیعیان دربارة امامت نشده است».1
حكومت عبّاسی، به دو دلیل بر امام حسن عسكری(ع) فشار وارد میكرد. دلیل
اوّل، موقعیت ویژة شیعه به ویژه در منطقة عراق بود كه هراس دستگاه خلافت را
برانگیخت. از این رو، خلفای عباسی میكوشیدند با زندانی كردن امامان و
كنترل محسوس یا نامحسوس آنان، از قیام ناگهانی علویان به رهبری آنها
جلوگیری كنند.
دلیل دیگر، اخبار متواتری بود كه دربارة وجود مقدس امام عصر(ع) وارد شده
بود. در این اخبار صحیح كه همه به آن دسترسی داشتند، بیان شده بود كه مصلح
از نسل امام حسن عسكری(ع) است و پایه و اساس ستم و بیدادگری را برخواهد چید
و با زورگویان به مقابله خواهد پرداخت. از این رو، حكومت عباسی میكوشید
با فشار، اختناق و كنترل امام و خانوادهاش، از تولد این فرزند جلوگیری
کند. با این حال، شیوة برخورد امام(ع) با چنین اوضاعی نشان میدهد هیچ
چیز و هیچ کس نمیتواند امام و رهبر معنوی جامعه را که از سوی خداوند منسوب
شده است، از وظیفة الهیاش باز دارد. آن حضرت با برنامهای دقیق، به
فعالیت خود مشغول بود. این فعالیتها را میتوان در هفت بخش بررسی کرد:
1. کوششهای علمی امام حسن عسکری(ع) با وجود فشار و کنترل همه جانبة حکومت:
امام توانست شاگردان ممتازی را تربیت کند. شیخ طوسی(ره) تعداد شاگردان آن
حضرت را بیش از صد نفر ثبت کرده است که در میان آنها چهرههایی مانند احمد
بن اسحاق قمی، ابوهاشم داوود بن قاسم جعفری، عبدالله بن جعفر حمیری، ابوعمر
عثمان بن سعید، علی بن جعفر و محمد بن حسن صفار» به چشم میخورند.2
2. ایجاد شبکة ارتباطی با شیعیان از طریق نصب نمایندگان و نامهنگاری با آنان و مردم و فرستادن پیک.
3. فعالیتهای سیاسی پنهانی: برای مثال، عثمان بن سعید که از مهمترین
یاران امام بود، زیر پوشش روغنفروشی فعالیت میکرد یا اینکه امام برخی
نامهها را در چوب و وسایلی مانند آن جاسازی میکرد و برای نمایندگانش
میفرستاد.
4. حمایت مالی از شیعیان: این اقدام مانع از آن میشد که شیعیان زیر فشار مالی، جذب حکومت ستمگر عباسی شوند.
5. تقویت و توجیه سیاسی رجال و عناصر مهمّ شیعه: برای مثال، آن حضرت در
نامهای که به علی بن حسین بن بابویه قمی(ره) نوشته است، از چنین تعابیری
استفاده کرده: «ای بزرگمرد و مورد اعتماد و فقیه من! صبر کن و شیعیان مرا
به صبر فرمان بده! زمین از آن خداست و هر کسی از بندگانش را که بخواهد،
وارث آن قرار میدهد. فرجام نیکو تنها از آن پرهیزکاران است. سلام و رحمت
خدا و برکات او بر تو و بر همة شیعیان باد!»3
6. استفادة گسترده از آگاهی غیبی؛ به گونهای که به گفتة برخی بزرگان، 391
مورد کرامت از آن حضرت در کتابهای گوناگون به ثبت رسیده است.
7. آمادهسازی شیعیان برای دوران غیبت: یکی از این کارها مسئلة نامهنگاری و
استفاده از وکیل حتّی در زمان امام هادی(ع) است که خود موجب کمتر شدن
رابطه و تماس ظاهری امام با مردم میشد. این کار در زمان امام عسکری(ع)
بیشتر شد تا آمادگی مردم برای پذیرفتن و درک غیبت بیشتر شود. از این رو،
امام حسن عسکری(ع)، امام زمان(ع) را به کمتر کسی نشان میداد، ولی همواره
از تولد ایشان و حضورشان صحبت میکرد.
آنچه بیان شد گوشههایی از فعالیتهای امام حسن عسکری(ع) برای مقابله با
اوضاعی بود که با آن رو به رو بود. از این رو، دشمنان، این نور الهی را تاب
نیاوردند و آن حضرت در سنین جوانی؛ یعنی 28 سالگی با سم مسموم شد و به
شهادت رسید و در سامرا نیز به خاک سپرده شد.
پینوشتها:
1. ترجمة تحف العقول، ص 579؛ به نقل از: محمّد محمّدی اشتهاردی، سیرة چهارده معصوم، ص 914.
2. سیرة پیشوایان، ص 627؛ برگرفته از رجال شیخ طوسی، ص 427 به بعد.
3. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 425.
جمعه 29/10/1391 - 14:21