خواستگاری و نامزدی
سهراب :
و فکر کن که چه تنهاست
اگر که ماهی کوچک ،
دچار آبی دریای بیکران باشد .
___________________________
قیصر :
رفتم تمام نامه ها را زیر و رو کردم
و سطر سطر نامه ها را
دنبال آن افسانه ی موهوم
دنبال آن مجهول گشتم
چیزی ندیدم
تنها یکی از نامه هایم
بوی غریب و مبهمی می داد
انگار
از لابه لای کاغذ تا خورده ی نامه
بوی تمام یاسهای آسمانی
احساس می شد ...
___________________________
اهدای عضو اهدای زندگی
www.iran-ehda.com/ -
چهارشنبه 3/6/1389 - 9:41
خانواده
يکشنبه 31/5/1389 - 18:5
شعر و قطعات ادبی
آوای باد آوای خشکسالیست
بگذار تا بگویم، تقدیر لاابالیست
باید که عشق ورزید
باید که مهربان بود
زیرا که زنده ماندن
هر لحظه احتمالیست
**********************
دلتنگ تو امروز شدم تا فردا
فردا شد و تو باز هم گفتی فردا
امروز دلم مانده و یک دنیا حرف
یک هیچ به نفع دل تو تا فردا *********************
سنگینی باری که خدا بر دوش
آدمی میگذارد آنقدر زیاد نیست
که کمرمان را خم کند، آنقدر است
که ما را برای دعا کردن به زانو درآورد
جمعه 29/5/1389 - 15:59
خانواده
کرولال
وااای خدایا شکرت شکر خدا
دلم میسوزه واسشون
(دلت به حال اونا نسوزه) -ترحم-
اون اگه چشم نداره خداشو شکر میکنه
چون بدیارو نمیبینه ...زمونه رو نمیبینه .. حسش میکنه از عمق وجودش
خوبی هارو
تو که چشم داری ...
پس چرا امروز خوبیشو دیدی اما دریغ از تشکر
توکه چشم داری اون پیرمردپیر زن تو اتوبوس دیدی
پا نشدی بشینن.....
نمیشنوه ...ناشنواااست...!!!
با روی خوش نگاه کن بهشون چشماتو ریز نکن نگاه تو درست کن ..
نمیشنوه
حداقا حرفای نامربوط راحت ..
جنجال ..وغیبت و نمیشنوه .
بدبه حال من و توووو ...
نگاه ترحم آمیز نداشته باشیم با روی خوش ... باهاشون اروم حرف بزنید تا لب خونی کنن ...
چهارشنبه 27/5/1389 - 18:23
خاطرات و روز نوشت
خوشا آنکه بود گمنام کس قدرش نمیداند
ولی در خلوت خود آشنای یار میباشد
هزارسازو آواز آمدبگوش اما....!!
صدایی راکه شنیدم صدای یار میباشد
هرآنکه سفره اش رزق و حلال و پاک را داراست
میان خانه خود هم غذای یار میباشد
اهدای عضو اهدای زندگی...
حال می خواهم با پدر و مادر ناجی ام درد دل كنم:
مادرم؛ كلماتی نایافتنی است برای توصیف دل بزرگت
پدرم؛ تو كه از اولاد رسولی زبان خاموش است در برابر عظمت قلبت
مادرم؛ آفتاب تلالوش را از نور چشمان تو گرفت .... بوسه بر چشمانت باد
پدرم؛ سخاوت دریا از كریمی دستان تو بود .... بوسه بر دستانت باد..............
خدایا چنان کن سر انجام کار تو خشنود باشی و ما رستگار
نماز نمی خوانیم و سجده نمی كنیم ابلیس به آدم سجده نكرد ما به خدای آدم
او ابلیس شد ما چه هستیم ؟؟؟
سه شنبه 26/5/1389 - 17:10
خانواده
دیدیش چقدر تغییر کرده ماه رمضونی
جو گرفتش
سرش تو کتاب و قرآن (به تو چه؟؟؟)
حالا غیبتشم نباشه ها(اصلا)
نمیتونی سرت به کار خودت باشه نه!!!(سخته واسط)
توام برو از این ماه استفاده کن توام برو مسجد
توام از این سفره که خدا واسه همه پهن کرده بهره ببر
حالا غیبتش نباشه ها...
برو روزتو بشکون (گوشت اضافی خوردی)
سه شنبه 26/5/1389 - 16:56
خانواده
حرف حرف حرف ... نوشتن ... خوندن .. موندن...بودن
خوندم نوشتم گفتم دیدم اما همش نظر دادم و سر تایید به حرفا
بی عمل انتظار داریم تاثیر گذارم باشیم
خودسازی بعد به دنبال آدم ساختن این و اون باش....!!!!
آره با توام با خودمم و و و و
دوشنبه 25/5/1389 - 9:44
دانستنی های علمی
یزیدیان می پنداشتند که ندای < هَل من ناصر > سید الشهدا در صحرای کربلا مدفون خواهد شد ، غافل که حیات تاریخی انسان از خون شهید است و خداوند خمیره ی وجود مومنین را از خاک کربلا و خون شهدایش سرشته است و تا شب و روز باقی است ، این پیوند تاریخی که مومنین را به عاشورا پیوند می دهد در عمق فطرت ها بیدار خواهد ماند .
سید شهیدان اهل قلم
سید مرتضی آوینی
هر شهید کربلایی دارد که خاک آن کربلا تشنه خون اوست ، و زمان انتظار می کشد تا پای آن شهید بدان کربلا رسد و آنگاه خون شهید جاذبه ی خاک را خواهد شکست و ظلمت را خواهد درید و معبری از نور خواهد گشود و روحش را از آن ، به سفری خواهد برد که برای پیمودن آن
هیچ راهی جز شهادت وجود ندارد...
سید شهیدان اهل قلم
سید مرتضی آوینی
مسئله حجاب مستمسك شروع فتنه دوم استكبار جهانی
هشدار هشدار هشدار
همگی باید بصیرت هایشان را افزایش دهند.
ژژ
داشتن بصیرت دینی ضرورتی انكار ناپذیر برای مقابله با جنگ نرم است.
اطاعت و پیروی مطلق از ولایت و رهبری
رمز پیروزی بر تمامی فتنه ها است.
در هر موضوع و مساءله ای فصل الخطاب
فقط مقام معظم رهبری است و بس .
يکشنبه 24/5/1389 - 12:42
خاطرات و روز نوشت
در این زمانه كه چشم ها بر عریانی هوس بوسه می زنند عشق را جز در جنابت شهوت معنایی نمی دانیم و دوست داشتن را جز در حیض هوس نمی جوییم وشادی را، كه غمناك ترین قصة امروز ماست گویی جز در بی خدا شدن نمی توان یافت در ساحل این دنیا همه خاك بازی می كنیم
هیچكدام دل به دریا نمی زنیم قایقی نمی سازیم از عشق تهی و از آرزوی مروارید و نمی اندازیم به آب.
دور نمی شویم از این خاك غریب "و باورمان نیست كه" پشت دریا شهری است
هر روز زلال بودنمان را در مرداب وسوسه هایمان لجن می كنیم هر روز میوۀ ممنوعه می خوریم و هر بار هبوطی دیگر از بهشتی دیگر
و هنوز باور نكرده ایم كه بهشت را ارزان فروختیم ...
و خدای بهشت را "همیشه از بلندای منطق"خوش بودن به پست ترین دره های نبودن سقوط می كنیم كار هر روزمان همین است كارهایی می كنیم كه در آغاز هیچ كدامشان نمی توان نام خدا را برد چشم هایمان آلوده اند به همه نگاه هایی كه در هیچ كدامشان خدا را ندیدیم و گوش هایمان به زمزمه هایی كه نام او را نشنیدیم و دستانمان به لمس لطافت تن وسوسه هایمان و لبانمان به بوسه هایی كه هر شب از لب هوس گرفتیم "گاهی به توجیه ابلهانه " تجربه كردن پای به آنچنان ناكجابادی می گذاریم .كه دیگر بازگشتی در كار نیست ما به دین چشمانمان ایمان آورده ایم كه پیامبران غریزه اند و باز هم خانه خدا عبادت گاه بت هاست، دل ما، خانه ای كه خدا خود ساخت پیش از آن كه ابراهیم كعبه را بنا كند.
نماز نمی خوانیم و سجده نمی كنیم ابلیس به آدم سجده نكرد ما به خدای آدم
او ابلیس شد ما چه هستیم ؟؟؟
بودن یا نبودن بحث در این نیست بحث در چگونه بودن است و چگونه نبودن یوسف كم است و زلیخا بسیار موسی كشی رسم گشته و سامری ها هر روز نقش تازه ای بر طرح پرستش میزنند و نوح-این مجنون همیشۀ تاریخ، هنوز هم فریاد میزند و ما از طوفان به بلندای تپه ای دلخوشیم كه به اندازۀ خیالمان بلند است
من تو و همۀ آدم ها خواب نیستیم؛ خودمان را به خواب زده ایم و آن را كه خواب است می توان بیدار كرد
ولی آنكس كه خود را به خواب زده باشد هرگز ....
يکشنبه 24/5/1389 - 12:11
خواستگاری و نامزدی
5/6/1388 دست نوشته یكی از بیماران لیست انتظار پیوند یك هفته بعد از پیوند قلب : |
بسمه تعالی
دست نوشته یكی از بیماران لیست انتظار پیوند یك هفته بعد از پیوند قلب " هل جزاء الاحسان الا الاحسان"
خسته تر از پروانه ای بی پر، بی رمق تر از برگ زرد خزان، ناامیدتر از ساق خشكیده در حسرت باران، چهار بهار عمرم با حسرت و درد خزان شد. ناامید از همه جا در انتظار مرگ ، دیگر تاب و تحمل بودن نداشتم.
من بودم، انتظار،منتظر شفا از جانب شافی. می ترسیدم برای سلامتی ام دعا كنم كه نكند با دعای من خانه ای داغدار شود. دیگر بریده بودم از دنیا و طبیبان آن، رو به ضامن آهو كردم خسته ی خسته، ناامیدتر از ناامیدان كه"معین الضعفاء" از خاندان خویش خواهد برگزید. تا در ماه عزیز خدا نزدیكی میلاد عزیز زهرا عزیزی رخت از این دنیای فانی بست و به سوی دیار باقی شتافت. همانا كه گویند معبود گلچین خواهد كرد!
گویا آن روز كه بر عزیزتان اسم می نهادید در حقیقت پروردگار او را ناجی برگزید. تا ستون خمیده كلبه ما را قائم كند.
در ماه مولود منجی عالم بشریت شنیدم گلی پرپرشد اما بدانید قلبش می تپد در سینه ی خسته من. سینه ای كه تشنه ی قلبی با محبت بود ..... پر شد از مهر و محبت.
سینه ای كه در یك قدمی مرگ بود، در انتظار بسته شدن پلك ها، اما ماند شاداب به بركت سخاوت دلتان. و حال می خواهم با پدر و مادر ناجی ام درد دل كنم:
مادرم؛ كلماتی نایافتنی است برای توصیف دل بزرگت
پدرم؛ تو كه از اولاد رسولی زبان خاموش است در برابر عظمت قلبت
مادرم؛ آفتاب تلالوش را از نور چشمان تو گرفت .... بوسه بر چشمانت باد
پدرم؛ سخاوت دریا از كریمی دستان تو بود .... بوسه بر دستانت باد
آن روز كه تازه داغدار بودید با جوله رضایت ملائكه بر دستانتان بوسه زدند
و از آن معبود بی همتا كه هرگز بنده خود را تنها نخواهد گذاشت تمنا كردند كه صبری بر دل
بی قرار شما دهند تا شاید داغ را تسكینی باشد. ما نیز به درگاه الهی دست دعا برمی داریم
كه معبودا به این عزیزان كه گلی زیبا از بوستانشان چیدی صبری بی انتها عطا كن.
و روح سیده ناجیه حسینی یگانه را كه با دم مسیحایش بر جسم بی جان جان داد در بهشت جاویدان با اولیا الله محشور بگردان.
من همان قلب دختر شمایم كه می تپم و زندگی می دهم، دوست دارم بدانید با تمام وجودم دعایتان می كنم و بدانید شما نه تنها با سخاوتتان زنی مرده را زندگی بخشیدی بلكه سه فرزند را مادری دوباره دادید دوست دارم مرا اگر قابل باشم دختر خود بدانید.
"هر چند دختر شما كجا و من كجا" "روحش شاد و یادش گرامی"
سودابه كیانی |
يکشنبه 24/5/1389 - 11:40