اهل بیت
مردى از امام صادق (علیه السلام) اندرزى درخواست نمود! آن حضرت به او فرمودند:
1- اگر خداى تعالى روزى را به عهده گرفته است غصه خوردنت براى چیست؟!
2- اگر روزى تقسیم شده است، حرص و آز براى چیست؟!
3- و اگر سنجش (در قیامت) حق است، پس ثروت اندوزى براى چیست؟!
4- و اگر عوض دادن خداى تعالى حق است، پس بخل ورزیدن براى چیست؟!
5- و اگر كیفر الهى آتش دوزخ است، پس گناه براى چیست؟!
6- و اگر مرگ حق است، پس شادمانى براى چیست؟!
7- و اگر (كارنامه) اعمال بر خدا عرضه مىشود، پس فریب براى چیست؟!
8- و اگر گذر كردن بر صراط حق است، پس خودپسندى براى چیست؟!
9- و اگر تمام چیزها به قضا و قدر است، پس اندوه براى چیست؟!
10- و اگر دنیا ناپایدار است، پس اعتماد و آرامش به آن براى چیست؟!
خصال صدوق ، ج 2، ص 450 - محمد حسین مظفر
سه شنبه 10/11/1391 - 13:58
اهل بیت
چه بسیار حوادث و رویدادهائى كه امام راجع به آنها سخن گفته و بعداً واقع
شدهاند و چه جریاناتى كه امام درباره آنها صحبت فرموده و همانگونه شدهاند
كه امام فرموده بود، چنانكه بطور مكرر پیرامون حكومت و سلطنت عباسیان سخن
گفته است پیش از آنكه آنها قدرت را به دست بگیرند. ابومسلم خراسانى نزد
امام آمد و در گوشى با امام صحبت كرد و اظهار داشت كه مردم را به حكومت
ایشان دعوت مىكند و انبوهى از جمعیت هم پاسخ مثبت دادهاند. امام صادق (ع)
به او فرمود: آنچه تو به آن اشاره مىكنى نشدنى است. حتماً بچههاى عباس
با حكومت بازى خواهند كرد.
ابو مسلم نزد عبدالله بن حسن رفته او را دعوت
كرد و عبدالله هم خانوادهاش را گرد آورد و قیام كرد و امام صادق (ع) را
نیز براى مشورت فرا خواند. وقتى امام حاضر شد و میان سفاح و منصور نشست و
مورد مشورت قرار گرفت، دست مباركش را بر دوش سفاح گذاشت و فرمود: نه به خدا
سوگند! ابتدا این سلطنت مىكند. - سپس دست خود را بر شانه منصور نهاد و
فرمود: - و فرزندان این با حكومت و سلطنت بازى مىكنند. سپس برخاست و از
مجلس بیرون رفت. 1
بار دیگر عبدالله بن حسن امام را دعوت كرد تا با پسرش
محمد بیعت كند. امام فرمود: به خدا سوگند این كار نه براى تو است و نه
براى فرزندان تو، بلكه به سفاح و سپس به منصور مىرسد و بعد به فرزندان او.
وقتى امام از مجلس خارج شد ابوجعفر منصور به دنبال امام بیرون آمد و پرسید: آیا مىدانید چه مىگوئید؟
امام پاسخ داد: آرى، به خدا سوگند مىدانم چه مىگویم و این كار خواهد شد. 2
اخبار دیگر راجع به حكومت بنى عباس
امام
صادق (ع) راجع به قتل محمد و ابراهیم دو پسر عبدالله بن حسن بارها صحبت
كرده بود. روزى فرمود: مروان آخرین سلطان بنى امیه است و اگر محمد بن
عبدالله قیام كند كشته خواهد شد.3
روزى به محمد كه براى امام ژست گرفته
بود و فخر مىفروخت فرمود: گویا مىبینم كه سرترا آوردهاند و آن را روى
سنگ زنابیر نهادهاند و خون از آن فرو مىچكد.
محمد نزد پدر آمد و كلام
امام صادق (ع) را بازگو كرد. پدر گفت: خداوند درباره مصیبت تو مرا پاداش
دهد، جعفر (ع) به من هم گفته كه تو صاحب سنگ زنابیر هستى.4
روزى دیگر
همین جریان را به امّ الحسین دختر عبدالله بن محمد بن على بن الحسین (ع) در
پاسخ سؤال ازوضع محمد خبر داد و فرمود: آشوبى مىشود و محمد كنار خانه یك
رومى كشته مىشود و برادر ابى و امىاش هم در عراق در حالى كشته مىشود كه
سمهاى اسبش توى آب قرار دارد. 5
و به عبدالله بن جعفر بن مسبور فرمود: آیا صاحب رداى زرد را مىبینى؟ (یعنى ابو جعفر منصور را).
گفتم: آرى .
امام: ما همچون مىبنییم كه او محمد را خواهد كشت.
عبدالله: براستى محمد كشته خواهد شد؟
امام: آرى.
عبدالله
مىگوید: در دل خود گفتم به خداوند كعبه سوگند كه او نسبت به محمد حسودیش
شده است. اما به هر حال نمردم تا با چشم خود دیدم كه محمد به قتل رسید.
همین
جریان را به پدر آنان عبدالله بن حسن نیز اطلاع داده و فرمود: منصور، محمد
را روى سنگهاى زیتون مىكشد و بعد برادرش را در كنار شط به قتل مىرساند،
در وضعى كه سمهاى اسبش در آب قرار داشته باشد .6
خلاصه آنكه همه آنچه كه امام صادق (ع) راجع به بنى عباس و محمد و ابراهیم فرموده بود تحقق پیدا كرد و هیچكدام خلاف در نیامد.
روزى
امام (ع) به شعیب بن میثم با كنایه و اشاره از نزدیك شدن مرگ و اجل او سخن
گفت و فرمود: اى شعیب! چقدر زیباست كه وقتى مردى مىمیرد ما خاندان را
دوست بدارد و از دشمن ما دورى جوید.
شعیب پاسخ داد: به خدا سوگند مىدانم كه اگر كسى چنین باشد در بهترین حال مرده است .
امام
فرمود: اى شعیب! در حق خود نیكى كن و با خویشاوندانت ارتباط داشته باش و
با دوستان و برادرانت رفت و آمد كن و ثروتى نیندوز به این بهانه كه براى
روز مبادا و اهل و عیالت ذخیره مىكنى؛ چون آنكه آنان را آفریده روزى ایشان
را هم خواهد داد.
شعیب مىگوید: «در دل خویش گفتم امام از مرگ من خبر مىدهد». و اتفاقاً شعیب یك ماه بعد درگذشت .7
روزى
امام به اسحاق بن عمار صیرفى كه از اصحاب مورد وثوقش بود فرمود كه او در
ماه ربیع خواهد مرد. توضیح جریان آنكه اسحاق به امام عرض كرد كه سرمایه ما
پراكنده و در دست این و آن است و بیم از آن دارم كه اگر اتفاقى بیفتد
سرمایه ما از دست برود. فرمود: براى ماه ربیع همه سرمایه و ثروت خود را گرد
بیاور! همانگونه كه امام خبر داده بود اسحاق در ماه ربیع درگذشت .8
یك سال پیش از آنكه معلى بن خنیس به دست داود بن على عباسى كشته شود امام همه جریانات را اطلاع داده بود.
امام
از ابو بصیر، احوال ابوحمزه را پرسید. او گفت كه صحیح و سالم بود امام
فرمود: وقتى نزد او رفتى از قول ما به وى سلام برسان و به او اطلاع بده كه
در فلان وقت و فلان ساعت خواهى مرد.
ابو بصیر مىگوید: برگشتم و نزد ابو حمزه بودم. اتفاقاً او در همان روز و همان ساعت درگذشت. 9
و
هنگامى كه امام از قتل زید مطلع شد و اینكه پسر او یحیى به خراسان فرار
كرده است و مردم آنجا دور او را گرفتهاند، فرمود: یحیى نیز مانند پدرش
كشته و به دار آویخته مىشود.
از قضا او هم در جوزجان كشته و به دار آویخته شد. 10
این بود شمهاى از گزارش و اخبار امام از حوادث و جریانات آینده كه آنگونه واقع شدند كه امام فرموده بود.
امّا
جریاناتى كه واقع شده بودند واحدى از آنها مطلع نبود و فقط امام مطلع شده و
خبر داد، بسیار زیاد است كه چند مورد را یادآور مىشویم.
میان مهزم بن
ابى بریده اسدى كوفى كه از راویان و اصحاب امام بوده و مادرش مشاجرهاى رخ
داده بود. او مادرش را براى زیارت خانه خدا آورده و در مدینه با وى تندى
كرده بود. صبح كه حضور امام صادق (ع) شرفیاب شد، امام بدون مقدمه فرمود: اى
مهزم! چرا دیشب با مادرت آنگونه تند رفتارى كردى؟ مگر نمىدانى كه شكم او
منزلى بوده كه تو در آن سكونت كردهاى و در دامن او پرورش یافتهاى و
ازسینه و پستانهاى او شیر نوشیدهاى. پس با او آنگونه تندى و خشونت مكن! 11
مردى
از آشنایان امام وارد مدینه شده و در خانهاى كه فرود آمده بود، دختركى
زیبا بود. وقتى آن مرد، شبانه وارد خانه شده و آن دختر در را باز كرده بود،
مرد دست دراز كرده و پستانهاى او را گرفته بود. امام تا او را دید، فرمود:
از كار دیشبىات زود توبه كن. 12
مردى از اهل كوفه وارد خراسان شد و
مردم را به ولایت امام صادق (ع) دعوت كرد و اختلاف پیش آمد. برخى به آن مرد
گرویدند و بعضى منكر شدند و بعضى هم بى تفاوت و بى طرف ماندند. هر گروه
نمایندهاى انتخاب كردند و نزد امام صادق (ع) فرستادند. اتفاقاً یكى از آن
نمایندگان، در میان راه با كنیزكى خلوت كرد. وقتى نزد امام حاضر شدند و از
مقصودشان اطلاع دادند، امام به سخنگوى آنان كه همان مرد گناهكار بود،
فرمود: تو ازكدام گروه هستى؟
او گفت : من از پرواداران كه احتیاط كردهام.
امام فرمود: پس چرا در فلان روز و فلان ساعت احتیاط نكردى و به آن دخترك نزدیك شدى؟
و مرد سكوت اختیار كرد (13) به جانم سوگند، اگر آن مردم طالب حقیقت بودند، این بهترین نشان امامت و حقانیت امام صادق (ع) بوده است .
عبدالله
نجاشى، زیدى مذهب بوده و نزد عبداللّه بن حسن آمد و شد داشته است. روزى
حضور امام صادق (ع) رسید. امام به وى فرمود: یادت مىآید روزى از درخانه
شخصى مىگذشتى و از ناودان خانه، آب مىرخت و تو پرسیدى، گفتند كه آب
ناپاكى است و تو خودت را با لباس به نهر انداختى و آب از سر و صورت تو
مىریخت؛ بچههإ؛ّّ دورت جمع شدند و فریاد مىزدند و بر تو مىخندیدند؟!
عبدالله وقتى از حضور امام بیرون آمد، گفت: امام و رهبر من این است و نه دیگران.
و
طى چند روایت آمده است كه ابو بصیر بر امام صادق (ع) وارد شد، در حالیكه
جنب بود و امام او را توبیخ فرمود كه چرا با این حال نزد او آمده است.
خود ابوبصیر مىگوید: براى اینكه امامت حضرت صادق (ع) براى من روشن شود، با حالت جنابت نزد او آمدم.
فرمود: اى ابا محمد! با حالت جنابت حضور ما مىآیى؟
ابو بصیر: عمداً این كار را كردم.
امام: آیا ایمان نیاوردهاى؟
ابوبصیر: چرا، براى حصول اطمینان و یقین.
و در دل گفتم كه بى شك او امام و رهبر است .14
پی نوشت ها:
1- اثبات الوصیه مسعودى، ص 141.
2- مقاتل الطالبیین .
3- اثبات الوصیه.
4- اعلام الوردى، ص 273.
5- مقاتل الطالبیین.
6- همان كتاب.
7- مدینة المعاجز.
8- اعلام الورى، ص 270.
9- رجال كشى، ص 177.
10- ینابیع الموده، ص 381.
11- بحارالانوار، ج 47، ص 27 نقل از بصائر الدرجات.
12- اعلام الورى، ص 268.
13- مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 221.
14- وسائل الشیعه، ج 1، ص 490، حدیث 3.
محمد حسین مظفر
سه شنبه 10/11/1391 - 13:55
اهل بیت
به اتفاق
همه مسلمانان، پیامبر بزرگوار اسلام(ص) اهل بیت عصمت و طهارت را هماهنگ با
قرآن کریم معرفى کرده است. یکى از آن معصومین(ع-) با توجه به نصوص و
روایاتى که از پیامبر بزرگوار اسلام(ص) و ائمه پیش از ایشان به ما رسیده-
امام صادق(ع) مىباشند که ششمین جانشین پیامبر و امام مسلمانان به شمار
مىروند. ایشان در نگاه اهل سنت، بهعنوان یکى از عترت پیامبر مورداحترام
بوده و بهعنوان مرجع علمى و دینى شناخته شده مىباشند. گفتار بزرگان اهل
سنت پیرامون فضایل و مناقب، جایگاه علمى و کرامات و...ایشان گواه روشنى است
و به گفته جاحظ یکى از علماى اهل سنت اکتفا کرده که مىگوید: “جهان از علم
و فقه جعفربن محمدسرشار شد.”(1) آراسته بودن امامصادق(ع) به خلق و خوى
روحانى و معنوى سبب مىشد که مردم در برخورد اولیه با ایشان شیفته و شیداى
او شوند. هرکس با ایشان در مجلسى برخورد مىکرد بدون اینکه با آن حضرت به
صحبت و گفتگو بپردازد به عظمت و بزرگى آن حضرت پى مىبرد. بدینعلت است که
بزرگان اهلسنت از عمروبن ابى مقدام نقل کردهاند که مىگفت: “چون به جعفر
صادق(ع) نظر مىکردم متوجه مىشدم که آن حضرت از سلاله پیامبران است.”(2)
در این نوشتار سعى داریم به چند مورد از فضایل و مکارم اخلاقى وجود مبارک
امام صادق(ع) که- بسیار متعدد مىباشند و- در منابع اهلسنت آمده اشاره
کنیم:
|
1- حسن خلق
اخلاق نیکو داشتن مهمترین فضیلت
براى پیشوایان دینى محسوب شده به طورى که این خصلت نیکو در جلب دلها و رفعت
مقام نزد خدا و مردم نقش مهمى دارد.
امام صادق(ع) فرمودند: “مومن در
روز قیامت، هیچ عملى پس از واجبات به پیشگاه خداوند متعال نمىآورد، که از
خوشخلقى فراگیر همه مردم، نزد خداوند متعال محبوبتر باشد.”(3)
آن حضرت
همانند پدران بزرگوار خود در کلیه صفات نیکو و سجایاى اخلاقى سرآمد روزگار
بود. درباره حسن خلق آن حضرت نقل کردهاند که: مردى از حجاج وارد مدینه
شده و خوابیده بود. چون بیدار شد، خیال کرد همیان او را دزدیدهاند. پس
بیرون آمد و امام صادق را دید. پس دست حضرت را گرفت و گفت: تو همیان مرا
برداشتهای! حضرت بدون اینکه ناراحت شود، فرمودند: چه چیزى داخل آن بود؟ آن
مرد گفت: هزار دینار طلا در آن بود. حضرت آن مرد را به خانه برد و هزار
دینار به او بخشید. پس آن مرد به خانه خود برگشت و همیان را در خانه خود
یافت، آنگاه به سوى امام صادق(ع) برگشت و از حضرت عذرخواهى کرد و خواست
هزار دینار را به حضرت برگرداند، ولى امام نپذیرفتند و فرمودند: ما چیزى را
که دادهایم، پس نمىگیریم. پس آن مرد پرسید: این آقا کیست؟ گفتند: امام
جعفر صادق(ع(.)4)
آن امام گرامى نسبت به همه محبت داشته و با همگان اعم
از سیاه و سفید و عرب و عجم خوشبرخورد و نسبت به دوستان وفادار بودند. نقل
شده که مردى سیاه چهره ملازم حضرت بود. امام(ع) مدتى ایشان را ندید. سپس
روزى در جمع دوستان از حال او پرسوجو کرد. مردى با حالت تمسخر گفت: “انه
نبطی؛ آن مرد نبطى (یعنى مرد عامی) مىباشد!” پس امام صادق(ع) فرمودند: اصل
و شخصیت هر انسانى به عقل و حسب و دین و تقواى اوست و همه مردم (سیاه و
سفید) یکسان هستند، پس آن مرد شرمگین شد.(5)
2- تقوا و پرهیزکاری
تقوا
در اسلام بهعنوان یک ارزش اصیل اخلاقى و هدف عبادت معرفى شده و از موقعیت
بسیار ممتازى برخوردار مىباشد به طورى که بهترین توشه آخرت و بزرگترین
وسیله سعادت و شرط قبولى اعمال است. عبادت و بندگى کردن خداى سبحان از
شناخت و معرفت سرچشمه مىگیرد و آن حضرت در علم و معرفت سرآمد همه و در
عبادت و بندگى خدا و اخلاص همانند اجداد طاهرینش در اوج قله کمال بودند.
مالک بن انس، فقیه و امام بزرگ اهل تسنن در توصیف امام صادق(ع) مىنویسد:
“من
پیوسته به حضور حضرت صادق(ع)مشرف مىشدم. بیشتر اوقات حضرت تبسم بر لب
داشت ولى چون نامى از رسول خدا(ص) برده مىشد، رنگش متغیر و کبود و گاهى
زرد مىشد. مدت زمان زیادى نزد او مىرفتم و او را در یکى از سه حال
مىدیدم: یا در حال نماز بود، یا روزه داشت و یا مشغول قرائت قرآن بود.
هرگاه از رسول خدا(ص) حدیث نقل مىکرد، با طهارت بود. از زاهدان و عابدانى
بود که خشیت الهى وجودشان را فرا گرفته بود...”(6)
عبدالحلیم جندى از عالمان معاصر اهلسنت از مالکبن انس روایت مىکند:
یک
سال با او حج به جا آوردم. وقتى سوار بر مرکب براى احرام مهیا شد، هرچند
خواست لبیک بگوید، صدا در گلویش قطع شد و نزدیک بود از مرکب به زیر افتد.
عرض کردم: اى پسر رسولخدا(ص( )در احرام) ناگزیر نخست باید لبیک بگویی.
فرمود: چگونه لبیک بگویم، مىترسم خداى عزوجل بفرماید: “لالبیک و
لاسعدیک...”(7)
پیوسته در طاعت خدا بود و عزت را در عبادت و طاعت خدا
مىجست. همواره این دعا را بر لب داشت که: “اللهم اعزنى بطاعتک؛ خدایا؛ مرا
به طاعت خود عزیز گردان.”(8) همچنین به دیگران مىفرمود: “هیچ زاد و
توشهاى برتر از تقوا نیست و چیزى نیکوکارتر از سکوت و کمحرفى نیست.”(9)
3- پاکیزگی
دین
مقدس اسلام به پاکیزگى و نظافت اهمیت زیادى داده است. از پیامبر گرامى
اسلام(ص) گرفته تاائمه طاهرین(ع) و وجود مبارک امام صادق(ع) هر کدام به
زبانى که مردم آن را درک کنند موضوع نظافت را تذکر داده و آنها را به اصول و
مقررات بهداشتى تشویق کردهاند.
نقل شده است روزى سفیان ثورى حضرت را
دید که قبایى آراسته و زیبا پوشیده است. سفیان ثورى مىگوید: با تعجب به
حضرت مىنگریستم. پس حضرت فرمودند: اى ثوری! چه شده که چنین با تعجب نگاه
مىکنی؟ آیا از آنچه مىبینی، تعجب مىکنی؟ گفتم اى فرزند رسول خدا! این
لباس، لباس شما و پدرانت نیست، پس حضرت فرمودند:اى ثوری! آن زمان، زمان
فقر و ندارى امت بود و آنان به اقتضاى زمانشان لباس مىپوشیدند، ولى این
زمان، زمان نعمت است و نعمت به سوى امت روى آورده است.
سپس حضرت قباى
رویین را کنار زد و قباى پشمى خشنى را که زیر لباسهایش پوشیده بود، نشان
داد و فرمود: ما این لباس خشن را براى خدا پوشیدهایم و لباس رویین و
آراسته را براى شما. پس هر آنچه براى خدا باشد، پوشیده مىداریم و آنچه
براى شما باشد، آشکارش مىکنیم.”(10)
عبدالحلیم جندى مىنویسد:
امام
صادق(ع) مىفرمودند: “آنگاه که خداوند نعمتى را به کسى ارزانى مىدارد،
دوست دارد آن نعمت را نزد او ببیند؛ زیرا خداوند زیباست و زیبایى را دوست
دارد” و مىفرمودند: “خداوند زیبایى را دوست دارد و از فقر و فقرنمایى
ناخرسند است.” همچنین مىفرمودند: “مرد باید لباس خویش را پاکیزه نگه دارد و
از بوى خوش استفاده کند و خانه خویش را گچکارى کند و آستانه خود را
پاکیزه سازد.”(11)
4- عفو و گذشت
عفو و گذشت، احسان و
کرم، عادت اهل بیترسول الله(ص) است و در معناى عفو گفتهاند: “العفو ترک
عقوبه الذنب، عفو و گذشت، خوددارى از مواخذه و مجازات مجرم است.”(12) و
امامصادق(ع) هم در این خانه رشد یافته و درس عفو و گذشت را از پدران
بزرگوارش فرا گرفته بودند. امام صادق(ع) فرمودند: “انا اهل بیت مروتنا
العفو عمن ظلمنا؛ ما خاندانى هستیم که مروت و مردانگى ما در عفو از کسى است
که در حق ما جفا کرده است” و در اینجا به نمونههایى از عفو و گذشت امام
صادق(ع)که در کتابهاى اهل سنت آمده است اشاره مىکنیم.
علامه یوسف بن محمد اندلسى در کتاب الفباء مىنویسد:
روایت
شده است، حضرت کنیزى داشت که در ظرفى آب بر دستان حضرت مىریخت. پس در این
هنگام ظرف به پیشانى امام خورد و به شدت درد گرفت. وقتى کنیز متوجه شد،
گفت: اى مولاى من و الکاظمین الغیظ؛ مومنان کسانى هستند که در ناراحتى کظم
غیظ مىکنند” و حضرت فرمودند: کظم غیظ کردم، پس گفت: والعافین عن الناس؛
مومنان، اهل گذشت هستند.”حضرت فرمودند: تو را بخشیدم. کنیز گفت: خدا
نیکوکاران را دوست دارد. حضرت فرمودند: تو در راه خدا آزادى و هزار درهم
نیز به تو بخشیدم.(13)
عبدالحلیم جندى مىنویسد:
آن حضرت اعضاى
خانوادهاش را از رفتن روى بلندى باز مىداشت. روزى امام به خانه آمد. یکى
از کنیزکانش که کودک او را نگهدارى مىکرد و با کودک بالاى نردبان رفته
بود،تا چشمش به حضرت افتاد از خطایى که کرده بود هول شد و بدنش لرزید، و
کودک از دستش به زمین افتاد و از دنیا رفت. حضرت با چهرهاى برافروخته
بیرون رفت و هنگامى که سبب آن را از ایشان پرسیدند، فرمود: رنگ چهرهام به
سبب مردن کودک نیست، بلکه بدین جهت است که کنیزک از آمدن من به وحشت افتاد.
پس از آن به کنیز فرمودند: تو در راه خدا آزادى و از تو گذشتم.”(14)
5- بخشندگی
بخشندگى اهل بیت عصمت و طهارت(ع) بىنظیر مىباشد و آن هم فقط براى رضاى خداوند است.
هیاج بسطام مىگوید:
“کان
جعفر بن محمد یطعم حتى لایبقى لعیاله شی؛ یعنى امام جعفر بن محمد چنان
اطعام مىفرمود که حتى براى اهل و عیالش چیزى باقى نمىماند.”(15) امام
صادق(ع) در وصیت به فرزندش فرمودند: “اى فرزند! اگر کسى از تو چیزى خواست،
به او احسان کن.”(16)
عبدالحلیم جندى در این باره مىنویسد:
عین
زیاد، نام مزرعهاى از آن امام صادق(ع) بود. او به کارکنانش دستور مىدادند
که راهى به داخل باغ باز کنند تا مردم به درون آن راه یابند و از میوههاى
آن بخورند. هر روز ده سفره مىانداخت که بر سر هریک ده نفر مىنشست، هرگاه
ده نفر بر مىخاستند، ده نفر دیگر به جاى آنها مىنشستند.
هر یک از
همسایگان که به مزرعه نمىآمد، یک ظرف از آن خرماها را برایشان مىفرستاد،
زمان برداشت محصول که مىرسید، پاداش کارگران را مىداد. آنچه بر جاى مانده
بود، به دستور امام به مدینه برده مىشد و در میان مردم تقسیم مىگردید و
به هریک در خور حال وى چیزى مىرسید.
حضرت به همه احسان و محبت مىکردند و گناه افراد سبب نمىشد که حاجت او را روا نکنند، مىبخشیدند و موعظه مىکردند.
شقرانى
که فردى گناهکار و شرابخوار بود، مىگوید: گرفتار بودم و شفیعى نداشتم.
سرگردان بودم که ناگاه جعفربن محمد را دیدم. پس گفتم: فدایت شوم، من غلام
شقرانى هستم و حاجت خود را اظهار کردم. پس حضرت به من عطایى کرد و سپس
فرمودند:
اى شقرانی! نیکى از همه خوب است و از تو پسندیدهتر و زشتى از همه بد است و از تو بدتر، بهخاطر مکانى که نزد ما داری.
زمخشرى
پس از نقل این جریان مىنویسد: بنگرید امام چگونه احسان مىکند و حاجت
شقرانى را روا مىکند و به او احترام مىگذارد، با اینکه از حال او آگاه
بود. بنگرید که چگونه او را موعظه مىکند؛ این خلق و خو همان خلق و خوى
پیامبران است.(17)
فضلبن روزبهان از علماى اهل سنت در شرح فرازى از
صلوات مخصوص آن حضرت مىنویسد: آن حضرت فریادرس و یارىکننده ضعیفان و
عاجزان در پیشامدها و بلاها بود و این به رحم و عطوفت آن حضرت برعاجزان
اشاره دارد؛ چنانکه روایت کردهاند هرگاه براى کسى حادثه یا فقرى پیش
مىآمد به جوار لطف و احسان آن حضرت در مدینه پناه مىبرد و از خوان نعمت
آن حضرت بهره مىبرد؛ انگار شیعه اهل بیت است.(18)
پىنوشتها:
1- شرح نهجالبلاغه، ج15، ص 189، ابن ابىالحدید
2- یوسف مزی، تهذیب الکمال، ج3، ص 421
3- اصول کافی، ج2، ص 100
4- احقاق الحق، ج12، ص 231، به نقل از عبدالکریم بن هوازن شافعی
5- مطالب السوول، ج1، ص 286، کمالالدین محمدبن طلحه شافعی
6- الامام صادق(ع)، ص 77، ابوزهره
7- الامام صادق(ع)، ص 212، ابوزهره
8- تهذیب الکمال، ج5، ص 90
9- همان
10- حلیه الاولیا، ج3، ص 193
11- الامام صادق(ع)، ص 204
12- سفینه البحار، ج2، ص 207
13- الفباء، ج3، ص 499، یوسف بلوی
14- الامام الصادق، ص 151
15- حلیه الاولیاء، ج3، ص 194
16- الامام الصادق، ص 361 و 362
17- موسوعه الامام الصادق(ع)، ج1، ص 337، قزوینى به نقل از زمخشری، ربیعالابرار، ج2، ص 513
18- وسیله الخادم الى المخدوم، فضل بن روزبهان، اقوال بهنقل از امام صادق(ع) از دیدگاه اهل سنت، مهدى لطفی
براتعلى چگینی – روزنامه رسالت – شماره 6285
|
سه شنبه 10/11/1391 - 13:53
اهل بیت
هیچ تاكنون
به این نكته اندیشیدهاید كه چرا ما شیعیان راپیروان مذهب جعفرى مىخوانند؟
در میان امامان دوازدگانه شیعهچرا مذهب ما به ایشان انتساب یافته است؟ با
توجه به این كهامام جعفر صادق(ع) ششمین امام شیعه هستند مگر پیش از
ایشانوضعیتشیعه چگونه بوده و به عبارت دیگر چرا مذهب شیعه علوى یاحسنى یا
حسینى یا سجادى و یا باقرى نامیده نشده است؟ آنچه درپى مىآید توضیحى
استبر راز این نام گذارى.
عرصه تئورىها و دیدگاههاى علمى و فرهنگى در
میان دانشمندان وفرهیختگان همواره عرصه ابقاى بهترین اندیشهها بوده است.
هرنظریهاى آن هنگام توانسته جایگزین نظریه پیشین شود كه محتوایىبهتر از
آن را به بشریت هدیه كرده باشد و الا مورد استقبال قرارنخواهد گرفت.
مكتبهاى فكرى بزرگ نیز همواره باید داراى چنینویژگى باشند تا بتوانند در
دل بشر جایى باز كنند. نگاهى بهدستاورد مكتب اسلام در مقایسه با آنچه
جامعه جاهلى عرب بداندلبسته بود و مبناى رفتار فردى و اجتماعى خود قرار
داده بودمىتواند راز موفقیت اسلام را در برابر اندیشههاى جاهلانه
نشاندهد. پیامبر(ص) در دعوت خود ضمن پذیرش سنتهاى پسندیده انسانىدر میان
اعراب آنگاه كه به نفى ضد ارزشها مىپرداخت طرحهاىجایگزین نیز ارائه
مىكرد تا مخاطبان او احساس خلاء نكنند.
شاید راز بسیارى از شكستهاى
فردى و اجتماعى مصلحان در طولتاریخ همین بوده كه طرح جایگزین نداشتهاند
به همین نمونه تاریخمعاصر ایران توجه كنید. حضور روحانیت در مشروطیت و
انقلاب اسلامىو این كه چرا روحانیت در مشروطیت نتوانست تا پایان حضور
داشتهباشد اما انقلاب اسلامى به رهبرى امام موفق به براندازى یك نظامشد؟
شاید
مهمترین نكته در همین طرح جایگزین بوده است. امامخمینى(ره) طرح جایگزین
سلطنت را داشت اما روحانیت در مشروطیتبه ابعاد این موضوع آن چنان كه
بایسته است نیاندیشیده بود واین سرانجام هرحركتسیاسى و فكرى است كه فقط
طرح براندازىداشته باشد و نه طرح جایگزین!
امام جعفرصادق(ع) در
مسیرتكاملى حركتشیعه گام دوم را برداشتهبودند. یعنى پس از آنكه مردم بر
اثر مجاهدتهاى امامان پیشین بهناصحیح بودن مذهب رسمى و دیگر اندیشههاى
منبعث از آن و نیزحركتهاى سیاسى مبتنى برآن در سالهاى گذشته پى بردند
آمادهبودند تا طرح جایگزین مكتب اهلبیت را دریافت كنند و امامصادق(ع)
همان بزرگوارى است كه با توجه به یك موقعیت استثنایىتاریخى طرح جایگزین
شیعه را به هنگام ارائه كرد و امامان دیگربه شرح و بسط بعضى از ابعاد آن
پرداختند.
دوره امامتحضرت كه از سال 114 هجرى آغاز شده تا سال 148
هجرىادامه یافت. (1) یكى از شرایط بحرانى تاریخى در اسلام بود زیراكه
بنیان حكومتى یكصدساله فرو ریخته بود و بنیان حكومتپانصدسالهاى پىریزى
مىشد و همت اصلى سران حكومت تازه، كوبیدنمخالفان بود. مثلا توجه كنید كه
از سال 132 كه رسما حكومتعباسیان آغاز شد تا سال137 هجرى سردمداران آن از
هیبت و عظمتیكى از بزرگترین سرداران خود یعنى ابومسلم خراسانى هراس
داشتندو تا او را با حیله و فریب نكشتند (2) احساس آرامش نكردند وامام
صادق(ع) با توجه به این فضا، پایههاى فكرى نظام تشیع یاطرح جایگزین را
بنانهاد.
سالها پیش از امامتحضرت صادق(ع) تقریبا یكصدو سیزده سال
پیش،جدایشان پیامبر اكرم(ص) در روزى گرم و سوزان و به هنگام بازگشتاز
آخرین حجخود در غدیر خم جانشینى خویش را به فرمان خداى بهامام على(ع)
واگذار كرد و بر اساس منابع شیعى و بعضى از منابعاهل سنت از مردم دراین
باره بیعت گرفت. (3) اما صلاحدید پیامبر اكرم(ص) به دلایلى مورد پذیرش بعضى
از صحابهقرار نگرفت و با رحلتحضرت، خلافت در سقیفه بنىساعدهمسیرى تازه
یافت. چندتن از صحابیان مهاجر در برابر انصار كهخود دچار دو دستگى شده
بودند با استناد به حق خویشاوندى باپیامبر(ص) خلافت را حق خود دانستند (4)
نه حق انصار. و با آن كهامام على(ع) خویشاوندى روشنترى با پیامبر(ص)
داشتبه این بهانهكه عرب نمى تواند امتیازات بیش از اندازهاى را براى
بنىهاشمبپذیرد و قبلا نبوت به بنىهاشم رسیده بود و اینك خلافتباید
بهدیگر تیرههاى قریش برسد خود را شایسته خلافت دیدند. (5)
از پس این
تدبیر، مسیر قدرت سیاسى درامت اسلامى دگرگون شد و بهتدریج هرچه بر سالها
افزوده مىشد این دگر گونى نیز بیشتر خودرانشان مىداد به گونهاى كه در
سال 35 قمرى كه اندكى ازانحرافات خود را نشان داده بود و امت اسلامى به چشم
خویش بعضىاز آن را مىدید شورشى رخ داد كه خلیفه سوم در طى آن كشتهشد.
(6)
به گواهى جنگهاى سه گانهاى كه امام على(ع) با ناكثین، قاسطین
ومارقین انجام داد (7) ، مىتوان پذیرفت كه جامعه اسلامى دچاربحرانى عمیق
شده بود; بحرانى كه در تبدیل خلافتبه ملوكیتخودرانشان داد و خاندان
بنىامیه كه بیش از این در میان مسلمانانجایگاهى نداشتند و
طلقاى(آزادشدگان) پیامبر(ص) در فتح مكهبودند، (8) با موقعیتسنجى سیاسى به
اقتدار رسیدند و حكومتى 90ساله را بنیان نهادند. سیاست عربگرایى امویان
موجب شد تامخالفتهایى با آنان در جهان اسلام رخ دهد و تحلیلگران یكى
ازعلل سقوط این سلسله را همین سیاست مىدانند. (9)
امویان با توجه به
سابقه ناشایستخود در میان امت اسلامىجدىترین رقیب خویش را بنىهاشم و
علویان مىدانستند و براىبىمقدار نشان دادن رقیب به هر حربهاى متوسل
مىشدند. از جمله بهساختن احادیث و روایاتى دستیازیدند تا حسن سابقه
بنىهاشم وعلویان را كه بویژه در سایه فداكارىهاى حضرت على(ع) به
اعتبارىفوق تصور دستیافته بودند بیالایند.
جاعلان حدیث نخستبه جعل
روایاتى در مذمتحضرت على(ع)پرداختند. (10) و در مرحله دوم از اختلاف میان
خلفا و امامعلى(ع) هر آنچه نیكى و سجایاى اخلاقى بود به رقیبان آن
حضرتنسبت دادند و در برابر هر فضیلتى كه براى امام وجود داشتاحادیثى را
درباره فضیلتى مشابه براى رقیبان نیز جعل كردند (11) تا آنچه امام على(ع)
بدانها ممتاز بود عادى جلوه كند و درنهایت همانند یكى از اصحاب پیامبر(ع)
تلقى شود نه بالاتر و درمقام خلافت هم خلیفهاى چونان دیگران معرفى شود كه
حتى بهسیاستهاى زیركانه روزگار نیز كه عبارت از حیله و مكر و فریبباشد
آگاه نیست. (12)
امویان به این نیز اكتفا نكردند و فرمان سب امام
على(ع) را برمنابر و در خطبهها و پس از هر نماز اعلام كردند (13) كه تا
پایانحكومت آنها به جز مقطع كوتاه خلافت عمربن عبدالعزیز (14) (99 تا101
هجرى) باقى بود.
شایان توجه است كه پرداختن به موضوعاتى چون ایمان
ابوطالب، پدرحضرت على(ع) در هنگام مرگ كه همواره یكى از نقاط اختلاف
میانشیعه و سنى بوده است و طرفین در این باره كتابهایىنوشتهاند. (15)
باتوجه به كفر ابوسفیان كه تا حمله مسلمانان بهمكه و ایمان اجبارى او،
حمله به ابوطالب و طرح ایمان او باهمین انگیزه بود و به گفته یكى از
محققان، اگر ابوطالب، پدرحضرت على(ع) نبود هرگز مورد تهاجم قرار نمىگرفت.
(16) علاوهبراین در عرصه اجتماعى بسیارى از صلحاجبارى امام حسن(ع) (18)
علویان را ظاهرا از صحنه سیاسى جامعهحذف كرد. هرچند امام بازیركى موادى را
در صلحنامه گنجانده بودكه فقط از آن طریق مىشد ماهیتبسیار متظاهر معاویه
را به جامعهنشان دهد. موادى چون عدم اذیت و آزار شیعیان على و عدم
تعیینجانشین از سوى معاویه دوماده مهم این قطعنامه بودند كه با
زیرپاگذاشته شدن از سوى معاویه چهره واقعى او را نشان دادند.
هنگامى كه
حجربن عدى یكى از شیعیان امام على(ع) توسط مامورانمعاویه به شهادت رسید
موجى از مخالفتبا سیاستهاى معاویه بهوجود آمد كه از آن میان مىتوان
پاسخ تند امام حسین(ع) به نامهمعاویه اشاره كرد. (19)
همچنین انتصاب
یزید به جانشینى نیز پیامدهاى جدى به همراه داشتو معاویه فقط با زور و
شمشیر و تهدید وانستبیعتبراى یزیدبگیرد. (20) باوجود شخصیتهاى مطرحى چون
امام حسین(ع) در میانامت اسلامى معاویه پسرش یزید را به مدارا با ایشان
ترغیبكرد. (21)
تا این زمان كه سال 60 هجرى بود به نظر مىرسید اندیشه
امامتشیعى در محاق قرار گرفته بود اینك امام حسین(ع) در شرایطىمتفاوت
قرار داشت كه از یك سو همراه پیروزىهاى مسلمانان درخارج از شبه جزیره
عربستان و آوازه داخلى آن بود (22) و از سوىدیگر یزید بن معاویه خلیفه
تازه، شخصیت اجتماعى مورد قبولىنداشت و بسیارى از مسلمانان و صحابه و
تابعین او را به دیانتنمىپذیرفتند. كسى چون ابوایوب انصارى كه خود را
موظف به شركتدرهمه نبردهاى مسلمانان با كفار مىدانستیكبار با شنیدن
امارتو فرماندهى یزید از شركت در نبرد سرباز زده بود. (23)
امام
حسین(ع) با درك صحیح این موقعیت در شرایطى كه به نظرمىرسید خلافت در دست
امویان به سلطنت تبدیل شده و آنان از هروسیلهاى از جمله دین براى نشان
دادن مشروعیتخود سودى بردندامام با مشروعیت ذاتى خود به عنوان نواده بنیان
گذار دین اسلاممىتوانست رویاروى مشروعیتخود ساخته امویان بایستد و با
سخن ونهضتخود به اصلاح امتبپرازد. همان كه هدف امام(ع) بود. (24)
ایشان مىتوانست نسب خویش به پیامبر(ص) را به مردم یادآور سازدو بدان استناد جوید چنان كه در هنگام رخواستبیعتیزید فرمود:
«مثلى لایبایع مثله» همچو منى (با این شرافت نسبى) با چوناویى بیعت نخواهد كرد. (25)
مهمترین بازتاب قیام و شهادت امام حسین(ع) ازبین بردن باقىمانده آبروى اجتماعى و جایگاه دینى امویان درمیان مردم بود.
امام نشان داد كه امویان چگونه پسر دختر پیامبر(ص) را كه آنهمه حدیث از رسول خدا(ص) در فضیلت او رسیده بود به قتلرسانند. (26)
امام
نهى بزرگ را گفت و ماهیت نفاق بنیاد امویان را برملا كردكه چگونه به تنها
چیزى كه نمىاندیشند دین الهى است. و حاضرنداحكام مسلم اسلامى را به خاطر
حفظ قدرت زیر پا بگذارند. شرحرفتارى كه سپاهیان اموى با خاندان امام
حسین(ع) كردند این مهمرا به نمایش گذاشت. (27) و این چهره پنهان شده در
سركوب خونین وهتك حرمت از مردم فضاحتبا تخریب خانه خدا تكمیل گردید. (29)
تاثیر قیام امامحسین(ع) بدون تردید آن قدر سریع بود كه با مرگ زودهنگام
یزیددر سال 64 هجرى پسرش معاویه دوم تنها چهل روز حكومت كرد ودرخطبهاى
اعلام نمود كه پدر و جد او غاصب خلافتبودند و خوداستعفا كرد. (30) اما این
تازه آغاز كار بود. جامعه اسلامى به تدریج متوجه ظلم وستم بنىامیه مىشد و
شورشها دوباره به راه افتادند. شورشهاىتوابین در سال 6665 هجرى به
خونخواهى امام حسین(ع) (31) ،مختار ثقفى در67 هجرى و پیروزى او و قصاص
قاتلان امام حسین(ع)و یارانش (32) و نیز شورشهاى دوباند خوارج در نقاط
گوناگون جهاناسلام معادله (33) را به نفع بنىهاشم تغییر داد.
درواپسین
سال نخستین سده اسلامى خلیفه نجیب اموى عمربنعبدالعزیز براى نخستین بار
دستور داد تا سب امام على(ع)برمنابر و در خطبهها حذف شود و فدك دوباره به
بنىهاشم و علویانبازگردانده شود. (34)
اما به نظر مىرسید نهالى كه امام حسین(ع) با خون خود آبیارىكرده بود اینك به ثمر نشسته و زمان بهره بردارى از آن فرامىرسید.
اینك به اختصار وضعیتبنىهاشم را پس از شهادت امام حسین(ع) پىمىگیریم:
نخستین
جرقههاى اختلاف در میان بنىهاشم احتمالا پس از شهادت امامحسین(ع) رخ
داد. آن هنگام كه گروهى مشهور به كیسانیه معتقد بهامامت محمدحنفیه شدند كه
از نظر سنى از امام سجاد(ع) بزرگتربود و به عنوان عالمى علوى مورد احترام
مردم (35) مختار در شورشخود معتقد بود كه به اجازه او قیام كرده است. محمد
(36) حنفیهدر سال 81 هجرىدرگذشت. (37) و گروهى به سراغ پسرش ابوهاشم
رفتندو امامت او را معتقد شدند كه تا سال99 هجرى زنده بود و در اینسال به
هنگام مرگ بنابر روایت جعلى بعدى توسط بنىعباس ابوهاشمكه فرزندى نداشت
امامت را به محمدبن علىبن عبدالله بن عباسواگذار كرد. (38) و امامت این
گونه از علویان به عباسیان منتقلشد.
همزمان با گسترش دعوت عباسیان كه
شعار خود را «الرضاء من آلمحمد» قرار داده و به دستور ابراهیم امام از
افشاى نام واقعىامام و رهبر پرهیز مىكردند. (39) واژه آل محمد كه عنوان
ویژهتیره علوى بود به كار عباسیان آمد. تقسیم بندى ابراهیم امام
ازوضعیتشهرها نشان از آمادگى ایرانیان براى قیام دارد و نیزعلاقه آنان به
اهلبیت علیهم السلام (40) یك حركت موازى از سوى بنىعباس مردم را فریفته
بود چنان كه بعضىاز بزرگان همراه این نهضت مانند ابوسلمه خلال كه به این
فریب پىبرده بود به جرم هوادارى از خلافت علویان اعلام شد. (41)
شاید
یكى از علل واقعى مخالفت امام صادق(ع) با قیام زید بن علىبن الحسین(ع)
براساس روایاتى كه مخالفتحضرت را نشانمىدهد، (42) پیش از هرچیزى فضاى
نامناسب آن بود كه اتفاقا بسیارمورد سوء استفاده عباسیان قرار گرفت، به
گونهاى كه مزار پسرشیحیى در خراسان كه قبلا از سوى ابراهیم امام به عنوان
منطقهنفوذ تبلیغاتى مطرح شده بود و احتمالا تشویق او به قیام وخونخواهى
پدر از سوى داعیان عباسى احتمالى است كه نمىتوان بهسادگى از آن گذشت.
زیرا شهادت یحیى در خراسان به سال126 هجرىدرشورش عباسیان و سقوط امویان
در خراسان مهم ارزیابى شدهاست. (43)
روى كار آمدن عباسیان امت اسلامى
را در تحولى تازه قرار داد وبنیان حكومتى 90 ساله را فرو ریخت و حكومتى
پانصد ساله را بهقدرت رساند. اما آنچه مهم است نقش موازى عباسیان بود كه
درشرایط ویژه تاریخى بایك سوء استفاده بزرگ به قدرت رسیدند.
بسیار
طبیعى بود كه منتظر یك حركت نسنجیده در عرصه سیاسى ازسوى نماینده مهم و
بزرگ علویان باشند. چنان كه در ماجراى قیاممحمد نفس زكیه در سال 145 رخ
داد و منصور بهره بردارى بزرگ ازآن به نفع عباسیان انجام داد. (44)
امام
صادق(ع) كه به دقت همه این تحولات اجتماعى را زیر نظر داشتفضاى سیاست را
هرگز آماده یك قیام علنى سیاسى ندید. آنچه كهجامعه اسلامى از آن رنج
مىبرد زیر ساخت فكرى بود و الا ایشان بههیچ وجه كمتر از شخصیتى چون
ابومسلم نبود این را از نامهتاریخى ابومسلم به امام كه ایشان بدون خواندن
آن را به آتشسپرده بودند. مىتوان فهمید. پرسش بزرگ مطرح این بود: چه
بایدكرد؟
جد او امام حسین(ع) با قیام خونین خود دلهاى بسیارى
ازمسلمانان را درگوشه و كنار جهان اسلام متوجه اهلبیت پیامبر(ص)كرده بود و
در زمان امام صادق(ع) حكومتى روى كار آمده بود كهاز شعار «الرضا من آل
محمد(ص») استفاده و سپس آل محمد واقعىرا كنار زده بود و مردم نیز پذیرفته
بودند. این همه دگرگونى وتلون در جامعه اسلامى معلول چه عواملى
مىتوانستباشد؟
دراین فضاى تیره كه مذاهب اهلسنت در حال شكلگیرى
بودند چه چیزىمىتوانستشیعه را پایدار سازد؟ آنچه كه به درون فرهنگ مردم
راهیابد و تفسیر آنها را از رابطه خود با خدا و جامعه اسلامىدگرگون سازد.
پس در حقیقت گام دوم در بنیانگذارى یك مكتب را حضرت صادق(ع)برداشت.
گویا مردمى كه از پس قیام امام حسین(ع) دلداده اینخاندان شده بودند به
سراغ آنها آمده و مىپرسیدند كه اگر نهامویان و نه عباسیان شما چه
مىگویید؟ و چه تفسیرى از اسلامدارید؟ و به عبارت روشنتر طرح جایگزین شما
چیست؟
نشان دادن یك تفسیر جامع ازخدا، رابطه مردم با او و انسان
موردنظر اسلام در آن زمان مهمترین دغدغههاى حضرت امام جفعر صادق(ع)بوده
است اعتقادات عقلانى، اخلاق بایسته و دستورالعملهاى فردى واجتماعى (فقه)
مهمترین حوزه هایى بود كه امام صادق(ع) در آنهابه طرح و اندیشه دینى
پرداختند و چون چنین شد، تشیع داراىشناسنامه رسمى گردید و مذهب ما به نام
ایشان مزین شد. در ادامهنمونهاى از دیدگاههاى امام صادق(ع) كه نشان
دهنده اسلام نابمحمدى(ص)،است ارائه مىگردد.
پىنوشتها:
1- بحارالانوار، ج47، ص6.
2- تاریخ طبرى، ج6، ص123; منشورات مكتبه اورمیه.
3- الغدیر،امینى، ج 1، ص 152 تا 158، چاپ دارالكتب العربىلبنان.
4- تاریخ طبرى، ج 2، ص 455.
5- تاریخ خلفا، رسول جعفریان، ص 30.
6- تاریخ طبرى، ج3، ص399.
7- همان، ج3، ص.
8- همان، ج 2، ص 520; ج3، ص 1 تا 10.
9- تاریخ تحلیلى اسلام، شهیدى، چاپ نشر دانشگاهى سال 1374، ص200.
10- تاریخ سیاسى اسلام، رسول جعفریان، ص 90 و89.
11- همان، ص 92 و 91.
12- نهج البلاغه، خطبه 118.
13- بحارالانوار، ج 44، ص 125.
14- شرح نهج البلاغه، ابن ابىالحدید، ج 4، ص56.
15- مانند كتاب ایمان ابوطالب شیخ مفید كه علامه امینى درمقدمهالغدیر، ج 1، ص23 و 24 در این باره سخنانى دارد.
16- همان، ج 1 تا 10 در صفحه 48 فهرست موضوعى الغدیر، آدرسمفصل همه موارد آمده است .
17- الاغانى، اصفهانى، ج16، ص2667.
18 تاریخ طبرى، ج 4، ص 30، حوادث سال 40 هجرى; ارشاد شیخمفید، ص 170.
19- انساب الاشراف، بلاذرى، ج 2، ص 744، حدیث303.
20 الامامه و السیاسه، ابن قتیبه، ج 1، ص 175; ابن اعثم،الفتوح، ج 4، ص 226225.
21- تاریخ سیاسى اسلام، ص127.
22- تاریخ طبرى، ج 4، حوادث سالهاى 50 تا 60 هجرى.
23- طبقات، ابن سعد، ج3، ص 485، چاپ دارصادر بیروت.
24- حماسه حسینى، شهید مطهرى، ج3، ص 380، انتشارات صدرا.
25- تاریخ سیاسى اسلام، ج 2، ص26- تاریخ طبرى، ج 4، ص 257301.
27- همان، ص 36870.
28- همان، ص383.
29- همان، ص426.
30- همان، ص487.
31- همان، ص579.
32- كامل ابن اثیر، ج 2، ص 225; تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 305.
33- تاریخ سیاسى اسلام، ص 260.
34- الفتوح، ج6، ص 95; انساب الاشراف، ج 5، ص 221.
35- تاریخ سیاسى اسلام، ص 266265.
36- تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 250 248; انساب الاشراف، ج 4، ص18.
37- تاریخ سیاسى و اجتماعى خراسان در زمان حكومت عباسیان،التون، ل، دنیل، ترجمه مسعود رجبنیا، ص 28.
38- همان، ص46.
39- همان، ص 115 و 114.
40- شخصیت و قیام زید بن على، رضوى اردكانى، ص 489504،انتشارات علمى فرهنگى.
41- تاریخ سیاسى و اجتماعى خراسان در زمان حكومت عباسیان، ص38.
42- تاریخ طبرى، ج 4، حوادث سال 145.
43- بحارالانوار، ج47، ص 200.
44- تحف العقول، ابن شعبه حرانى،ص 25660.
محمدباغستانى - ماهنامه كوثر شماره 40
سه شنبه 10/11/1391 - 13:52
اهل بیت
در اینجا باید به نكته مهمى اشاره كرد و آن اینكه مناقبى كه براى هر یك از
ائمه ذكر شده در بسیارى از اوقات با یكدیگر اختلاف دارد. البته این بدان
معنا نیست كه منقبتى كه به یك امام مخصوص داشتهایم در امام دیگر موجود
نبوده است. بلكه آنان همگى در تمام مناقب و فضایل پسندیده مشتركاند. آنان
همه از یك نور و از یك طینتسرشته شدهاند و هر كدام در برخوردارى از صفات
پسندیده سرآمد مردم روزگار خویش بودهاند اما از آنجا كه مقتضیات هر دوره و
بازنمودهاى این صفات در ائمه، بر حسب اختلاف هر عصر و دوره، متفاوت است هر
یك مناقب خاص خود را دارند. به عنوان مثال ظهور آثار شجاعت از امیر مؤمنان
(ع) و فرزند بزرگوارش امام حسین (ع) همچون ظهور آنان در دیگر ائمه نیست.
شجاعت على (ع) با جهاد وى در ركاب پیغمبر (ص) و نبرد او با قاسطین و مارقین
و ناكثین در روزگار خلافتش به ظهور رسید و شجاعتحسین (ع) نیز به هنگامى
كه دستور یافتبا ستمگران به مبارزه برخیزد، آشكار شد. اما دیگر ائمه چون
مامور به تقیه و مدارا بودند، بروز جاعتبدانگونه كه در آن دو امام (ع)
مشاهده شد، لزومى نیافت. اما با این وصف همه آنان در اینكه شجاعترین مردم
زمانه خویش بودهاند، مشتركاند. در عوض صفت علم در امام باقر (ع) و امام
صادق (ع) بیش از سایر ائمه به چشم مىخورد. زیرا شرایط آنان به گونهاى بود
كه در واپسین روزگار حكومتى مىزیستند كه به نابودى مىگرایید و در همان
حال حكومت دیگرى مىرفت تا جایگزین حكومت پیشین شود. اما صفت علم در تمام
آنها مشترك است و آنان همگى داناترین مردم روزگار خویش بودهاند. همچنین
نشانههاى كرم و بخشش و فراوانى صدقات و آزاد كردن بندگان در برخى از ائمه
نسبتبه بعضى دیگر نمود بیشترى دارد چرا كه از نظر مالى وسعت معیشت
داشتهاند و یا آنكه در زمان آنها تعداد فقرا بسیار بوده است. اما همه آنان
در كرم و سخاوت سرآمد دوران خود به حساب مىآمدهاند. در برخى از ائمه نیز
صفت عبادت از برجستگى بیشترى برخوردار است و این بدان خاطر بوده كه اطلاع
مردم از احوال آنان كمتر بوده و یا آنكه آن امام مدت اندكى در دنیا زیسته
است. با این حال همه ائمه عابدترین مردم زمانه خویش به شمار مىآمدهاند.
همچنین صفتحلم در برخى از ائمه بیش از سایر امامان در نظر جلوه مىكند،
چرا كه ممكن است آن امام در طول زندگى خویش متحمل انواع آزار و اذیتشده و
تحمل آن همه سختى و شكنجه خود به خود سبب بروز حلم بیشترى از سوى امام
مىگردد. اما با این وصف همه امامان از حلیمترین مردم روزگار خویش محسوب
مىشدهاند. اینك به بازگویى مناقب و فضایل امام صادق (ع) مىپردازیم.
مناقب آن حضرت بسیار است كه به اقتصار از آنها یاد مىكنیم.
علم
عبد
العزیز بن اخضر جنابذى در كتاب معالم العترة الطاهره از صالح بن اسود نقل
مىكند كه گفت: «شنیدم جعفر بن محمد مىگوید: پیش از آن كه مرا از دست
دهید، هر چه مىخواهید از من بپرسید. زیرا هیچ كس پس از من نمىتواند از
علوم و دانشها، چنان كه من به شما مىگویم، شما را آگاه كند. »
ابن حجر
در الصواعق، مىنویسد: مردم به اندازهاى از علوم امام صادق (ع) نقل
كردهاند كه سخنانش توشه راه كاروانیان و مسافران و آوازهاش در هر گوشه و
كنار زبانزد مردم گشته است. ابن شهر آشوب در مناقب مىگوید: «از آگاهى به
علوم امام صادق (ع) به اندازهاى نقل شده كه از هیچ كس دیگرى منقول نیست.
»وى همچنین مىنویسد: «نوح بن دراج به ابن ابى لیلى گفت: آیا تا كنون به
خاطر حرف كسى از سخن یا كار خود دست كشیدهاى؟گفت: خیر مگر حرف یك نفر.
پرسید: او كیست؟پاسخ داد: جعفر بن محمد. »
شیخ مفید در ارشاد مىنویسد:
علومى كه از آن حضرت نقل كردهاند به اندازهاى است كه ره توشه كاروانیان
شد و نامش در همه جا انتشار یافت. دانشمندان در بین ائمه (ع) بیشترین نقلها
را از امام صادق روایت كردهاند. هیچ یك از اهل آثار و راویان اخبار بدان
اندازه كه از آن حضرت بهره بردهاند از دیگران سود نبردهاند. محدثان نام
راویان موثق آن حضرت را جمع كردهاند كه شماره آنها، با صرف نظر از اختلاف
در عقیده و گفتار، به چهار هزار نفر مىرسد.
نگارنده: این نكته
شایان ذكر است كه تنها حافظ بن عقده زیدى در كتاب رجال خود نام راویان موثق
آن حضرت را جمعآورى كرده و آنها را به چهار هزار نفر رسانده است. همچنین
در مقدمههاى پیشین قول محقق را در معتبر نقل كردیم كه گفته بود: «علوم
فراوان و ارزشمندى از ناحیه جعفر بن محمد نقل شده كه عقول را به حیرت وا
مىدارد».
تنها یكى از راویان آن حضرت به نام ابان بن تغلب، سى هزار
حدیث از امام صادق (ع) نقل كرده است. كشى در رجال به سند خود از امام صادق
(ع) نقل كرده است كه فرمود: ابان بن تغلب سى هزار حدیث از من روایت كرد.
همچنین نجاشى در رجال خویش به نقل از حسن بن على وشا در حدیثى آورده است كه
گفت: «در این مسجد (مسجد كوفه) محضر نهصد تن از بزرگان حدیث را درك كردم
كه همگى مىگفتند جعفر بن محمد برایم حدیث كرد.
امام صادق (ع) نیز
مىفرمود: سخن من سخن پدرم و سخن او سخن جدم و سخن وى سخن على بن ابى طالب و
سخن على سخن رسول خدا (ص) و سخن او گفتار خداوند عز و جل است.
ابن شهر
آشوب در مناقب مىنویسد: هیچ كتاب حدیث و حكمت و زهدى و موعظهاى از گفتار
امام صادق (ع) خالى و بىبهره نیست. و همه مىگویند جعفر بن محمد چنین گفت
و جعفر بن محمد صادق چنین فرمود.
كتاب«سیره معصومان»، ج 5 - نویسنده: سید محسن امین - ترجمه: على حجتى كرمانى
سه شنبه 10/11/1391 - 13:51
اهل بیت
تولد، وفات، طول عمر و مدفن آن حضرت (علیه السلام)
امام
جعفر صادق (ع) در پگاه روز جمعه یا دوشنبه هفدهم ربیع الاول و یا غره رجب
سال 80 هجرى، معروف به سال قحطى، در مدینه دیده به جهان گشود. اما بنا به
گفته شیخ مفید و كلینى و شهید، ولادت آن حضرت در سال 83 هجرى اتفاق افتاده
است. لكن ابن طلحه روایت نخست را صحیحتر مىداند و ابن خشاب نیز در این
باره گوید: چنان كه ذراع براى ما نقل كرده، روایت نخست، سال 80 هجرى، صحیح
است.
وفات آن امام (ع) در دوشنبه روزى از ماه شوال و بنا به نوشته مؤلف
جنات الخلود در 25 شوال و به روایتى نیمه ماه رجب سال 148 هجرى روى داده
است. با این حساب مىتوان عمر آن حضرت را 68 یا 65 سال گفت كه از این مقدار
12 سال و چند روزى و یا 15 سال با جدش امام زین العابدین (ع) معاصر بوده و
19 سال با پدرش و 34 سال پس از پدرش زیسته است كه همین مدت، دوران خلافت و
امامت آن حضرت به شمار مىآید و نیز بقیه مدتى است كه سلطنت هشام بن عبد
الملك، و خلافت ولید بن یزید بن عبد الملك و یزید بن ولید عبد الملك، ملقب
به ناقص، ابراهیم بن ولید و مروان بن محمد ادامه داشته است. وفات امام صادق
(ع) پس از گذشت ده سال از خلافت منصور عباسى روى داد و پس از مرگ در
آرامگاه بقیع، در جوار پدرش امام باقر و جدش امام زین العابدین و عموى
بزرگوارش امام حسن بن على علیهم السلام به خاك سپرده شد.
مادر امام صادق (علیه السلام)
كنیه
مادر امام (ع) را ام فروه گفتهاند. برخى نیز كنیه او را ام القاسم نوشته و
اسم او را قریبه یا فاطمه، پدرش قاسم بن محمد بن ابى بكر و مادرش را
اسماء، دختر عبد الرحمن بن ابى بكر ذكر كردهاند. و این همان مفهوم فرمایش
امام صادق (ع) است كه گفت: به راستى ابو بكر دو بار مرا به دنیا آورد. و
شریف رضى نیز در این باره سروده است:
و حزنا عتیقا و هو غایة فخركم
بمولد بنت القاسم بن محمد (1)
شیخ
كلینى در كتاب كافى به سند خود از عبد الاعلى نقل كرده است كه گفت: روزى
ام فروه را دیدم كه به گرد كعبه طواف مىكرد، او لباسى بر تن كرده بود كه
با آن شناخته نمىشد پس حجر الاسود را با دست چپ استلام كرد. ناگهان یكى از
مردانى كه به طواف مشغول بود رو به ام فروه كرد و گفت: اى بنده خدا، سنت
را خطا كردهاى. پس ام فروه گفت: ما از علم شما بىنیازیم.
كنیه امام صادق (علیه السلام)
كنیه
آن حضرت ابو عبد الله بوده است و این كنیه از دیگر كنیههاى وى معروفتر و
مشهورتر است. محمد بن طلحه گوید: برخى كنیه آن حضرت را ابو اسماعیل
دانستهاند. ابن شهر آشوب نیز در كتاب مناقب مىگوید: آن حضرت مكنى به ابو
عبد الله و ابو اسماعیل و كنیه خاص وى ابو موسى بوده است.
لقب امام صادق (علیه السلام)
آن
حضرت القاب چندى داشت كه مشهورترین آنها صادق، صابر، فاضل و طاهر بود. از
آنجا كه وى در بیان و گفتار راستگو بود، او را صادق خواندند.
نقش انگشترى امام صادق (علیه السلام)
نقش
انگشترى آن حضرت«الله ولیى و عصمتى من خلقه»بوده است. البته روایات
مختلفى درباره نقش انگشترى امام (ع) نقل شده است. مانند: «ما شاء الله لا
قوة الا بالله، استغفر الله، الله خالق كل شى، انت ثقتى فاعصمنى من خلقك،
یا ثقتى قنى شر جمیع خلقك، اللهم انت ثقتى فقنى شر خلقك، انت ثقتى فاعصمنى
من الناس، الله عونى و عصمتى من الناس، ربى عصمتى من خلقه». روایتشده است
كه امام موسى كاظم (ع) ، انگشترى امام صادق (ع) را به هفت دینار و در
روایتى دیگر به هفتاد دینار خریدارى كرد.
فرزندان امام صادق (علیه السلام)
آن
حضرت ده فرزند داشت. هفت پسر و سه دختر. برخى فرزندان آن حضرت را یازده تن
ذكر كردهاند كه هفت نفر از آنان پسر و باقى دختر بودهاند. نام فرزندان
آن حضرت چنین بوده است: اسماعیل اعرج كه او را اسماعیل امین نیز
خواندهاند، عبد الله، ام فروه، وى همان كسى است كه با پسر عموى خود كه
همراه با زید بن على قیام كرده بود ازدواج كرد. شیخ مفید گوید: مادر آنان
فاطمه، دختر حسین بن على بن حسین بن على بن ابى طالب بوده است. عبد العزیز
بن اخضر جنابذى گوید: مادر آنان فاطمه، دختر حسین اثرم بن حسن بن على بن
ابى طالب نام داشته است.
فرزندان دیگر آن امام (ع) عبارت بودند از:
امام موسى كاظم، محمد دیباج و اسحاق و فاطمه كبرى، كه از كنیزى به نام
حمیده بربریه، زاده شده بودند. عبد العزیز بن اخضر جنابذى گوید: وى به
همسرى محمد بن ابراهیم بن محمد بن على بن عبد الله بن عباس درآمد و در خانه
او نیز وفات یافت.
دیگر از فرزندان آن حضرت عبارت بودند از: عباس، على
عریضى، اسماء و فاطمه صغرى، كه هر یك از كنیزى متولد شده بودند. كسانى كه
فرزندان امام (ع) را ده تن دانستهاند از ذكر نام فاطمه كبرى خوددارى
كردهاند و آنان كه اولاد وى را یازده نفر كردهاند فاطمه كبرى را جزو
فرزندان امام صادق (ع) قلمداد كردهاند.
از عبارت ابن شهر آشوب در كتاب
مناقب چنین برمىآید كه ام فروه همان اسماء بوده است. چنان كه مىگوید:
«اسماء ام فروه، كسى است كه پسر عمویش كه در ركاب زید بن على قیام كرده، او
را به زنى گرفت». صحت این نظر بعید نیست. چرا كه ام فروه، كنیه به حساب
مىآید نه اسم. با این ترتیب اگر فاطمه كبرى را جزو فرزندان امام ذكر كنیم و
ام فروه و اسماء را یك تن بدانیم، اولاد آن امام همان ده تن خواهد بود.
پىنوشت:
1 - و اندوهى كهن است و آن بلنداى افتخار شماستبه میلاد دختر قاسم بن محمد.
كتاب«سیره معصومان»، ج 5 - نویسنده: سید محسن امین - ترجمه: على حجتى كرمانى
سه شنبه 10/11/1391 - 13:50
اهل بیت
در مکتب جعفریات
مصطفی پورنجاتی
روز میلاد صادق آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلم)، روز میلاد مشق دانایی است؛ روز تحریک حکمت و شکفتن معرفت.
صادق
آل محمد صلیاللهعلیهوآله ! از سرزمین درس و مکتب جعفریات، از آن منبر
و مسجد و محراب، پژواک درسهای تو هنوز به گوش میرسد.
کتابهای حدیث،
مفتخرند که تبارشان به کلام تو ختم میشود و طعم دانایی، با تکرار
ترکیبهایی از کلام توست که در کام جانها نقش میبندد.
آهنگ
اندیشههای بیگانه، از دورها تا دل اسلامآوردگان شهر سفر میکرد و بر
ذهنها و زبانها مینشست. در آرامش آبها، موجها و طغیانهایی برمیکشید و
بیتاب میکرد، فرقهها و نحلههای رنگارنگ را.
غوغا و اضطراب برپا شده بود؛ معرکهای از رأیها و نظرها.
تو، پرستار لطافت قلبها، دست بخشایش را بازگشودی و به انتظار پرسشها و ابهامها پایان دادی.
عطش و حیرت، زیر باران دانایی که از تو میبارید، سیراب و آرام میشد.
امام جعفر صادق، از آسمان آمد
رزیتا نعمتی
آن روز، در خانه اُمِّ فروه، آسمان به زمین پیوند خورد.
قابله، سراسیمه بیرون دوید و مژده میلادش را داد.
راز
ماندگاری نوزاد امام باقر علیهالسلام ، حکمت الهی سینهاش بود که او را
به جایگاهی رساند که تنها در مسجد کوفه، 900 تن از شاگردان آن امام
میزیستند و کاروانها، آوازه علم حضرت را به شهرها میبردند. صبح صادق آمد
تا جریان امامت را به روشنایی پیوند زند:
امام جعفر صادق از آسمان آمد به جسم خسته عالم دوباره جان آمد
وقف علم و معرفت
حجت
ششم! عصر تو، عصر جنبش غالیان و جنبش خوارج بود. ولی تو همواره خود را با
درایت کنار کشیدی و نیم قرن از عمر شریف خود را وقف علم و معرفت کردی؛ مدتی
در مدینه و سپس در عراق.
آن روز که خلافت منصور عباسی را پیشگویی کردی، حتی دشمن نیز اقرار به این کرد که تو را باید «صادق» لقب نهاد.
پایهگذار مکتب سبز جعفری
تو
ـ استاد نسل معاصر خود بودی. سیاست و ملک را به خواستاران آن واگذاشتی و
میوههای محضر علم تو، یکی یکی رسیدند؛ مالک، ابوحنیفه، جابربن حیان و
هزاران هزار دیگر. تنها با دستهای تو بود که عرفان در اسلام ریشه دواند و
مکتب مردمسالاری و تعادل اندیشه، شکل گرفت. شیعیان را به گرد شمع وجود خود
جمع کردی و آن روز بود که تدبیر تو در رفتار، تسلط تو را بر همه امور نشان
میداد؛ روش معتدلی که از راه کشف و کرامت به تو رسیده بود.
مدهوش صبح «صادق»یم
فاطره ذبیحزاده
سپیده
صبح صادق، دمیده از سمت اشراق مدینه! لعل لب فرشتگان، مترنم از نوای خوش
بشارت است؛ بشارت آمدن کودکی از تبار صالحان و هادیان!
فرشتگان، سر از
حجرههای آسمان برآوردهاند تا رد روشن شهاب جعفر صادق علیهالسلام را تا
کهکشان دامان پاک و پرستاره «ام فروه»، بدرقه کنند. دشتی از اقاقیا و
داوودی، تا پای خانه پرنور باقرالعلوم صف کشیدهاند و چشم دوختهاند بر
جمال بیمثال گل تازه دمیدهاش.
شور و شوق، به سماع آمده است در دیدگان
خیس شیعیان علی. امشب، نور سینایی صادق، بر قلب طور مدینه تابیده است و
عاشقان ولایت، مدهوش جلوه پرفروغ و ربانی اویند.
مقدمش گلباران!
هفده
ربیع، بهاریترین فصل اهل زمین است. در نیلوفرانه قدوم ختم رسل، برای
روشنی دیدگان جد عزیزش، نور در دیدگان منتظر آینهها پراکندهاند؛نور
عالمگیر صادق آل احمد را!
مولای عطوفی آمده است که در تاریکی شبانه
کوچههای مدینه، به رسم علی علیهالسلام ، انبان نان فقیران بنیساعده را
بر دوش میگرفت. زبانش از ذکر خدا لبریز بود و بیشتر روزهایش به روزه سپری
شد. پینه دستانش، آشنای دیرینه بستانهای مدینه بود.
آری! صادق آل محمد صلیاللهعلیهوآله ؛ آمده است؛ صابر راه حق و رئیس مذهب عشق، آمده است. قدومش گلباران!
از صدف «قال الصادق»
حجت ششم! مسجد مدینه، آذین شده است برای طلوع انوار آسمانی فقه تو.
ستونهایش، گوش سپردهاند، شیوایی کلام فاضلانهات را.
وجب به وجب زمین مدینه، عطر ملکوت گرفته است.
ملائک، بال گستردهاند بر خاک راه تو تا پابوس احیاگر آیین محمدی صلیاللهعلیهوآله باشند.
فقه،
میجوشد از لحظههای پرنور و صادقانهات. «قال الصادق»های تو، ستاره
پاشیده است بر تارک چند صدسال اجتهاد و فقاهت. مکتب توحیدیات، در لحظه
لحظه «شیعه بودن» شناور است.
یک عمر، درّ گرانبهای احکام خدا، از صدف
«قال الصادق» تو تراویده است. از هشامها و مفضلها، تا شیخ مفیدها و
بحرالعلومها، از خوشه خوشرنگ و بهشتی کلام تو روییدهاند.
مولا جان!
شیعه اگر زنده است، شیعه اگر پویاترین مکتب دنیاست، شیعه اگر اوج گرفته بر
آسمان بالندگی، همه به یمن تلألوی علم لدنی توست.
صبح صادق
زینب مسرور
اندیشه
در حیرت است از کسی که بهتر از او را، هیچ چشمی ندیده، هیچ گوشی نشنیده و
در هیچ قلبی راه نیافته...؛ او، آیینه ذات پروردگار بود و میدانست هر آنچه
را در آسمانها و زمین و بهشت و دوزخ بود؛ از گذشته تا آینده. او هر آنچه
داشت، از خدا داشت و «قرآن» که «بیان کننده همه چیز است».
دولتهایی
پوشالی در نبرد بودند و جدال؛ یکی با کژ اندیشههایی محال و دیگری در حال
زوال و... «حال» بهترین مجال برای آنکه «شیعگی» جان بگیرد و اسلام، سامان.
او بیشتر از همگان، هر چیز را برایمان باز گفت و خویش آن سان بود، که
مینمود. و «شیعه» منسوب به اوست؛ آیا ما پیروانی صادق هستیم؟
فرزند
آسمانی مدینة الرسول، با سی و چهار سال احیاگری و اهتمام، شیعه را یکسره
«جعفری» کرد. عطر خوش عرفان، کلام، فقه، عقاید و... از جانش میتراوید و در
جای جای جهان میپیچید؛ آنگونه که هزاران شاگرد را در مکتبش پرورانید.
علم اولین و آخرین
«صبر»ش
چنان بود، که در مصیبتها همگان را به شگفتی وامیداشت. «عفو»ش آن سان که
برای آمرزش دشنامدهندگان خویش، به نماز برمیخاست و هدایتشان را در دعا از
خداوند میخواست.
«سخاوت»های پنهانیاش، شبان تارِ مدینه را روشن و دلهای تهیدستان را بسی خشنود میساخت.
«عبادت»ش،
چندان عاشقانه بود، که پیوسته او را در ذکر و روزه و نماز، به درگاه آن
یگانه بینیاز میدیدند و علمش چنان بود که در مکتب او، چهار هزار شاگرد،
از مخالف و موافق، بهره میبرد.
واپسین وصیت
همو بود،
که در واپسین لحظههای حیاتش، خویشان خویش را فراخواند و در وداع آخر که
همه چشمها و گوشها متوجه او بود، برترین سفارش را برای ما فرمود:
«شفاعت ما، هرگز به کسی که نماز را سبک شمارد، نمیرسد».
و ما، منسوب به اوییم. وی آنسان بود که میگفت. آیا ما نیز اینگونه هستیم که میگوییم؟!
سه شنبه 10/11/1391 - 13:48
اهل بیت
از امام صادق(ع) روایت شده است که فرمودند:
« طلبتُ الجنه، فوجدتها فی السّخاء؛
بهشت را جست و جو نمودم. پس آن را در بخشندگی و جوانمردی یافتم».
« و طلبتُ العافیه، فوجدتها فی العزله؛
و تندرستی و رستگاری را جست و جو نمودم. پس آن را در گوشه گیری(مثبت و سازنده) یافتم.».
« و طلبت ثقلاً لمیزان، فوجدتها فی شهاده ان لا اله الا الله و محمد رسول الله؛
و سنگینی ترازوی اعمال را جست و جو نمودم. پس آن را در گواهی به یگانگی خدای تعالی و رسالت حضرت محمد(ص) یافتم.»
« و طلبت السرعه فی الدخول الی الجنه، فوجدتها فی العمل لله تعالی؛
سرعت در ورود به بهشت را جست و جو نمودم. پس آن را در کار خالصانه برای خدای تعالی یافتم.»
« و طلبتُ حبّ الموت، فوجه ته فی تقدیم المال لوجه الله؛
و دوست داشتن مرگ را جست و جو نمودم. پس آن را در پیش فرستادن ثروت(انفاق) برای خشنودی خدا یافتم.»
« و طلبتُ حلاوه العباده، فوجدتها فی ترکال معصیه؛
و شیرینی عبادت را جست و جو نمودم. پس آن را در ترک گناه یافتم.»
« و طلبت رقّه القلب، فوجدتها فی الجوعو العطش؛
و رقت(نرمی) قلب را جست و جو نمودم. پس آن را در گرسنگی و تشنگی(روزه) یافتم.»
« و طلبت نورالقلب، فوجدته فی التفکر و البکاء؛
و روشنی قلب را جست و جو نمودم. پس آن را در اندیشیدن و گریستن یافتم.»
« و طلبت الجواز علی الصراط، فوجدته فی الصدقه؛
و(آسانی) عبور بر صراط را جست و جو نمودم. پس آن را در صدقه یافتم.»
« و طلبت نور الوجه، فوجدته فی صلاه اللیل؛
و روشنی رخسار را جست و جو نمودم. پس آن را در نماز شب یافتم.»
« و طلبت فضل الجهاد، فوجدته فی الکسب للعیال؛
و فضیلت جهاد را جست و جو نمودم. پس آن را در به دست آوردن هزینه زندگی زن و فرزند یافتم.»
« و طلبت حب الله عزوجل، فوجدته فی بغضا هلال معاصی؛
و دوستی خدای تعالی را جست و جو کردم. پس آن را در دشمنی با گنهکاران یافتم.»
« و طلبت الرئاسه، فوجدتها فی النصیحه لعبادالله؛
و سروری و بزرگی را جست و جو نمودم. پس آن را در خیرخواهی برای بندگان خدا یافتم.»
« و طلبت فراغ القلب، فوجدته فی قله المال؛
و آسایش قلب را جست و جو نمودم. پس آن را در کمی ثروت یافتم.»
« و طلبت عزائم الامور، فوجدتها فی الصبر؛
و کارهای پرارزش را جست و جو نمودم. پس آن را در شکیبایی یافتم.»
« و طلبت الشرف، فوجدته فی العلم؛
و بلندی قدر و حسب را جست و جو نمودم. پس آن را در دانش یافتم.»
« و طلبت العباده فوجدتها فی الورع؛
و عبادت را جست و جو نمودم. پس آن را در پرهیزکاری یافتم.»
« و طلبت الراحه، فوجدتها فی الزهد؛
و آسایش را جست و جو نمودم. پس آن را در پارسایی یافتم.»
« و طلبت الرفعه، فوجدتها فی التواضع؛
برتری و بزرگواری را جست و جو نمودم. پس آن را در فروتنی یافتم.»
« و طلبت العزّ، فوجدته فی الصدّق؛
و عزت(ارجمندی) را جست و جو نمودم. پس آن را در راستی و درستی یافتم.»
« و طلبت الذله، فوجدتها فی الصوم؛
و نرمی و فروتنی را جست و جو نمودم. پس آن را در روزه یافتم.»
« و طلبت الغنی، فوجدته فی القناعه؛
و توانگری را جست و جو نمودم. پس آن را در قناعت یافتم.»
« و طلبت الانس، فوجدته فی قرائه القرآن؛
و آرامش و همدمی را جست و جو نمودم. پس آن را در خواندن قرآن یافتم.»
« و طلبت صحبه الناس، فوجدتها فی حسن الخلق؛
و همراهی و گفت و گوی با مردم را جست و جو نمودم. پس آن را در خوش خویی یافتم.»
« و طلبت رضی الله، فوجدته فی برّ الوالدین؛
و خشنودی خدای تعالی را جست و جو نمودم. پس آن را در نیکی به پدر و مادر یافتم.»
منبع: مستدرک الوسائل، ج12، ص 173-174، ح 13810.
منبع: نشریه موعود، شماره 139 و 140.
دوشنبه 9/11/1391 - 21:38
اهل بیت
اگر این توبهای که من میگویم، انجام دهی، به خدا قسم بهشت خدا را برای
ورود تو ضامن میشوم. اگر آن توبهای که من میگویم انجام بدهی، معاملهای
بالاتر از این با تو میکنم.
دستور امام صادق(علیه السلام) برای توبه حقیقی و ضمانت بهشت
وقتی
گنهکاری نزد امام صادق(علیه السلام) آمد و گفت که میخواهم توبه کنم، امام
فرمودند: واقعاً میخواهی توبه کنی یا مثل بقیه حرف میزنی؟!
گفت: نه، میخواهم واقعاً توبه کنم.
فرمود : توبهای که ما میگوییم حاضری انجام دهی؟!
عرض کرد: بله.
فرمود:
اگر این توبهای که من میگویم، انجام دهی، به خدا قسم بهشت خدا را برای
ورود تو ضامن میشوم. اگر آن توبهای که من میگویم انجام بدهی، معاملهای
بالاتر از این با تو میکنم، من توبهای که به تو میگویم اگر عمل کنی،
بهشت را ضامن میشوم.
عرض کرد: آقا بگویید.
امام صادق(علیه السلام)
فرمودند: «اخرُج مِما أنتَ فِیهِ» هر چه که خدا نمیخواهد و الان هستی
بیرون بیا، این توبه است. حسودی! رابطهات را با حسد بِبُر، متکبری! پَرِ
تکبرت را قیچی کن، مغروری! پر غرورت را آتش بزن، ریاکاری! ریایت را بیرون
بیاور و در آتش جهنم بریز، منافقی! از دو رو بودن دست بردار، در اداره کم
کاری میکنی؟! کم کاری نکن، از شهوترانی بیرون بیا، چشمچرانی! از
چشمچرانی بیرون بیا، هنوز هم مال حرام دوست داری، علاقهات را از مال حرام
قطع کن: «اخرُج مِما أنتَ فِیهِ» بیرون بیا، از جلد گناه بیرون بیا.
فکری
کرد و گفت: «خَرَجتُ مِما أنا فیِهِ» بیرون آمدم، میلیونر هم بود، گوسفند
داشت، شتر داشت، آسیاب داشت، مغازه داشت، ملک اجارهای داشت، بیرون آمد.
ابو بصیر میگوید: روزی در کوفه او را دیدم که فقط یک پیراهن عربی پوشیده بود. به او گفتم کجایی؟!
گفت:
دنبال یک پیراهن میگردم، این پیراهنی که تن من است، مال همان روزهایی است
که در گناه بودم، از کوه به تنم سنگینتر است. گفت: یک پیراهن به او دادم،
مرا دعا کرد.
گفتم: خانهها، آسیاب و غیره را چه کردی؟ گفت: هیچ کدام
درست نبود، پرسیدم: گوسفندها را چه کردی؟ گفت: هیچ کدام درست نبود، زن و
بچه را چه کردی؟ گفت: ازدواج من با زن طاغوتی بود، از طاغوتیهای بنیامیه.
او حاضر نشد راه مرا قبول کند.
پرسیدم : الان بچهها چه کاره هستند؟
”
گناه چه ارزشی دارد؟ گناه تاکنون چه خدمتی به ما کرده است؟ بله، بالاترین
خدمت گناه به ما این بوده که ما را از تو جدا کرد، این بالاترین خدمت گناه
است، حال دوست داری ما به تو وصل شویم؟ “
گفت: بچهها مرا دیوانه
خواندند، آنها هم رفتند، ما ماندیم و این پیراهن. گریهام گرفته که این
پیراهن چرا تن من است؟ چطور زمانی که این همه مال داشتی، سنگین نبود، چون
خدایی نبودی، آدم خدایی سنگینی گناه را حس میکند کسی که نورانی و سبک شده،
حتی یک پر کاه هم مثل کوه دماوند برای او سنگین است.
چند روز او را
ندیدم، سراغش را گرفتم، گفتند یک قطعهای هست خراب شده کسی هم در آن نیست،
صاحبانش هم دست برداشتهاند آنجا افتاده، بالای سرش رفتم، گفتم دکتر برایت
بیاورم؟
گفت: نه، دکتر مرا مریض کرده است:
در دست طبیب است علاج همه دردی
دردی که طبیبم دهد آن را چه علاج است
سرش
را به دامن گرفتم، از حال رفت، بعد از چند لحظه چشمش را باز کرد و گفت:
ابو بصیر، مولایم امام صادق علیهالسلام الان به ضمانتش عمل کرد، چون
پارسال به من گفته بود که بیا بیرون، من ضامن میشوم تا به بهشت بروی، الان
ملائکه خدا در خرابه هستند، آنها به من گفتند که امام صادق علیهالسلام
به ما گفتهاند که تو اهل بهشت هستی. بیا بیرون.
گناه چه ارزشی دارد؟
گناه تاکنون چه خدمتی به ما کرده است؟ بله، بالاترین خدمت گناه به ما این
بوده که ما را از تو جدا کرد، این بالاترین خدمت گناه است، حال دوست داری
ما به تو وصل شویم؟
ما را بیامرز، یعنی از گناهان ما بگذر، ما میشویم
مال تو، اما تا پرونده ما سیاه است، تا دل ما پر از آلودگی رذایل اخلاقی
است، تا نفس ما زخم خورده شیطان است، ما مال تو نیستیم. زمانی که دکتر
بالای سر منِ مریض میآید، دماغش را میبندد، دهانش را میبندد، دستکش دستش
میکند، الکل دنبالش میگذارد، برای این که من آلوده هستم، میگوید: ولش
کن، نه با من دست میدهد، نه نزدیک تخت من میآید، به محض این که نبض مرا
گرفت، با صابون دستش را میشوید، میگوید آلوده است، اما همین که خوب شدم و
میخواهم حسابش را بدهم، مرا در مطب کنار خودش مینشاند، دست میدهد و در
هنگام خداحافظی بغل میکند و دیگر دهان و دماغش را نمیبندد.
ما نیز
دلمان میخواهد از آلودگیها بیرون بیاییم، ولی از بس بار ما سنگین است
نمیتوانیم بیرون بیاییم، دست ما را بگیر خودت ما را از این آلودگیها
بیرون بکش .
این قلب ما بیت تو بود، ولی ما با آن از ابوجهل بدتر معامله
کردیم، این جا را بتخانه کردهایم، شماره بتها هم در این خانه معلوم
نیست، هر چه بت بوده ما راه دادهایم، بت دنیا، بت مال، بت حب مقام، بت حب
ریاست، بت منیت ... نمیتوان شمرد .
منبع :سایت برنا
دوشنبه 9/11/1391 - 21:28
اهل بیت
درباره
ى عظمت امام صادق(ع) نه تنها توسط شیعیان به فراوانى سخن گفته شده است,
بلكه دراین باره جمع كثیرى از دانشوران و بزرگان اهل سنت و جماعت لب به سخن
گشوده اند. پیشوایان مذاهب اهل سنت, عالمان نامدار اسلامى و صاحب نظران
زبردست در باره ى برجستگى هاى علمى, عملى, اخلاقى, كرامت و عظمت آن امام
هدایت, امام جعفر صادق(ع) بسیار سخن گفته اند. اینك در این نوشتار به طور
گذرا به بیان برخى از این اظهار نظرها و اعترافات مى پردازیم.
ابوحنیفه و امام صادق(ع)
(نعمان
بن ثابت بن زوطى) معروف به (ابوحنیفه) (80 ـ 150 ه". ق.) پیشواى فرقه ى
حنفى كه از نظر زمانى معاصر با امام صادق(ع) بود, درباره ى عظمت امام
صادق(ع) اظهارات و اعترافات خوبى دارد. از جمله درباره ى آن حضرت گفت:
(مارایت افقه من جعفربن محمد و انه اعلم الامه)
من فقیه تر و داناتر از جعفربن محمد ندیده ام. او داناترین فرد این امت است. (1)
در
زمان امام صادق(ع) منصور دوانقى, خلیفه ى مقتدر عباسى, قدرت سیاسى را در
اختیار داشت, او همواره از مجد وعظمت بنى على و بنى فاطمه به ویژه امام
صادق(ع) رنج مى برد و براى رهایى از این رنج گاهى ابوحنیفه راتحریك مى كرد
كه در برابر امام صادق(ع) بایستد; منصور عباسى او را به عنوان مهم ترین
دانشوران عصر تكریم مى كرد تا شاید بتواند برمجد و عظمت علمى امام جعفربن
محمد(ع) فأق آید. در این رابطه خود ابوحنیفه نقل مى كند و مى گوید: (روزى
منصور دوانقى كسى را نزد من فرستاد و گفت: اى ابوحنیفه! مردم شیفته ى
جعفربن محمد شده اند, او در بین مردم از پایگاه اجتماعى وسیعى بهره مند
است, تو براى این كه پایگاه جعفربن محمد را خنثى كنى و در دید مردم از عظمت
او ـ به خصوص از عظمت علمى او ـ بكاهى, چند مسإله ى پیچیده و غامض را
آماده كن و در وقت مناسب از او بپرس تا بلكه باناتوان شدن جعفربن محمد از
پاسخ گویى, او را تحقیر نمایى و دیگر, مردم شیفته ى او نباشند و از او
فاصله بگیرند. در همین رابطه من چهل مسإله ى مشكل را آماده كردم و در یكى
از روزها كه منصور در (حیره) بود و مرا طلبید, به حضورش رسیدم. همین كه
وارد شدم, دیدم جعفربن محمد در سمت راستش نشسته است, وقتى كه چشمم به آن
حضرت افتاد, آن چنان تحت تإثیر ابهت و عظمت او قرار گرفتم كه از توصیف آن
عاجزم. با دیدن منصور خلیفه ى عباسى آن ابهت به من دست نداد, در حالى كه
منصور خلیفه است و خلیفه به جهت این كه قدرت سیاسى در اختیارش هست بایدابهت
داشته باشد. سلام گفتم و اجازه خواستم تا دركنارشان بنشینم; خلیفه با
اشاره اجازه داد و در كنارشان نشستم. آن گاه منصور عباسى به جعفربن محمد
نگاه كرد و گفت:ابو عبدالله! ایشان ابوحنیفه هستند. او پاسخ داد: بلى, او
را مى شناسم.
سپس منصور به من نگاهى كرد و گفت: ابوحنیفه! اگر سوالى
دارى از ابوعبدالله, جعفربن محمد بپرس و با او در میان بگذار. من گفتم:
بسیار خوب. فرصت را غنیمت شمردم و چهل مسإله اى را كه از پیش آماده كرده
بودم, یكى پس از دیگرى با آن حضرت درمیان گذاشتم. بعد از بیان هرمسإله اى,
امام صادق(ع) در پاسخ آن بیان مى فرمود: عقیده ى شما در این باره چنین و
چنان است, عقیده ى علماى مدینه در این مسإله این چنین ا ست و عقیده ى ماهم
این است.
در برخى از مسأل آن حضرت با نظر ما موافق بود و در برخى هم با
نظر علماى مدینه موافق بود و گاهى هم با هردو نظر مخالفت مى كرد و خودش
نظر سومى را انتخاب مى كرد و بیان مى داشت.
من تمامى چهل سوال مشكلى را
كه برگزیده بودم یكى پس از دیگرى با او در میان گذاشتم و جعفربن محمد هم
بدین گونه اى كه بیان شد به جملگى آن ها, با متانت تمام و با تسلط خاصى كه
داشت پاسخ گفت.) سپس ابوحنیفه بیان داشت: (ان اعلم الناس اعلمهم باختلاف
الناس)
(همانا دانشمندترین مردم كسى است كه به آرإ و نظریه هاى مختلف
دانشوران در مسأل علمى احاطه و تسلط داشته باشد.) و چون جعفربن محمد این
احاطه را دارد, بنابراین او داناترین فرد است.)(2) همو درباره ى عظمت علمى
امام صادق(ع) بیان داشت: (لولا جعفربن محمد ما علم الناس مناسك حجهم.)(3)
اگر جعفربن محمد نبود, مردم احكام و مناسك حجشان را نمى دانستند. مالك بن انس و امام صادق(ع)
مالك
بن انس (97 ـ 179 ه" .ق) یكى از پیشوایان چهارگانه ى اهل سنت و جماعت و
رئیس فرقه ى مالكى است كه مدتى افتخار شاگردى امام صادق(ع) نصیب وى شد.(4)
او در باره ى عظمت و شخصیت علمى و اخلاقى امام صادق(ع) چنین مى گوید: (ولقد
كنت آتى جعفربن محمد و كان كثیرالمزاح و التبسم, فاذا ذكر عنده النبى(ص)
اخضر و اصفر, و لقد اختلفت الیه زمانا و ماكنت إراه الا على ثلاث خصال: اما
مصلیا و اما صأما واما یقرإ القرآن. و ما رإیته قط یحدث عن رسول الله(ص)
الا على الطهاره و لا یتكلم فى مالا یعنیه و كان من العلمإالزهاد الذین
یخشون الله و مارإیته قط الا یخرج الوساده من تحته و یجعلها تحتى.)(5)
(مدتى
به حضور جعفربن محمد مى رسیدم. آن حضرت اهل مزاح بود. همواره تبسم ملایمى
برلب هایش نمایان بود. هنگامى كه در محضر آن حضرت نام مبارك رسول گرامى
اسلام(ص) به میان مىآمد, رنگ رخساره هاى جعفربن محمد به سبزى و سپس به زردى
مى گرایید. در طول مدتى كه به خانه ى آن حضرت آمد و شد داشتم, او را ندیدم
جز این كه در یكى از این سه خصلت و سه حالت به سر مى برد, یا او را در حال
نماز خواندن مى دیدم و یا در حالت روزه دارى و یا در حالت قرأت قرآن.
من
ندیدم كه جعفربن محمد بدون وضو و طهارت از رسول خدا(ص) حدیثى نقل كند. من
ندیدم كه آن حضرت سخنى بى فایده و گزاف بگوید. او از عالمان زاهدى بود كه
از خدا خوف داشت. ترس از خدا سراسر وجودش را فراگرفته بود. هرگز نشد كه به
محضرش شرفیاب شوم, جز این كه زیراندازى كه زیرپاى آن حضرت گسترده شده بود,
آن را از زیرپایش برمى داشت و زیر پاى من مى گستراند.)
مالك بن انس
درباره ى زهد و عبادت و عرفان امام صادق(ع) بیان داشت: به همراه امام
صادق(ع) به قصد مكه و براى انجام مناسك حج از مدینه خارج شدیم. به مسجد
شجره كه میقات مردم مدینه است, رسیدیم. لباس احرام پوشیدیم, در هنگام
پوشیدن لباس احرام تلبیه گویى یعنى گفتن:(لبیك اللهم لبیك) لازم است.
دیگران طبق معمول این ذكر را بر زبان جارى مى كردند.)
مالك مى گوید: من
متوجه امام صادق(ع) شدم, دیدم حال حضرت منقلب است. امام صادق(ع) مى خواهد
لبیك بگوید ولى رنگ رخساره اش متغیر مى شود. هیجانى به امام دست مى دهد و
صدا در گلویش مى شكند, و چنان كنترل اعصاب خویش را از دست مى دهد كه مى
خواهد بى اختیار از مركب به زمین بیفتد. مالك مى گوید: من جلو آمدم و گفتم:
اى فرزند پیامبر! چاره اى نیست این ذكر را باید گفت. هر طورى كه شده باید
این ذكر را بر زبان جارى ساخت. حضرت فرمود: (یابن ابى عامر! كیف اجسر ان
اقول لبیك اللهم لبیك و اخشى ان یقول عزوجل لا لبیك و لا سعدیك.)
اى
پسر ابى عامر! چگونه جسارت بورزم و به خود جرإت و اجازه بدهم كه لبیك
بگویم؟ (لبیك) گفتن به معناى این است كه خداوندا, تو مرا به آن چه مى خوانى
با سرعت تمام اجابت مى كنم و همواره آماده ى انجام آن هستم. با چه
اطمینانى با خداى خود این طور گستاخى كنم و خود را بنده ى آماده به خدمت
معرفى كنم؟! اگر در جوابم گفته شود: (لالبیك و لاسعدیك) آن وقت چه كنم؟(6)
همو
در سخنى دیگر درباره فضیلت و عظمت امام صادق(ع) مى گوید: (ما رإت عین و لا
سمعت اذن و لا خطر على قلب بشر افضل من جعفربن محمد)(7)
هیچ چشمى
ندیده است و هیچ گوشى نشنیده است و به قلب هیچ بشرى خطور نكرده است, مردى
كه با فضیلت تر از جعفربن محمد باشد. درباره ى مالك بن انس نوشته اند: (و
كان مالك بن انس یستمع من جعفربن محمد و كثیرا مایذكر من سماعه عنه و ربما
قال حدثنى الثقه یعنیه.)
مالك بن انس از جعفربن محمد سماع حدیث مى نمود
و بسیار آن چه را كه از او سماع مى كرد, بیان مى نمود و چه بسا مى گفت:
این حدیث را مرد ثقه به من حدیث كرده است كه مرادش جعفربن محمد بود.(8)
حسین
بن یزید نوفلى مى گوید: (سمعت مالك بن انس الفقیه یقول والله ما رإت عینى
افضل من جعفربن محمد(ع) زهدا و فضلا و عباده و ورعا. و كنت اقصده فیكرمنى و
یقبل على فقلت له یوما یاابن رسول الله ما ثواب من صام یوما من رجب ایمانا
و احتسابا فقال (و كان والله اذا قال صدق) حدثنى ابیه عن جده قال قال رسول
الله(ص) من صام یوما من رجب ایمانا و احتسابا غفرله فقلت له یا ابن رسول
الله فى ثواب من صام یوما من شعبان فقال حدثنى ابى عن ابیه عن جده قال قال
رسول الله(ص) من صام یوما من شعبان ایمانا و احتسابا غفرله.)(9) از مالك بن
انس فقیه شنیدم كه گفت: به خدا سوگند! چشمان من ندید فردى را كه از جهت
زهد, علم, فضیلت, عبادت و ورع برتر از جعفربن محمد باشد. من به نزد او مى
رفتم. او با روى باز مرا مى پذیرفت و گرامى مى داشت.
روزى از او
پرسیدم: اى پسر پیامبر! ثواب روزه ى ماه رجب چه میزان است؟ او در پاسخ
روایتى از پیامبر نقل كرد. به خدا سوگند هرگاه چیزى از كسى نقل كند درست و
راست نقل مى كند. او در پاسخ گفت: پدرم از پدرش و ازجدش و از پیامبر نقل
كرده است كه ثواب روزه ى ماه رجب این است كه گناهانش بخشیده مى شود. سپس
این پرسش را در باره ى روزه ى ماه شعبان هم بیان كردم و حضرت همان پاسخ را
داد.
ابن شبرمه و امام صادق(ع)
عبدالله
بن شبرمه بن طفیل ضببى معروف به (ابن شبرمه) (72 ـ 144 ه" .ق) قاضى و فقیه
نامدار كوفه, دربا ره ى امام صادق(ع) مى گوید: (ماذكرت حدیثا سمعته من
جعفربن محمد(ع) الا كادان یتصرع له قلبى سمعته یقول حدثنى ابى عن جدى عن
رسول الله.)(10)
به یاد ندارم حدیثى را از جعفربن محمد شنیده باشم جز
این كه در عمق جانم تإثیر گذاشته باشد. از او شنیدم كه در نقل حدیث مى گفت
كه از پدرم و از جدم و از رسول خدا(ص) این روایت را نقل مى كنم.
همو گفت: (واقسم بالله ما كذب على ابیه و لا كذب ابوه على جده و لا كذب جده على رسول الله.)(11)
به
خدا سوگند! نه جعفربن محمد در نقل روایات از پدرش دروغ مى گفت و نه پدرش
برجدش دروغ مى گفت و نه او بر پیامبر(ص). یعنى آنچه كه در سلسله ى سند
روایات جعفربن محمد وجود دارد جملگى درست است.
ابن ابى لیلى و امام
صادق(ع) شیخ صدوق روایتى نقل مى كند كه محمدبن عبدالرحمان معروف به (ابن
ابى لیلى) (74 ـ 148 ه" .ق) فقیه, محدث, مفتى و قاضى بنام كوفه نزد امام
صادق(ع) رفت و از آن حضرت پرسش هایى نمود و پاسخ هاى خوبى شنید. سپس به
امام خطاب كرد و عرض نمود:
(اشهد انكم حجج الله على خلقه.)(12) شهادت
مى دهم كه شما حجت هاى خداوندى بر بندگانش هستید. عمروبن عبید معتزلى و
امام صادق(ع) (عمروبن عبید معتزلى) به نزد امام جعفربن محمد(ع) مشرف شد,
وقتى رسید این آیه را تلاوت نمود: (الذین یجتنبون كبأرالاثم و الفواحش)(13)
سپس ساكت شد. امام صادق(ع) فرمود: چرا ساكت شدى؟ گفت: خواستم كه شما
از قرآن گناهان كبیره را یكى پس از دیگرى براى من بیان نمایى. حضرت شروع
كرد وبه ترتیب از گناه بزرگ تر یكى پس از دیگرى را بیان نمود. از بس كه
امام خوب و عالى پاسخ عمروبن عبید راداد كه در پایان عمروبن عبید بى اختیار
گریست و فریاد زد: (هلك من قال برإیه و نازعكم فى الفضل و العلوم)(14)
هركه به رإى خویش سخن بگوید و در فضل و علم با شما منازعه كند, هلاك مى شود.
جاحظ
و امام صادق(ع) (ابوبحرجاحظ بصرى) (160ـ255 ه" .ق) كه از دانشوران مشهور
قرن سوم بود, درباره ى امام صادق(ع) بیان داشت: (جعفربن محمدالذى ملاالدنیا
علمه و فقهه و یقال ان اباحنیفه من تلامذته و كذلك سفیان الثورى و حسبك
بهما فى هذاالباب.)(15)
جعفربن محمد كسى بود كه علم و فقه آن حضرت جهان
را پركرده است و گفته مى شود كه ابوحنیفه و سفیان ثورى از شاگردان او
بودند. همین در عظمت علمى آن حضرت كافى است.
عمربن مقدام و امام صادق(ع)
(عمربن
مقدام) از علماى معاصر امام صادق(ع) درباره ى آن حضرت مى گوید: (كنت اذا
نظرت الى جعفربن محمد علمت انه من سلاله النبیین و قد رإیته واقفا
عندالجمره یقول سلونى, سلونى.)(16)
هنگامى كه جعفربن محمد را مى دیدم,
مى فهمیدم كه او از نسل پیامبران است. خودم دیدم كه در جمره ى منى ایستاده
بود و از مردم مى خواست كه از او بپرسند و از علم سرشار او بهره مند
شوند...
شهرستانى و امام صادق(ع)
ابوالفتح
محمدبن ابى القاسم اشعرى معروف به (شهرستانى) (479ـ547 ه" .ق) دركتاب
گرانسنگ (الملل و النحل) درباره ى عظمت امام صادق(ع) مى نویسد: (و هو ذوعلم
عزیز فى الدین و ادب كامل فى الحكمه و زهر بالغ فى الدنیا و ورع تام عن
الشهوات.)(17)
امام صادق(ع) در امور و مسایل دینى, از دانشى بى پایان و
در حكمت, از ادبى كامل و نسبت به امور دنیا و زرق و برق هاى آن, از زهدى
نیرومند برخوردار بود و از شهوت هاى نفسانى دورى مى گزید.
ابن خلكان و امام صادق(ع)
ابن
خلكان درباره ى امام صادق(ع) مى نویسد: (احدالأمه الاثنى عشر على مذهب
الامامیه و كان من سادات اهل البیت و لقب بالصادق لصدق مقالته و فضله اشهر
من ان یذكر.)
او یكى از امامان دوازده گانه ى امامیه و از بزرگان اهل
بیت رسول خدا(ص) بود. به جهت صدق در گفتارش به لقب صادق شهرت یافت و فضل او
مشهورتر از آن است كه نیازمند به توضیح داشته باشد.
ابن خلكان همچنین
مى نویسد: امام صادق(ع) در صنعت كیمیا (شیمى) از مهارت خاصى بهره مند بود,
ابوموسى جابربن حیان طرطوسى, شاگرد او بود. جابر كتابى شامل هزار ورق تإلیف
كرد كه تعلیمات جعفربن صادق را در برداشت و حاوى پانصد رساله بود. (18)
ابن حجر عسقلانى و امام صادق(ع)
شهاب
الدین ابوالفضل احمدبن على مصرى شافعى, مشهور به (ابن حجر عسقلانى)
(773ـ852 ه.ق) درباره ى امام صادق(ع) مى گوید: (جعفربن محمد بن على بن حسین
بن على بن ابى طالب فقیهى است بسیار راست گفتار. )(19)
ابن حجر در
كتاب تهذیب التهذیب از ابى حاتم و او از پدرش نقل مى كند كه درباره ى امام
صادق(ع) بیان داشت: (لایسإل عن مثله.) و نیز مى نویسد: ابن عدى گفته است:
(و لجعفراحادیث و نسخ و هو من ثقات الناس... و ذكره ابن حبان فى الثقات و
قال كان من سادات اهل البیت فقها و علما و فضلا... و قال النسایى فى الجرح و
التعدیل ثقه.)(20) براى جعفربن محمد احادیث و نسخه هاى بسیار است. او از
افراد موثق است. ابن حبان او را در زمره ى ثقات قرار داده است و گفته است:
جعفربن محمد از بزرگان اهل بیت رسول خدا(ص) است و ازجهت فقه, علم و فضل
مقام بالایى دارد. (نسایى) در جرح و تعدیل, امام صادق(ع) را از افراد (ثقه)
معرفى كرده است. صاحب (سیراعلام النبلإ) و امام صادق(ع)
صاحب
(سیراعلام النبلإ) درباره ى امام صادق(ع) مى نویسد: جعفربن محمد بن على بن
حسین كه از فرزندان حسین بن على ریحانه ى رسول خدا(ص) است, یكى از بزرگان
است كه مادرش (ام فروه) دختر قاسم بن محمد بن ابى بكر است و مادر ام فروه
(اسمإ) دختر عبدالرحمان بن ابى بكر است. به همین جهت است كه آن حضرت مى
گفت: من از دو جهت به ابوبكر منتسبم. او بزرگ بنى هاشم است. از محضر علمى
او افراد بسیارى كسب فیض كردند, از جمله, فرزندش (موساى كاظم), (یحیى بن
سعید انصارى), (یزید بن عبدالله), (ابوحنیفه), (ابان بن تغلب), (ابن جریح),
(معاویه بن عمار), (ابن اسحاق), (سفیان), (شبعه), (مالك), (اسماعیل بن
جعفر), (وهب بن خالد), (حاتم بن اسماعیل), (سلیمان بن بلال), (سفیان بن
عینیه), (حسن بن صالح), (حسن بن عیاش), (زهیربن محمد), (حفص بن غیاث), (زید
بن حسن), (انماطى), (سعیدبن سفیان اسلمى), (عبدالله بن میمون)
(عبدالعزیزبن عمران زهرى), عبدالعزیزدراورى), (عبدالوهاب ثقفى), (عثمان بن
فرقد), (محمدبن ثابت بنانى), (محمدبن میمون زعفرانى), (مسلم زنجى), (یحیى
قطان), (ابوعاصم نبیل) و...(21)
همو در كتاب (میزان الاعتدال) مى نویسد: جعفربن محمد یكى از امامان بزرگ است كه مقامى بس بزرگ دارد و نیكوكار و صادق است.(22)
ابن حجر هیتمى و امام صادق(ع)
شهاب
الدین ابوالعباس, احمدبن بدرالدین شافعى, معروف به (ابن حجر هیتمى)
(909ـ974 ه.ق) در (صواعق المحرقه) درباره ى امام صادق(ع) مى نویسد: مردم از
آن حضرت دانش هاى بسیارى فرا گرفته اند. این علوم و دانش ها توسط مسافران
به همه جا راه یافت و سرانجام آوازه ى جعفربن محمد در همه جا پیچیده شد.
عالمان بزرگى مانند (یحیى بن سعید), (ابن جریج), (مالك), (سفیان ثورى),
(سفیان بن عینیه), (ابوحنیفه), (شعبه) و (ایوب سجستانى) از او حدیث نقل
كرده اند.(23)
میرعلى هندى و امام صادق(ع)
(میرعلى
هندى) كه از علماى نامدار اهل سنت است و در همین دوره ى معاصر مى زیست
درباره ى عظمت علمى و اخلاقى امام صادق(ع) مى گوید: آرإ و فتاواى دینى تنها
نزد سادات و شخصیت هاى فاطمى رنگ فلسفى به خود گرفته بود. گسترش علم در آن
زمان, روح بحث و جستجو را برانگیخته بود و بحث ها و گفتگوهاى فلسفى در همه
ى اجتماعات رواج یافته بود. شایسته ى ذكر است كه رهبرى این حركت فكرى را
حوزه ى علمى اى كه در مدینه شكوفا شده بود, بر عهده داشت. ابن حوزه را
نبیره ى على بن ابى طالب(ع) به نام امام جعفر كه (صادق) لقب داشت, تإسیس
كرده بود. او پژوهشگرى فعال ومتفكرى بزرگ بود و با علوم آن عصر به خوبى
آشنایى داشت و نخستین كسى بود كه مدارس فلسفى اصلى را در اسلام تإسیس كرد.
در مجالس درس او تنها كسانى كه بعدها مذاهب فقهى را تإسیس كردند, شركت نمى
كردند بلكه فلاسفه و طلاب فلسفه از مناطق دور دست در آن حاضر مى شدند. (حسن
بصرى) موسس مكتب فلسفى (بصره) و (واصل بن عطا) موسس مذهب (معتزله), از
شاگردان او بودند كه از زلال چشمه ى دانش او سیراب مى شدند.(24)
________________________________________
1 ـ شمس الدین ذهبى, سیراعلام النبلإ, ج 6, ص ;257 تاریخ الكبیر, ج 2, ص 199 و 198, ح 2183.
2 ـ سیراعلام النبلإ, ج 6, ص ;258 بحارالانوار, ج 47, ص 217.
3 ـ شیخ صدوق, من لایحضره الفقیه, ج 2, ص 519, طبع قم, نشر اسلامى.
4 ـ سیراعلام النبلإ, ج 6, ص 256.
5 ـ ابن تیمیه, التوسل و الوسیله, ص ;52 جعفریان, حیات فكرى و سیاسى امامان شیعه, ص 327.
6 ـ شیخ صدوق, امالى, ص 143, ح 3.
7 ـ شهید مطهرى, سیرى در سیره ى أمه اطهار(ع), ص 149.
8 ـ شرح الاخبار فى فضایل الأمه الاطهار, ج 3, ص 299, ح 1203.
9 ـ امالى صدوق, ص 435 و 436, ح 2.
10 و 11 ـ همان, ص 343, ح 16.
12 ـ من لایحضره الفقیه, ج 1, ص 188, ح 569.
13 ـ سوره نجم, آیه 32.
14 ـ كلینى, كافى, ج 2, ص 285 ـ 287.
15 ـ رسأل جاحظ, ص ;106 حیات فكرى و سیاسى امامان شیعه, ص 328.
16 ـ سیراعلام النبلإ, ج 6, ص 257.
17 ـ الملل و النحل, ج 1, ص ;147 حیات فكرى و سیاسى امامان شیعه, ص 330.
18 ـ وفیات الاعیان, ج 1, ص ;327 سیره ى پیشوا, ص ;353 حیات فكرى و سیاسى امامان شیعه, ص 330.
19 ـ تقریب التهذیب, ص 68.
20 ـ تهذیب التهذیب, ج 2, ص 104.
21 ـ سیراعلام النبلإ, ج 6, ص 255 و 256.
22 ـ لغت نامه دهخدا, ج 9, ص 3ـ13032.
23 ـ الصواعق المحرقه, ص 201.
24 ـ مختصر تاریخ العرب, ص ;193 سیره ى پیشوایان, ص 352.
حسن عاشورى لنگرودى دوشنبه 9/11/1391 - 21:25