مورچه ها موجوداتی باهوش، سختكوش ، جنگجو، با مسوولیت و فداكار برای گروهشان هستند. سراسر زندگی مورچه ها در تلاش سپری می شود. شیوه زندگی مورچه ها از هرگونه ای كه باشند تقریبا مشابه است. همه آنها اعم از مورچه های سرباز یا كارگر در خدمت جامعه و بقای كلنی خود هستند.گزارش كوتاه تصویری از دنیای شگفت انگیز مورچه ها. 6 مرداد 89. منبع: مگزین نتور.گزارش : بهرام افتخاری.
تصویر یك مورچه سرباز گونه فئیدول كه در مقابل لانه كاملا مراقب است تا از ورود هرگونه پارازیت یا هر دشمنی جلوگیری كند.
مورچه های كارگر تكه برگ هایی را كه جمع كرده اند به لانه می برند.
مورچه ها از حس تعاون و همكاری برخوردار بوده و برای بقای كلنی خود دست به هر گونه فداكاری می زنند. در اینجا گروهی از مورچه ها با بدن های خود پلی را ساخته اند تا سایر اعضای گروه بتوانند از روی مانع سر راه عبور كنند
مورچه ها برای دفاع از لانه از هیچ دشمنی هر اندازه هم كه بزرگ باشد نمی ترسند. در این تصویر چند مورچه گونه سكروپیا دشمن را محاصره كرده و با گاز گرفتن اعضای دشمنی كه به مراتب بزرگتر از آنها است او را بی حركت كرده اند
مورچه های كارگر یا پرستار به دقت از لاروها مراقبت می كنند.
تصویر یك ملكه مورچه های گونه عسل خوار میان اعضای گروهش كه از او مراقب می كنند
آوردهاند که شیخ جنید بغداد به عزم سیر از شهر بغداد بیرون رفت و مریدان از عقب او....
شیخ احوال بهلول را پرسید.
گفتند او مردی دیوانه است.
گفت او را طلب کنید که مرا با او کار است. پس تفحص کردند و او را در صحرایی یافتند.
شیخ پیش او رفت و سلام کرد.
بهلول جواب سلام او را داده پرسید چه کسی هستی؟ عرض کرد منم شیخ جنید بغدادی.
فرمود تویی شیخ بغداد که مردم را ارشاد میکنی؟ عرض کرد آری..
بهلول فرمود طعام چگونه میخوری؟
عرض کرد اول «بسمالله» میگویم و از پیش خود میخورم و لقمه کوچک برمیدارم، به
طرف راست دهان میگذارم و آهسته میجوم و به دیگران نظر نمیکنم و در موقع خوردن از
یاد حق غافل نمیشوم و هر لقمه که میخورم «بسمالله» میگویم و در اول و آخر دست
میشویم..
بهلول برخاست و دامن بر شیخ فشاند و فرمود تو میخواهی که مرشد خلق باشی در صورتی
که هنوز طعام خوردن خود را نمیدانی و به راه خود رفت.
مریدان شیخ را گفتند: یا شیخ این مرد دیوانه است. خندید و گفت سخن راست از دیوانه
باید شنید و از عقب او روان شد تا به او رسید.
بهلول پرسید چه کسی هستی؟
جواب داد شیخ بغدادی که طعام خوردن خود را نمیداند.
بهلول فرمود: آیا سخن گفتن خود را میدانی؟
عرض کرد آری...
سخن به قدر میگویم و بیحساب نمیگویم و به قدر فهم مستمعان میگویم و خلق را به
خدا و رسول دعوت میکنم و چندان سخن نمیگویم که مردم از من ملول شوند و دقایق علوم
ظاهر و باطن را رعایت میکنم. پس هر چه تعلق به آداب کلام داشت بیان کرد.
بهلول گفت گذشته از طعام خوردن سخن گفتن را هم نمیدانی..
پس برخاست و برفت. مریدان گفتند یا شیخ دیدی این مرد دیوانه است؟ تو از دیوانه چه
توقع داری؟ جنید گفت مرا با او کار است، شما نمیدانید.
باز به دنبال او رفت تا به او رسید.
بهلول گفت از من چه میخواهی؟ تو که آداب طعام خوردن و سخن گفتن خود را نمیدانی،
آیا آداب خوابیدن خود را میدانی؟
عرض کرد آری... چون از نماز عشا فارغ شدم داخل جامه خواب میشوم، پس آنچه آداب
خوابیدن که از حضرت رسول (علیهالسلام) رسیده بود بیان کرد.
بهلول گفت فهمیدم که آداب خوابیدن را هم نمیدانی.
خواست برخیزد جنید دامنش را بگرفت و گفت ای بهلول من هیچ نمیدانم، تو
قربهالیالله مرا بیاموز.
بهلول گفت: چون به نادانی خود معترف شدی تو را بیاموزم.
بدانکه اینها که تو گفتی همه فرع است و
اصل در خوردن طعام آن است که لقمه حلال باید و اگر حرام را صد از اینگونه آداب به
جا بیاوری فایده ندارد و سبب تاریکی دل شود.
جنید گفت: جزاک الله خیراً! و
ادامه داد:
در سخن گفتن باید دل پاک باشد و نیت درست باشد و آن گفتن برای رضای خدای باشد و اگر
برای غرضی یا مطلب دنیا باشد یا بیهوده و هرزه بود.. هر عبارت که بگویی آن وبال تو
باشد. پس سکوت و خاموشی بهتر و نیکوتر باشد.
و در خواب کردن اینها که گفتی همه فرع است؛ اصل این است که در وقت خوابیدن در دل
تو بغض و کینه و حسد بشری نباشد