با مداد صورتی
می کشم پروانه ای
در کنارش کوه و دشت
حوض آب و خانه ای
با مداد قرمزم
غنچه ی گل می کشم
با مداد دیگری
شکل بلبل می کشم
با مداد قهوه ای
عکس بابا می کشم
روی او را من هنوز
خوب و زیبا می کشم
این مداد رنگی ام
هدیه ی زیبای اوست
او مرا دارد هنوز
مثل آن پروانه دوست
بلدم ستاره باشم
بدرخشم و ببینی
بلدی مرا دوباره
تو از آسمان بچینی؟
بلدم که مثل ماهی
بروم به حوض تنها
بلدی مرا بگیری
ببری کنار دریا؟
بلدم که مثل دانه
بنشینم و برویم
بلدی پرنده باشی
بروی به جستجویم؟
بلدم به آسمان ها
به ستاره پا گذارم
بلدی به من بگویی
که از آسمان ببارم؟
بلدم که مثل چشمه
بروم به جستجویت
بلدی مرا ببینی
لب بام آرزویت؟
نیمه شب بود و سکوت
پا شدم تشنه و زود
طرف کاسه ی آب
که لب پنجره بود
دیدم آن لحظه در آب
چهره ی روشن ماه
و چه زیبا شده بود
کاسه و، برق نگاه
من و آن ماه قشنگ
تشنه بودیم و هنوز
تن آن پنجره بود
داغ داغ از تب روز
من در آن لحظه ی خوش
خوردم از آب زلال
و لبم تازه شد و
شدم از آن سر حال
یاد من مانده هنوز
توی بیداری و خواب
مزه ی ماه لب
کاسه ی روشن آب
خداوند در قرآن کریم سوره جمعه (آیه 9) فرموده است:
ای کسانی که ایمان آورده اید ، چون به نماز جمعه فرا خوانده شدید ، به سوی ذکر خدا بشتابید و داد و ستد را رها کنید. اگر دانا باشید ، این کار برایتان بهتر است.
و رسول اکرم (ص) فرموده اند :
" کسی که سه نماز جمعه را از روی عمد و بدون علت ترک کند ، خداوند بر قلبش مهر نفاق می زند."
من الله توفیق
پیامبر اکرم (ص) فرمودند:
پیامبر اکرم (ص) می فرمایند :
رسول اکرم (ص) می فرمایند :"