• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 263
تعداد نظرات : 21
زمان آخرین مطلب : 3866روز قبل
اهل بیت
کربلا، عرصه حضور جوانان دلباخته شهادت و ایثار است. حضوری که همراه با حماسه های ماندگار و شور آفرین است. جوانان هاشمی و غیر هاشمی همواره در کنار امام حسین ـ علیه السلام ـ حامی استواری برای آن حضرت و اهل بیت امام ـ علیه السلام ـ بود و تا آخرین لحظه، امام خویش را تنها نگذاشتند. قرائن و مشخصات موجود، گواه بر این است که بسیاری از یاران هاشمی و نیز غیر هاشمی، جوان بوده اند که در لا به لای متون تاریخی، گاه اشاره هایی از این واقعیت به چشم می خورد. اکنون به یاران جوان امام ـ علیه السلام ـ که منابع کهن تاریخی به جوان بودن آن ها تاکید کرده اند، اشاره می شود:

1. ابراهیم بن علی ـ علیه السلام ـ : او از فرزندان علی ـ علیه السلام ـ و از شهدای کربلا است،[1] ابراهیم به هنگام شهادت، 20 ساله بود.

2. جعفر بن عقیل: جعفر در سن 22 سالگی[2] در حماسه کربلا شرکت کرد و در کنار برادرانش جنگید. او پانزده نفر از دشمنان را کشته[3] و سپس به شهادت رسید.[4]

3. جعفر بن علی: مادر وی ام البنین است و به هنگام تولد، امام علی ـ علیه السلام ـ نام فرزند خود را به پاس برادرش، جعفر طیار، جعفر نامید. او در سن نوزده ـ یا بیست و یک ـ سالگی در کربلا حاضر بود و در کنار برادرانش جنگید. جعفر سپس به دست خولی بن یزید به شهادت رسید.[5]

4. سیف بن حارث و مالک جابری: سیف به همراه «مالک جابری» ـ که عمو زاده اش بود ـ و غلامشان «شبیب» به حضور امام آمدند. آن دو جوان، روز عاشورا، چون تنهایی و مظلومیت امام را دیدند، گریان نزد امام آمدند. امام حسین ـ علیه السلام ـ از آنان پرسید، چرا گریه می کنید؟ به خدا من امید دارم که بعد از ساعتی، خرسند شوید. آنان گفتند: فدایت شویم، برای خود گریه نمی کنیم، گریه ما برای شماست... آن دو، همراه هم و پس از شهادت حنظله، آماده رزم شدند و به او درود فرستادند و امام نیز در حق آنان دعا نمود. آن دو با هم جنگیدند و به فیض شهادت نایل شدند.[6]

5. عبد الله بن علی: مادر وی ام البنین و هشت سال پس از تولد برادرش عباس به دنیا آمد. عبد الله در سن 25 سالگی در حماسه کربلا حضور یافت.[7] او در آب رسانی به خیمه ها برادرش ابو الفضل را همراهی می کرد. چون اصحاب امام حسین ـ علیه السلام ـ و برخی از هاشمیان به شهادت رسیدند، عباس ـ علیه السلام ـ به برادران مادری خود که عبد الله، جعفر و عثمان بودند، فرمود: ای فرزندان مادر به پیش تازید تا جنگیدن شما را نظاره کنم. نخست عبد الله در خواست عباس را در یاری امام پاسخ گفت و به سمت میدان رفت.[8] و به دست هانی بن ثبیت حضرمی، به شهادت رسید.[9]

6. عبد الله بن مسلم بن عقیل: مادر عبد الله، رقیه دختر علی ـ علیه السلام ـ است. او پس از علی اکبر به میدان رفت.[10] در میدان جنگ «عمر بن صبیح صدائی» به مقابل او رفت و ابتدا تیری به پیشانی و سپس تیر دیگری به قلبش زد. در آن حال، عبدالله بر زمین افتاد و کوفیان وی را محاصره کرده به شهادت رساندند. سن عبدالله بن مسلم به هنگام شهادت 26 ساله بود.[11]

7. عثمان بن علی ـ علیه السلام ـ : عثمان، فرزند ام البنین و دو سال پس از برادرش عبد الله به دنیا آمد. او در حماسه عاشورا 23 سال داشت[12] و با تیری که خولی بن یزید پرتاب کرد از اسب افتاد، و به دست مردی از بنی دارم به شهادت رسید.[13]

8. علی بن حسین (علی اکبر): مادر علی اکبر، لیلی دختر «ابن مرة بن عروة ثفقی» است سن او را در حماسه کربلا جوانی 18 ـ 27 و 31 ساله نوشته اند.[14] علی اکبر نخستین فرد هاشمی بود که به سوی میدان رزم رفت. او چون شهادت همه یاران پدر را دید، نزد پدر آمد و اجازه میدان خواست، امام به او اجازه داد. علی اکبر آن گاه به سپاه دشمن حمله برد و جنگ سختی کرد و بسیاری از دشمنان را کشت.[15]

9. امام زین العابدین (علی اوسط): امام زین العابدین به سال 38 ق به دنیا آمد. مادرش «شهربانو» دختر یزگرد، شاه ایران بود.[16] امام زین العابدین در آن ایام به شدت بیمار گردید. او در حماسه کربلا، جوانی 23 ساله بود.[17]

10. محمد اصغر بن علی ـ علیه السلام ـ :

نام مادر محمد اصغر لیلی بنت مسعود ثقیفه است. [18] کنیه او «ابوبکر» بوده است. وی در کربلا 25 سال از عمرش گذشته بود.[19] او در روز عاشورا به میدان رزم رفت و رجزی خواند و توسط مردی از قبیله همدان به شهادت رسید.

11. محمد بن ابی سعید بن عقیل: محمد بن ابی سعید، پس از شهادت امام حسین ـ علیه السلام ـ به میدان آمد، به گفته حمید بن مسلم وقتی امام ـ علیه السلام ـ به شهادت رسید جوانی از خیمه بیرون آمد و در حالی که نگران به نظر می رسید به سمت راست و چپ خود نگریست. سواری به او حمله برد و ضربتی به او زد. از نام و نشانش پرسیدم، گفتند او محمد بن ابی سعید است از نام و نشان قاتلین پرسیدم، گفتند: «لقیط بن ایاس جهنی» است. [20]

12. محمد بن مسلم بن عقیل: محمد بن مسلم، به همراه جمعی از هاشمیان، پس از شهادت «عبد الله بن مسلم» به سوی دشمن حمله برد. او در این حمله که 27 سال از عمرش می گذشت، به شهادت رسید.[21]

13. حسن بن حسن (مثنی): کنیه او، ابو محمد و مادرش «خوله دختر منظور فزاریه» است.[22] حسن مثنی در حماسه عاشورا، 17 ساله بود.

امام حسین ـ علیه السلام ـ یکی از دو دختر خود ـ سکینه و فاطمه ـ رابرای ازدواج به او پیشنهاد کرد و فرمود: هر کدام را که دوست داری، انتخاب کن. حسن از پاسخ دادن، حیا کرد. آن گاه فرمود: برای تو فاطمه را بر می گزینم، همانا او بیشترین شباهت را با مادرم زهرا ـ سلام الله علیها ـ دارد. سپس او را به ازدواج حسن در آورد.[23] حسن مثنی در روز عاشورا در مبارزه با دشمن، هفده نفر را کشت. او در این نبرد هیجده زخم برداشت و دست راستش قطع شد و به زمین افتاد. او در میان اسیرانی بود که به کوفه آورده شدند، سپس دایی اش او را از میان اسیران جدا کرد و به مداوای وی پرداخت و سپس، حسن مثنی را به مدینه برد.[24]

--------------------------------------------------------------------------------
[1] . عبد ربه اندلسی، العقد الفرید، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403، ج 5، ص 134.
[2] . بیهقی، لباب الانساب، قم، مکتبه آیت الله مرعشی نجفی، 1410 ق، ج 1، ص 397.
[3] . ابن شهر آشوب، مناقب، قم، انتشارات علامه، بی تا، ج 4، ص 105.
[4] . طبری، تاریخ الامم و الملوک، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1413 هـ.ق، ج 3، ص 331.
[5] . اصفهانی، ابو الفرج، مقاتل الطالبین، قم، مکتبه الشریف الرضی، 1418 ق، ص 88.
[6] . ابن مخنف، وقعه الطف، تحقیق، یوسفی، محمد هادی، قم، جامعه مدرسین، 1367 ش، ص 234.
[7] . شیخ طوسی، رجال، قم، موسسه النشر الاسلامی، 1415 هـ.ق، ص 76.
[8] . شیخ مفید، الارشاد، قم، موسسه ال البیت، 1413ق، ج2، ص 109.
[9] . ابن شهر آشوب، پیشین، ج 4، ص 107.
[10] . سماوی، طاهر، ابصار العین، تحقیق، محمد جعفر طبسی، قم، مرکز الدراسات الاسلامیه، 1419ق، ص 91.
[11] . بیهقی، پیشین، ج 1، ص 182.
[12] . سماوی، طاهر، پیشین، ص 68.
[13] . شیخ مفید، پیشین، ج 2، ص 109.
[14] . همان، ص 106.
[15] . سید بن طاووس، اللهوف، ترجمه عقیقی بخشایشی، قم، دفتر نشر نوید اسلام، چاپ اول، 1378 ش، ص 131.
[16] . شیخ مفید، پیشین، ج 2، ص 137.
[17] . ابن ادریس حلی، سرائر، قم، انتشارات جامعه مدرسین، 1375 ش، ج 1، ص 654.
[18] . سماوی، طاهر، پیشین، ص 70.
[19] . بیهقی، پیشین، ج 1، ص 397.
[20] . سماوی، طاهر، پیشین، ص 91.
[21] . همان، ص 90.
[22] . شیخ مفید، پیشین، ج 2، ص 20 ـ 26.
[23] . ابن صباغ مالکی، الفصول المهمه، تهران، منشورات اعلمی، 1350 ش، ج 2، ص 750.
[24] . همان، ص 750
شنبه 11/9/1391 - 22:49
اهل بیت

بدون شک سخن گفتن سر مقدس امام حسین ـ علیه السلام ـ یکی از معجزات آن بزرگوار می باشد و این اتفاق دو بار صورت گرفته است. یک بار در کوفه و مرتبه بعد در شام. شیخ علی نمازی می نویسد سر امام حسین ـ علیه السلام ـ در کوفه این آیه را خواند «ام حسبت ان اصحاب الکهف و الرقیم کانوا من آیاتنا عجبا» و در دمشق سخن گفت «اعجب من اصحاب الکهف قتلی و حملی»[1]

همان طور که می دانیم «معجزه امر خارق العاده ای است که برای اثبات حق و همراه با تحدی (دعوت به مقابله) تحقق پیدا می کند.»[2] برای سخن گفتن سر مقدس امام حسین ـ علیه السلام ـ و این که چرا آیه مذکور را خواند می توان چند دلیل را به عنوان احتمال ذکر کرد.

1. سخن گفتن سر مقدس امام حسین ـ علیه السلام ـ نشانه حقانیت آن حضرت و الهی بودن قیام ایشان می باشد. سر حضرت سخن گفت تا کمکی باشد برای اثبات حق و حقانیت حضرت.

2. احتمال دوم این که حضرت می خواهد بگوید، هر چند سر از بدن ما جدا کردند و بالای نیزه قرار دادند اما ما هنوز زنده هستیم. حیات ما جاودانی و همیشگی است. حرث بن وکیده می گوید: من همراه با کسانی بودم که سر حسین ـ علیه السلام ـ را حمل می کردند شنیدم که می فرماید: «ام حسبت ان اصحاب ... . » من در خودم شک کردم که آیا من دارم صدای ابی عبدالله را می شنوم؟ حضرت به من فرمود: ای فرزند وکیده آیا نمی دانی که ما ائمه نزد پروردگارمان زنده هستیم؟»[3]

3. احتمال سوم این است که حضرت می خواهد این نکته را برساند که شهادت من به دست مسلمانان، کسانی که من با آنها مذهبم یکی است، کسانی که به دین جدم رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ می باشند و هنوز از رحلت جدم بیش از پنجاه سال نگذشته است و ... بسیار عجیب تر از داستان اصحاب کهف است. منهال بن عمرو می گوید: سر امام حسین ـ علیه السلام ـ را در دمشق دیدم ... که این سخن را گفت: اعجب من اصحاب الکهف قتلی و حملی»[4]

یعنی به شهادت رساندن من و بر نیزه کردن سرم از امر اصحاب کهف عجیب تر و شگفت انگیز تر است» من پسر دختر پیامبر هستم که مرا و اصحابم را بین دو نهر آب با لبهای تشنه سر بریدند و به شهادت رساندند.

و می توان گفت که امام با این اعجاز می خواست ثابت کند که حق هرگز نابود نمی شود بلکه همیشه زنده است.

--------------------------------------------------------------------------------
[1]. شیخ علی النمازی، مستدرک سفینه البحار، قم، موسسه النشر الاسلامی، لجامعه المدرسین، 1419، ج 9، ص 172.
[2]. محمد حسین طباطبایی، اعجار قرآن، بی جا، نشر فرهنگی رجا، 1362، ص 116.
[3]. شیخ الشریفی، موسوعه کلمات الامام الحسین ـ علیه السلام ـ چاپ سوم، قم، دار المعارف، 1416، ص 523.
[4]. همان، ص 523.

شنبه 11/9/1391 - 22:48
اهل بیت
 اولیای الهی علاوه بر عمل در گفتار خود نیز به ساحت مقدس معصومان علیهم‌السلام  ابراز ارادت کرده‌اند. یکی از این اولیا مرحوم انصاری همدانی است.

آیت‌الله حاج شیخ محمدجواد انصاری همدانی از عرفای معاصر و عالم عابد زاهد ناسک، در سال 1320 هجری، چشم به جهان گشود و در سال 1379 هجری دعوت الهی را لبیک گفت. در سیر و سلوک الهی علامه حسینی طهرانی، آیت‌الله سید عبدالحسین دستغیب، آیت‌الله نجابت، حجت‌الاسلام پهلوانی طهرانی، مرحوم دولابی و ... از جمله شاگردان و ارادتمندان مرحوم انصاری بودند.

علامه حسینی طهرانی، آیت‌الله انصاری را چنین معرفی می‌کند: مرحوم انصاری یکی از اولیای برجسته قرن اخیر بود که به لحاظ عملی، اعتقادی، رفتاری و در خفا نیز در ممشای ائمّه طاهرین صلوات الله علیهم أجمعین قدم می‌زد و نمونه‌ای بود که سیره و اخلاق و معارف آن بزرگواران را به عصر خود معرفی می‌کرد.

از این استاد  فرزانه، اشعاری بر جای مانده است که مرحوم علامه آیت‌الله حسینی طهرانی در کتاب «مطلع انوار» چنین نقل می‌کند:

ای شه ملک ملاحت دلبر زیبای من/ قومی از غم کرده‌ای دل خون بت رعنای من

از هلال ابرویت خم کرده‌ای بالای من/ روزگارم ساخت چشمت ترک بی‌پروای من

آخر از رحمت نگر بر زردی سیمای من/ در شب هجران ندارم قصه جز با بوی تو  

هر زمان با چشم غمناکم به یاد روی تو/ ای خوش آن ساعت که گذرم افتد اندر کوی تو  

گه شوم مدهوش و گه مست ای صنم از بوی تو/ یا سپارم جان ز شوقت یار بی همتای من ...

علامه طهرانی می‌نویسد: و این اشعار از عین دستخط مرحوم آیت‌الله حاج شیخ محمد جواد انصاری همدانی استنساخ شده است:

شعری درباره حضرت سیدالشهداء(ع) و واقعه کربلا

یکه تاز عرصه هر ابتلا/ تا روان شد سوی دشت نینوا

عزم جانبازی به راه دوست داشت/ خامه حق حکم او زین سان نگاشت

هم ز مبدأ، او وردش این کلام/ کز شهادت نوش خواهم کرد جام

هم گریزی نیست از این مرحله/ بر من و یاران من یک سلسله

هر که را نبود به سر این آرزو/ راه خود در پیش گیرد سو به سو

ما به ملک جاودان ره می‌بریم/ طالب آن ملک همره می‌بریم

همتش بالاتر از کاخ خیال/ مقصد والای او بودی وصال

این نصیب ار شد مبدل بر خلیل/ سبط او بنمود قربان‌ها قتیل

هم ز جان بگذشت و هم از اهل و مال/ داد دارایی به راه ذوالجلال

بود در انفاس او آب حیات/ زآن سبب بخشید عالم را حیات

دشمنان دین به دشت ماریه/ راه جان بردند سوی هاویه

خیل مشتاقان عیش جاودان/ جاودان گشتند در باغ جنان

شنبه 11/9/1391 - 14:30
اهل بیت
هریك از این جملات و عكس العملهاى فرزند فاطمه در آن شرایط حساس در دل اصحاب از نظر روحی و روانى آنان را تقویت مى نمود كه تصور رسیدن به چنین وعده‌هایی توسط فرزند پیامبر مدال افتخار جانبازی در کربلا است و در لابلاى اوراق تاریخ، تا دامنه قیامت مى درخشد و بر دل پیروان راه و رسمشان روشنایى مى بخشد

*خدا تو را رحمت کند

 (رَحِمَكَ اللّهُ یا مُسْلِمُ! (فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرَُما بَدَّلُوا تَبْدِیلاً )

آنگاه كه مسلم بن عوسجه  با تن خون آلود به روى خاك افتاد و هنوز رمقى در وى بود، حسین بن على علیهما السلام به همراه حبیب بن مظاهر به بالین او آمد و در كنارش نشست و چنین گفت :

(رحِمَكَ‌اللّهُ یا مُسْلِمُ؛ خدا تو را رحمت كند اى مسلم ). سپس این آیه را خواند:(بعضى از آنها به پیمان خود عمل نموده و بعضى دیگر به انتظار نشسته اند و تغییر و تبدیلى در پیمانشان نداده اند).

*خداوند تو را از نمازگزاران قرار دهد

(... ذَكَرْتَ الصَّلوةَ جَعَلَكَ‌اللّهُ مِنَ الْمُصَلِّینَ الذّاكِرینَ نَعَمْ هذا اَوَّلُ وَقْتِها سَلُوهُمْ اَنْ یَكُفُّوا عَنّا حَتّى نُصَلِّى .... تَقَدَّمْ فَاِنّا لاحِقُونَ بِكَ عَنْساعَةٍ).

عمروبن كعب معروف به ابوثمامه صائدى یكى از یاران حسین بن على علیهما السلام چون متوجه گردید كه اول ظهر است ، به آن حضرت عرضه داشت : جانم به فدایت ! گرچه این مردم به حملات پى در پى خود ادامه مى دهند ولى به خدا سوگند! تا مرا نكشته اند نمى توانند به تو دست بیابند من دوست دارم آنگاه به لقاى پروردگار نایل گردم كه این یك نماز دیگر را نیز به امامت تو به جاى آورده باشم .

امام علیه السلام در پاسخ وى فرمود:(ذَكَرْتَ الصَّلوةَ...؛) نماز رابه یاد ما انداختى خدا تو را از نمازگزارانى كه به یاد خدا هستند قرار بدهد،

ابوثمامه همانگونه كه تصمیم گرفته بود پس از اداى فریضه ظهر پیش از همه یاران آن حضرت به جلو آمد و عرضه داشت :(یا اَبا عَبْدِاللّه جُعِلْتُ فِداكَ قَدْ هَمَمْتُ اَن اءَلْحَقَ بِاءَصْحابِكَ وَكَرِهْتُ اءَنْ اَتَخَلَّفَ فَاءَراكَ وَحیداً فى اَهْلِكَ قَتِیلاً؛) جانم به قربانت ! من تصمیم گرفته ام كه هرچه زودتر به یاران شهید تو بپیوندم و خوش ندارم كه خودم را كنار بكشم و ببینیم كه تو در میان اهل و عیالت تنها مانده و كشته مى شوى ).

امام علیه السلام در پاسخ وى فرمود:(تَقَدَّمْ فَاِنّا لاحِقُونَ بِكَ عَنْ ساعَةٍ؛) به سوى دشمن بتاز ما نیز بزودى به تو لاحق خواهیم شد).

*در بهشت پیش روی من هستی

(... نَعَمْ اَنْتَ اَمامِى فِى الْجَنَّةِ).

هنگامی که آن حضرت  به نماز ایستاد، چندتن از یاران آن حضرت از جمله سعید بن عبداللّه و عمروبن قرظه كعبى در پیش روى امام ایستادند و سینه خود را سپر كردند و پس از تمام شدن نماز در اثر تیرهایى كه به بدنشان رسیده بود به شهادت رسیدند.

سعید بن عبداللّه پس از نماز كه با بدن خون آلود و ضعف شدید به روى خاك افتاده بود چشمهایش را باز كرد و به قیافه امام تماشا نمود و به آن حضرت عرضه داشت :(اَوْفَیْتُ یَابْنَ رَسُولِاللّه ؟؛) فرزند رسول خدا آیا من وظیفه خود را در مقابل تو انجام دادم ؟).

امام علیه السلام در پاسخ وى فرمود:(نَعَمْ اَنْتَ اَمامِى فِى الْجَنَّة ؛) آرى ، (تو وظیفه اسلامى و انسانى خود را به خوبى انجام دادى و) تو پیشاپیش من در بهشت برین هستى ).

*گفتار امام بر بالین حبیب‌بن مظاهر

(... عِنْدَاللّه اَحْتَسِبُ نَفْسِى وَحُماةَ اَصْحابِى )

حبیب با اینكه پیر بود ولى در نبردی نابرابر  گروهى از دشمنان  را به هلاكت رسانید و در نهایت به شهادت رسید و دشمن سر از تنش جدا نمود.

كشته شدن این مهمان پیر براى حسین بن على علیهما السلام گران بود و چون در كنار پیكر بى سر و قطعه قطعه او قرار گرفت ، این جمله را فرمود:(عِنْدَاللّه اَحْتَسِبُ نَفْسِى وَحُماةَ اَصْحابِى ؛) بذل جانم و كشته شدن یاران و اصحابم را به حساب خداوند گذاشته‌ام ).

*خدا تو را اهل بهشت قرار دهد

(اَللّهُمَّ سَدِّدْ رَمیتَهُ وَاجْعَلْ ثَوابَهُ الْجَنَّةَ).

ابوشعساء كندى یكى از تیراندازان معروف كوفه و از لشكریان عمربن سعد بود كه پس از سخنرانى امام علیه السلام و نبودن جواب مثبت به پیشنهادهاى آن حضرت قبل از حُر خود را به خیمه هاى امام رسانیده و جزو فداكاران آن حضرت گردید.

ابوشعساء اول سواره به میدان رفت و پس از آن كه اسبش پى گردید به سوى خیمه ها بازگشت و در مقابل خیمه ها زانو بر زمین گذاشت و یكصد تیر كه به همراه داشت همه را به سوى لشكر كوفه انداخت .

امام علیه السلام چون توبه و شهادت او را دید، چنین دعا كرد:(اَللّهُمَّ سَدِّدْ رَمیتَهُ وَاجْعَلْ ثوابهُ الْجَنَّةَ؛) خدایا! او را در تیراندازى محكم و قوى بگردان و اجر و مزدش را بهشت برین قرار بده ).

*در دنیا و آخرت آزاده‌ای

(... نَعَمْ یَتُوبُ اللّهُ عَلَیْكَ وَیَغْفِرُلَكَ قَتَلَةٌ مِثْلُ قَتَلةِ النَّبِیّینَ وَآلِ النَّبِیّینَ ...

اَنْتَ الحُرُّ كَما سَمَّتكَ اُمُّكَ وَاَنْتَ الحُرُّفى الدُّنْیا وَالاخِرَة ).

حضرت در بالاى سر حرّ نشست و در حالى كه خاك و خون از سرو صورتش پاك مى كرد، چنین فرمود:(اَنْتَ الحُرُّ كَما سَمَّتكَ اُمُّكَ وَاَنْتَ الحُرُّفى الدُّنْیا وَالاخِرَة ؛) تو حر و آزاد مردى ، همان گونه كه مادرت تو را حُر نامیده است . و تو آزاد مردى در این جهان فانى و در آن جهان پایدار و ابدى ).

*خدا بر قاتلان تو لعنت کند

(وَاَنَا اَلْقاهُمْ عَلى اِثْرِكَ ... لا یَبْعُدَنَّكَ اللّه یا زُهَیْرُ وَلَعَنَ قاتِلیكَ لَعْنَ الذَّینَ مُسِخُوا قِرَدَةً وَخَنازیرَ)

زهیر بن قین پس از حمله و جنگ شدید، به خیمه ها و به حضور امام برگشت و در حالى كه دستش را روى شانه امام گذاشته بود و براى دومین بار استیذان مى كرد، و مضمون این دو بیت را انشاد نمود:

(جانم به فداى تو كه هدایت یافت و هدایت گردید، امروز روزى است كه جد تو پیامبر را ملاقات مى كنم .

و حسن و على مرتضى را و جعفرطیار، آن جوانمرد سلاح به تن را ملاقات مى كنم و اسداللّه و حمزه ، آن شهید زنده را ملاقات مى كنم ).

امام علیه السلام در پاسخ وى فرمود:(وَاَنَا اَلْقاهُمْ عَلى اِثْرِكَ؛) من نیز در پشت سر تو با آنان ملاقات خواهم نمود).

و پس از آنكه زهیر به شهادت رسید و در زمین كربلا افتاد آن حضرت در بالینش حاضر گردید و با این جملات از وى تقدیر نمود:(لا یَبْعُدَنَّكَ اللّه یا زُهَیْرُ...؛) زهیر! خدا تو را از رحمتش دور نگرداند و بر قاتلان و كشندگان تو لعنت كند، همانگونه كه در دورانهاى گذشته افرادى را لعنت نمود و مسخ گردیدند و به صورت میمون و خوك درآمدند)

*خداوند شما را جزای خیر دهد

(اَى ابنى اَخوى ما یَبْكیكما؟ فَواللّه انّى لاَرْجُو اَنْ تَكونا بعد ساعَةٍ قریرَالعَیْن ...

جزاكُمَااللّهُ یا ابنى اَخوى عَنْ وُجدكُما مِنْ ذلكَ وَمواساتِكُما اِیّاى احْسَنَ جزاء المتّقین ...

وَعَلیْكُمَاالسَّلامُ وَرحْمَةُاللّه وَبَرَكاتُهُ).

سیف بن حارث و مالک بن عبد عموزاده بودند و در روز عاشورا چون كثرت لشكر دشمن و قلّت یاران امام حسین علیه السلام را مشاهده نمودند در حالى كه گریه مى كردند و اشك مى ریختند به خدمت آن حضرت رسیدند. چون حسین بن على علیهما السلام گریه آنها را دید فرمود:(اَى ابنى اَخوى ما یَبْكیكما؟...؛) اى فرزندان برادرانم ! سبب گریه شما چیست ؟ به خدا سوگند! من امیدوارم كه پس از ساعتى چشم شما روشن (و با ورود به بهشت برین ) خوشحال و مسرور باشید).

آن دو جوان عرضه داشتند:(جَعلنااللّه فداك لا واللّه ماعلى اءنفسنا نبكى ولكن نبكى علیك نراك قَدْ اُحیط بك وَلا نقدرُ عَلى اَنْ نَمنعكَ باءكثرِ مِن اَنْفُسِنا؛) یابن رسول اللّه ! جان ما به قربانت ! به خدا سوگند! گریه و ناراحتى ما نه براى خود ماست بلكه به جهت شماست زیرا مى بینیم دشمن شما را احاطه نموده است و براى دفاع از شما خدمت شایسته و عمل قابل ملاحظه اى از ما ساخته نیست مگر همین خدمت كوچك و ناقابل و فدا شدن در حضور شما).

امام علیه السلام در مقابل این وظیفه شناسى و این احساس مسؤ ولیّت و این ایثار و خدمت فرمود:(جزاكُمَااللّهُ یا ابنى اَخوى عَنْ وُجدكُما...؛) خداوند در مقابل این درك و احساس شما و این یارى و مواسات شما كه درباره من انجام مى دهید بهترین پاداش متقیان را بر شما عنایت كند).

*به سوی آنچه بهتر از دنیاست حرکت کن

(رَحِمَكَ اللّه اِنَّهُمْ قَدِ اسْتَوْجَبُوا الْعَذابَ حِینَ رَدُّوا عَلَیْكَ ما دعَوْتَهُمْ اِلَیْهِ مِنَ الحَقِّ

وَنَهَضُوا اِلَیْكَ لِیَسْتَبِیحُوكَ وَاَصْحابَكَ

فَكَیْفَ بِهِمُ اْلا نَ وَقَدْ قَتَلُوا اِخْوانكَ الصّالِحینَ. ...

رُحْ اِلى خَیْرٍ مِنَ الدُّنْیا وَما فیها وَالى مُلْكٍ لا یَبْلى ... آمینَ آمینَ).

حنظله شبامی ابتدا به سوی دشمنان رو کرد و آنان را نصیحت نمود و به من دعوت نمود و سپس به سوی سیدالشهدا آمد.

حسین بن على علیهما السلام در تشویق و تقدیر وى چنین فرمود:(رَحِمَكَ اللّه اِنَّهُمْ...؛) خدا رحمتت كند، این مردم آنگاه كه به سوى حقشان دعوت نمودى و پاسخ مثبت ندادند و به قتل تو و یارانت آماده گردیدند، مستوجب عذاب بودند و اما حالا كه خون برادران صالح تو را ریختند، دیگر گرفتار عذاب و خشم پروردگار گردیدند).

حنظله عرضه داشت :(صَدَقْتَ جُعِلْتُ فِداكَ؛) جانم به قربانت ! كه گفتارت صدق محض است ).

سپس به عنوان استیذان گفت :(اَفَلا نَرُوحُ اِلى رَبِّنا وَنَلْحَقُ بِاخْوانِنا؟؛) آیا به سوى پروردگار خود نمى رویم و به برادرانمان كه در بهشت برین قرار گرفته اند لاحق نمى گردیم ).

امام علیه السلام در پاسخ وى فرمود:(رُحْ اِلى خَیْرٍ مِنَ الدُّنْیا وَما فیها وَالى مُلْكٍ لا یَبْلى ؛) برو به سوى آنچه بهتر از دنیا و از آنچه در آن است و برو به سوى ملك و آقایى كه همیشگى است ).

حنظله با این جمله با آن حضرت خداحافظى نمود:(اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا اَباعَبْدِاللّه صَلَّى اللّه عَلَیْكَ وَعَلى اءَهْلِ بَیْتِكَ وَعَرَّفَ بَیْنَنا وَبَیْنَكَ فى جَنّتِهِ) امام هم فرمود: آمین ! آمین !

*وفای جون و دعای امام حسین (ع)

(یا جُونُ اَنْتَ فى اِذْنٍ مِنِّى فَاِنَّما تَبَعْتَنا طَلَباً لِلْعافیة  فَلا تَبْتَلِ بِطَرِیقَنِنا ... اَللّهُمَّ بَیِّضْ وَجْهَهُ وَطَیِّبْ رِیحَهُ

وَاحْشُرهُ مَعَ الا بْرارِ وَعَرِّفْ بَیْنَهُ وَبَیْنَ مُحَمَّدٍ وَآلِ مَحَمَّدٍ)

جون علامی سیه چرده بود هنگامی که جنگ شدت یافت به خدمت امام آمده و اجازه جنگ خواست .

امام در پاسخ وى فرمود:(یا جُوْنُ اَنْتَ فى اِذْنٍ مِنِّى ... ؛) جون ! من بیعت را از تو برداشتم و آزاد گذاشتم ؛ زیرا تو به امید عافیت و آسایش تا اینجا به همراه ما آمده اى و در راه ما خود را به ناراحتى و مصیبت مبتلا نگردان ).

(جَوْن ) خود را روى قدمهاى حسین بن على علیهما السلام انداخت و در حالى كه پاهاى آن حضرت را مى بوسید چنین گفت : یابن رسول اللّه ! آیا سزاوار است كه من در رفاه و راحتى كاسه لیس شما باشم و در شدت و ناراحتى و در مقابل دشمن ، دست از شما بردارم ؟ آرى بدن من بدبو و خاندان من ناشناخته و رنگ من سیاه است با بهشت برین بر من منّت بگذار تا بدنم خوشبو و رنگم سفید و حسب من به عزّت و شرف نایل گردد، نه به خدا سوگند! من هرگز از شما جدا نخواهم شد تا خون سیاه من با خون شما آمیخته گردد)

امام علیه السلام چون وفا و صمیمیت و اصرار جون را مشاهده نمود، به وى اجازه داد تا به سوى میدان حركت كند و چون از پاى درآمد و در زمین كربلا قرار گرفت ، امام علیه السلام خود را به بالین وى رسانید و در كنارش نشست و با این جملات او را دعا نمود.

(اَللّهُمَّ بَیِّضْ وَجْهَهُ...؛) خدایا رویش را سفید و بدنش را خوشبو و با ابرار و نیكان محشورش بگردان و در میان او با محمد و خاندانش معارفه و آشنایى بیشتر قرار بده ).

*شاید مادرت راضی نباشد

(هذا غُلامٌ قُتِلَ اَبُوهُ فِى الْحَمْلَةِ الاُولى وَلَعَلَّ اُمَّهُ تكْرَهُ ذلِكَ)

پس از كشته شدن جناده انصارى فرزند یازده ساله اش عمر كه به همراه پدر و مادرش به سرزمین كربلا وارد شده بود، به حضور امام رسید و اجازه نبرد با دشمن خواست ، حسین بن على علیهما السلام درباره وى چنین فرمود:(هذا غُلامٌ قُتِلَ اَبُوهُ...؛) این نواجوان كه پدرش در حمله اول كشته شده است ، شاید بدون اطلاع مادرش تصمیم به نبرد گرفته است و مادرش به كشته شدن وى راضى نباشد).

عمر، این نوجوان جانباز چون گفتار امام علیه السلام را شنید، عرضه داشت :(اِنَّ اُمّى اَمَرَتْنى ؛) نه ، به خدا مادرم به من دستور داده است جانم را فداى تو و خونم را نثار راهت كنم ).

شنبه 11/9/1391 - 14:28
اهل بیت
روایت است که در دست امام صادق علیه السّلام انگشتر جدّش حسین بن علی علیه السّلام بود و بر نگین آن نوشته بود: «لا إلهَ إلاّ الله، عُدَّةُ لِلِقاءِ الله»

ائمه علیهم السّلام هر کدام شعار و جمله ای را بر نگین انگشتر خود حک می کردند. نقش نگین انگشتر سیدالشهداء علیه السّلام عبارت بود از «اِنَّ اللهَ بالغُ اَمرِهِ» و به نقلی دو انگشتر داشتند. بر نگین یکی «لا إلهَ إلاّ الله، عُدَّةُ لِلِقاءِ الله» و بر دیگری «اِنَّ اللهَ بالغُ اَمرِهِ» بود.1

هر دو تعبیر، گویای روح شهادت طلب آن حضرت و مقام رضا و تسلیم او به دیدار خدا و پروردگار است. روایت است که در دست امام صادق علیه السّلام انگشتر جدّش حسین بن علی علیه السّلام بود و بر نگین آن نوشته بود: «لا إلهَ إلاّ الله، عُدَّةُ لِلِقاءِ الله»2 و این نیز که توحید، سرمایه لقای الهی است، نشان دهنده روح خداجویی و شهادت طلبی اوست.

منبع:

1-سفینه البحار،ج1،ص377.

2-امالی صدوق،ص124.

شنبه 11/9/1391 - 14:27
اهل بیت
این روزها ضریح جدید امام حسین(ع) در قالب کاروان «سفینة النجاة» از شهرهای مختلفی عبور خواهد کرد تا به جایگاه اصلی خود در کربلا برسد.

در این میان عشق و ارادت مردم به این ضریح را شاهد هستیم که گواه آن وداع  9 ساعته مردم شهر قم با ضریح جدید امام حسین(ع) است، در حالی که ضریح مذکور قریب به 5 سال در این شهر مهمان بود، اما مردمی که سراسر وجودشان مملو از عشق حسین(ع) است، با آه، فغان و اندوه آن را بدرقه کردند.

همچنین استقبال بی‌نظیر مردم تهران از این ضریح، خود نمونه‌ای دیگر از محبت مردم به حسین فاطمه را به تصویر کشید، شاید این سؤال در ذهن متبادر شود که چرا با اینکه این ضریح هنوز در مضجع منور اباعبدالله قرار نگرفته است، مردم برای تبرک جستن به آن گوی سبقت را از یکدیگر می‌ربایند؟

مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم این گونه به پرسش فارس پاسخ می‌دهد:

مؤمنین و ارادتمندان اهل‌بیت عصمت و طهارت(ع) به اموری که به هر نحوی منتسب به آن بزرگواران باشند، علاقه دارند و به آن محبت می‌ورزند، در خصوص ضریح مطهر امام حسین(ع) دوستداران آن حضرت به عنوان بازدید از ضریح به مکان ساخت آن می‌رفتند نه به عنوان زیارت.

اگر چه از باب اینکه منتسب به حضرت اباعبدالله(ع) است مانند عَلَم و ... در ایام عاشورا تیمن و تبرک به آن هم اشکالی ندارد و یا این کار از باب زیارت از راه دور و از مکان خاص و منتسب به آن حضرت به قصد زیارت او انجام می‌شود، اساساً وقتی کسی عاشق دیگری شد هر چه رنگ و بوی او را بدهد دوست می‌دارد و لازم نیست حتماً دست و پای او یا لباس تنش باشد و این حرکات مردم اوج این علاقه و عشق به امام را می‌رساند.



چه آنکه خواندن زیارت و عرض ارادت داشتن از راه دور چنانچه در میان شیعیان مرسوم است به ویژه بعد از نمازها چه آنکه پیامبر
اگر چه از باب اینکه منتسب به حضرت اباعبدالله(ع) است مانند عَلَم و ... در ایام عاشورا تیمن و تبرک به آن هم اشکالی ندارد و یا این کار از باب زیارت از راه دور و از مکان خاص و منتسب به آن حضرت به قصد زیارت او انجام می‌شود، اساساً وقتی کسی عاشق دیگری شد هر چه رنگ و بوی او را بدهد دوست می‌دارد و لازم نیست حتماً دست و پای او یا لباس تنش باشد و این حرکات مردم اوج این علاقه و عشق به امام را می‌رساند.
و ائمه طاهرین(ع) باب الله هستند و واسطه فیض الهی‌اند توسل به آن بزرگواران و ارتباط با آن‌ها تنها به زیارت مشاهد مشرفه‌شان محدود نمی‌شود، بلکه بر اساس تعلیمات خود آن بزرگواران دوستان و شیعیان‌شان از هر جا و در هر زمان می‌توانند ارتباط معنوی با آن‌ها برقرار کنند.

چنانچه شیخ جلیل احمد ابن ابیطالب طبرسی در کتاب «احتجاج» روایت کرده که از ناحیه مقدسه امام زمان(عج) به محمد حمیری بیرون آمد که در آن توقیع امام زمان(عج) فرموده است: هرگاه خواستید توجه کنید به وسیله ما به سوی خداوند تبارک و تعالی و به سوی ما، پس بگویید چنان‌ که خدای تعالی فرموده است: «سلام علی آل یس» تا آخر زیارت شریف آل یس، در این زیارت هیچ گونه زمان و مکانی قید نشده است و هرگاه بخواهیم و از هر جا که بخواهیم می توانیم امام زمان(عج) را با آن زیارت کنیم.

و نیز علقمة بن محمد خضرمی از امام باقر(ع) روایت می‌کند و می‌گوید: به امام باقر(ع) گفتم که مرا دعایی تعلیم بفرما که آن را در این روز بخوانم، در صورتی که نتوانم مزار امام حسین(ع) را از نزدیک زیارت کنم و بخوانم و به سلام به سوی او از شهرهای دور و از خانه‌ام اشاره کنم؟
 
امام باقر(ع) فرمود: «هرگاه چنین باشد (یعنی بخواهد از دور زیارت کند) به صحرا بیرون رود یا بر بام بلندی در خانه خود بالا رود و به سوی آن حضرت اشاره کند و زیارت عاشورا را بخواند، بعد از آن دو رکعت نماز بخواند و این کار را در اوایل روز پیش از زوال آفتاب انجام دهد، پس بر حسین(ع) ندبه کند و بر او بگرید و  کسانی را که در خانه‌اش هستند، امر کند ... به گریستن بر آن حضرت ...، در این حالت خدا را در روز قیامت با ثواب 2 هزار حج و 2 هزار عمره و 2 هزار جهاد ملاقات کند که ثواب آن‌ها مثل ثواب کسی باشد که حج و عمره و جهاد در خدمت رسول خدا(ص) و ائمه طاهرین(ع) کند»، این حدیت طولانی است و ما خلاصه آن را با کمی تقدیم و تأخیر ذکر کردیم.

از این رو، وقتی اشخاص ضریح را می‌بوسند و تبرک می‌کنند، با گفتن «السلام علیک یا اباعبدالله»، دل‌های خود را روانه زیارت امام حسین(ع) می‌کنند.

بنابراین می‌توانیم پیامبر اکرم(ص) و ائمه طاهرین(ع) را از راه دور خصوصاً بعد از نماز زیارت کنیم و پاداش زیارت آن بزرگواران را ببریم.
 
برای آگاهی بیشتر از کیفیت زیارات و از روایاتی که در این زمینه وارد شده‌اند به کتب ادعیه و زیارات مانند «اقبال» سید بن طاوس و «مصباح» کفعمی و خصوصاً به کتاب «مفاتیح الجنان» شیخ عباس قمی بخش زیارات از صفحه 561 تا صفحه 1046 مراجعه شود.
 
پی‌نوشت‌ها:
  1.مفاتیح الجنان، شیخ عباس القمی، صفحه 956، ناشر: مرکز نشر فرهنگی رجاء.
  2.مفاتیح الجنان، شیخ عباس القمی، صفحه 831 تا 832.
جمعه 10/9/1391 - 9:34
اهل بیت
حدیث ثقلین از احادیث معتبر و متواتری است که مورد اتفاق راویان و محدّثان جهان اسلام بوده و در منابع شیعه و اهل سنّت، از جایگاه ویژه ای برخوردار است؛ به گونه ای که بزرگان درباره آن، کتاب های جداگانه تألیف کرده اند.

این حدیث که در موارد گوناگون با تعابیر مختلف، از پیامبراکرم صلی الله علیه وآله وسلم نقل شده است، رقم آن متجاوز از صد روایت می باشد.( ر.ک: احقاق الحق، ص 310 - 375)

رسول گرامی اسلام در این حدیث می فرماید:

«انّی تارک فیکم الثّقلین: کتاب الله عزّوجلّ و عترتی اهل بیتی، ألا و هما الخلیفتان من بعدی، و لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض ؛ من در میان شما دو وزنه وزین به یادگار می گذارم: کتاب خدای عزّوجلّ و عترتم.(4) آگاه باشید که این دو، جانشینان پس از من هستند، و هیچ گاه از هم جدا نشوند تا در کنار حوض «کوثر» بر من وارد شوند.»

قرآن و عترت، عصاره نبوّت و تداوم بخش رسالت هستند که هدایت بشر را تا قیامت تضمین می کنند و عدم حضور این دو گوهر متّحد در جامعه انسانی، مایه گسستن رشته نبوّت و مستلزم دائمی نبودن رسالت است؛ زیرا در این صورت، ثمره رسالت رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم مرتفع شده و این، در حالی است که پیامبر دیگری هم نخواهد آمد .

اهل‏بیت عصمت پیامبر علیهم السلام ، پرچمداران هدایت و مترجمان راستین و واقعی قرآن کریم هستند و رسول گرامی اسلام نیز بارها فرموده بودند که : اهل‏بیت علیهم السلام ، اعلم مردم درباره قرآنند، که در تفسیر و فهم قرآن خطا نمى‏کنند.

اما متأسفانه بعد از رحلت پیامبر اسلام ، عده ای دنیا طلب ، دست مردم را از اهل بیت کوتاه کردند که در واقع این بزرگترین رخنه‏اى بود که در علم قرآن وارد شد .

و مرحوم علامه طباطبایى(1) این دور کردن مردم از اهل‏بیت علیهم السلام را ، از بزرگ‏ترین صدمات تفسیر قرآن دانسته است .

اهل بصره در نامه ایی به امام حسین علیه السلام ، پرسیده بودند که «صمد» به چه معنا ست؟ حضرت در پاسخ نوشته بود : درباره قرآن، گفت‏وگو و مجادله نکنید و بدون آگاهى، درباره آن سخن مگویید. از جدم، رسول خدا صلى الله علیه و آله شنیدم که مى‏فرمود: هر کس بدون علم، درباره قرآن سخن گوید، جایگاهش را در آتش آماده کرده است . بدانید که خداى سبحان، خود تفسیر صمد را فرموده است: نه زاییده است و نه زاده شده و نه هیچ کس همتاى او است

و لذا در زمان خلفاء ، با آن همه حرص و ولع شدیدى که مردم به گرفتن حدیث داشته اند، می بینیم همه احادیثى که از امام حسن علیه السلام نقل کرده‏اند، به ده حدیث نمی رسد و از امام حسین علیه السلام هم اساساً چیز قابلى ذکر نکرده‏اند .

ما در اینجا چند تا از آن احادیثی که از امام حسین علیه السلام درباره تفسیر قرآن ، وجود دارد، و به صورت پرسش و پاسخ بوده است ، تقدیم شما سروران عزیز می کنیم .

1: یابن رسول الله ؛ بر اساس آیه 19 سوره مبارکه حج (هذانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا فِى رَبِّهِم) ، این دو گروهی که درباره پروردگارشان به مخاصمه و جدال می پردازند، کیانند؟

پاسخ امام حسین علیه السلام : ما اهل بیت و و بنى امیه هستیم که درباره (ایمان و کفر به) خدا ؛ با هم در ستیزیم.

ما می گوییم که خداوند راست مى‏گوید. ولی آنها می گویند: خدا دروغ مى‏گوید. پس ما و آنان، در روز قیامت هم دشمن خواهیم بود.( ..فَنَحْنُ وَ إِیَّاهُمُ الْخَصْمَانِ یَوْمَ الْقِیَامَة... )( الخصال، ج‏1، ص: 42)

2: یابن رسول الله ؛ جانم به فدایت، تفسیر کلام خدای سبحان که می فرماید:(وَالشَّمْسِ وَضُحاها* والقَمَرِ إِذا تَلاها* وَالنَّهارِإِذا جَلّاها) ، چیست؟(2)

پاسخ حضرت: منظور از آفتاب، پیامبر خدا است و منظور از ماه، امیرمۆمنان، على بن ابیطالب است که از پى محمد مى‏آید و مراد از روز، قائم آل محمد علیه السلام است که گستره زمین را پر از روشنایىِ عدل و داد مى‏سازد.( تفسیر فرات، ص 562)

متأسفانه بعد از رحلت پیامبر اسلام ، عده ایی دنیا طلب ، دست مردم را از اهلبیت کوتاه کردند . که در واقع این بزرگترین رخنه‏اى بود که در علم قرآن وارد شد

3: اهل بصره در نامه ای به امام حسین علیه السلام، پرسیده بودند که «صمد» به چه معناست؟

حضرت در پاسخ نوشته بود : درباره قرآن، گفت‏وگو و مجادله نکنید و بدون آگاهى، درباره آن سخن مگویید. از جدم، رسول خدا صلى الله علیه و آله شنیدم که مى‏فرمود: هر کس بدون علم، درباره قرآن سخن گوید، جایگاهش را در آتش آماده کرده است . بدانید که خداى سبحان، خود تفسیر صمد را فرموده است: نه زاییده است و نه زاده شده و نه هیچ کس همتاى او است.

نه زاینده است و نه چیزى از او بیرون مى‏آید؛ .... او والاتر از آن است که چیزى از او بیرون شود و منفصل گردد، چه مادى، چه مجرد، و نه زاییده شده، از چیزى منفصل. و زاده نشده است .... او به وجود آورنده همه چیز است و همه را با قدرت مطلقه خود پدید آورده است. .... این است خدایى که نه زاییده است و نه زاده شده است. داناى پنهان و آشکار بلند مرتبه و والا منزلت است و او هیچ همتایى ندارد.( التوحید، ص 90)

پی نوشت ها :

1: المیزان، ج 5، ص 448

2: شمس- آیات1و2و3(سوگند به خورشید و گسترش نور آن *سوگند به ماه وقتى که دنبال خورشید مى‏رود*و قسم به روز هنگامى که جهان را روشن سازد)
جمعه 10/9/1391 - 9:13
اهل بیت
ظهور زندگی پاک و حیات طیبه، آرمان بلند آزادمردان و انسان های وارسته ای است که اسلام را نه تنها باور کرده، بلکه به آن انس شدید دارند و در راه تجلی ارزش های اسلامی تمامی توان خود را به کار می گیرند.

حیات طیبه، زندگی توأم با آرامش است، زندگی ای که با نفس مطمئنه انس دارد و هویت انسان را در جهت درک عبودیت الهی تعریف می نماید. انسانی که زیر خیمه حیات طیبه زندگی می کند، عبدی است خاضع در پیشگاه معبود و مطیع فرامین او که زندگی خویش را در راه او و برای او تعریف کرده و از چشمه فیاض پیامبران و ائمه هدی(علیهم السلام) جام ها نوشیده است تا در راه جانان، جان خود را تسلیم نماید.

همچنان که صحنه کربلا و حادثه عاشورا نشان داد که ره پویان طریق عشق و بندگی، از کجا تا به کجا می توانند در جهت قرب، لقاء و رضوان الهی گام بردارند.

عاشورا حقیقت زنده ای است در متن تاریخ که می تواند برای همه نسل ها حامل پیامی والا و متعالی باشد؛ پیامی که به همه انسان ها نوید می دهد که می توان با تمسّک به ریسمان ولایت، از بحران های زندگی عبور کرده و به حیات طیبه رسید.

کربلا، کلاس درسی است که استاد آن، امام حسین(ع) و تمامی نسل ها، در هر سن و سالی، شاگردان آن هستند. در این کلاس، شاگردانی را می بینیم که از سن شیرخوارگی تا سالمندی، همه در ولایت معصوم ذوب شده اند، خود را در پرتو نور او می بینند و بدون او از شناخت خود و تعریف زندگی خویش محرومند.

درس کلاس کربلا، عبودیت و بندگی است، که در ایثار، عشق، گذشت، وفا، تعهد و بالاخره ایستادگی و مقاومت یاران امام حسین(ع) تحقق می یابد.

عاشورا زندگی را در بستر ابتلاء و آزمایش الهی تعریف می کند و به ما می گوید در هر شرایطی و در هر موقعیتی باید آن باشی که خداوند می خواهد. باید از «بودن »ها عبور کرده و «شدن» متعالی را تجربه کنی.

کربلاییان با انس به زندگی پاک و درک عبودیت و بندگی خالصانه و عاشقانه، در بحران های زندگی، حیات طیبه را لمس کرده و نظام زندگی خویش را در هر موقعیتی، به نحوی مدیریت می کنند که بتوانند زمینه رشد خود و دیگران را فراهم نمایند.

هویت کودکان نیز در کربلا و در بستر ابتلاء، سختی و آزمایش، صیقل خورد و به کمال رسید. امام باقر(ع) در کربلا حدود چهار سال سن داشتند؛ اما با وجود کمی سنّ، از هویت دینی برخوردار بودند. چرا که در این سن، انتظار این است که فرد به صورت طبیعی به بازیهای کودکانه انس داشته باشد و با سختی و مشقت همراه نباشد. اما ایشان سختی ها، دردها، رنج ها و بحران های زندگی را در کربلا تجربه و تحمل کردند و از آنجا که خداوند، حضانت و سرپرستی تربیتی ائمه(علیهم السلام) را در بالاترین درجه، مدیریت می کند، می بینیم که امام باقر(ع) نه تنها در متن گرفتاری ها و مصیبت های زمانه، خم به ابرو نمی آورد، که سعی دارد از حقیقت دین و حریم امامت و ولایت در مقابل فرعونیان دفاع کند.

داستان معروفی در کتاب شریف «نفس المهوم» بیان شده است. براساس آن داستان، وقتی یزید در شام با امام سجاد(ع) ملاقات کرد، از مشاوران خویش پرسید که نظر شما در مورد او چیست. مشاوران نظر به قتل او دادند. در این حال امام باقر(ع) که کودکی چهار ساله بود، لب به سخن گشود و پس از حمد و ثنای الهی فرمود: «ای یزید! مشاوران تو به تو خیانت کردند؛ زیرا فرعون وقتی از مشاورانش در مورد موسی و هارون(علیهم السلام) سوال کرد، آنها حکم به قتل آن دو ندادند؛ بلکه گفتند آنها را تبعید کن؛ زیرا می دانستند که کشتن پیامبران و فرزندان ایشان گناهی است بس بزرگ و قاتل آنها کسی نیست جز فرزند نامشروع. لذا مشاوران فرعون در جهت حفظ شأن و مقام اجتماعی فرعون نظر دادند و به او خیانت نکردند ولیکن مشاوران تو مصلحت اجتماعی تو را در نظر نگرفتند و با این نظر، تو را در مسیری قرار دادند که احترام اجتماعی تو مخدوش شود».

راستی آیا چنین فرزندی با این قدرت تحلیل و درایت، می تواند اسیر حوادث شود؟ آیا برخورد امام باقر(ع) با یزید نشان نمی دهد که ظرفیت رشد شخصیتی کودکان جامعه ما کاملاً مهیا است ولیکن ما از این ظرفیت، بهره برداری لازم را در جهت ارتقاء شخصیت وجودی آنها انجام نمی دهیم.

فرزندان ما از ظرفیت قابل توجهی از رشد برخوردار هستند به گونه ای که می توان گفت آنها می توانند متناسب با سن خویش در مسیر یادگیری بسیاری از حقایق هستی گام بردارند ولیکن ما با برخورد های غلط خویش، اجازه شکوفایی فطرت الهی را به فرزندانمان نمی دهیم.

زندگی پر از حوادث است و انسان در برخورد با این حوادث، باید با اتخاذ تدابیر دقیق و روشن، از هویت الهی خویش دفاع کند و این مقدور نیست جز از طریق تربیتی واقع بینانه براساس یک آرمان الهی که بتواند انسان را در مسیر درک مراتبی از عبودیت الهی، در راستای حیات طیبه راهبری نماید.

هر چه انسان در مسیر عبودیت الهی، دقیق حرکت نماید، می تواند از کارایی بیشتری برخوردار باشد و مدیریت استفاده از تمام ظرفیت خویش را به دست آورد. در غیر این صورت، این امکان و استعداد، نه تنها رشدی نخواهد داشت که در کوتاه یا دراز مدت، دچار بحران خواهد شد. امام باقر(ع) در روایتی شریف، کمال انسان را در سه چیز خلاصه می کند: تفقه و فهم عمیق در دین، صبر بر مصایب و تنظیم معیشت زندگی. این سخن نشان می دهد که هر یک از این سه مورد، گام بلندی است در جهت شکوفایی فطرت الهی انسان. با تفقه، جهل نابود می شود؛ با صبر، انسان به پالایش درونی می رسد و بالاخره با مدیریت فعال در زندگی، انسان می تواند از کم ترین امکانات، بیشترین بهره برداری را داشته باشد.

حال اگر کسی با علم به حقیقت و درک موقعیت در بستر تفقه به بهترین موضع گیری رسید، در جهت تحقق اهداف خویش در مقابل بحران ها و نابسامانی ها ایستاد و مقاومت کرد و زندگی خویش را براساس فقه و روابط سالم الهی مدیریت نمود، آیا باز هم می توانیم باور کنیم که انسان به عقب برود و هویت خویش را مخدوش کند؟

به استناد «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا»، همه وظیفه دارند که ارتباط خویش را با امام حسین(ع) و صحنه کربلا حفظ نمایند و در مسیر حفظ آرمان سرخ شهادت و فراهم کردن زمینه ظهور آن خلف صالح و در پرتو نور هدایت او، انتقام خون کربلاییان از فراعنه تاریخ گرفته شود تا پیروزی خون بر شمشیر و حقیقت، بر همگان مکشوف گردد. چرا که کلاس کربلا از هر سن و از هر قشر، نماینده ای و در هر موقعیت، درسی و در هر حادثه ای، مدیریتی نهفته دارد که می تواند زمینه رشد و کمال ما را مهیا نماید.

پنج شنبه 9/9/1391 - 6:17
اهل بیت
آیت الله مجتبی تهرانی در سومین جلسه درس اخلاق ویژه ماه محرم، شامگاه شنبه27 آبان‌ماه گفت: تنها وسیله سعادت و شقاوت انسان و کشتی نجات او اباعبدالله(ع) است.

آیت الله مجتبی تهرانی گفت: بشر همیشه درگیر مسئله سعادت و شقاوت بوده‌است، امّا متأسفانه هر کس به اندازه ظرفیتش از این فیض بهره می‌برد، شهادت و عشق به ائمه عین سعادت است.

وی با بیان این‌که گاهی ممکن است یک شمیمی به شامّه ما بخورد و منقلب شویم امّا این دائمی نیست اظهار داشت: در کربلا کسانی بودند که انقلابی در درونشان به وجود آمد و سعادت‌مند شدند و ما نمی‌توانیم این افراد را تحلیل کنیم به علّت این که شمه‌ای از حبّ امام حسین(ع) در آنها قرار داده شده است.

استاد سطوح عالی حوزه علمیه با بیان این که سعادت حبّ حسین از ازل در دل آنها بوده است گفت: این ویژگی را هیچ کس درک نمی‌کند حتی اولیای خدا مگر زمانی که رخ داد، آن زمان است که انسان این سعادت یا شقاوت را می‌فهمد.

آیت الله تهرانی در ادامه با اشاره به فداکاری زهیر در راه اباعبدالله(ع) گفت: زهیری که مسلمانی عثمانی مسلک بود و کاری با امام نداشت، حتی نمی‌خواست با او هم منزل شود، در منزل‌گاهی با امام بر خورد کرد و آن‌چنان با یک بر خورد امام منقلب شد که روز عاشورا می‌گفت من را ده‌ها بار بکشند باز دست از حسین نمی‌کشم.

این استاد اخلاق افزود: بدانید اگر حب امام حسین(ع) نبود توبه آدم هم پذیرفته نمی‌شد، اگر انبیاء حبّ امام حسین(ع) نداشتند به این مقام نمی‌رسیدند.

وی در پایان خاطرنشان کرد: برای سعادتمان آن اندازه که می‌توانیم باید به امام حسین(ع) متوسل شویم و راهی به جز آن حضرت نداریم، به امام حسین(ع) متوسل شوید و ببینید چگونه بزرگان به این کشتی نجات متوسل می شوند و به چه مقاماتی میرسند.

پنج شنبه 9/9/1391 - 6:15
اهل بیت
در مجلس عزاداری امام حسین(ع) افراد مختلفی از اقشار مختلف حضور پیدا می‌کنند؛ تفاوتی نمی‌کند که زاهد باشی یا بنده گناهکار، مهم این است که مجلس حسین(ع) دارالشفاست برای کسانی که مریض هستند چه مریض جسمی و روحی، مهم این است که روضه سید‌الشهدا انسان را از فرش به عرش رهنمون می‌کند، پس عزادار حسین محترم است و بانی مجلس موظف است که حرمت عزادار مولایش را حفظ کند.

یکی از مشهورترین عزاداران حسینی که به لطف حضرتش رهنمون و عاقبت‌به خیر شد، فرد لات‌مآبی مشهور به «رسول ترک» است. عربده‌کشی که به واسطه حبّ ابی‌عبدالله(ع)، پروردگار عالم او را به مقام انسانیت رساند و به جایی ‌رسید که یک هفته قبل از مرگش، از زمان و محل آن آگاه شد!

*مصرعی که رسول ترک را منقلب کرد

حاج حسین نوتاش یکی از نوحه‌خوان‌ها و پیر غلام‌های امام حسین(ع) می‌گفت: یک روز در خانه یکی از دوستان، جلسه روضه‌ای برپا بود که حاج رسول نیز در آنجا حضور داشت، آن روز حاج رسول تند تند یک قطعه‌ای از یک شعر ترکی را با گریه می‌خواند و از شاعر و سراینده آن شعر تعریف و تمجید می‌کرد.

آن شعر به قدری حاج رسول را منقلب کرده است بود که او می‌گفت: این مصرع به قدری خوب و عالی است که باید آن را بر سر چهار‌راه‌ها نصب کنند تا همه مردم آن را ببینند، آن قطعه و مصرع این بود که:

آدون علی دی آتام سان آتام سنه قربان

این شعر زبان حال امام حسین(ع) خطاب به حضرت علی‌اکبر(ع) است که می‌فرماید: نامت علی است، پدرم هستی، پدرم به فدای تو

اما از سوی دیگر صاحبخانه از این شعر بسیار ناراحت شده بود، او بالاخره با صدای بلند گفت: این شاعر آدمی بسیار بی‌ادب بوده است.

*واکنش متفاوت حاضران به روضه حاج رسول

او با این شعرش به حضرت امیرالمومنین(ع) جسارت کرده است، معنا ندارد که حضرت امیر(ع) فدای جناب علی‌اکبر(ع) بشوند... کم کم بعضی از حاضران نیز حرف‌ها و استدلال‌های صاحبخانه را تایید کردند و شروع به کوبیدن آن شاعر کردند.

ولی حاج رسول با جدیت و بدون هیچ تردیدی از آن شاعر و شعرش دفاع می‌کرد و از حرفش بر نمی‌گشت، حاج رسول می‌گفت: این شاعر که نمی‌خواهد بگوید که نعوذ‌بالله، حضرت امیرالمومنین علی(ع) فدای جناب علی اکبر(ع) بشود، بلکه این یک نوع مرثیه خوانی است، مگر حضرت زینب (ع) نیز در روز عاشورا خطاب به امام حسین(ع) نمی‌گفت: پدر و مادرم به فدای تو... .

اما بعضی‌ها به هیچ وجه این استدلال‌ها را قبول نمی‌کردند و می‌گفتند: شیعه باید مؤدب باشد و حریم‌ها و خط مرزها را نشکند.

آن‌ها می‌گفتند: اگر گفته شود که معصومی فدای یک معصومی دیگر شود، بسیار متفاوت است با اینجا که گفته شود، یک معصوم فدای یک غیرمعصومی شود.

جلسه روضه به جلسه بحث و گفت‌وگو تبدیل شده بود، از طرفی صاحبخانه و بعضی از حاضران عصبانی شده بودند و آن بند را ناصواب و بی‌ادبانه می‌دانستند و از طرفی حاج رسول نیز با قاطعیت دلیل و شاهد می‌آورد و تندتند می‌گفت: این شاعر مرثیه خوبی سروده است و باید به او جایزه داد.

من کم کم احساس کردم راستی راستی نزدیک است دعوایی به راه بیافتد بنابراین با صدای بلند شروع به دعا خواندن کرده و جلسه را ختم کردم و الحمدلله بدون هیچ گونه مشکلی اهل جلسه متفرق شدند.

آن روز مرحوم حاج ولی‌الله اردبیلی نیز در مجلس حاضر بود و ساکت و خاموش با دقت به آن بحث‌ها و گفت‌وگوها گوش می‌داد، یکی دو روز از این قصه و جریان گذشته تا من با مرحوم حاج ولی‌الله اردبیلی رو به رو شدم، مرحوم حاج ولی‌الله اردبیلی تا مرا دید فوری قضیه و گفت‌وگوهای جلسه روضه را یادآوری کرد و گفت: «آن روز در آن جلسه واقعاً برای من شبه و اشکال درست شده بود که حق با کیست؟

از یک طرف حرف‌های مخالفان بسیار منطقی و صحیح به نظر می‌رسد و این نکته نمی‌توانست درست باشد که ما بگوییم یک معصومی فدای یک غیرمعصومی بشود، هر چند که فقط برای مرثیه خوانی باشد، ولی از طرفی دیگر نیز من به حاج رسول خیلی ایمان و اعتقاد داشتم و او را عاشق و دلسوخته‌ای می‌دانستم که نباید بدون حساب و کتاب و از روی هوای نفس سخنی بگوید، پس خیلی عجیب بود که حاج رسول به آن اندازه پیله کرده بود و از حرفش بر نمی‌گشت.

*حق با چه کسی بود، حاج رسول یا بانی مجلس؟

به همین خاطر من همان روز به آقا ابا‌عبدالله الحسین(ع) متوسل شدم و عرض کردم: آقا جان! حق با کدام یک از آنهاست؟ صاحبخانه درست می‌گوید یا حاج رسول؟ آقا جان! شما خودتان این مسئله و معما را برای من حل کنید و نگذارید این شبهه و اشکال در ذهن و اندیشه من باقی بماند که حاج رسول بی‌خودی از محتوای آن شعر دفاع می‌کند و از روی تعصب می‌خواهد مقام و شأن حضرت علی اکبر(ع) را بالا ببرد.

آقا امام حسین(ع) همان شب آن معما را برای من حل کردند و من همان شب در رویایی شگفت مشاهده کردم که به تنهایی در یک اتاقی نشسته‌ام، آن‌گاه صدایی به گوشم رسید که می‌گفت تا لحظاتی دیگر حضرت اباعبدالله الحسین(ع) به آنجا تشریف می‌آورند.

لحظاتی گذشت و من به یک باره مشاهده کردم که یک نوری به داخل اتاق تابید و همه فضای اتاق را گرفت، سپس آقا امام حسین(ع) و به دنبال ایشان حضرت ابوالفضل العباس (ع) وارد اتاق شدند و من دیدم و شنیدم که حضرت امام حسین(ع) خطاب به حضرت ابوالفضل(ع) فرمودند: «بیا برادر بیا، بیا که هم من فدای علی اکبر بشوم و هم تو فدای علی اکبر بشوی...»

در همین موقع من به قدری منقلب شدم که از خواب پریدم که در آن لحظه این احساس را داشتم که حضرت امام حسین(ع) از حرف‌های حاج رسول ناراضی و ناخشنود نیست».
پنج شنبه 9/9/1391 - 6:13
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته