"هرکس درکنار ضریح مقدّس امیرالمؤمنین(علیه السّلام)،درقسمت بالای سر-تقریباًبرابر صورت آن حضرت-قرار بگیرد،اثری از دوانگشت آن بزرگوار مشاهده می کند که ازدرون آن،نور به بیرون می تابد"وآن یادآور داستان زیراست: «مرّة بن قیس» شنیده بود پدرانش به دست امیرالمؤمنین(علیه السّلام)به قتل رسیده اند،از زیارتگاه شدن قبر امیرالمؤمنین(علیه السّلام)به خشم آمد،لشکری تهیّه کرد وبه قلعه ی نجف(شهربه صورت قلعه بود)حمله ور شد.پس ازشش روزجنگ،اهالی نجف فرارکردند.لشکر«مرّة» وارد شهرشد.«مرّة»کلنگ وتیشه ای به دست گرفت ونزدیک قبرشریف امیرالمؤمنین(علیه السّلام)آمد وگفت:"اجدادم را کشتی وقبیله ام را ذلیل کردی"هنگامی که خواست نبش قبر کند،از صندوقی که توسّط «داود عبّاسی»برقبرنهاده شده بود،دو انگشت بیرون آمد؛مانند ذوالفقاربه کمر «مرّة» برخورد وآن را دونیم کرد.آن دونیمه به دو قطعه سنگ سیاه مبدّل شد.لشکر«مرّة»فرارکردند.اهالی نجف به شهر برگشتند ومجسّمه ی آن ملعون را دربیرون شهر انداختند.هرکس از آنجا عبورمی کرد،برآن مجسّمه ها سنگ پرتاب می کرد.این جریان درحدود سنه ی300هجری واقع شده است.«فردوسی»در سنه ی 400چنین سروده است:"شهی که زد به دو انگشت مرّه را به دونیم/برای قتل عدو ساخت ذوالفقار،انگشت" و «سنائی»در سنه ی 500 سروده است:"خواب و آرام مرّه عنتر/کرده در مغز،عقل زیر و زبر" و دیگری چنین سروده است:"آن است امام کز دو انگشت/چون مرّه ی قیس کافری کشت"! (منبع این نوشتار:کتاب>"علی(علیه السّلام)آئینه ی ایزد نما"/شیخ عبّاس شیخ الرّئیس کرمانی/صفخحات 386 و387)
از یه نفر می پرسن:"اگه دنیارو بهت بدن باهاش چی کار می کنی؟" می گه:"هیچی،می فروشمش باپولش می رم خارج!"
«برایت دعا می کنم که ای کاش خدا ازتو بگیرد هرآنچه را که خدا را از تو می گیرد»
« زود ازدواج کردن،اشتباهی بزرگ؛و دیر ازدواج کردن اشتباهی بزرگ تر است»
امام علی(علیه السّلام):«عذر برادرت را بپذیر.واگر عذری نداشت،برایش عذری بتراش!»
بعضی دوستا مثل قطار شهربازی می مونن.باهاشون بهت خوش میگذره،امّا به هیچ جا نمی رسوننت!
خسیسی خواب می بیند که یک اسکناس هزارتومانی به گدا می دهد.آشفته و پریشان ازخواب برمی خیزد و می گوید:"عجب کابوسی بود!"
«بدترین دزدها،کتاب بد است»
«شب گور خواهی منوّر چو روز؟ / از اینجا چراغ عمل برفروز!»