اهل بیت
«سرّش آن است که دنیا نشئه تکلیف است و بر مدار علم
عادی و تکلیف معمولی اداره میشود. اگر خداوند میخواست، خود از
دشمنانش انتقام میگرفت، لیکن اراده کرد تا برخی از مردم را با برخی
دیگر بیازماید: ﴿و لو یشاء الله لانتصر منهم و لکن لیبلوا بعضکم
ببعض﴾.[۱] از اینرو ائمه(علیهمالسلام) نیز مانند دیگران، مکلّف هستند
برای تبلیغ و پیشرفت دین، با استفاده از اسباب و عوامل عادی تلاش کنند.
اگر بنا باشد آنان برای پیشبرد اهدافشان از قدرت غیر عادی استفاده کنند و
دشمنان خود را با یک اراده از بین ببرند و … اساس تکلیف از هم میپاشد؛
زیرا نه خودشان امتحان خواهند شد و نه هواداران صادق آنها.»
صدای شیعه: بهره مندی از توان و نیروی ماوراءالطبیعه و استفاده از
معجزات و کرامات معنوی برای مردان خدا در رسیدن به اهداف الهی از اموری
است که بر کسی پوشیده نیست، اما سوال این جاست که چر ا اولیاء الهی در
بسیاری از موارد از این نیرو استفاده نمی کنند آیا محدویتی برای بهره
بردن آن دارند و یا عوامل دیگری در این امر دخیل هستند.
آنچه در پیش رو دارید پاسخ آیت الله جوادی آملی به این پرسش است که تقدیم می شود:
سؤال: آیا حضرت سید الشهداء هنگام مواجهه با دشمن،
نمیتوانستند با تصرّف تکوینی، دشمن خود را نابود کنند؟ اگر میتوانستند،
چرا از آن قدرت خود استفاده نکردند و با فریاد «هل من ناصر ینصرنی» و
امثال آن، از مردم یاری میخواستند؟ و اگر نمیتوانستند، روایاتی که
دلالت بر قدرت تکوینی ائمه(ع) می کند، چه توجیهی دارد؟
پاسخ: الف: بیتردید، ائمه اطهار(علیهمالسلام) که واسطه
فیض الهی هستند، قدرت تصرّف در تکوین و نابود کردن دشمن را با یک اراده
دارا بودند؛ زیرا استمرار حیات دشمنانشان، حرکت دست و پا، بینایی چشم و…
حتی تیزی و برّندگی سلاح آنان که همگی، فیض الهی است به برکت و … اذن
تکوینی ائمه(علیهمالسلام) و وساطت آنها در فیض است، لیکن چنین قدرتی
تکلیفآور نیست؛ یعنی پیغمبراکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) و ائمه
اطهار(علیهمالسلام) برای تبلیغ دین، پیشبرد اهداف دینی، دفاع از خویشتن
و… از چنین قدرتی استفاده نمیکنند. البته، اختیار استفاده از این قدرت
غیر عادی به اراده الهی وابسته است و هر گاه خداوند متعال اراده کند، آنها
از آن استفاده خواهند کرد.
سرّش آن است که دنیا نشئه تکلیف است و بر مدار علم عادی و
تکلیف معمولی اداره میشود. اگر خداوند میخواست، خود از دشمنانش انتقام
میگرفت، لیکن اراده کرد تا برخی از مردم را با برخی دیگر بیازماید: ﴿و
لو یشاء الله لانتصر منهم و لکن لیبلوا بعضکم ببعض﴾.[۱] از اینرو
ائمه(علیهمالسلام) نیز مانند دیگران، مکلّف هستند برای تبلیغ و پیشرفت
دین، با استفاده از اسباب و عوامل عادی تلاش کنند. اگر بنا باشد آنان
برای پیشبرد اهدافشان از قدرت غیر عادی استفاده کنند و دشمنان خود را با
یک اراده از بین ببرند و … اساس تکلیف از هم میپاشد؛ زیرا نه خودشان
امتحان خواهند شد و نه هواداران صادق آنها.
*حکایت
یکی از خوارج با دیگری نزاع داشت. به
امیرمؤمنان(علیهالسلام) مراجعه کردند و آن حضرت بر اساس حکم الهی، بین
آنها داوری کرد. آن خارجی در اعتراض به آن حضرت گفت: عدالت نورزیدی! حضرت
علی(علیهالسلام) گفت: دور شو ای سگ! ناگهان دیدند آن مرد خارجی به شکل
سگ درآمد، لباسهایش به هوا پرید و همانند سگ، دم میجنباند و اشک از
چشمانش جاری شده است. امیرمؤمنان(علیهالسلام) در حقّ وی رقّت کرد و با
دعا به درگاه الهی، او را به حالت انسانی برگرداند. ناگهان دیدند لباس وی
نیز به سوی او برگشت. آنگاه امیرمؤمنان(علیهالسلام) فرمود: آصف که
خداوند در باره او فرمود: ﴿قال الذی عنده علم من الکتاب… ﴾ وصّی سلیمان
بود. به نظر شما مقام سلیمان نزد خدا بالاتر است یا مقام پیامبر شما؟[۲]
در اینجا شخصی پرسید: با این همه قدرتی که شما دارید، در جنگ با معاویه،
چه نیازی به یاری انصار دارید؟ حضرتعلی(علیهالسلام) فرمود: من، تنها
برای اتمام حجّت، آنها را به یاری میطلبم؛ وگرنه اگر اذن دعا به من داده
شود و مجاز به استفاده از قدرت غیر عادی خود باشم، بین اجابت دعای من و
فرا رسیدن اجل معاویه، تأخیر نخواهد افتاد و بدون درنگ نابود خواهد شد:
فقیل: ما حاجتک إلی قتال معاویة إلی الأنصار؟ قال(علیهالسلام): «إنّما
أدعوا علی هؤلاء بثبوت الحجة و کمال المحنة و لو أذن لی فی الدعاء لما
تأخر».[۳]
بنابراین، فریاد «هل من ناصر ینصرنی» امامحسین(علیهالسلام) برای اتمام حجّت بوده است.
ب: امام(علیهالسلام) الگوی دیگران در تبلیغ و ترویج دین
است. اگر قرار باشد او در مواجهه با مشکلات، از قدرت غیرعادی استفاده کند
و موانع را از سر راه بردارد. دیگر نمیتواند الگوی دیگران باشد و
نمیتواند به دیگران بگوید: برای حفظ اسلام، از مرگ، تشنگی، زندان،
گرسنگی، شکنجه، اسارت و … نترسید؛ زیرا امّت خواهند گفت: چرا خودت ترسیدی
و با قدرت غیر عادی، این موانع را از راه خود برداشتی؟
ج. مقامهای بلندی که پروردگار متعال برای
ائمه(علیهمالسلام) مقدّر کرده بود، با تحمّل شهادت، شکنجه و… فعلیت پیدا
میکند. نه تنها حضرت ابوالفضل(علیهالسلام) با تحمّل شهادت، تشنگی و…
مغبوط شهدا شد: «إنّ للعباس عندالله عزّوجلّ منزلةً یغبطه بها جمیع
الشهداء یوم القیامة»[۱۰]، بلکه جایگاه رفیع امامحسین(علیهالسلام) در
میان سایر ائمه(علیهمالسلام) نیز ناشی از تحمّل مصائب کربلاست که موجب
به فعلیت رسیدن مقامهای مقدّر الهی برای آن حضرت شد.
منابع:
[۱] ـ سوره محمّدص، آیه ۴/
[۲] ـ در حقیقت، با این جمله فهماند که چون مقام
پیغمبراکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) از مقام سلیمان بالاتر است، مقام
وصّی او نیز باید بالاتر از مقام وصی سلیمان باشد.
[۳] ـ نورالثقلین، ج۴، ص۹۱، ح۷۸، ذیل آیه۴۰ سوره نمل، هرچند
که اثبات همه جزئیات اینگونه روایات با خبر واحد، دشوار است، لیکن
اثبات خطوط کلّی آن، که همان اثبات قدرت آن ذوات مقدس بر تکوین است، به
کمک آیات و روایات قطعی، بسیار آسان است.
دوشنبه 6/9/1391 - 0:59
اهل بیت
«آیتالله جاودان معتقد است که بسیاری از اسناد غدیر
خم توسط حاکمهایی که بغض و کینه به اهل بیت (ع) و تشیع داشتهاند،
نابود شده است و آنچه هماکنون در دسترس است فقط اندکی است که بواسطه آن
نیز میتوان جانشینی امیرالمؤمنین را اثبات کرد.»
صدای شیعه: از حادثه غدیر در تاریخ اسلام، تقریرها و گزارشهای متعددی
شده است، برخی از بُن بحث جانشینی در این حادثه را نفی کردهاند و بیان
کردهاند که دلیل اینکه پیامبر حدیث «من کنت مولا …. » را به زبان راند،
افتراها و دروغهایی بود که علیه علی ابن ابیطالب گفته میشد، لذا حضرت
ختمی مرتب برای دفع فتنه علیه ایشان در روز ۱۸ ذیحجه در میان مسلمانان گفت
«هر فرد من را دوست دارد، علی را باید دوست داشته باشد» ـ این گروه از
برادران اهل سنت هستند لغت «ولی» را به دوست معنا کردهاند ـ گروه دوم نیز
مدعیاند که پیامبر در روز غدیر جانشینی بعد از خود را به امر حق تعالی
به حضرت علی (ع) تفویض کرده است.
برای بررسی سندی این دو روایت تاریخی به سراغ بهترین شاگرد علامه عسگری ـ
او که به سخن خود علامه عسکری ادامه دهنده راهش خواهد بود ـ؛ یعنی
آیتالله جاودان رفتیم، قرار ملاقات را در کتابخانه منزلش که سراسر نور و
معنویت بود گذاشته بودیم؛ هماکنون مشروح این گفتوگو تقدیم میشود:
فارس: وضعیت اسناد واقعه غدیر چگونه است؟
- ما شیعیان عید غدیر را بزرگترین عید اسلامی میدانیم و اهل سنت نیز به
مبارک بودن این روز اذعان دارند زیرا روایاتی هم در خصوص عید غدیرخم در
مورد آیه «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ
نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ» است و همچنین روزه در این روز
برابر با ۶۰ سال را دارد و آن را در روایات اهلسنت هم داریم.
* هر یک حدیث غدیر از هزاران حدیث نابود شده حکایت دارد
اما باید بدانیم که در طول ۱۴۰۰ سال کسانی بر رأس قدرت کشورهای اسلامی و
در عالم اسلام بودند که نمیخواستند غدیر باشد و اگر اندکی ما سند در
میان روایات اهل سنت پیدا میکنیم نشانه یک کلاغی است که از چهل کلاغ
حکایت میکند و این یک حدیثی است که از هزاران حدیث سخن میگوید و بحث
نابودی اسناد و مدارک غدیر بحث مفصلی است که من گوشهای از آن را عرض
میکنم.
فارس: مثالهایی در این خصوص مطرح میفرمایید؟
- بله، طغرل سلجوقی اولین پادشاه سلجوقی ایران است که به تأیید خلیفه
عباسی به بغداد میرود و جزو کارهایی که از او نام برده شده است این است که
کتابخانه بزرگ، عظیم و بسیار ارزشمند شاپور اردشیر وزیر شیعهی آلعباس
را که در محله بین صورین بغداد تاسیس شده بود را میسوزاند. کتابخانه
شاپور بن اردشیر کتابخانهای است که عمده کتابهای آن برای مؤلفان علمای
جهان اسلام بوده است و با خط خودشان آن را نوشتهاند.
در اصل این است که ایشان چون در دوره سه خلیفه در دربار حضور داشته است،
از ثروت و قدرت برخوردار بود و مؤلفان بزرگی که در عالم شیعه وجود
داشتهاند نوشتههای خود را برای او میفرستند و به همین دلیل کتابخانهاش
بسیار بینظیر بوده است.
* فقط ۱۰۰ بار شتر کتابهای فقه حنفی کتابخانه ری
و اما مثال دوم، سلطان محمود غزنوی وقتی که ری را تصرف میکند، قبل از
او آلبویه یک فرقه شیعه است که حدود ۱۰۰ سال بر ایران حکومت کردهاند،
بنابراین کتابخانههای بزرگی را تشکیل داده بودند، او کتابخانه ری را
میسوزاند و فقط کتابهای فقه حنفی را از آن جدا میکند و فقط این کتابهای
فقه حنفی صد شتر بار بوده است. حال ببینید کل کتابهای این کتابخانه
چهقدر بوده است!
آنها تشیع را با کتابخانه را سوزاندهاند و خونشان را ریختهاند و آنها
را به دار آویختهاند و خانههایشان را بر سرشان خراب کردند تا این حرفها
نابود شود و به گوش دیگران نرسد.
فارس: در منابع اهل سنت هم حدیث «ثقلین» در حد تواتر بیان شده است؟
- آنچه امروز در دست ما است یک کلاغی است که از چهل کلاغ دیگر سخن
میگوید. داستان غدیر در فن علم روایتشناسی روایتش متواتر است که این را
متعدد از دانشمندان بزرگ اهلسنت گفتهاند؛ از جمله شمسالدین ذهبی ـ که
در رشته حدیث تاریخ رجال او از جمله همراهان و همکاران ابن تیمیه شناخته
میشده است و در تعصب در درجه اول قرار دارد ـ رسالهای دارد در خصوص
اثبات تواتر حدیث غدیر که اخیرا چاپ هم شده است.
باید گفت ذهبی که یک مخالف و متعصب است و پس باید دید دیگر این حدیث تا چه
حد سندیتش معتبر است و از بزرگان خود ما هم متعدد آن را بررسی کردهاند،
همچون کاری که میرحامدحسین در کتاب عقبات الانوار کرده بود و علامه
امینی نیز در کتاب الغدیر.
* داستانی مردی با نام عُلَی
در واقع در زمانهایی که کسی نام علی داشت نمیتوانست زندگی بکند گذر
چنین احادیث متواتری بسیار مهم است. در کتاب رجال اهلسنت مردی است که
نامش «علی» بود که به خاطر اینکه خطر جان و نابودی همه چیز داشت، او گفت
من «عُلَی» هستم. شما خود حدیث مفصل از این مجمل را بدانید که در همچنین
زمانی از حدیث غدیر خدا و اسنادش چگونه باقی مانده است.
البته هزار کار دیگر کردهاند تا معنایش را تخریب کردهاند، دلالت حدیث را
برایش اشکال وارد کردهاند. در هر صورت حدیث در دسترس است و نشانههایی
هم که در حدیث وجود دارد نشانههای همان چیزی است که ما میگوییم نه آن
چیزی که دیگران گفتهاند.
فارس: درصورت امکان واقعه تاریخی غدیر را بازخوانی کنید:
- سالی که پیامبر به حجةالوداع رفتند، سال دهم هجرت بود، ایشان اول سال
یازدهم در ماه صفر از دنیا رفته است البته به قول ما شیعیان و به قول اهل
سنت در ماه ربیع الاول در هر صورت شاید اختلاف نظر شیعه و سنی یک ماه هم
نمیشد، در این سفر حجةالوداع که در ذیالحجة سال دهم هجری است و پیامبر
میدانست که این آخرین باری است که به سفر میرود و فرموده بود که هر کس
میتواند به حج بیاید. از نظر زمانی پیامبر در سال نهم هم میتوانست این
کار را انجام دهد که شاید این هم یک دلیل است که کاری که ما میخواهیم
انجام دهیم هر چه قدر به پایان عمر نزدیکتر باشد بهتر است و در هر صورت
گفتهاند از شهر مدینه ۵۰۰۰ نفر همراه پیامبر آمدند و این هم به خاطر مریضی
بود که در شهر مدینه افتاده بود و اکثر مسلمانها از پا افتاده بودند و
به همین خاطر فقط ۵ هزار نفر همراه پیامبر رفته بودند در هر صورت
مسلمانها جمع شدند و پس از محرِم شدن در مسجد شجره حرکت کردند که همه
جزئیات هم در خصوص زمان و روز حرکت گفته شده است و همه منازل سفر هم گفته
شده است. ۴ روز مانده به آخر ماه (۲۶ ذیقعده) محرِم شدند تا به مکه
رسیدند و حج را در عموم مردم انجام داد تا جزئیترین کارها را به عموم
مردم یاد دهد و آنجا بود که حج و عمره را با هم انجام دادند چرا که در
جاهلیت حج را از عمره جدا کرده بودند و در آن موقع میگفتند این کار «من
افجر الفجور» است و با پیامبر بسیار سخت مقابله کردند تا خلاف دستور
جاهلی کاری انجام ندهد اما ایشان دستور داشتند که حج ابراهیمی را انجام
دهد و وقتی از ایشان سوال شد که آیا این کار شما فقط برای امسال بود یا
برای همیشه دستهایش را هم در هم فشردند و فرمودند:«ابدالابد دخل الحج
فیالعمره».
حضرت علی (علیهالسلام) در سفر حج بودند که یارانشان را در وسط راه
گذاشتند و با سرعت آمدند و محرم شدند و نیت کردند و آمدند که پیامبر (ص) از
ایشان پرسید چه نیتی کردید و ایشان فرمود من نیت کردم همانی را انجام
میدهم که پیامبر نیت آن را کرده است و این چنین بود که حضرت علی _ سلام
الله علیه_ هم به آنها پیوست و به همراه پیامبر حج را انجام دادند.
اما در هر صورت روز نهم ذیالحجة مسئله ولایت به پیامبر نازل شد. جبرئیل
به محضر پیامبر وارد شد و دستور داد که شما باید مسئله ولایت را ابلاغ
کنید. پیامبر از روز نهم تا روز هجدهم مسئله را به تاخیر انداخت.
این تاخیر بسیار حکیمانه بود؛ مثل همه کارهای پیامبر که حکیمانه بود چون
در این فاصله منافقینی که همراه پیامبر بودند میتوانستند خیلی کارها
انجام دهند.
هم چون منافقینی که در غزوه تبوک بودند که خود اهلسنت نقل میکنند که
منافقینی بودند که حضرت از غزوه تبوک که برمیگشتند در گردنهای کمین کرده
بودند تا شتر پیامبر را برمانند و ایشان از کوه پرت شود و کشته شود که با
تهمیدات خداوند پیامبر (ص) نجات پیدا کردند.
و خلاصه میخواهیم بگوییم که در جمع اطرافیان پیامبر (ص) افرادی بودند که
در فاصله نهم تا هجدهم میتوانستند تخریب کنند آنچه پیامبر –که درود خدا
بر او و خاندان پاکش باد- گفتهاند و اینهایی هم که اطراف پیامبر هستند از
همه اطراف جزیرةالعرب آمدهاند. تفاوت اینجاست که مردم مدینه پختهاند و
پای درس پیامبر سالهای زیادی را گذراندهاند اما مردم بیابانهای
عربستان، اعراب بدوی جزیرةالعرب اینها از اسلام اندکی بیش نمیدانند و
این جا هم آمدند و پیامبر آینده اسلام را برایشان گفت و این افراد فرصت
داشتند که تخریب کنند و پیامبر برای اینکه این اتفاق نیفتند این کار را
به تاخیر انداخت تا روز هیجدهم. که به تدریج از هم جدا میشدند و در
دسترس منافقان قرار نداشتند که آنها را تخریب کنند و آیهای که در آن
دستور مستقیم ابلاغ آمده روز هجدهم نازل شد.
آیهای که میفرماید: «یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ
إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ
وَاللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ» پیامبر از مال و جان نمیترسید و در
طول ۲۳ سال ثابت کرده بود که از مال و جانش نمیترسد و این چیزها ایشان را
از کارش بازنمیدارشت و ترس پیامبر (ص) ترس از دینش بود و اینها اینقدر
نقشه داشتند و آرزوی آینده را داشتند که حتی حاضر بودند از همه چیز
بگذرند و در اصل نبوت پیامبر و اصل توحید تشکیک به وجود آورند. این مردم
هم که ساده هستند و تعلیمات کافی ندیدهاند این تشکیکات در آنها تاثیر
میگذاشت و این اولین حادثهای بود که پیامبر (ص) هیچ مخالفی را در
مقابل خود ندید و وقتی خدا فرمود َاللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ دیگر
شکی نبود و کلام خداوند به سلامت به مردم رسید؛ هر چند بعدها کارهای
بسیاری انجام دادند ولی آن روز هیچ اتفاقی نیفتاد.
بنابراین این فاصلهای که از نهم تا هجدهم افتاد، حکیمانه بود، وظیفه
پیامبر این بود که حرف را سالم برساند و بعدش هر چه میشد وظیفه خود مردم
بود و آنها بودند که باید درست بشنوند و درست عمل کنند.
مطلبی که در غدیر خم پیامبر فرمود بسیار مهم بود که در تاریخ آمده است که
روز بسیار گرمی بود و در اصطلاح حجیر بود و نزدیک ساعت ۱۰ بود که پیامبر
پیاده شدند و دستور دادند تا همه برگردند و بقیه سریعتر بیایند و تا
برگشتند ساعت ۱۲ شد و نماز را در زیر سایه چند تا درختی که آنجا بود،
خواندند و خیلی جمعیت بود حدود ۱۰۰ هزار نفر و حتی بیشتر ماندند و حتی فرض
این سختی کار و گرمی هوا بسیار مشکلی بود که البته برکه آبی هم بود که
نمیدانیم در آن روز این برکه آب داشته است و یا خیر. که ما میگوییم غدیر
یعنی برکه در نهایت بعد از نماز کوهانهای شتر را گذاشتند و پیامبر
رفتند بالا و حرف خودشان را زدند.
* فارس: در خصوص فرمایشهای پیامبر در آن روز کمی برایمان توضیح میدهید:
- احسنت، اما در مورد صحبتهایی که آن روز شد پیامبر در آن روز دو فرمایش
داشتند؛ یک اینکه فرمودند: «انی تارکم فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی»
که یعنی من بجای خودم دو چیز را جایگزین میگذارم؛ کتاب خدا و عترتم که
به غیر از اینجا پیامبر در جاهای متعددی این حرف را زدهاند و حدیث
متواتری است و حداقل من در ۴ جا دیدهام که ایشان این را فرموده است که من
به عنوان دلایل و وسایل هدایت اینها را به جا میگذارم که اگر به این دو
چنگ بزنید هیچ وقت گمراه نمیشوید چون اینها دلایل هدایت هستند.
دقت کنیم در اینجا بر مرجعیت دینی و هدایتی اهلبیت_ علیهم السلام_ تاکید
شده است که در روز آخر عمرشان هم این را تاکید کردند که برای امروز هم
هست.
ما امروز برای دریافت اسلام و هدایت چه باید کنیم باید به کتاب خدا و عترت
پیامبر-که درود خدا بر آنها باد- مراجعه کنیم. هر کس به عترت مراجعه
کرده و دینش را از او و کتاب خدا گرفته هدایت شده است ولی اگر کسی دم از
اسلام بزند و طبق دستور پیامبر راه خودش را از اهل بیت و کتاب خدا نگرفته
باشد ادعایی بیش ندارد.
همیشه دقت کنید پیامبر (ص) در روز غدیر خم، ولی امر را برای بعد از خودش
مشخص فرمود و گفت که ولی امر بعد از من کیست. ایشان فرمودند: آیا من از
شما نسبت به شما ولایت بیشتری ندارم. اختیار من در مورد شما از اختیار شما
در مورد خودت بیشتر نیست. مثلا شما امروز صبح میخواهید ساعت ۸ صبحانه
بخورید و ساعت ۹ به سر کار بروید اگر من گفتم که باید ساعت ۷ بخوری و ساعت ۸
بروی باید این کار را بکنی. حال اگر تو دوست نداری به جنگ بروی و من
گفتم که باید به میدان جنگ بروی و تو باید به میدان جنگ بروی.
* فارس: اهل سنت در نقل تاریخی حدیث غدیر دارند که حضرت علی (ع)در آن
سال به جنگ رفته بودند و بدون جنگ؛ فتحی را انجام دادند که در این صورت
غنائم باید برای خود پیامبر-صل الله علیه و آله و سلم- میشد و در تاریخ
نقل است که حضرت در هنگام نزدیکی به مکه از آن اموال استفاده کرده و لباس
نو بر تن میکنند که شکایت مردم را ناشی میشوند و پیامبر برای سر و
سامان دادن به آن حدیث غدیر را میفرمایند.
- خوب این توجیهی است! انسان باید عاقل باشد که وقتی این حرف را نگاه
کند آنچه این اثر در مورد غدیر نقل کرده وقتی آنها خبر آورند و اظهار
نارضایتی کردند پیامبر جواب آنها همان موقع رو در رو داد و تمام شد.
نقل است که ایشان یارهایشان را گذاشتند و آمدند و یاران نیز از همین اموال
که همراهشان بود برداشتند و تنشان کردند. چون بالاخره آنها رسم نداشتند
که لباس را بشورند. آنقدر میپوشیدند تا پوستش بریزد و دیگر قابل پوشیدن
نباشد و وسایل هم در اختیار نداشتند که پیراهنی بشورند و اگر ماهی یک بار
هم میشستند خیلی بود است.
غذای اعیانی و پادشاهان آنها نان خالی است. در جنگ بدر که پیامبر – صل
الله علیه و آله- دستور دادند به اسیران خوش رفتار کنید؛ نان دادند به اسرا
و خودشان خرما خوردند.
نان غذای سلطنتی بود. وسیله در اختیار نبود. حال شما بینید یک لباس دو ماه
است که در سفر بر تنش دارد و حال از این غنائم برداشتند و تنشان کردند.
امیرالمومنین –علیه السلام- وقتی دیدند خیلی ناراحت شدند و اوقاتشان تلخ
شد و فرمودند اینها را باید به دست پیامبر میدادید و ایشان تقسیم
میکردند و به آنها گفتند که لباسها را از تنشان در بیاورید. خوب آنها هم
ناراحت شدند و اوقاتشان تلخ شد.
نقلهای دیگری هم هست که میگویند. خالد که همراه آنها بود یکی از رفقایش
را فرستاد نزد رسول خدا (ص) برای شکایت و فکر میکرد که فرصتی پیش آمده
تا علی علیهالسلام را از چشم پیامبر بیندازد.
وقتی به پیامبر (ص) گفت، ایشان رو برگرداندند و او دوباره آن طرف رفت و
به پیامبر گفت و ایشان دوباره رو برگرداند و وقتی برای بار سوم گفت پیامبر
تشر زد و فرمود: « علی ولیکم بعدی» و این همان چیزی است که ایشان در غدیر
خم فرمود که یعنی حرف زیادی نزن تو در برابر ولی امر خود هستی و هرچه او
گفت باید اطاعت کنی.
اینها میخواهند بگویند پیامبر ۱۰۰ هزار نفر یا بیشتر را دور خودش جمع کرد
در یک بیابان گرم و داغ که هیچ سایهای هم نبود و آنها در زیر سایه کوچک
شتر مینشستند تا نسوزند. پاهایشان را از بس داغ بود با لباسهایشان
میبستند. خوب پیامبر –که درود خدا بر او و خاندان پاکش باد- در این مکان
بنشاند و بگوید علی(ع) را دوست داشته باشید.
کتاب البدایه والنهایه ابن کثیر در جواب این موضوع کافی است. پیامبر(ص)
جواب این افراد را در همان جا به شکل خیلی سخت فرمود و کار تمام شد و آیا
واقعا میشود گفت: پیامبر ۱۰، ۱۵ روز گذاشت بگذرد بعد وسط بیابان آنها را
نگهداشت تا این را بگوید. خوب معقول نیست همان استاد و کسی که این سخن
را میگوید اگر با هم بیایند و این کتاب ابن اثیر را بخواند و انصاف
داشته باشد میبیند که این فقط یک توجیه است.
پیامبر در مقدمه حدیث غدیر میفرماید: «الست اولی بکم منانفسکم» که البته
این در نقلها سوالی است و بعد فرمود: «من کنت مولی فهذا علی مولاه» خوب
این چه ربطی دارد به حرفی که آنها زدند.
—————————————
گفتوگو از ابوالفضل عنابستانی
دوشنبه 6/9/1391 - 0:59
اهل بیت
«ظلومترین فرد هستی حضرت علی است. “أَوَّلُ مَظْلُوم ”
ببین مردم دو تا شاهد داشته باشند، در دادگستری حقشان را میگیرند. حضرت
امیر تقریباً صد هزار تا شاهد در غدیر خم داشت و نتوانست حقش را بگیرد.
کسی با دو شاهد حقش را میگیرد. با صد هزار شاهد نتوانست حقش را بگیرد.
آخر یک قهرمان، قهرمان عرب و عجم، در خانه نشسته مثلاً زنش کتک میخورد.
آنوقت باید همینطور نگاه کند. آن هم چه زنی! زن حامله! دختر پیغمبر!
روبروی علی و روبروی بچهها! خیلی سخت است. خیلی سخت است.در همهی چیزها،
در ایثار، اخلاص، قضاوت، نماز، کمک به فقرا، امری در قرآن نیست مگر اینکه
امیرالمؤمنین به آن عمل کرد. حتی یک آیههایی هست، روی کرهی زمین فقط خود
علی به آن عمل کرده است. نه قبل از حضرت امیر کسی به آن عمل کرد، نه بعد
از حضرت امیر. میآمدند تنگ گوش پیامبر، تنگ گوشی نجوا میکردند. پچ پچ
میکردند. این میرفت، او میرفت، این میآمد. پیغمبر خسته شد. “وَ
إِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظیمٍ ” (قلم/۴) آیه نازل شد هرکس میخواهد با
پیغمبر خصوصی ملاقات کند، یک درهم صدقه بدهد. تا دیدند پولی شد و بلیطی
شد، فرار کردند.»حجتالاسلام والمسلمین محسن
قرائتی از مفسران قرآن و از مبلغان موفق اسلامی، بیش از ۳۰ سال است که به
تدریس علوم و معارف قرآنی با زبانی شیرین و همهفهم میپردازد. برنامه
تلویزیونی حجتالاسلام قرائتی با عنوان «درسهایی از قرآن» پنجشنبه هر هفته
پس از خبر ساعت ۱۹ از شبکه اول سیما پخش میشود که تکرار آن روزهای جمعه
ساعت ۱۴:۳۰ از شبکه سیمای قرآن مشاهده است. با توجه به استقبال فراوان
مخاطبان از برنامه «درسهایی از قرآن»، متن کامل هر برنامه را که توسط
پایگاه اینترنتی آن منتشر میشود؛ برای استفاده علاقهمندان قرار میدهیم.
متن کامل سخنان حجتالاسلام قرائتی با موضوع «امام علی (ع) و زیارت
امینالله» در بخش اول آن در تاریخ ۲۷ آبانماه ۱۳۸۹ پخش شد و بخش دوم آن
امشب از شبکه اول سیما پخش میشود، در پی میآید: بسم الله الرحمن الرحیم
الهی انطقنی بالهدی والهمنی التقوی بحث ما چون پخشش زمانی است که با عید
غدیر مناسبت دارد، من هم در این سی سال سی تا غدیر با بیانهای مختلف گفتم،
امسال فکر کردیم چه بگوییم؟ فکر کردیم که یکی از زیارتهای امیرالمؤمنین
به نام زیارت «امینالله» را تحلیل کنیم. ما طبق قرآن معتقد هستیم ائمه ما
زنده هستند، شهید زنده است و به زنده که سلام میکنی قرآن میگوید:
«فَحَیُّوا بِأَحْسَن» (نساء/۸۶) او جوابی گرمتر میدهد. پس شما هم از
همینجا یک سلامی به امیرالمؤمنین بدهید؛ «السلام علیک یا امیرالمؤمنین،
السلام علیک یا امین الله فی ارضه». میخواهم زیارت امینالله را تحلیل
کنم. آن مقداری که من اطلاع دارم. پس موضوع: زیارت امیرالمؤمنین (ع)، زیارت
امینالله. * «امیرالمؤمنین» عنوان مخصوص امام علی (ع) یک نکته بگویم.
بعضیها مینویسند: امیرالمؤمنین (ع). در حالی که حدیث داریم اگر کسی
بنویسد: (علیه السلام) تا مادامی که این کلمه روی کاغذ است برایش ثواب
مینویسند. چرا خودمان را محروم میکنیم؟ امیرالمؤمنین هم لقبی است که
منحصر به شخص حضرت علی است. زیارت امینالله هم یک صفحه تقریباً بیشتر نیست
و در میان همه زیارتنامهها به قول علامه مجلسی (ره) «اصح» یعنی
صحیحترین و به قول شیخ عباس قمی (ره) در مفاتیحالجنان «در نهایت اعتبار»
است. یعنی خیلی زیارت قوی است. امتیاز زیارت امینالله این است که برای هر
امامی هر زمانی میشود خواند. یعنی در هر زمان برای هر امام، بهترین زیارت،
در عین حال خیلی کوتاه و یک صفحه. و این زیارت خیلی حرف دارد. اولین
جملهاش این است که میگوییم: «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَمِینَ الله»، شما
امین خدا هستید. آدم وقتی در مقابل امیرالمؤمنین میایستد، میگوید: یا
امیرالمؤمنین من در حد یک بزغاله، امین نیستم. اگر یک بزغاله به من بدهند،
بگویند: تقسیم کن، کبابیاش را برای خودم برمیدارم. یعنی من در تقسیم یک
بزغاله امانت ندارم. یک چیزی به من بسپارند، بگویند: این ماشین را بگیر.
بتوانیم از این ماشین سوء استفاده کنیم، سوء استفاده میکنیم. یک خانه به
ما دادند، بگویند: در آن بخواب تا ما دو سه روزی برگردیم، از این خانهی
خالی سوء استفاده میکنیم. یک موتوری گیر ما بیاید، از آن سوء استفاده
میکنیم. ولی شما چه؟ امینالله! در وحی امین هستید. در افکار الهی امین
هستید. در بیتالمال امین هستید. در مقام امین هستید. سوء استفاده
نمیکنید. این قصهی گردنبند را شنیدید. باز هم بشنوید. * امین بودن،
ویژگی لازم حاکم اسلامی دختر علیبن ابیطالب نزد خزینهدار آمد. گفت: عید
قربان یا عید فطر است. این گردنبند را به من بده شب عید من گردن کنم. خودم
هم ضامن میشوم. تو هم ضامن شو که اگر گم شد من ضامن هستم. حضرت دید
گردنبند گردن دخترش است. گفت: از کجا آوردی؟ گفت: عاریه کردم ولی ضامن
هستم، هم خودم و هم مثلاً خزینهدار. فرمود: همه زنهای مدینه یک چنین
گردنبندی دارند؟ فرمود: نه! گفت: تو هم برگردان. خزینهدار را خواست. گفت:
آقا دختر علی است. ضامن است. من که به او نبخشیدم. برای یک ساعت، دو ساعت.
فرمود: دختر علی با بقیه فرق نمیکند. یک بار قنبر از بیتالمال مقداری طلا
و نقره آورد. حضرت فرمود: چرا خانهی من آوردی؟ اینها را ببرید و بفروشید و
به فقرا بدهید. الله اکبر! اموالی بود. غذا و گندمی، چیزی بود در ظرفهایی
بود، حضرت برای اینکه تقسیم کار بکند، کوفه را به هفت منطقه تقسیم کرده
بود. برای هر منطقه یک سرگروه. سرگروهها آمدند. انبار را بر هفت تقسیم
کرد. به سرگروهها داد گفت: بروید تقسیم کنید. وقتی میخواست برود، دید در
یکی از این ظرفها یک قطعه نان است، اضافه. دوباره هفت نفر را خواست. این
نان را تقسیم بر هفت کرد. بعد هم دو رکعت نماز خواند. شما نگاه کنید الآن
با بیتالمال چه میشود؟ ما همینطور میگوییم: «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا
أَمِینَ الله»، سلام بر تو ای کسی که امین هستی! بله، خوب این را میگوییم:
رد شویم. امین هستی یعنی چه؟ یک حرفی را میزنند، میگویند: نگو. صد جا
میگویی. یک عکسی را از کسی دارد. آبرویش را میریزد. چرا منتشر میکنی؟
مگر تو امین نیستی؟ مگر تو امین نیستی؟ اینها مسائل مهمی است که ما باید در
امانت یک مقداری دقت کنیم. صاحب مفاتیح «حاج شیخ عباس قمی»، کتابی را قرض
کرده بود. این وسط که مطالعه میکرد از دنیا رفت. شب به خواب پسرش آمد، که
من این کتاب را از فلانی گرفتم. یادم رفت یعنی نتوانستم به او بدهم. برو
کتابخانه، علامت این کتاب این است؛ مثلاً جلدش چنین و چنان است. با این
نشانیها بردار و به صاحبش بده. پسرش گفت: من رفتم کتاب را پیدا کردم. طبق
خوابی که از پدرم دیده بودم، داشتم میرفتم به او بدهم. لب در خانه پایم
پیچ خورد، افتادم و کتاب زخمی شد. یک خرده فوتش کردم و تمیزش کردم و رفتم
به صاحبش دادم. دوباره پدرم به خوابم آمد. گفت: کتاب، لب در افتاد زخمی شد.
برو یا پولش را بده. یا عذرخواهی کن. امینالله! شما امین هستید بر اسرار،
بر اموال، بر منصب، جالب این است که آن گردنبند را فرمود: همین امروز!
فردا نه! همین امروز برگردان. «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَمِیرالمؤمنین»،
که گفتیم امیرالمؤمنین خاص حضرت علی است. «أَشْهَدُ أَنَّکَ جَاهَدْتَ فِی
اللَّهِ حَقَّ جِهَادِه» من یک بحثی دارم. یک صلواتی بفرستید. * گذشت از
همه چیز در راه خدا حدود ۳۰ مورد گذشت داریم. گذشت از جان، گذشت از مال،
گذشت از عنوان، گذشت از فرزند، گذشت از همسر، گذشت از آبرو، گذشت از خواب،
از رفاه، از شهوت، گذشت از وطن، از ثروت، گذشت از حمد و ثنا، گذشت از
فامیل، گذشت از انتقام، گذشت از شکم، گذشت از سرزنش، گذشت از شکنجه و اذیت،
گذشت از دوست، گذشت از دشمن، گذشت از تهمت، گذشت از هیجانها، گذشت از
افتخار، گذشت از فتنهها و تفرقهها، اینها را همه نوشتم. گذشت از نفس،
گذشت از بلند پروازی و … تمام اینها هم آیه و حدیث دارد. امیرالمؤمنین از
همه چیز گذشت. خودتان میدانید. من فقط اشاره میکنم. وقتی به خانهی
پیغمبر ریختند، پیغمبر را بکشند، حضرت علی جای او خوابید. یعنی گذشت از
جان. حضرت زهرا شهید شد، یعنی گذشت از همسر. بچههایش شهید شدند، گذشت از
فرزند. از شکم گذشت، سیر نخورد. از وطن گذشت، هجرت کرد. از دشمن گذشت، آب
دهان به او پرت کردند رفت قدم زد که هیجانی نشود. در عمرمان از چه چیزی
گذشتیم؟ یک کاغذ بردارید بنویسید، تا به حال از چه گذشتهاید؟ یکبار شده
عصبانی شوید، فحش ندهید؟ آقا غیبت تو را کردند. حلال است. غلط کرده! بابا!
او را ببخش. غیبت کرده که کرده دیگر. حالا همین که آمده به شما میگوید:
غیبت کردم دیگر او را ببخش. گذشت از خواب. ما نماز صبحمان در مساجد خلوت
است. از خواب دل نمیکنیم. پدر آمد بچهاش را صدا زد گفت: بلند شو، آفتاب
درآمد. گفت: من خوابم میآید. بلکه خورشید دلش بخواهد سحر دربیاید. من
میخواهم بخوابم. گذشت از خواب. یک شکل را در خیابان میبینیم حاضر نیستیم
دل بکنیم. همینطور نگاهش میکنیم تا در جوی بیافتیم. (خنده حضار) یعنی از
یک نگاه نمیگذریم. از شکم نمیگذریم. غذا خوشمزه باشد میخوریم، «حَتَّى
إِذَا بَلَغَتِ الْحُلْقُوم» در عمرمان از چه چیزی گذشتیم؟ «أَشْهَدُ
أَنَّکَ جَاهَدْتَ فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِه» * دقت در تقسیم بیتالمال
حضرت امیر(ع) بیتالمال را تقسیم میکرد. شخصی به نام عاصم یک پیرمردی
بود. از کار افتاده بود. عیالوار بود. آمد گفت: آقا خرج من سنگین است.
بیتالمال هم که شما دستتان است. یک چیزی به ما بده. حضرت فرمود: به خدا
قسم، این اموال را نه من جان کندهام پیدا کردم و نه به من ارث رسیده است.
اینها امانت است و من نگهدار آن هستم. نمیتوانم یک ریال از این پول را به
تو بدهم. بعد فرمود: مردم! پیرمرد است، عیالوار است، از کار افتاده است.
کمکش کنید. شما کمکش بکنید. الآن مقام معظم رهبری، افرادی میآیند مثلاً
خمس به او بدهند. میگویند: آقا این خمس سهم امام است. ولی فلانی هم خیلی
فقیر است. چنین و چنان است. فرض کنید مثلاً دو میلیون سهم امام برده، آنوقت
ناله میکند، فلانی فقیر است، فقیر است. چنین و چنان است. میگوید: این
پول موردش این نیست که تو میگویی. اگر فقیر است، مثلاً به کمیتهی امداد
معرفیاش میکند. به یکجایی و میگوید: از آنجا به او بدهید. این پول را
نمیتوانم به شما بدهم. امیرالمؤمنین فرمود: مردم! این پیرمرد است و از کار
افتاده است. فقیر است. کمکش بکنید اما من نمیتوانم از این کمک کنم. اگر
گفتند: شکر وقف عاشورا است. شما تاسوعا حق نداری شربت بدهی. احتیاطش این
است. اگر پول دادیم به یک جایی که مثلاً فیزیک بخوانیم. استاد شیمی
نمیتواند این را بگیرد. پول دادیم برای اینکه لیسانس شویم. میشود با این
پول مثلاً کار دیگری کرد؟ من پول دادم برای این کار. مُهر این مسجد را در
مسجد دیگری نماز بخوانی باطل است. خودکار بانک ملی را بانک صادرات ببری،
تخلف اداری حساب میشود. هرچیزی همان که گفتم. حالا یا حق، یا باطل. یک کسی
در مشهد وقف کرده که روز تولد امام حسین، انواع میوههایی که پیدا میشود
بخرید، به پولدارترین آدمهای مشهد بدهید بخورند. حالا گاهی هم تابستان،
مشهد… ۲۰ رقم میوه! میگوید: باید بیست رقم را بخرید، بعد هم نگاه کنید در
مشهد پولدارترین آدمها چه کسانی هستند؟ نوشتند به حضرت امام که بابا یک
چنین وقفی است. فرمود: هرطور وقف کرده، همانطور عمل کنید. این لابد یک چیزی
در ذهنش بوده میخواسته پولدارها هم به اسم امام حسین یک شکمی از عزا
دربیاورند. نیتش این بوده. نمیشود گفت: بابا حالا اینجا دارد، به کس دیگری
بدهیم. “أَشْهَدُ أَنَّکَ جَاهَدْتَ فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِه ” جهاد
کردی. در جنگ احد قهرمان، در جنگ بدر قهرمان. در جنگ احزاب قهرمان. در جنگ
خیبر قهرمان. در جنگ حنین قهرمان. در جنگ ذات الثلاثه، در جنگ با یهودیان
بنی نظیر، بنی مصطلق، در جنگ جمل، صفین، نهروان، اینها را بخواهیم یکی یکی
بگوییم شاید حوصلهی شما نرسد. در همهی جبههها نفر اول. “أَشْهَدُ
أَنَّکَ جَاهَدْتَ فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِه “. * صبر و پایداری امام
علی علیهالسلام در مشکلات “وَ عَمِلْتَ بِکِتَابِه ” به قرآن عمل کردی.
اگر بحث ایمان بود، اول کسی هستی که ایمان آوردی. اگر بحث هجرت بود، هجرت
کردی. اگر اذیت بود. صبر کردی. “وَ بَشِّرِ الصَّابِرینَ ” (بقره/۱۵۵) حضرت
علی(ع) امیرالمؤمنین فرمود: ۲۵ سال صبر کردم، مثل کسی که تیغ در چشمش و
استخوان در گلویش است. مظلومترین فرد هستی حضرت علی است. “أَوَّلُ
مَظْلُوم ” ببین مردم دو تا شاهد داشته باشند، در دادگستری حقشان را
میگیرند. حضرت امیر تقریباً صد هزار تا شاهد در غدیر خم داشت و نتوانست
حقش را بگیرد. کسی با دو شاهد حقش را میگیرد. با صد هزار شاهد نتوانست حقش
را بگیرد. آخر یک قهرمان، قهرمان عرب و عجم، در خانه نشسته مثلاً زنش کتک
میخورد. آنوقت باید همینطور نگاه کند. آن هم چه زنی! زن حامله! دختر
پیغمبر! روبروی علی و روبروی بچهها! خیلی سخت است. خیلی سخت است.در همهی
چیزها، در ایثار، اخلاص، قضاوت، نماز، کمک به فقرا، امری در قرآن نیست مگر
اینکه امیرالمؤمنین به آن عمل کرد. حتی یک آیههایی هست، روی کرهی زمین
فقط خود علی به آن عمل کرده است. نه قبل از حضرت امیر کسی به آن عمل کرد،
نه بعد از حضرت امیر. میآمدند تنگ گوش پیامبر، تنگ گوشی نجوا میکردند. پچ
پچ میکردند. این میرفت، او میرفت، این میآمد. پیغمبر خسته شد. “وَ
إِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظیمٍ ” (قلم/۴) آیه نازل شد هرکس میخواهد با
پیغمبر خصوصی ملاقات کند، یک درهم صدقه بدهد. تا دیدند پولی شد و بلیطی شد،
فرار کردند. گفتند: غرض عرض سلام بود. بعضیها هستند آخوند مفت میبینند
میگویند: استخاره کن. (خنده حضار) خوب پیغمبر مفت است، تنگ گوشی! تا آیه
نازل شد هرکس میخواهد در گوشی با پیغمبر صحبت کند، صدقه بدهد. تا دیدند
پولی شد فرار کردند. حضرت امیر هر وقت سؤال داشت میرفت یک درهم میداد، یک
سؤال میکرد. دومرتبه یک سؤال دیگر پیش میآمد باز میرفت یک درهم میداد.
چند بار مرتب درهم داد، آیه نازل شد، که آن حکم فسخ شد. من میخواستم
امتحان کنم. ببینم شما عاشق علم هستید؟ یا عاشق علم نیستید. فقط یکنفر بود
که پول داد و درس خواند. البته حالا دانشگاه آزاد هم هست. دانشگاه پیام… آن
هم پول میگیرد؟ دیگر غیر انتفاعی… الآن که دیگر خیلی جاها پولی شده است.
تنها آیهای که، آیه نازل شده “أَ أَشْفَقْتُمْ ” ترسیدید! “أَنْ
تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواکُمْ صَدَقات ” (مجادله/۱۳) ترسیدید که
وقتی میخواهید با پیغمبر نجوا کنید شکم یک فقیری را هم سیر کنید. *
رسیدگی به محرومان به صورت ناشناس “وَ عَمِلْتَ بِکِتَابِه ” یا علی، به
همهی دستورات قرآن عمل کردی. “یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّیْلِ وَ
النَّهار ” (بقره/۲۷۴) جالب هم این است که حضرت علی صورتش را میپوشاند و
فقط چشمهایش بیرون بود. که مردم شکمشان سیر شود و بله قربانگو هم بار
نیایند. آخر گاهی وقتها آدم یک کمکی میکند و بعد هم اسمش را مینویسد. که
اینجانب محسن قرائتی این سطل زباله را وقف این خیابان کرد. بر پدر و مادر
کسی که ته سیگار بیاندازد لعنت! (خنده حضار) هم اسمش را مینویسد، هم به
همه مردم فحش میدهد. چه خبر است؟ یک سطل زباله وقف این خیابان کرده است.
خوبیاش این است که اگر وقف میکنیم ننویسیم. اگر ننویسیم میماند. بنویسیم
پاک میشود. بنویسیم پاک میشود. یک مسابقهی قرآنی بود. یک تاجری جوایزش
را داد. گفتند: اجازه میدهید در روزنامه بنویسیم؟ گفت: شما بنویسید خدا
پاک خواهد کرد. ما یک وقتی دیدیم جمکران دانشجوها و دبیرستانیها، نسل نو
جمکران می آیند و هوای قم داغ و آب قم شور و … از جمکران خاطرهی خوشی در
ذهن بچهها نمیماند. فکر کردیم یک سالن بسازیم، کنار مسجد جمکران که
اینهایی که از راه دور میآیند در این سالن یک آبی به صورتشان بریزند. یک
چای، شربتی بخورند. یک خرده مثل سر حمام آماده شوند و بعد در حمام بروند.
یک سالن بسازیم. شخصی آمد، شش، هفت میلیارد تومان خرج کرد. یک جایی ساخت که
حدود هشتصد تا دانشجو جا دارد. الآن بهترین ساختمان، یا از بهترین
ساختمانهای استان قم آنجاست. در این چند ماه بالای صد هزار دانشجو آمده و
رفته است. و بانی هم خودش را به ما معرفی نکرد. با اینکه مؤسس این حرکت من
بودم. با اینکه من مؤسس بودم، به آن رابط گفته بود من راضی نیستم قرائتی
بداند من چه کسی هستم. هفت میلیون تومان برای امام زمان(ع) خرج کرد. نه
خمس، نه سهم امام، نه پول دولت. هفت میلیون… میلیارد… گفتم میلیون؟ هفت
میلیارد. هفت میلیارد خرج کرد و اسمش را به من نگفت. و آدمهایی هستند که
اگر اسمشان را نگویی ناراحت میشوند. من دو تا آدم سراغ دارم. یک آدم سراغ
دارم که بیست سال است به من کمک میکند. هروقت وقت داشت. گاهی هم نمیتواند
کمک کند. اگر وقت داشته باشد، مثلاً به او میگویم یک چنین بحثی دارم کمک
میکند. یکبار من اسمش را در تلویزیون بردم، شب تا صبح از غصه خوابش نبرد.
گفتم: فلانی به من کمک کرده است. آدم هم هست یک حدیث در مکه به من گفت؛ من
در تلویزیون گفتم، گفتم: یکی از آقایان در مکه گفت. گفت: چرا نگفتی آن آقا
که بود؟ باید بگویی من بودم. یعنی آدم هست که اگر یک حدیث بگوید، توقع دارد
تمام ایران اسمش را بشنوند. آدم هم هست بیست سال کار میکند، و میگوید:
نمیخواهم. حالا حضرت عباسی اگر به ما مدرک ندهند، درس میخوانیم؟ بگویند:
استاد استاد است. شما هم شاگرد هستی. درستان را بخوانید. اما مدرک نیست. ما
گاهی هم که سراغ قرآن میآییم برای پایان نامه است. من خیلی ناراحت میشوم
از بعضی از دوستان. میآیند میگویند: حاج آقا! ما میخواهیم یک پایان
نامه برای فوق لیسانس و دکترا بنویسیم. یک موضوع قرآنی بگو تحقیق کنیم.
نگاهش میکنم میگویم: در عمرت سراغ قرآن نیامدی. حالا هم که آمدی برای
خودت آمدی. برای پایان نامهات آمدی. کار نداری که خالق چه گفته است.
وظیفهات چیست؟ نمیخواهی با نور قرآن منوّر شوی؟ نمیخواهی با قرآن هدایت
شوی. “ذلِکَ الْکِتابُ… هُدى لِلْمُتَّقین ” (بقره/۲) گفته: “هُدی ” شما
“ذلک الکتاب ” پایان نامهات! دیگر “هُدی ” نیست. برای هدایت، برای نور
نیامدی. ما خط را گم کردیم. و روز به روز هم بر گمشدهها اضافه میشود.
بدون پول کار نمیکنیم. مثل بعضی از مردهشورهای قدیم. که اگر مرده چاق
است، کیلویی میشویند. اگر بلند است متری میشویند. بچه را عددی میشویند.
اگر پایان نامه و مدرک بود درس میخوانیم. نبود، درس نمیخوانیم. حضرت امیر
تمام عمرش خالص بوده است. شما اگر میخواهی حضرت علی را بشناسید، حالا به
مناسبت عید غدیر بد نیست، برای علی شناسی امیرالمؤمنین را بشناسیم. شبها
هزار رکعت نماز با توجه میخواند. در عمرمان یک رکعت نماز با توجه
میتوانیم بخوانیم؟ یعنی او هفتاد سال، شما یک رکعت نماز با توجه بخوان. هر
شبی هزار رکعت. این فقط نمازش. حالا شجاعت و اخلاص و ایثار و همهی
کمالاتش را کنار بگذار. فقط نماز علی، نماز ما. ما یک میلیاردم او فقط در
نماز هستیم؟! “وَ عَمِلْتَ بِکِتَابِهِ وَ اتَّبَعْتَ سُنَّةَ نَبِیِّهِ ”
* پیروی از امام علی علیهالسلام و ولایت آن حضرت چون آدم وقتی کسی را
دوست داشته باشد دنبالش میرود. ولایت علی هم در خانقاه نیست. در ذکر و
ورد نیست. آخر بعضیها میگویند: شیعه علی هستیم اما در خانقاه و مسجد و
ذکر و ورد و علی جویم، علی پویم، علی مولای درویشان، ببین حضرت علی در جبهه
بود. بلند شو برو جبهه! حضرت علی در مسجد بود. در باغ کشاورزی میکرد. باز
ما اگر هم به کسی بگوییم: علی،آن علی که علی بود، برای ما ترسیم نمیکند.
خیلی چیزها عوض شده است. خادم مسجد میدانی چه کسانی بودند؟ در قرآن
میگوید: خادم مسجد چهار نفر بودند. ابراهیم و اسماعیل و زکریا و مریم.
الآن شما به نقاشها بگو: عکس یک خادم را بکش. چه چیزی برایت میکشد؟ یک
پیرمردی که از کار افتاده است. پیر است، سیگاری است، مریض است، وارفته است.
شکل یک آدم ضعیف. شما به هر نقاشی بگو عکس یک خادم را بکش، خیلی از
اینهایی که بلند میشوند یک پالتو مشکی میپوشند خادم افتخاری امام رضا(ع)
میشوند. ماهی یکبار هم شیفت می روند. خوب کار خوبی است. من نمیگویم کار
بدی است. اما این آقایی که افتخاری خادم امام رضا میشود، امام رضا به شما
نیاز ندارد. مثل لولهکشی کنار اقیانوس اطلس است. آنجا پر از آب است.
لولهکشی نمیخواهد. شما اگر همین لباسی که پوشیدی بپوشی، یک جاروبرقی دست
بگیری، بگویند: آقای وزیر، معاون وزیر، فلان تاجر، دارد با جاروبرقی مسجد
محله را جارو میکند. اگر شما این کار را کنی مسجد محله پر از آدم میشود.
این پولی که برای هواپیما میدهی بروی مشهد برای شیفت، به فقرای محل بدهی…
یک کسی مرده بود روی قبرش پر از موز بود. گفتند: این موزها را به خود مرده
میدادند، نمیمرد. (خنده حضار) حالا که مرده روی قبرش گذاشتند، ما گاهی هم
که میخواهیم عبادت کنیم یا در مسجد ورد میگوییم، به جای جبهه، و گاهی هم
ممکن است ضد انقلاب هم حرف بزنیم. گاهی ورد میگوییم. گاهی خانقاه
میرویم. گاهی نمیدانم درویش میشویم. علی چه کسی بود؟ به تمام آیات قرآن
عمل کرد. ما به چند آیه عمل کردیم؟ کسی دستش را بالا کند بگوید: من به این
آیه خوب عمل کردم. البته به یک آیه خوب عمل کردیم. من یکوقت به قرآن نگاه
کردم، کدام آیه را خوب عمل کردیم؟ دیدم این آیه “کُلُوا ” بخورید.(خنده
حضار) این تنها آیهای است که ما به آن خوب عمل میکنیم. اما قرآن بعد از
“کُلُوا ” میگوید: “وَ اعْمَلُوا صالِحا ” (مؤمنون/۵۱) خوردی، از انرژیاش
یک عمل صالح. میگوییم: نه! دیگر دومیاش نه. یک کسی بچه سیدهای خوشگل را
میبوسید. گفتند: گناه است. حرام است. گفت: آخر اولاد پیغمبر است. یک سید
زشت و کچل آوردند. گفتند: این هم اولاد پیغمبر است. گفت: حالا همهی
ثوابها را من بکنم. (خنده حضار) این یکی برای شما. * عمل به قرآن و پیروی
از سنت پیامبر گرامی اسلام ما گاهی هم که سراغ امیرالمؤمنین میرویم
امیرالمؤمنینی که در زیارت امینالله است ببینیم چیست؟ “وَ عَمِلْتَ
بِکِتَابِه ” به تمام کتاب عمل کردی. “وَ اتَّبَعْتَ سُنَّةَ نَبِیِّه ”
به تمام دستورات پیغمبر عمل کردی. “سنّی ” میدانید یعنی چه؟ “سُنّی ” یعنی
کسی که به سنت عمل کند. اول سُنّی امیرالمؤمنین است. “وَ اتَّبَعْتَ
سُنَّةَ نَبِیِّه ” یعنی به سنت پیغمبر عمل کرده است. اگر ما خواسته باشیم
ببینیم سنت پیغمبر چیست باید ببینیم پیغمبر در غدیر خم چه کرده است؟ باید
ببینیم پیغمبر برخوردش با امیرالمؤمنین چه بود؟ نسبت به فاطمه چه بود؟
پیغمبر چه گفت؟ بنابراین ما شیعهها سُنّی واقعی هستیم. یعنی چه؟ یعنی به
سنّت پیغمبر عمل میکنیم. سُنّی یعنی کسی که به… “وَ اتَّبَعْتَ ” در زیارت
امینالله میگوییم: یا علی! تو سنّی هستی. “وَ اتَّبَعْتَ سُنَّةَ
نَبِیِّه ” سنّی واقعی کسی است که هرچه پیغمبر گفت عمل کند. پیغمبر فرمود:
“مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاه ” (کافی/ج۱/ص۲۸۶) “فَهَذَا
عَلِیٌّ مَوْلَاه “، آنوقت سوار شتر شویم در جنگ جمل برویم. شمشیر بکشیم
در صورت امیرالمؤمنین بعد هم بگوییم: سُنّی، سنت پیغمبر این است؟ سنت
پیغمبر شمشیر کشیدن در صورت علی بود؟ یا “مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ ” بود؟
هرکس شیعهی واقعی است، سُنّی واقعی است. و هرکس سنّی واقعی است شیعهی
واقعی است. مثل اینکه میگوییم: هرچه عقل گفت همان را قرآن گفته است و هرچه
قرآن گفت همان را… “ما حکم به العقل حکم به الشرع ” نمیشود یک چیزی را
عقل قبول کند، شرع رد کند. و نمی شود یک چیزی را قرآن بگوید، عقل ضد آن را
بگوید. به مناسبت غدیر ۸۹ داریم یک نگاهی به زیارت امینالله میکنیم.
البته فلسفه زیارت را هم به شما بگویم. زیارت یعنی بیعت، زیارت یعنی در
برابر آینه ایستادن. برویم مقابل آینه بایستیم ببینیم او چیست و ما چه
هستیم؟ تو چه کسی هستی و ما چه کسی هستیم؟ زیارت یعنی مزد رسالت دادن. چون
پیغمبر فرمود: من شما را هدایت کردم، مزد من “موّدت فی القربی ” است. ما که
زیارت اهل بیت میرویم، یعنی یا رسول خدا آمدم مزد رسالت را بدهم. “مودت
فی القربی ” است! زیارت یعنی نگاه در آینه، زیارت یعنی بیعت، زیارت یعنی
دادن مزد رسول خدا، زیارت خیلی معنا دارد. و زیارت امام یعنی زیارت امام.
زیارت پیغمبر یعنی زیارت پیغمبر، مسجد یعنی زیارت خدا. مسجد یعنی زیارت
خدا. ما اگر از کنار یک امامزاده رد شویم یک سلام میکنیم. زشت است کسی
خانهاش نزدیک مسجد باشد پایش را در مسجد نگذارد. میگویند: وقت تمام شد.
“وَ أَلْزَمَ أَعْدَاءَکَ الْحُجَّة ” یا علی! دشمنان تو فهمیدند تو چه کسی
هستی؟ گاهی وقتها کسی نمیداند روی این فرش آیهی قرآن است پایش را
میگذارد. گاهی میفهمد آیهی قرآن است، مخصوصاً پایش را میگذارد. “وَ
أَلْزَمَ أَعْدَاءَکَ الْحُجَّة ” یعنی حجت بر مردم تمام شد. فهمیدند تو چه
کسی هستی. “انَّما ” یعنی فقط. “إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ
وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ
وَ هُمْ راکِعُونَ ” (مائده/۵۵) “اِنَّما ” یعنی فقط ولی شما خدا و رسول
است و آن کسی که در رکوع انگشتر را داد. گاهی میگویند: چرا اسم علی در
قرآن نیست؟ خوب اسم علی نیست، اسم کس دیگر هم نیست. گاهی میگویند: خوب
فلانی را انتخاب کردیم. خوب انتخاب کنید. آیا همهی کمالات قرآن را در نظر
گرفتید؟ بیایید هرچه کمال در قرآن هست، هرچه کمال در قرآن هست را بیاورید.
صبر، ایمان، اخلاص، شهامت، شجاعت، نماز، ایثار،… تمام کمالاتی که در قرآن
است بیایید بنویسید، بعد ببینیم بین اصحاب پیغمبر چه کسی این کمالات را از
امیرالمؤمنین بیشتر دارد؟ اسم علی نیست، اسم کس دیگری هم نیست. تازه اگر
اسم علی بود خوب نبود. اگر مثلاً رهبر انقلاب بگوید به فلان شخص رأی بدهید.
اینکه خوب نیست. باید بگوید: به کسی رأی بدهید، که دارای اینچنین،
اینچنین، اینچنین… یعنی کمالاتی را بگوید که خود مردم بروند او را پیدا
کنند. من اگر بگویم: من فلانی را دوست دارم. میگویند: خیلی خوب حالا این
به هر دلیلی شامش داده، پول بستنیاش را داده، لابد حالا… به هر دلیل دوستش
دارد. اما اگر بگویم کسی را دوست دارم که ۱- نمازش را اول وقت میخواند.
درسش بهترین است. ادبش نسبت به استاد، نسبت به پدر و مادر، تواضع، اخلاق،
بهداشت، کمالات را بگویم خودتان بروید پیدا کنید. ولیّ شما کسی است که در
رکوع انگشتر داد. بروید ببینید چه کسی انگشتر داد؟ “وَ أَلْزَمَ
أَعْدَاءَکَ الْحُجَّة مَعَ مَا لَکَ مِنَ الْحُجَجِ الْبَالِغَة “، “مَعَ
مَا لَکَ ” یک کلمهی “لک ” اینجا داریم. سه تا “لک ” داریم. لطیف است. “لک
” یعنی فقط برای تو است. یکجا داریم “نافِلَةً لَک ” (اسراء/۷۹) یعنی
نماز شب فقط بر پیغمبر، بر تو واجب است. بر مردم نماز شب مستحب است. اما
این “نافِلَةً لَک ” یعنی برای تو واجب است. یکجا داریم اگر یک خانمی آمد
به پیغمبر گفت: من میخواهم خودم را به تو هبه کنم. این هم میگویند جایز
است. “خالِصَةً لَک ” (احزاب/۵۰) یکجا هم در زیارت امین الله داریم که
“مَعَ مَا لَکَ “، “مَعَ مَا لَکَ مِنَ الْحُجَجِ الْبَالِغَة “، منتها
نماز شبی که مخصوص پیغمبر است، هرشب پیغمبر نماز شب میخواند. اما آیهای
که نازل شد اگر خانمی خودش را به پیغمبر بخشید، این خانم برای پیغمبر حلال
است. پیغمبر از این آیه استفاده نکرد. بعضی از مفسرین و تاریخدانها
گفتند: اصلاً عمل نکرد. یکجا گفتند: یکدفعه پیغمبر عمل کرد. گاهی وقتها
عایشه به پیغمبر میگفت: خدا دم تو را دارد. هر خانمی خودش را به تو بخشید،
برای تو. خوشا به حالت! سلمان رشدی ملعون هم همین را گفته است. گفته:
پیغمبر نعوذ بالله دنبال هوس خودش بود. ما میگوییم: در تاریخ پیدا کنید.
نماز شب را ۳۶۵ روز میخواند. اما این را به قول اکثر یکبار هم عمل نکرد.
به قول یک نفر یک مورد عمل کرد. آخر گاهی وقتها میگویند: چرا مردم دست
مرجع را میبوسند پولش میدهند. مردم دست کسی را می بوسند پولش میدهند که
بفهمند کاخ نمیسازد. عیاشی نمیکند. “مخالفا لهوی ” عادل است. مردم به هر
آخوندی پول نمیدهند. اگر بینند بنده چه ماشینی دارم. چه انگشتری، چه
لوستری، عیاشی میکنم، مردم پول نمیدهند. میروند یک آقایی را پیدا
میکنند که اطمینان داشته باشند قطعاً عادل است. قطعاً هوی و هوس ندارد.
هشتاد سال از عمرش گذشته و سابقهاش خوب بوده، به او پول میدهند. “مَعَ
مَا لَکَ ” امیرالمؤمنین تو یک چیزهایی داری که هیچکس ندارد. یعنی تو مبهم
نبودی. زندگی تو، تاریخ تو، جبهه تو، اخلاص تو شفاف بود. آنهایی که حق تو
را خوردند، با علم خوردند. با عنابت تو را زمینگیر کردند. عید غدیر را به
همه تبریک میگوییم. * سیمای امام خمینی (ره) در وصیتنامهاش متبلور شده
است به مناسبت غدیر و نصب امیرالمؤمنین زیارت امین الله را نگاه
میکردیم. یکی از جملات این است که نایاب است. عصاره اسلام در زمان ما
حضرت امام بود و عصارهی عمر امام وصیتنامهاش بود و عصارهی وصیتنامهاش
این جمله بود. من با دلی آرام و قلبی مطمئن… این قلب مطمئن چیست؟ تکرار
میکنم. سیمای اسلام در قرن حاضر امام است. سیمای امام متبلور شده در
وصیتنامه. در وصیتنامه آن جملهای که در مرقد هم با کاشیکاری نوشتند این
است: من با دلی آرام… این دل آرام چیست؟ در زیارت امین الله که برای
امیرالمؤمنین و همهی ائمه است، میگوییم: “اللَّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسِی
مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِک ” ما معمولاً راضی نیستیم. چرا من خوشگلتر
نیستم. چرا من تیزهوش تر نیستم. چرا خدا او را مرگش داد؟ مرگ نابههنگام!
به تو چه؟ ببینم تو باید هنگام مرگ را معین کنی که کجا هنگام است، کجا
نابههنگام است؟ این آرامش را از کجا پیدا کنیم. چیزی که وجودش نایاب است.
* دل آرام و قلب مطمئن، در برابر مقدرات الهی موضوع بحث ادامهی تفسیر
زیارت امیرالمؤمنین(ع) به نام زیارت امین الله. جملهی “اللَّهُمَّ ”
خدایا! “فَاجْعَلْ ” قرار بده. “نَفْسِی ” روح مرا، “مُطْمَئِنَّةً
بِقَدَرِک ” خدایا هرچه تو مقدر کردی، دل من به آن مقدرات تو آرام باشد.
“رَاضِیَةً بِقَضَائِک ” هرچه تو تقدیر کردی، خدایا روحم را به مقدراتت
آرام قرار بده. یعنی هرچه تو مقدر کردی، راضی باشم. نفس من به مقدرات تو
راضی باشد. خیلی سؤال میشود که چرا من مثل فلانی نشدم؟ چرا فکر من مثل
فلانی نیست؟ اصلاً من چرا امام صادق نشدم؟ من چرا بوعلیسینا نشدم؟ همین
الآن یک کسی آمد و گفت که: چرا من حضرت یوسف نشدم؟ میخواستم پیغمبر شوم.
من هم به او گفتم: آمادهای در چاه و زندان بیافتی؟ گفت: نه! میخواهم روی
تخت سلطنتی بروم. یعنی وقتی هم میخواهیم یوسف شویم، تختش را میخواهیم. در
تعزیه هم حاضر هستیم مرده باشیم. بخوابیم ما را بلند کنند. تلخیهایش را
قبول نمیکنیم. در اینکه چرا فکر من، علم من، شغل من، مال من، مقام من…
گاهی خدا چیزی را مقدر کرده است. وقتی مقدر کرده است، ما باید راضی باشیم
به هرچیز که خدا مقدر کرده است. عرض کنم به حضور شما که این را سؤال بررسی
کنیم. سؤال: چرا من فلانی نشدم؟ این سؤال را از انسان، به کل هستی ببریم.
چوب بگوید: چرا آهن نشدم؟ آهن بگوید: چرا آب نشدم؟ آب بگوید: چرا طلا نشدم؟
طلا بگوید: چرا زمین نشدم؟ زمین بگوید: چرا مکه نشدم؟ مکه بگوید: چرا
مدینه نشدم؟ یا در کل هستی نظر شما این است. اگر خدا خواسته باشد کل هستی
را یکی قرار بده، پس باید هستی نباشد. چون هستی وقتی هست، که یک موجودی
پنبه باشد. یکی پشم باشد، یکی کُرک، یکی آهن، یکی چوب، یکی فلز. میخواهی
بگویی مثلاً تمام هستی شن باشد. تمام هستی پنبه باشد. تمام هستی چوب باشد.
اگر تمام هستی، سلولها و اتمها و ذراتش یکی باشد، تقاوت نباشد، یعنی هستی
دیگر نباشد. چون دیگر هست نیست. این راجع به کل هستی. اما راجع به بشر.
بگویی: نه هستی همینطور که هست، باشد. تفاوت در هستی باشد. یکی چوب، یکی
پنبه، یکی آهن، یکی طلا، یکی چه… تفاوت در هستی باشد. اما در آدمها تفاوت
نباشد. اگر در آدمها تفاوت نباشد، چند تا مسأله میشود. * حکمت تفاوتها
در آفرینش اگر همه یکسان باشند: ۱- جامعه تشکیل نمیشود. مثلاً در یک
ماشین همه آهن شوند. همه لاستیک شوند. همه گاز شوند. همه ترمز شوند. یعنی
ماشین نباشد. ماشین وقتی ماشین است که اعضای آن متفاوت باشد. این یک مورد.
۲- صفات انسان شکوفا نمیشود. ما اصلاً نمیفهمیم چه کسی صبر دارد؟ چه کسی
ایثار دارد؟ چه کسی حلم دارد؟ چه کسی اخلاق دارد؟ چون همه یکسان هستند.
وقتی یکی قوی است. یکی ضعیف است. ضعیف صبر کرد، قوی کمک کرد. او با صبرش،
صفت صبر در او شکوفا میشود. او هم که قوی است، با کمکش صفت شکر در او… اگر
همه یک چیزی را بفهمیم، دیگر نه شاگرد تواضع میکند شاگرد شود، نه استاد
ایثار میکند که وقتش را صرف شاگرد کند. جامعه تشکیل نمیشود. صفات شکوفا
نمیشود. تعاون نیست، اگر همه یکسان باشند. هیچکس کمک هم نمیکند. اصلاً
ببینید این انگشت شَصت، اگر این هم مثل این چهار تا بگوید: آقا چطور شد ما
کوتاه این پایین افتادیم؟ خوب من هم میخواهم قد من بلند باشد. خوب بیا!
شما پنج تا انگشت بلند، میتوانی دکمهی یقهات را ببندی؟ با ۵ انگشت همسان
میتوانی بیل دست بگیری؟ میتوانی پیچگوشتی، میتوانی سوزن و نخ،
میتوانی قلم، اصلاً انگشتها وقتی تفاوت دارند، با هم همکاری میکنند. همه
مثل هم باشند، تعاون نیست. آزمایش نیست. اصلاً ما نمیدانیم چه کسی چه
کاره است؟ اگر همهی تعلیم رانندگیها در بیابان باشد، آدم نمیفهمد چه کسی
راننده است؟ باید دره باشد. گردنه باشد. جاده تنگ باشد. به عقب رانی باشد.
جلو رانی باشد. اصلاً در لابلای اینها آدم میفهمد چه کسی راننده است؟ *
تفاوتها، عامل تعاون و آزمایش پس حکمت، یعنی خدا حکیم است، چون میخواهد
جامعه تشکیل شود. صفات شکوفا شود. تعاون باشد، آزمایش باشد، باید تفاوت
باشد. حالا سؤال این است که، تفاوت را قبول کردم، چرا من پایین رفتم و
بوعلی سینا بالا رفت؟ بوعلی سینا پایین بیاید، من بالا بروم. خوب اگر شما
بوعلی سینا شدی و بوعلی سینا شما شد، اشکال حل میشود یا اشکال سر جایش
است؟ سر جایش است. چون بوعلی سینا که پایین رفت، حالا او از پایین جیغ
میزند. آقا چرا من پایین هستم؟ هرکس بالا باشد، و هرکس پایین باشد، جا به
جا هم شود، اشکال سر جایش است. منتها خداوند این اشکال را چطور حل کرده
است؟ حل اشکال به این صورت است. این تفاوتها یک طوری حل میشود. شما این
نیم دایره را فرض کنید. حالا میترسم خط من خیلی خوب نباشد، خوب شد؟ حالا،
اگر کسی آن بالا باشد، یا کسی ردههای پایین باشد. مثلاً رهبری، رییس
جمهوری تا بیا طلبه. تاجر درجه یک تا بیاید کارگر ساده. تیز هوش تا برسد به
کودن! هرجای نیم دایره باشیم، اگر حرکت درست باشد، دو شرط دارد: ۱- حرکت
درست باشد. یعنی صاف بیاییم اینجا و صاف برویم آنجا. این زاویه قائمه است.
اینجا هم باشیم اگر صاف حرکت کنیم، صاف حرکت کنیم این زاویه قائمه است.
اینجا هم باشیم زاویه قائمه است. اینجا هم باشیم زاویه قائمه است. اینجا هم
باشیم زاویه قائمه است. یعنی در هرکجای نیم دایره، اگر هدفمان را گم
نکنیم، هدف “کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی ”
(بحارالانوار/ج۲/ص۹۹) اگر حرکتمان، خطمان را گم نکنیم. هدف را گم نکنیم.
مستقیم بین هدفها حرکت کنیم، حرکت مستقیم، هدف مستقیم، زاویه قائمه است.
مهم نیست کجا باشیم. * پاداشها بر اساس نسبت میان داشته و داده یک خرده
توضیح بدهم. ببینید یک کسی ده تومان دارد یک تومان به فقیر میدهد. یک کسی
ده میلیارد دارد، یک میلیارد به فقرا میدهد. ثواب کدامیک بیشتر است؟ یکی
است. چون هردو یک دهم دادند. ده تومان، یک تومان میشود یک دهم. ده میلیارد
یک میلیارد میشود، یک دهم. این است معنای جملهای که در دعا میخوانیم.
“یا من سوّی التوفیق بین الضعیف والقوی ” ای خدایی که قرب به خودت را بین
فقیر و غنی یکسان قرار دادی. * ملاک پاداش، میزان سعی و تلاش، نه نتیجه آن
مثال دیگر: من و بوعلی سینا با هم میرویم کتابخانه. دو ساعت مطالعه
میکنیم. بوعلی سینا سی تا مطلب میفهمد، من یک مطلب میفهمم. اجر کدامیک
بیشتر است؟ یکی است؟ قرآن بخوانیم. قرآن میگوید: “وَ أَنْ لَیْسَ
لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى “ (نجم/۳۹) من سعی خودم را کردم. دو ساعت در
کتابخانه بودم. من دو ساعت در کتابخانه بودم، یک مطلب فهمیدم. او هم
دوساعت، سی مطلب فهمید. اما من کم نگذاشتم. بنابراین اجر من و بوعلی سینا
یکسان است. چون خدا از ما سعی میخواهد. حتی کار هم نمیخواهد. اگر کار
میخواست میگفت: “وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما عَمل ” هرچه عمل
کردی. خدا از ما عمل نمیخواهد. شما تلاش کن. شد شد، نشد نشد. شما مسجد
میروی. میگویند: خادم کلید را گم کرده است. آقا نیامده است. میروی مسجد
میبینی در راه یک سگ است ممکن است به شما حمله کند. برمیگردی خانه و نماز
صبحت را میخوانی. میروی میبینی برق خاموش است. شما نیت مسجد کردی حرکت
کردی به سمت مسجد، چه جماعت بخوانی، چه جماعت نخوانی اجرت را داری. نه فقط
سعی، گاهی آدم با نیت، پاداش گیرد، بنده پول دارم. صد نفر را افطار میدهم.
غذای خوب، شما یک آهی میکشی. میگویی: آه… خانهی ما که تنگ است. پول هم
که نداریم. حالا ما به دو نفر افطاری میدهیم. من به صد نفر افطاری میدهم
در خانهی بزرگ. شما به دو نفر افطاری میدهید در خانهی کوچک. چون آه
میکشی، حدیث داریم نه یکی… حدیث داریم آدمهایی که ندارند آه میکشند، خدا
بداند اگر این اتاق بزرگ داشت، صد نفر را دعوت میکرد و غذای خوب میداد.
اجر آن صد نفر را به این هم میدهند. نیت… شما میگویی: یک هزاری به یک
فقیر بدهیم. دست میکنی میبینی هزاری نیست، صد تومان است. همان که نیت
کردی حساب میشود. شب نیمه شعبان بود. در مدینه، در هتلی بودم. طبقهی همکف
مغازه بود. روی آن غذاخوری بود. از سوم تا شانزدهم حاجیها. ایام عمره
بود. حج نبود. روی پاساژ رفتم، طبقهی دوم غذا بخورم، وقتی غذا خوردم گفتم:
امشب شب نیمه شعبان است یک کاری بکنم. فکر کردم چه کنم؟ گفتم: برو همین
مغازهی پایین چند تا پیراهن بخر، برو پهلوی آشپزها، هر آشپزی یک پیراهن
هدیه. بگو: امروز عید است. گفتم: فکر خوبی است. تصمیم گرفتم، این کار را
بکنم، متوجه شدم پول ندارم. خیلی حال من گرفته شد. نشستم غذا خوردم.
نمیدانم بیست دقیقه شد یا نشد. یک کسی آمد کنار من نشست گفت: حاج آقا.
آشپزها میآیند از شما تشکر میکنند چیزی نگو. گفتم: چرا از من تشکر کنند؟
گفت: نمیدانم آنجا نشسته بودم غذا میخوردم، به دلم برات شد، به من الهام
شد که بروم چند تا پیراهن بخرم، به آشپزها بدهم، بگویم: عیدی است. منتها
دیدم اگر من عیدی بدهم، خواهند گفت: یک زائر عیدی داد. من به نیت تو این
کار را کردم که بگویند: قرائتی داد که آنها بیشتر خوشی کنند. من به نیت تو
این کار را کردم. اصلاً من ماندم. گفتم: ای امام زمان تو چه کسی هستی؟ یک
لحظه ما اراده کردیم نسبت به تو یک کاری بکنیم. من که کارهای نیستم. چه
وقت من یک پیراهن خریدم و به کسی دادم. حالا در عمرم یک نیت کردم یک قدمی
به خاطر نیمه شعبان بردارم. پول نداشتم فوری یک نفر دیگر انجام داد.
آیتالله العظمی مکارم زمان شاه در مهاباد تبعید بود. شیفتی میرفتیم برای
تفسیر نمونه. یکی از بستگان ایشان دیدن ایشان آمده بودند، وقتی میخواست
برود، یک آهی کشید و چنین کرد. خوشا به حال شما که دارید تفسیر مینویسید!
آهی کشید و رفت. من به آیت الله مکارم گفتم: آقا روز قیامت این تفسیر نمونه
ثوابش بیشتر است یا آه او؟ اگر کسی میخواهد یک کاری بکند، خدا بداند که
این نیتش صادقانه است، واقعاً اگر خانه داشت، افطاری میداد. واقعاً اگر
ماشین داشت این را سوار میکرد. واقعاً اگر پول داشت وام میداد. اگر خدا
بداند که چه کسی آهش صادقانه است، اجر آن کسی که این کار را میکند به او
میدهد. * تفاوت در آفرینش، منشأ تفاوت در تکلیف تفاوت در تکلیف، آن کسی
که پول یک نان دارد، بار گرسنهها بر گردنش نیست. آن کسی که پول دو تا نان
را دارد، هم شکم خودش است و هم شکم بغل دستیاش. آن کسی که پول هزار تا نان
را دارد، هزار تا شکم هم به گردنش است. اگر سوزن بود یک خطکش رویش
میگذاریم. اما اگر آهن شانزده بود، چهار طبقه، پنج طبقه روی آن میسازیم.
یعنی اگر بوعلی سینا هوشش بیشتر است، تکلیفش هم بیشتر است. این هم یک
مسأله. سؤال: چرا من بوعلی سینا نشدم؟ پاسخ: ۱- با نیت صادق میتوانی بوعلی
سینا شوی. با آه صادقانه میتوانی اجر او را ببری. ۲- به همان مقدار دو
ساعتی که بوعلی سینا فکر کرد، شما هم فکر کنی و تلاش کنی اجر بوعلی سینا را
داری، ۳- تکلیف شما هم یک صدم بوعلی سینا است، اگر یک صدم بوعلی سینا
میفهمی، “لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها ” (بقره/۲۸۶) من
غصهی آیات قرآن را میخورم. بعضی از آیات قرآن در بورس است. بعضی از آیات
قرآن فرق میکند با اینکه مثل هم هستند. دو آیه داریم یک در بورس است، یک
هم فراموش شده است. دو تا هم مثل هم هستند. یک آیه داریم “لا یُکَلِّفُ
اللَّهُ ” یعنی خدا تکلیف نمیکند، “لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ
وُسْعَها ” یعنی تکلیف به مقدار توان است. این آیه را همه بلد هستند. این
آیه را کسی بلد نیست. یک آیهی دیگر داریم عین این آیه است “لا یُکَلِّفُ
اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ ما آتاها ” (طلاق/۷) فرق اینها چیست؟ “وُسعَها ”
یعنی چقدر جان داری؟ “آتاها ” یعنی چقدر پول داری؟ یعنی خدا به مقدار جانت و
به مقدار پولت از تو تکلیف میخواهد. سؤال: چرا من بوعلی سینا نشدم؟ پاسخ:
۱- اجر آن را داری. ۲- به مقدار دو ساعت که کار کنی کمبودی نداری. نسبت یک
دهم با یک دهم فرقی نمیکند. منتها یک دهم ده تومان، یک تومان است. یک دهم
ده میلیارد، یک میلیارد است. از همه گذشته جبران هم میشود. خیلی چیزها را
خداوند در آخرت میدهد، چون جهان بینی ما که جهان بینی مادی نیست. ما دنیا
و آخرت را با هم حساب میکنیم. “وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَة ” (اسراء/۱۹)
داریم. گاهی وقتها اینجا کمبود است. حدیث داریم بعضی دعاها را خدا مستجاب
نمیکند، روز قیامت یک هدیهای به او میدهند. میگوید: این هدیه چیست؟
میگوید: یک دعا در دنیا کردی، مستجاب نشد. ولی ما هر دستی که بالا بیاید
حتماً یک چیزی میدهیم، اگر همان دعا مستجاب نشود، در مقابل یک بلا از جانش
دور میکنیم. یا برای نسلش میگذاریم. یا برای قیامتش میگذاریم. دست بالا
بیاید محروم نمیشود. ما این را برای قیامت…حدیث داریم، انسان میگوید:
کاش هیچ کدام از دعاهایم مستجاب نشده بود. در دنیا هم همینطور است. خیلی
وقتها میخواهیم یک کاری را بکنیم، نمیشود. بعد میگوییم: چه خوب شد،
نشد. اگر ما عقلمان کامل بود، که هیچکس پشیمان نمیشد. همینکه هر انسانی
پشیمان میشود پیداست عقلش کوچک است. اگر انتخاب ما درست بود که هیچکس
همسرش را طلاق نمیداد. اینکه همسرها را طلاق میدهند، یعنی چه؟ یعنی
پیداست انتخاب مرد درست نبوده است. پس نه انتخاب ما صد در صد است، نه
عقلمان کامل است. * ایمان به حکمت خدا، مایهی آرامش دل خدای حکیم به
هرکسی یک چیزی داده است، فقط ما باید بدانیم خدا حکیم است. ببینید اینجای
دست پوست اضافه گذاشته است. چرا؟ برای اینکه دستمان را که خم میکنیم اینجا
کم نیاوریم. ولی اینجای دست پوست اضافه نگذاشته است. چرا؟ برای اینکه هیچ
انسانی در تاریخ نیاز ندارد دستش از این طرف خم شود. نه نیاز داریم، نه خم
میشود، نه پوست اضافه است. نگاه میکنیم میبینیم چشم را کجا گذاشته که
اگر مشت هم زدی، آسیب نبیند. بعد چون از پی است، پی باید با آب و نمک قاطی
باشد. اشک ما شور است. بعد لب در مژه گذاشته است. بالایش پلک گذاشته است.
بالای پلک ابرو گذاشته که این ابروی سیاه جلوی فشار نور را بگیرد. نور
مستقیم چشمت را اذیت نکند. بعد خطوط پیشانی را از این طرف کرده است، که
هرکس عرق میکند عرقش از این طرف بیاید. اینهایی که کار میکنند و عرق
میکنند، عرقشان از این طرف نمیآید. همه عرقشان از اینطرف میآید و خود
شما هم عرقها را چنین میکنی. یعنی خطوط پوست پیشانی، مشکی بودن ابرو،
پلک، مژه، اشک شور، در گودی، خانه بنبست، وقتی حکمت خدا را دیدی، خدای
حکیم گفته تو دختر داشته باشی. یکی از همکارهای ما خدا دو تا دختر به او
داد. گفت: میترسم بچه دار شوم. سومیاش هم دختر باشد. گفتم: اِ… به تو
چه؟! سنگینیاش روی زمین است و رزقش با خداست. عزت و ذلت هم دست اوست. چه
فرقی بین دختر و پسر میکند؟ یک کسی به من گفت: شما دختر داری؟ گفتم: بله.
گفت: پسر نداری؟ گفتم: نه. گفت: خدا به حق محمد و آل محمد یک پسر به تو
بدهد. گفتم: خدا به حق محمد و آل محمد یک جو عقل به تو بدهد. (خنده حضار)
تو عقلت نمیرسد. چه فرقی میکند دختر و پسر که انسان فرق بگذارد؟ فکر
میکند آدم اگر پسر داشته باشد، سر پیری به درد او میخورد. اینقدر آدم
داریم که هفت تا هشت تا پسر دارد و در نکبت زندگی میکند، و اینقدر آدم
داریم با یک دختر تا آخر عمر زندگیاش راحت… ما توحیدمان گیر دارد. ما
خداپرستیمان گیر دارد. ما فکر میکنیم که اگر تهران باشیم، وضعمان خوب
است. اینقدر آدم در تهران گرسنگی میخورد، و اینقدر آدم در روستاهای دور
زندگی راحتی دارد. فکر میکنیم اگر دانشگاه رفتیم، تمام چراغها سبز. اگر
پشت کنکور رد شدیم، خاکمان بر سر است. اینقدر آدم تحصیل کرده داریم که هزار
تا مشکل دارد. و اینقدر آدم داریم که… چیزهایی ما دیدیم. خیلی چیزها
دیدیم. خدایا، “اللَّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسِی مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِک ”
سؤال و جواب را دوباره بگویم. چرا من تیزهوش نیستم. تیزهوشها یک مشکلاتی
هم دارند. یک طنزی هست، طنز قشنگی است. میگویند: یک کسی به خدا تلگراف
کرد. ای خدا! یک کامیون اسکناس برای من بفرست، راحت خوش خوش باشیم. جواب
آمد یک کامیون اسکناس به تو میدهم ولی با دو تا پسر هروئینی. گفت:
نمیخواهم. خدایا یک گونی اسکناس بده ما خوش باشیم. جواب آمد: یک گونی
اسکناس به تو میدهم با یک دختر کچل. گفت: خدایا، تلگراف سوم. یک ساک
اسکناس به ما بده خوش باشیم. گفت: یک ساک اسکناس میدهم با تنگی سینه. گفت:
خدایا نمیخواهم. همان روزی خودمان را بده بیاید. گفت: تدریجاً میرسد
فوضولی موقوف! (خنده حضار) “اللَّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسِی مُطْمَئِنَّةً
بِقَدَرِک ” ما اگر عقلمان میرسید که پشیمان نمیشدیم. اگر انتخابمان
درست بود که طلاق واقع نمیشد. ما عقلی نداریم. سوادی نداریم. این لیسانس و
آیت اللهی که چیزی نیست. قرآن به همه باسوادها گفته: سواد شما اندک است.
“وَ ما أُوتیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَلیلاً ” (اسراء/۸۵) یعنی همه
حوزه و دانشگاه، علمشان روی هم اندکی بیش نیست. حالا بعضیها که میخواهند
اسرار دین را هم بفهمند. این خیلی معرکه است. اسرار دین را میخواهد بفهمد.
یکی آمد گفت: آقا تا من اسرار دین را نفهمم، به احکام دین عمل نمیکنم.
گفتم: این حرف درستی است، علمی است؟ عقلی است؟ بیمار به دکتر بگوید: تا
اسرار قرص را نفهمم نمیخورم. میگوید: برو بمیر. چطور شما در مقابل یک
پزشکی که ده تا دوازده سال درس خوانده اضافه بر دیپلم، دیپلم را که همه
دارند. ده دوازده سال درس خوانده، هرچه دکتر گفت گوش میدهی، حتی مراجع ما
گوش میدهند. مراجع ما خودشان هم تقلید میکنند. یعنی هر مرجعی بیمار
میشود، هرچه دکتر گفت گوش میدهد. چطور مرجع هشتاد ساله گوش به حرف یک
دکتر میدهد. چون تخصص دارد. اصلاً سواد ما چقدر است؟ برگ انار باریک است.
چرا؟ برگ انگور پهن است. چرا؟ ما چه میدانیم؟ اطلاعات ما اندکی بیش نیست.
چرا ما بوعلی سینا نشدیم. پاسخ: با نیت میشود جبران کرد. * نیت خالصانه،
عامل جبران کاستیها میگویند که: یک کسی یک سالنی را وسطش مثلاً تخته سه
لا و یک پردهی کلفتی را گذاشت، به دو تا گروه هنرمند گفت: شما این طرف
نقاشی کنید. شما هم این طرف. بعد کارشناسها میآیند، جایزه میدهند.
هنرمندهای این طرف بسیار عالی درست کردند. هنرمندهای آن طرف هیچ کار نکردند
فقط دیوار را صیقل دادند. آینه ساختند. پرده را که برداشتند دیدند هرچه
آنجاست، اصلش آنجاست. شما اگر قلبت صفا داشته باشد، نیت شما خالص باشد.
بنده الان میتوانم تمام ثوابهای حضرت امام را داشته باشم. چرا؟ برای
اینکه به کارش راضی هستم. روایات داریم هرکس به کار کسی راضی بود در اجر او
شریک است. بنده در تلویزیون حرف میزنم. شما پای تلویزیون نشستی. میگویی:
خوب بحث ایشان خوب بود. الحمدلله! خدایا حفظش کن. در کار من شریک هستی. من
میبینم این آقا خطبهی نماز جمعه میخواند. میگویم: خدایا حق را بر
زبانش جاری کن. نگاه میکنیم عجب جوانها ابتکاری کردند. چه اختراعی کردند؟
جوانهای دانشجو دستتان درد نکند. درود بر شما! باعث عزت جمهوری اسلامی
شدید. در اجر آنها شریک هستم. ما با نیت میتوانیم، با قلب صاف میتوانیم،
با آینهکاری درون میتوانیم در همه جا شریک شویم. پس نسبت هست، یک دهم. یک
دهم یا یک میلیارد میشود، یا یک تومان میشود. نیت هست، نسبت هست، جبران
در قیامت هست. شش دانگ، شش دانگ است. حالا چه خانه بزرگ باشد، چه خانه
کوچک! شش دانگ، شش دانگ است. هرکسی در نسبت خودش. بچهی کوچولو حرف ناقص هم
بزند، مثل آدم بزرگ است که حرف کامل بزند. بلال سیاه پوست، نمیتوانست شین
بگوید. میگفت: “اسهد ان لا اله الا الله ” گفتند: یا رسول الله این “شین ”
را نمیتواند بگوید. باید بگوید: “اشهدان لا اله الا الله ” میگوید:
“اسهد ” پیغمبر فرمود: “سین ” او مثل “شین ” است. بعد هم خانمی که میگوید:
من چرا خوشگل نیستم؟ خواستگار چرا برای من نمیآید؟ باید حساب کنی خانم
شکلت از آن خوشگل کمتر است. اما باقی کمالات چه؟ گاهی وقتها هوشت بهتر
است. حافظهات بیشتر است. گاهی وقتها عمرت بیشتر است. خوب خوشگل ممکن است
هفتاد سال عمر کند. شما هشتاد و پنج سال! معمولاً زشتها هم میمانند.
(خنده حضار) بنابراین درست است این خوشگلتر است، اما آفاتی هم دارد.
امیرالمؤمنین میگوید: “مَادُّ الْقَامَة ” (نهجالبلاغه/ص۳۵۴) قد او بلند
است. ماشاءالله! هوه…. اما میفرماید: “قَصِیرُ الْهِمَّة ”
(نهجالبلاغه/ص۳۵۴) همتش کوتاه است. قد بلند، همت کوتاه. “طَلِیقُ
اللِّسَان ” (نهجالبلاغه/ص۳۵۴) بیان روان است. “حَدِیدُ الْجَنَانِ ”
قلبش سنگ است. سنگدل، بیان نرم، دل سنگ، قد بلند، همت کوتاه. شکل زیبا، عمر
کوتاه. البته حالا خوشگلها پای تلویزیون نگویند قرائتی چه میگویی؟
انشاءالله خدا به شما عمر بدهد. من که تقسیم عمر نمیکنم. ولی میخواهم
بگویم، هرکسی اگر یک نعمتی دارد که شما نداری، شما هم یک نعمتهایی داری که
او ندارد. شما هم یک نعمتی داری که او ندارد. و صلواتی بفرستید. (صلوات
حضار) بسیاری از نوابغ ما در رشتههای دیگر شکست خوردهاند. خدا شهید مطهری
را رحمت کند. میگفت: داروین نگویید نابغه است. در دو رشتهی دانشگاهی
کودن بود. در رشتهی پزشکی شکست خورد. در رشتهی علوم دینی هم که آخوند
مسیحیها شود، کشیش شود شکست خورد. در رشتهی علوم طبیعی صاحب نظر شد.
اینطور نیست که این آقایی که نابغه است، هرکسی را خدا یک چیزی داده است. یک
لیوان آب که به شما دادند، نگو چرا سرش خالی است؟ بگو: چقدر از آن پر است؟
ما معمولاً سر خالی را میگوییم. انسان اینطور است. ۲۹ شب سحری میخورد،
یک شب نمیخورد میگوید: فهمیدید چه شد؟ دیشب سحری نخوردم. یکبار نمیگوید:
فهمیدی چه شد؟ ۲۹ شب خوردیم. مثل مگس نباشیم روی زخم بنشینیم. ممکن است
شما شکلت، هوشت، پولت، مثلاً یک کسی رأی میآورد رییس جمهور میشود. یک کسی
هم رأی نمیآورد. خوب رییس جمهور چقدر مسئولیت دارد. آنکسی که رأی نیاورد
اگر دین داشته باشد باید بگوید: چه بهتر! وظیفهام این بود خودم را کاندید
کردم، رأی نیاوردم چه بهتر. خدا آیتالله خاتمی، امام جمعه پیشین یزد را
رحمت کند. یک شب در تلویزیون گفت: والله من که حوصلهام نمیرسد. به من
گفتند: وظیفهی شرعیات است جزو خبرگان کاندیدا شوی. حالا چون میگویند:
وظیفهی شرعیات است، من هم کاندیدا شدم. اگر رأی دادید که مجبور هستم مجلس
خبرگان بروم. اگر هم رأی ندادید چه بهتر! (خنده حضار) راحت… این دل آرام!
امام وقتی میخواهد از دنیا برود، در وصیتنامهاش میگوید: من با دلی
آرام… دلی آرام… اینکه امام فرمود: ای کاش یک پاسدار بودم. دروغ که نگفته
است. یعنی حساب کرده پاسدار پُزش کم است. اما بارش هم کم است. ولی من امام
هستم، مقام من بالا است و بار دوش من هم سنگین است. بنابراین هیچ غصه
نخورید که چه کسی کجاست؟ هرکس هرکجا هست، کار خودش را خوب انجام بدهد. عدس
پاک میکنی خوب انجام بدهی. خیاطی، خوب خیاطی کن. هرکسی هرکاری که میکند
خوب انجام بدهد، روز قیامت همه مثل هم هستند. حالا یک دعا میکنم. بحث ما
تمام شد. خدایا تو را به حق امیرالمؤمنین که در زیارت امین الله میگوییم:
“اللَّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسِی مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِک ” دل آرام! تو را
به حق دل آرام امیرالمؤمنین و باقی اهل بیت و پیغمبر، تو را به حق تمام
مؤمنینی که دل آرام دارند، به ما ایمانی بده که همیشه دل ما آرام باشد.
ایمان کاملی بده که هرچه تو راضی هستی ما هم به همان چیز راضی باشیم. دختر
یا پسر، شهر یا روستا، گمنام یا شهرت، خدایا قلب ما و روح ما را راضی به
قضای خودت قرار بده. دست ما را در اضطرابها و هیجانها بگیر.
دوشنبه 6/9/1391 - 0:58
اهل بیت
«در جهان بینى مکتب اهلبیت علیهم السّلام انسان بدون امام
معصوم، و زمین خالى از حجّت بحق الهى، نخواهد ماند؛ چرا که بدون امام
معصوم هدایت و کمال صحیح و شایسته انسانى میسّر نخواهد شد.»بعلاوه
حفظ نظام هستى به برکت وجود حجتهاى خداوند است. بر این حقیقت در جاى جاى
روایات رسول اکرمصلى الله علیه و آله و ائمه اطهارعلیهم السّلام به
شیوههاى مختلف تصریح شده است. منتهى گاهى زمینه و شرایط براى حضور علنى و
آشکار امامعلیه السلام فراهم است در نتیجه او به گونهاى که همه مردم او
را مىشناسند و به او دسترسى دارند در میان آنها زندگى مىکند، اما در
شرایط خاصى به جهت وجود خطرات جانى یا مصالح دیگرى که خداوند به آنها
عالمتر است مشیّت الهى اقتضاء مىنماید که امامعلیه السلام پنهان از چشم
مردم زندگى کند. در این باره روایات زیادى نقل شده است. جهت آشنایى بیشتر
با این موضوع به ذکر دو حدیث از روایات حضرت علىعلیه السلام اکتفا
مىشود.
- عن علىعلیه السلام قال: اللّهم انه لابدَّ لارضک من حجّة لک على
خلقک، یهدیهم الى دینک و یعلّمهم علمک لئلا تبطل حجّتک و لا یضلّ أتباع
اولیائک بعد اذ هدیتهم به اما ظاهر لیس بالمطاع او مکتتم مترقّب، ان غاب عن
النّاس شخصُهُ فى حال هدایتهم فانّ علمه و آدابه فى قلوب المؤمنین مثبتة،
فهم بها عاملون.
بار خدایا! همواره باید در روى زمین تو حجتى براى بندگانت داشته باشى تا
خلق را به دینت راهنمایى کند، و علم تو را به آنها بیاموزد تا حجّت تو
تباه نشود و پیروان اولیاء تو بعد از آنکه آنها را هدایت کردهاى دوباره
گمراه نگردند. [حجت تو] یا ظاهر و آشکار خواهد بود که اطاعت او را نمىکنند
و یا از دیدهها نهان خواهد بود که مردم در انتظار او به سر مىبرند. اگر
شخص و جسم او در حال هدایت مردم از آنان غائب باشد علم و آدابش در قلبهاى
عاشقان حق پایدار است و آنها به آن علم و آداب پایبند هستند و به آن عمل
مىکنند.
- اللّهم بلى لا تخلو الارض من قائم لِلّه بحجّةٍ: امّا ظاهراً مشهوراً و
امّا خائفاً مَغموراً لئلا تبطُلَ حجج اللّه و بیّناته و کم ذا و أین؟
اولئک واللّهِ الاقلّون عدداً و الاعظمون عنداللّه قدراً یحفظُ اللّه بهم
حُججه و بیّناته… اولئک خلفاء اللّه فى ارضهِ و الدعاةِ الى دینهِ.
… بارخدایا آرى! زمین از امامى که قیام بر حق کند خالى نخواهد ماند. او
یا آشکار و شناخته شده است یا ترسان و پنهان است تا حجتها و دلیلهاى روشن
خدا (یعنى اصول و احکام دین و تعالیم انبیاء) از بین نرود. اما اینکه
ایشان چند نفرند و کجایند؟ به خدا سوگند از نظر تعداد آنها بسیار کم هستند
ولى از جهت منزلت و بلندمرتبهگى در نزد خداوند بسیار بزرگوارند. خداوند
به وسیله ایشان حجّتها و دلیلهاى روشن خود را حفظ مىکند… آنان خلفا و
نمایندگان خدا در روى زمین هستند و مردم را به سوى دین و احکام و مقررات او
دعوت مىکنند…
منبع:نگار
دوشنبه 6/9/1391 - 0:58
اهل بیت
«ابن عباس گوید: روزى عمر بن خطاب به امیرالمؤمنین (با اعتراض )
گفت : اى ابا الحسن وقتى از تو سوالى مى کنند چرا شما در نظر دادن شتاب
مى کنى ؟»بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
ابن عباس گوید: روزى عمر بن خطاب به امیرالمؤمنین (با اعتراض ) گفت : اى
ابا الحسن وقتى از تو سوالى مى کنند چرا شما در نظر دادن شتاب مى کنى ؟
(یعنى چرا با درنگ و تفکر پاسخ نمى دهى ) حضرت على علیه السلام در پاسخ او،
دست خود را باز کرده فرمود: این چند تاست ؟ عمر گفت : پنج تا ،
فرمود: چرا در نظر دادن عجله کردى ؟ عمر گفت : این مساءله (جزیى ) بر من
پوشیده نیست (یعنى نیاز به درنگ ندارد) حضرت فرمود: من در امورى که بر من
پوشیده نیست پر شتاب ترم (یعنى علوم در نزد من همچون این مساله ساده است و
نیاز به درنگ و تفکر ندارد)!
آرى چگونه چنین نباشد در حالیکه علماى اسلام اعم از شیعه و اهل سنت روایت
کرده اند که پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله فرمود: ((انا مدینه العلم و
على بابها)).
درست این سخن گفت پیغمبر است منم شهر علم و علیم در آن است
منبع:نگار
دوشنبه 6/9/1391 - 0:58
اهل بیت
«آن چه دل های دوستداران حضرتش را به درد می آورد،
این است که گل سر سبد هستی – که همگان به طفیل او زنده اند و از کنار
سفره ی او روزی می خورند – در جایگاه شایسته اش در عالم، جای ندارد و از
دوستان و نزدیکان خویش هم دور افتاده است و شیعیان چاره ای جز صبر و دعا
برای این غریب دور از اهل و دیار ندارند.»
یکی از رایج ترین معانی غربت، دور افتادن از اهل (نزدیکان درجه ی اوّل) و
دیار و سرزمین خویش است. صاحب کتاب شریف «مکیال المکارم» در بیان معنای
غربت می فرمایند:
« ألبعد عن الأهل و الوطن و الدیار. » (۱)
عزلت امام عصر علیه السّلام
از آن جایی که حضرت بقیه الله علیه السّلام به امر الهی از اهل و دیار
خود کناره گیری کرده اند، «غریب» هستند و جای خالی ایشان در میان دوستان و
نزدیکانشان مشهود است. به این کناره گیری از مردم اطلاق «عزلت» هم می
شود؛ همان طور که امام صادق علیه السّلام فرموده اند:
قطعاً صاحب این امر غیبتی دارد و قطعاً در غیبتش عزلت (از مردم) خواهد
داشت و مدینه (برای ایشان) محلّ سکونت خوبی است و سی نفر هستند که حضرت از
آنها وحشتی ندارد. (۲)
البتّه غیبت حضرت بدین معنا نیست که ایشان هیچ گاه بین مردم حاضر نمی
شوند، بلکه این حضور به نحوی است که با عزلت آن حضرت منافاتی ندارد. در
حدیث آمده است که:
(امام زمان علیه السّلام) در بین مردم رفت و آمد می کنند و در بازارهای
ایشان راه می روند و روی فرش های آنها قدم می گذارند، ولی مردم ایشان را
نمی شناسند. (۳)
پس هر چند امام علیه السّلام گاهی میان مردم حضور می یابند، امّا محلّ
سکونت خود را دور از آنها انتخاب می کنند. بنابراین، ایشان در میان مردم،
منزل ثابت و اقامتگاه دائمی ندارند و از این جهت، دور از اهل و دیار خویش و
لذا «غریب» هستند.
اگر یکی از اعضای خانواده به هر علّتی از دیگر اعضا جدا افتاده باشد، جای
خالی او در خانواده محسوس است؛ حتّی اگر گاهی تماسی بگیرد یا به خانواده
سر بزند. همین که کسی نتواند در وطن خود و کنار نزدیکانش زندگی کند، غریب
افتاده است.
امام زمان علیه السّلام نیز این چنین غربتی دارند و تنها عدّه ی معدودی می
توانند با حضرت معاشرت داشته باشند و در غیبت کبری مکان حضرت را – جز
کارگزاران خاص ایشان – کسی نمی داند. (۴)
سکونت امام عصر علیه السّلام در نقاط دور دست
همه ی ائمّه علیهم السّلام به سرزمین جدّشان پیامبر صلی اللّه علیه و
آله و سلّم بسیار علاقه مند بودند. امام رضا علیه السّلام هنگام خروج
اجباری از مدینه به طرف خراسان، چندین بار برای وداع بر سر قبر پیامبر خدا
صلی اللّه علیه وآله و سلّم رفتند و هر بار با صدای بلند گریه و فغان
کردند و اظهار داشتند که من در غربت می میرم. (۵)
امام زمان علیه السّلام نیز به زندگی در مدینه و اطراف آن علاقه مند
هستند؛ امّا برای محفوظ ماندن از شرّ دشمنان در محلّ دور افتاده ای سکنی
می گزینند. (۶) شاهد غربت حضرت مهدی علیه السّلام – به معنای اخیر – عهدی
است که پدر بزرگوارشان بسته اند:
به درستی که پدرم (امام حسن عسکری علیه السّلام) با من عهد کرده اند که
وطنی از زمین – جز مخفی ترین و دورترین جای آن – برنگیرم، تا این که امر
خود را پوشیده سازم، و به خاطر وجود نیرنگ های گمراهان و منحرفان، مکان
خود را از فتنه های امّت های گمراه، محفوظ بدارم. (۷)
هر چند که جای خالی امام عصر علیه السّلام در میان مردم و دوستدارانشان
مشهود است، امّا دل های مؤمنان واقعی همواره نزد مولایشان است و جز به
ایشان قرار و آرامش ندارد. امام حسن عسکری علیه السّلام فرزند خود را در
مصیبت غربت چنین تسلّی داده اند:
بدان که دل های اهل طاعت و اخلاص به سوی تو – همچون پرنده به آشیانش – پر می کشد. (۸)
آن چه دل های دوستداران حضرتش را به درد می آورد، این است که گل سر سبد
هستی – که همگان به طفیل او زنده اند و از کنار سفره ی او روزی می خورند –
در جایگاه شایسته اش در عالم، جای ندارد و از دوستان و نزدیکان خویش هم
دور افتاده است و شیعیان چاره ای جز صبر و دعا برای این غریب دور از اهل و
دیار ندارند.
پی نوشتها :
۱٫ مکیال المکارم: ج ۱ ص ۱۳۸٫
۲٫ غیبت نعمانی: ص ۱۸۸ باب ۱۰ح۴۱٫
۳٫ بحارالانوار: ج۵۲ ص۱۵۴٫
۴٫ غیبت نعمانی: ص۱۷۰ ح۱٫
۵٫ عیون اخبار الرضا علیه السلام: ج ۲ ص۱۱۷٫
۶٫ خداوند متعال قادر است که ولّی خود را – بدون این که وطنش را در مکان
های دور افتاده قرار دهد – حفظ کند، ولی فعلاً چنین اراده نکرده است.
۷٫ کمال الدین: ص ۴۴۷٫
۸٫ کمال الدین: ص ۴۴۸٫
منبع: کتاب آشنای غریب
دوشنبه 6/9/1391 - 0:57
اهل بیت
«معروف است که در سازمانهای امنیتی غربی پروندهای
از امام زمان(ع) وجود دارد که همة اطلاعات تاریخی و شناسنامهای آن حضرت
را شامل میشود و تنها عکس آن حضرت ضمیمة پرونده نیست. اصل این داستان،
اگر هم ساختگی باشد؛ چیزی از اصل این ادعا که اطلاعات دشمنان اسلام از
امام زمان(ع) در خیلی از جهات کاملتر از اطلاعات ناقص بعضی از دوستان و
شیعیان آن حضرت(ع) است، کم نمیکند.»دلایل غیبت امام زمان(ع) دو وجه دارد: وجه اول غیبت، غیبت جسمانی و یا عنوانی حضرت، و وجه دوم غیبت، غربت امام زمان (ع) است.
یک معنای غیبت این است که حضرت حق، سیزده معصوم را در اختیار عوام و خواص
قرار داد، امّا معصوم چهاردهم را از چشم عموم پنهان نمود و امکان دیدار را
تنها در اختیار کسانی قرار داد که توفیق رفع حجاب از دیدگان باطن خود را به
دست آورند. لذا معنای نخست غیبت، حجابی است که روی چشمهایی کشیده میشود
که لیاقت دیدن خوبیها را ندارند:
گفتم که روی خوبت از من چرا نهان است
گفتا تو خود حجابی ورنه رخم عیان است
گفتم فراق تا کی؟ گفتا که تا تو هستی
گفتم که نفس همین است، گفتا جواب همان است
اما غیبت متأسفانه وجه دیگری هم دارد و آن غربت امام عصر(ع) است. غربت در
لغت به معنای دوری و بُعد مسافت و در عرف، به معنای ناخشنودی، و نارضایتی و
عدم قرابت است.
قسمت اول
غربت امام زمان(ع)
دلایل غیبت امام زمان(ع) دو وجه دارد: وجه اول غیبت، غیبت جسمانی و یا عنوانی حضرت، و وجه دوم غیبت، غربت امام زمان (ع) است.
یک معنای غیبت این است که حضرت حق، سیزده معصوم را در اختیار عوام و
خواص قرار داد، امّا معصوم چهاردهم را از چشم عموم پنهان نمود و امکان
دیدار را تنها در اختیار کسانی قرار داد که توفیق رفع حجاب از دیدگان باطن
خود را به دست آورند. لذا معنای نخست غیبت، حجابی است که روی چشمهایی
کشیده میشود که لیاقت دیدن خوبیها را ندارند:
گفتم که روی خوبت از من چرا نهان است
گفتا تو خود حجابی ورنه رخم عیان است
گفتم فراق تا کی؟ گفتا که تا تو هستی
گفتم که نفس همین است، گفتا جواب همان است
اما غیبت متأسفانه وجه دیگری هم دارد و آن غربت امام عصر(ع) است. غربت
در لغت به معنای دوری و بُعد مسافت و در عرف، به معنای ناخشنودی، و
نارضایتی و عدم قرابت است.
* اقسام غربت
گاهی اوقات، غربت در مکان رخ میدهد؛ یعنی مکان، مورد پسندِ امام(ع)
نیست و آقا بقیّةالله(ع) در آن مکان، غریب هستند. همچنانکه خودِ آن حضرت،
در فرازی از توقیع مبارکشان به شیخ مفید(ره) به غربت مکانی خود چنین اشاره
فرمودهاند: اگرچه هم اکنون در مکانی دور از جایگاه ستمگران سکنا گزیدهام؛
که خداوند صلاح ما و شیعیان مؤمن ما را تا وقتی که حکومت دنیا به دست
تبهکاران است، در دوری گزیدن به ما نمایانده است.۱
گاهی از اوقات نیز غربت در زمان است. یعنی زمان و زمانه در خور شأن آقا
بقیّةالله(ع) نیست، همچنانکه در روایتی میفرمایند: زمانه از گذشته
سختتر و دشوارتر شده است.۲ گاهی هم غربت حضرت در ارتباط با شیعیان و
دوستان ایشان است. این غربت از ناحیة شیعیان و دوستان ایشان، خود دارای چند
جهت است:
۱٫ نشناختن راستین امام(ع)
یکی از جهات غربت امام(ع)، از ناحیة شیعیان و دوستان را میتوان عدم شناخت راستین شیعیان از حقیقت باطنی و ولایت الهی ایشان دانست.
متأسفانه باید اعتراف نمود شناخت شیعیان از آن حضرت، غالباً در حدّ یک
شناخت تاریخی و شناسنامهای و آن هم به صورت ناقصِ آن که البته این جنبة
شناخت از امام(ع) را میتوان وجه مشترک شناخت دشمنان امام(ع) با دوستان
ایشان داشت، و چه بسا شناخت دشمنان امام(ع) بسیار کاملتر از شناخت دوستان
ایشان از جنبة تاریخی و شناسنامهای ایشان باشد. معروف است که در
سازمانهای امنیتی غربی پروندهای از امام زمان(ع) وجود دارد که همة
اطلاعات تاریخی و شناسنامهای آن حضرت را شامل میشود و تنها عکس آن حضرت
ضمیمة پرونده نیست. اصل این داستان، اگر هم ساختگی باشد؛ چیزی از اصل این
ادعا که اطلاعات دشمنان اسلام از امام زمان(ع) در خیلی از جهات کاملتر از
اطلاعات ناقص بعضی از دوستان و شیعیان آن حضرت(ع) است، کم نمیکند. ممکن
است برخی بپرسند چه حجتی برای این سخن خود دارید؟ در پاسخ خواهیم گفت که هر
شیعة آشنا به تاریخ اسلام به خوبی میداند که حاکمان و خلفای جور اموی و
عباسی نیز امامان عصر خویش را میشناختند، اما این شناخت، موجبات نجات
آنها را فراهم نکرد، بلکه بر اساس روایت مشهور نبی(ص) که اهل سنت و شیعه آن
را نقل کردهاند: من مات و لم یعرف إمام زمانه مات میتةً جاهلیّة؛۳ کسی که
بمیرد و امام زمان خویش را نشناسد، به مرگ جاهلیّت مرده است۴
بنابراین، همة این جنایتکاران به مرگ جاهلی مردهاند. جالب است بدانیم
منظور از جاهلیّت در این روایت، کفر و ضلالت قبل از اسلام است. بنابراین
مطابق این حدیث، اگر مسلمانی، یعنی کسی که توحید و نبوّت و قرآن و قیامت و
دیگر مبانی دین را پذیرفته و به واجبات دین، اهتمام نموده است بمیرد، ولی
در آن حال، امام معصوم زمان خویش را نشناخته باشد، او نامسلمان مرده است و
دین او همان کفر و ضلالتِ مشرکان قبل از اسلام تلقی خواهد شد و از اسلام،
توحید، نبوّت، تقوی و عبادت خود نفعی نخواهد برد. لفظ جاهلیّت در این نقل
از حدیث توصیف روشنتری یافته است. راوی میگوید از امام صادق(ع) پرسیدم:
آیا رسول خدا(ص) فرمودهاند: من مات و لا یعرف إمامه مات میتةً جاهلیّةً؟
فرمودند: آری. عرض کردم: این جاهلیّت به معنی جاهلیّت ایام نادانی قبل از
اسلام است یا منظور، جاهلیّتِ عدم آشنایی با امام میباشد؟ به تعبیر
صریحتر، یعنی آیا جاهلیّت چنین کسی در همة زمینهها، و مطلق بوده و یا در
محدودة خاص امامت است و به دیگر محدودههای دین لطمه نمیزند؟
امام صادق (ع) فرمودند: جاهلیّة کفرٍ و نفاقٍ و ضلالٍ.۴ جاهلیّت او از سنخ جاهلیّت کفار، منافقان و گمراهان است.
یعنی جاهلیت چنین کسی، مطلق است و لذا گمراهی از امامت، مساوی با گمراهی در تمامی مبانی دین خواهد بود.
علامة امینی(ره) صاحب کتاب گرانسنگ الغدیر میفرمودند: «در سفری به
سوریه، دانشمندان آن دیار، به ملاقات من آمدند. در مجلسی از بزرگان اهل
سنّت آن منطقه، یکی از آنان به من رو کرد و گفت: آیا در اسلام جز ولایت و
امامت، اصلی دیگر وجود ندارد که تو فقط دربارة ولایت و غدیر و مفاهیم
مربوطه مینویسی؟ آیا اسلام، توحید ندارد، معاد ندارد، نبوّت، قرآن، اخلاق و
احکام ندارد؟ من هر چه فکر کردم که به این فرد سنّی در مجمعی از اهل سنّت
چه جوابی بدهم که دندانشکن باشد، چیزی به ذهنم نیامد. قلباً به حضرت
امیرالمؤمنین(ع) متوسّل شدم که من در این جمع، زبان شما اهلبیت هستم، مرا
یاری دهید تا بتوانم از منطق شما دفاع کنم. به عنایت مولا به ذهنم رسید که
به این حدیث شریف استناد کنم. لذا روایت: «من مات و لم یعرف إمام زمانه
مات میتّةً جاهلیه را خواندم» مدارک آن را بیان کرده، معنای آن را توضیح
دادم و گفتم: این کار که فقط از ولایت میگویم و مینویسم، سلیقة من نیست،
بلکه فرمایش رسول خدا(ص) در این حدیث است که کسی که ولایت ندارد، از توحید،
نبوت، معاد، قرآن و احکام بهرهای نمیبرد. آنها در مقابل این استدلال من
ساکت شدند».۵
فردی از امام صادق(ع) پرسید: آیا کسی که به ائمّة قبل، معرفت داشته باشد
و فقط امام زمان خویش را نشناسد، مؤمن است؟ فرمودند: خیر!۶ و باز از امام
صادق(ع) نقل شده که فرمود: کسی که به امامت پدران من اقرار نموده، امامت
فرزندان معصوم مرا نیز بپذیرد، ولی مهدی را که از فرزندان من خواهد بود
انکار کند، مانند کسی است که نبوت جمیع انبیا را پذیرفته، نبوت پیامبر اکرم
(ص) را انکار نماید.۷
رسولاکرم(ص) نیز فرمودند: کسی که در ایام غیبت مهدی از فرزندان من، او
را انکار نماید و بمیرد، به مرگ جاهلیت از دنیا رفته است. ۸ این در حالی
است که سفارش خدای سبحان به مؤمنان این است که مسلمان بمیرید. لذا در آیة
۱۰۲ سورة مبارکة آل عمران میفرماید: یا أیّها الّذین ءآمنوا اتّقوالله حقّ
تقاته، و لا تموتنّ إلّا و أنتم مسلمون. ای کسانی که ایمان آوردهاید، از
خدا آن گونه که حقّ پروا کردن از اوست پروا کنید؛ و زینهار جز مسلمان
نمیرید.
در آیة ۱۳۲ سورة مبارکه بقره نیز میفرماید: و وصّی بها إبراهیم بنیه و
یعقوب یا بنیّ إنّ الله اصطفی لکم الدّین فلا تموتنّ إلاّ و أنتم مسلمون.
ابراهیم و یعقوب، فرزندانشان را به آئین الهی سفارش کردند و گفتند فرزندان
من، خدا دین اسلام را برای شما برگزید، پس تلاش کنید مسلمان بمیرید.
پی نوشت:
۱٫ طبرسی، احتجاج، ج ۲، ص ۴۹۷؛ مجلسی، بحارالانوار، ج ۵۳، ص ۱۷۵٫ * ۲٫
صدوق، کمالالدین و تمام النعمة، ج ۲، ص ۴۸۷ و مجلسی، همان، ج ۵۳ ص ۱۸۶٫ *
۳٫ مجلسی، همان، ج ۳۲، ص ۳۲۱ و ۳۳۱٫ * ۴٫ کلینی، کافی، ج ۱، ص ۳۷۷، ح ۳٫ *
۵٫ نقل از کتاب آثار اعتقاد به امام زمان(ع)، نوشتة دکتر هادی قندهاری، ص
۶۲٫ * ۶٫ صدوق، همان، باب ۳۹، ص ۴۱۰، ح ۳٫ * ۷٫ همان، ص ۴۱۱، ح ۵ و ۶٫ * ۸٫
همان، ص ۴۱۳، ح ۱۲
دوشنبه 6/9/1391 - 0:57
اهل بیت
بیان مصیبت،گریه كردن با آواز،آواز ماتم،شیون و زارى،مویهگرى،زارى
بر مرده،شعرى كه در ماتم و سوگوارى با صوت حزین و ناله و زارى خوانند،اعم
از سوگوارىبراى كسى كه تازه مرده،یا براى امامان شیعه. (1) تركیبات دیگر
آن عبارت است از:نوحهآراستن،نوحه ساختن،نوحه سرودن،نوحهخوانى.نوحهگرى بر
مرده،رسم جاهلیتبوده است و كارى مكروه است، (2) مگر براى معصومین«ع»كه
نوحه و گریه بر آنان از شعائرمهم و از عوامل نشر فضیلتها و احیاى یاد
اسوههاى كمال است و خود امامان برسید الشهدا«ع»مىگریستند و امر به
نوحهخوانى مىكردند.بر جعفر طیار و حمزهسید الشهدا نوحهخوانى شد.آنچه كه
از كراهت نوحه و ناپسند بودن شغل نوحهگرى وزشتبودن اجرت نوحهگر در
روایات یاد شده، ناظر به نوحهگریهاى جاهلى است كهآمیخته به باطل و گاهى
حرام بود. (3) در فرهنگ عزادارى براى امام حسین،نوحه به نوعى خاص از شعر
مرثیه مىگویند كهدر مجالس به صورت جمعى اجرا مىشود.«اشعار نوحه را براى
سینه زدن مىساختند،یكى نوحه مىخواند و دیگران به نوا و آهنگ و وزن اشعار
نوحهخوان سینه مىزدند.ولىاشعار مرثیه را با آهنگ در مجالس سوگوارى براى
به گریه افكندن و اظهار تاسفشنوندگان بر قتل شهداى كربلا مىخواندند و
عنوان روضه نداشت.»، (4) «...از معروفترینشعراى عصر قاجار كه مرثیه و نوحه
ساختهاند،مىتوان یغماى جندقى و وصال شیرازىرا نام برد». (5) این شیوه
در بین عربها هم متداول است و سبك مرثیه سرایى و نوحهخوانىبر سالار
شهیدان مخصوص است.با توجه به گستردگى این مراسم و رواج آن در طولسال،حتى
در سوگ امامان دیگر،ضرورت دارد كه سرودههاى ناب و نوحههاى صحیح ودور از
تحریفها و دروغها پدید آید و فرهنگ عاشورا در قالب نوحه نیز ترویج گردد
ونوحه خوانان نیز،بیش از هدف قرار دادن گریه،نشر فضیلتهاى اهل بیت را هدف
قرار دهند. (6)
پىنوشتها
1-لغتنامه،دهخدا.
2-بحار الانوار،ج 79،ص 88.
3-به روایات مربوط به تعزیه و ماتم و نوحه در بحار الانوار،ج 79،ص 71 تا 113 مراجعه كنید.
4-موسیقى مذهبى ایران،ص 7.
5-همان،ص 29.
6-نگرشى به مرثیه سرایى در ایران،عبد الرضا افسرى،بررسى گستردهاى از سابقه این كار در ایران و انواع مرثیهسراییها دارد.
فرهنگ عاشورا صفحه 453. جواد محدثى
دوشنبه 6/9/1391 - 0:54
اهل بیت
شریعتی و دفاع از گریه و عزاداری
با وجود آنكه
دكتر علی شریعتی از منتقدان شیوه مرسوم عزاداریها و سوگواریها برای
خاندان اهل بیت (ع) به شمار میرفت، وی در سخنرانی مشهور خود در سالروز
شهادت فاطمه زهرا (س) تغییر موضع داده و از گریه مردم بر مصائب اهل بیت (ع)
تجلیل و تنها آن را نیازمند تكمیل میداند كه آن هم به عهده هر دو عالمان و
روشنفكران است. وی میگوید:
هر مذهبی، مكتبی، هر نهضتی یا انقلابی، از
دو عنصر تركیب مییابد؛ عقل و عشق. یكی روشنایی است و دیگری حركت. یكی شعور
و شناخت میبخشد و به مردم بینایی و آگاهی میدهد و دیگری، نیرو و جوشش و
جنبش میآفریند.
در یك جامعه، در یك نهضت فكری یا مكتب انقلابی،
دانشمندان، گروه روشنفكران آگاه و مسوول، كارشان نشان دادن راه و شناساندن
مكتب یا مذهب و آگاهی بخشیدن به مردم و مردم، مسوولیتشان روح دادن و نیرو و
حركت بخشیدن است.
اسلام نیز چنین بوده است و بیشتر از هر مذهبی، دین
«كتاب» و «جهاد» است و اندیشه و عشق. آنچنان كه در قرآن نمیتوان دانست كه
مرز میان عقل و ایمان كجاست. شهادت را زندگی جاوید میشمارد و به قلم و
نوشته سوگند میخورد و در میان یاران پیامبر، «عابد» و «مجاهد» و «مبلغ» از
هم مشخص نیستند.
و تشیع، به ویژه با تاریخ و فرهنگش، تجلیگاه عشق و
شور و خون و شهادت است و كانون ملتهب و جوشان احساس و در عین حال، یك نوع
تفكر و معرفت و فرهنگ علمی و عقلی ویژه و نهضت فكری نیرومند و مشخص؛
«حادثه»ای است در سرگذشت انسان و به نام و نهاد علی، از «علم» و «عشق».
و «حقیقتپرستی» چنین مذهبی است كه حقیقت، بیپرستش، فلسفه و دانش است و پرستش، بیحقیقت، بتپرستی یا شهوت!
تشیع
در تاریخ، این چنین زاد و زیست. متفكران و دانشمندانش، مظهر اجتهاد و تعمق
و تحقیق و منطق و فرو رفتن در اندرون معانی و شناختن متحول و متكامل
مفاهیم اعتقادی و حقایق اسلامی و نگهبانی روح و حقیقت و جهت راستین اسلام
نخستین در معركه گیجكننده و گمراهسازندهای كه به نام فلسفه و تصوف و علم
و ادب و زهدنمایی و یونانیزدگی و شرقگرایی در افكار برانگیخته بودند.
و
توده مردمش، مظهر وفاداری به حقیقت و اخلاص و عشق و شور و فداكاری و
جانبازی در راه علی و ادامهدهندگان راه علی، در دورههایی كه زور و شكنجه و
قتلعام بر زندگی توده حكومت میراند و لبی را كه به نام او باز میشد،
میدوختند و خونی را كه با مهر او گرم میشد، میریختند و از خاندان پیغمبر
سخن گفتن، پاداشش در خلافت پیغمبر، پوست كندن و سوزاندن بود.
و اما،
امروز نیز توده مردم ما همچنان عشق میورزند، همچنان دوست میدارند، همچنان
به این خانه وفادارند، و هنوز پس از گذشت قرنها و دگرگونیها و زاد و مرگ
ایمانها و عشقها و اندیشههای بسیار، از در این خانه، به قصری، معبدی، و
قبلهای دیگر، نرفتهاند، میبینیم كه همچنان سر بر دیوار خانه فاطمه
نهادهاند و به درد، مینالند. این اشكها، هر كدام «كلمه»ای است كه
تودههای صمیمی و وفادار ما با آن، عشق دیرینه خویش را به ساكنان این
«خانه» بیان میكنند. این زبان توده است و چه زبانی صادقتر و زلالتر و
بیریاتر از زبانی كه كلماتش، نه لفظ است و نه خط، اشك است و هر عبارتش
نالهای، ضجه دردی، فریاد عاشقانه شوقی!
مگر چشم از زبان صادقانهتر سخن
نمیگوید؟ مگر نه اشك، زیباترین شعر و بیتابترین عشق و گدازانترین ایمان
و داغترین اشتیاق و تبدارترین احساس و خالصترین «گفتن» و لطیفترین
«دوست داشتن» است كه همه، در كوره یك دل، به هم آمیخته و ذوب شدهاند و
قطرهای گرم شدهاند، نامش اشك؟!
میبینیم كه توده ما هنوز حرف میزند و
حرف خودش را خوب میزند. تعجب نكنید كه چگونه من دارم از «گریستن» دفاع
میكنم، كه شنیدهاید ـ و بارها ـ كه از برنامه گریه و روضه انتقاد
كردهام.
آری، این دو سخن با هم متضاد نیستند. «برنامه گریه كردن»، به
عنوان یك «كار» و یك «وظیفه» و یك «وسیله» برای رسیدن به «هدفی» و به عنوان
یك «اصل» و یك «حكم»، چیز دیگری است و «گریستن»، یعنی تجلی طبیعی یك
احساس، حالتی جبری و فطری از یك عشق، یك رنج، یك شوق با اندوه، چیز دیگری.
كسی
كه عاشق است و از معشوقش دور افتاده و یا عزادار است و مرگ عزیزی قلبش را
میسوزاند، میگرید، غمگین است، هرگاه دلش یاد او میكند و زبانش سخن از او
میگوید و روحش آتش میگیرد و چهرهاش برمیافروزد، چشمش نیز با او همدردی
میكند؛ یعنی اشك میریزد، اشك میجوشد و این حالات همه نشانههای لطیف و
صریح ایمان عمیق و عشق راستین اویند.
من هم مثل شما به او مینگرم!
گریهای
كه تعهد و آگاهی و شناخت محبوب یا فهمیدن و حس كردن ایمان را به همراه
نداشته باشد، كاری است كه فقط به درد شستشوی چشم از گرد و غبار خیابان
میآید.
فراموش نكنیم كه نخستین كسی كه بر سرگذشت حسین بزرگ گریست، عمر
سعد بود و نخستین كسی كه بر اینگونه «گریه بر حسین» ملامت كرد، شخص زینب
بزرگ!
و بد نیست بدانید كه نخستین مجلس عزاداری، در دربار یزید!
هیچ
مذهبی، تاریخی و ملتی چنین خانوادهای ندارد؛ «خانوادهای كه در آن پدر،
علی است و مادر، فاطمه و پسر، حسین و دختر، زینب»؛ همگی در زیر یك سقف و در
یك عصر و یك خانواده.
و در عین حال، به هیچ خانوادهای، از جانب ملتی این همه عشق و اخلاص و ایمان و شعر و خون نثار نشده است.
ملت
ما، بر گرد در و بام خانه فاطمه، یك فرهنگ پدید آورده است؛ از این خانه یك
تاریخ پر از هیجان و حركت و شهامت و فضیلت، بر بستر زمان جاری شده است؛
نهر زلال و حیاتبخشی كه بر همه نسلهای ملت ما گذشته است و هماكنون نیز
در عمق روح و وجدان توده ما جریان دارد.
این تنها ملتی است كه در زندگی
نوع بشر روی خاك، در غم خاندان محبوب خویش و در عزای قهرمان آزادی و ایمان
خویش، در طول تاریخ درازش، همواره غمگین و عزادار مانده است و پایمال كردن
فضیلت و محكومیت حقیقت و فاجعه حكومت جنایت و زور را، به رغم گذشت زمان و
غلبه همیشگی این نظام بر تاریخش و سرنوشتش، فراموش نكرده است.
اما این
عشقها همه عقیم ماندهاند؛ این اشكها همچون بارانی كه بر شورهزار ببارد،
سبزهای در این كویر نمیرویاند و این همه فداكاریها، سرمایهها،
آمادگیها و تجمعها و نیروهای انسانی و وقتها و فرصتهای عزیز نیروبخش
هدر میرود.
مقصر كیست؟ دانشمند! كه پا به پای توده، مسوولیت خویش را انجام نمیدهد؛ او باید به توده، «آگاهی» و «شناخت» و «جهت» میداد و نداد.
بنابراین
همان گونه كه در این مقاله دیده میشود مرحوم شریعتی بر خلاف آن چه جاهلین
یا مغرضین عنوان میدارند، به هیچ عنوان مخالف با گریه و زاری و عزاداری
برای اهل بیت (ع) نبوده است و بلكه وی تنها دردش دو چیز است: یكی تجاری شدن
مراسم، آنجا كه میگوید «برنامه گریه كردن، به عنوان یك كار و یك وسیله
برای رسیدن به هدفی چیز دیگری است و گریستن، یعنی تجلی طبیعی یك احساس چیز
دیگری.» و درد دیگر فراموش شدن هدف اصلی ماجرا، یعنی امر به معروف، نهی از
منكر، دفاع از ولایت، احیاء دین و ... و اكتفا كردن به ذكر مصیبت و گریه
تنها كه این دو امر مهم بارها مورد تاكید علمای بزرگ دین نیز بودهاند.
منبع:سایت باشگاه اندیشه دوشنبه 6/9/1391 - 0:53
اهل بیت
اول: در فضایل خاصه آن حضرت
جامعیت آن است نسبت به سایر
اعمال، بدانکه خداوند حکیم علیم از روی حکمت و مصلحت تکلیف نموده است
[بندگان] را به اعمال مخصوصه از واجبات و مندوبات، که هر یک را در حصول قرب
آثاری است مخصوصه، مانند غذای ابدان از حیثیت طعم و خواص، و هر یک ثمره
دیگری را ندارد، و از این جهت بعضی از فضلا گفته اند که: شخص نباید اقتصار
کند بر افضل عبادات مستحبی، زیرا که خصوصیات دیگر از او فوت می شود.
ولی
این عمل زیارت، جامع خواص جمیع عبادات است از واجبه و مندوبه، قولیه است و
فعلیه، بدنیه و قلبیه، هر چند مسقط واجبات نمی شود به جهت مصالحی که محل
ذکر نیست، و بیان مطالب آن است که افضل اعمال نماز است که عمود دین است، و
به زیارت حاصل می شود از دو جهت:
اول اینکه مشتمل است بر نماز در نزد قبر آن سرور، که ثواب آن مضاعف است به غیر نهایت. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 83)
دوم
اینکه هفتاد هزار ملک در نزد آن قبر شریف مشغول نمازند که ثواب نماز هر یک
معادل است با نماز هزار هزار نفر بنی آدم، چنانکه در اختیار است، و ثواب
آن همه به جهت زوار است. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 56)
و اما زکات، پس در هر زیارتی ثواب هزار زکات قبول شده است. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 18)
و
اما حج، که افضل اعمال است حتی نماز، زیرا که در آن نماز هم هست، پس هر
زیارت معادل عمره است با یک حج، یا دو، یا ده، یا بیست، یا بیست و دو، یا
هشتاد، یا صد، یا صد هزار، یا وضع هر قدمی حجی و رفعش عمره، چنانکه در
روایات است. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 28، حدیث 45)
و در خبر بشیر
دهان است در فضل زیارت عرفه، که چون شخص غسل کند در کنار فرات، و روانه شود
به سوی قبر شریف و عارف به حق آن جناب باشد، پس به هر قدمی که برمی دارد و
می گذارد صد حج قبول و صد عمره مقبول خواهد داشت. (بحارالانوار، جلد 98،
صفحه 87)
و در بعضی از روایات است یک حج با پیغمبر خدا، یا دو، یا ده،
یا سی، یا پنجاه، یا صد، و در بعضی ثواب حج خود رسول خدا، چنانکه در روایت
سابقه از عایشه، هر آخرش مذکور است که ثواب نود حج از حجهای پیغمبر خدا با
عمره اش بر او می دهند. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 35)
و این اختلافات
به حسب مراتب زوّار است، از جهت قوت ایمانشان، و درجات معرفتشان به حق ائمه
هدی، خصوصاً سیدالشهداء علیه السلام، و مقدار به قینشان به فضیلت آن حضرت،
و خصایص او، که از آن است خصوصیت قول جدش: «و أنا من حسین» : [من نیز از
حسینم]. و از فروع آن است اینکه زیارت او معادل با حج پیغمبرصلی الله علیه و
آله و سلم است، و شاید جهتش آن باشد که چون زایر از روی شوق و محبت آن
سرور، و محبت حضرت
پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به سوی زیارت
رود، پس بیت الله حقیقی را زیارت نموده است، به قلبی که مناسب است با قلب
پیغمبر خدا در محبت و ارتباط، پس چون حاضر شود نزد قبر او، یا از دور قلب
خود را متوجه آن حضرت نماید، و زیارت کند با دل شکسته، پس گویا به قلب
پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم توجه نموده است به آن حضرت، و چون شنیدی
که پیغمبر خدا بر آن حضرت رقت نمود در وقتی که به پشت آن سرور سوار شد در
حال سجود، که او را از پشت به زیر نیاورد، بلکه صبر کرد تا خود به زیر آید.
(بحارالانوار جلد 43، صفحه 283)
پس اگر تصور نمائی در وقت زیارتش که آن حضرت از ضربت نیزه صالح بن وهب به زمین افتاد، (بحارالانوار، جلد 45، صفحه 55)
و
جبران قلب او را نمائی به سلام، پس آن مانند آن است که پیغمبر خدا، قصد او
را نموده باشد و چون آن سرور افضل است از بیت الله، نود مقابل به جهت سری
که بر ما معلوم نیست، از این جهت ثواب نود حج پیغمبر صلی الله علیه و آله و
سلم خواهد داشت.
و اما صدقه، پس زیارت آن حضرت ثواب هزار صدقه مقبول دارد به مقتضای روایت صحیحه. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 18)
و اما روزه پس در زیارت ثواب هزار روزه داراست. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 18)
و اما اعانت در سبیل الله، پس در زیارت، ثواب هزار شهید است از شهدای بدر (بحارالانوار، جلد 98،صفحه های 37 و 104)
بلکه در خودش شهید محشور خواهد شد. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه های 37 و 104)
و اما عتق، پس در زیارت، ثواب آزاد کردن هزار بنده است در راه خدا. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 43)
اگر
پیاده باشد به هر قدمی که بردارد یا بگذارد، ثواب آزاد کردن یک بنده از
اولاد اسماعیل خواهد داشت به مقتضای اخبار. (بحارالانوار جلد 98، صفحه 36)
و اما ذکر و تسبیح، پس خداوند خلق می کند از عرق زوار هفتاد هزار ملک که تسبیح و تقدیس خدا کنند، (مستدرک الوسائل ، جلد 2، صفحه 204)
و در آن است ثواب ذاکران خدا از ملائکه مقربین.
و اما صله رحم و احسان به مؤمنین، پس در زیارت صله رسول خدا است که والد حقیقی است و احسان است به آن
حضرت
و به حضرت علی علیه السلام و حضرت فاطمه علیها السلام و حضرت حسن علیه
السلام و حضرت حسین علیه السلام. (بحارالانوار، جلد 45، صفحه 207)
و اما
اطعام ایتام و مساکین، پس زیارت او به منزله آب دادن است به تشنگان اهل
بیتش، و اطعام است به ایشان، و اما زیارت مؤمنین و اکرام ایشان، پس زیارت
آن حضرت زیارت سید مؤمنین است، و موجب اکرام و تعظیم است.
و اما قرض
الحسنه، پس قرض دادن به مؤمن مضطر قرض دادن به خدا است، پس چگونه است قرض
دادن به امام مؤمنین که مضطر و غریب وطن بوده، و همه خلق از او گرفتند، حتی
اینکه جسد شریفش را در بیابان انداختند، و کسی نزد او نمی رفت، پس هرگاه
تو قصد او نمائی و به زیارتش روی، البته قرض بزرگی است برخدا، که نمی دانم
ثوابش را چند برابر خواهد داد، کریمی که وعده کرده است به کسانی که به او
قرض الحسنه بدهند.
و اما عیادت مریض که اگر کسی آن را ترک کند خداوند در
محشر او را عتاب نماید که ای چرا به عیادت بنده من نیامد ی در وقتی که
مریض شدم؟ (بحارالانوار، جلد 78، صفحه 219)
پس زیارت آن حضرت چون تأمل
کنی عیادت است نه از برای بیمار به تب، یا دردسر، بلکه آن عیادت مجروح
عطشان، و مکروب لهفان، بلکه عیادت مقطع الاعضاء، و مرضض الاعضاء است،
چنانکه منقول است که حضرت زهرا علیها السلام را در خواب دیدند که به این
مضمون نوحه می نمود: ای دو چشم اشک بریزید و جاری باشید و خشک نشوید از
برای میتی که در زمین کربلا سینه اش را خرد نمودند، (بحارالانوار، جلد 45،
صفحه 227)
پس چون به قصد زیارتش روی، قصد عیادتش نما که به ثواب پرستاری مریض و عبادت فائز شوی.
و
اما تجهیز مؤمن به خصوص مؤمن غریب، که تجهیز او فضیلتش بی منتها است، پس
زیارت آن حضرت در حکم تشییع جنازه آن سرور، و تغسیل و تکفین آن بدن مطهر
است، و دفن آن جسد انور در قلب خود به اعتبار توجه قلبی به آن قبر شریف .
و اما ادخال سرور در قلب مؤمنین که از افضل اعمال است و سبب نجات از اهوال است، (بحارالانوار، جلد 71، صفحه 290)
پس
در فضل زیارت وارد است که اگر می دانست زائر، که چه سروری داخل می شود بر
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و امیر المؤمنین علیه السلام و فاطمه
زهرا سلام الله علیها و ائمه هدی علیهم السلام و جمیع شهداء و چه قدر در حق
او دعا خواهند کرد، و چه ثوابها در دنیا و آخرت به جهت او مقرر می شود، هر
آینه دوست می داشت که همیشه خانه خود را در آن جا قرار دهد، یا اینکه هرگز
در خانه خود نماند. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 14، حدیث 15)
دوم : در فضائل زائرین آن حضرت
در فضائلی که از برای زائر است به حسب حالات، و آن شانزده فضیلت است:
یکی:
در حالت نیت رفتن به زیارت، چنانکه از حضرت صادق علیه السلام مروی است که
خداوند را ملائکه ای است که موکلند به قبر امام حسین علیه السلام پس چون
کسی قصد زیارت آن مظلوم نماید خداوند گناهان او را به ایشان می دهد، پس چون
یک گام برداشت همه آن گناهان را محو کنند، پس به گام دوم حسنات او را
مضاعف نمایند، و همچنین در گام سوم و چهارم، و هکذا تا اینکه بهشت او را
واجب شود، و چون بعد از نیت غسل کند ندا دهد او را خاتم انبیاء که: ای
مهمان خدا بشارت باد تو را که رفیق من خواهی بود در بهشت، و ندا کند او را
حضرت علی علیه السلام که: من ضامنم که حاجات شما روا شود، و از راست و چپ
او باشند تا مراجعت نماید. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 64)
سوم: هر گاه
چیزی صرف نماید در مهیا کردن اسباب زیارت، پس به هر درهمی به قدر کوه احد
حسنات به او دهند، و اضعاف او را به او رد کنند، و بلاها از او دفع شود، و
در روایت ابن سنان است که به هر درهم به او دهند هزار، هزار و هزار تا ده
مرتبه، و رضای خدا و دعای پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و امیر
المؤمنین و ائمه هدی علیهم السلام از برای او بهتر است. (بحارالانوار، جلد
98، صفحه 50، حدیث های 1و 2)
چهارم: چون از منزلش بیرون آمد ششصد ملک از شش جهت به مشایعت او آیند. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 68)
پنجم:
چون به راه افتد بر هر چه قدم گذارد در حقش دعا کند. (بحارالانوار، جلد
98، صفحه 15) و به هر گامی هزار حسنه برایش نوشته شود (بحارالانوار، جلد
98، صفحه 142) و اگر در کشتی شود و کشتی مضطرب گردد ندا رسد خوش به حال شما
که بهشت از برای شما است (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 36) و اگر سوار باشد
پس به هر گامی که مرکوبش بردارد هزار حسنه از برایش نوشته می شود.
(بحارالانوار، جلد 98، صفحه 25)
ششم: هرگاه آفتاب بر او تابد گناهانش را تمام کند چنانکه آتش هیزم می خورد. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 15)
هفتم:
هر گاه از شدت گرما یا حرکت عرق کند، پس در مزار کبیر مروی است که به هر
عرقی هفتاد هزار ملک خلق می شود که از برای زوار آن حضرت استغفار می نمایند
تا روز قیامت.
هشتم: چون از فرات غسل کند به جهت زیارت بریزد گناهان
ایشان، و ندا کند ایشان را خاتم انبیاء که: بشارت باد شما را که رفیق من
خواهید بود در بهشت، و امیرالمؤمنین علیه السلام گوید که: من ضامن قضاء
حوائج و رفع بلا از شما هستم در دنیا و آخرت چنانکه گذشت.
نهم: چون به
راه افتد بعد از غسل بنویسد خدا از برایش به هر قدمی که بردارد یا بگذارد
صد حج مقبول، و صد عمره مقبوله، و صد عمره مقبوله، و صد جهاد که در پیش روی
پیغمبر خدا کرده باشد با بدترین دشمنان او. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه
78)
دهم: چون نزدیک کربلا رسد جند صنف از ملائکه به استقبال او آیند، که
از آن جمله چهار هزار ملکند که به یاری آن حضرت آمدند در روز عاشوراء، و
مأمور شدند که در همان زمین بمانند، و از آن جمله هفتاد هزار ملک، و غیر آن
که در عنوان ملائکه مذکور شود. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه های 61 ـ 62)
یازدهم:
چون زیارت کند حضرت را نظر کند به او آن جناب، پس دعا کند در حقش، و خواهش
نماید از پدر و جدش که از برای او طلب مغفرت نمایند (بحارالانوار، جلد 98،
صفحه 64) پس ملائکه از برایش دعا کنند و همه انبیاء و مرسلین، و نوشته شود
از برایش ثواب جمیع عبادات، چنانکه گذشت، و مصافحه کنند با او ملائکه، و
مهری بر صورتش زنند از نور عرش که این است زائر قبر حسین علیه السلام فزند
خاتم انبیاء و سید شهداء علیه السلام. (بحارالانوار، جلد 45، صفحه 179)
دوازدهم:
چون خواهد مراجعت نماید به وطنش متابعت کنند او را چند صنف از ملائکه
خصوصاً جبرئیل، و میکائیل و اسرافیل، و همان چهار هزار ملک، و هفتاد هزار
که گذشت، و بالخصوص دو ملک به نزد او آیند، و به او گویند: ای ولی خدا
آمرزیده شدی و تو از حزب خدا و رسول صلی الله علیه و آله وسلم و اهل بیت
رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم هستی، والله که آتش را به چشم نخواهی
دید و تو را نخواهند خورد، و منادی ندا کند که: خوشا به حال تو که بهشت از
برای تو است. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 24)
سیزدهم: هر گاه وفات نماید
بعد از زیارت الی یک سال یا دو سال، آن ملائکه بر جنازه اش حاضر شوند، و
از برایش طلب مغفرت نمایند، (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 15) و حضرت امام
حسین علیه السلام او را زیارت کند در حال موت یا در شب اول قبر.
(بحارالانوار، جلد 98، صفحه 16).
پس ای کسانی که در قبر غریب و تنها
خواهید بود، و به وحشت آن مبتلا خواهید شد، و کسی به زیارت شما نخواهد آمد،
که با شما مواجهه نماید، بلکه اگر کسی به زیارت شما بیاید، نزدیک قبر شما
خواهد ایستاد به فاصله دو زراع خاک و گل، پس هر گاه زیارت کنی امام حسین
علیه السلام را، البته آن حضرت در آن حال به زیارت تو آید به طریق مواجهه، و
بر تو سلام خواهد کرد، پس آیا دیگر وحشتی و خوفی از برای تو باقی خواهند
ماند؟ و هر چند بیشتر زیارت کرده باشی، و شوقت به او زیاده باشد او هم مکرر
به زیارت تو خواهد آمد، و تو را انس خواهد داد.
چهاردهم: هر گاه زائر
در بین راه بمیرد، پس در خبر است از حضرت صادق علیه السلام که ملائکه در
تشییع جنازه او حاضر می شوند، و کفن و هنوط از بهشت از برای او می آورند، و
بر او نماز می گذارند، و از ریحان بهشت در زیر او فرش می کنند، و زمین از
اطراف او در قبر گشاده می شود از هر سمت به قدر سه میل، و دری از بهشت به
سوی قبرش می گشایند که از روح و ریحان آن بر او داخل می شود تا روز قیامت.
(بحارالانوار، جلد 98، صفحه 78)
پانزدهم: هر گاه در بین راه به او اذیتی رسد از حبس یا ضرب، پس در خبر است از حضرت صادق علیه السلام که به
عوض
هر روزی که حبس شود، یا غمی به او رسد، فرحی در قیامت به او خواهد رسید،
راوی عرض کرد که اگر بعد از حبس او را بزنند به جهت قصد زیارت؟ فرمود: به
عوض هر زدنی یک حوری به او دهند، و به عوض هر دردی هزار هزار حسنه به او
داده شود و هزار هزار گناه از او محو گردد، و هزار هزار درجه از برایش بلند
شود، و از کسانی باشد که در قیامت هم هم صحبت با پیغمبر صلی الله علیه و
آله و سلم خدا باشند تا مردم از حساب فارغ شوند، و حمله عرش با او مصافحه
نمایند، و به او گویند: هر حاجت که می خواهی بخواه، و ضارب او را بیاورند
به مقام حساب، و بدون سؤال و جواب بازوی او را بگیرند و ببرند به نزد ملکی،
پس شربتی از حمیم جهنم و شربتی از غسلین به او دهند، و او را بر کوههای
آتش مقام دهند، به او گویند بچش آنچه را از برای خود مهیا کردی به دست خود،
که مهمان خدا و رسول را زدی، و اذیت نمودی، پس آن مضروب را نزد جهنم
آورند، و بگویند نظر نما و ببین زنده خود را، و آن چه به او رسیده است از
عذاب الهی، آیا سینه ات شفا یافت، و به قصاص خود رسیدی؟ می گوید: حمد خدا
را. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 79)
شانزدهم: هرگاه در راه زیارت کشته
شود، پس در حدیث حضرت صادق علیه السلام مروی است، که فرمود به اول قطره ای
که از خونش ریخته شود جمیع گناهانش آمرزیده شود، و ملائکه طینت اصلیه [او
را می شویند] تا اینکه پاک شود مانند طینت انبیاء، از آن چه با او مخلوط
بوده است از طینت کفار، و قلب او را بشویند تا اینکه منشرح گردد، و مملو
شود از ایمان، و ملاقات نماید خدا را پاک و پاکیزه، از جمیع معاصی و صفات
رذیله، و شفاعت او را قبول نمایند در حق اهل بیتش، و هزار نفر از برادرانش،
و ملائکه با جبرئیل و ملک الموت بر او نماز کنند، و کفن و حنوط او را از
بهشت بیاورند، و قبر او را وسیع نمایند، و چراغها در قبرش روشن کنند، و دری
از بهشت به سوی او گشایند، و ملائکه تحفه ها از بهشت به جهت او بیاورند، و
بعد از هیجده روز او را به حظیره قدس بالا برند، پس با اولیاء خدا باشد تا
نفخه صور او را دریابد، و بعد از نفخه دوم از قبر بیرون آید، پس اول کسی
که با او مصافحه کند پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم خدا باشد و امیر
المؤمنین علیه السلام و اوصیاء و بشارتش دهند، و بگویند: با ما باش، پس او
را بر حوض بدارند، پس آب بیاشامد، و به هر که بخواهد بدهد. (بحارالانوار،
جلد 98، صفحه 79)
سوم: زیارت آن حضرت، موجب آمرزش گناهان
جهت سوم: آن
که زیارت آن حضرت خالص می کند شخص را از گناه، خالص کردن مخصوصی، که از آن
تعبیر شده است در قریب به چهل حدیث صحیح، به این مضمون که خداوند می آمرزد
گناهان گذشته و آینده او را (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 21ـ 28)، و در
احادیث دیگر است که می شود مانند روزی که از مادر متولد شده (بحارالانوار،
جلد98 صفحه 20)، یا مثل جامه چرکی که آن را بشویند و پاک کنند
(بحارالانوار، جلد 98، صفحه 19)، و عجب آن است که در خبر است که این مطلب
به همان گام اول حاصل می شود، و بعد به گامهای دیگر مقدس و مصفا می شود تا
اینکه به مرتبه لیاقت مناجات الهی می رسد، که خداوند به او می گوید، ای
بنده من سؤال نما تا عطا کنم
(بحارالانوار، جلد 98، صفحه 24)، و در
روایتی ملکی به نزد او می آید بعد از نماز زیارت، و می گوید: خاتم انبیاء
به تو سلام رسانید و می فرماید: گناهان گذشته تو آمرزیده شد، پس عملت را از
سر گیر. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 27).
چهارم: شفاعت زوّار در حق دیگران
جهت
چهارم: اینکه سبب خلاص دیگران هم می شود، چنانکه سیف تمار از حضرت صادق
علیه السلام روایت کرده که شفاعت زائر قبول می شود در حق صد نفر که همه
مستحق جهنم شده باشند (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 77)، و در اخبار دیگر است
که به ایشان می گویند: هر کس را بخواهید دست او را بگیرید و داخل بهشت
نمائید. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 27)
پنجم : ثواب دائمی
جهت
پنجم: هر عملی منقطع می شود هر چند ثوابش بماند مگر زیارت امام حسین علیه
السلام که خودش منقطع نخواهد شد تا روز قیامت، چنانکه صفوان از حضرت صادق
علیه السلام روایت کرده است که چون شخص به زیارت امام حسین علیه السلام
بیرون رود، هفتاد هزار ملک از اطرافش به مشایعت آیند و همراه او باشند، پس
چون زیارت نمود آن حضرت را، منادی ندا کند که آمرزیده شدی پس عملت را از سر
گیر، و چون مراجعت نماید مشایعت کنند او را تا منزل، پس او را وداع کنند، و
بعد همیشه به زیارت او آیند، تا وفات کند، آن گاه هر روز به زیارت امام
حسین علیه السلام روند، ثوابش از برای آن شخص باشد. (بحارالانوار، جلد 98،
صفحه 68)
ششم : رسیدن به محالات
جهت ششم: اینکه شخص از آن می رسد به
چیزی که مستحیل است وقوع آن از شخص، که حج با پیغمبر صلی الله علیه و آله و
سلم خداست، چنانکه در روایات بسیار است، که از آن جمله است روایت موسی بن
قاسم حضرمی که گفت: چون حضرت صادق علیه السلام در اول خلافت منصور لعنة
الله علیه به نجف آمد، فرمود: ای موسی برو به نزد شاهراه پس نظر کن شخصی از
جانب قادسیه می آید، به او بگو که در اینجا یکی از اولاد رسول خدا صلی
الله علیه و آله و سلم تو را می طلبد، و او را همراه خود به نزد من آور،
گفت: پس رفتم و ایستادم بر سر راه در گرمای سختی، و منتظر شدم تا اینکه
خسته شدم، و نزدیک بود که مخالفت آن حضرت نمایم، و برگردم. ناگاه دیدم کسی
از دور پیدا شد، گویا مردی است که بر شتری سوار باشد، پس چون نزدیک آمد،
ابلاغ پیغام نمودم، اطاعت نمود همراه من روان شد، چون نزدیک رسیدم، شترش را
خوابانید و به نزد حضرت آمد، من هم در خیمه ایستادم می شنیدم کلام ایشان
را، پس حضرت فرمود: از کجا می آیی؟ عرض کرد: از اقصی بلاد یمن، فرمود: از
فلان بلد؟ عرض کرد: بلی، فرمود: از برای چه کار آمده ای به اینجا؟ عرض کرد:
از برای زیارت امام حسین علیه السلام، فرمود: هیچ حاجتی نداشتی مگر زیارت
آن حضرت؟ عرض کرد: بلی آمدم که زیارت کنم او را، و نماز کنم نزد او، و سلام
کنم بر او، و برگردم به نزد اهل خودم فرمود: چه می بینید در آن؟ عرض کرد:
می بینم در آن برکت را در جان، و مال، و اهل و اولاد، و معاش، و قضاء حوائج
خود، فرمود: آیا از فضیلت زیارت آن حضرت از برای تو بگویم؟ عرض کرد:
بفرما، ای فرزند رسول، فرمود: به درستی که زیارت امام حسین علیه السلام
مساوی است با یک حج مقبول با پیغمبر خدا، آن مرد تعجب کرد، فرمودند: بلی به
خدا، بلکه دو حج قبول شده با رسو ل صلی الله علیه و آله و سلم خدا، باز
تعجب نمود حضرت زیاد فرمود تا اینکه رسید به سی حج قبول شده با حضرت خاتم
انبیاء. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 39 حدیث 40)
هفتم: ثواب حج پیغمبر
جهت
هفتم: اینکه شخص می رسد به چیزی که محال است که واقع شود فی نفسه، و آن
این است که حج شخص، خود حج پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم شود، و این
معنی در زیارت وارد است. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 35)
هشتم: خداوند، زائرین را ناامید نمی کند
جهت
هشتم: آن که خداوند قسم یاد نموده است که زائر را ناامید نکند، چنانکه از
حضرت امام محمد باقر علیه السلام مروی است، که فرمود: چون حسین علیه السلام
در کربلا کشته شد در حالتی که تشنه و مکروب و محزون بود، پس خداوند قسم
یاد نمود که هر مکروبی یا مغمومی یا گناه کاری یا تشنه ای یا صاحب دردی و
مرضی نزد قبر او رود، و دعا کند، و توسل جوید به آن بزرگوار، البته غمش و
کربش را زایل نماید، و حاجتش را روا کند و گناهانش را بیامرزد، و روزیش را
زیاد نماید. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 46)
نهم: نظر کردن خدا به زائر او
جهت
نهم: خصوصیت مخصوصه ای است، که در روایتی وارد شده ، که هر گاه زائر در
آنجا شب را بیدار باشد و روز را در زحمت باشد، خداوند به او نظر نماید، که
به آن نظر بهشت اعلی از برایش واجب شود. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 12)
دهم : زیادتی عمر و رزق
جهت دهم: تأثیرات مخصوصه ای است در زیارت، از آن جمله زیادتی عمر و رزق است. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 47)
و
در زیارت عرفه وارد است که آن سبب اطمینان قلب است در عقائد حقه
(بحارالانوار، جلد 98، صفحه 86)، و این اثر بالاتر از همه آثار است، زیرا
که همه بر این توقف دارند و از آن جمله آن که جمیع بدیها و مرگهای بد را
دفع می
نماید. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 48)
و در ضمان پیغمبر صلی
الله علیه و آله و سلم خدا داخل می نماید چنانکه در پانزده حدیث مذکور است
که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم ضامن است که هر کس زیارت کند حسین
علیه السلام را یا پدرش، یا مادرش یا برادرش را، اینکه روز قیامت او را
زیارت کند از هولها و شدائد آن، خلاص نماید او را. (بحارالانوار، جلد 97،
صفحه 142)
یازدهم: در فضائل عجیبه زیارت آن حضرت
جهت یازدهم: در
فضایل عجیبه آن است، از آن جمله اینکه زیارت آن حضرت الآن افضل است از
زیارت ائمه در حیاتشان، مثلاً هر گاه حضرت صادق علیه السلام در حیات بود و
تو به زیارت او می رفتی، و با او سخن می گفتی، و او با تو سخن می گفت به
فضیلت زیارت حسین علیه السلام الان نمی رسید چنانکه ابن ابی یعفور روایت
نموده که عرض کردم به حضرت صادق علیه السلام، چون به زیارتش رفتم که شوق
زیارت تو مرا به این زحمت و مشقت انداخت، که به خدمت آمدم، فرمود: شکایت از
خدا نکن، چرا نرفتی به زیارت کسی که حق او بر تو عظیم تر است از حق من؟
راوی می گوید: این کلام بر من سخت تر آمد از آنکه فرمود: حسین علیه السلام
ابن علی علیه السلام، هرگاه به زیارت او رفته بودی، و دعا می کردی و شکایت
حال خود می کردی بهتر بود. (بحارالانوار، جلد 97، صفحه های 140 ـ 142)
و
از آن جمله: آن که حضرت باقر علیه السلام به زیارت زوار آن حضرت می رفتند،
چنانکه حمران روایت کرده که زیارت نمودم قبر امام حسین علیه السلام را، و
چون برگشتم به منزل، حضرت باقر علیه السلام نزد من تشریف آوردند با عمر بن
علی بن عبدالله بن علی، و فرمودند: ای حمران هر کس زیارت کند قبور شهیدان
آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم را به جهت تقرب به خدا، بیرون رود از
گناهان مثل روزی که از مادر متولد شده. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 20)
و
از جمله: عجائب فضائلش آن است که نظرهای رحمت الهی نسبت به زوار خصوصیتی
دارد، چنانکه در خبر می فرماید بعد از ذکر نظرهای رحمت الهی در هر روز و
خداوند به آن نظر می آمرزد زوار حسین علیه السلام را به خصوص با اهل بیتش، و
هر که را شفاعت کند هر چند مستحق جهنم باشد. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه
27)
و از لطایف آن فضایل: آن است که زوار را در دخول بهشت خصوصیتی است،
که باید پیش از دیگران به بهشت روند چهل سال (بحارالانوار، جلد 98، صفحه
26) و هر چیزی تبرک می جوید به زوار آن حضرت و نظر به او می کند، و امید
خیر دارد در آن نظر به جهت برکت نظری که به قبر آن سرور نموده است.
(بحارالانوار، جلد 98، صفحه 74)
و از غرائب فضائلش آن است که از اخبار
بسیار ظاهر می شود که هنوز تمام فضائل زیارت بیان نشده است از برای مردم،
چنانکه در خبر صحیح است که اگر مردم بدانند فضل زیارت امام حسین علیه
السلام را بالتمام، هر آینه خواهند مُرد از شوق. (بحارالانوار، جلد 98،
صفحه 18)
و در خبر دیگر است، که اگر بدانند فضل آن را، هر آینه بیایند
به نزدش از بلاد بعیده به چهار دست و پا، مانند راه رفتن اطفال.
(بحارالانوار، جلد 97، صفحه های 390 ـ 399)
باب دوم: در فضائل خاصه زیارت آن حضرت
باب
دوم در فضیلت خاصی است از برای زیارت که سزاوار است که تنها ذکر شود به
جهت خصوصیتی که در آن است، و بیانش محتاج است به تقدیم مقدمه، پس بدانکه آن
چه در ثواب اعمال حسنه مذکور می شود، و خواص آنها، همه بیان مقتضی است،
مثل خواص ادویه، و از برای هر یک موانعی هم هست که مانعند از ترتب اثر، و
آن منافات با ثبوت مقتضی ندارد، مثلاً سرکه انگبین بالخاصیه قاطع صفراء
است، لکن گاهی مانعی در بدن هست، از مرضی، یا غذائی که پیش خورده، یا بعد
می خورد، پس قطع صفراء نمی کند، هر چند باز آن را قاطع صفراء می گویند، و
همچنین است، خواص اعمال حسنه، زیرا که در مقابل هر خاصیتی، مانعی هست، که
آن خاصیت را گاهی بالکلیه زایل می کند، و گاهی آن را کم می کند، و به این
جهت حالات مردم در حشر مختلف می شود پس بعضی اشخاص هستند، که از برای
ایشان، مقداری از ایمان و اعمال هست، که در اول احتضار از عذاب آسوده
هستند، و بعضی بعد از عذاب احتضار، خلاص می شوند، و بعضی در برزخ قدری معذب
شده، بعد نجات می یابند، و بعضی در اول محشر، و بعضی در اثنای آن، و بعضی
بعد از آن، و بعضی بعد از دخول در جهنم و بعضی مخلد می مانند در آن به جهت
زوال ایمان، نعوذ بالله منه و این حرف در جمیع اعمال حسنات جاری است.
چون
این مقدمه معلوم شد، پس بدانکه از برای زیارت حسین علیه السلام فضیلت
مخصوصی است، که از همه فضایل بالاتر است، زیرا که اگر مانع از تأثیر آن در
شخص باشد، پس ممکن نیست که جمیع آثار آن را رفع نماید، بلکه لااقل به قدر
نجات باقی خواهد ماند، زیرا که طرق آن بسیار، و محال آن بی شمار است، پس
اگر مانعی از یکی پیدا شود مقتضی دیگر ظاهر گردد، و همچنین.
توضیح مطلب:
آن است، که هر یک از اعمال حسنه، ظهور اثر آن در مقام خاصی است، از نشأت
برزخ، یا آخرت پس هر گاه مانعی منع نماید از اثرش در آن محل مقرر، دیگر
بالمره اثرش تمام می شود، و در مقام دیگر ظاهر نمی شود، اما زیارت حسین
علیه السلام پس باطل نمی شود اثر آن بالمره بلکه در محل دیگر ظاهر می شود،
چنانکه از مجموع روایات معلوم می گردد، بلکه در روایتی تصریح به آن شده
است، و این مطلب را جابر انصاری در وقتی که به زیارت اربعین آمد، بیان
نمود. (بشارةالمصطفی صفحه 75)
کجایند زوار حسین بن علی علیهما السلام؟
و
تفصیل کیفیت آن چنین است، که اگر از برای زائر، آن ثمرات و فوائد حاصل شود
پس از دنیا بیرون رود، مانند روزی که از مادر متولد شده است و یا اینکه
رسیده باشد به اعلا علیین و کروبین، پس هنیئا له، که نعمتی از آن بالاتر
نمی شود.
و اگر موانعی از گناهان در او باشد، که به این مراتب نرسد، و
با گناه از دنیا رود، پس امید هست، که امور او در وقت مرگ، یا اول برزخ
اصلاح شود به برکت زیارت آن حضرت، و اگر از آن هم تأخیر افتد به جهت بزرگی
گناهانش، پس امید است که آن حضرت به زیارت او آیند در ایام برزخ، به حسب
استعداد و قابلیتش (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 16)، و اگر از آن هم محروم
شود، به جهت شدت موانع، پس چون محشر کبری شود، و پیغمبر خدا با جبرئیل به
تفتیش زوار آیند، امید است، که او را به علامت مهر پیشانی شناخته، خلاصش
نمایند. (بحارالانوار، جلد 45، صفحه های 182 ـ 183)
و اگر این قابلیت هم
رفته، و آن علامت از ظلمت ذنوب محو شده است، پس باز امید نجات او [هست به
طریق دیگر] چون ندا رسد: کجایند شیعه آل محمد صلی الله علیه و آله؟ پس
جماعتی برخیزند که عدد ایشان را کسی نمی داند، مگر خدا، باز ندا رسد: که
کجایند زوار حسین بن علی علیه السلام؟ پس جمعی برخیزند، پس خطاب شود، که
بگیرید دست هر کس را که بخواهید، و داخل بهشت نمائید، پس هر نفری دست هر کس
را بخواهد می گیرد، حتی اینکه شخصی به او می گوید: که من یک روز پیش پای
تو برخاستم به جهت تعظیم تو، پس دست او را می گیرد و کسی مانع او نمی شود
(بحارالانوار، جلد 98، صفحه 27)، و اگر این قابلیت در او نباشد، و قابل هم
نباشد، که کسی دست او را بگیرد، پس باز امید خلاص او هست، به نداء دیگر، که
در حدیثی از حضرت صادق علیه السلام وارد است، که چون روز قیامت شود، منادی
ندا [کند] که کجایند زوار حسین بن علی علیه السلام؟ پس جماعت بسیاری
برخیزند، که عدد ایشان را کسی نداند، مگر خدا، پس خطاب به ایشان رسد که:
مقصود شما از زیارت قبر حسین علیه السلام چه بود؟ عرض کنند که: به جهت محبت
رسول خدا، و علی مرتضی، و فاطمه زهرا و ترحم بر آن حضرت، که آن همه زحمت
به او رسید، خطاب رسد که: اینک محمد صلی الله علیه و آله و سلم و علی و
فاطمه و حسن و حسین حاضرند، پس به آنها ملحق شوید، و داخل در زیر علم رسول
صلی الله علیه و آله و سلم خدا شوید، که در دست علی است، پس می روند و در
اطراف علم می باشند. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 21)
کیفیت وارد شدن حضرت زهرا سلام الله علیها به محشر
و
بیانش آن است که: در آن روز حضرت فاطمه سلام الله علیها به کیفیت مخصوصی
وارد محشر می شود، که در برش حله کرامت است، که از آب حیات به عمل آمده
(بحارالانوار، جلد 43، صفحه 221)، و به روی آن هزار حله بهشتی است، که بر
آنها به خط سبز نوشته، و بالای سرش قبه ای است از نور الهی، که ظاهرش از
باطنش پیدا، و باطنش از ظاهرش هویدا است، و بر سرش تاجی است از نور که
هفتاد رکن دارد، هر رکنی مرصع است به در، و یاقوت، و نور می دهد مانند
ستاره درخشان، و بر ناقه ای سوار است از ناقه های بهشت، که پاهای آن از
زمرد سبز است، و دمش از مشک اذفر، و چشمانش از یاقوت احمر (بحارالانوار،
جلد 43، صفحه 219)، و مهارش از مروارید تر، که طول آن به یک فرسخ است
(بحارالانوار، جلد 43، صفحه 223) و آن مهارش به دست جبرئیل است، و فریاد می
کند: بپوشید چشمهای خود را که اینک دختر خاتم انبیاء عبور می نماید، و بر
آن ناقه هودجی است از طلا، که آن مکرمه در آن است، و به استقبالش می آیند
از جانب بهشت دوازده هزار حورالعین، که از برای احدی استقبال ننموده اند و
نخواهند نمود، و همه بر مرکوب های بهشتی سوارند، که بالهاشان از یاقوت، و
زمام از مروارید تر، و زین آنها از درّ، و زین پوش از سندس، و رکاب از
زبرجد باشد، و در دست هر حوریه مجمره ای است از نور، و بر فرق آنها تاجهای
جواهر است (بحارالانوار، جلد 43، صفحه 224)، پس به استقبال او آید مریم
دختر عمران، با هفتاد هزار حوریه، و خدیجه با هفتاد هزار ملک، که در دستشان
علمهای تکبیر است، و حوا، و آسیه با هفتاد هزار حوریه، پس منبری از نور
برایش نصب نمایند، که هفت پله دارد، و ما بین پله تا پله دیگر، صفوفی از
ملائکه است (بحارالانوار، جلد 43، صفحه 226) و با آن مکرمه است رختهای خون
آلود، و پیراهن غرقه به خون امام حسین علیه السلام (بحارالانوار، جلد 43،
صفحه 224) پس عرض کند: خدایا، می خواهم ببینم حسن و حسین را، پس مصور شود
از برای او حسین علیه السلام، به حالتی که سر در بدن ندارد، و خون از رگهای
او جاری است (بحارالانوار، جلد 42، صفحه 226)، پس چون آن حالت را ببیند
نعره ای زند (بحارالانوار، جلد 43، صفحه 222) و خود را از ناقه به زیر
اندازد (بحارالانوار، جلد 43، صفحه 219) و پیغمبر صلی الله علیه و آله و
سلم و ملائکه همه نعره زنند. (بحارالانوار، جلد 43، صفحه 222)
کیفیت وارد شدن امام حسین علیه السلام به محشر
و
در خبر است که امام حسین علیه السلام خود بیاید، در حالتی که سرش را در کف
گرفته، و چون حضرت فاطمه علیها السلام او را ببیند، نعره زند که تمام اهل
محشر گریه در آیند (بحارالانوار، جلد 43، صفحه 221)، پس پیراهن امام حسین
علیه السلام را بر سر دست گیرد، و عرض کند، خدایا، این پیراهن فرزند من است
(بحارالانوار، جلد 43، صفحه 224)، یعنی ببین که چگونه از ضرب شمشیر، و
نیزه، و تیر سوراخ سوراخ است، یا اینکه خدایا، این پیراهن را هم بر بدنش
نگذارند، و او را عاری، و بر روی زمین انداختند، پس خداوند عادل منتقم
انتقام کشد از کشندگان آن حضرت و اولاد ایشان و اولاد ایشان، که راضی به
فعل پدران خود بودند، به اقسام عذاب، پس چندین مرتبه ایشان را بکشند، بعد
زبانیه سیاهی از جهنم بیرون آید، و ایشان را برچیند، مانند مرغی که دانه را
برمی چیند، و ببرد ایشان را به سوی جهنم. (بحارالانوار، جلد 43، صفحه 226)
و
بعد از این مقامات خصوصیتی از برای آن مکرمه است در مقام شفاعت، که محل
حاجت ما است، که ندا می رسد: ای فاطمه هر حاجت که داری بطلب، عرض می کند
که: شیعیان خود را می خواهم، خطاب می رسد: که بخشیدم همه را، عرض می کند:
شیعیان اولادم را می خواهم، خطاب می رسد: که بخشیدم ایشان را، عرض می کند،
شیعه شیعیان خود را می خواهم خطاب می رسد که: روانه شو، پس هر که به تو
پناه برده با تو خواهد بود پس روانه شود به سوی بهشت، و همه ایشان به همراه
او بروند. (بحارالانوار، جلد 43، صفحه 227)
پس ای گروهی که زیارت کرده
اید فرزند آن مکرمه را، و یاری نموده اید او را در گریه، اگر پیغمبر صلی
الله علیه و آله و سلم از اول دست تو را نگیرد، و در وقت ندای اول بر
نخواستی، پس در این شفاعت عظمی، یا شیعه، تو را شامل است، و اگر نه، شیعه
شیعه خواهی بود، و اگر آن هم نیستی، پس پناه به او خواهی برد، و کدام پناه
بهتر از زیارت فرزند او، و گریه بر آن حضرت است، پس گمان ندارم که از این
مقام محروم شوی، و به همراه آن مکرمه روانه نشوی، و اگر از این حرمان هم
ترسانی به جهت کثرت معاصی، و مأیوس باشی از نجات در این حالت، و احتمال
بدهی که لابد تو را به جهنم خواهند برد، پس باز مأیوس مباش ای زائر، که
لابد آن حضرت خواهد آمد و تو را از آتش نجات خواهم داد، چنانکه در خبری
فرموده است که: هر کس مرا زیارت کند البته او را زیارت خواهم کرد بعد از
موت و اگر او را در آتش بیابم از آن بیرونش می آورم (بحارالانوار، جلد 98،
صفحه 16)،و این آخر درجات خلاص است از برای ادنی زوار، که گناه ایشان بسیار
عظیم است.
باب سوم: صفات خاصه از برای زوار
باب سوم در بیان صفات خاصه که از برای زوار حاصل می شود و آن بسیار است:
یکی
آنکه: خداوند به ایشان مباهات می کند بر حمله ی عرش و بر ملائکه مقربین، و
می فرماید: ببینید زوار قبر حسین علیه السلام را که به جانب او می روند با
شوق. (بحارالانوار ،جلد 98، صفحه 75)
دیگر اینکه: خداوند نظر رحمت به سوی ایشان می نماید. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 85)
دیگر دلیل محبت حسین علیه السلام است. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 4)
دیگر از جمله محدثین خداوند است در عرش. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 73)
دیگر آنکه در علیین نوشته می شود. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 70)
دیگر
در بهشت در جوار پیغمبر خدا و ائمه هدی علیهم السلام خواهد بود و در یک
سفره با ایشان طعام می خورد. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 66)
دیگر اگر شقی باشد مبدل می شود به سعید. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 20)
دیگر از کروبین شمرده می شود. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 88)
دیگر
آنکه از یاوران حضرت فاطمه سلام الله علیها است زیرا که آن حضرت هر روز
حضرت حسین علیه السلام را زیارت می نماید. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 75)
دیگر
آنکه اعضای او، از صورت و چشم و قلب، محل دعای حضرت صادق علیه السلام می
شود زیرا که آن حضرت در سجده دعا می فرماید که: خدایا رحم کن بر ان صورت ها
که مالیده بر قبر حسین علیه السلام و رحم نما بر آن چشم ها که اشک از آنها
می ریزد، و رحم کن آن دل ها را که بر ما می سوزد، و رحم کن بر آن نعره که
به جهت ما بلند می شود. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 8)
دیگر آنکه زائر
امانت حضرت صادق علیه السلام است که می فرمود: خدایا من آن بدنها را به تو
امانت سپردم تا اینکه به من رد نمائی در نزد حوض. (بحارالانوار، جلد 98،
صفحه 8)
دیگر زائر آن حضرت، زائر خدا و رسول است. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 76)
دیگر
آنکه هر کس در بهشت درجه ای دارد آرزو می کند که کاش از زوار حسین علیه
السلام بودم، از بس کرامتهای مخصوصه مشاهده می نماید در حق زوار.
(بحارالانوار، جلد 98، صفحه 72)
باب چهارم: اجرهای مخصوص برای زوار
باب
چهارم: در اجر مخصوصی است و صفت خاصی که بر زیارت آن حضرت مترتبند و
شایسته است که علیحده ذکر شود. اما اجر خاص عجیب، پس آن است که صدوق و سید
ابن طاووس و کفعمی و مؤلف مزار کبیر به طرق معتبر روایت کرده اند که
نویسندگان اعمال حسنه مشغول نوشتن حسنات می شوند به جهت زوار از وقتی که
عزم می کند بر زیارت تا روز قیامت. (بحار جلد 98 صفحه 164)
پس آن از جمله اعمال صالحه مستمر است، نه اینکه درحکم مستمر باشد مانند باقی صالحات جاریه، و از آن بالاترین باقیات صالحات است.
و
آنها همه علاوه است بر آن صفات خاصه، که حاصل می شود از برای زائر، حتی
نظر به خصوصیت متولی قبض روحش، و از عجائبی که عقل را حیران می نماید [ آن
است ]، که در آن: شانزده فضیلت [ است ]، که هر یک بالاتر از صد فضیلت است، و
یکی از آنها آن است که به هر کلمه ای از کلمات زیارت، عطا می شود به او
نصیبی از رحمت خدا، (بحار جلد 98 صفحه 163) و عجیب تر آن که اینها همه بعض
اجر و ثواب اوست و آن زیارت شریفه ای است، که حضرت صادق علیه السلام سؤال
نمودند از شخصی که چقدر است فاصله فیما بین مقام تو و قبر امام حسین علیه
السلام؟ عرض کرد: فدایت شوم یک روز و بعض روز، فرمود: آیا به زیارتش می
روی؟ عرض کرد: فدایت شوم یک روز و بعض روز، فرمود: آیا به زیارتش می روی؟
عرض کرد: بلی، فرمود: آیا بشارت دهم تو را؟ آیا خوشحال کنم تو را به بعض
ثواب آن؟ عرض کرد: بلی فدایت گردم، فرمود: بدان که هر گاه شخص مشغول مهیا
کردن اسباب سفر زیارت می شود اهل آسمانها اظهار خوشحالی می نمایند، پس چون
از منزلش بیرون آید، سواره یا پیاده، موکل می کند خدا به او چهار هزار ملک
را، از ملائکه، که صلوات می فرستند بر او، تا وقتی که برسد به آن محل شریف.
پس
چون رسیدی به آن مقام کریم پس بایست بر در، و بگو این کلمات را که از برای
تو است به هر کلمه سهمی از رحمت خدا، عرض کرد: چیست آن کلمات؟ فرمود: بگو:
« السلام علیک یا وارث آدم صفوة الله السلام علیک یا وارث نوح نبی الله
السلام علیک یا وارث ابراهیم خلیل الله السلام علیک یا وارث موسی کلیم الله
السلام علیک یا وارث عیسی روح الله، السلام علیک یا وارث محمد حبیب الله
صلی الله علیه و آله، السلام علیک یا وارث وصی رسول الله السلام علیک یا
وارث الحسن الرضی، السلام علیک یا وارث فاطمة بنت رسول الله السلام علیک
أیها الشهید الصدیق السلام علیک أیها الوصی البار التقی السلام علیک و علی
الارواح التی حلت بفنائک و أناخت برحلک السلام علی ملائکة الله المحدقین بک
اشهد أنک قد اقمت الصلوة و اتیت الزکوة و أمرت بالمعروف و نهیت عن المنکر و
عبدت الله مخلصا حتی أتاک الیقین و السلام علیک و رحمة الله و برکاته». پس
روانه شو، که از برای تو است، به هر قدمی که برداری، یا بگذاری، مثل ثواب
شهیدی که در راه خدا به خون خود آغشته شده باشد، چون به قبر رسیدی دست خود
را بر قبر گذار، و بگو «السلام علیک یا حجة الله فی سمائه و أرضه» پس مشغول
نماز می شوی، که از برای تو است به هر رکعتی که در نزد او بکنی ثواب هزار
حج، و هزار عمره، و عتق هزار بنده و هزار جهاد در راه خدا با پیغمبر مرسل،
پس چون خواهی مراجعت نمائی، منادی تو را ندا کند، که اگر کلام او را بشنوی
هرگز مفارقت نخواهی نمود، می گوید: خوشا به حال تو ای بنده خدا که غنیمت
بردی، و به سلامت شدی، و گناهان تو آمرزیده شد، پس عمل را از سر گیر، و اگر
در آن شب، یا آن روز، یا آن سال وفات نماید، خداوند قبض روح او نماید، و
اگر بماند ملائکه فرود آیند نزد او، و به همراه او باشند، و از برایش
استغفار نمایند، و بر او صلوات فرستند تا به منزلش رسد، آن گاه عرض کنند،
خداوند این بنده تو به زیارت فرزند دختر پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم
رفته و مراجعت نموده پس، تکلیف ما چیست؟ خطاب رسد که بایستید در خانه او، و
تسبیح و تقدیس کنید مرا، و ثواب آن را از برای او بنویسید تا روز وفاتش،
پس به تجهیز او حاضر شوند، و نماز بر او کنند، پس عرض کنند: خداوندا، دیگر
تکلیف ما چیست؟ خطاب رسد که در نزد قبر او بمانید، و تسبیح و تقدیس کنید، و
ثواب آن را از برای او بنویسید تا روز قیامت. (بحار جلد 98 جلد 163ـ164)
و
اما صفت مخصوصی که از برای زائر حاصل می شود، که شایسته است آن را مستقل
ذکر [ کنیم ]، آن است که کسی که به زیارت حسین علیه السلام رود هر آینه خدا
را در عرش زیارت کرده است. (بحار جلد 98 صفحه 76)
و این کنایت از نهایت قرب است به خدا، و ترقی به درجات کمال.
و
از این بالاتر، آن است که به آن دریافته می شود خدا، مر زائر را، به جهت
اینکه در خبر وارد است: «که خداوند متعال آن حضرت را در هر شب جمعه زیارت
می کند». (بحار جلد 98 صفحه 60)
پس اگر کسی به زیارت رفته باشد[ او به
زیارت خداوند ] رفته است، معلوم است که زیارت خداوند کنایه است از افاضه
رحمت مخصوصه به آن حضرت، پس اگر کسی آن را ادراک نماید محروم از آن رحمت
نخواهد شد، و لا محاله نصیبی از ان خواهد یافت، و زیارت او خداوند را کنایه
است از کمال قرب، و چون این دو امر جمع شودحاصل می شود، خصوصیتی از مراتب
شمول رحمت، که مافوق آن متصور نیست، و در روایت دیگر است، که هر کس بخواهد
که در قیامت نظر نماید به سوی خدا پس بسیار به زیارت امام حسین علیه السلام
برود. (بحار جلد 98 صفحه 77)
پس اینها سه عبارت شدند، یعنی زیارت خدا، و
زیارت با خدا، و نظر به سوی خدا، و آن کنایه است از نهایت آنچه از برای
مخلوق تصور می شود از ترقی به سوی درجات قرب، و از این جهت برای این صفت
باب مستقلی قرار دادم.
باب پنجم: احکام خاص برای زیارت آن حضرت
باب
پنجم: در احکام خاصی که از برای زیارت آن حضرت است، و آن بسیار است، از آن
جمله اینکه هر عملی واجب یا مسحب در وقت خوف ساقط می شود، و لکن در این عمل
چند روایت است بر اینکه ساقط نمی شود، چنانکه در بحار و غیر آن به اسانید
معتبر از معاویة بن وهب روایت نموده است، که حضرت صادق علیه السلام
فرمودند: به من که: ای معاویه وا مگذار زیارت حسین علیه السلام را به جهت
خوف، زیرا که اگر کسی ترک نماید آن را، حسرت ها بیند، که آرزو کند کاش در
آنجا باشد. (بحار جلد 98 صفحه 9)
و در خبر دیگر از محمد بن مسلم مروی
است، که حضرت باقر علیه السلام فرمود که: آیا نزد قبر حسین علیه السلام می
روی؟ عرض کرد: بلی با خوف و ترس، فرمود: هر چند خوف آن بیشتر باشد ثوابش
بیشتر است، و هر کس با ترس به زیارت رود در روز قیامت ایمن گردد، و آمرزیده
شود، و پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم خدا به زیارت او آید، و از برایش
دعا نماید، و برگردد با نعمت و فضل خدا، و به او بدی نرسد. (بحار جلد 98
صفحه 11)
و در روایت دیگر از ابن بکیر منقول است، که گفت: عرض کردم به
حضرت صادق علیه السلام که: من میل بسیار دارم به زیارت قبر حسین علیه
السلام، پس چون بیرون می روم به سوی زیارت، قلبم ترسان است تا بر می گردم
از ترس سلطان و عمالش، فرمود: ای پسر بکیر آیا دوست نمی داری که خدا ببیند
تو را ترسناک در راه ما؟ آیا نمی دانی که [ هر کسی ] ترسناک شود در راه ما،
خداوند او را در سایه عرش خود جای دهد؟ و با حسین علیه السلام هم صحبت شود
در زیر عرش، و از فزع روز قیامت ایمن گردد، در وقتی که همه در فزع باشند، و
ملائکه، او را قوت دهند، و تسکین قلب او نمایند به بشارت. (بحار جلد 98
صفحه 11).
باب ششم: در شروط و آداب شرعیه زیارت
اما شروط: پس به موجب
روایات بسیار، عمده اش خلوص نیت است، که به جهت تقرب الی الله باشد، نه به
جهت افتخار، و ریا، و سمعه، یا به جهت صله پیغمبر صلی الله علیه و آله و
سلم خدا باشد، یا به جهت ترحم بر سید الشهداء علیه السلام باشد، که مقصودش
جبر قلب آن حضرت باشد، و همه راجع به قصد تقرب است، و تأثیرات مختلف می شود
به تفاوت مراتب معرفت به حق آن حضرت، پس اصل معرفت به حق او لازم است.
(بحار جلد 98 صفحه های 18 ـ 21)
و اما آداب: پس در جمله کتب معتبره به
اسناد بسیار منقول است از حضرت صادق علیه السلام که جون به زیارت حضرت حسین
علیه السلام روی، باید محزون، و افسرده، و غبار آلود، و گرسنه، و تشنه
باشی، زیرا که آن جناب را کشتند در حالتی که محزون و افسرده و گرد آلود، و
گرسنه، و تشنه بود، (بحار جلد 98 صفحه 142) و فرمودند که: شنیده ام که جمعی
چون به زیارت آن حضرت می روند سفره بر می دارند، و در آن حلوا و طعامهای
لذیذ می گذارند، و اگر به زیارت قبور دوستان خود روند، چنین نمی کنند.
(بحار جلد 98 صفحه 141)
و در روایت دیگر است که به شخصی فرمودند: آیا
سفره همراه بر می داری؟ عرض کرد بلی، فرمود: اگر به زیارت قبر پدر و مادر
خود روید چنین نخواهید کرد، عرض کرد: پس چه چیز باید بخوریم؟ فرمود: نان با
شیر یا دوغ. (بحار جلد 98 صفحه 141)
و در کامل به سند معتبر از مفضل
روایت نموده، که حضرت صادق علیه السلام فرمود که: گاهی به زیارت می روید و
آن بهتر است از اینکه نروید، و اگر به زیارت نروید بهتر است از اینکه
بروید، عرض کردم: کمر مرا شکستی به این کلام، فرمود: اگر یکی از شما به
زیارت قبر پدرش رود، البته محزون و افسرده می رود، و به زیارت آن حضرت می
رود با سفره می روید. (بحار جلد 98 صفحه 141)
یعنی با اسباب تعیش و کیف، و این زیارت محسوب نمی شود، بلکه باید محزون و غبار آلوده بروید، و از اهم آداب، غسل در آب فرات است.
باب هفتم: در آثاری که مترتب می شود بر ترک زیارت آن حضرت و آن بسیار است:
یکی:
آن که در روایت حلبی از حضرت صادق علیه السلام مروی است، که هر کس با قدرت
ترک نماید زیارت حسین علیه السلام را عاق رسول صلی الله علیه و آله و سلم
خدا و ائمه هدی علیهم السلام می شود. (بحار جلد 98 صفحه 2)
دوم: آنچه در
روایت عبدالرحمن بن کثیر است، از آن حضرت که فرمود: اگر کسی هر سال از
ایام دهر حج کند و زیارت حسین علیه السلام نکرده باشد، هر آینه ترک کرده
است حقی از حقوق رسول خدا را. (بحار جلد 98 صفحه
و در خبر دیگر است، که اگر هزار حج کند، و به زیارت قبر حسین علیه السلام نرود، حقی از حقوق خدا را ترک نموده. (بحار جلد 98 صفحه 5)
سوم:
آنچه در خبر محمد بن مسلم است، از حضرت باقر علیه السلام، که هر کس زیارت
قبر حسین علیه السلام را نکرده باشد، ایمان و دینش ناقص است، و به این
مضمون روایت دیگر نیز وارد است. (بحار جلد 98 صفحه 4)
چهارم: اینکه جفا
نموده است به حضرت حسین علیه السلام چنانکه از حضرت امیر علیه السلام منقول
است، که فرمودند: پدرم فدای حسین باد، که او را در ظهر کوفه بکشند، و گویا
می بینم وحشیان صحرا را که گردنها به سوی او کشیده اند، و بر او نوحه می
کنند تا صبح، و چون این امر واقع شود پس مبادا جفا کنید (بحار جلد 98 صفحه
6) یعنی به ترک زیارتش، و اخبار دیگر نیز هست.
پنجم: آن که در روایت علی
بن میمون صایغ است از حضرت صادق علیه السلام که فرمود: به من رسیده است،
که بعضی از شیعیان بر ایشان می گذرد یک سال، و دو سال و بیشتر، که به زیارت
حسین علیه السلام نمی روند، عرض کردم: فدایت شوم بلی چنین است، من می
شناسم جمع بسیاری را که این چنین هستند، فرمود: قسم به خدا که ایشان، حظ
خود را کم کرده اند و از ثواب خدا کناره جسته اند، و از جوار پیغمبر صلی
الله علیه و آله و سلم در بهشت دور شده اند، عرض کردم: اگر یکی از ایشان
کسی را به زیارت بفرستند، چگونه است، آیا کفایت می کند؟ فرمود: بلی، لکن
اگر خودش برود بهتر است، و اجرش عظیم تر است. (بحار جلد 98 صفحه 12)
ششم:
این که عمر را کم می کند چنانکه در اخبار بسیار است و از بعض اخبار مستفاد
می شود که ترک آن، یک سال لابد از عمر را کم می کند. (بحار جلد 98 صفحه
48)
هفتم: تارک زیارت اگر داخل بهشت شود درجه او از همه مؤمنین پست تر
است (بحار جلد 98 صفحه 4) و در خبر دیگر مهمان اهل بهشت است (بحار جلد 98
صفحه 4)، و در خبر سابق فرمود: که از جوار پیغمبر صلی الله علیه و آله و
سلم خدا دور خواهد بود. (بحار جلد 98 صفحه 12)
هشتم: از شیعیان محسوب نخواهد بود، چنانکه در روایتی به آن تصریح شده است. (بحار جلد 98 صفحه 4 و 5 )
نهم:
اگر از روی تهاون و اتسخفاف باشد از اهل جهنم خواهد بود (بحار جلد 98 صفحه
5)، بلکه ظاهر خبر مطلق است، و از این جهت بعضی میل نموده اند به وجوب آن
در همه عمر یک مرتبه با استطاعت و قدرت. (بحار جلد 98 صفحه 10)
باب هشتم: در زیارات مخصوص به اوقات
بدان که زیارت حضرت امام حسین علیه السلام عمل خیر است، هر کسی می خواهد کم کند و هر کس بخواهد
بسیار کند (بحار جلد 98 صفحه 98) و آن بر دو قسم است:
یکی مطلقه، که در همه اوقات وارد است، و آن خواص و فضایل که ذکر شد بر آن مترتب است.
و
دوم مخصوصه به اوقات معنیه، که فضیلت آن زیادتر می شود بر مطلقه، به سبب
خصوصیت آن وقت، و آن قریب سی مخصوص است، که از برای هر یکی اثر مخصوصی و
فضیلتی ظاهر است.
اول: در هر جمعه یک دفعه از برای کسانی که یک روز یا
بیشتر دورند از قبر مطهر، پس اگر ترک کنند جفا کرده اند به آن حضرت (بحار
جلد 98 صفحه 16)، و از خواص آن غفران ذنوب اوست البته، و در دل او حسرتی از
دنیا نخواهد ماند، و مسکن او در بهشت در جوار حضرت حسین علیه السلام باشد،
چنانکه در روایت داود بن [ ابی یزید ] از حضرت صادق علیه السلام مذکور
است. (بحار جلد 98 صفحه 96)
دوم: هر ماهی یک مرتبه، چنانکه حضرت صادق
علیه السلام فرموده اند: که هر کس ماهی یک مرتبه زیارت کند حسین علیه
السلام را، پس از برای او است ثواب صد هزار شهید (بحار، جلد 98 صفحه 37)، و
فرمود: این از برای کسانی که نزدیک باشند لابد منه است (بحار جلد 98 صفحه
14)، که اگر ترک کنند جفا به آن حضرت کرده اند. (بحار جلد 98 صفحه 16).
سوم:
در هر سالی دو مرتبه چنانکه از حضرت صادق علیه السلام مروی است که آن حقی
است ثابت بر کسانی که غنی هستند (بحار جلد 98 صفحه 12)، و در خبر دیگر سه
مرتبه. (بحار جلد 98 صفحه 17)
چهارم: در هر سالی سه مرتبه و آن ایمن می کند شخص را از فقر. (بحار جلد 98 صفحه 17)
پنجم:
هر سالی یک مرتبه، و آن حق است بر فقیر، که قادر است به زیارت، پس اگر ترک
کند جفا خواهد بود چنانکه در پانزده خبر است. (بحار جلد 98 صفحه 12 ـ 17)
ششم: در هر سه سال یک مرتبه از برای کسانی که دور باشند، پس اگر ترک کنند عاق پیغمبر خدا باشند. (بحار جلد 98 صفحه 14)
هفتم: در هر عید، چنانکه در بعض اخبار است و ان شامل می شود نوروز و مبعث و مولود و غدیر و غیر آنها را. (بحار جلد 98 صفحه 85)
هشتم:
مخصوص ماهها است و باید هر ماهی را علی حده ذکر کنیم، و از برای هر یک
فضائل بسیار است، ولکن اقتصار می کنیم به ذکر خصوصیت فضیلت هر مخصوصه پس می
گوئیم: در ماه رجب چهار مخصوصه است. شب اول، و روز اول، و شب نیمه، و روز
آن (بحار جلد 98 صفحه 336 و 345)، و به آن گناهان ریخته می شود مانند روزی
که از مادر متولد شده باشد، و در اول رجب یک زیادتی است که خداوند بر خود
واجب کرده است که زائر را بیامرزد (بحار جلد 98 صفحه 97).
و در ماه
شعبان سه مخصوصه است، روز سوم و شب نیمه، و روز نیمه، و عمده فضیلت آن تشرف
به مصافحه صد و بیست و چهار هزار پیغمبر است که از ایشان است اولوالعزم
(بحار جلد 98 صفحه 93)، پس هر گاه سه سال پی در پی شخص در نیمه شعبان زیارت
کند تأثیر خاصی در رفع گناهان او خواهد داشت. (بحار جلد 98 صفحه 94)
و از خواص آن این است که منادی ندا کند به آمرزش او از اول شعبان. (بحار جلد 98 صفحه 98)
و
در ماه رمضان ده مخصوصه است، یکی مطلق ماه رمضان، چنانکه ابن الفضل روایت
کرده است که شنیدم از جعفر بن محمد علیه السلام که می فرمود: هر کس زیارت
کند قبر امام حسین علیه السلام را در ماه رمضان و در بین راه بمیرد، به
مورد حساب در نخواهد آمد و گفته می شود به او که: داخل شو در بهشت با امن و
امان. (بحار جلد 98 صفحه 97)
دوم، سوم و چهارم شب اول: و شب نیمه، و شب
آخر، چنانکه در خبر معتبری از حضرت صادق علیه السلام منقول است (بحار جلد
98 صفحه 99)، و شش تای دیگر شبهای قدر، و روزهای آن است، چنانکه در اخبار
بسیار وارد است که چون شب قدر شود منادی از بطنان عرش ندا کند که خداوند
آمرزید کسی را که به زیارت حسین علیه السلام آمده است. (بحار جلد 98 صفحه
100)
و در شوال شب عید و روز عید است، و خصوصیتش آمرزش گناهان گذشته و آینده است. (بحار جلد 98 صفحه 89)
و
در ذی الحجه هشت مخصوصه، یا ده مخصوصه است، شب و روز عرفه، و هم چنین عید،
و ایام تشریق، یعنی یازدهم و دوازدهم و سیزدهم، و روز نزول هل اتی، و روز
مباهله ، و روز غدیر، بنابر خصوصیت زیارت در همه عیدها. (بحار جلد 98 صفحه
98)
و خصوصیت فضل عرفه آن است که خدا او را صدیق بنویسد، و کروبی
بخواند، و ثوابش می رسد به هزار هزار حج با حضرت قائم، و هزار هزار عمره با
رسول خدا، و عتق هزار هزار بنده، و سوار کردن بر هزار هزار اسب در راه خدا
(بحار جلد 98 صفحه 88)، و به هر گامی که بعد از غسل بر دارد به سوی زیارت
یک حج تمام (بحار جلد 98 صفحه 85)، و دربعض روایات به هر قدمی صد حج. (بحار
جلد 98 صفحه 87)
و خصوصیت زیارت عید اضحی آن است که تا یک سال از همه
شرور محفوظ گردد (بحار جلد 98 صفحه 91)، و گناهان گذشته و آینده او آمرزیده
شود. (بحار جلد 98 صفحه 89)
و در محرم شب عاشورا و روز آن، و روز
سیزدهم، که روز دفن او است علی احتمال، و خصوصیت فضل زیارت عاشورا آن است
که شخص در زمره شهداء داخل می شود، و محشور می شود خون آلوده به خون حضرت،
هر گاه در شب عاشورا زیارت کند، و در آن جا بماند تا صبح (بحار جلد 98 صفحه
103)، و اگر آب دهد به مردم در آن وقت، چنان است که عسکر آن حضرت را در شب
عاشورا آب داده باشد. (بحار جلد 98 صفحه 105)
و درماه صفر روز بیستم که اربعین است مخصوصه ای است، و خصوصیت فضلش آن است که از علایم ایمان است. (بحار جلد 98 صفحه 106)
مسئله:
آیا کدام یک از این مخصوصه ها افضل است؟ چون فضیلت هر یک را شخص ملاحظه می
کند، که آن افضل است، و چون همه را با هم ملاحظه نمایند، چون مختلف است آن
خصوصیات، نمی توان ترجیح داد، و از بعض روایات ظاهر می شود افضلیت نیمه
رجب، و نیمه شعبان (بحار جلد 98 صفحه 97)، و شاید مراد از حیثیت خاصه ای
باشد، و از ملاحظه مجموع فضایل بعید نیست که رجحان یابد افضلیت عرفه و
عاشورا، و از خصوصیتی که در عاشورا وارد است که شخص محشور می شود غرقه به
خون آن حضرت در زمره شهداء ظاهر می شود افضلیت آن، زیرا که این فضیلت
بالاتر از جمع فضیلت ها است، حتی از هزار حج با رسول صلی الله علیه و آله و
سلم خدا، علاوه بر اینکه وارد شده است در آن، که به منزله زیارت خداست
درعرش. (بحار جلد 98 صفحه 105)
باب نهم: الطاف خداوندی نسبت به زیارت آن حضرت
باب نهم: در آن چه خداوند من باب لطف بدل قرار داده است از برای زیارت حسین علیه السلام، و آن چند قسم است:
یکی:
نایب گرفتن است که از بلد کسی را روانه کند، یا در همان کربلا کسی را نایب
خود قرار دهد، که به عوض او زیارت کند، پس به اجر خود می رسد، هر چند اگر
خودش برود اجر آن بیشتر است. (بحار جلد 98 صفحه 51)
دوم: روانه کردن به
زیارت است، یعنی زاد، و راحله به کسی دهد، و او را روانه نماید، نه به
عنوان نیابت، پس آن هم ثواب زیارت دارد، چنان که از اخبار مستفاد می شود.
(بحار جلد 98 صفحه 79)
سوم: زیارت کننده است از دور که آن هم بدل است از
زیارت نزدیک در اجر و ثواب (بحار جلد 98 صفحه 367)، و رافع عنوان جفا است
از برای غیر متمکن، و رافع شدت آن است از برای متمکن، و از برای آن چند
کیفیت است:
یکی: این که برود به بالای بام به قصد زیارت، پس ملتفت شود
به طرف راست و چپ، و سر خود را به سوی آسمان بلند کند، پس رو کند به طرف
قبر آن حضرت، و بگوید: « السلام علیک یا ابا عبد الله، السلام علیک یا بن
رسول الله، السلام علیک و رحمة الله و برکاته». (بحار جلد 98 صفحه 366)
دوم:
اینکه بالا رود به بالاترین منزل خود به قصد زیارت، پس دو رکعت نماز کند و
اشاره کند به سلام به سوی آن حضرت. (بحار جلد 98 صفحه 365)
سوم: اینکه
غسل زیارت کند، و پاکیزه ترین جامه خود را بپوشد، و برود به مکان بلندی، یا
به صحرا، و رو به قبله کند، پس متوجه قبر شود، و بگوید: « السلام علیک یا
مولای و ابن مولای و سیدی و ابن سیدی السلام علیک یا مولای یا قتیل ابن
القتیل، والشهید ابن الشهید، السلام علیک و رحمة الله و برکاته، انا زائرک
یا بن رسول الله بقلبی و لسانی و جوارحی، و انا لم ازرک بنفسی والمشاهدة
(در کامل الزیارات به جای: «والمشاهدة»، «مشاهدة لقبتک» آمده است) فعلیک
السلام، السلام علیک یا وارث آدم صفوة الله و وارث نوح نبی الله و وارث
ابراهیم خلیل الله و وارث موسی کلیم الله و وارث عیسی روح الله و کلمته و
وارث محمد حبیب الله صلی الله علیه و آله و نبیه و رسوله و وارث امیر
المؤمنین وصی رسول الله و خلیفته و وارث الحسن بن علی وصی امیر المؤمنین،
لعن الله قاتلک و جدد علیهم العذاب فی هذه الساعة و کل ساعة، انا یا سیدی
متقرب الی الله عزوجل و الی جدک رسول الله و الی ابیک امیر المؤمنین و الی
اخیک الحسن و الیک یا مولای علیکم سلام الله و رحمته بزیارتی لک بقلبی و
لسانی و جمیع جوارحی، فکن یا سیدی شفیعی لقبول ذلک منی و انا بالبرائة من
اعدائک واللعنة لهم و علیهم اتقرب الی الله و الیکم اجمعین فعلیک صلوات
الله و رضوانه و رحمته»،پس اندکی منحرف شو به طرف دست چپ، و روی قلب خود را
متوجه نما به سوی قبر علی بن الحسین علیه السلام، که در نزد پای پدر
بزرگوارش می باشد، و سلام کن بر او، پس دعا کن از برای آن چه بخواهی، از
امر دین و دنیای خود، پس چهار رکعت، نماز بکن، و افضل هشت رکعت است، و اقلش
دو رکعت، پس رو به قبله کن، و متوجه قبر حضرت شو، و بگو: « انا مودعک یا
مولای وابن مولای و سیدی و ابن سیدی ومودعک یا سیدی و ابن سیدی یا علی بن
الحسین و مودعکم یا ساداتی یا معشر الشهداء فعلیکم سلام الله و رحمته و
رضوانه». (بحار جلد 98 صفحه 367و 368)
چهارم: زیارت کردن زوار است بعد
از مراجعت ایشان، با استقبال نمودن ایشان، که بهآن هم ثواب زیارت آن حضرت
حاصل می شود، چنانکه در اخبار است. (بحار جلد 99 صفحه 302)
باب دهم: در خطابات وارده نسبت به زیارت آن حضرت
باب دهم: در خطاباتی که وارد است در زیارت آن حضرت، به آن خصوص که در زیارت سایر ائمه و انبیاء وارد نیست، و آن جند صنف است:
صنف اول: تخصیص آن حضرت است غالباً به صفات مصیبتش که در حال قتل بر او وارد شده، که دلیل است بر فضیلتی مخصوص از برای آنها.
صنف دوم: تخصیص آن حضرت است به اضافه های مخصوصه به سوی خدا، مثل: ثار الله، و قتیل الله ، و ذبیح الله. (بحار جلد 98 صفحه 151)
صنف
سوم: اینکه در وقت سلام بر آن حضرت، سلام بر همه انبیاء باید کرد به اسم و
صفت، و شاید سرش آن است، که آن حضرت، مظهر همه ایشان است.
صنف چهارم:
تخصیص آن حضرت است به تلبیات، چنانکه در بعض زیارت مأثوره است، که بعد از
سلام می گویند: «لبیک داعی الله» ، و باید هفت مرتبه لبیک بگویند. (بحار
جلد 169و 179)
و سبب لبیک گفتن آن است، که آن حضرت داعی ثانی است به سوی
خدا، بعد از جد بزرگوارش که داعی اول بود، که خلق را به سوی اسلام دعوت
نمود، و ظاهر نمود آن را به یاری خدا، و رعب در قلوب خلق، و مدد ملائکه، و
شمشیر امیرالمؤمنین علیه السلام و یاری بعض اصحاب.
و حسین علیه السلام
داعی دوم است که خلق را دعوت نمود به ایمان، و امام حق و ائمه راشدین، و
ظاهر نمود آن را به کشته شدن، و مظلومیت، و کیفیات مخصوصه که بر او جاری
شد، پس باید این داعی را هم شخص لبیک بگوید به قول و به فعل، پس از این جهت
مستحب شد تلبیه گفتن در وقت زیارتش.
و اما استحباب هفت مرتبه گفتن، پس از برای آن چند وجه است:
یکی:
اینکه به ملاحظه حالات مجیب باشد، زیرا که اجابت باید به بدن، و دست، و
زبان، و گوش و چشم، و دل، و میل و محبت باشد، و هر تلبیه از برای یک اجابت
است، چنانکه از فقره زیارت ظاهر می شود که بعد از هفت مرتبه لبیک داعی الله
گفتن، می گوید: اگر بدن من تو را اجابت ننمود در وقتی که استغاثه می
نمودی، و زبان من اجابت ننمود در زمانی که طلب یاری می نمودی، پس به درستی
که قلب من و گوش و چشم، و میل، و محبت من اجابت نمودند.
یعنی اجابت
نموده است تو را قلب من به محبت تو، و گوش من به استماع مصیبت تو، و چشم من
به گریه بر تو، و محبت من به اینکه عمل اصحاب تو را دوست می دارم، و میل
من به اینکه به سوی تو است، و بدن من الآن به اینکه به سوی تو می آید، و
زبان من به اینکه بر تو سلام می نماید.
وجه دوم: اینکه تلبیات سبع اجابت باشند از برای طلب یاری نمودن آن حضرت در هفت حالت.
یکی:
در مکه معظمه آن وقتی که اراده رحیل نمود، پس خطبه ای خواند در مسجد
الحرام، و طلب یاری نمود به این مضمون که: هر کس جان خود را در راه خدا، و
یاری ما می دهد، و شوق ملاقات خدا را دارد، پس با من ارتحال نماید که من
صبحگاه روانه می شوم. (لهوف صفحه 26)
دوم: در خارج مکه که عبد الله بن
عباس و عبد الله بن جعفر و عبد الله بن زبیر و عبد الله بن عمر به خدمتش
آمدند که آن حضرت را مانع شوند از توجه به عراق و حضرت هر کدام را به قسمی
جواب داد و آخر فرمود: که من مأمورم به امری که ناچار باید آن را به عمل
آورم، بعد ایشان را به یاری خود طلبید، پس عبد الله بن جعفر دو پسر خود را
همراه آن حرت فرستاد و عرض کرد که من خود ملحق خواهم شد به شما. (لهوف صفحه
13)
و حضرت به عبد الله بن عمر فرمود که: از خدا بترس و یاری مرا ترک
مکن، پس عذری آورد و وداع نمود با آن حضرت، و عرض کرد که: بگشا آن موضعی را
که پیغمبر خدا همیشه می بوسید آن را، پس سینه مبارک را گشود، پس بوسید
بالای قلب شریفش را، و گریست و وداع کرد. (بحار جلد 44 صفحه 313)
سوم:
در راه از مکه تا کربلا هر کس را می دید، طلب یاری می نمود به جهت اتمام
حجت بر خلق، گاهی به لسان خود، و گاهی به ارسال رسول، و چون مردمی می دیدند
قلت اتباعش را، عذر می آوردند، بعضی به تجارت، و بعضی به زراعت، و بعضی به
ابتلای عیال، و بعضی وعده می دادند که ما ملحق خواهیم شد، و بعضی چون می
فهمیدند که حضرت طلب یاری خواهد نمود از ایشان کناره می جستند، و در آن
منزل که حضرت نزول می فرمود منزل نمی کردند، چنانکه از جماعتی از فزاره و
بجیله منقول است، که گفتند، بعد از حج ملحق شدیم به حسین علیه السلام، و با
آن حضرت سیر می کردیم، ولی خوش نداشتیم که با او هم منزل شویم، و چون بر
آبی وارد می شد، ما بر غیر آن وارد می شدیم، و اگر لابد می شدیم، که با او
در یک منزل فرود آئیم، چون او در جایی نازل می شد، ما در جانب دیگر منزل می
کردیم که مبادا ما را به یاری خود طلبد. (لهوف صفحه 31)
اعظم مصائب آن حضرت
اگر
تأمل کنی در این حالت، خواهی دانست که این از اعظم مصائب آن حضرت بوده، و
بالاتر از آن، این است که، جماعت مترددین راه، از دور مشاهده می کردند آن
حضرت را، پس از راه کناره می جستند به جانب دیگر، تا اینکه مبادا تکلیف کند
ایشان را، به نصرت خودا، و از این بالاتر کلامی است، که [ عبید الله بن
الحر الجعفی ] به آن حضرت عرض کرد، چون حضرت به قصر بنی مقاتل رسید نظر
نمود دید خیمه بر سر پا است، فرمود: این خیمه از کیست؟ گفتند: از عبید الله
است، حضرت فرمود: او را بخوانید، چون رسول حضرت به نزد او آمد، و گفت:
حسین بن علی علیه السلام تو را می طلبد، گفت: انا لله، والله از کوفه بیرون
نیامدم، مگر به جهت اینکه خوش نداشتم، که در کوفه باشم، و حسین علیه
السلام وارد شود، والله نمی خواستم که من او را ببینم، و نه او مرا، چون
خبر به آن حضرت داد حضرت برخواست و نزد او رفت، و سلام کرد و نشست، و او را
به نصرت خود دعوت نمود، باز همان کلام را اعاده کرد و عذر آورد،حضرت
فرمود: ای مرد، تو گناه بسیار کرده ای، و خدا از تو مؤاخذه خواهد نمود، اگر
توبه نکنی در این ساعت.
و یاری من کن تا اینکه جد من شفیع تو باشد در
نزد خدا، گفت: ای پسر پیغمبر خدا، و الله اگر تو را یاری کنم، اول کسی
خواهم بود، که پیش روی تو کشته گردم، و لکن از این بگذر، و این اسب مرا
بگیر، که در دویدن بی نظیر است، حضرت اعراض فرمودند، و فرمودند: حاجتی به
او ندارم، و لکن حال که مرا یاری نمی کنی، پس به جائی برو که صدای ما را
نشنوی، و با دشمن ما هم مباش، زیرا که اگر کسی صدای بی کسی ما را بشنود، و
ما را اجابت نکند، خدا او را به رو در آتش جهنم اندازد، پس برخواست و به
محل خود برگشت، و عبید الله بعد از شهادت آن حضرت پشیمان شد، و اشعاری در
اظهار ندامت انشاد نمود. (مقتل خوارزمی جلد 1 صفحه 226)
و کلمات آن جناب
در کسی اثر نکرد، مگر در زهیر بن القین، که با او طایفه فزاره و بجیله
بود، در وقتی که هم سفر حضرت بودند، ولی اجتناب می نمودند از هم منزل شدن
با آن حضرت، بلکه در جانب دیگر منزل می کردند، آن جماعت نقل کرده اند که
روزی نشسته بودیم، و مشغول طعام خوردن بودیم، که ناگاه رسول حسین علیه
السلام وارد شد، و گفت ای زهیر، حسین علیه السلام تو را می طلبد پس هر یک
از ما لقمه از دست انداختیم، و متحیر نشستیم ، که گویا مرغ بر بالای سر ما
نشسته، پس عیال زهیر که دیلم نام داشت، گفت: سبحان الله! پسر پیغمبر صلی
الله علیه و آله به طلب تو می فرستد، و تو به نزد او نمی روی که کلام او را
بشنوی و برگردی؟ پس زهیر بر خواست و روانه شد، و اندکی توقف کرد، به زودی
خوشحال مراجعت نمود، و نور از صورتش می درخشید ، پس امر کرد که خیمه و
احمال او را نقل کنند به سمت حضرت، و به عیالش گفت: تو را طلاق دادم به اهل
خود ملحق شو، نمی خواهم به سبب من مکروهی به تو برسد، و من عزم نموده ام
بر صحبت حسین علیه السلام تا جان خود را فدای او کنم پس اموال او را به او
داد، و سپرد او را به بعضی از بنی اعمامش، که او را به اهلش برساند پس
برخاست ، و در روی او گریه کرد، و وداع نمود، و گفت: خیر تو را خواسته،
خواهش دارم که در قیامت مرا در نزد رسول صلی الله علیه و آله خدا فراموش
نکنی، پس زهیر به آن جماعت گفت: که هر کدام که طالب رفاقت من نیستید، اینک
وداع آخرین من است با او، و لکن حدیثی از برای شما حکایت می کنم، که ما به
جهاد رفتیم از راه دریا، و فتح نمودیم، و غنایم بسیار به دست ما آمد، پس
سلمان گفت: آیا خوشحال شدید به این فتح و غنیمت، گفتیم: بلی، فرمود: هر گاه
در یابید سید جوانان بهشت را، پس در پیش روی او جهاد کنید، و به آن خوشحال
تر باشید، و من شما را به خدا سپردم، پس به خدمت حضرت روانه شد، و بود در
صحبت، تا به درجه رفیع شهادت فائز گردید (لهوف صفحه 31) یا لیتنی کنت معه
فافوز فوزا عظیما.
منبع:پایگاه شعائر
دوشنبه 6/9/1391 - 0:53