سلام دوستان تبیانی عزیز
روز مادر را به همه ی شما و مادران عزیزتان تبریک می گویم...
مدتی از بودن در جمع شما خصوصا ثبت مطلبی ها بهره ها بردم با مطلب جدیدی آشنا شدم و بهتر از آن دوستان خوبی پیدا کردم(دوستان پاک تر از آب روان) اما بعد از هر سلامی خداحافظی ای می آید و من برای مدتی احتمالا بقیه ی تابستان را نمی توانم با شما بگذرانم البته سعی می کنم گهگاهی به شما سری بزنم ...
فردا می خواهم برای پابوس امام بزرگوارمان به مشهد سفر کنم برای همه ی شما دعا خواهم کرد و آرزو دارم همه ی شما تابستان خوبی را در کنار خانواده بگذرانید...
خدانگهدارتان
دوست همیشگی شما
سپیده
روز مادر را به همه ی تبیانی ها و مادرهای عزیز و مهربونشون تبریک می گم و امیدوارم همیشه زیر سایه ی عشق و محبت مادر زندگی کنیم.
مادر عزیزم
این بار برای تو می نگارم و واژه های در بند کشیده را از اسارت فکر و قلبم بیرون می کشم و سکوت احساساتم نسبت به تو را می شکنم و می گویم دوستت دارم...
می گویند عصاره ی همه ی خوبی ها را گرفته اند و از آن مادر را ساخته اند اما من از وصف همه ی خوبی عطوفت ها و عشق عاجزم پس چگونه از تو بگویم...؟
و قلم هیچگاه توان بیان احساس قلبی ام را نداشته است...باز با عجز قلم و حقارت الفاظ در کنار گستردگی زیبایی های وجودت و همه ی ناتوانی من در وصف تو...
آیا خواهم توانست ذره ای از مادر را معنا کنم...؟!
پس تنها می گویم :
مادر عزیزم روزت مبارک!
دخترت سپیده
ای دل عبث مخور غم دنیا را
فکرت مکن نیامده فردا را
کنج قفس چو نیک بیندیشی
چون گلشن است مرغ شکیبا را
بس که از آرزوها رنج دیدم
آرزو دارم نباشد در دل من آرزویی
ای مرد هر که باشی و از هر کجا که بیایی
_زیرا که می دانم خواهی آمد _
بر این پاره ی خاک که پیکر مرا در بر گرفته رشگ مبر.
نبشته ای بر لوح آرامگاه کوروش
یک قصه بیش نیست غم عشق و این عجب
از هر زبان که می شنوم نامکرر است
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا؟
نخستین بار گفتش : از کجایی؟
بگفت : از پشت سد آشنایی
بگفت : آنجا به صنعت در چه کوشند؟
بگفت : نکته خرند و تست فروشند
بگفتا : تست فروشی در ادب نیست
بگفت : از درسخوانان این عجب نیست
بگفت : از دل شدی عاشق به کنکور
بگفت : از دل تو گویی من از زور
بگفتا: عشق کنکور بر تو چون است؟
بگفت : از جان شیرینم فزون است
بگفتا : گر کند مغز تو را ریش
بگفت : مغزم بود این گونه از پیش
بگفت : ار بیارم رتبه ای ناب
بگفتا : وه چه می بینی تو در خواب؟
پیری گفت:
پیری 5 تا عیب داره;اولیش فراموشیه ,بقیه اش هم یادم رفته!!!