شعر و قطعات ادبی
آمد نوروز و هم از بامداد
آمدنش فرخ و فرخنده باد
باز جهان خرم و خوب ایستاد
مرد زمستان و بهاران بزاد
زابر سیاه روی سمن بوی داد
گیتی گردید چو دارالقرار
منوچهری
ز باغ ای باغبان ما را همی بوی بهار آید
کلید باغ ما را ده که فردامان به کار آید
کلید باغ را فردا هزاران خواستار آید
تو لختی صبر کن چندان که قمری بر چنار آید
چو اندر باغ تو بلبل به دیدار بهار آید
تو را مهمان ناخوانده به روزی صد هزار آید
کنون گر گلبنی را پنج شش گل در شمار آید
چنان دانی که هر کس را همی زو بوی یار آید
بهار امسال پنداری همی خوشتر ز پار آید
وزین خوشتر شود فردا که خسرو از شکار آید
بدین شایستگی جشنی، بدین بایستگی روزی
ملک را در جهان هر روز جشنی باد و نوروزی
فرخی ترجیعبند
نوروز بزرگم بزنای مطرب نوروز
زیرا که بود نوبت نوروز به نوروز
برزن غزلی نغز و دلانگیز و دلافروز
ور نیست تو را بشنو از مرغ نوآموز
کاین فاخته زان کوز و دگر فاخته زان کوز
بر قافیهی خوب همی خواند اشعار
منوچهری
جشن فرخندهی فروردین است
روز بازار گل و نسرین است
آب چون آتش عودافروز است
باد چون خاک عبیرآگین است
باغ پیراسته گلزار بهشت
گلبن آراسته حورالعین است
ابوالفرج رونی
رسید عید و من از روی حور دلبر دور
چگونه باشم بیروی آن بهشتی حور...
رسید عید همایون شها به خدمت تو
نهاده پیش تو هدیه نشاط لهو و سرور
به رسم عید شها بادهی مروق نوش
به لحن بربط و چنگ و چغانه و طنبور
مسعود سعد سلمان
دوشنبه 4/12/1393 - 7:28
داستان و حکایت
حضرت یحیی(ع)
حضرت یحیی(علیهالسلام)یکی از پیامبران بنی اسرائیل است، که نام مبارکش پنج بار در قرآن مجید آمده است.
وی پنج هزار و پانصد و هشتاد و پنج سال بعد از هبوط آدم(علیهالسلام) متولد
شد. نام پدرش «زکریا بن برخیا» و نام مادرش «اشیاع» از نوادگان حضرت
یعقوب(علیهالسلام) میباشد.
چنانکه قبلا ذکر شد او در اثر دعای پدرش، که از خدا فرزند خواست، متولد
گردید. ولادتش خارق عادت بود، زیرا زکریا(علیهالسلام) در آن موقع پیر
وناتوان و زنش فرتوت و نازا بود.
در اینکه چرا یحیی(علیهالسلام) را بدین نام خواندهاند؟ اختلاف نظر وجود
دارد، بعضی میگویند، چون خداوند نازایی مادرش را به وسیله تولد او شفا
بخشید او را یحیی نامیدند.
عدهای میگویند: خداوند قلب او را به وسیله ایمان زنده کرد و گروهی دیگر
معتقدند: چون خداوند قلب او را به وسیله نبوت زنده و شاداب فرمود.
یحیی(علیهالسلام) اولین کسی است که به این اسم نامیده شد و احدی قبل از
او، بدین اسم نامیده نشده است.سرانجام پس از سی سال زندگانی شهید شد، و در
مسجد جامع آموی دمشق دفن شد.
پیامبری یحیی(علیهالسلام) و ویژگیهای وی
حضرت یحیی(علیهالسلام) در کودکی به مقام نبوت رسید و این از امتیازات
اوست،چون اولین کسی بود که در سنین کودکی به پیامبری رسید. پروردگار عالم
به او دستور داد:که با قوت و قدرت، احکام تورات را در میان مردم اجرا کند.
لذا وی پس از پدر بزرگوارش زمام رسالت را به عهده گرفته و در تعمیم و گسترش
آیینش از هیچ تلاشی مضایقه نکرد.
او مروج آیین موسی(علیهالسلام)بود، وقتی که عیسی، به مقام نبوت رسید به او ایمان آورد و مروج آیین حضرت مسیح(علیهالسلام) گردید.
یحیی(علیهالسلام) بر اثر پاکزیستی و رابطه تنگاتنگ با خدا، مقامش به جایی
رسید که خداوند او را به داشتن شش خصلت برجسته ستوده و سپس بر او سلام
میکند.
او در همان کودکی از پارسایان و شایستگان و صلحا بود،و هرگز دلبستگی به
دنیا نداشت، او در عصر پدرش زکریا(علیهالسلام) به مسجد بیت المقدس وارد شد
و احبار و رهبانان (علمای یهود) بیت المقدس را در لباسها و شب کلاههای
بلند پشمینه مشاهد کرد، که با وضع دلخراشی خود را به دیوار مسجد بستهاند و
مشغول عبادت هستند.
یحیی(علیهالسلام) با دیدن آن منظره نزد مادرش آمده و از او خواست تا برای
او نیز جامهای همانند آنان تهیه نماید تا به بیت المقدس درآمده و همراه
علمای عابد بنی اسرائیل به عبادت و ریاضت مشغول باشد.
ابتدا پدرش زکریا(علیهالسلام) با خواست او مخالفت ورزید چرا که عقیده
داشت، او هنوز بسیار خردسال است، اما یحیی(علیهالسلام) از پدرش پرسید: آیا
کسانی کوچکتر از من، دیده از این جهان فرو نبستهاند؟
حضرت زکریا(علیهالسلام) که شوق فرزندش را دید از همسرش خواست، تا برای او
لباسی همانند رهبانان تهیه نماید، مدتی از عبادت یحیی(علیهالسلام) در
بیتالمقدس گذشت، تا آنکه از شدت عبادت و شب زندهداری به استخوان پارهای
تبدیل گشت... .
یحیی(علیهالسلام) شهید راه امر به معروف و نهی از منکر
قرآن مجید درباره شهادت یحیی(علیهالسلام) چیزی نگفته است، ولی روایات مختلفی در این زمینه وارد شده.
از جمله نوشتهاند: هیرودیس حاکم و پادشاه فلسطین(بیت المقدس) عاشق
«هیرودیا» دختر برادرش شد، و تصمیم گرفت با وی ازدواج کنند. اقوام و خویشان
او به این کار راضی بودند.
این خبر به یحیی(علیهالسلام) رسید، وی اعلام کرد که: «این کار حرام و باطل و بر خلاف دستور تورات است.» و شروع به مبارزه کرد.
فتوای او دهان به دهان به همه رسید، هیرودیا پس از شنیدن این مطلب، طوری دل
هیرودیس را ربود، که او را وادار به قتل یحیی(علیهالسلام) کرد، به دستور
شاه حضرت یحیی (علیهالسلام) را سر بریدند و سرش را پیش «هیرودیس» و
معشوقهاش «هیرودیا» آوردند.
وقتی که سر مقدس یحیی(علیهالسلام) را از بدن جدا نمودند، قطرهای از خونش
به زمین ریخت و هر چه خاک بر روی آن ریختند، خون در حال جوشش از میان خاک
بیرون میآمد و تلی از خاک به وجود آمد، ولی خون از جوشش نیفتاد و تلی سرخ
دیده میشد.
طولی نکشید که «بخت النصر»قیام کرد و بر بنی اسرائیل مسلط شد از سبب جوشیدن خون پرسید؟
هیچ کس ندانست، گفتند: مردی پیر هست او میداند. چون او را طلبید و از او
پرسید، او از پدر و جد خود قصه حضرت یحیی(علیهالسلام) را نقل کرد و گفت:
مدتی قبل، پادشاه این منطقه حضرت یحیی (علیهالسلام) را کشت و سرش را از
بدن جدا کرد، خون او به زمین چکیده و همچنان آن خون میجوشد.
بخت النصر گفت: آنقدر از مردم اینجا بکشم تا خون از جوشیدن باز ایستد.
دستور داد هفتاد هزار نفر را بر روی آن خون کشتند، تا خون از جوشیدن ایستاد.
محل دفن حضرت یحیی(علیهالسلام)
اکنون سر مبارک حضرت یحیی(علیهالسلام) در داخل شبستان مسجد اموی شام (مسجد
جامع دمشق) در نیمه شرقی آن قرار گرفته و مقام شریف به صورت مربع و بر
بالای مقام، گنبدی سبز رنگ نصب گردیده است.
در حالی که بدن مبارکش در حوالی دمشق در محلی به نام «زبدانی» در مسجد «دلم» مدفون میباشد.
در آثار این مصیبت بزرگ آمده است: که زمین و آسمان و ملائکه بر شهادت یحیی
(علیه السلام) چهل شبانه روز گریان شد، و خورشید نیز به مدت چهل روز در
هالهای از سرخی خون، طلوع و افول میکرد، همانطوری که در شهادت امام حسین
(علیهالسلام) چنین بود.
يکشنبه 3/12/1393 - 20:22
مهدویت
يکشنبه 3/12/1393 - 20:18
اخلاق
زینب (س )
. حضرت زینب , دختر على بن ابیطالب (ع ) و فاطمه زهراى است .
او زنـدگـى شـیـریـنـش را در كـنـار پـدر و مـادر و جد بزرگوارش (نبى گرامى
اسلام (ص و برادرانش (امام حسن و امام حسین (ع )) آغاز كرد.
زندگى پررنج و مشقت زینب (س ) پس از پنج سالگى ـ مقارن با رحلت پیامبر اكرم
(ص ) ـ آغاز شد و در فاصله اى بسیار كوتاه , پس از مرگ پیامبر, وى شاهد
مادرى بود كه در بین درب و دیوار فریاد مى زد: اى فضه , مرا دریاب !.
هزاران غم , یكى پس از دیگرى , میهمان قلب كوچك دختر زهرا شد.
ناراحتى غصب خلافت پدر, بردن على بن ابیطالب (ع ) به اجبار و با پاى برهنه
به مسجد, تازیانه هایى كه بر بازوى مادر مى نشست و سرانجام موج سنگین رحلت
زهراى مرضیه ى , كمر زینب را شكست .
گویى زینب , از همین آغاز راه , در برابر طوفان تازیانه غم ها قرارمى گیرد تا روزى بتواند همه غم و رنج هستى را بر دوش كشد!.
غـم و رنـجـى كه پدر در كوفه از آن خبر داده است : روزى زینب در كلاس تفسیرش براى بانوان , سوره كهیعص را تفسیر مى كرد.
على (ع ) وارد شد و از دخترش پرسید: كهیعص را تفسیر مى كنى ؟!.
زینب عرض كرد: آرى .
على (ع ) فرمود: اى نور دیده !.
ایـن حـروف , رمـزى است در مصیبت وارده بر شما عترت پیغمبر و شاید فرموده
باشد: كاف , رمز كربلا است , هاء اشاره به هلاكت عترت دارد, یاء یعنى
یزید,آن كه بر حسین ستم مى كند, عین كنایه از عطش ابى عبداللّه است , و صاد
اشاره به صبر دارد.
زینب در زیر تازیانه روزگار آبدیده مى شود تا پیام رسان عاشورا باشد.
از هـمـیـن رو زمانى كه پسرعمویش , عبداللّه بن جعفر, به خواستگاریش مى
آید, شرط مى كند: در رفتن به خانه برادرم (حسین ) آزاد باشم و هرگاه اوبه
مسافرت رفت , من نیز باید با او بروم !!.
مصیبت شهادت امیرمومنان على (ع ) و امام حسن مجتبى (ع ), زینب را آبدیده تر مى كند.
آن گاه زمان هجرت فرا مى رسد و در سال 60 هجرى , به همراه برادرش امام حسین
(ع ), از مدینه به مكه و از آن جا به طرف كربلا حركت مى كند.
كـربـلا صـحنه شهادت برادران و برادرزادگان زینب و منظره تماشایى به خون
نشستن محمد و عون , دو رزمنده قهرمان و شجاعى است كه در دامان زینب پرورش
یافته اند.
زیـنـب , نـاظر این صحنه هاست و همه اینها از زینب , دختر على (ع ), شیرزنى
مى سازد كه از عصر عاشورا, قافله سالار كاروان اسیران آزادیبخش مى شود.
پـس از آتـش گرفتن خیمه ها در شب یازدهم محرم الحرام سال 61 هجرى قمرى و با
وجود فشار غـم هـا بر قلب زینب , در نیمه شب با قدى خمیده به نماز شب مى
ایستد و فرداى آن به همراه امام سجاد(ع ) و دیگر اسرا, راهى كوفه مى شود.
در كـوفـه , زیـنـب (س ) را بـه مـجـلـس ابـن زیاد مى برند, در حالى كه كنیزانش , پیرامون وى را گرفته اند.
او با شكوهى خاص وارد مجلس مى شود و به عبیداللّه اعتنایى نمى كند.
ابن زیاد, از این بى توجهى , به شدت ناراحت شده , با این كه زینب را شناخته است , مى پرسد: این زن پرنخوت و تكبر كیست ؟.
كسى جواب نمى دهد!.
باز سوال مى كند, تا بار سوم كه زنى پاسخ مى دهد: این زینب دختر على است !.
عبیداللّه مى گوید: خدا را شكر مى كنم كه شما را رسوا و دروغتان را آشكار كرد!.
زیـنـب با كمال شهامت و شجاعت مى فرماید: خدا را شكر مى كنیم كه افتخار شهادت را نصیب ما كرد!.
رسوائى از آن فاسق ها است .
ما در عمرمان دروغ نگفته ایم , دروغ هم از آن فاجرهاست .
زینب , در شام و در برابر یزید نیز با خطبه اى غرا و آتشین , كوس رسوایى
یزید را به صدا درآورد و با ایـن كه در چنگال خون آشام ترین طاغوت زمان
اسیر بود, چنان حماسه آفرید كه پایه هاى حكومت فرزند معاویه را به لرزه
درآورد.
در ظـاهـر, یـزید فرمانروا بود و زینب تنها و دربند, اما روح بلند دختر
فاطمه (س ), یزید را درهم شـكسته بود و سرانجام یزید, از ترس سقوطحكومتش ,
به این نتیجه رسید كه كاروان اسیران را به مدینه بفرستد.
پـس از ورود كـاروان بـه مـدیـنـه , هـمـه مـى دانـستند باید به كجا رفت , مسیر كاروان به سوى مسجدالنبى ر بود.
زیـنـب كه همه خاطرات مدینه , پیامبر(ص ) و حسین (ع ) را به دل داشت , تا
نگاهش به قبر پیامبر گرامى اسلام (ص ) افتاد, صداى گریه اش بلند
شدوفریادزد: اى رسول خدار!.
خبر كشته شدن حسین (ع ) را آورده ایم !.
پس از این ماجرا, مدینه آماده بهره بردارى از كلاس درس امام سجاد(ع ) و زینب كبرى شد.
زینب احكام و فتاوى را براى مردم بیان مى كرد و محور مراجعه آنان بود.
روحیه و بیان زینب (س ), همه را به یاد امیرمومنان (ع ) مى انداخت .
كـار زیـنـب (س ) ابلاغ خون شهیدان بود و چه خوب پیام خود را ابلاغ كرد و
سرانجام با تحمل بار مـصـایب سنگین عاشورا, در سال 62 هجرى چشم ازجهان
فروبست و جامعه اسلامى را در سوگ خود داغدار كرد
يکشنبه 3/12/1393 - 20:10
شهدا و دفاع مقدس
شهید بهشتی:
شهادت در راه آرمان الهی «معشوق» ماست، آیا شنیدهای عاشقی را از معشوق بترسانند.
انقلاب اسلامی ما در تداوم پیروزیش حالا حالاها خون و شهادت میطلبد.
شهید حاج ابراهیم همت:
شهادت، زیباترین، بالندهترین و نغزترین کلام در تاریخ بشریت است، شهادت
بهترین و روشنترین معنی حقیقت توحید است و تاریخ تشیع خونینترین و
گویاترین تابلو نمایانگر شکوه و عظمت شهید است
شهید سید مجتبی علمدار:
شهادت در یک کلمه به زیارت خدارفتن و به حق پیوستن است.
شهید علیرضا مردانی:
ای عزیزان! شهید کسی است که در میدان جنگ و در خدمت امام یا نائب او کشته
شود و هرکس در زمان امام زمان (عج) در حفظ اسلام کشته شود، یقیناً به او
ملحق خواهد شد، شهادت عبارت است از نبوغ درخشان حیات در کمال هشیاری و
آزادی.
شهید خداوردی قنبری:
شهادت پایان مرگ و مردگیهاست.
ما با خون خود به این مردگیها پایان خواهیم داد و ضامن ضربان مداوم رگهای
امت اسلامی خواهیم شد، اسلام نیازمند به شهداست و انسانیت نیازمند به
تزریق خون، ما با شهادت خود همه این نیازها را برآورده خواهیم ساخت.
شهید سید کاظم ربطی:
شهادت سرآغاز هر زندگیست
نترسم ز مرگی كه خود زندگیست
شهید جلال عباسی:
شهادت حد نهایی تکامل انسان و قله رفیع انسانیت است، شهادت، مرگ
سعادتآمیزی است که آغاز دیدن و زندگی پر ثمر نوین را بشارت میدهد، شهادت
یک تولدی است برای زندگی جاوید.
شهید غلامعلی فتحی:
شهادت بهترین معراج عشق است.
شهید سید محمد سیامی:
شهادت آیت است، شهادت نعمت است، شهادت مقدمه فتح در این دنیا و خود فتحی بزرگتر در آخرت است، شهادت خشنودکننده خداست.
شهید عباس قدوسیان:
شهادت فانی شدن نیست بلکه به خدا رسیدن است، و زندگی جاوید است، شهادت موت نیست بلکه حیات است.
يکشنبه 3/12/1393 - 20:7
سخنان ماندگار
آبروی همسایه ات را حفظ کن
حق همسایه این است كه در غیاب او نگاهبانش باشی و در حضورش او را گرامی
داشته و یاور و كمك كار او در هر حال باشی و در صدد یافتن اسرار او مباش و
از بدی او كاوش نكن كه بفهمی و اگر بدی از او فهمیدی بدون عمد و قصد و بدون
زحمت برای آنچه فهمیدی همچون قلعه محكمی باشی و چون پرده ضخیمی به حدی كه
اگر نیزه ها برای یافتنش جستجو كنند آن را نیابند چون پیچیده و مستور است .
از آنجا كه نداند به سخن او گوش بر ضرر او نده و در مشكلات و سختیها او را
تسلیم نكن و در هنگامی كه نعمتی به او دیدی بر او حسد مورز، از لغزش او
بگذر و از گناهانش صرف نظر كن و اگر بر تو نادانی كرد بردباری در مقابل آن
داشته باش و با مسالمت با او رفتار كن و با او با بزرگواری معاشرت نما و
هیچ قدرتی جز به خواست خداوند وجود ندارد
حرف بی فایده نزن
همۀ خوبی ها را در بریدن طمع از آنچه در دست مردم است دیدم.همانا معرفت و
كمال دین مسلمان در گرو رهاكردن سخنان و حرف هائى است كه به حال او ـ و
دیگران ـ سودى ندارد. و از ریا و خودنمائى دورى جستن و در برابر مشكلات
زندگى بردبار و شكیبا بودن و نیز داراى اخلاق پسندیده و نیك سیرت بودن است
با اینها رفاقت نکن
بر حذر باش از دوستى و همراهى با فاسق چون كه او به یك لقمه نان و چه بسا
كمتر از آن هم، تو را مى فروشد و مواظب باش از دوستى و صحبت كردن با كسى كه
قاطع صله است، چون كه او را در كتاب خدا ملعون یافتم
مهربان نگاه کن
امام سجاد(علیه اسلام) فرمود: نظر كردن مؤمن به صورت برادر مؤمنش از روى علاقه و محبّت عبادت است
درس بخوان
چنانچه مردم منافع و فضایل تحصیل علوم را مى دانستند هر آینه آن را تحصیل
مى كردند گرچه با ریخته شدن و یا فرو رفتن زیر آب ها در گرداب هاى خطرناك
باشد
عصبانی نشو، صبر کن
نزد خداوند متعال حالتى محبوب تر از یكى از این دو حالت نیست: حالت غضب و
غیظى كه مؤمن با بردبارى و حلم از آن بگذرد و دیگرى حالت بلا و مصیبتى كه
مؤمن آن را با شكیبائى و صبر بگذراند
.
به دیدار حاجی برو
شماهائى كه به مكّه نرفته اید و در مراسم حجّ شركت نكرده اید، بشارت باد
شماها را به آن حاجیانى كه بر مى گردند، با آن ها ـ دیدار و ـ مصافحه كنید
تا در پاداش و ثواب حجّ آن ها شریك باشید
در شهر خودت کار کن
از سعادت مرد آن است كه در شهر خود كسب و تجارت نماید و شریكان و مشتریانش
افرادى صالح و نیكوكار باشند، و نیز داراى فرزندانى باشد كه كمك حال او
باشند
عذرخواهی را بپذیر
چنانچه شخصى تو را بدگویى كند، و سپس برگردد و پوزش طلبد، عذرخواهى و پوزش او را پذیرا باش
بچه ها را ببخش
و اما حق کودک، مهرورزیدن به او ، پرورش و آموزش وی و گذشت و پرده پوشی از
خطاهای کودکانه وی و نرمش و کمک کردن به اوست، زیرا سبب توبه ، مدارا و
تحریک نکردن او و نیز کوتاهترین راه برای رشد او است
قدر پدرت را بدان
و اما حق پدرت آن است که بدانی که او اصل توست و تو شاخه و فرع او. اگر نمی
بود تو نیز نبودی پس هرگاه در خود چیزی دیدی که تو را شادمان ساخت بدان که
اصل آن نعمت را از پدر داری و خدای را بر آن سپاس گو و شاکر باش
شکرگذار مادرت باش
حق مادرت این است که بدانی او تو را در جایی نگه داشته که کسی نگه نمی دارد
و از میوه دلش به تو داده که کسی به کسی نمی دهد و از تو با همه وجودش از
گوش و چشم و دست و پا و موی و پوست ، با شادمانی و سرور نگهبانی و نگهداری
کرده، و ناملایمات غم و اندوه و نگرانی ها را تحمل می کند و شادمان و خرم
است که تو را سیر کند و خود گرسنه بماند ،تو را بپوشاند و خود برهنه
باشد،تو را سیراب کند و خود تشنه بماند،خود در آفتاب باشد و بر تو سایه
افکند،با تحمل مشقت ، آرامش و تنعم تو را فراهم آورد و با پذیرش رنج بی
خوابی تو را از لذت خواب بهره مند سازد.شکمش ظرف وجود تو و دامنش پناهگاه
امن تو و سینه اش چشمه جوشانی برای رفع عطش تو و جانش فدای تو شده و سرد و
گرم روز گار را به خاطر تو پذیرا گشته است.پس باید به پاس این همه محبت و
زحمت ، شکرگذار او باشی و هرگز نمی توانی مگر خدا یاری ات کند
حواست به فرزندت باشد
فرزندت این است که بدانی او از تو و وابسته به توست.در زندگی دنیا و خیر و
شرش با توست و تو مسئولیت سرپرستی او را از حسن تربیت و راهنمایی او بر
خدای عز و جل و کمک بر طاعت و فرمانبرداری خدا در مورد تو و در مورد خودش
به عهده داری.سپس در صورت انجام این مسئولیت ثواب می بری و در صورت کوتاهی
کیفر می شوی.پس درباره او به گونه ای رفتار کن که خوبی اثر او در دنیا
مشهود و در پیشگاه پروردگار عذری بین تو و او باشدبه سبب سرپرستی خوبی که
از او کردی و نتیجه ای که از او گرفتی و کمکی جز از ناحیه خداوند نیست
برای خانه ات خرید کن
دوست دارم پولی داشته، وارد بازار شوم و از قصابی گوشتی بخرم و برای همسر و
عائله ام ببرم. من این کار را از آزاد کردن بنده در راه خداوند تبارک و
تعالی بیشتر دوست دارم.خداوند از مردانی راضی تر است که در مخارج عائله
گشایش دهند
با همسرت مهربان باش
و اما حق همسرت آن است که بدانی خداوند متعال با آفرینش او وسیله ارامش و
رفاه و انس و نگهداری تو را فراهم نموده است .هر کدام از شما زن و مرد بر
نعمت وجود دیگری خدا را سپاس گوید و بداند که این نعمت الهی است. بر او و
بر تو واجب است که نعمت الهی را گرامی داشته و در معاشرت با او خوشرفتاری و
رفق پیشه کنی اگرچه حق تو بر زن سخت تر و رعایت محبوب و مکروه تو ( اگر
زیاده خواهی نباشد) بر او لازم تر است ، ولی زن حق مهربانی و انس بر تو
دارد و جایگاه آرامش و آسایش غریزه ای ست که گریزی از آن نیست و این حق
بزرگی ست
طمع نکن
تمامیِ خیر و خوبی در بریدن طمع و چشم نداشتن به آنچه که در دستان مردم جمع شده، است
از امام جماعت هم تشکر کن
حقّ پیش نمازت این است كه بدانى او واسطه میان تو و خدا و نماینده تو در
نزد خداوند می باشد.و او از جانب تو سخن می گوید و تو از جانب او سخن نمی
گویى. براى تو دعا می كند و تو برایش دعا نمی كنى و براى تو [از خداوند
چیزى را] خواستار می شود و تو در مورد او [چیزى را] خواستار نمی شوى و
تو را از اضطراب ایستادن در نزد خداى و خواستار شدن از او بی نیاز می كند
و تو او را در این كار بی نیاز نمی سازى؛ پس اگر در بخشى از این وظائف،
كم كارى باشد بر دوش اوست و نه تو و چنانچه گناهكار باشد، تو شریك گناه او
نیستى و او افزون بر تو چیزى، ندارد؛ پس تو را در پناه خویش گرفته و با
نمازش، نماز تو را محافظت كرده است؛ پس او را بر این كار سپاس بگزار
وقتی کسی حرفی زند، به چشم هایش نگاه کن
حقّ همنشین تو این است كه با او نرم رویى و پاك خوئى نمایى و در سخن پردازى
انصاف دهى و چون خواستى [در هنگام گفتگو] از او چشم بردارى، در چشم بردارى
خویش زیاده روى نكنى و در سخن پردازى، فهماندن به او را بخواهى؛ پس اگر تو
به دیدنش رفتى و همنشین او شدى در برخاستن از نزد او، اختیار دارى و اگر
او، همنشین تو شد، او نیز در برخاستن اختیار دارد ولى تو بدون اجازه او
بلند نشو
برای دوستت رحمت باش نه زحمت
حقّ دوست این است كه تا آنجا كه می توانى با او نیك برخورد و نیكو رفتار
باش و چون نتوانستى از انصاف خارج نشو و ارجمندش دار آن سان كه تو را ارج
می نهد و نگاه دارش آن گونه كه نگاهت می دارد و در كارى پسند، بر تو پیشى
نگیرد و چون پیش افتاد، جبرانش كن . در دوستى در خور او كم كارى نكن، پند
دهى و نگهدارى و مدد بر بندگى پروردگارش و یارى دهى بر ترك نافرمانى خدایش
را برخوردت لازم بدان؛ آنگاه بر او رحمت باش و نه زحمت
کار همکارت را انجام بده
حقّ شریك این است كه در نبودش، كارش را انجام دهى و چون باشد پا به پاى او،
تلاش كنى و بدون توجه به خواسته او، تصمیم نگیرى و بدون نظر خواهى از او،
[خواسته ات را] به انجام نرسانى و دارایی اش را نگهدارى و در فزون و اندك
بر او خیانت نكنى چرا كه به ما رسیده: تا آن زمان كه دو شریك به یك دیگر
خیانت نكنند دست [عنایت] خدا بر ایشان است
.
طلبکارت را سرندوان
حقّ بستان كار تو این است كه اگر توانگرى، طلبش را بدهى و برآورده سازى و
او را بی نیاز كنى و او را سر ندوانى و امروز و فردا نكنى؛ چرا كه پیامبر
خدا صلّى اللَّه علیه و آله فرمود: «امروز و فردا كردن توانگر در پرداخت
بدهى ستم است» و اگر تهیدست بودى او را با نیك سخنى، خرسند نما و از او به
نیكى فرصت بخواه و با خوش برخوردى او را، از خود بازگردان و بر از دست
رفتن دارایی اش [كه به تو قرض داده]، برخورد ناپسند [خودت را] میفزاى؛
چرا كه این رفتار، پست پیشه گى است
با سالمندها کشمکش نکن
حقّ سالمند این است كه احترام سنّش را داشته باشى و اگر از فضیلتمندان
باشد با پیشى داشتن او، اسلامش را بزرگ دارى و با او به كشمكش نپردازى و در
راه، جلو نروى و از او پیش نیفتى و با او نابخردى نكنى و اگر او با تو
نابخردى كرد شكیبایى نمایى و به احترام اسلام و سالمندی اش، او را بزرگ
دارى، چرا كه به راستى حقّ سالمندى به قدر اسلام است
شنبه 2/12/1393 - 15:18
خواص خوراکی ها
به گزارش فارس، شاید بسیاری از میوهها و
سبزیجات عجیب را ندیده باشید؛ البته برخی از این میوهها قابل خوردن نیستند
اما برخی هم خوردنی هستند و هر کدام خواصی دارند.
این میوهها و
سبزیجات عجیبترین میوههایی هستند که در کره زمین دیده شده است؛ شاید بوی
برخی از آنها خوب نباشد اما طعم آنها بد نیست.
شنبه 2/12/1393 - 15:10