دل شد فدایت، زیر لب با غمزه گفتی:// من نیز قربان تو و عشق و مرامت شادی کنان گفتم که ای دریاچۀ مهر// دل زنده شد از گرمی وحُسن ِکلامت
صد دل اگر بودی درون سینۀ من// یک یک فدای تاق ابروی سیاهت چشمان آهو پیش چشمت جلوه ای نیست // ای آن که آهو نیز شد غرق نگاهت
یاس سپیدی در گلستان ِ دلِ من// خّرم باد عطر و بویت ای یار آید شمیم دلپذیر از سوی باغت // درمان کند عطر تنت این قلب بیمار
برای تعجیل آقا امام زمان صلوات بفرستید
دعا كنید كه زودتر ظهور كند
دل سنگ
غفلت
میهمانا نیم در دشت جنون// دل به این دنیا سپردن اشتباه است گر به دام او گرفتار آمدیم// حاصل و انجام ما فریاد و آه است
هرچه را کِشتی درو خواهی نمود// «گندم از گندم بروید جو زجو» دانۀ حنظل فقط حنظل دهد// خوشۀ انگور می آید زمو
آن سرا آیینۀ دنیای ماست// سعی کن صیقل دهی آیینه را دورکن از خویش ابلیس دنَی// آن قدیمی دشمن پرکینه را
با دو دستانی پر از مهر و صفا// عازم آن وادی شو بادلی آرام و قلبی مطمئن// سوی ربّ مهربان خود برو
شب وصل
بی انتظار ِ وصل طاقت هجران ِیار نیست// دیده در آرزوی روی نگاری نشسته است
لحظه های کاغذی
خسته ام از آرزوها ، آرزوهای شعاری شوق پرواز مجازی ، بالهای استعاری لحظه های کاغذی را، روز و شب تکرار کردن خاطرات بایگانی،زندگی های اداری آفتاب زرد و غمگین ، پله های رو به پایین سقفهای سرد و سنگین ، آسمانهای اجاری با نگاهی سر شکسته،چشمهایی پینه بسته خسته از درهای بسته، خسته از چشم انتظاری صندلی های خمیده،میزهای صف کشیده خنده های لب پریده ، گریه های اختیاری عصر جدول های خالی، پارک های این حوالی پرسه های بی خیالی، نیمکت های خماری رو نوشت روزها را،روی هم سنجاق کردم: شنبه های بی پناهی ، جمعه های بی قراری عاقبت پرونده ام را،با غبار آرزوها خاک خواهد بست روزی ، باد خواهد برد باری روی میز خالی من، صفحه ی باز حوادث در ستون تسلیتها ، نامی از ما یادگاری