اسفند ماه سال 80 بود، حدود 11 سال پیش، که ناگهان خبری تمام جامعه ایران را تحت تأثیر خود قرار داده بود.
احمدرضا عابدزاده عقاب ایران و آسیا بعد از شرکت در یک مراسم عروسی به طور ناگهانی به کما رفته بود. یادم می آید در آن دوران همه و همه، از کودک و جوان و زن و مرد برای این اسطوره فوتبال ایران دست به دعا برده بودند، و چه خوب رسانه ملی در آن زمان به رسم ادب و به پاس زحمات این فرزند ایران اسلامی مردم را از لحظه لحظه وضعیت ایشان باخبر می کرد و از مردم می خواست برای سلامتی او دعا کنند.
چرا رسانه ملی نمی خواهد جوانان بدانند، که آقا مجتبی تهرانی که بود، چگونه زیست و چگونه مُرد؟
مردم هم سنگ تمام گذاشتند و یادم می آید با آنکه نام بیمارستان بستری شدن عابدزاده اعلام نشده بود اما باز هم جوانان و نوجوانان متوجه محل استراحت این بازیکن شده بودند و پشت درهای بیمارستان کسری دست به دعا برداشته بودند و ....
... قریب یک ماه پیش بود که خبر بیماری معلم اخلاق آیت الله آقا مجتبی تهرانی را در یکی از سایت ها دیدم.
هرچه منتظر ماندم تا ببینم آیا خبری در رسانه ملی منتشر می شود یا خیر، نشد که نشد.
تا اینکه وقتی چند روز پیش حضرت آقا را در حال نماز بر پیکر این مرد بزرگ مشاهده نمودم، ناگهان دلم گرفت.
که چرا نفهمیدیم آقا مجتبی تهرانی که بود، چگونه زیست و چگونه مُرد.
و اینکه چرا رسانه ملی نمی خواهد جوانان بدانند، که آقا مجتبی تهرانی که بود، چگونه زیست و چگونه مُرد؟
روح اله قمری
روح الله قمری
چند وقت پیش در سفری تفریحی از رشت به آستارا وقتی که از کنار مرز که در سمت راست جاده بود، به آن سوی مرز ـ یعنی خاک کشور جمهوری آذربایجان ـ نگاه میکردم ناگاه به یاد حرف معلم علوم دوره راهنماییام اتفادم. راست میگفت علاوه بر شباهتهایی که او میگفت چیزهای دیگری نیز بود. مثلاً آن طرف سیم خاردار، همان درختان و بوتههایی روئیده بودند که در این سمت سیم خاردار نیز وجود داشتند و خیلی چیزهای مشابه دیگر.
اما در این میان تفاوتهایی میان این دو خاک بود که در حالت ظاهر دیده نمیشود، که هرکدامشان بارها و بارها ارزشی بیش از چیزهایی داشتند که معلم علوم سر کلاس درس گفته بود.ارزشهایی که خیلیها برای آن از بسیاری از علایق خود گذشتند. شاید باور کردنش سخت باشد که یکی برای آن «دست» داد یکی دیگر «پا» داد دیگری «خون» داد آن یکی «سر» داد و بسیاری «جان»!!
این ارزشها رنگی دیگر به این خاک میدهند که زمین تا آسمان آن را با خاک آن طرف سیم خاردار متمایز میکند. خاکی که ولایت فقیه در آن معنا میشود، عشق، صفا، صمیمیت و تمام خوبیهای دیگر در آن یافت میشود.آری اینها بود که سبب شد بسیاری برای این خاک جان و سر و دست و پا بدهند تا به سلامت به دست ما برسد و اگر نه، این همه گذشت و فداکاری معنا نمییافت.در راه برگشت با خود فکر میکردم، کاشکی در دوران راهنمایی درسی با عنوان «ولایت» نیز میداشتیم.با این حال ما ماندهایم و وظیفه ای بس سنگین در حفظ این خاک. خدا کند شرمنده نشویم .
منبع وبلاگ: ofoghhayeroshan روح الله قمری
برای روشنتر شدن مطلب، لازم است برخی از تخلفات و جرایمی را که از جانب رقبای احمدینژاد انجام گرفت و نگارنده مدعی آن است، به جهت سندِ ادعا و همچنین روشن شدن ایشان یادآور شوم؛
همه اینها را نوشتم تا بدانید اینها که شما برای آزادیشان گریبان پاره میکنید، آن هم در جایگاه خطیب جمعه! نه تنها جزو ملت نیستند، بلکه دشمن ملتند!
.ofoghhayeroshan روح الله قمری