دعا و زیارت
امام صادق (ع) می فرماید :" به شفاعت ما نمی رسد ، کسی که نماز را سبک بشمارد."
پیامبر اکرم (ص) می فرماید :" از من نیست کسی که نماز را سبک بشمارد ، چنین کسی در کنار حوض کوثر بر من وارد نمی شود ، نه به خدا سوگند وارد نمی شود."
سوره بقره آیه 43 :" و نماز را بر پا دارید و زکات بدهید و با رکوع کنندگان رکوع کنید."
پنج شنبه 30/8/1387 - 8:37
دعا و زیارت
روز قیامت بهشتیان از گناهکاران سوال می کنند چه چیز شما را به جهنم کشانید ؟ پاسخ می دهند : ما از نمازگزاران نبودیم و به درویشان طعام نمی دادیم و با آنان که سخن باطل می گفتند هم آواز می شدیم.
پنج شنبه 30/8/1387 - 8:36
شهدا و دفاع مقدس
هزاران انسان فداکار و آگاه ، با فهم موقعیت و شناخت نیاز زمان ، در همان نقطه ای که باید در آن حضور داشته باشند ، حضور پیدا کردند. نتیجه یک حماسه تاریخی و ماندگار شد.
مقام معظم رهبری (مد ظله العالی)
پنج شنبه 30/8/1387 - 8:35
شهدا و دفاع مقدس
یک چنین ملتی را کسی نمی تواند بوسیله بمباران کردن و بواسطه شرارت هایی که دارد می شود منصرف کند.
امام خمینی (ره) پنج شنبه 30/8/1387 - 8:35
ادبی هنری
بار بستی و رفتی و کریمانه بر سفره عیدمان نشاندی،عیدی آنچنان بزرگ که برای آخرین فرستاده آسمان و محبوب اهالی هر دو جهان گنج و شرافت و کرامت و افزونی است.
چه آمدنی ؟ و چه رفتنی ؟
خرامان آمدی و شتابان رفتی
با قرآن رسیدی و با علی (ع) بازگشتی
قدر و درد را به یکجا امانت دار بودی
قدر تو در نزول آیات ربانی و درد تو در سکوت شکوهمند و وداع غریبانه علی (ع) با گلهای کوثر نشان فاطمی (س) بود.
از پیشگاه رب الارباب بقا و استمرار ساعات و لحظه های ناب را برایمان آرزو کن ، و سلام ما را به محضر قطب عالم وجود و واسطه غیب و شهود امام یگانه صالحان مهدی موعود ابلاغ فرما.
پنج شنبه 30/8/1387 - 8:34
ادبی هنری
چه زیبا بود آن لحظات قدسی که اهالی لاهوت غنچه غنچه ی اجابت را بر زمین خشکیده ی دستهای لرزان ناسوتیان می کاشتند و زمزمه العفو درماندگان در خاک با ربنای قدسیان افلاک در هم گره و در بارگاه احدی اعتبار می یافت.
پنج شنبه 30/8/1387 - 8:33
سياست
تکیه بر عدالت اساسی ترین اصل یک حرکت الهی است.همه کسانی که نانشان در بی عدالتی است،با عدالت دشمنند.
مقام معظم رهبری (مد ظله العالی)
پنج شنبه 30/8/1387 - 8:32
شهدا و دفاع مقدس
همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت،مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفای آزادگان خواهد بود.
خوشا به حال آنان که با شهادت رفتند.
امام خمینی (ره)
پنج شنبه 30/8/1387 - 8:32
سينمای ایران و جهان
بعضیها از دیدن واتو واتو كهیر میزدند
آن تیتراژ جادویی
واتو واتو مربوط به نسلی میشود كه n جور كارتون با همین سوژه (تبدیل شدن شخصیت به یك چیز دیگر) خلق شده بود و جواب هم داده بود.
كارتونهایی مثل بارباپاپا، جعبة اسباببازی، زومبیا زومبیا و... اما این موجود عجیب و غریب و طبعا دوست داشتنی (البته برای من، برای خیلیها كلا واتوواتو لجدار بود، طوری كه با دیدن این كارتون كهیر میزدند افرادی مثل احسان ناظم بكایی!) یك تفاوت بسیار عمده با بقیة بر و بچی داشت كه تیریپشان عوض شدن بود، اینكه واتو واتو مثل موجودات تك سلولی مدام تكثیر میشد و هر واتو تبدیل به هزاران واتو میشد و از چفت شدن آنها به همدیگر چیز جدیدی تشكیل میشد كه هیچ ربطی به هیچكدام از واتوها نداشت. چیزهایی مثل طناب، پل، ماشین و یا حتی ساختمان. كارتون از همان تیتراژ، تكلیفش را با بچههای پای تلویزیون روشن میكرد، آنجا كه گوینده میگفت: «خارقالعاده، اعجابانگیز، موجودی مافوق تصور، پرندهای به اسم واتو واتو!» و آنقدر با هیجان این جملهها را بیان میكرد كه قند را بدجور توی دل همه آب میكرد. بعد با شروع شدن كارتون، واتو واتو را میدیدیم كه مشغول گشت و گذار در شهر است و هر دفعه با یك شكل (عمدتا شهری) مواجه می شد و در انتها با تبدیل شدن به هزاران واتو، آن را حل میكند. در قسمتی پل اصلی شهر شكسته است، در قسمتی دیگر ساختمانی آتش گرفته و در قسمتی كشتیای در حال غرق شدن است. اما قسمت شاهكاری كه هنوز توی كلهام جا خوش كرده آن قسمت معروف سفر فضایی است. واتو واتو دارد به زمین میآید (خانة واتو واتو روی زمین نیست و آن طرف جو زندگی میكند) كه سفینه ای را میبیند. سرنشینان سفینه دچار مشكل شدهاند و از كمبود اكسیژن رنگشان بنفش شده است. ناگهان واتو واتو تصمیم گرفت كه تكثیر شود. پس از چفت شدن واتوها با همدیگر یك سفینة جدید شكل گرفت و فضانوردان را به زمین برگرداند. گرافیك ساده و داستانهای بسیار سادهتر آن كه بر خلاف تیتراژ كارتون و آن اغراق عجیب و غریب روی شخصیت واتو واتو، هیچ هیجان خاصی به دنبال نداشتند باعث شد توی كل كلهای كارتونبازها كمتر كسی حتی یك قسمت از این كارتون به خاطرش بیاید. اما همه بدون شك تیتراژ میخكوبكنندهاش را به خاطر دارند. تیتراژی كه به اندازة كل قسمتهای كارتون و یا حتی بیشتر ارزش داشت و همه را هیجانزده میكرد و به انسان حالی میكرد كه با یك كارتون فوقالعاده هیجانانگیز طرف است. در حالیكه اصلا اینطور نبود! شاید دلیل كهیر زدن احسان ناظم بكایی هم همین باشد!
پنج شنبه 30/8/1387 - 8:31
سينمای ایران و جهان
زنبور بیعمل همیشه از اینكه آدم بد قضیه یعنی «كلاهقرمزی» (نهآن كلاهقرمزی) روسری سرش است لجم میگرفت. (از همان زمان ردپای بیگانگان را در كارتونها كشف كردم و بعد از آن سعی كردم به همگان بفهمانم كه اینها برای خراب كردن«حجابِ» سر عنكبوت غرغرو و بدجنس داستان، لچك بستهاند.) نیكو چنگی به دل نمیزد. با آن موهای فرفری زردش كه معلوم نبود به یك جانور چه ربطی دارد. زیادی بچه مثبت بود، مثل اكثر نقش اولهای كارتونها. به طرز احمقانهای درست رفتار میكرد و حالت را به هم میزد. ولی عاشق نیك بودم. پر دردسر، شكمو، خوابالو و كله شق. كیف میكردم وقتی یك سنگ میانداخت ته چاه و صد تا عاقل را میگذاشت سر كار. با آن صدای با نمك و پر رویش كه ته بیخیال و علیالسویه بود. از آن مورچهها هم خوشم میآمد مخصوصا وقتی مثل خنگها راه كوتاه را نمیفهمیدند و جلوی پایشان را میگرفتند و میرفتند. موش دانشمند هم كه خیلی شبیه آقای صارمیفر خودمان بود (البته این را بعدها فهمیدیم) لج آدم را درمیآورد. اطلاعاتش راجع به آخرین پدیدههای علم، زیادی كامل بود. و دیگر همان قصة همیشگی خرخوانها و غیره. ولی خیلی حال میداد وقتی عینكش را برمیداشت. چشمهایش شكل بهعلاوه میشد. همیشه هم با خودم درگیر بودم كه این و آن یارو «مگسه»، عینكهایشان را از كجا آوردهاند؛ آن هم دقیقا سایز خودشان. (اگر میگویید از همان جایی كه خالة كلاه قرمزی، میل بافتنیهایش را آورده بود، خیلی بیمزهاید.)
سرگین غلتانكها هم به نظرم خیلی بیادب و بیملاحظه بودند. آخر چیز بهتر و مطبوعتری نیست كه آدم روی زمین بغلتاند و باهاش زندگی بچرخاند؟ (البته ناگفته نماند كه حضورشان باعث شد ما در آن سن، كلمة ثقیل و صحیح «سرگین غلتانك» را به توصیة مادر یاد بگیریم و به جای «سوسك» ازش استفاده كنیم). چهاردست هم یكی از آن كاراكترهای تو دل برو بود كه میتوانست برایت خیلی مهم باشد؛ خودش، سرنوشتاش، دغدغهها و مشكلاتش و خوشحالیاش. به عنوان یك ملخ، دوست خوبی برای این دو تا زنبور بود. اگرچه شاخكهای اغراقآمیزشان (نیك و نیكو) آدم را گمراه میكرد (ما كه هر چی گشتیم رو كلة هیچ زنبوری همچین شاخكهایی ندیدیم.) ولی از آنجایی كه هاچ هم به عنوان نماد یك زنبور عسل اصیل، یك جفت از آن شاخكها داشت، رضایت دادیم. تازه این دو طفلك كه نه پدر مادر داشتند نه خانه و زندگی. روی گلها ویلان و سیلان بودند و این دلیل دیگری بر زنبور بودنشان. هر چند هنوز هم نمیدانیم چرا مهمترین المان زنبوریشان را به كار نینداختند و هیچكس را نیش نزدند.
پنج شنبه 30/8/1387 - 8:30