اهل كاشانم من
روزگارم بد نیست
تكه نانی دارم ، خرده هوشی ، سر سوزن ذوقی .
مادری دارم ، بهتر از برگ درخت .
دوستانی ، بهتر از آب روان .
*****
و خدایی كه در این نزدیكی است :
لای این شب بوها ، پای آن كاج بلند.
روی آگاهی آب ، روی قانون گیاه .
*****
من مسلمانم .
قبله ام یك گل سرخ .
جانمازم چشمه ، مهرم نور .
دشت سجاده من .
من وضو با تپش پنجره ها می گیرم
در نمازم جریان دارد ماه ، جریان دارد طیف .
سنگ از پشت نمازم پیداست :
همه ذرات نمازم متبلور شده است .
من نمازم را وقتی می خوانم
كه اذانش را باد ، گفته باشد سر گلدسته سرو
من نمازم را ، پی (( تكبیرة الاحرام )) علف می خوانم
پی (( قد قامت )) موج .
*****
كعبه ام بر لب آب
كعبه ام زیر اقاقی هاست .
كعبه ام مثل نسیم ، می رود باغ به باغ ، می رود شهربه شهر
(( حجر الاسود )) من روشنی باغچه است .
*****
اهل كاشانم من
پیشه ام نقاشی است
گاه گاهی قفسی می سازم با رنگ ، می فروشم به شما
تا به آواز شقایق كه در آن زندانی است
دل تنهایی تان تازه شود .
چه خیالی ، چه خیالی ، ... می دانم
پرده ام بی جان است .
خوب می دانم ، حوض نقاشی من بی ماهی است .
*****
اهل كاشانم من.
نسبم شاید برسد ..
به گیاهی در هند ، به سفالینه ای از خاك (( سیلك )).
نسبم شاید ، به زنی فاحشه در شهر بخارا برسد .
*****
پدرم پشت دوبار آمدن چلچله ها ، پشت دو برف ،
پدرم پشت دو خوابیدن در مهتابی ،
پدرم پشت زمان ها مرده است .
پدرم وقتی مرد ، آسمان آبی بود ،
مادرم بی خبر از خواب پرید ، خواهرم زیبا شد .
پدرم وقتی مرد ، پاسبان ها همه شاعر بودند .
مرد بقال ازمن پرسید: چند من خربزه می خواهی ؟
من ازاو پرسیدم : دل خوش سیری چند ؟
*****
پدرم نقاشی می كرد .
تار هم می ساخت ، تار هم می زد .
خط خوبی هم داشت .
*****
باغ ما در طرف سایه دانایی بود .
باغ ما جای گره خوردن احساس و گیاه ،
باغ ما نقطه برخورد نگاه و قفس آینه بود .
باغ ما شاید ، قوسی از دایره سبز سعادت بود .
میوه كال خدا را آن روز ، می جویم در خواب .
آب بی فلسفه می خوردم .
توت بی دانش می چیدم .
تا اناری تركی بر می داشت . دست فواره خواهش می شد .
تا چلویی می خواند ، سینه از ذوق شنیدن می سوخت .
گاه تنهایی ، صورتش را به پس پنجره می چسبانید .
*****
شوق می آمد ، دست در گردن حس می انداخت .
فكر ، بازی می كرد
زندگی چیزی بود . مثل یك بارش عید ، یك چنار پر سار .
زندگی در آن وقت ، صفی از نور و عروسك بود .
یك بغل آزادی بود .
زندگی در آن وقت ، حوض موسیقی بود .
*****
طفل پاورچین پاورچین ، دور شد كم كم در كوچه سنجاقكها
بار خود را بستم ، رفتم از شهر خیالات سبك بیرون
دلم از غربت سنجاقك پر
*****
من به مهمانی دنیا رفتم
من به دشت اندوه
من به باغ عرفان
من به ایوان چراغانی دانش رفتم
رفتم از پله مذهب بالا .
تا ته كوچه شك ،
تا هوای خنك استغنا ،
تا شب خیس محبت رفتم .
من به دیدار كسی رفتم در آن سر عشق .
رفتم . رفتم تا زن ،
تا چراغ لذت ،
تا سكوت خواهش ،
تا صدای پر تنهایی .
*****
چیزها دیدم در روی زمین :
كودكی دیدم . ماه را بو می كرد .
قفسی بی در دیدم كه در آن ، روشنی پرپر می زد .
نردبانی كه از آن ، عشق می رفت به بام ملكوت .
من زنی را دیدم ، نور در هاون می كوبید .
ظهر در سفره آنان نان بود ، سبزی دور شبنم بود ،
كاسه داغ محبت بود .
من گدایی دیدم ، در به درمی رفت آواز چكاوك می خواست
و سپوری كه به یك پوسته خربزه می برد نماز
*****
بره ای را دیدم ، بادبادك می خورد
من الاغی دیدم ، یونجه را می فهمید
در چرا گاه (( نصیحت )) گاوی دیدم سبز
شاعری دیدم هنگام خطاب ، به گل سوسن می گفت : (( شما ))
*****
من كتابی دیدم ، واژه هایش همه از جنس بلور
كاغذی دیدم ، از جنس بهار .
موزه ای دیدم ، دور از سبزه
مسجدی دور از آب
سر بالین فقیهی نومید ، كوزه ای دیدم لبریز سئوال
*****
قاطری دیدم بارش (( انشاء ))
اشتری دیدم بارش سبد خالی (( پند و امثال )) .
عارفی دیدم بارش (( تنناها یاهو ))
*****
من قطاری دیدم ، روشنایی می برد .
من قطاری دیدم ، فقه می برد و چه سنگین می رفت .
من قطاری دیدم .كه سیاست می برد ( و چه خالی می رفت . )
من قطاری دیدم ، تخم نیلوفر و آواز قناری می برد .
و هواپیمایی ، كه در آن اوج هزاران پایی
خاك از شیشه آن پیدا بود :
كاكل پوپك ،
خالهای پر پروانه ،
عكس غوكی در حوض
و عبور مگس از كوچه تنهایی .
خواهش روشن یك گنجشك ،وقتی از روی چناری به
زمین می آید .
و بلوغ خورشید .
و هم آغوشی زیبای عروسك با صبح .
*****
پله هایی كه به سردابه الكل می رفت .
پله هایی كه به بام اشراق
پله هایی به سكوی تجلی می رفت
*****
مادرم آن پائین
استكانها را در خاطره شط می شست
*****
شهر پیدا بود
رویش هندسی سیمان ، آهن ، سنگ
سقف بی كفتر صدها اتوبوس
گل فروشی گلهایش را می كرد حراج
در میان دو درخت گل یاس ، شاعری تابی بست
كودكی هسته زرد الویی روی سجاده بیرنگ پدر تف می كرد
و بزی از (( خزر )) نقشه جغرافی آب می خورد
*****
چرخ یك گاریچی در حسرت واماندن اسب
اسب در حسرت خوابیدن گاریچی
مرد گاریچی در حسرت مرگ
*****
جشن پیدا بود ، موج پیدا بود
برف پیدا بود دوستی پیدابود
كلمه پیدا بود
آب پیدا بود ، عكس اشیا در آب
سایه گاه خنك یاخته ها در تف خون
سمت مرطوب حیاط
شرق اندوه نهاد بشری
فصل ول گردی در كوچه زن
بوی تنهایی در كوچه فصل .
دست تابستان یك بادبزن پیدا بود .
*****
سفر دانه به گل .
سفر پیچك این خانه به آن خانه .
سفر ماه به حوض .
فوران گل حسرت از خاك .
ریزش تاك جوان از دیوار .
بارش شبنم روی پل خواب .
پرش شادی از خندق مرگ .
گذر حادثــه از پشت كلام .
*****
جنگ یك روزنه با خواهش نور .
جنگ یك پله با پای بلند خورشید .
جنگ تنهایی با یك آواز .
جنگ زیبای گلابی ها با خالی یك زنبیل .
جنگ خونین انار و دندان .
جنگ (( نازی )) ها با ساقه ناز .
جنگ طوطی و فصاحت با هم .
جنگ پیشانی با سردی مهر .
*****
حمله كاشی مسجد به سجود .
حمله باد به معراج حباب صابون .
حمله لشگر پروانه به بنامه (( دفع آفات )) .
حمله دسته سنجاقك ، به صف كارگر (( لوله كشی )) .
حمله هنگ سیاه قلم نی به حروف سربی .
حمله واژه به فك شاعر .
*****
فتح یك قرن به دست یك شعر .
فتح یك باغ به دست یك سار .
فتح یك كوچه به دست دو سلام .
فتح یك شهر به دست سه چهار اسب سوار چوبی .
فتح یك عید به دست دو عروسگ ، یك توپ
*****
قتل یك جغجغه روی تشك بعد از ظهر
قتل یك قصه سر كوچه خواب
قتل یك غصه به دستور سرود
قتل مهتاب به فرمان نئون
قتل یك بید به دست (( دولت ))
قتل یك شاعر افسرده به دست گل سرخ
همه روی زمین پیدا بود
نظم در كوچه یونان می رفت
جغد در (( باغ معلق )) می خواند
باد در گردنه خیبر ، بافه ای از خس تاریخ به
خاور می راند
روی دریاچه آرام (( نگین )) قایقی گل می برد
در بنارس سر هر كوچه چراغی ابدی روشن بود
*****
مردمان را دیدم
شهرها را دیدم
دشت ها را ، كوهها را دیدم
آب را دیدم ، خاك را دیدم
نورو ظلمت را دیدم
و گیاهان را در نور ، و گیاهان را د رظلمت دیدم
جانورها را در نور ، جانور ها را در ظلمت دیدم
و بشر را در نور ، و بشر را در ظلمت دیدم
*****
اهل كاشانم اما
شهر من كاشان نیست .
شهر من گم شده است .
من با تاب ، من با تب
خانه ای در طرف دیگر شب ساخته ام .
*****
من در این خانه به گم نامی نمناك علف نزدیكم .
من صدای نفس باغچه را می شنوم
و صدای ظلمت را ، وقتی از برگی می ریزد .
و صدای ، سرفه روشنی از پشت درخت ،
عطسه آب از هر رخنه سنگ ،
چكچك چلچله از سقف بهار.
و صدای صاف ، باز و بسته شدن پنجره تنهایی .
و صدای پاك ، پوست انداختن مبهم عشق،
متراكم شدن ذوق پریدن در بال
و ترك خوردن خودداری روح .
من صدای قدم خواهش را می شنوم
و صدای ، پای قانونی خون را در رگ .
ضربان سحر چاه كبوترها ،
تپش قلب شب آدینه ،
جریان گل میخك در فكر
شیهه پاك حقیقت از دور .
من صدای كفش ایمان را در كوچه شوق
و صدای باران را ، روی پلك تر عشق
روی موسیقی غمناك بلوغ
روی آواز انار ستان ها
و صدای متلاشی شدن شیشه شادی در شب
پاره پاره شدن كاغذ زیبایی
پرو خالی شدن كاسه غربت از باد
*****
من به آغاز زمین نزدیكم
نبض گل ها را می گیرم
آشنا هستم با ، سرنوشت تر آب ، عادت سبز درخت
*****
روح من در جهت تازه اشیاء جاری است .
روح من كم سال است .
روح من گاهی از شوق ، سرفه اش میگیرد .
روح من بیكار است :
قطره های باران را ، درز آجرها را ، می شمارد .
روح من گاهی ، مثل یك سنگ سر راه حقیقت دارد
*****
من ندیدم دو صنوبر را با هم دشمن .
من ندیدم بیدی ، سایه اش را بفروشد به زمین .
رایگان می بخشد ، نارون شاخه خود را به كلاغ .
هر كجا برگی هست ، شوق من می شكفد .
بوته خشخاشی ، شست و شو داده مرا در سیلان بودن .
*****
مثل بال حشره وزن سحر را می دانم .
مثل یك گلدان ، می دهم گوش به موسیقی روییدن .
مثل زنبیل پر از میوه تب تند رسیدن دارم .
مثل یك میكده در مرز كسالت هستم .
مثل یك ساختمان لب دریا نگرانم به كشش های بلند ابری
تابخواهی خورشید ، تا بخواهی پیوند ، تا بخواهی تكثیر
*****
من به سیبی خشنودم
و به بوئیدن یك بوته بابونه .
من به یك آینه ، یك بستگی پاك قناعت دارم .
من نمی خندم اگر بادكنك می تركد .
و نمی خندم اگر فلسفه ای ، ماه را نصف كند .
من صدای پر بلدرچین را ، می شناسم ،
رنگ های شكم هوبره را ، اثر پای بز كوهی را .
خوب می دانم ریواس كجا می روید .
سار كی می آید ، كبك كی می خواند ، باز كی می میرد .
ماه در خواب بیابان چیست ،
مرگ در ساقه خواهش
و تمشك لذت ، زیر دندان هم آغوشی.
*****
زندگی رسم خوشایندی است .
زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ ،
پرشی دارد اندازه عشق .
زندگی چیزی نیست ، كه لب طاقچه عادت از یاد من و تو برود.
زندگی جذبه دستی است كه می چیند .
زندگی نوبر انجیر سیاه ، در دهان گس تابستان است .
زندگی ، بعد درخت است به چشم حشره .
زندگی تجربه شب پره در تاریكی است .
زندگی حس غریبی است كه یك مرغ مهاجر دارد.
زندگی سوت قطاری است كه در خواب پلی می پیچد.
زندگی دیدن یك باغچه از شیشه مسدود هواپیماست .
خبر رفتن موشك به فضا ،
لمس تنهایی (( ماه )) ،
فكر بوییدن گل در كره ای دیگر .
*****
زندگی شستن یك بشقاب است .
زندگی یافتن سكه دهشاهی در جوی خیابان است .
زندگی (( مجذور )) آینه است .
زندگی گل به (( توان )) ابدیت ،
زندگی (( ضرب )) زمین د رضربان دل ها،
زندگی (( هندسه )) ساده و یكسان نفس هاست .
*****
هر كجا هستم ، باشم ،
آسمان مال من است .
پنجره ، فكر ، هوا ، عشق ، زمین مال من است .
چه اهمیت دارد
گاه اگر می رویند
قارچ های غربت ؟
*****
من نمی دانم
كه چرا می گویند : اسب حیوان نجیبی است ،
كبوتر زیباست .
و چرا در قفس هیچكسی كركس نیست
گل شبدر چه كم از لاله قرمز دارد.
چشم ها را باید شست ، جور دیگر باید دید
واژه را باید شست .
واژه باید خود باد ، واژه باید خود باران باشد
چتر را باید بست ،
زیر باران باید رفت .
فكر را ، خاطره را ، زیر باران باید برد .
با همه مردم شهر ، زیر باران باید رفت .
دوست را ، زیر باران باید جست .
زیر باران باید با زن خوابید .
زیر باران باید بازی كرد .
زیر باران باید چیز نوشت ، حرف زد . نیلوفر كاشت ، زندگی تر شدن پی درپی،
زندگی آب تنی كردن در حوضچه (( اكنون )) است .
*****
رخت ها را بكنیم :
آب در یك قدمی است
روشنی را بچشیم .
شب یك دهكده را وزن كنیم . خواب یك آهو را .
گرمی لانه لك لك را ادراك كنیم .
روی قانون چمن پا نگذاریم
در موستان گره ذایقه را باز كنیم .
و دهان را بگشائیم اگر ماه در آمد .
و نگوئیم كه شب چیز بدی است .
و نگوئیم كه شب تاب ندارد خبر از بینش باغ .
و بیارایم سبد
ببریم اینهمه سرخ ، این همه سبز .
*****
صبح ها نان و پنیرك بخوریم
و بكاریم نهالی سر هرپیچ كلام .
و بپاشیم میان دو هجا تخم سكوت .
و نخوانیم كتابی كه در آن باد نمی آید
و كتابی كه در آن پوست شبنم تر نیست
و كتابی كه در آن یاخته ها بی بعدند .
و نخواهیم مگس از سر انگشت طبیعت بپرد .
و نخواهیم پلنگ از در خلقت برود بیرون .
و بدانیم اگر كرم نبود ، زندگی چیزی كم داشت .
و اگر خنج نبود، لطمه می خورد به قانون درخت .
و اگر مرك نبود ، دست ما در پی چیزی می گشت .
و بدانیم اگر نور نبود ، منطق زنده پرواز دگرگون می شد .
و بدانیم كه پیش از مرجان ، خلائی بود در اندیشه دریاها
و نپرسیم كجاییم ،
بو كنیم اطلسی تازه بیمارستان را .
و نپرسیم كه فواره اقبال كجاست .
و نپرسیم كه پدرها ی پدرها چه نسیمی . چه شبی داشته اند .
پشت سرنیست فضایی زنده .
پشت سر مرغ نمی خواند .
پشت سر باد نمی آید .
پشت سرپنجره سبز صنوبر بسته است .
پشت سرروی همه فرفره ها خاك نشسته است .
پشت سرخستگی تاریخ است .
پشت سرخاطره موج به ساحل صدف سرد سكون می ریزد .
*****
لب دریا برویم ،
تور در آب بیندازیم
و بگیریم طراوت از آب .
ریگی از روی زمین برداریم
وزن بودن را احساس كنیم
*****
بد نگوئیم به مهتاب اگر تب داریم
( دیده ام گاهی در تب ، ماه می آید پایین ،
می رسد دست به سقف ملكوت .
دیده ام ، سهره بهتر می خواند .
گاه زخمی كه به پا داشته ام
زیر و بم های زمین را به من آموخته است .
گاه در بستر بیماری من ، حجم گل چند برابرشده است .
و فزون تر شده است ، قطر نارنج ، شعاع فانوس . )
و نترسیم از مرگ
مرگ پایان كبوتر نیست .
مرگ وارونه یك زنجره نیست .
مرگ در ذهن اقاقی جاری است .
مرگ در آب و هوای خوش اندیشه نشیمن دارد .
مرگ در ذات شب دهكده از صبح سخن می گوید .
مرگ با خوشه انگور می آید به دهان .
مرگ در حنجره سرخ ـ گلو می خواند .
مرگ مسئول قشنگی پر شاپرك است .
مرگ گاهی ریحان می چیند .
مرگ گاهی ودكا می نوشد .
گاه در سایه نشسته است به ما می نگرد .
و همه می دانیم
ریه های لذت ، پر از اكسیژن مرگ است . )
در نبندیم به روی سخن زنده تقدیر كه از پشت چپرهای صدا می شنویم .
*****
پرده را برداریم :
بگذاریم كه احساس هوایی بخورد .
بگذاریم بلوغ ، زیر هر بوته كه می خواهد بیتوته كند .
بگذاریم غریزه پی بازی برود .
كفش ها را بكند . و به دنبال فصول از سر گل ها بپرد .
بگذاریم كه تنهایی آواز بخواند .
چیز بنویسد و
به خیابان برود .
ساده باشیم .
ساده باشیم چه در باجه یك بانك چه در زیر درخت .
*****
كار ما نیست شناسایی (( راز )) گل سرخ .
كار ما شاید این است
كه در (( افسون )) گل سرخ شناور باشیم .
پشت دانایی اردو بزنیم .
دست در جذبه یك برگ بشوییم و سر خوان برویم .
صبح ها وقتی خورشید ، در می آید متولد بشویم .
هیجان را پرواز دهیم .
روی ادراك فضا ، رنگ ، صدا ، پنجره گل نم بزنیم .
آسمان را بنشانیم میان دو هجای (( هستی )) .
ریه را از ابدیت پر و خالی بكنیم .
بار دانش را از دوش پرستو به زمین بگذاریم .
نام را باز ستانیم از ابر ،
ازچنار ، از پشه ، از تابستان .
روی پای تر باران به بلندی محبت برویم .
در به روی بشر و نور و گیاه و حشره باز كنیم .
*****
كار ما شاید این است
كه میان گل نیلوفر و قرن
پی آواز حقیقت بدویم
خلوت با بهترین دوست
گفتم: خستهام
گفتی: لاتقنطوا من رحمة الله
.:: از رحمت خدا نا امید نشید(زمر/53) ::.
گفتم: هیشکی نمیدونه تو دلم چی میگذره
گفتی: ان الله یحول بین المرء و قلبه
.:: خدا حائل هست بین انسان و قلبش! (انفال/24) ::.
گفتم: غیر از تو کسی رو ندارم
گفتی: نحن اقرب الیه من حبل الورید
.:: ما از رگ گردن به انسان نزدیکتریم (ق/16) ::.
گفتم: ولی انگار اصلا منو فراموش کردی!
گفتی: فاذکرونی اذکرکم
.:: منو یاد کنید تا یاد شما باشم (بقره/152) ::.
گفتم: تا کی باید صبر کرد؟
گفتی: و ما یدریک لعل الساعة تکون قریبا
.:: تو چه میدونی! شاید موعدش نزدیک باشه (احزاب/63) ::.
گفتم: تو بزرگی و نزدیکت برای منِ کوچیک خیلی دوره! تا اون موقع چیکار کنم؟
گفتی: واتبع ما یوحی الیک واصبر حتی یحکم الله
.:: کارایی که بهت گفتم انجام بده و صبر کن تا خدا خودش حکم کنه (یونس/109) ::.
گفتم: خیلی خونسردی! تو خدایی و صبور! من بندهات هستم و ظرف صبرم کوچیک... یه اشاره کنی تمومه!
گفتی: عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم
.:: شاید چیزی که تو دوست داری، به صلاحت نباشه (بقره/216) ::.
گفتم: انا عبدک الضعیف الذلیل... اصلا چطور دلت میاد؟
گفتی: ان الله بالناس لرئوف رحیم
.:: خدا نسبت به همهی مردم - نسبت به همه - مهربونه (بقره/143) ::.
گفتم: دلم گرفته
گفتی: بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا
.:: (مردم به چی دلخوش کردن؟!) باید به فضل و رحمت خدا شاد باشن (یونس/58) ::.
گفتم: اصلا بیخیال! توکلت علی الله
گفتی: ان الله یحب المتوکلین
.:: خدا اونایی رو که توکل میکنن دوست داره (آل عمران/159) ::.
گفتم: خیلی چاکریم!
ولی این بار، انگار گفتی: حواست رو خوب جمع کن! یادت باشه که:
و من الناس من یعبد الله علی حرف فان اصابه خیر اطمأن به و ان اصابته فتنة انقلب علی وجهه خسر الدنیا و الآخره
.:: بعضی از مردم خدا رو فقط به زبون عبادت میکنن. اگه خیری بهشون برسه، امن و آرامش پیدا میکنن و اگه بلایی سرشون بیاد تا امتحان شن، رو گردون میشن. خودشون تو دنیا و آخرت ضرر میکنن (حج/11) ::.
گفتم: چقدر احساس تنهایی میکنم
گفتی: فانی قریب
.:: من که نزدیکم (بقره/۱۸۶) ::.
گفتم: تو همیشه نزدیکی؛ من دورم... کاش میشد بهت نزدیک شم
گفتی: و اذکر ربک فی نفسک تضرعا و خیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الأصال
.:: هر صبح و عصر، پروردگارت رو پیش خودت، با خوف و تضرع، و با صدای آهسته یاد کن (اعراف/۲۰۵) ::.
گفتم: این هم توفیق میخواهد!
گفتی: ألا تحبون ان یغفرالله لکم
..:: دوست ندارید خدا ببخشدتون؟! (نور/۲۲) ::.
گفتم: معلومه که دوست دارم منو ببخشی
گفتی: و استغفروا ربکم ثم توبوا الیه
.:: پس از خدا بخواید ببخشدتون و بعد توبه کنید (هود/۹۰) ::.
گفتم: با این همه گناه... آخه چیکار میتونم بکنم؟
گفتی: الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده
.:: مگه نمیدونید خداست که توبه رو از بندههاش قبول میکنه؟! (توبه/۱۰۴) ::.
گفتم: دیگه روی توبه ندارم
گفتی: الله العزیز العلیم غافر الذنب و قابل التوب
.:: (ولی) خدا عزیزه و دانا، او آمرزندهی گناه هست و پذیرندهی توبه (غافر/۲-۳) ::.
گفتم: با این همه گناه، برای کدوم گناهم توبه کنم؟
گفتی: ان الله یغفر الذنوب جمیعا
.:: خدا همهی گناهها رو میبخشه (زمر/۵۳) ::.
گفتم: یعنی بازم بیام؟ بازم منو میبخشی؟
گفتی: و من یغفر الذنوب الا الله
.:: به جز خدا کیه که گناهان رو ببخشه؟ (آل عمران/۱۳۵) ::.
گفتم: نمیدونم چرا همیشه در مقابل این کلامت کم میارم! آتیشم میزنه؛ ذوبم میکنه؛ عاشق میشم! ... توبه میکنم
گفتی: ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین
.:: خدا هم توبهکنندهها و هم اونایی که پاک هستند رو دوست داره (بقره/۲۲۲) ::.
ناخواسته گفتم: الهی و ربی من لی غیرک
گفتی: الیس الله بکاف عبده
.:: خدا برای بندهاش کافی نیست؟ (زمر/۳۶) ::.
گفتم: در برابر این همه مهربونیت چیکار میتونم بکنم؟
گفتی:
یا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا و سبحوه بکرة و اصیلا هو الذی یصلی علیکم و ملائکته لیخرجکم من الظلمت الی النور و کان بالمؤمنین رحیما
.:: ای مؤمنین! خدا رو زیاد یاد کنید و صبح و شب تسبیحش کنید. او کسی هست که خودش و فرشتههاش بر شما درود و رحمت میفرستن تا شما رو از تاریکیها به سوی روشنایی بیرون بیارن. خدا نسبت به مؤمنین مهربونه (احزاب/۴۱-۴۳)