درتمام لحظات تنهایی ام که گویی پایان نخواهدیافت تنها به تومی اندیشم به توکه احساس مرانادیده نخواهی گرفت ومراقبل ازاینکه درمرداب اندوه غرق شوم نجات خواهی دادعشق مراخواهی ستودودرباغ کوچک قلبم گل امیدخواهی کاشت تنهاچیزی که برایم ارزشمنداست توهستی تویی که نمیتوانم حتی درخیالم به بی توبودن حتی برای لحظه ای کوتاه فکرکنم نمیدانم تاکی بایدصبرکنم امادوباره صبرمیکنم چون عادت کرده ام بگویم که غیرازصبرکردن وتسلی یافتن باخاطرات زیبایت چاره ای ندارم نیامدنت قلبم راسخت میفشاردامابه امیدامدنت تالحظه مرگ میمانم یاتوخواهی امدیادراغوش مرگ تاابدخواهم خوابید.
همیشه تومدرسه یادم دادند:1سال:12ماه یک ماه:4هفته یک هفته:7روز
1روز:24ساعت 1ساعت:60دقیقه
ولی کسی به من نگفت که1دقیقه بی توهزارساله
زیرخاکسترذهنم باقیست اتشی سرکش وسوزنده هنوز
یادگاریست زعشقی سوزان که بودگرم وفروزنده هنوز
عشقی انگونه که بنیان مراسوخت ازریشه وخاکسترکرد
غرق درحیرتم ازاینکه چرامانده ام زنده هنوز؟
گاهگاهی که دلم میگیردپیش خودمیگویم
انکه جانم راسوخت یادمی اردازاین بنده هنوز؟
سخت جانی راببین که نمردم ازهجر مرگ صدباربه ازبی توبودن باشد
گفتم ازعشق تومن خواهم مردچون نمردم هستم پیش چشمان توشرمنده هنوز
گفته بودند ازدل برودهرانکه ازدیده برفت
سالهاازدیده من رفتی لیک دلم ازمهرتواکنده هنوز
گرچه ازفرط غروراشکم ازدیده نریخت
بعدتولیک پس ازچندین سال کس ندیده به لبم خنده هنوز
دفترعمرمرادست ایام ورقهازده است
زیربارغم عشق قامتم خم شدوپشتم بشکست
درخیالم اماهمچنان روزنخست تویی ان قامت بالنده هنوز
درقمارغم عشق دل من بردی وبادست تهی منم ان عاشق بالنده هنوز
اتش عشق پس ازمرگ نگرددخاموش گرکه گورم بشکافندعیان میبینم
زیرخاکسترذهنم باقیست اتشی سرکش وسوزنده هنوز