تعریف عشق......
دختری کنجکاو می پرسید: ایها الناس ، عشق یعنی چه ؟ دختری گفت: اولش رویا آخرش بازی است و بازیچه مادرش گفت: عشق یعنی رنج پینه و زخم و تاول کف دست پدرش گفت: بچه ساکت باش بی ادب! این به تو نیامده است! رهروی گفت: کوچه ای بن بست سالکی گفت: راه پر خم و پیچ در کلاس سخن معلم گفت: عین و شین است و قاف ، دیگر هیچ دلبری گفت: شوخی ِ لوسی ست تاجری گفت: عشق کیلو چند ؟ مفلسی گفت: عشق پر کردن ِ شکم خالی زن و فرزند شاعری گفت: یک کمی احساس مثل احساس گل به پروانه عاشقی گفت: خانمان سوز است بار سنگین عشق بر شانه شیخ گفتا: گناه بی بخشش واعظی گفت: واوه بی معناست زاهدی گفت: طوق شیطان است محتسب گفت: منکر عظماست ! قاضی شهر عشق را فرمود حد هشتاد تازیانه به پشت جاهلی گفت: عشق را عشق است پهلوان گفت: جنگ آهن و مشت رهگذر گفت: طبل تو خالی ست یعنی آهنگ آن ز دور خوش است دیگری گفت: از آن بپرهیزید یعنی از دور کن بر آتش دست چون که بالا گرفت بحث و جدل توی آن قیل و قال من دیدم طفل معصوم با خودش می گفت: من فقط یک سوال پرسیدم !
اگه خر بال داشت؟؟؟
موسی اثر میکل آنژ
...عشق آدمی را به کمال می رساند...
آسمان و دریا - ۱۹۳۸
مطالعه طرح تقسیمات منظم سطح با شکل پرنده - ۱۹۳۸
شب و روز - ۱۹۳۸
سوسمارها - ۱۹۴۳
نوار موبیوس - ۱۹۶۳
دست ها در حال طراحی - ۱۹۴۸
مطالعه طرح تقسیم منظم سطح با شکل سوارکار - ۱۹۴۶
تندیس چهار متری كوروش كبیر در پارلمپیك سیدنی
ما همیشه عاشق این آدمها هستیم. هزار حرف داریم برایشان. اما وقتی در برابرشان قرار میگیریم قفل بر زبانمان میزنند. اختیار از ما سلب میشود. سکوت میکنیم و ... دکتر شریعتی انسان ها را به چهار گروه زیر دسته بندی کرده است : دسته اول آنانی که وقتی هستند هستند، وقتی که نیستند هم نیستند عمده آدمها. حضورشان مبتنی به فیزیک است. تنها با لمس ابعاد جسمانی آنهاست که قابل فهم میشوند. بنابراین اینان تنها هویت جسمی دارند. دسته دوم آنانی که وقتی هستند نیستند، وقتی که نیستند هم نیستند مردگانی متحرک در جهان. خود فروختگانی که هویت شان را به ازای چیزی فانی واگذاشتهاند. بیشخصیتاند و بیاعتبار. هرگز به چشم نمیآیند. مرده و زندهشان یکی است. دسته سوم آنانی که وقتی هستند هستند، وقتی که نیستند هم هستند آدمهای معتبر و با شخصیت. کسانی که در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودنشان هم تاثیرشان را میگذارند. کسانی که همواره به خاطر ما میمانند. دوستشان داریم و برایشان ارزش و احترام قائلیم. دسته چهارم آنانی که وقتی هستند نیستند، وقتی که نیستند هم هستند شگفتانگیزترین آدمها. در زمان بودشان چنان قدرتمند و با شکوهاند که ما نمیتوانیم حضورشان را دریابیم، اما وقتی که از پیش ما میروند نرم نرم آهسته آهسته درک میکنیم. باز میشناسیم. میفهمیم که آنان چه بودند. چه میگفتند و چه میخواستند. ما همیشه عاشق این آدمها هستیم. هزار حرف داریم برایشان. اما وقتی در برابرشان قرار میگیریم قفل بر زبانمان میزنند. اختیار از ما سلب میشود. سکوت میکنیم و غرقه در حضور آنان مست میشویم و درست در زمانی که میروند یادمان میآید که چه حرفها داشتیم و نگفتیم. شاید تعداد اینها در زندگی هر کدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد.
دریــا باش دوست من ...
بر بلندای تمامی تفکرات مثبتگرای خویش، محکم بایست و با چشمانی سرشار از کنجکاوی و محبت به دریا نگاه کن، هر آنچه که در خود میجویی را در گسترهی پرتلاطم دریا خواهی یافت. موسیقی عاشقانهی دریا، چه در آرامش زیبایش و چه در امواج سهمگینِ به ظاهر ویرانگرش. به دریا نگاه کن تا تمامی احساس مثبتاندیشی و مثبتگرایی را یکجا در پهنهی آبی و زیبای آن بیابی. تو چون خوب به آن آبیِ آرام بنگری، خواهی دید غرور را، آرامش را، تفکر را، تلاطم را، اعتماد به نفس را، برتری و رجحان بیحد و حصر را و قدرت را "قدرتی که در لابهلای امواج دریا نهفته است" همان قدرتی که همواره در تو جریان دارد، همان قدرتی که تو را قادر به انجام هر ناممکن مینماید و تو همچنان به دریا نگاه کن، میبینی؟! او هر چه دارد، از خویشتنِ خویش دارد؛ آرامش را، موج پرقدرت را و هر آنچه که میخواهد داشته باشد، از خود دارد. او آنقدر به توان خویش، پایبند است که با دستان مهربان و بامحبت خویش، موجی میسازد سرکش و جسور اما از جنس خویش، خوب که به دریایِ بیکران بنگری، همین دریای به ظاهر آرام، چیزهایی در خود نهفته دارد که بسیاری از آدمها آن را مدتهاست در خویشتن خویش یا گم کردهاند و یا به فراموشی سپردهاند. آری، دریا سینهای پرهمت و دلی مهربان و خالی از کینه دارد. با آنکه در بطن او، بخش عظیم و پیچیدهای از خلقت قادرِ بیمثال در جریان است، او، اما آرام و مهربان، پذیرای تمامی خوبیهای خلقت است، درست مثل برخی آدمهای به ظاهر آرام که باطنی پرجوش و خروش و سرشار از مهربانی و عاطفه را سخاوتمندانه به همراه دارند و تا در پنهان آنان رخنه نکنی، پی به این راز بزرگشان نخواهی برد، چونان دریا که باید رنجِ غوطهور شدن را در اعماقش بر خویش همواره ساخته تا به زیباییهایش آن هم اندکی، آری فقط اندکی دستیابی. به سخاوتمندی او نگاه کن، به آن دوردستها، به آنجا که خورشید "سرچشمهی انرژی الهی" خود را به نیمهی دیگر زندگی رخ مینمایاند تا عدالتش در تابیدن رعایت شود. به دریا نگاه کن و به دریا بیندیش تا آنجا که جزئی از دریا شوی. خود را نه در کنار او و نه بر پهنهی نیلگونش که با دریا حس کن، لابهلای جریانات مبهم آبی دریا همراه او گاهی سر به اعماق تاریک و در عین حال شگفتانگیز و زیبایش بسپار و گاه با امواج از دریا جدا شو و به سوی آسمان پرواز کن؛ پروازی که از دریا جداییناپذیر باشد؛ پایت بر آبهای دریا و بالهایت گسترده در افق زیبا و باز هم جسورانه به دریا نگاه کن. حالا دیگر باید خودت را جزئی از دریا بدانی، آری اگر خوبِ خوب در خود غوطهور شوی، میبینی حالا خود تو هم دریایی، دریایی زیباتر از این دریایی که تا به حال نظارهگرش بودی، تو دیگر دریا شدهای؛ آبیتر، آرامتر، تو دریایی شدهای؛ آبی آرام، زیبای غرورانگیز، جسور مهربان، قدرتمندی بامعرفت و پرتلاطمی امن؛ تو دیگر دریایی هستی آبیتر، سخاوتمندتر، قویتر و زیباتر، هروقت خوب به خوبیهای اطرافت نگاه کنی، خیلی بهتر از آنها خواهی شد یعنی میبینی که تو هم دارای همهی آن خوبیهایی هستی که محو تماشایشان میباشی. باور کن تو حالا از دریا هم دریاتر شدهای، دریایی که میداند و میبیند و میفهمد که دریاست. دریایی که میداند زیباست، قدرتمند است، مفید است، خلقتش بیعیب و نقص و هدفمند است، آمدهایم که دریا باشیم با تمامی خوبیها. قدرتی که دریا دارد، غیرقابل تصور است ولی او به ساحلِ آرمیده در کنارش ظلم نمیکند، با او یار و همراه است، به زیباترین شکل ممکن، همدیگر را مهربانانه و خالی از هر کینه و عداوتی در آغوش میگیرند و تو میتوانی در دل شب، قدم به ساحل پرعطوفت دریا گذاری و ببینی و بفهمی و بشنوی سرودهای عاشقانهی دریا و ساحل را، آنها در کنار هم ترانهی آرامش و آسایش میخوانند. نه دریا فخر به بزرگی و پهناوری و دارندگیاش میورزد و نه ساحل به کوچکیاش سر خجلت فرود میآورد، نه دریا بر ساحل خشم میگیرد نه ساحل بر دریا سخت؛ هر موجی که به ساحل میآید، حاوی پیام مهربانانهی دریاست "صدها و هزاران هزار سرود و ترانهی مهر، عشق و دوستی" و هر موجی که از ساحل به دریا بازمیگردد، حامل بهترین و عاطفیترین پاسخهاست. دوست خوب من، به دریا نگاه کن و دریا شو چون دریا، آرام، زیبا، قدرتمند، مهربان و سخاوتمند. حالا دیگر به جای نگاه کردن به دریا، خودت دریا باش. همان گونه آرام، به همان اندازه مقتدر و مهربان.
آری دریــا باش ...